نکات لطیف از سوره مبارکه انسان

برنامه سمت خدا 22 اسفند 1395

بسم الله الرحمن الرحیم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

زن رشک حور بود و تمنای خود نداشت *** چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر *** در خانه‌ی علی سر افشای خود نداشت
ام‌البنین کنایه‌ای از شرم عاشقی است *** کز حجب تاب نام دل آرای خود نداشت
در پیش روی چهار جگر گوشه‌ی بتول *** آیینه بود و چشم تمنای خود نداشت
زن نه، همای عرش نشینی که آشیان *** جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت
در عشق پاره‌های جگر داده بود و لیک *** بعد از حسین میل تسلای خود نداشت
عمری به شرم زیست که عباس وقت مرگ *** دستی برای یاری مولای خود نداشت

شریعتی: سلام می‌کنیم به حضرت ام‌البنین و سلام می‌کنم به همه شما دوستان عزیزم، خانم‌ها و آقایان، سالروز وفات حضرت ام‌البنین را به همه شما تسلیت می‌گویم. خیلی خوشحالیم که امروز هم در خدمت شما هستیم. انشاءالله همه ما مشمول نگاه مادرانه‌ی حضرت ام‌البنین بشویم و مشمول توجهات حضرت عباس(ع). حاج آقای قرائتی، سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله. چند روزی به آخر سال مانده است و موجی برای سفر و بازدید و صله رحم است، من فکر کردم که یک آیه‌ای را که مردم ایران بلد هستند بگویم. منتهی این آیه نکات لطیفی دارد که برایتان بگویم. سوره انسان را می‌گویم. امام حسن و امام حسین بچه بودند، مریض شدند. پیغمبر بزرگ با اصحاب به عیادت آمدند، اینها همه خود نکته است. بچه‌های امام هم باید مریض شوند. خود امام هم مریض می‌شود. یعنی همه غصه‌ها را امامان هم باید داشته باشند. چون اگر اینها بی‌غصه باشند، وقتی به ما نصیحت می‌کنند حرفشان اثر ندارد. امام حسین تشنگی کشید. شمشیر خورد، داغ دید. اولیای خدا باید سختی بکشند. وقتی به ما می‌گویند: صبر کنید، بدانیم خودشان هم صبر کردند. اگر تبلیغشان، تبلیغ عملی باشد، همه تلخی‌های بشریت شامل حال آنها هم می‌شود. این یک مورد.
مورد دوم اینکه پدربزرگ دیدن نوه می‌رود. پیغمبر دیدن بچه‌ها رفت. این خودش مهم است که سلیمان حکومت داشت، یعنی سلطنت داشت، نبوت هم داشت. با داشتن هم سلطنت و هم نبوت، اما از یک پرنده احوالپرسی کرد. گفت: هدهد را نمی‌بینم. بزرگترها از کوچکترها تفقد کنند. این خودش یک درس است. یعنی استاد دانشگاه وقتی نفوذ دارد که بپرسد دانشجویش کجاست؟ حضرت بعد از نماز بلند می‌شود قیافه‌ها را می‌دید، کسانی که نبودند، می‌گفت: فلانی کجاست؟ اگر مریض بود می‌‌گفت: عیادتش برویم. اگر مسافر بود در حقش دعا می‌کرد. یک روز حضرت فرمود: هرکس زایمان کرد به من بگویید. هرکس هم از دنیا رفت، به من بگویید. من باید آخرین آمار از مسلمان‌ها را داشته باشم. یک روز فرمود: یک پیرزنی بود مسجد را جارو می‌کرد، کجاست؟ او را نمی‌بینم. گفتند: مرده است. گفت: مگر نگفتم هرکس از دنیا رفت به من خبر بدهید؟ گفتند: کسی نبود. یک آدم گمنام و فقیر بود. فرمود: گفتم به من خبر بدهید! سر قبرش برویم. آنوقت بچه‌های این پیرزن چه حالی پیدا می‌کنند که پیامبر سر خاک مادرشان آمده است. اینها مهم است. مسائل عاطفی مهم است.
