بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد *** احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود، هر مویی *** یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
شریعتی: سلام میکنم به همه شما دوستان خوبم. خانمها و آقایان، خدا را شکر میکنیم که به نیمههای ماه مبارک رمضان رسیدیم و انشاءالله خداوند به همه ما توفیق بدهد که از نیمه باقیمانده این ماه نهایت استفاده را ببریم مخصوصاً در اوج این ماه و قلهی این ماه که شبهای قدر است و پیش روی ما است. نماز و روزههای شما قبول باشد. در خدمت حاج آقای قرائتی عزیز هستیم. سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله.
شریعتی: مشتاق هستیم بحث امروز شما را بشنویم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم. بینندههای عزیز زمانی بحث را میبینید که نیمی از ماه رمضان گذشت و به شبهای قدر نزدیک میشویم. در این چند دقیقه میخواهم در مورد همت بلند صحبت کنم. چون مبتلا به هستیم و افراد بلند همت و افراد کوتاه همت داریم. چه کنیم که همت ما بلند باشد؟ یعنی چشم اندازمان چیست؟ دولت یک برنامه دارد، پنج ساله اول، پنج ساله دوم، بعد یک طرحی دارد به نام چشمانداز بیست ساله! ما مردم یا پنج ساله فکر میکنیم، یا بیست ساله فکر میکنیم. یا فوقش تا آخر عمر فکر میکنیم. یعنی کار زیر میلیاردی نباید بکنیم.
ما پولمان کم است، فکرمان محدود است، علم و توانایی ما محدود است، آن چیزی که محدودیت ندارد همت است. همت بلند! یعنی بالاتر از دنیا، بالاتر از همشهری و هم لباسی، این دعایی که در ماه رمضان میخوانیم به ما میگوید: همتت را اینطور نگه دار. «اللهم اغن کل فقیر» حضرت عباسی این دعا مستجاب نمیشود. یعنی میشود زمانی بیاید که روی کره زمین فقیری نباشد؟ «اللهم اشبع کل جائع» همه گرسنهها سیر شوند. «اللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیَان» همهی برهنهها پوشیده شوند. البته «اللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیَان» یعنی به همه بیهمسرها، همسر بده. این دعا مستجاب نمیشود، یعنی نخواهد آمد زمانی که هیچ گرسنهای نباشد. هیچ برهنهای نباشد، پس چرا میگوییم؟ میگوید: این دعا دست تو را میگیرد و بالا میبرد.
یکی از عربهای جاهلیت میگفت: ما قبل از اینکه پیغمبر بیاید، فکرمان در سرقت بود و شب و شراب و شب نشینی، پیغمبر که آمد ما را به «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت» (تکویر/1و2) ما را در آسمانها برد. «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُوم» (واقعه/75) مسیر ستارگان، یعنی ما را از شکم و شهوت به جای دیگری برد. این همت بلند خیلی مهم است و باید تمرین کنیم که شب قدر هم در پیش است. یا یکوقتی اعتکاف است، حال دعا دارد، خانه هم نماز بخوان، چرا کوچک دعا میکنی؟ مثلاً بعضی میگویند: خدایا کسانی که در این مسجد نماز خواندند را بیامرز. خوب بگو: همه را بیامرز! یا گاهی مشهد رفته یا کربلا رفته میگوید: خدایا آرزومندها را قسمت کن. مؤمنین آرزو دارند، یعنی غیر مؤمنین را قسمت نکن؟ باید اینطور دعا کرد که خدایا آرزومندان را قسمت کن، آنهایی هم که آرزو ندارند کربلا و مکه بیایند، یک فهمی و درکی و ایمانی به آنها بده که آرزومند شوند. مثلاً در چین صدها میلیون آدم است که این آرزو زیارت امام رضا و مدینه را ندارد.
رودههایی که تنگ است، هسته انار هم درونش گیر میکند. یعنی روح که کوچک است، انسان جز به خودش فک نمیکند. خدایا یک داماد خوب قسمت من کن. چرا من؟ بگو: همه دخترها، همه پسرها همسردار شوند. قرض همه بدهکارها داده شود. خلاصه این من را از زندگی برداریم و ما شویم.
شریعتی: همت بلند آر که مردان روزگار *** با همت بلند به جایی رسیدهاند.
حاج آقای قرائتی: من در مورد همت پنجاه نکته نوشتم، هرچه را برسیم میگویم. قرآن میفرماید: «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَهَ» (اسراء/19) یعنی چشم انداز ابدی باشد. یا «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَه» (انفال/67) فقط دنیا را فکر میکنی؟ باز میگوید: «یُرِیدُ الْعاجِلَه» (اسراء/18) «وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاهَ الدُّنْیا» (نجم/29) بعضی اصول دینشان سه تا است. خوراک، پوشاک، مسکن. اصول دین سه تاست. خانه، ماشین، تلفن! اصول دین سه تاست. استخدام رسمی، بازنشستگی! از اینها معلوم میشود روح کوچک است.
قارون با یک زینتی در بیرون از خانه آمد. «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ» (قصص/79) یعنی با چه دنگ و فنگی آمد. قارون سرمایهدار ترین آدمها بوده که دسته کلیدش را چند حمال میبردند. کلیدهای اتاقهایش را میبردند. در صدر اسلام در جنگ تبوک یک خرما را سه نفر میخوردند. این به جای اینکه بفهمد یعنی قناعت میکردند، میگفت: یعنی خرماهای صدر اسلام پنج کیلو بوده است که سه نفر میخوردند.
