پیامبر اسلام، سیره
موضوع بحث: پیامبر اسلام، سیره
تاریخ پخش: 28/08/60
بسم الله الرحمن الرحیم
این جلسه در ایام و شب رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و در ایام سوگواری امام رضا (ع) و امام حسن مجتبی (ع) هستیم. بنابراین مقداری درباره نبوت و سیره پیغمبر بحث میکنیم. تحت عنوان درسهایی از قرآن در اینجا چند مطلب را باید فشرده بگوئیم.
1ـ نیاز به انبیاء
2ـ نقش انبیاء
3ـ شناخت انبیاء
1- پیامبران معلمان بشر
اما نیاز به انبیاء: خدای هستی برای عالم هستی خطی قرار داده و همه به دنبال آن خط می روند. خدا برای همه موجودات خط سیری مقرر داشته که همه موجودات آن خط سیر را ادامه می دهند. در این خط هم شک و سهو و خطا ندارند. یعنی حرکت این اتم حرکتی است که خداوند برای اتم مقرر کرده است. درحرکتش هم شک و سهو نمی کند. یک دانه تا گل میشود. یک گل تا میوه میشود. یک تخم گل بنفشه تا گل بنفشه میشود. یک جوجه تا مرغ میشود. تمام حرکت زمین به دور خود و به دور خورشید. منظومه ها و کهکشان ها، آنچه موجود هست، همه را خدا آفریده و یک خط بی شک و سهو هم برایشان مقرر کرد. خب ما میگوییم ما پیغمبر می خواهیم ما یک خط وحی میخواهیم چرا؟ چون خدای حکیمی که برای هرموجودی یک خط بی شک و سهو قرارداده است برای حرکت انسان هم باید یک خط بی شک و سهو قرار بدهد تا انسان وصله ناهمرنگ هستی نشود. این نیاز به انبیاء است. خداوند برای همه موجودات خطی بدون خطا مقرر فرموده است و این یک واقعیت است که آن خط بی خطاست. خدایی که برای همه موجودات یک راه بی خطا مقرر کرده برای انسان هم باید راهی بی خطا مقرر کند. این دلیل ماست. چون علم انسان محدود است و آنچه میداند کنار آنچه نمیداند مثل یک قطره در کنار یک اقیانوس است. پیغمبر میخواهیم تا چیزهایی را که نمیدانیم به ما بیاموزد. پیغمبر معلم بشر است. «یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون»(بقره/151) قرآن میگوید به شما پیغمبر دادم تا به شما بیاموزد آن چیزهایی را که نمیدانید.
اصولاً انسان در سایه رشد فکری و علمی و صنعتی میتواند زندگی بهتری برای خود فراهم کند. اما نمیتواند آدم بهتر بسازد، دنیا زندگی بهتر درست کرد، اما آدم بهتر درست نکرد. انسان میتواند زندگی بهتر را درست کند ولی درست کردن آدم بهتر کار انسان نیست. انبیاء را میخواهیم تا آدم بهتر درست کنند. ما به پیغمبر نیاز داریم. چون خیلی چیزها را نمیدانیم و در مورد خیلی چیزها جهل مرکب داریم. یعنی فکر میکنیم میدانیم و بعد معلوم میشود، نمیدانیم. هیئت بطلمیونلس را که قرنها در علم ارزش داشت و از جهان هستی به نحوی تفسیر و تحلیل کردند. بعد از قرنها که صد در صد علمی تلقی میشد، معلوم شد چندان هم علمی نیست.