پیامبر با اصحاب عیادت امام حسن و امام حسین آمدند. پیشنهاد شد که یا علی! نذر کن که اگر بچه‌ها خوب شدند، روزه بگیرید. فرمود: باشد. این خودش یک درس است که بزرگ‌ها به حرف کوچک‌ترها گوش بدهند. این مهم است. وقتی به مقام معظم رهبری نامه می‌نویسند که چرا درخت کاج می‌کارید و درخت میوه بکارید، می‌گوید: چشم! یکوقت یک بچه ابتدایی به امام خمینی نامه نوشت که من می‌خواستم به شما پند بدهم ولی چون بچه بودم گفتم: زشت است حرفی بزنم. دفتر امام که این را می‌خوانند، می‌بینند که بچه ابتدایی نامه نوشته که امام را موعظه کند. گفتند: بروید به امام بدهید و ببینید امام چه برخوردی می‌کند؟ امام نامه را خواند و فرمود: شاید من عیبی دارم که شما که نزدیک من هستید متوجه نشدید. آن بچه در یک شهر دور فهمیده است. امام می‌نویسد: فرزند عزیزم! ای کاش پندی که می‌خواستی بدهی، می‌دادی. همه ما نیازی به نصیحت داریم. اینها خیلی مهم است. حضرت علی هم پیشنهاد را پذیرفت. بچه‌ها خوب شدند و روزه گرفتند. غذا در خانه نبود. حضرت علی یک مقداری گندم یا جو تهیه کرد. بعضی‌ها می‌گویند: از یهودی رفت، گرفت. یکوقت این برای من سؤال بود: اگر محسن قرائتی از یک یهودی وام بگیرد، اصلاً دیگر کسی پشت سر من نماز نمی‌خواند. کسی دیگر به حرفم گوش نمی‌دهد. چطور حضرت علی از یهودی وام می‌گیرد و قرض می‌کند؟ من این را از یکی از علما پرسیدم. جواب این بود که وقتی وام می‌گیرد، آنها احساس می‌کردند که زندگی اینها اشرافی نیست. یعنی آنها هم مثل آدم‌های عادی زندگی می‌کنند.
شما وقتی زندگی پاپ را می‌بینی، یا جایگاه پاپ را در واتیکان می‌بینی. وقتی با مراجع تقلید مقایسه می‌کنیم زمین تا آسمان تفاوت دارند. زندگی اینها عادی است. مراجع تقلید عادی زندگی می‌کنند. اگر عادی باشد حرف‌هایشان اثر دارد. قول می‌داد که پول را به من قرض بده و من به تو می‌دهم. یعنی وفای به عهد را از مسلمان‌ها می‌دیدند.  زندگی با اقلیت‌ها را هم یاد می‌دادند. در کشوری که یهودی و مسیحی هست، طبیعی زندگی کنید. زندگی مسالمت آمیز داشته باشید. یعنی هم زندگی با اقلیت‌های مذهبی را یاد می‌دادند هم وفای به عهد را یاد می‌دادند و هم یاد می‌دادند که زندگی ما اشرافی‌گری نیست. اینها پر از نکته است.
