ویژگی های بهترین کار در قرآن(3)
2- راحت طلبی، آفت جامعه دینی
3- نقش کارهای نیک در ساختن شخصیت انسان
4- نقش وقف در ابدی شدن کارهای انسان
5- الگودهی، به جای الگوپذیری از جوامع غربی
6- دوری از کارهای پرهزینه و تکلّف آور
7- قبول مشارکت دیگران در کارهای نیک
موضوع: ویژگی های بهترین کار در قرآن(3)
تاریخ پخش: 25/04/94
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
دو جلسه راجع به این صحبت کردیم که همه مردم جنب و جوشی دارند، کار می کنند، حالا بهترین کار کدام است؟ چون قرآن آیاتی داریم که می گوید: در کارها بهترینش را انتخاب کنید. «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (ملک/2) بشنوید. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» خداوند مرگ و حیات را آفرید، تا ببیند چه کسی بهتر کار می کند؟ حالا کار بهتر چیست؟ هر کسی ممکن است بگوید کار من بهترین است. سر سفره قرآن بنشینیم و ببینیم دین ما بهترین کار را چه می گوید؟ بیست و هفت نکته من نوشته ام. یک شب هفت هشت موردش را گفتم. یک شب هم دو سه موردش را، حالا هر مقدارش که تمام شد…
1- پذیرش کارهای سخت و سنگین
یکی از کارها این است که انسان کار سخت را قبول کند. همین که الان مشکل جامعه ما هست. از کار سخت فرار می کنیم. بچه مدرسه ای می گوید که اردیبهشت مردم اردیجهنم ماست. می گوییم چرا جهنم است؟ می گوید: امتحان دارم. یعنی نمی خواهد درس بخواند. برف و باران که می آید، رادیو می گوید: مدارس تعطیل است. فوری بچه ها می گویند: جان! معلمش می گوید: آخ جان! ببینید این «ضَعُفَ الطَّالب و المطلوب» پدر بچه اش را صدا زد و گفت: بلند شو نمازت قضا شد. خورشید در آمد. گفت: بگذار بخوابم، بلکه خورشید دلش بخواهد سحر در بیاید. چرا مزاحم خواب ما هستی. از کار سخت… ولی حدیث داریم پیغمبر ما، هر وقت بین چند تا کار بود، سخت تر را انجام می داد. قرآن می گوید: آن ها که خودشان را از رختخواب بکنند و نماز شب بخوانند، آن نماز شب ها، نماز شب های آبدار است. وگرنه گاهی وقت ها نشسته ایم و می بینیم هفت دقیقه به صبح است، می گوییم: نمی صرفد بخوابیم. این هفت دقیقه را چه کنیم؟ نماز شب می خوانیم. چاله و چوله ها را پر می کنیم تا صبح بشود. مثل قرآنی که ما می خوانیم. یک وقتی قرآن می خوانیم ببینیم خدا چه گفته است. یک وقت می گوییم: جمعیت نیامده است؟ می گوید: نه! می گوییم به قاری بگویید قرآن بخواند. تا جمع بشوند. یعنی این قرآن تا جمع بشوند آن قرآنی نیست که بخوانیم و ببینیم خدا چه می گوید؟ بخوانیم تا مردم جمع بشوند.
2- راحت طلبی، آفت جامعه دینی
از کار سخت فرار نکنیم. این بلای عمومی در جامعه ما شده است. وقتی می گوییم: داماد چه کاره است؟ بدبخت!!! کارگر است. به کارگر بدبخت می گوییم. باید بگوییم خوشبخت است که کارگر است. مفت خورها بدبخت هستند. به کارگر کلمه بدبخت می دهیم. این یک چیز اخلاقی است. به اردیبهشت، اردیجهنم می گوییم. تا درس نمی خوانیم می گوییم: جان! تا ساعت اداره کم می شود، تعطیلات پشت سر هم می شود، از کار در می رویم. گروهی داشتند می رفتند، بند کفش امام صادق(ع) پاره شد، یاران گفتند: آقا کفش ما را پا کن. گفت: چرا؟ بند کفش من پاره شده است، پابرهنگی اش را هم خودم می روم، چرا شما پابرهنه شوید؟ آدم نباید لوس باشد.