2- پوج بودن نظریات مارکس و فروید
مگر در زمان ماکوس رسوایی به طرح های آقای مارکس، یکی از پس دیگری زده نشد؟ مگر مارکس نمیگفت سیر طبیعی تاریخ این است که همینطور که اول نظام اشتراکی و کمون اولیه بوده است بعد نظام برده داری بعد نظام فئودالیسم، بعد نظام سرمایه داری، بعد نظام سوسیالیست و بعد هم کمونیست و. . . مارکس پیش بینی کرده بود، که کشورهایی که بناست سوسیالیستی شود چه کشورهایی است. بسیاری از پیش بینی هایش پوچ درآمد. پیش بینی کرده بود اولین کشوری که سیستمش عوض میشود فلان کشور است. اما اینطور نبود و در این زمینه جزوه هایی نوشته که تمام پیش بینیهای مارکس بررسی شده است که بعد معلوم شده، درست نبوده است. مگر نظریه فروید پوچ در نیامد؟ آزادی شهوت رمز سعادت بشر است و دنیای غرب و شرق در این مسأله ماندند. مگر آن نظریه هایی که گفت راه اینکه مردم رشد اخلاقی پیدا کنند این است که مردم عالم شوند، اگر مردم دانشمند شدند خود بخود مفاسد اخلاق کم میشود و این هم یک نظریه بود که زیر بنای علم اخلاق است. شما اگر علم داشته باشی که دروغ بد است دروغ نمیگویی، علم داشته باشی که مشروبات الکلی چه ضرری به قلب و کلیه و چشمت میزند مشروبات الکلی نمیخوری، بنابراین بیائید مردم را عالم کنیم تا خودشان دست از فساد بردارند این هم دیده شد که عالم شدند و دست از فساد برنداشتند و سیگار لای انگشتانش است و مشغول نوشتن مقاله علیه سیگار هستند.
میگویند یک بخشنامه شده بود در مدارس آذربایجان که به زبان ترکی صحبت نکنید. رئیس دبیرستانی میگفت وقتی داشتم این بخشنامه راشرح میدادم به زبان ترکی میگفتم اینجا ترکی صحبت نکنید، بچه ها خندیدند! گفتم: چرا میخندید گفتند: شما این بخشنامه را که میگوید به زبان ترکی صحبت نکنید به زبان ترکی توضیح میدهید؟ البته بخشنامه هم غلط بود. زبان هرکس محترم است و اسلام ارزشی برای زبان خاصی قائل نشده است. حالا نمید انم روی چه حسابی بود که به کرده هم می گفتند: لباس کردی در مدرسه نپوشید؟ این مسأله غلطی در رژیم قبل بود. حالا آقا سیگارمی کشد و مشغول نوشتن مقاله بر علیه سیگار است. بنابراین همه این نظریه ها پوچ درآمد تا کشوری سیستم سرمایه داری را طی نکند و تضاد طبقاتی او به حد اعلی نرسد، انقلاب و حکومت کارگری پیش نمی آید. بسیاری از کشورها از نظام فئودالیسم به نظام سوسیالیسم رسیدند بدون طی نظام سرمایه داری.
3- ناقص بودن و شعیر کردن قوانین بشری نیاز به انبیاء را ثابت میکند
علم را زیاد کنید دانشکده ها روز به روز زیاد شد ولی از آدم بهتر خبری نبود. در هر صورت دنیا هر چه پیش رود آماده میشود تا دست از این قوانین شرقی وغربی بردارد و خودش را تسلیم و در اختیار اسلام بگذارد. در ایران خودمان اول بسیاری به این روشنفکران چشم دوخته بودند هر روشنفکرنمایی که روی کار آمد چند دسته گل به آب داد و بعد حالا می فهمند آن کسی که امینتر و سالمتر و بی غل و غشتر است گرچه کمی اطلاعات دیپلماتی کمتری دارد، اما باز صاف و پاک و فداکار و راستگوتر است باز همان هایی هستند که به نماز جمعه می آیند و لذا میبینیم گرایش به اسلام روز به روز بیشتر میشود. پس ما به انبیاء نیاز داریم.
هزاران دکتر حقوق داشتیم و دهها هزار از شما جوانان کشته شدید و یکی از این دکترهای حقوق یک پیام تسلیت برای شما نداد. آمریکا در ایران از ما کشت و شوروی در افغانستان برادران افغانی را کشت. بنابراین باید آماده شد. ما که آماده هستیم و شما هم همینطور. مسئله این است که ما نیاز به انبیاء داریم. چون آن کسی که صداقت و پاکی دارد آن کسی که پای حرفی که میزند تا پای مرگ می ایستد، فقط در مکتب انبیاء یافت میشود.