نذر کردند اگر بچه‌ها سالم شدند، روزه بگیرند. تا خواستند افطار کنند، یک نقلی هست که سه شب است. یک شب در زدند و اسیر بود. غذایشان را دادند و با آب افطار کردند. شب دوم باز یتیم آمد، شب سوم مسکین آمد. این سوره «هل اتی» نازل شد. «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ» (انسان/7) به نذرشان وفا کردند. «وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً» (انسان/7) نگران قیامتی بودند که شر آن دامن گیر است. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ» اینها طعام خودشان را به دیگران دادند با اینکه گرسنه بودند و دم افطار بود. یکوقت آدم یک چیزی را اضافه است، می‌دهد. این هنر نیست! «عَلى‏ حُبِّهِ» یعنی اینها هم غذا را دوست داشتند و هم خدا را دوست داشتند. «لوجه الله» ما برای خدا می‌دهیم. حبّ خدا در «لوجه الله» است. یعنی گرسنه بودند. «مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» مسکین از مسکن است. مسکن یعنی خانه، مسکین کسی است که از بی‌پولی در خانه‌اش می‌نشیند. می‌گوید: کجا بروم؟ لباس نو ندارم. شب عیدی یک کاری کنیم همه لباس نو بپوشند. چون آن کسی که لباس نو ندارد و در خانه می‌نشیند، مسکین است، «اسکنه فقره». فقر او را زمین گیر کرده است. «اسیر» هم برده‌ها هستند. «مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» نگفته: «المسکین، الیتیم، الاسیر» الف و لام ندارد. یعنی هرکس بود. بعضی جاها نباید گزینش کنیم که این مؤمن است یا مؤمن نیست. کافر هم باشد بده بخورد. انسان که هست.
گاهی می‌گوییم: این فامیل ما فاسق است. فاسق باشد، صله رحم شرطش که ایمان نیست. بعضی جاها نباید بپرسیم. «وَ أَمَّا السَّائِلَ‏ فَلا تَنْهَرْ» (ضحی/10) سائل آمد سؤالی کرد، کمک خواست به او بده. نگفته: «وَ أَمَّا السَّائِلَ‏ المؤمن» همین که می‌گوید: بده، به او بده! شاید دروغ بگوید. شاید هم راست بگوید. نباید بگوییم: چون شاید دروغ می‌گوید. «وَ یُطْعِمُونَ» یعنی کارشان این است. اگر یک کمالی را انسان در عمرش یکبار داشته باشد، کمال نیست. پدرش مرده پلو می‌دهد. می‌خواستی پدرت هم مرد، پلو ندهی؟ این کریم نیست. عروس است، مهمانی می‌دهد. «یُطعِمُون» یعنی کارش این است. این مهم است.
اگر من به یک استاد دانشگاه وقت امتحانات سلام کردم، مهم نیست. اگر فارغ التحصیل شدم و دیگر با این استاد کاری نداشتم ولی باز هم سلامش کنم، این پیداست تو شاگرد با ادبی هستی. اما اگر بگویی: نه، این ترم با او درس ندارم. پس سلامش نمی‌کنم. «یُطعِمُون الطَّعامَ  عَلى‏ حُبِّهِ» چیزی که می‌دهید را دوست داشته باشید. قرآن می‌گوید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏» (آل‌عمران/92) اگر می‌خواهید به درجات بالا برسید، آنچه دوست داری بده و دل بکن. دل کندن مهم است. وگرنه لباس تنگ است یا رنگش را دوست ندارم به این فقیر می‌دهم. این مهم نیست! «مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرا» مهم این است که بگویم: «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»، «اِنَّما» یعنی فقط، این فقط خیلی حرف دارد. چون گاهی آدم در کارهایش یک درصد غیر خداست. مثلاً نماز می‌خواند، کنار بخاری می‌رود که هم نماز بخواند و هم گرم شود. یا تابستان کنار کولر می‌رود که هم نماز بخواند و هم خنک شود. «اِنَّما» یعنی فقط برای خدا، چون مسأله‌ی خدا در اخلاص مثل توپ فوتبال است. یعنی یک سوراخ یک گوشه باشد، کل بازی لغو می‌شود. نمی‌شود گفت: حالا ما یک سوراخ یک گوشه زدیم. بله یک سوراخ یک گوشه زدی، ولی سوراخ که شد بادش خالی شد، بازی لغو می‌شود.
اگر کسی برای خدا نماز بخواند اما یکی از کلمه‌هایش را برای غیر خدا بگوید، کل نماز باطل است. اگر یک مستحبی را برای غیر خدا بگوید، باز هم نمازش باطل است. اگر واجبات و مستحبات را برای خدا می‌گوید، اما زمانش برای غیر خداست، مثلاً اول وقت نماز می‌خواند تا بگویند: این پسر خوبی است. این خانم خوبی است. وقتش برای غیر خداست. نماز را برای خدا می‌خواند، اما انتخاب وقت برای غیر خداست، باز هم نمازش باطل است. اگر واجب و مستحب و وقت برای خداست، مکانش برای غیر خداست، مثلاً یک جایی می‌ایستد که دوربین نشانش بدهد.