جمعی بودند در یک اردوگاهی بنا شد غذا بپزند، یک نفر گفت: گوسفند را می کشم. آن یکی گفت من پوست می کنم. آن گفت من می پزم، آن گفت من ظرف می شویم، آن گفت من نان تهیه می کنم، پیغمبر گفت پس من هم هیزم جمع می کنم. گفتند: یا رسول الله! شما حیف است هیزم جمع کنید. گفت: اگر هیزم جمع نکنم، از این آب گوشت نمی خورم. اگر می خواهید من بخورم باید من هم کار بکنم. چرا از زیر کار در می روید؟
کاروان حجی بود، خدمت امام آمدند و گفتند درکاروان ما یک آدم بود که بسیار خوب بود، بسیار خوب بود، بسیار خوب بود، گفت: مگر چه می کرد؟ گفتند: در هر جا که می نشستیم که استراحت کنیم، این می رفت و عبادت می کرد. حضرت فرمود: پس کارهایش را که می کرد؟ گفت: ما! نوکرش بودیم. فرمود: نوکری شما از نماز او ارزشش بیش تر است. او از زیر کار در می رفت و سر نماز می رفت. گاهی چه حدیث هایی پیدا می شود. چه توبیخ هایی شده است، از کسی که سفره پهن می شود و می آید و می خورد و در وقت کار جیم می شود. زن در خانه قاشق جابجا کند، حدیث داریم که اجر دارد. ظرف را می شوید، اجر دارد. تمام کارهای زن در خانه اجر دارد. ولی الان بعضی از زن ها به شوهرشان می گویند: مگر من کلفت تو هستم؟ هم تو کلفت هستی و هم مرد نوکر است. و هر دو این کلفتی و نوکری را به همدیگر تبریک بگویید.
به امام باقر(ع) گفتند: مادر آشپز! فرمود: الحمدلله که مادرم آشپز است و هنر بلد است. آشپزی عیب است؟ تو فکر کردی… یک نامه ای معاویه به حضرت علی(ع) نوشت، یک چیزی نوشت، حضرت علی(ع) فرمود: تو خواستی من را کوچک کنی، اتفاقاً من بزرگ شدم. من همین را می خواهم. آن چیزی را که تو فکر می کنی بد است، خوب است.
از زیر کار در نرویم. چرا از سربازی فرار می کنیم؟ چرا سربازیمان را می خریم؟ چرا سربازها وقتی خدمتشان تمام می شود، شیرینی می دهند؟ شما هشتاد سال میانگین، انشاء الله بیش تر، شما هفتاد و پنج سال، هفتاد، هشتاد سال عمر طبیعی می خواهی در این مملکت زندگی کنی، هفتاد سال در امنیت می خواهی بخوابی. در این هفتاد سال یک سال هم تو لب مرز بایست. چرا می خواهی در بروی؟ دیگران لب مرز بایستند، من هفتاد سال بخوابم. من هم پست نمی دهم. مردم پست بدهند من بخوابم. این لوسی است. لوس نباشیم.
یکی از اولیای خدا مریض شد، دعا کرد. خدا فرمود: ببین! تا بنشینی من دعایت را مستجاب نمی کنم، بلند شو و دکتر برو. باید بجنبیم. بنشینیم و دعا کنیم، حدیث داریم اگر کسی عوض کار بنشیند و دعا کند، دعایش مستجاب نمی شود. چرا لوس هستید؟ یکی از کارهای خوب این است که انسان از زیر کار در نرود. و اگر بین دو تا کار هست، کار سخت تر را انجام بدهد. این هم یک مورد.