خط وحی، خط نبوت، خط الهی خطی که خدا توسط انبیاء پیش پای ما گذاشته است، باید باشد. اگر بود، انسان هم با هستی همراه میشود. اگر نبود همه هستی یک خط بی شک را طی میکنند و فقط انسان در این هستی سرگردان است. دوشنبه کاری میکند و سه شنبه میفهمد اشتباه میکند و به همین منوال هر انسانی هزاران بار تاکنون پشیمان شده است. قانون اساسی آمریکا تا به حال چندین بار عوض شده است. قانون اساسی بلژیک تا به حال عوض شده است صبح رئیس شهربانی میگوید فلان خیابان یکطرفه است، عصر میگوید نه دو طرفه شود. همه هزاران بار پشیمان شده ایم، بنابراین همین شک ما و همین تغییر قانون و تبصره ها دلیل بر اینست که ما نمیتوانیم گلیم خود را از آب بیرون بکشیم. ما از آینده خود خبر نداریم. زندگی بهتر را میتوانیم درست کنیم، اما سعادت در کانال دیگری است. یعنی انسان میتواند بولیز قشنگ بپوشد اما نمیتواند خیال آسوده داشته باشد. چه چیزی انسان را در مقابل حوادث نگه میدارد؟ در خودسازی و در رشد انسانی و در تکامل معنوی راه راه انبیاء است. این دو سه جمله در این باره که ما نیاز به انبیاء داریم. البته مانعی ندارد انسان با مرور زمان چیزهایی را بفهمد، اما یکسری چیزها را هم هر چقدر که بگذرد، نمیتوانیم بدانیم.
خدا در قرآن سه چهار بار فرموده گوشت خوک حرام است. الان هم چهل تا پنحاه سال است فهمیده اند که گوشت خوک کرم کدو و تریشین دارد. بله بعد از هزار وسیصد و پنجاه سال تازه فهمیده اند که چرا قرآن گفته است گوشت خو ک نخورید. حالا آقا میگوید: داغش میکنیم کرمش کشته میشود. میگویی خب اصل کرم را که هزار و سیصد و پنجاه سال نفهمیدی حالا که فهمیدی میگویی داغش میکنی کرمش کشته میشود، همینطور که به وجود کرمش طی هزار و سیصد و پنجاه سال پی نبردی، اگر داغش هم کنی شاید معایبی داشته باشد که هزار و سیصد سال دیگر نفهمی. . . وقتی گفتند نخور، ما نمیخوریم. چه دنیای علم بفهمد و چه بعداً بفهمد و یا اینکه اصلاً نفهمد، وقتی دکتر گفت این کار را بکن، میکنیم. حالا که خالق ما گفته است این کار را نکن نمیکنیم.
4- قوانین انبیاء مطابق فطرت بشر است
نقش انبیاء و تربیت انبیاء با تربیت مدارس ما فرق دارد. چطور شد انبیاء موفق شدند؟ رمز موفقیت انبیاء در چیست؟ یکی اینکه قوانین انبیاء مطابقت با فطرت دارد. فطرت چیست؟ همان احساس درونی است. به احساس و وجدان انسان فطرت میگویند. منتهی ممکن است انسان این فطرت را در اثر تمرینات و تلقین هایی از دست بدهد. انسان وقتی دفعه اول سیگار میکشد، سرفه میکند و دود را پس میزند. فطرت و وجدان و بافت بدنی او ساختمان و احساسش از دود تلخ ناراحت است. بعد ممکن است در اثر تکرار و تمرین از همین دود تلخ لذت ببرد. پس مانعی ندارد انسان فطرت خود را عوض کند. انسان بطور طبیعی از ظلم خویش را تغییر دهد. الان اگر من یک عمامه سر شما بگذارم و بگویم برو داخل خیابان. از خجالت خیس عرق میشوی. اما بنده با عمامه در خیابانها راه میروم. خیس عرق هم نمیشوم. دفعه اول که عمامه به سرگذاشتم، خیس عرق شدم و بعد عادی شد. انسان که یک چیزی راتکرار کرد برایش عادی میشود. از سیگار گرفته تا لباس تا نوع خورا ک تا نوع حرف زدن و الی آخر. قوانین انبیاء چون طبق فطرت است ماندگار است. و لذا میبینیم معمولا آثار باستانی در قرنهای پیش آن رقم آثاری است که به نحوی قداست و مذهب هم در آن دخیل بوده است.