بنده خدایی از دوستان ما میگفت: یک نفر به ما رسید گفت: اسم شما را فراموش کردم. من یک شعر خواندم که اسم من یادش بیاید، که اسم من دهقان است. این شعر را خواندم. افسوس که این مزرعه را آب گرفته، دهقان مصیبت زده را خواب گرفته! گفت: اِ… سلام آقای مصیبت زده حال شما خوب است؟
این همت بلند یعنی چشم انداز ابدی، یک عده وقتی قارون را دیدند گفتند: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» (قصص/79) حظ را او میبرد. خوشا به حالش! چه عظمتی دارد؟ ولی قرآن میگوید: یک عده گفتند: نه! «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ» (قصص/80) آنهایی که اهل علم بودند، گفتند: وای بر حال شما! «ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ» از خانه و ماشین و تلفن بیرون بیایید. ارزش شما بهشت است. به کمتر از بهشت خودت را نفروشی. اینکه میگویند: ارزش شما بهشت است از امیرالمؤمنین(ع) است. «ثمنک الجنه» نرخ تو بهشت است. مفت خودت را نفروشی. امیرالمؤمنین فرمود: «الفعل الجمیل ینبی عن علو الهمه» (غررالحکم، ص153) اگر میخواهید کار خوب انجام بدهید، «همت بلند آر که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیدهاند»
باز حضرت امیر فرمود: «الشرف بالهمم العالیه لا بالرمم البالیه» (غررالحکم/ص448) به اندازه همتت ارزش داری نه اینکه پدرت و اجداد و نیاکان تو چه کسانی بودند! بعضی به استخوان پوسیدههای اجدادشان پز میدهند. من نوهی فلانی هستم! پسر فلانی هستم، ول کن! شرف تو به همتت است. آرزویت چیست؟ یک جوانی آرزو دارد دیپلم بگیرد. دیپلم آرزو دارد کنکور قبول شود.
من آمدم خانه بچه من گفت: بابا، گفتم: بله! گفت: کنکور قبول شدم! گفتم: الحمدلله! گفت: خوشحال نشدی؟ گفتم: مگر کنکور چیست؟ همت بلند کن. اگر لیسانسهای ما قدر خودشان را بدانند، به لیسانس قانع نیستند. هیچکس به آنچه هست قانع نباشد. امام سجاد خیلی عبادت میکرد. گفتند: داری خودت را میکشی. گفت: من کجا و علی کجا! یعنی چشماندازش امیرالمؤمنین بود. به امیرالمؤمنین گفتند: داری خودکشی میکنی؟ گفت: من کجا و پیغمبر کجا! به پیغمبر گفتند: «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» (طه/2) من قرآن را نازل نکردم که خودکشی کنی. فرمود: «ما عرفناک حق معرفتک» نتوانستم خدا را بشناسم. یعنی امام سجاد میخواهد علی شود. امیرالمؤمنین میخواهد رسول الله شود، رسول الله میگوید: من کجا و خدا کجا؟ ما به چیز کم قانع نشویم. در دنیا قانع شویم. این لباس بس است. ولی در کمالات، در خدمت، به کم قانع نشویم.
تلاش کنیم هرچه میتوانیم و هرچه نمیتوانیم شریکی انجام دهیم. روز عید قربان میگویند:پول نداری چند نفر بشوید گوسفند بخرید. به پیغمبر گفتند: تبلیغ کن! گفت: شریکی! نزد موسی برو! گفت: شریکی، «هارُونَ أَخِی،وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» (طه/30 و 32) هارون برادرم است، شریک شویم و هردو نزد فرعون برویم. چون فرعون باید با نخ دولا دوخته شود. این تنهایی فایده ندارد. «کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً، وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً» (طه/33 و34) مسجدها هم باید شریکی اداره شود. چطور؟پیشنماز پیرمرد عالم و عادل و محترم است، قبول! اما این پیرمرد نمیتواند با نسل نو اتصال داشته باشد. یا سلامتی، یا سنش، از آن طرف هم محله پر از جوان است. خوب این جوانها، شاگرد اولها را تشخیص بدهیم، مریضهایشان را عیادت کنیم. احوالشان را بپرسیم، پیرمرد نمیتواند.
مقام معظم رهبری در پیام اجلاس نماز فرمود: علما و روحانیونی که در اثر کهولت سن توان ارتباط با نسل نو را ندارند از طلاب جوان خوش سلیقه بهره بگیرند. یعنی بنده ریشم سفید شده، جزء کهولت سن حساب میشوم. هر آخوند پیری یک جوان کنارش هست، حالا یا جوان پسرش است، یا دامادش است. یا برادرزنش است، یا شاگردش است. بگویم: من دیگر حال ندارم. پیشنماز مسجد هستم، من نماز بخوانم ولی تو جوانهای محله را دعوت کن.