3- نقش کارهای نیک در ساختن شخصیت انسان
یکی از کارها این است که… بحثم چیست؟ بحث من این است که چه کاری ارزش بیش تری دارد؟ این مورد دوازدهم بود که گفتم. مسأله سیزدهم این است که شخصیت ساز باشد. یعنی کار خود انسان را تربیت کند. ببین لباسشویی در خانه یک کاری است. وقتی شما لباس می شویی، این کاری که می کنی، شخصیت خودت هم… برای سلامتی شما هم خوب است. چون آدمی که لباس می شوید، غذایش هم هضم می شود. عرق بدنش هم در می آید. ایام فراغتش هم پر می شود. شوهرش هم… اگر برای شوهرش باشد، علاقه اش به او زیاد می شود. این اسمش این است که من لباس می شویم، اما خودم هم تثبیت می شوم. قرآن یک آیه دارد می گوید: «وَتَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ» (بقره/265) یعنی اگر پول خرج کنی، خودت را هم تثبیت کرده ای. ببینید یک نهالی را که می کارند، اگر آب و خاک بریزند و یک کمی هم فشار دهند، این درخت تثبیت می شود، الان این شن های روان را وقتی می خواهند تثبیت کنند، جنگل های مصنوعی درست می کنند، می گویند: این ریشه این جنگل ها این شن را محکم می کند. تثبیت! آدمی که پول خرج نمی کند، آدمی آبکی است. از پولت کم بشود، اما خودت تثبیت بشوی. گاهی انسان عمرش می رود، پولش می رود، اما تثبیت می شود. سر بیل چون در خاک فرو می رود و درمی آید، ساییده می شود. ولی در عوض سفید و براق می شود. سر بیل سفید و براق است. چون شخصیتش تثبیت شد. بالای بیل گرچه آهنش کلفت تر است، ولی تثبیت نشده است.
به امام حسن مجتبی(ع) گفتند: شما این همه اسب و شتر در راه مکه راه می اندازی، آن وقت پیاده می روی؟ گفت: اسب و شتر راه می اندازم، برای اینکه نگویند: ایشان کنس است. بیا این شتر و اسب، هر کس می خواهد سوار شود. خودم پیاده می روم، می خواهم بندگی خودم را نسبت به خدا تثبیت کنم. شما یک کیسه برنج دم خانه مادرت بفرست، این «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» است. اما اگر یک قاشق برنج را دهان مادرت بگذاری، این «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» را در قلبت فرو می کنی. می شود آدم برنج هم نزد مادرش بفرستد، اما آن قاشق بستنی که دهان مادرت می گذاری، تثبیت شخصیت است.
شما حرف های من را گوش می دهی، اگر مفید است. البته من مفید بگویم، من سعی می کنم انشاء الله مفید بگویم. ولی اگر همین حرف ها را با قلم و کاغذ بنویسی، این جلسه تثبیت می شود. به ما گفته اند هر چه هست بنویسید، تثبیت می شوید. من خیلی سواد ندارم، یک طلبه معمولی هستم. منتها خدا به ما توفیق داد، هر چه گفتیم نوشتیم. یعنی اگر پنج هزار ساعت صحبت کرده ام، پنج هزار صفحه دارم. همه را تایپ کردیم، در یک سی دی به نام مجموعه آثار! سی دی اش هم قفل ندارد. خدا می داند چندصدهزار این سی دی تکثیر شده است. بیست و سی هزار طلبه های خارج از کشور، در افغانستان، هندوستان، نمی دانم هر جا، کشورهای عربی، هر کشور اسلامی که طلبه اش قم بوده است، این سی دی را دارد. شب قدر می خواهد صحبت کند، این سی دی را روی نوار می گذارد، بحث شب قدر من را در تلویزیون ایران می بیند. بعد همان را یک چیزهایی هم از خودش رویش می گذارد، کم و زیاد می کند و می رود می گوید. به خاطر اینکه نوشتم و تایپ کردم و در اختیار گذاشتم، این حدیث تثبیت شد. شما دو سه روز دیگر می میری، حالا دو سه روز دیگر را بگو پنجاه سال دیگر، پنجاه سالش هم در یک چشم و بر هم زدن تمام می شود.