پس دلیل موفقیت انبیاء:
1ـ قوانین مطابق با فطرت است. شما یک قانون خلاف فطرت پیدا نمیکنی.
2- مساله اینست که خود انبیاء داخل مردم بودهاند. الان یک معلم یا یک روحانی و مربی میآید و حرف هایش را میزند و پی کارش میرود. میآیند حرفشان را میزنند و بعد هم میروند مانند وسیله ای که در ویترین میگذاری بعد سراغش میآیی و روشنش میکنی، میخواند و بعد دوباره آن را در صندوقچه میگذاری. زندگی او برای ما ملموس نیست.
5- انبیاء داخل مردم بودند
انبیاء رمز موفقیتشان این بود که داخل مردم بودند و با مردم و در کنار مردم و از مردم بودند. قرآن میگوید: «رَسُولاً مِنْکُمْ»(بقره/151) یعنی پیامبران از خودتان هستند. «أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً»(بقره/151) یعنی در بین شما هستند. «مِنْکُمْ» یعنی پیغمبر باید از مردم و با مردم و در مردم باشد تا مردم ببینند و لمس کنند. بسیاری از مردم که مسلمان شدند چون پیغمبر را در منبر در غذا خوردن و در حمام رفتن و در خندیدن میدیدند. زندگی او برایشان الگو بود. ما الان یک نفر می آید و یکساعت حرف میزند و میرود. اصلا نمیدانم او چه کسی و چه نوع آدمی هست؟ و لذا سخنرانی اکنون زیاد است ولی تربیت کم است. گاهی وقتها افراد با یک نگاه ساخته میشدند. نیازی به سخنرانی نیست. بشر نیاز به مربی دارد.
ما از چه چیزی، چه میخواهیم بسازیم؟ شما یک موجودی به نام انسان فرض کن. این انسان نقاط ضعفی دارد «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ»(عصر/2) انسان خاسر و زیانکار است. شما صبح تا شام جوانی خود را خرج میکنید. اما هیچ بازدهی ندارد. «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً»(احزاب/72) اینها همه آیه قرآن است. انسان خاسر و ظالم و جاهل است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى»(علق/6) «لَیَطْغى» از طاغوت می آید. منش انسان طاغوت صنعتی است. منتهی یک نفر به همه مملکت زور میگوید و یک نفر در خانه به برادرش زور میگوید. کسی به مادرش زور میگوید و. . . بالاخره همه ما طاغوت هستیم. منتهی بیش از این زورما نرسیده است. «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ»(انبیاء/37) انسان عجول است «وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً»(کهف/54) انسان اهل جدال و بسیار پرخاشگر است. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»(معارج/20) انسان جزع میکند. وقتی شر به او رسید جزع میکند. یعنی کم صبر است. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»(معارج/21) انسان منوع است یعنی همینکه خیر به او رسید به کسی نمیدهد. وقتی ندارد، داد میزند. وقتی به او میدهی به همسایهاش نمیدهد. انسان چنین جانوری است.