خانمها که سکنجبین میپزند، میچشد. تا دید ترش است شکرش را اضافه میکند. اگر ماهواره ترش است، اگر فضای مجازی ترش است، اگر این سرکهها را هی در دیگ میریزند، ما باید شکرش را زیاد کنیم. پدر و مادرها، آموزش و پرورش، حوزه و دانشگاه و همه، این درسها را واجب است بخوانیم. اما کافی نیست. مثل پیراهن و شلوار که واجب است، اما کافی نیست. لباسهای دیگر هم میخواهد. نمیشود با پیراهن و شلوار در خیابان آمد. درسهای حوزه را واجب است بخوانیم اما طلبه باید انواع مهارتها را داشته باشد. به من دیروز زنگ زدند که شبکه کودک بیا، گفتم: من نمیتوانم برای کودک حرف بزنم! ما باید در هر شهری صد تا قرائتی داشته باشیم، صد تا فلاح زاده داشته باشیم. من در زمانی که مریض بودم، با من تماس گرفتند گفتند: هرطور شده بیا برای برنامه حتی با ویلچر! من خیلی ناراحت شدم، یعنی جمهوری اسلامی امام خمینی ندارد، مستأصل است، مطهری ندارد، مستأصل است، قرائتی هم نباید داشته باشد. من که کسی نیستم. پیداست باید در کارمان یک تغییری بدهیم. مسجدها باید یک تحولی داشته باشد.
1- در هیأت امنا نسل نو هم باشد. بعضی جاها هیأتهای امنا آدمهای خوبی هستند، پیرمرد، پدر شهید، معتبر، محترم و محبوب، همه کمالاتی دارند اما سن بالاست. خدا به ابراهیم میگوید: تو صد سال سن داری و پسرت سیزده سال دارد، «طَهِّرا بَیْتِی» (بقره/125) با هم مسجدالحرام را تطهیر کنید. «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیل» (بقره/127) ابراهیم بنا بود و اسماعیل عملگی کرد. یعنی صد ساله و سیزده ساله با هم بودند. بعد ابراهیم موسی بود. موسی گفت: خدایا اگر میخواهی فرعون را نابود کنم، من و هارون را با هم بفرست. «هارُونَ أَخِی،وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی،«اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی»
یک خانم باید در اینها باشد، خانم مریم است. مادر مریم هنوز حضرت مریم متولد نشده بود، مادرش فکر کرد پسری در شکم دارد. گفت: خدایا این بچهای که در شکم من است، «مُحَرَّرا» (آلعمران/35) آزادش میکنم. یعنی همه کارها را میکنم و هیچ کاری به او نمیدهم که او فراغت داشته باشد و خادم مسجد الاقصی شود. در ذهنش این بود که پسر است. وقتی زایید گفت: «إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثى» (آلعمران/36) دختر زاییدم. «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى» گفت: در عین حال به نذرم عمل میکنم. او را دور یک پارجه پیچید و بیت المقدس رفت، حضرت زکریای پیغمبر خادم بود. گفت: این وقف مسجد است، طبق نذری که کردم! یعنی برای مسجد نذر میکردند. بنابراین چون مریم بوده است، یک خانم تحصیل کرده هم باید باشد.
کارهای مسجد گردشی باشد. چرا در مسجد همیشه یک نفر اذان میگوید؟ هر روز یکی از بچههای محله اذان بگوید. بچه وقتی آمد اذان گفت، به مسجد خوش بین میشود. خدا مرحوم پرورش را رحمت کند. ایشان به بچهاش گفته بود: بچه مدرسهایها را دعوت کن یک افطاری بده. تو میزبان باش. یعنی این افطاری دادن منتقل شود. شما میخواهی افطاری بدهی؟ مذهبیها و حاجیها و آخوندها در راه هستند و نیاز ندارند. نسل نویی که هیچوقت مسجد نمیآید، شما بگو: افطار امشب منزل ما! ممکن است روحانی نداشته باشد. یک تاجر به روحانی بگوید: در محل ما یک مشت جوان هستند که مسجد نمیآیند. به جوانهایی که مسجد نمیآیند بگویید: امشب افطار خانه ما! همه را افطار دعوت کنید، آقا را هم دعوت کنید. بعد از افطار این آقا یک دستی به اینها بدهد و احوالپرسی کند. یا منزل آقا دعوتشان کن. غذایی بپزید و در منزل آقا سفرهای بیاندازید برای جوانهایی که به نماز نمیآیند.
از آموزش و پرورش بپرس در این منطقهای که مسجد هم هست، چه کسی شاگرد اول است؟ تو جوان هستی، طلبه هستی، پسر من هستی، داماد من هستی، تو طلبه جوان تلفن بزن و از شاگرد اولها تلفنی تشکر کن. با آنها یک ورزش و تفریحی برو! یک خرده باید محبت کرد. خود مقام معظم رهبری ماه رمضان هر شبی با یک گروه مینشیند. یک شب با قاریان است، یک شب با خانواده شهدا است، یک شب با شعرا مینشیند، همین کاری که مقام معظم رهبری میکند هر طلبهای باید در محلهاش بکند منتهی دستش بسته است و پول ندارد، سی تا تاجر، سی تا بازاری، سی تا کارمند، هرکدام یک شب بانی شوند. لازم نیست غذای مفصل هم باشد. غذای ساده باشد ولی اینها بگویند: نان آقا را خوردیم! گاهی باید یک چنین کارهایی کرد.
گاهی هم باید شریک شد. مثلاً پیشنماز ممکن است نتواند، ولی در مسجد یک استاد دانشگاه است، یک دبیر است، یک خانواده شهید است، ببینید چه کسی محبوبیت دارد، این آقای پیشنماز با کسی که محبوب است، کنار هم بگویند: دعوت از تو، تو فوتبالیست هستی و بچهها روی این حساب تو را دوست دارند. دعوت از تو فوتبالیست، حدیث هم برای من! با محبت میشود.
