وعدههاى خداوند به مؤمنین
موضوع: وعدههاى خداوند به مؤمنین
تاریخ: 27/07/68
بسم الله الرحمن الرحیم
در خدمت عزیزانى هستیم که سالها در جبهه بهترین و بیشترین درخشندگى را داشتهاند. خلبانان و پرسنل هوانیروز. بحث ما بحث عمومى است ولى مستمعین ما عزیزان خاصى هستند و بحث ما درباره وعدههایى است که خدا به مؤمنین داده است. خداوند وعده هایى داده که من اینها را مىنویسم و تفسیر مىکنم. اگر بتوانم بحث را تمام کنم، حدود 20 وعده است.
1- الطاف ابتدایی الهی
اول باید حساب کنیم که الطاف خدا دو نوع است. بعضى الطاف ابتدایى است به کسى مىگویند خدا چیزى رامىدهد ابتداء الطاف ما به خدا نگفته بودیم، خورشید، مىخواهیم، ماه مىخواهیم، جنگل مىخواهیم، دریا مىخواهیم، مس مىخواهیم، آهن مىخوایم. اصلاً خود را هم از خدا نخواسته بودیم. ما نبودیم که از خدا چیزى بخواهیم. ابتداً خداوند چیزى را خلق مىکند. استعداد مىدهد، چشم مىدهد، گوش مىدهد، حافظه مىدهد. یکسرى چیزها را ابتدایى مىدهد. حالا چرا ابتدایى مىدهد یا بر این اساس است که آزمایش مىکند. خدا نعمتى را مىدهد براى آزمایش. پول به شما مىدهد براى این که ببیند شما به محرومین مىدهى یا نه. فکر و بیانى مىدهد. عنوانى مىدهد. گاهى خدا به کسى لطفى مىکند براى آزمایش او. گاهى هم به خاطر خوبى نیاکان و اجداد، نعمتى مىدهد. در قرآن داریم: «فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْن» (کهف/80) «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» (کهف/82) گاهى پدرى خوب است فرد خدا کارى کرده است مزد آن خدماتش، خدا وضع بچه هایش را خوب قرار مىدهد. پس این یک نوع لطف است که لطف ابتدایى است. بدون درخواست مىدهد. یا براى آزمایش یا براى این که مادرش کارى کرده که خیرش را بچهاش مىبیند. بابا یا اجداد و نیاکان کارى کردهاند، خیرش را بچه مىبیند.
2- الطاف مشروط الهی
گاهى هم ابتدایى نیست، مشروط است. مىگوید من مىدهم به شرط این که. آن وقت در این رابطه در قرآن آیه زیاد داریم. مىگوید: لطف مشروط مثلاً مىگوید: «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» (تغابن/11) اگر ایمان داشته باشید، هدایت مىشوید. اگر کسى ایمان داشته باشد، در بن بست نمىماند چون آدم مؤمن چشم اندازش باز است. مىگوید: در عملیات شرکت مىکنم. پیروز شدم راهى است شهید شدم، به سرایى دیگر مىروم و اجرم هم نزد خداست. نگران نیست. «یَهْدِ قَلْبَهُ» به بن بست نمىرسد. مؤمن حتى وقت مرگ، مرگ را مثل گل بو مىکند. «مُشْتَاقَهً إِلَى فَرْحَهِ لِقَائِک»(مصباحالمتهجد، ص738) وقتى هم مىخواهد بمیرد مىگوید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» (فجر/27) من با دلى آرام مىمیرم. کافر است که وقتى مىمیرد مىگوید وقتى که مىمیرم هیچ مىشوم یعنى کافر احساس مىکند وقتى به مرگ نزدیک مىشود به نیستى نزدیک مىشود.
پس مؤمن مىگوید از منزلى به منزلى، از لباسى به لباسى زمانى جماد بودم از جمادى مردم و نامى شدم. مواد غذایى خاک که جماد بود شد گندم. گندم هم اسپرم شد. اسپرم هم طفل شد. طفل هم انسان شده بعد از دنیا هم وارد برزخ مىشود و الى آخر. مىگوید این جهانبینى یک موحد است. یعنى دید خداپرست. دید خداپرست این است. «وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً» (مریم/67) اول هیچ بودم. بعد ِ«لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (دهر/1) بعد چیز قابل ذکرى نبودم. «مِنْ ماءٍ مَهینٍ» (سجده/8) بودیم. بعد ذره ذره سیر تکاملى را طى کردیم و هنوز هم «إِلَیْهِ الْمَصیرُ» (مائده/18) «إِلیه الْمُنْتَهى» آدم خداپرست که ایمان دارد، چشمش روشن است. هیچ وقت بن بست ندارد. اما کافر مىگوید قبلاً هیچ بودم. بعد از مردن هم هیچ مىشوم. درست مثل کتابى که صفحات اولش افتاده، صفحات آخرش هم افتاده است. یعنى کافر بین دو هیچ زندگى مىکند.