چنین انسانی با چنین صفاتی را خلق کرده آن وقت گفته است من تو را خلق کردم برای اینکه خلیفه باشی! «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»(بقره/30) «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ»(اسراء/70) بنی آدم را گرامی داشتم «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً»(اسراء/70) به بنی آدم فضیلت دادم. من دلم میخواهد عبد و مومن و مجاهد و مخلص و موقن باشی یعنی یقین داشته باشی. مطمئن و صابر و راضی و مرضی باشی. از این چاله گود نمور، یک چنین آپارتمانی میخواهد بسازد. از آن زمین چنین آپارتمان تهویه دار و روشن و شوفاژدار بدون انبیاء ساخته نمیشود. تجربه هم نشان داد. دانشگاه دکتر و مهندس ساخت، دکتر و مهندسی که میگویند: در ایران حقوق و مزایا کم است و به خارج میرود، کسانی هستند که از پول همین ملت و از بودجه بیت المال همین ملت تغذیه شد و در دانشگاه درس خواند. همان بدبختی که در خانه، 60 متری با 8، 9 بچه زندگی میکرد او مالیات داد. او نان درست کرد، او دامداری کرد و کشاورزی کرد. او به آقایان داد تا در دانشکده چند هزار متری با انواع وسائل و به راحتی خورد و درس خواند. حالا که جوانهای همین امت شهید میشوند و باید بیاید اینجا و برود پشت جبهه زخمی های این ملت را درمان کند میگوید حقوقش کم است پس من رفتم. مرگ بر آن دانشگاه که دکترش او باشد و درود برآن دانشگاه که دکترانش دکتران خودمان هستند که حاضرند پشت جبهه و با حقوق کم اینجا باشند. ما آدم میخواهیم، دکتر نمیخواهیم. بسیاری از دکتران آدم هستند. آنهایی هم که فرار کردند مرخصند. خود ایران خط کش شده است. یکی از این موازین این است که چه کسی در ایران ماند و چه کسی فرار میکند. خود ایران ترازو شده است. هرکه ماند، مشخص میشود، یک مقدار خوب است. البته نمیخواهم بگویم که هر که در ایران است خوب است. ممکن است اینطور نباشد، اما کمی خوب است.
6- اگر هدایت انبیاء نباشد، انسان از حیوان پستتر میشود
انبیاء چه کردند؟ بناست از صدام حسین رهبر انقلاب ساخته شود. یک طرف از جنایت صدام میشود و یک سمت از خوبی امام میشود. انسان موجودی است که اگر از این سمت حرکت کند از ملائکه بهتر میشود. اگر رها بشود و تربیت انبیاء شامل او نشود از حیوان پستتر میشود. تمام گرگها و پلنگ ها و شغالها و سگها اگر پرونده داشتند و همه اینها سند جرم داشتند اسناد تمام گرگهای طول تاریخ را جمع میکردیم، یک صدم اسناد صدام نبود. اگر انسان هدایت انبیاء شامل او نشود، هیتلر میشود واگر شامل او شود، امام میشود. انسان چنین موجودی است که اینقدر تغییر دارد.