یک پیرمرد هشتاد ساله به من میگفت: در ماشین خط بغداد نشسته بودم، یک خانم سوپردولوکس با هفت قلم آرایش آمد صندلی کنار ما نشست. تا نگاه کردم دیدم این کنار من نشسته است. خواستم بلند شوم، دیدم همه صندلیها پر است. نشستم همه مردم میخندند که ما با ریش سفید کنار این خانم نشستم. من برای اینکه هم صندلیام محفوظ باشد و هم برای اینکه بگویم: این با ما نیست، دو سه سانت کتفم را اینطور کردم. به مردم بگویم: این با ما نسبتی ندارد! شاگرد شوفر آمد بلیط بگیرد، من بلیط در جیبم بود. گفت: حاج آقا! گفتم: بله، گفت: خانم بلیط شما را حساب کرد! ما دیدیم به این خانم پشت کردیم، این پول بلیط مرا هم داد. دو سه سانت را اینطور کردیم، گفتم: ببخشید! گفت: شما پدر روحانی و معنوی ما هستید، احترام شما واجب است. من درست نشستم! یک خانم با آن همه آرایش، با یک بلیط کتف هشتاد ساله را کج میکند. اگر ما نتوانستیم بچههای محله را به مسجد بکشانیم باید دید گیر کجاست؟ چطور امام خمینی یک ارتش، یک ایران را متحول کرد؟ یک چیزها را باید شکست. در جبهه خط شکن داشتیم. باید خط شکن اخلاقی داشته باشیم. روایت میگوید: خدایا طوری کن که من در اخلاق پاتک بزنم. «صل من قطعک» او قطع رابطه کرده است. تو با او قهر هستی، برای افطار دعوتش کن. بگو: نه من این را دوست ندارم. نمیخواهم خانه من بیاید، خط ما دو تا است. خیلی از خطوط سیاسی اگر به هم افطار بدهند قصه حل میشود.
یکوقت بعد از انقلاب حوصله داشتم این جوانهای چپی و راستی بودند. من سران اینها را منزل خودمان دعوت کردم. سران خطوط سیاسی را دعوت کردم و افطاری دادم. افطاری که تمام شد دو سه ساعت، بعد از افطار اینها با هم حرف زدند. وقتی رفتند تنگ گوش من گفتند: ای کاش چند نفر دیگر بودند افطار میدادند و ما یک مقدار به هم نزدیک میشدیم.
الآن جناح الف افطار میدهد نمیگوید: جناح «ب» تو هم بیا. بابا جناح «ب» مسلمان هست. روزه هم گرفته است، افطاری دادن به او هم ثواب دارد. بعضی با وصیتنامهشان فتنه میکنند. بعضی با وصیت نامهشان وحدت ایجاد میکنند. هردو را داریم. داشتیم کسی را که وسط جبهه گفته: اگر شهید شدم راضی نیستم آن جناح تشییع جنازه من بیاید. یعنی مردهاش هم فتنه به پا میکند. مثل بعضیها که وصیت میکنند وقتی مردم مرا در روستای پدریام دفن کنید. حالا زمستان مرده و در روستا دو متر برف است، میگویند: زنده بودی عذابمان دادی، حالا با مرگت هم ما را عذاب میدهی. چطور در دو متر برف روستای پدری بروم؟
وقف میکنید آزاد وقف کنید. نه دعای کمیل باید بین کربلا و نجف خوانده شود. حالا بگذار دعای سمات را بین کاظمین و نجف بخوانند. روح کوچک است. دعا میکنیم، صلوات میفرستیم، حمد میکنیم. گاهی حمد که میکنند میگویند: خدایا صد هزار بار شکر! صد هزار تا میدانید چقدر است؟ شما دو دستت را زیر شکر کنی، این صد هزار تا دانه شکر است. صد هزار بار شکر یعنی خدایا به اندازه یک مشت شکر الحمدالله! ولی دختر امام حسین کوچک بود. در کربلا دید پدرش و برادرهایش را کشتند. در کوفه و شام او را اسیر آوردند. از او پرسیدند: حالت چطور است؟ نگفته: صد هزار تا… گفت: «الحمدلله بعدد الرمل و الحصاء» یعنی به عدد دانههای شن الحمدالله! یک بچهی دو سه ساله که داغ دیده و اسیر شده و گرسنگی و تشنگی کشیده، وقتی می خواهد بگوید: الحمدلله، نمیگوید: صد هزار بار! میگوید: به عدد هر اتم، گفت: به عدد دانههای شن، خدا را شکر! ما الآن میتوانیم به عدد هر ذره، به عدد هر سلول، به عدد هر برگ درخت، بینهایت شکر کنیم. همت بلند در دعا داشته باشیم.