ما مىگوییم قبلاً خدا ما را آفرید. بعداً هم به سمت خدا مىرویم. به مقام قرب مىپیوندیم. رشد مىکنیم. چشم انداز خداپرست باز است و چشم انداز کسى که خداپرست نیست بسته است. «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» (بقره/38) اگر پیرو هدایت باشید، خوفى نیست. یکسرى الطاف خدا مشروط است. مىگوید مىخواهى خدا یادت باشد اگر خواستى شرط دارد. «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ» (بقره/152) شما یاد من باشید، من هم یاد شما باشم و ما به این معنى توجه نداریم. اگر به ما بگویند آقا یک نامه به مقام معظم رهبرى بنویسید ایشان با دست خودش جواب مىدهد. همه ما حاضر هستیم نامه بنویسیم چون مىگوییم دیگر دفتر ایشان جواب نمىدهد، خودش جواب مىدهد. خدا مىگوید: تو یاد من باش من خودم جواب مىدهم. حتى مىگوید اگر یک قدم به سویم بیایى، من صد قدم به سویت مىآیم. اگر ساده به سویم بیایى، من با هروله به سویت مىآیم.
یاد کننده خدا در مردم غافل مثل درخت سبز در کویر است. حدیث داریم: کسى که در میان افراد غافل یاد خدا مىکند مثل زندهاى میان مرده هاست. حدیث داریم: «کَالْحَیِّ بَیْنَ الْأَمْوَاتِ»(بحارالانوار،ج1،ص172) مثل درخت سبز در بیابان و کویر، این هم حدیث است. یاد من باشید، یاد شما هستم. «أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُم» (بقره/40) شما در بندگى، بنده خوبى باشید. من جاهایى به شما کمک مىکنم که به فکرتان نیاید. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ» (طلاق/2) اگر شما به گناه که رسیدید، خود را نگهدارید من بر شما راههایى را باز مىکنم. زلیخا خانمى بود که براى یوسف آرایش کرد و قصد بدى داشت. قرآن مىگوید: «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» (یوسف/23) در سالن کاخ دربها را بست. او علاقهمند به این جوان شده بود. «وَ قالَتْ هَیْتَ لَک» (یوسف/23) گفت اگر خواستى از من استفاده کنى، آماده هستم. یوسف گفت: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ» (یوسف/23) پناه بر خدا. گناه نمىکنم. بعد مىگوید: «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (یوسف/22) حالا که یوسف خود را نگهداشت و دست و دامنش آلوده نشد، ما علم تأویل احادیث به او دادیم یعنى خوابها را تعبیر مىکرد. بینشى به او دادیم که مىدید و کارى ندارد. انسان توانسته رادیو درست کند که آنتنش بسیارى از امواج را بگیرد. ما مىتوانیم به تو فکرى بدهیم که دوراندیش باشى. بینشى به تو بدهیم. «وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً» (حدید/28) نورى به او بدهیم. کلاه سرت نرود. امام از مدرسه فیضیه بیرون مىآید. داراى یک بینشى مىشود، بر خلاف بینش کل مردم و بعد هم معلوم مىشود همان بینش درست است. حضرت امام «رضوان الله تعالى علیه» چند حرکت کرد.
3- چند خاطره از امام خمینی
بد نیست یک نکته بگویم. چند شب پیش خدمت یکى از علماى قم بودم. خب ما گاهى اوقات سعى مىکنیم عالمى را شکار کنیم. چون وقت ندارند با مشکلاتى در راه و نیمه راه از آنها وقت مىگیریم. هفتههاى متعدد علامه شهید مطهرى را در قم به خانهام مىبردم و از او پذیرایى مىکردم و حتى بچه هایمان را در کوچه راه مىبردیم که ایشان نیم ساعت، سه ربعى استراحت کند به این عشق که وقتى مىخواهد از قم به تهران بیاید در ماشینش بنشینیم و از قم تا تهران در جاده قدیم دو سه ساعت، ما از ایشان، استفاده کنیم یعنى به عشق این که ما دو سه ساعت سؤال کنیم مىآمدیم تهران و دومرتبه تهران پیاده مىشدیم و برمى گشتیم قم ولى مىارزید دو سه ساعت، ما از ایشان، چهل تا پنجاه سؤال بکنیم. یک مشت سؤال قرآنى نزدم جمع شده بود.