آخر بعضی چیزها خیلی مهم نیست. مثل قبول شدن و رفوزه شدن در کلاس است. با اینکه مهم است، ولی فاصله زمانی آن یکسال است. ابتداء و انتهای آن خیلی مهم نیست. سود وزیان یک بازاری است. بارندگی و عدم بارندگی، در یک دیمی کاری بارندگی شد یا نشد اهمیتش به اندازه همان یک سال است. اما انسان اگر هدایت شامل او شد چه میشود و اگر نشود، چه میشود؟ دو نقطه صد درصد مقابل هم. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن»(تحریم/11) مومن مانند زن فرعون میشود. او زنی میشود که پول فرعون جذبش نمیکند، فرعون که ناز او را میکشد، جذب ناز او نمیشود. مردم مثلا دلشان میخواست از آجر پشت دیوار کاخ فرعون یک عکس بگیرند، دلشان خوش باشد که چنین عکسی دارند. منتهی فرعون که مردم چنین به او چشم به او چشم داشتند نازهمسرش را میکشد. او ناز فرعون و طلاهای زیاد و کاخ و در بار نمیخواهد. مثل برای مومن، زن فرعون است که هیچ چیزی او را جذب نمیکند «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ»(تحریم/10) نمونه کفر زن حضرت نوح است. زن نوح در خانه او سر سفره او صبح تا شام هم صحبت او بود اما فریاد نوح، ناله نوح و نعره نوح هیچ یک در او اثر نکرد. انسان میتواند به قدری پست باشد که ناله دائمی نبوت در او اثر نکند، و میتواند بقدری خوب باشد که جرقهای از هدایت او را هدایت کند. بنابراین انسان باید دراین عالم ساخته شود و اصولا اگر نبوت نباشد آفرینش غلط است. چون خدا و ابرو بادو مه وخورشید و فلک را برای انسان آفرید، اگر ساخته نشود از گرگ پستتر است. پس انبیاء را برداریم انسان یک چهار پای وحشی میشود و الی آخر. شب شهادت پیغمبر گرامی ماست. پیغمبر عزیز ما سراسر زندگیش درس بود. «کان خلقه القرآن»(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج6، ص340) خلقش قرآن بود. یعنی تمام قرآن در وجود او پیاده شده بود «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»(احزاب/21) ما باید از رسول الله درس بگیریم. سعه صدر و حوصله اش، برخوردش با منافقین، برخوردش با کفار همه اینها برای ما درس بود و من نمونه هایی را بیان میکنم.
7- همسرداری و عدالت پیامبر اکرم (ص)
همسرداری پیامبر: پیغمبر به قدری در زنداری به عدالت رفتار کرد که حتی اگر بنا بود روزی در منزل بانویی باشد، وضو را در منزل دیگری نمیگرفت. در اینکه پیغمبر تعدد زوج داشت، در ماه رمضان بحث کردم. و اینکه برای چه پیغمبر چند زن داشت؟ مسئله شهوت مطرح نبود. چون پیغمبر بعد از پنجاه سالگی زن گرفت، زنهای متعدد او تقریبا بعد از پنجاه سالگی بودند. این زنها، زنهایی بودند که شوهرانشان در جبهه کشته میشدند و وارد فامیل خود میشدند، آنها هم اینها نیش میزدند. میگفتند چشمتان کور شود، به پیغمبر ایمان نیاورید. گفتیم مسلمان نشوید! حالا که مسلمان شدید، شوهرت کشته شد. چشمت کور شود. کسانی بودند که شوهرشان در جبهه کشته شده بود و اقوام نیز اینها را زخم زبان میزدند، همه ازدواج های پیغمبر جریانی دارد.
اما عدالت پیغمبر: گاهی درخانه بزرگترین توهین ها به رسول اکرم میشد. به نحوی که اصحاب رسول الله عصبانی میشدند. میگفتند: یا رسول الله! عکس العملی نشان بده. میفرمود: اینها اگر نقاط ضعفی دارند، نقاط قوتی هم دارند. این زن عصبانی شده، یک جمله هم میگوید که خوب است نگوید. اما این زن خدماتی هم در خانه داشته است، بچه ها را نگه داشته است، بچه داری و یتیم داری کرده است، در خانه غذا پخته است، لباس شسته است، ظرف شسته است، زحمت کشیده است و الی آخر.
پیغمبر داشت به جایی میرفت، یک نفر رسید و عبای پیغمبر را چنان کشید که لبه عبا به گردن پیغمبر کشیده شد وگردن پیغمبر خراشیده شد. پیغمبر میفرماید چه میخواهی؟ میگوید: یک مقدار پول بده! پیغمبر میفرماید به او پول بدهید. میگویند آقا این بی ادب است بگذارید او را ادب کنیم. میفرماید: نه! این رسول الله است. در زمان کندن خندق، اولین کلنگ را خود رسول الله میزند و خودش هم دوش به دوش دیگران کلنگ میزند و تازه وقتی خندق را میکنند، به هر زمین سفتی میرسند، خود پیغمبر به کمکشان میآید. وقتی میخواهند آبگوشت بخورند، هرکس میگوید من فلان کار را میکنم. رسول الله میگوید پس من هم باید هیزم جمع کنم. اگر من هیزم جمع نکنم، پس از آبگوشت سهمی ندارم. اگر میشد ما بیشتر لمس میکردیم، در ما خیلی اثر میگذاشت.