دیگران را ببخشیم. به خصوص آنهایی که یادت میآید را حتماً دعا کن. یکی از علمای جامعه مدرسین، مجتهد قدیمی، به نام آیت الله آ سید مهدی روحانی است. ایشان برای من نقل میکرد یک کسی در مدینه کنار قبر پیغمبر در مسجد النبی داشت برای رفیقهایش دعا میکرد. یکی از رفیقهایش را یادش آمد،گفت: نه به تو دعا نمیکنم. ما با هم دعوا داشتیم. باز رفیقهای دیگر را دعا کرد، باز یادش آمد گفت: نه! هرچه آن طرف به ذهنش میآمد این رد میکرد و به باقیها دعا میکرد. شب به خوابش آمد، گفت: ما در دنیا با هم اختلاف داشتیم و دعوا داشتیم. ولی میدانی من مردم! تو در مسجد النبی بودی، کنار پیغمبر بودی، برای رفیقهایت دعا کردی، من هم رفیق تو بودم ولو دعوایمان شده بود، دو سه بار جلوی تو آمدم مرا رد کردی. ایشان میگفت: از این خاطرهها آدم میفهمد که اینها یک ارتباطاتی با هم دارند.
همت بلند، به همه دعا کنیم. حتی به آنهایی که مخالف ما هستند دعا کنیم. یکوقت یک شیخ کذایی، زمان جنگ به عراق پناه برده بود. حرف بیهوده میزد. نزد امام هم درس خوانده بود و از شاگردان درجه یک امام هم بود ولی فرار کرد و آنجا رفت. به امام گفتند: خبر داری فلانی عراق رفته است؟ گفت: بله صدایش را هم گوش میدهم! گفتند: به شما جسارت میکند. گفت: من دعایش میکنم. این همت بلند است. «صل من قطعک»
در دعای مکارم الاخلاق است «مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْل» خدایا او به من نداد، او روز قربانی برای من گوشت نیاورد، من برایش ببرم. او در عروسیش مرا دعوت نکرد، من دعوتش کنم. او خواست عمره برود از من خداحافظی نکرد، من برایش سوغاتی میبرم! او مرا دعوت کرد و پول نداد ولی باز هم دعوت کند، میروم. این مسأله همت بلند یعنی خودمان را نفروشیم. البته مردم یک وظیفهای دارند ولی اگر به وظیفهشان عمل نکردند، تو انتقام نگیر.
همت بلند در سرمایهگذاری، در ایجاد کار، در تحصیل، مثلاً بیمارستان میروی. اگر دیدی کسی سر تخت یک بیماری نیست، یک لحظه آنجا بایست، با او حرف بزن. خدا شفایت بدهد. اگر هدیهای داری، به او هم بده. بالاخره آن بیمار میبیند تخت بغلی گروه گروه عیادتش آمدند و این غریب است و نگاه میکند. مرد کسی است که با این که کسی را ندارد سلام و احوالپرسی کند. قهرمان کسی است که در مقابل جاذبه زمین وزنه بلند کند. در سرازیری هر بشکهای، بی ام وِ است. در سرازیری هول دادن مهم نیست.
قصد ما خدمت به جامعه باشد نه استخدام خودمان، واقعاً جوانهایی که دنبال شغل میگردند، بینی و بین الله میخواهند اشتغال پیدا کنند که زندگی کنند یا میخواهد یک مشکلی را از جامعه بردارد. مشکل خودش است یا جامعه؟ اگر مشکل جامعه باشد خدا اشتغال تو را حل میکند. داریم اگر نیت شما خوب باشد، یعنی باطنت را خوب کنی، خدا باز میکند. نیت تو در اشتغال هم خودت است، گره خودت هستی.
گاهی حتی تحقیقات علمی، شده افرادی آمدند که من میخواهم کارشناسی ارشد بنویسم، یک موضوع قرآنی به من بده. به او میگویم: تا حالا سراغ قرآن نیامدی، حالا هم که فوق لیسانس هستی سراغ قرآن میآیی برای پایان نامهات میآیی نه برای قرآن! کار به قرآن نداری میآیی پایان نامهات را بنویسی. اگر کسی همتش کوتاه باشد، نسبت به رفیقهایش حسادت میورزد.
«من دنت همته فلا تصحبه» (غررالحکم، ص 418) اینهایی که همتشان پایین است، با آنها رفیق نشو چون با همت بلند رفیق شدی، او هم همت تو را بلند قرار میدهد. میگوییم: امروز روز خوشی بود! صبح کله پاچه خوردیم، ظهر کباب برگ خوردیم. یعنی روزی که به شکمش میرسد میگوید: روز خوش! این آدم را شکمو بار میآورد. حدیث داریم بعضیها مثل حیوان هستند. «هَمُّهَا عَلَفُهَا» (نهجالبلاغه، نامه 45) همتش علفش است. غذای خوب خوردن طوری نیست ولی هدف باید آن باشد چون نیتها فرق میکند.
مثالی را بارها زدم. یک لیوان آب را به سه نفر میدهیم بخورد. یکی نمیخورد قهر کرده است. ارزش ندارد، قهر کرده و از من آب نمیگیرد. یکی نمیخورد میگوید: تشنه نیستم. یکی نمیخورد میگوید: چهارمی تشنهتر است. سه نفر آب نخوردند اما نیتهایشان فرق میکند. یکی نمیخورد قهر کرده است. چون قهر کرده از دست من آب نمیگیرد. یکی نمیخورد تشنه نیست، یکی نمیخورد، ایثار میکند و میگوید: چهارمی تشنهتر است. چاقوکش و جراح هردو شکم پاره میکنند، از چاقو کش پول میگیرند و به جراح پول میدهند. نیتها فرق میکند.