پریشب ساعت ده در خانه یکى از علماى قم رفتیم. ایشان را سوار کردیم و گفتیم شب به کاشان برویم و شما مهمان ما باش. از قم تا کاشان سى، چهل سؤال کردم. بعد ایشان یک خاطره نقل مىکرد. مىگفت: 45 سال پیش، من نزد امام درس مىخواندم. درسها حدود یک ساعت و نیم، دو ساعت قبل از غروب بود. یک روز درس ایشان طول کشید و من متوجه شدم. آه! امروز نماز نخواندم. نگاه کردم درسهاى طلبگى این طور است که استاد حرفهایش را مىزند بعد آن حرفهایى را که زده است با متن کتاب تطبیق مىکند. اول مىگوید مىخواهم چه بگویم. بعد مىگوید: آن که گفتم این و این و این است. مىگفت: گفتیم صبر کنید. به استادمان مىگفتیم حاج آقا روح الله 45 سال پیش. مىگفت همین که صحبتهایش تمام شد و خواست با متن تطبیق کند، ما به این بهانه که دستمال روى بینى گرفتیم و دماغ ما خونى شده است درمى رویم. مىگفت: بحثش که تمام شد گفت حالا تطبیق کنیم. تا کتاب برداشت ما دستمال دم دماغمان گرفتیم و برخاستیم برویم. تا برخاستم بروم امام کتاب را بست و گفت: باز این سید امروز نماز نخوانده است. مىگفت: ما خیلى خجالت کشیدیم.
بعد یک مسأله دیگر نقل مىکرد بسیار عجیب. مىگفت حضرت امام به ما اجازه داده بود خمس و سهم امام را که گرفتیم، مقدارى را خودم به فقرا بدهم و مقدارى را به خود امام بدهیم. یعنى نیمه. پنجاه درصد. مىگفت: ما دیدیم فقرا زیاد در خانه ما مىآیند و این ده هزار تومان، بیست هزار تومان برایشان کم است. ما تصمیم گرفتیم برویم به امام بگوییم آقا اگر مىشود، این اجازه نیمه را به اجازه کامل تبدیل کن. یعنى هرچه مىگیریم بتوانیم با اختیار خود تقسیم کنیم دیگر به مرکز نفرستیم. مىگفت: تصمیم را گرفتیم و رفتیم نزد حضرت امام. سلام کردم و گفتم حضرت آقا اگر مىشود گفت: نگو اگر مىشود هنوز هم نیمه است. ما هنوز چیزى نگفته امام جواب داد. مىگفت: من دو سه جا از امام پیشگویى دیدم. حالا لازم هم نیست بگوییم علم غیب است.
4- خداوند به برخی افراد بینش میدهد
گاهى افرادى را خدا به ایشان بینشهایى مىدهد. به امام جواد گفتند: بابا تو بچه کوچک هستى چطور به امامت رسیدى. به بیان من مگر امامت کیلویى است مگر مترى است مثل این است که بگوییم چطور این را دیدى کوچک مىگیرد و این را دیدى بزرگ نمىگیرد. کیلویى که نیست. گاهى یک شاخه کلى میوه مىدهد و یک درخت چهل مترى هیچ میوهاى نمىدهد. گاهى یک دکه یک جاى بازار ده میلیون سرقفلى دارد. گاهى یک بیابان به اندازه یک طویله ارزش ندراد. مترى نیست، کیلویى نیست. به وسیله یک اسپرن گاهى بچه دو قلو به دنیا مىآید و گاهى یک زن و شوهر سالها بچه دار نمىشوند.
این مسأله اراده خداست. قرآن گفته: اگر مىخواهید به شما دید و بینش بدهیم خدا، خدایى است که به بعضى حیوانات چشمى داده است که زیر برف را مىینند. خیلى از شما خلبان هستید. گاهى اوقات با یک غبار و یک مه قدرت نشستن ندارید. همین طور باید در هوا باشید تا ببینید هوا چطور مىشود؟ ولى گاهى اوقات حیوان زیر برف و خاک را مىبیند. قرآن مىگوید: «مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (نمل/16) یعنى پرنده حرف مىزند. قرآن مىگوید: مورچه حرف مىزند. ما نمىفهمیم چه خبر است. در عالم خبرهاى بسیارى هست. اجمالاً خداى هستى به ما گفته اگر تو بنده خوب من باشى، وقت گناه خودت را کنترل کنى. بینشى به تو مىدهم که آنجایى که سر همه کلاه مىرود، سر تو کلاه نرود. «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» (اسراء/8) شما خوب شوید ما خوب مىشویم.
5- ملت ایران با عنایت الهی وحشت در دل کفار انداخت
راه دور نرویم. همین ملت ایران. از سال 57 که دور امام را گرفتیم البته عدهاى از 42 گرفتند و عدهاى از 43 و بعد ذره ذره «وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) گروه گروه به امام ملحق شدند. وقتى که کاملاً ملت به امام ملحق شد، سال 56 بود که از شاه خسته شدند و گفتند مرگ بر شاه و کم کم از شاه جدا شدند و آمدند دور امام. ما از سال 56 حساب مىکنیم. 56 تا 1367، حدود ده سال است، تا 1368، دوازده سال است. این ده دوازده سال که دور امام بودیم. جدایى از طاغوت و بودن دور امام به چه چیز رسیدیم. به وحدت رسیدیم. به جرأت رسیدیم. به ابتکار رسیدیم. اینها خیلى است.