4- نقش وقف در ابدی شدن کارهای انسان
بیایید هر کدامتان وضعتان خوب است، خودتان را تثبیت کنید، یک چیزی وقف کنید. زمین داری، یک قطعه زمین وقف کن. کتاب وقف کن. نمی دانم یک چیزی وقف کنید. اگر یک چیزی وقف کنید، خود ما هم رفتیم، امروز صبح ابنجا بعد از نماز عید، گفتند: شیر چیز دادند. چه دادند؟ شیر و عسل دادند. این شیر و عسلی را که این جمعیت با این عظمت خوردند، این شیر و عسل از کجا بود؟ موقوفات امام رضا(ع)! چه کسی وقف کرده است؟ معلوم نیست چند قرن پیش، چند قرن پیش یک کسی یک مزرعه وقف کرده است. در آن مزرعه گاوها شیر می دهند، شیرش عسل می شود، بعد از چند قرن شما بعد از نماز عید می خورید. این تثبیت می شود. خودش نیست ولی سخاوتش را در قلب شما تثبیت کرد. هر کدام دخترهایتان شوهر کردند، پسرهایتان داماد شدند، مشکلی ندارند، بیایید با وقف خودتان را تثبیت کنید. یک دانشجو است، رشد می خواهد بکند، ولی پول ندارد. بگو آقا خرجت را من می دهم برو و دانشمند شو. یک طلبه می خواهد رشد کند، پول ندارد، آقا خرجت با من! برو و ترقی کن. ده سال، پنج سال خرجی ات را من می دهم، به شرط اینکه… منتها از استادش بپرسید، که این طلبه و دانشجو، از آن هایی باشد که بیارزد. چون گاهی آدم پول هم خرج می کند، پولش سوخت می رود و او هم به جایی نمی رسد. اول مشورت کنیم. دانشجویی که می تواند فردا بوعلی سینا باشد، دانشمندان هسته ای ما باشند. طلبه ای که می تواند فردا مطهری بشود. بگو خوب من پسر ندارم. بچه هایم همه دختر هستند. خرج یک پسر را می دهم، که فردا یک مطهری باشد، من می میرم او باشد. خودتان را تثبیت کنید.
گوسفندی بود، کشتند، گوشتش را تقسیم کردند، حضرت پرسید وضع گوسفند. گفتند: همه اش رفت. یک مقدار کمی از آن حالا فرض کنید، نیم کیلو برای ما مانده است. حضرت فرمود: چرا می گویید همه اش رفت؟ بگویید: همه اش مانده است. آن که خودمان می خوریم از بین می رود، چیزی را که برای خدا دادیم، در دفتر خدا ثبت می شود. تمام کارهای ما چطور ثبت می شود!!! قرآن می گوید: روز قیامت یک لوحی روبروی انسان باز می شود، می گویند: «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» (اسراء/14) «اقْرَأْ کِتَابَکَ» خودت نامه خودت را بخوان. قاضی می گوید: این پرونده ات، خودت به خودت حکم بده. با تو چه کار کنیم؟ «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» خودت داوری خودت را کن. امروز فطریه… یک عده گفتند: سه کیلو گندم، یک عده گفتند: سه کیلو برنج یا خرما! خوب هر کس به وظیفه اش عمل کرد. اما اگر خدای ناکرده در جمعیت یک نفر بگوید: گندم بدهم ارزانتر است، سالی یک مرتبه به فقرا می خواهی کمک کنی، یک مقداری از آن طرف احتیاط کن. اگر شک داری، آن گران تر را بده. مسأله فقهی نمی گویم. مسأله تثبیتاً را می گویم. می گویم اگر می خواهی خودت را تثبیت کنی. انسان وقتی نامه را می خواند می گوید: عجب! همه چیزهای من ثبت شده است. «مَالِ هَـٰذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا» (کهف/49) این چه کتابی است؟ «لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً» کار صغیر ، کوچک «وَلَا کَبِیرَهً» ریز و درشت، کوچک و بزرگ، در این ثبت شده است. کاری بکنیم که ماندگار و تثبیت بشویم. شخصیت ساز باشد.