شریعتی: انشاءالله لحظه لحظه زندگیتان منور به نور قرآن کریم باشد. امروز از جزء شانزدهم قرآن کریم صفحه 304، آیات پایانی سوره مبارکه کهف را تلاوت میکنیم.
«قالَ هذا رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا «98» وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً «99» وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً «100» الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً «101» أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا «102» قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا «103» الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً «104» أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً «105» ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً «106» إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا «107» خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا «108» قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً «109» قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً «110»
ترجمه: (ذوالقرنین) گفت: این رحمت بزرگى از پروردگارم است (و تا موعد مقرّر پابرجاست) پس هرگاه وعدهى پروردگار من فرارسد، آن (سدّ) را خورد و هموار مىکند و وعدهى پروردگارم حقّ است. و در آن روز (پایان جهان)، مردم را رها مىکنیم تا بعضى در بعضى همچون موج درآمیزند و (چون) در صور دمیده شود، همه را یکجا گرد خواهیم آورد. و آن روز، دوزخ را چنان که باید، بر کافران عرضه خواهیم کرد. آنان که چشمانشان از یاد من در پردهى غفلت بود و (از شدّت تعصّب و لجاجت) توان شنیدن (سخن حقّ) را نداشتند. آیا آنان که کفر ورزیدند، پنداشتند که بندگان مرا به جاى من به سرپرستى بگیرند؟ قطعاً ما جهنّم را براى پذیرایى از کافران مهیّا کردهایم. بگو: آیا شما را خبر دهم که زیانکارترین مردم کیست؟ آنان که در زندگى دنیا تلاششان گم و نابود مىشود، در حالى که مىپندارند (همچنان) کار شایسته و نیک انجام مىدهند. آنان، کسانىاند که به آیات پروردگارشان و دیدار او (در قیامت) کفر ورزیدند، پس کارهایشان تباه ونابود شد. پس ما براى آنان در قیامت، میزانى برپا نخواهیم کرد، (چون کارشان وزن وارزشى ندارد تا نیاز به میزان باشد.) این است که کیفر آنان دوزخ است، به خاطر کفرى که ورزیدند و آیات من و فرستادگانم را به مسخره گرفتند. یقیناً آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند، بهشت برین برایشان منزلگاه پذیرایى است. همواره در آن جاودانهاند ودرخواست دگرگونى وجابهجایى نمىکنند. بگو: اگر دریا براى (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، دریا پایان مىپذیرد، هر چند دریاى دیگرى همانند را به کمک آن آوریم. بگو: همانا من بشرى همچون شمایم (جز اینکه) به من وحى مىشود که خداى شما خداى یگانه است. پس هر که به دیدار پروردگارش (در قیامت و به دریافت الطاف او) امید و ایمان دارد، کارى شایسته انجام دهد. و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایند و بعد هم دعا بفرمایند و همه آمین بگوییم.
حاج آقای قرائتی: در این صفحه که امروز خوانده شد، سوره کهف، آیه آخر خیلی زیباست. «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً»، «یَرجوا» رجاء، یعنی هرکس امید دارد، باید یک کاری هم بکند. بعضی میگویند: امید به خدا! خوب امید به خدا، خودت هم باید یک کاری بکنی. نمیشود گفت: ما همه غرق گناه هستیم و یک حسین داریم! ما شب قدر مسجد میآییم و میگوییم: انشاءالله خدا ما را میبخشد. بله میبخشد. اما یک کاری هم باید بکنیم. اگر امید داری باید عمل هم بکنی. الآن خانمهایی که زایمان میکنند، امید دارند یک ماه دیگر زایمان میکنند، سیسمونی تهیه میکنند. باید برای هرکاری مهیا شد. اینکه من عمل نکنم و فقط امید داشته باشم، امید به تنهایی فایده ندارد و باید یک کاری هم بکنیم.
میگویند: جوانی خواست ازدواج کند. گفتند: چه داری؟ خانه داری؟ نه. سرمایه داری؟ نه. پس انداز داری؟ نه. ماشین داری؟ نه. هنر و مهارتی داری؟ نه. گفتند: پس چه چیزی داری میخواهی داماد شوی؟ گفت: من فقط آمادگی دارم. حالا یک کسی هم هیچ کاری نمیکند، نماز نمیخواند. خمس هم نمیدهد. افطاری هم نمیدهد. خدمت به جامعه هم نمیکند ولی میگوید: امید به خدا دارم. خدا میگوید: این امیدها لغو است. «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً» عمل صالح باید انجام بدهد و عمل صالح را کارشناس باید بگوید که عمل صالح است. گاهی وقتها خود شما یک کاری را فکر میکنی صالح است، ولی صالح نیست و باید از مرجعت بپرسی این کار درست است یا نه؟ خیلیها پول خرج میکنند و گناه میکنند. ما مناطقی داریم که مسجد ندارد. کیلومتر در کیلومتر مسجد ندارد. جمعیتهای انبوه مسجد ندارند. این میآید کنار مسجد حسینیه میسازد. عمل صالح نیست! شما مسجد بساز، روضه هم در مسجد بخوان. مگر حضرت زهرا روضه فدک را در مسجد نخواند؟ مگر امام سجاد روضه کربلا را در مسجد شام نخواند؟ چرا کنار مسجد حسینیه میسازی با اینکه جمعیت انبوهی با فاصلههای دور دستشان در مسجد است. باید بپرسیم عمل صالح چیست.