شما هوانیروز با فرماندهى بیش از سیصد هزار ساعت پرواز کردید. جرأت رفتن در دل دشمن. ابتکار، خلاقیت. به محبوبیت رسیدیم. کسى قبلاً ما را دوست نداشت. الآن دنیا ما را دوست دارد. به این. . . . که گاهى احضار مىشوند و مىآیند و مىروند کار نداشته باشید. به دولتها کار نداشته باشید. به دولتها کار نداشته باشید مردم در دنیا ما را دوست دارند محبوبیت در دنیا داریم در دل دشمن وحشت انداختیم. اگر الآن به رئیس جمهور آمریکا بگویند دویست رئیس جمهور به آمریکا مىآیند، نگران نیست. اما اگر بگویند دویست جوان از ایران آمدهاند، مىگوید: بله تمام سازمان اطلاعاتش را بسیج مىکند که این دویست ایرانى آمدهاند چه کنند، این وحشت انداختن در دل کفر ارزش است. اصولاً دین ما مىگوید: باید در دل کفار وحشت بیندازید.
حضرت موسى به کافرى چنان مشت زد که همان جا افتاد و مرد. قرآن مىگوید: فوکزه یعنى او را با مشت زد. نمىدانم چگونه زده است. بالاخره قرآن مىگوید: «فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى» (قصص/15) یعنى یک مشت زد و او با همان یک مشت مرد. آیه قرآن است. یا حضرت ابراهیم تبر داشت. مشت داشتند، تبر داشتند. چطور رسیدیم به این که در دل دشمنان وحشت بیندازیم. منصور دوانیقى یک روز آمد و به زمین لگد مىکوبید و مىگفت این امام صادق یک استخوان است در گلوى من. نمىتوانم پایین بدهم و نه مىتوانم بالا بیاورم و الآن جمهورى اسلامى نسبت به بسیارى از کشورها استخوان شده است و استخوان بودن خیلى بهتر از این است که آدم حلوا باشد و هر ابرقدرتى بتواند او را ببلعد. ما زمان شاه حلوا بودیم. موم در دست بودیم. بالاخره به چیزهایى رسیدیم.
خدا به وعده هایش وفا کرده است. «فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ» (آل عمران/103) دلهایمان باهم مهربان شد. مگر مىشد زمان شاه من بیایم در ارتش. ما یک فامیل ارتشى داشتیم. یک دفعه که مىخواستیم به خانهاش برویم عمامه خود را برداشتیم. چون مىگفت: من مىترسم. خانه ما زیر نظر است. اگر شما خانه ما مىآمدى شما را مىگرفتند. من و شما جرأت نداشتیم نزدیک هم باشیم و خانه همدیگر برویم. به الفت رسیدیم. به جرأت رسیدیم. به ابتکار رسیدیم. به محبوبیت میان ملتها رسیدیم. به وحشت انداختن در دل کفار رسیدیم.
6- حمایت مردم و نعمت آزادی مهم است
مسأله حمایت مردم مسأله مهمى است تا حتى روزهاى آخر جنگ، این طور که به من گفتند، در کاشان، شهر خود ما. بیش از 4 کیلو طلا در شهر ما دادند که دیگر جنگ تمام شده و آتش بس شده است. این حمایت مردم از سخاوت که نیست. گاهى مىبینى براى پنج زار دو ساعت دعوا مىکنند. از این سمت بازار به آن سمت مىروند که اگر چیزى مىخواهند بخرند، ارزانتر بخرند. اما در عین حال که بچه ایشان وقتى یک تومان مىخواهد به او پنج زار مىدهند و گاهى براى چیزهاى جزیى چانه مىزنند اما حمایت مردم خیلى جالب بود. از خون دادن تا گوشواره دادن این یک رشد بود. الهاماتى که به ما رسید. بسیارى از چیزها به ذهن ما نمىرسید. امدادهاى غیبى که به ما رسید.
اگر امروز در این جلسه بحث مىکنم که خدا وعده مىدهد یک وقت کسى نگوید پس کجاست؟ مىدانى لپه کیلویى چند شده است. مىدانى سکه و دلار و پیکان و کرایه خانه چقدر شده است و حقوق کم است. همه را مىدانم اما شما ضعفها و گرانیها را یک جا بنویس. به چیزهایى هم که رسیدهایم، یک جا بنویس. جمع و تفریق کن. با مشکلاتى درگیر هستیم و به کمالاتى هم رسیدهایم و این کمالات مهم هستند.