5- الگودهی، به جای الگوپذیری از جوامع غربی
مسأله چهاردهم. کار باید الگو باشد. قرآن می گوید: همیشه همه شما باید الگو باشید و دیگران از شما یاد بگیرند، الان در جامعه ما می گویند: مد است. مد یعنی چه؟ یعنی دیگران رفتند، من هم می خواهم عقب دیگران بروم. اتفاقاً خود شما برو و بگو، شما عقب من بیا. یک کسی گفت: آقای قرائتی! گفتم: بله! گفت: انگشترت را به من بده. گفتم: کمالی داری؟ حافظ قرآنی؟ شاگرد اول کشوری هستی؟ استانی هستی؟ چه امتیازی داری؟ گفت: هیچی! گفتم: خوب این توقع بی جاست. تو فرقی با باقی آن ها نمی کنی. گفت: نه! من امتیازی ندارم. ولی می خواهم تا نگاهش کردم یاد تو بیافتم. گفتم: اگر می خواهی یاد من بیافتی، به تو نمی دهم، هر وقت دیدی نیست یاد من بیافت. چرا انگشترم را بدهم که دیدی یاد من بیافتی؟ یگو شیخ هم به ما انگشتر نداد. می خواهی یاد من بکنی…
ما باید الگو باشیم. «وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» (فرقان/74) «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» یعنی بنده خوب خدا یکی از دعاهایش این است، خدایا من یک راهی را باز کنم، دیگران تقلید کنند. چرا دیگران برای من راه باز کنند؟ بگوییم مد است شما دنبال آن ها بروی؟ چرا شما دنبال آن ها بروی؟ آن ها عقب شما بیایند. «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا»
جوان بودیم و طلبه بودیم، رفتیم یک روستایی تبلیغ کنیم. هر شبی یکی از این روستایی ها می گفت: امشب شجاعت ابالفضل(ع) را بگو. امشب مختار را بگو. گفتم ببین! شما به من دستور نده. من هر چه را تشخیص بدهم، همان را خواهم گفت. شما دو تا کار می توانی بکنی. یک: امسال به من پول ندهی، دو: سال دیگر هم من را دعوت نکنی. شما دو تا کارت را بکن. من هم یک کار خودم را می کنم. بنا نیست من اینجا فتیله در دست شما باشم. هر طور شما می خواهی بچرخم. مردم نیازشان این است که جوان ها را باید برای ازدواج تشویق کرد. تارک الصلاهها را برای نماز دعوت کرد. حالا مختار را هم ندانست، هیچ طوری نمی شود. تاریخ مختار را هم بلد نباشیم… خوب است آدم بلد باشد، ولی اگر بلد نبودیم، طوری نیست. آخر این نماز را بلد نیست بخواند. بگذار من نماز را بگویم. تاریخ مختار را می خواهی چه کنی؟ آخرش نامه نوشتند خدا رحمت کند، آیت الله یثربی امام جمعه کاشان که ما این شیخ را نمی خواهیم. هر چه به او می گوییم، چیز دیگر می گوید. بعد هم وقتی می گوییم چرا این چنین می گویی؟ می گوید: به من پول ندهید. سال دیگر هم من را دعوت نکنید. ولی من تا روی منبر هستم، باید بدانم وظیفه من چیست. نه شما چه چیزی را دوست دارید. بنا نیست که ما تابع هوس مردم باشیم. «وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ مَا لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ» (بقره/120)
خانه یکی از مراجع آمدند. حالا اسمش را نبرم. گفتند: ما به شرطی مقلد شما هستیم که شما اجازه بدهی سهم امام خودمان را خودمان به هر کس که دلمان بخواهد بدهیم. آقا فرمود تشریف ببرید، از من هم تقلید نکنید. حیاء هم خوب چیزی است. آدم به مرجع تقلید نود ساله بگوید: تو تشخیص نمی دهی که فقیر کدام است، من تشخیص می دهم. برو آقا خوش آمدید. بنا نیست که… بله مرجع تقلید را انتخاب کن. باسوادترین، باتقواترین، شجاع ترین، هر کمالی که می خواهی. ولی وقتی انتخاب کردی دیگر… شما در پیشنمازی می توانی انتخاب کنی، این مسجد یا آن مسجد بروی. منتها وقتی الله اکبر را گفتی باید تابع باشی. اول انتخاب کن، وقتی انتخاب کردی باید تابع باشی.
کارتان قابل الگو شدن باشد. بعضی کارهای قابل الگو شدن نیست. مثل اینکه یک کسی طبع شعر دارد. حالا من نمی توانم مثل سعدی شعر بگویم. مثل سعدی که هیچ، مثل شعرای خیلی پایین تر از سعدی هم نمی توانم شعر بگویم. ندارم دیگر. اما یک سری کارها قابل الگو شدن است.
6- دوری از کارهای پرهزینه و تکلّف آور
کم هزینه باشد. این هم یک مورد. کارهای خوب کم هزینه. یکی از آشناهای ما، با ما آشنا است. ایشان مدیر عامل این بازی که دو نفر در آن بازی می کنند، چیست؟ تنیس؟ این مدیر عامل تنیس شد. آمد به من گفت، گفتم: بی خود! گفت: چرا؟ گفتم: مدیرعامل والیبال می شدی، گفت: فرقش چیست؟ گفتم: والیبال زمینش کوچک است، یازده نفر مشغول هستند، تنیس هم زمینش گشاد است، هم دو نفر مشغول هستند. افراد بیش تری استفاده کنند.