الآن وزارت علوم ما اشتباهی که کرده این است که فکر کرده لیسانس و فوق لیسانس عمل صالح است. تند تند کنکور صد هزار تا، چهارصد هزار تا، هفتصد هزار تا، حالا چند میلیون لیسانس جمع شدند و میبینند که این همه فارغ التحصیل اما شغل نیست. چرا؟ برای اینکه این خیال کرده که اگر بفهمد کوه هیمالیا چند متر است و از جغرافی نمره بگیرد، یا بفهمد ساسانیان و اشکانیان چه کردند از تاریخ نمره بگیرد، فکر میکند این محفوظات ارزش است. اینها عمل صالح نیست. عمل صالح این است که لیسانس شما بتواند نان دربیاورد و بخورد. بتواند در اقتصاد نقشی داشته باشد. مهارت و هنری داشته باشد.
گاهی فکر میکنیم عمل صالح این است که برویم قم بایستیم. هرکس قم یا نجف میایستد، یا باید مجتهد باشد یا باید مدرس باشد. شما خودت را امتحان کردی، ده، بیست سال قم بودی. دیدی مجتهد نمیشوی، خوب برو جایی که آخوند ندارد قاضی شو، امام جمعه شو. معلم قرآن، تفسیر، پاسخ به شبهات، قم ایستادی چه کنی؟ نجف ایستادی چه کنی؟ خیلی وقتها دانشگاه ما فوق لیسانس تحویل میدهد به خیال عمل صالح! عمل صالح نیست، افرادی را جوان تربیت میکنیم. آرزو دارد، هنر هم ندارد، عقدهای و ضد انقلاب میشود و میگوید: دولت جمهوری اسلامی برای من کار نکرده است.
بسیاری از افرادی که وصیت میکنند، عمل صالح نیست. حسینیه میسازند عمل صالح نیست. در حوزه و دانشگاه میایستند، عمل صالح نیست. ببین چه نقشی داری؟ الآن کار بنده عمل صالح است؟ نمیدانم. شاید روز قیامت خدا بگوید: تو به جای این 38 سال که در تلویزیون بودی، یک سال زبان اردو یاد میگرفتی و به هندوستان میرفتی و بین گاوپرستهای هند هجرت میکردی، شاید میلیونها گاوپرست را به اسلام دعوت میکردی. هرکس فکر میکند کارش صالح است نباید از مرگ بترسد. اگر بگویند: آقای قرائتی شما سه روز دیگر بیشتر عمر نداری! اگر کارم را تعطیل کردم و ترسیدم پیداست عمل من صالح نیست. عمل صالح این است که وقتی گفتند: مرگت نزدیک است، جا نخورد. آرام باشد. اگر دلواپس هستیم معلوم میشود عمل ما صالح نیست، خیال میکنیم صالح است. هرکس امید دارد باید کار کند و کارش هم باید عمل صالح باشد و عمل صالح هم باید استاندارد باشد. الآن رب گوجه مُهر استاندارد دارد. دین ما به اندازه رب گوجه که میارزد. ببینم این کارهایی که میکنیم درست است یا نه؟ نکند غلط باشد. کادو میبریم، یک کادویی میبریم که به درد نمیخورد. یک مجسمه میبریم. خوب یک جلد کتاب میبردی. آنوقت مجسمه سازان ما رونق پیدا میکنند و کتاب فروشها ورشکست میشوند. در اینکه عمل صالح چیست و چه حرفی بزنیم، کارشناسی میخواهد.
شب قدر پیش روی ماست. شاید کارهای ما صالح نباشد. یک آیه در قرآن داریم میگوید: در قیامت مجرمین میگویند: خدایا ما را به دنیا برگردان، «نَعْمَلْ صالِحاً» (فاطر/37) عمل صالح انجام میدهم. بعد میگوید: «غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَل» غیر از کارهای قبلی، علامه طباطبایی در تفسیر میگوید: این کلمه آخر یعنی چه؟ مرا به دنیا برگردان عمل صالح انجام میدهم. این «غیر الذی» چه خاصیتی دارد؟ میخواهد بگوید: خدایا در دنیا که کار میکردم خیال میکردم کار صالح است. اینجا پرده کنار رفته و فهمیدم خیال بوده و واقعاً صالح نبوده است. مرا برگردان عمل صالح انجام میدهم. نه عمل صالح خیالی، صالح واقعی! «نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَل» این غیر از صالحهایی است که خیال میکردیم صالح است. میآید در حرم امام رضا مینشیند و بلند نمیشود. میگوییم: آقاجان اینجا زوار زیاد است. دو رکعت نماز خواندی برو یکی دیگر بیاید. میگوید: نه! بعد هم میگوید: من دو ساعت در حرم نشستم! باسمه تعالی غلط کردی!!! وقتی جا کم است غلط است که شما جایی را دو ساعت اشغال کنی. قرآن میگوید: اگر جا دادی، خدا باقی دعاهایت را مستجاب میکند. «إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُم» (مجادله/ 11) وقتی نمازت را خواندی و کنار رفتی، خدا همه گرههای تو را باز میکند. تو در مکان تکان بخور، خدا همه زندگی تو را تکان میدهد. ما فکر میکنیم اگر دو ساعت یکجا نشستیم بلند نشدیم عمل صالح است. زمستان کنار بخاری مینشینیم و تابستان کنار کولر، خوب خنک شدی بلند شو یک نفر دیگر هم خنک شود! اذان گفتی بلندگو را بده یک بچه دیگر هم اذان بگوید. خیلی از کارهای ما صالح نیست.