زمانی من جمله ای به مرحوم مطهری گفتم، ایشان خندید، به او گفتم: اگر میشد، شما که استاد ما هستی، علامه طباطبائی که استاد شماست، سالی دو روز، ده روز به مدرسه فیضیه بیایند تا آدم زندگی اینها را ببیند. اصلا دیدن اینها همه مشکلات را حل میکرد. زندگی استاد دانشگاه با دانشجو. زندگی معلم با بچه ها و شاگردان و. . . اگر انسان زندگی را از نزدیک ببیند، کیف میکند. فرمانده من میآید و با من غذا میخورد. این وقتی این منظره را دید، دل سرباز گرم میشود. اینکه پیغمبر موفق بود، چون از مردم بود، در مردم بود و با مردم بود و ما هم باید اینچنین باشیم. جز یکسری مسائل بهداشتی باید بقیه افعال ما با هم باشد.
8- بهداشت پیامبر اکرم (ص)
البته یکسری چیزها هست که اسلام گفته است باید از هم جدا باشد، حوله هرکس باید جدا باشد، شانه و مسواک هرکس باید جدا باشد. رسول اکرم که امشب شب رحلت اوست، وقتی رفتند بدن مطهرش را برای دفن کردن بردارند، دیدند چوب مسواکش زیر متکای اوست. این خیلی مهم است. تمام دندانپزشکان ما باید این حدیث را قاب کنند و بالای در مطبشان بزنند. دانشکده دندانپزشکی باید در کاشیکاری خود این حدیث رابنویسد. رسول الله لحظه فوت وقتی بدن مطهرش را حرکت دادند، دیدند زیر سرش چوب مسواکش است. چقدر به بهداشت اهمیت میداد.
9- پیامبر (ص) دیگران را با احترام صدا میزد
زندگی رسول الله تماما درس بود. وقتی بچه را صدا میزد، بچه ها را بالقب صدا میزند. مثل ما نبود که آقا را به بالاتر از بیست سال میگوئیم. تا هجده آقا نمیگوییم. میگوییم حسن گاهی هم کمی از اسم را هم می اندازیم. نمیگوییم: «فاطمه» میگوییم: «فاطی» اسمش رابا احترام نمیگوییم که هیچ، کمی از اسمش را هم می اندازیم و چقدر دیگران را بی ادبانه صدا میزنیم. بنده خدا کارش شهرداری است. او را صدا میزنیم: آشغالی! هرگز رسول الله اینچنین بی ادب نبود که هیچ کلاً باادب بود. پیغمبر اسلام روبروی کسی تکیه نمیداد. تاکسی نشسته بود، تکیه نمی داد. به خانه رسول الله به مهمانی می آمدند. پیغمبر کار داشت دستور این است که اگر به جایی برای مهمانی رفتید، بعد از غذا زود بروید. آیه اش هم این است: «فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ»(احزاب/53) نهار به خانه ما آمدید، زمانی که غذایتان را خوردید، بروید. الان یک ربع به غروب است و نمیرود. «فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا» زمانیکه غذایتان را خوردید بروید. خانه رسول الله به مهمانی می آمدند و می نشستند و گپ میزندند. پیغمبر حرص میخورد که هزار تا کاردارد. آیه نازل شد. بابا غذایتان را خوردید، برخیزید و بروید. «وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ» با گفتگو انس نگیرید. یعنی ننشینید و هی گفتگو کنید. بعد پیغمبر میخواهد بگوید بروید ولی خجالت میکشد و این نشستن شما پیغمبر را اذیت میکند.
آدم نمیداند از کجای زندگی پیغمبر بگوید. با بچه ها بازی میکرد.