خدا مرحوم طالقانى را رحمت کند. مىگفت: اگر گربه را در یک قفس بگذارند و دایم و مرتب برایش گوشت بیندازند باز مىآید صدا در مىآورد مىخواهد بیرون بیاید. هر نوع گوشت به او بدهى باز هم صدا مىکند. مىگوییم گربه اگر بیرون بیایى در محاصره اقتصادى قرار مىگیرى و دیگر گوشتى نیست و باید در کوچهها کاغذ بخورى. امسال کاغذ هم گران شد. باید نایلون بخرى. نایلون هم گران شد. باید در خاکروبهها بگردى چیزى گیر تو نمىآید. بگیر و گوشت را در این قفس بخور. باز صدا در مىآورد یعنى این گربه طرفدار آزادى است. مىگوید: اگر آزاد شوم و گرسنه بمانم به این که تو در این قفس به من گوشت بدهى، شرف دارد. ما به یک آزادى رسیدیم و این نعمت آزادى، نعمت مهمى است. «إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً فَکَثَّرَکُمْ» (اعراف/86) قرآن مىگوید: یادتان نرود کم بودید. حزب اللهىها چند نفر بودند. الآن مثلاً ما چقدر خلبان حزب اللهى داریم. از زمان شاه تا کنون چه رشدهاى انقلابى، ابتکارى و از این قبیل داشتیم. الآن اگر فرمانده نیروى هوایى یا زمینى، هرکدام بیایند و بگویند آقا ما خون مىخواهیم در تمام مساجد شهر و روستا آستینها را بالا مىزنند و خون مىدهند ولى اگر شما زمان شاه خون مىخواستید و ما هم همین طور کسى به ما خون نمىداد. به هر حال به چیزهایى رسیدهایم. خدا گفته بود: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ» (محمد/7) شما بیایید در خط من، به شما کمک مىکنم. تفرقه شما را به وحدت، ترستان را به جرأت، خنگىها و بى تفاوتىها به ابتکار، بى اعتناییها را به محبوبیت، موم بودن شما را تبدیل تیغ مىکنم در گلوى دشمن. مردم از شما به خواستم حمایت مىکنند. خودم به شما الهام مىکنم که چه کنید. امدادهاى غیبى را بر شما سرازیر مىکنم. . به این وعدهها رسیدهایم.
7- برخی تفاوتهای دنیا و آخرت
حالا که رسیدهایم بنشینیم و ببینیم خدا دیگر چه وعده هایى داده است. تازه اینها وعدههاى دنیایى است. برادرانى که در جنگها شیرین کارى کردید این تازه براى دنیاست. حالا این مشکلات گرانى و تورم را ان شاء الله مسؤولین باید سعى کنند حل کنند ولى این چیزى نیست. ببینیم به چه چیزهایى رسیدهایم. این تازه دنیاست. یعنى اینهایى که گفتم براى دنیاست اما به سراغ آخرت برویم. آخرت چه؟ در دنیا مریض مىشویم. قرآن مىگوید: «دارِ السَّلامِ» (یونس/25) در بهشت دیگر مریضى نیست. در دنیا خسته مىشوید. قرآن مىگوید: «لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ» (فاطر/35) در آنجا خستگى نیست. در دنیا کینه هست. قرآن مىگوید: «وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» (حجر/47) در آنجا هیچ کینهاى نیست. در دنیا به هم یاوه مىگویند. قرآن مىگوید: «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً» (واقعه/25) آنجا یاوه شنیده نمىشود. در دنیا ترس هست. قرآن مىگوید: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره/277) آنجا حزن و ترسى نیست. دنیا زودگذر است. خوب که لذت بردى، باید برخیزى و بروى. تا مىروى بگویى زنده باد، مرده باد شروع مىشود. تا جوانى هست پشت سرش هم پیرى است. تا مىروى گل بچینى در کنارش خارى هم به دستت مىرود. قرآن مىگوید: در عوض آنجا «خالِدینَ فیها» (آل عمران/15) آنجا به جاى لعنت کردن و فحش دادن قرآن مىگوید: «إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً» (واقعه/26) در اینجا گاهى آدم مىخواهد ازدواج کند، یا پول ندارد یا خانه ندارد یا وام ندارد. همسر گرفتن مشکل است. آنجا مىگوید: «وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ» (آل عمران/15) همسران پاک. مسائل دنیایش را روى تخته نوشتم اما آن دارالسلامش مانده است. چیزى نیست.
8- خدا از مؤمنین دفاع میکند
به سراغ وعدههاى خداوند برویم. خداوند وعده داده است: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» (حج/38) خداوند دفاع مىکند. شما در طول تاریخ ببینید. خدا از مؤمنین دفاع مىکند. قبر یکى از اولیاء خدا مخفى نیست ولى قبر بسیارى از شاهها مشخص نیست. این دفاع خداست. ممکن است یک جا یک حزب اللهى، یک مرد خدا شهید شود اما خداوند او را جایى نگه مىدارد. بعداً دلهایى به سویش کشیده مىشوند. خونى به ناحق که ریخته مىشود، بعد مىبینى مردم از در و دیوار مىریزند. ما در کاشان یک جا داریم بنام مشهد اردهال. فرزند امام باقر آنجاست. ما چند امامزاده بسیار معتبر داریم. یکى در مشهد اردهال کاشان است. سالى یک روز تمام مردم به جوش مى آیند. اصلاً آدم نمىداند به چه دلیل ولى دلیلش این است که حرکت این امامزاده، نظیر حرکت امام حسین بوده است. یعنى البته متأسفانه مردم کاشان و اطرافش از ایشان دعوت کرده و بعد هم ایشان را کشتهاند. مثل مردم کوفه. البته بعضى از آنها. بعضى از اطراف کاشان به امام باقر نوشتهاند که ما اینجا شیعیانى هستیم ولى آقا نداریم. شما یک نماینده بفرست. ایشان هم پسر خودش را فرستاده. بعد هم در اطراف کاشان و روستاهایش جنگ و درگیرى شده است و بالاخره این امامزاده را تکه تکه کردهاند. یعنى سرنوشت این امامزاده درست نظیر سرنوشت امام حسین بوده و بعد هم از روستایى دیگر، با بیل و کلنگ مىآیند. مثل قوم بنى اسد این آقا را دفن مىکنند. آن وقت هر سال آنجا مراسمى است که آدم وقتى جمعیت را مىبیند، متحیر مىشود. اگر جایى خون مظلومى ریخته شود بعد هزار سال خونها را به جوش مىآورد. با تبلیغ و هیچ چیز هم نمىشود جلویش را گرفت.