خدایا ما نمیتوانیم خودمان را نگه داریم. توفیق فهم درست از همه اسلام و عمل خالص به همه اسلام با چشاندن مزه اسلام به دیگران به گونهای که ذخیره قیامت باشد نصیب همه ما بفرما و همه دعاهای شب قدر را مستجاب کن. آنهایی که اهل دعا و مسجد نیستند، منحرف و کافر هستند و در دنیای دین نیستند، خدایا وسیله هدایت همه آنها را هرچه زودتر فراهم کن و هرکس را هدایت کردهای از هر رقم انحرافی حفظ بفرما.
من به عنوان یک معلم از تک تک شما التماس دعا دارم. من هم یک مشکل حل نشدنی دارم. اگر خدا روز قیامت به من بگوید: میلیونها قلب را در اختیار تو گذاشتم پای تلویزیون، ولی تو یک قلب داشتی در اختیار من نگذاشتی، من چه بگویم؟ 38 سال در تلویزیون میلیونها قلب را در اختیار تو گذاشتم ولی تو با دو رکعت نماز قلبت را به من ندادی. چه کسی میخواهد این مشکل را حل کند؟ شب قدر مواظب خودتان باشید. اگر دعای الغوث هم ده بندش را نخواندی طوری نیست. یک قلم دست بگیر، به خدا چقدر بدهکار هستی. به همسر چقدر بدهکار هستی. به بچه چقدر بدهکار هستی. در شب قدر اگر کسی یک نفر را افطاری بدهد، ثواب هزار افطاری دارد. مثلاً دو میلیون خمس تو میشود. اگر شب قدر دو میلیون را بدهی ثواب دو هزار میلیونی دارد. همه کارها شب قدر هزار برابر میشود. سعی کنیم شب قدر را از دست ندهیم. به چهار الغوث قانع نشوید. میتوانید مشکلی را حل کنید، وامی بدهید، گرهای را باز کنید. دو نفر قهر هستند را آشتی بدهید. با دو نفر که منحرف هستند، خصوصی صحبت کنید. من به طلبهها گفتم که منتظر سخنرانی رسمی نباشید. شب قدر مردم قرآن سر گرفتند، میگوید: بالحسن، روضه امام حسن میخواند. بالحسین، روضه امام حسین میخوانند. این بنده خدا خواب است، هی قرآن از دستش میافتد، خوابش میگیرد. با این قرآن سر گرفتن زجر کش میکنیم.
بعد بگوید: خانمها و آقایان دعا تمام شد، هرکس خواست برود، برود! من مسجد دانشگاه تهران شب قدر میگویم: همه بلند شوید بایستید. چون دو ساعت دعا خواندند و پایشان درد گرفته است. همه بلند شوید بایستید. من هم روی منبر میایستم و حرف میزنم. اینقدر به من میگویند: خدا پدرت و مادرت را بیامرزد. پای ما درد گرفته بود. مردم را زجرکش نکنیم. کسی تکان نخورد. چرا تکان نخورد. کسی خوابش گرفته میخواهد برود، برود. اینها را از هم جدا کنیم. مثل پتو و ملحفه که با یک سوزن جدا میشود. طوری اینها را در هم ادغام نکنیم که هرکس خواست قرآن سر بگیرد باید حتماً دعای الغوث را هم بخواند. باید قرآن سنگین سر بگیرد. اینها در اسلام نیست منتهی ما یک اسلامی را نشان میدهیم که یک عده تحمل میکنند و باقی هم از رودروایسی قبول میکنند. مثل عزاداری که راه بندان کردند. حالا یک کسی رئیس جمهور شد، بوق بزنید و خوشی کنید، اما راه بندان کردن برای انتخابات و عروسی خوب نیست. مراعات حال مردم را بکنیم!
در قرآن سر گرفتن هم باید از خلافهایی که کردیم عذرخواهی کنیم. صدای بلندگو بیرون از مسجد ممنوع است! من از یکی از مراجع بزرگ شنیدم، گفت: آقای قرائتی دیشب تا صبح سوختم سوختم! گفتم: چرا؟ گفت: این مسجد همسایه ما هی گفت: الغوث الغوث خلصنا من النار… من هم مریض بودم و بال بال میزدم. مرجع تقلید ما میگوید: سوختم. چرا پشت بلند میگویی: الغوث! از همه مراجع بپرسید من میخواهم نصف شب دعا بخوانم، هیچکس اجازه نمیدهد. فقط اذان را باید پشت بلندگو بگوییم. خود بنده اگر خانهای کنار مسجد باشد سنگین است بخرم. چرا باید خانه کنار مسجد ارزان باشد؟ برای اینکه هرکس از دنیا میرود، عمه ایشان مرده است، یکبار برای فاتحه، یکبار برای چهل و یکبار برای سالگرد، چهار مرتبه باید از خواب بپرم برای اینکه عمه ایشان فوت کرده است.
شریعتی: حاج آقای قرائتی این دغدغههای شما، شما را متمایز میکند. انشاءالله خدا به شما توفیق بدهد. «والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»