از خارج آمده بودم، فامیل ها گفتند: سوغاتی! گفتم: یک قوطی کاکائو آوردم، بریزید در دیگ همه یکی یک فنجان بخورید. گفت: نه بریزید توی حوض کاشان، فواره پوش بدهد به همه ی کاشان!!! که اگر می خواهی خیلی استفاده کنند. چه کار کنیم که کار ارزان بکنیم؟ کار ارزان! یک اصلی را من عصر داشتم می نوشتم، یک دو سه ساعتی وقتمان را هم الحمدلله گرفت. چقدر اسلام برای ارزانی و آسانی گفته است. مهمانی ارزان! الان مهمانی ها چون گران شده است، سال به سال فقط ایام عید دید و بازدیدها می شود. بابا مهمانی ساده باشد و هفته ای یک بار صله رحم راه بیافتد. مهمانی را تشکیلاتی کرده ایم، آن وقت رفته ایم مربا و شیرینی و دکور و دسر و سالاد و از بس که مخلّفات سفره را زیاد کرده ایم، آن وقت خودمان از هم جدا شده ایم. سالی یک بار همدیگر را می بینیم. این ها را بردار آشش کنید و هفته ای یک بار همدیگر را ببینید. بیست و سی رقم میوه و غذا که درست کردی، آن وقت سالی یک بار می شود. صله رحم قیچی شده است، به خاطر اینکه آسان نمی گیریم. مکه گران شده است، به خاطر اینکه آسان نمی گیریم. یک کاری بکنیم کم خرج باشد، مهمانی کم خرج، حج کم خرج…
مقام معظم رهبری یکی دو سال پیش مشهد تشریف آورده بودند، مسؤولین مشهد را خواستند، فرمودند: زائرسرای ارزان تهیه کنید. زائرسرای ارزان. قدیم می گفتند: «اغنیاء مکه روند و فقرا سوی تو آیند» الان باید این شعر عوض شود. یا امام رضا(ع) مشهد گران شده است. «اغنیاء مشهد روند و فقرا باید قم بروند» الان مشهد هم دیگر میلیونی شده است. اگر با هواپیما بیاید و در این هتل های فلانی ارزانش کنیم. می شود این کار را کرد. افرادی هستند، بیایند یک زائرسرایی به اسم شهرشان بسازند، بگویند آقا من بچه مثلاً فلان شهر هستم، این زائرسرا مثلاً هر کس می خواهد این قیمت تمام شده است. زوارهای امام رضا(ع) را زیاد کنیم. کار خوب این است که کار ارزان باشد.
7- قبول مشارکت دیگران در کارهای نیک
کار خوب این است که دیگران هم بتوانند شریک شوند. مثل عید قربان. می گوید: پول ندارم گوسفند بکشم، می گوید: شریکی! پول روی هم بگذارید و یک گوسفند بکشید. شریکی! اصلاً خیلی از کارها اگر شریکی باشد، موفقیتش بیش تر است. محسن قرائتی، خیلی زور بزند، می تواند یک تبلیغی راجع به نماز در تلویزیون بکند. اما با یک کشتی گیر ما شریک شدیم. داشت می رفت آمریکا، به او گفتم تو می روی آمریکا کشتی بگیری، اگر قهرمان دنیا شدی، حاضری یک سجده شکر با همان لباس کشتی بکنی؟ طولش هم بدهی که همه فیلمبردارهای دنیا نشان بدهند، که قهرمان دنیا… می گویند: این چه کار کرد؟ چرا این چنین کرد؟ می گویند: این مسلمان است، به مسلمان وقتی که خدا نعمت می دهد، سجده می کنند. من سجده شکر را نمی توانم در تلویزیون بلژیک و مکزیک ببرم، اما اگر با تو شریک شوم، توجیهت کنم، تو برو آنجا، قهرمان که شدی، این سجده را بکن. دوربین ها نشان می دهند، می گویند: چه شد؟ می گوییم: مسلمان است، به شکرانه اینکه قهرمان شده است، سجده شکر می کند. گفت: ریا است. گفتم: این ریا ثواب دارد. اینکه می گویند: ریا حرام است. برای این است که می خواهی خودنمایی کنی. فرق است بین خودنمایی و خوب نمایی! خودنمایی حرام است، که می خواهی بگویی: من!!! خوب نمایی حرام نیست، می خواهی بگویی کار خوبی است، کارهای خوب را نشان بدهید. اصلاً زن و شوهری که برای همدیگر آرایش می کنند، اصلاً زن آرایش می کند که شوهرش او را ببیند، مرد آرایش می کند که خانمش او را ببیند. همین ریا است. این کار را می کند که شوهرش او را ببیند. همین ریا ثواب دارد. شما اگر زیر لحاف می گفتی: مرگ بر شاه! من ریا کار نیستم، من زیر لحاف می گویم. مرگ بر شاه! خوب شاه نمی رفت. اینجا ریا ثواب دارد. باید آمد بیرون و بلند گفت و فیلمبرداری هم بشود و در دنیا هم پخش بشود. بعضی جاها ریا واجب است. بعضی جاها ریا مستحب است. بله بعضی جاها ریا هم خودنمایی است. حرام است و نماز هم باطل است. کار باید طوری باشد که دیگران هم شریک شوند. در خیلی از کارها ما می توانیم شریک شویم. من به طلبه های قم و شهرهای دیگر هم گفته ام. گفتم اگر طلبه با یک استاد دانشگاه شریک شود، با یک معلم آموزش و پرورش شریک شود، با یک فوتبالیست شریک شود، اگر ما شریک شویم، در جلسه مان بیش تر می توانیم جوان ها را جذب کنیم. شریکی! این هیأت با آن هیأت شریک شود. خیلی گره ها را با هم می توانند حل کنند. تنهایی نمی شود. کار خوب این است که شریک شویم. قفل ها را باز کنیم. خودمان به خودمان قفل زده ایم. زشت است من بگویم، ولی اجازه بدهید بگویم. خدا می داند از گفتنش ناراحت هستم، ولی می خواهم بگویم که می شود. بنده همان که گفتم: سوادی ندارم، ولی با همین سواد کمی که دارم یک کتاب هایی نوشته ام. گفتم هر کس می خواهد چاپ کند، چاپ کند، به شرطی که تجارت نکند. مثلاً چاپ کند برای آموزش و پرورش، برای ارتش، برای سپاه، برای کارگرهای خودش. ما حق التألیف نمی خواهیم، چاپ کنید. تا گفتیم حق التألیف نمی خواهیم. کتاب بنده کم سواد پانزده میلیون چاپ شد. آدم داریم که چهل برابر من سواد دارد، ولی پشت کتاب نوشته است، حق طبع محفوظ است. بر پدر و مادر کسی که تکثیر کند لعنت!!! خوب وقتی مهر و قفل روی خودت زدی، کتابت پنج هزار نسخه چاپ می شود و روی دستت می ماند و کسی هم نمی خرد. آن وقت محسن قرائتی پانزده میلیون کتابش چاپ می شود، همین تفسیر نور ما به بیست و سه زبان ترجمه شده است. نصفش حدود پانزده شانزده جزئش به بیست و سه زبان دنیا ترجمه شده است. چون گفتیم: پول نمی خواهیم. تا گفتیم: پول نمی خواهیم همه تکثیر کردند. اما اگر گفتم: باید زیر نظر من باشد، باید با اجازه من باشد، باید مهر من باشد، باید آرم من باشد، هیچی! خودمان روی خودمان قفل کردیم. بابا خدا تقصیری ندارد. خودت روی خودت قفل زدی. بگذر! حالا البته من هم آدمی خوبی نیستم. حالا یک بار از دستم در رفت و یک کار خوبی کردم. فکر نکنید حالا من از اولیای خدا هستم. حالا در عمرش… ای کاش همه کارهایمان را با خدا معامله می کردیم.
پیرزن است. تو هم که بسیج مسجد هستی. یا جوان محله هستی. روز برفی یک نان بخر و درب خانه اش بده. به من چه! پسرهایش کانادا هستند. آن وقت من نان به مادر این ها بدهم؟ آقاجان! حالا پسرش که از کانادا نمی آید نان بگیرد، این هم یخبندان است، پیرزن است، یک نان بگیر و درب خانه اش بده. نوچ! من این کار را نمی کنم! نوکرش نیستم. شما نان را بگیر به او بده. این وصیت می کند خانه اش را به اسم کمیته امداد می کند. ما اگر از یک جاهایی بگذریم چند برابر گیرمان می آید.