ما نباید وقتى به عکسهاى شهدا در اطراف خود نگاه مىکنیم حساب کنیم که جنگ تمام شد. شهدا و خانوادههاى شهدا دیگر نقشى ندارند. زمانى خواهد آمد که این بهشت زهرا زیارتگاه خواهد شد چون همیشه این طور است بسیارى از کلمات حق حضرت موسى الآن روشن مىشود. گرچه او در زمانش تحت تعقیب بود نمىشود خون حقى ریخته شود و پایمال شود و لذا داریم هر جا ساختمانى مسجد مىشود، معلوم مىشود خون مظلومى در آن زمین ریخته شده است. خدا وعده داده است. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» خدا از مؤمنین دفاع مىکند.
9- خداوند به مؤمنین آرامش میدهد
آرامش «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَهَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ» (فتح/4) خدا وعده داده است که اگر شما مؤمن بودى آرامشى به تو خواهیم داد. آرامشى که هیچ جا نیست. دانشگاهها براى دنیا آرامش نیاوردند. هر کشورى دانشگاه بیشترى دارد، مواد مخدر و قرص خواب و آمار روانى بیشترى دارد. علم به آدم آرامش نمىدهد. گاهى وقتها آدم مىگوید: اگر لیسانس یا فوق لیسانس بگیرم آرامشى پیدا مىکنم. علم و پول به آدم آرامش نمىدهند. آمار خودکشى در خانوادههاى مرفه بیش از خانوادههاى دیگر است. ما آدم داریم که از فقر خودکشى مىکند ولى بیش از آنها که در فقر خودکشى مىکنند، از خانوادههاى مرفه خودکشى مىکنند. آرامش نیست. قرآن مىگوید خدا به شما وعده مىدهد که اگر بیایید سمت خدا، خدا به شما آرامش مىدهد که «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» (بقره/277) نمىترسید. «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39)، «لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ» (مائده/54) آرام آرام هستید. «لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (حدید/23) به شما چیزى دادند، لذت نمىبرید. چیزى از دستتان رفت، غصه نمىخورید. رزمندگان ما در شب عملیات که فردایش مىخواستند به خط مقدم بروند آرامش داشتند.
چند عملیات را که ما کنار رزمندهها به عنوان تماشاچى بودیم. ما که متأسفانه اهل رزم نبودیم، شب عملیات غذا را مىخوردند و راحت و وقتى هم که مىخواستند به خط مقدم بروند مثل این که به حجله عروس مىرفتند. هرچه نگاه مىکردى! آیا پول او را راه انداخته است؟ وعده پست و مقام به او دادهاند. پول، تلویزیون رنگى، چرخ خیاطى یا ماشین لباسشویى. اصلاً به ریش کل دنیا مىخندید. چنان نقل و نباتى تقسیم مىکردند. چنان شوخیهایى مىکردند. این آرامش را در هیچ یک از دانشکدههاى روانشناسى شرق و غرب قابل تحلیل نیست که این بچه ایکه فردا مىخواهد شهید شود چرا اینقدر خوش است. این طور هم نبود که بگویى کلاه سرشان رفته است. آگاه بودند از سال چهارم دانشکده آمده بود براى اینکه به خط مقدم برود. این طور نیست که بگوییم اینها چیزى نمىفهمند. بسیجى و سربازانى که داوطلبانه مىرفتند، آگاهانه مىرفتند.
یک سؤال: این آرامش اینها از کجاست؟ قشنگ هم مىخوابد. ما داشتیم که گفتند چهل دقیقه دیگر ماشین مىآید شما را به خط مقدم ببرد و در خط هم جنگ بود. گفتند: در چهل دقیقه مىتوانیم دو گیم والیبال بازى کنیم و بازى کردند. من کنار تو ایستادم و هر چه فکر کردم، دیدم اصلاً نمىدانم این بچه. . . هست یا نیست. با آرامش خاصى مشغول بازى است. این آرامش از کجاست؟ وعده خداست.