امروز ظهر منزل شخصی از محترمین تهران بودم. پسرش فراری و از مجاهدین خلق پدرش از آدم های بسیار خوب است. درباره اینکه چطور شد این پسر اینطور شد ایشان به من گفت: من مقداری به پسرم نرسیدم، از بس صبح زود تا شب دائم اینجا سخنرانی و آنجا سخنرانی، اینجا تدریس و آنجا دانشکده و آنجا دبیرستان و آنجا حوزه و در مجموع از بس اینطرف وآنطرف برنامه های علمی و تحقیقی و تدریس داشتم، نتوانستم به او برسم. حالا چوبش را میخورم. هم خودم و هم خانواده ام دائم می سوزیم که چرا باید از خانواده ما یک نفر گمراه شود؟ چرا ما به او نرسیدیم؟ بعد ایشان میگفت. من حالا میفهمم یعنی چه؟ رسول خدا میفرماید: «من کان له صبی فلیتصاب له»(عوالی اللآلی، ج3، ص311) هرکه بچه دارد، بچه شود. یعنی پدرها در خانه از ژست پدری در بیایند. اصلا خانه که رسیدی لباست را بکن. فرض کن تاجر و آیت الله نیستی. هرچه مقام داری کنار بگذار و به عنوان یک دوست خوشمزه، داخل خانه برو. پیغمبران ما در حالی که کارهای مهم داشتند یعنی «وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا»(مریم/51) رسول بود و نبی بود، اما به زن و بچه اش هم میرسید. «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ»(مریم/55) علت اینکه من و امثال من ممکن است بچه مان منحرف شود این است که مانند پیامبر عمل نمیکنیم. «وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا» رسالت اجتماعی را اجرا میکند «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ» اما برخلاف حضرت رسول، رسالت اجتماعی را ایفا میکنیم، اما به اهل خویش وزن و بچه خویش نمیرسیم. و لذا گاهی ممکن است انسان حزب اللهی ناب و از نهادهای انقلابی باشد. از بس مشغول کارهای اجتماعی شده است خودش را فراموش کرده است و این دلیل اعتکاف است. رسول اکرم ناگهان وسط کارهایش میرفت و معتکف میشد. یعنی چند روز میرفت و در مسجد فکر میکرد و عبادت میکرد. یا رسول الله در گرفتاری از زیر کار در رفتی؟ میدیدی وسط گرفتاری سه روز اعتکاف میکرد و ما و نهادهای انقلابی و بخصوص مسئولین مملکت، گاهی بقدری گرفتار میشوند که میبینی خودشان را فراموش کردند. این یک خطر است.
یکی از مدرسین از فقهای شورای نگهبان میگفت: امام قبلا روزی دو بار قرآن میخواند و الان امام روزی چند مرتبه قرآن میخواند. یعنی گاهی وسط کارهای اجتماعی صبر میکند می ایستد و فکر میکند. و انسان تا گاهی نایستد و در پمپ بنزین، بنزین بزند، قدرت حرکت ندارد. اگر دائم راندی، بنزین تمام میشود و به روغن سوزی میافتی. گاهی انسان باید بنزین گیری کند. خدا به پیغمبرش میگوید: نماز شب یادت نرود. حتما شبها بلند شود و تجدید نیرو کن که در روز خیلی راه داری. اگر شب روغن گیری نکنی، روز قدرت حرکت نداری. «إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»(مزمل/5) ما فردا کارسنگین داریم، اگر کار سنگین داری، پس باید سحر بنزین گیری و تجدید قوا کنی. البته ما کجا و پیغمبر کاجا. آیه های زیادی درباره زندگی و اخلاق و سیره پیغمبر در قرآن هست ولی دیگر حالا به مناسبت شب رحلت حضرت رسول(ص) همین مقدار بس است. خدایا به آبروی رسول الله به ما توفیق بده مکتب پیغمبر را هم بشناسیم و هم عمل کنیم و صدای رسول الله را به شرق و غرب جهان برسانیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»