خدا رحمت کند آقای پرورش را. می گفت یک آخوندی با یکی از این سوپردولوکس ها در یک سفر سه روزه دریایی کنار هم نشستند. یک سفر با کشتی بود، سه روز هم این آخوند با این آقای سوپردولوکس در کنار هم بودند. می گفت: آخوند به این آقا گفت: حالتان خوب است؟ جواب نداد. احوال شما چطور است؟ جواب نداد. گفت: این کر است؟ دو سه باری که حرف زد گفت: آشیخ! با من حرف نزن. من از نژاد آخوند بدم می آید. اصلاً من از عمامه تو متنفر هستم. گفت: آقا متنفر هستی؟ این عمامه، برداشتم و در دریا انداختم. گفتم: حالت چطور است؟ این دیگر در فکر بود که چه کار کند. پیچ هایش باز شد. این قفل شده بود، گفت: من از عمامه تو بدم می آید. برداشت و عمامه اش را در دریا انداخت. گفت: الحمد لله! بعد سر حرف که باز شد، این سوپردولوکس خجالت کشید. دید که این آخوند خیلی باسواد است. این یک فوق لیسانس گرفته بود، باد گرفته بودش. این خیلی باسوادتر است. گفت: آقا من به شما جسارت کردم، شما که باشید؟ گفت: بابا حالت چطور است؟ می گفت: آقا در این سه روز خیلی هم خجالت کشید، تا به مقصد رسیدیم، گفت: نمی گذارم هتل بروی، گفت: من تلفن کردم، هتل رزرو کردم، گفت: باید سه تا کار برایت بکنم. یک: من راننده ات در این کشورم. دو مترجم تو هستم. سه: میزبان تو هستم. هم میزبان تو هستم، هم مترجم تو هستم و هم راننده تو هستم. می گفت: چه مهمانی و پذیرایی از ما کرد. روز سوم هم بدرقه ما آمد. یک کارتن به من داد و گفت: این هدیه! ما هم تنهایی سوار کشتی شدیم. درب کارتن را باز کردم. دیدم دو تا توپ عمامه ای است. «تو نیکی می کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانش دهد باز.» از یک چیزهایی باید گذشت. خدا می داند اگر بگذریم… شما با چشمت می بینی، شما از یک دانه گندم می گذری، یک خوشه بیرون می آید. برای خدا کار بکنید جای دوری نمی رود. مگر من نوکرش هستم؟ به من نگفته است! به من سلام نکرد. برای دیدن من نیامد. گیر ندهید. عروس و دامادها خدمت امام می آمدند عقد بخوانند، امام می فرمود: به هم گیر ندهید، زندگیتان شیرین است. گیر ندهید.
خدایا! تمام کارهای ما را احسن قرار بده. نیم ساعت ما تمام. خدایا تمام آرزومندان قسمت و آن هایی که آرزو ندارند، یک معرفتی به ایشان بده که آن ها هم آرزومند بشوند. بزرگ ترین نعمت ها نعمت هدایت است، خدایا ما را هدایت کردی، الحمدلله رب العالمین! کمتر از آنی ما را گرفتار هیچ رقم انحراف نکن. تمام دعاها مستجاب بفرما.
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 2 سوره ملک، هدف از حیات انسان را چه می داند؟
1) عبادت و یاد خدا
2) انجام عمل صالح
3) خدمت به خلق خدا
2- آیه 265 سوره بقره به کدام اثر فردی انفاق اشاره دارد؟
1) رفع نیاز محرومان
2) تثبیت شخصیت انسان
3) نفی طبقات اجتماعی
3- آیه 74 سوره فرقان به کدام ویژگی بندگان خوب خدا اشاره ارد؟
1) الگوگیری از جامعه
2) الگو بودن برای جامعه
3) معرفی الگو به جامعه
4- آیه 14 سوره اسراء، به کدام گواه روز قیامت اشاره دارد؟
1) وجدان انسان
2) پیامبران و امامان
3) دوستان با ایمان
5- در انتخاب کارها، به چه کاری سفارش شده است؟
1) کارهای آسان تر
2) کارهای پرسودتر
3) کارهای سخت تر