آدم هم هست سى و سه پارچه زندگى او فراهم است. متأسفانه بعضى از خواهران و برادران هستند مىگویند این زندگى نکبت بار اعصاب ما را خرد کرده است. مگر چیست؟ یکى از اجناس خانهاش نیست مىگوید: اعصاب من خرد است. این 6 بشقاب را هرطور کنار هم مىگذارم گلهایشان یک شکل نیست. آدم که از خدا جدا شد، اگر کفشش تابه تا شود، روانى مىشود. آدم داریم اگر ساعت مچى و حلقه طلایش گم شود، روانى مىشود ولى خدا وعده داده است و گفته اگر ایمان داشته باشى، آرامشى به تو مىدهم که در حساسترین خطرات و خبرها من دلت را نگه مىدارم. پیغمبر با رفیق غارش داخل غار شدهاند و تار عنکبوت جلوى در غار تنیده شده است. تمام کفار بسیج شدند و جایزه تعیین کردند براى کسى که پیغمبر را پیدا کند. حافظ پیغمبر تار عنکبوت است. آن رفیق غار پیغمبر مىلرزید. پیغمبر به او مىگفت: بابا «لا تَخَفْ» (طه/21) آبروى مرا ریختى. «لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» (توبه/40) خدا با ماست حفظ مىکند. مىگفت: بابا این تار عنکبوت چیزى نیست. فوتش کنى مىریزد. بابا خدا گفته است حفظ مىکنم. اگر او بخواهد با تار عنکبوت هم حفظ مىکند. نترس آیه قرآن مىگوید اینها را. به هر حال خدا به آرامش وعده داده است. «وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ» (یونس/107) اگر خدا برایت خیر بخواهد هیچ کس نمىتواند رد کند.
بیاییم و کارهایمان را به خدا واگذار کنیم. گاهى خود ما براى خودمان برنامه ریزیهایى مىکنیم. برنامه ریزیهاى الکى. البته انسان باید براى خودش برنامه ریزى بکند اما نه در آن حد که به آرزوهاى طولانى و درازى برسد. اگر خدا بخواهد به تو خیر بدهد «فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ» چه کسى مىتواند فضل خدا را رد کند.
10- خداوند مؤمنان را یاری میکند
قرآن مىفرماید: «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ» (روم/47)، «کانَ» یعنى از قدیم بوده است یعنى برنامه همیشگى خدا بوده است که مؤمنین را یارى کند. گا هى انسان موقتاً باید لت و پار شود، امام حسین (ع) موقتاً شهید شد اما نام و هدف و آثارش، نمىدانم سوریه رفتهاید یا نه. شام رفتهاید یا نه. یک مقایسه کنید بین قبر معاویه که حکومت شام در دستش بود و قبر رقیه، دختر 3 ساله. پدر دختر سه ساله را شهید کردند و او را آوردند در خرابه شام و سر بابا را به او نشان دادند. ظرفیتش تمام شد و فشار روحى و سکته و بچه دق کرد و مرد. در اینجاها آدم مىفهمد که «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ» یعنى چه؟ «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» (انبیاء/105) خدا به مؤمنین وعده داده که کره زمین را خواهند گرفت.
11- نمونههایی از تحقق وعدههای الهی در جمهوری اسلامی
برادران این جمهورى اسلامى ما یک ماکت است. خدا چند چیز را گفته انجام مىدهم، نمونههایش را انجام داده است. 1- طاغوتها را مىشکنم. این وعده خداست. طاغوت در ایران شکست. اگر اینجا طاغوت شکست پس مىشود طاغوتها بشکند. 2- طبقه 12 را بالا مىآوریم. به مستضعفین قدرت مىدهیم. وقتى در ایران مستضعفین قدرت پیدا کردند، پیداست مستضعفین در جهان هم مىتوانند قدرت پیدا کنند. قانون الهى باید اجرا شود. اگر خبرگان ما قانون مجلس شوراى اسلامى را چک مىکنند که خلاف اسلام نباشد اگر قانون اسلامى جایى تصویب مىشود، پس مىشود در دنیا هم تصویب شود. یعنى ما مىتوانیم حرکتهایى را که در ایران مىشود در کل جهان ببینیم. رهبر عادل را در جهان حاکم مىکنیم. حضرت مهدى سلام الله علیه اگر در یک گوشه کره زمین حضرت امام رضوان الله تعالى حاکم شد، بعد از امام، مجتهد و عادلى چون حضرت آیت الله خامنهاى حاکم شد. اگر بنا شد گوشهاى از کره زمین رهبر عادل باشد پس مىشود جهان رهبر عادل داشته باشد. اگر جمهورى اسلامى ما مسائل مطرح کلى را که نمىدانستیم مىشود یا نمىشود محقق ساخت. خدا گفته است: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» یعنى کل زمین، کل زمین به دست افراد صالح خواهد افتاد. قبل از جمهورى اسلامى مىگفتیم مىشود یا نمىشود. اگر بنا شد گوشهاى عبد صالح حاکم شد، بقیه جاها هم مىشود. یک گوشه مستضعف حاکم شد بقیه جاها هم مىشود. مشت نمونه خروار است.
قرآن مىفرماید: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» (آل عمران/120) اگر شما اهل صبر باشید و تقوا داشته باشید نقشهها شما نمىدانید سعودى چقدر پول خرج مىکند. بخش وسیعى از درآمد نفت حجاز مربوط به تبلیغات وهابیت است. دیوانه وار پول خرج مىکنند و کل پولى هم که خرج مىکنند براى این است که ثابت کنند خلیفه رسول الله و اسلام اصلى، اسلام آل سعود است. اصلاً کل آن همین است. قرآن چاپ مىکنند کشتى کشتى. مساجدى در پاکستان، ترکیه، اردن و در مصر مىسازند. مثلاً در بعضى کشورهاى آفریقایى، سعودى مساجدى ساخته چند هزار متر. مهمترین مسجد ما مسجد اعظم قم است. مساجدى ساخته این سعودى به مراتب از مسجد اعظم بزرگتر. دیوانه وار پول خرج مىکند. اما قرآن مىگوید: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» شما اگر در خط خدا باشید همه نقشهها نقش بر آب مىشود. امام یک مرتبه فتوا مىدهد. «باسمه تعالى، سلمان رشدى باید اعدام شود و کسى که در این راه کشته شود شهید است و السلام» این فتواى امام کارى کرد که تمام عزتى را که او با پولش مىخواست درست کند، با یک خودکار ده تومانى. امام یک جمله مىنویسد شاید چند ریال و با آن یک جمله نشان مىدهد، انسانى که دلش براى اسلام مىسوزد، انسانى که غیرت دارد، اسلامى که شهامت دارد و جرأت مىدهد، اسلامى که در لندن راهپیمایى چند هزار نفرى راه مىاندازد، اسلامى که سلمان رشدى را مثل موش در سوراخ مىکند، اسلامى که به ابرقدرتها هشدار مىدهد، همان خودکارى است که دست اسلام متقین است. آقا وهابیت گرفت. کجا را گرفت؟ مگر فهد مىتواند جایى را بگیرد؟
یک پخ کنى همه مىترسند. قلیان خودشان را هم با زغال برقى مىکشند. حال آماده کردن زغال را هم ندارند. آنها چه دارند؟ یک خرپولى هستند که دائم اسکناس چاپ مىکنند و هى کتاب چاپ مىکنند و مسجد مىسازند. الحمد لله اگر ما در خط اسلام باشیم اسلام ناب محمدى اینها را وعده داده است. قرآن بخوانم وعده داده که از دیوانه وار پول خرج کردن آل سعود نترسید. کلماتى داریم بعد مىفرماید: «وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ» (آل عمران/174) خدا فضلش را به شما خواهد داد. «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ» (فصلت/30) کسانى که ثابت قدم بمانند «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَه» (فصلت/30) برادران حرفم تمام شد. خیلى از شما. یا همه شما خیلى است. هوانیروز در جنگ بیش از سیصد هزار ساعت پرواز کرده است. در جنگ سیصد هزار ساعت خیلى است. این همه تعمیر و ابتکار و جرأت که خود را به آب و آتش زدید منتهى الآن باید حفظ کرد. اصولاً حفظ چیزى از خودش مشکلتر است. یک قالى را 9 ماهه، یک ساله مىبافند. یک لحظه غافل شوى، آتش قلیان قالى را مىسوزاند و دزد مىبرد. زایمان موقت است بچه دارى طول مىکشد. ازدواج موقت است زن دارى و شوهردارى طول مىکشد. همیشه حفظ و اداره یک چیز از تولیدش سختتر است. باید مواظب باشیم، حوادث، مشکلات روزمره، سختیها و فشارها، اینها نکند وقتى قداست و نعماتى را که خدا به ما داده است. (برشمردن نعمات). اینها وقتى با لپه و سیب زمینى قاطى نشود. چیزهاى خوبى گرفتیم. سختیهایى هم داریم. کرایه خانه و همه اینها که مىگویید درست است. من مشکلات جمهورى اسلامی و مردم را مثل «قُلْ هُوَ الله» حفظ هستم ولى این مشکلات نباید باعث شود ما آن چیزى را که گرفتهایم فراموش کنیم. شهدا را فراموش کنیم. مفقودین را فراموش کنیم. معلولین و اسرا و اهداف و وصیت نامه امام را فراموش کنیم چون همیشه باید آن روحیه را در خود حفظ کنیم تا خداوند به بقیه وعده هایش هم وفا کند.
خدایا لطف خود را بر ملت ایران ادامه بده. مشکلات مالى و اقتصادى ما را حل بفرما. روز به روز وحدت و ابتکار و محبوبیت ما، بر وحشت انداختن در دل طاغوت بیفزا. به ما توفیق بده طورى حرکت کنیم تا به تمام جملات وصیت نامه امام عمل کنیم. روح امام و شهدا را از ما راضى بفرما. لطفى را که به امام براى اداره مملکت کردى، به آیت الله خامنهاى عطا بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»