یک کسی داشت قنوت می‌خواند، یک مرتبه متوجه دوربین شد، دست‌هایش را اینطور کرد. باز هم نمازش باطل است. اگر واجب و مستحب و مکان و زمان برای خداست، قیافه‌ای که به خودش می‌گیرد برای غیر خدا، مثلاً همه زن‌ها چادر سفید دارند، این چادرش سبز است. یا مثلاً عبا روی دوش می‌اندازد در حالی که عبایی نیست. اگر برای غیر خدا باشد، باطل است. چون مستحب است انسان وقت نماز چیزی روی دوشش بیاندازد. اخلاص یعنی صد در صد. حدیث داریم خدا می‌گوید: اگر کسی غیر مرا شریک کرد، من همه را نمی‌بخشم. «أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ‏» (کافی/ج2/ص295) من شریک خوبی هستم، می‌گویم: 99 تا را هم به او بده!
اگر به ما بگویند: درس هست، استاد دانشگاه هم هست، اما مدرک نیست. بعد ببینیم چند نفر درس می‌خوانند؟ می‌گویند: مدرک به تو نمی‌دهیم، اما سواد یادت می‌دهیم، آنوقت ببینیم چند نفر درس می‌خوانند؟ «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» فقط برای خدا کار می‌کنیم. «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9)، «لا نُریدُ» یعنی در دلمان هم اراده نمی‌کنیم. آخر گاهی وقت‌ها آدم به زبان نمی‌گوید، ولی در دلش یک چیزی می‌خواهد. می‌گوید: من در دلم هم نمی‌خواهم شما از من تشکر کنید. نه جزا می‌خواهیم مادی، نه تشکر! یتیم‌ها، مسکین‌ها، اسیرها، غذای لحظه‌ی افطار را به شما می‌دهیم. با آب افطار می‌کنیم اما نه تشکر می‌خواهیم و نه جزا. خدا می‌گوید: تشکر نمی‌خواهید؟ می‌گوییم: نه! می‌گوید: بیست چیز به تو می‌دهم. در این آیه حدوداً بیست مورد است. آخرش می‌گوید: جزا نمی‌خواهی؟ «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ‏ جَزاءً» این جزای تو بود. بیست مورد چیست؟ 1- «فَوَقاهُمُ‏ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ» (انسان/11) خداوند روز قیامت از همه خطرها حفظشان می‌کند. 2- «نَضْرَهً وَ سُرُوراً» (انسان/11) شادی به آنها می‌دهد. 3- «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّهً وَ حَرِیراً» (انسان/12) بهشت و لباس ابریشم. «مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَى الْأَرائِکِ» تخت‌هایی به شما می‌دهیم. «لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً» (انسان/13) نه داغی اذیت می‌کند و نه سردی. ظرف‌هایی برای نوشیدن به شما می‌دهیم که اینها اندازه‌گیری شده و جنسش از نقره است. وقتی می‌خورید بوی عطر و زنجبیل می‌دهد. از سلسبیل به شما می‌دهیم. یک افرادی خادم شما هستند که وقتی نگاهشان می‌کنی مانند دُر هستند. نعمت فراوان به شما می‌دهیم. حکومت به شما می‌دهیم. لباس سُندُس به شما می‌دهیم. ابزار زینت به شما می‌دهیم. هی می‌گوید: می‌دهیم، می‌‌گوید: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً»، می‌گوید: «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً» (انسان/22) این خیلی مهم است.
یک روحانی عالمی در یک منطقه‌ای بود. آیت اللهی بود که چهل، پنجاه سال هجرت کرده بود و خیلی خدمت کرد. این هیچی نداشت. چون هیچی نداشت هرچه مردم داشتند در خانه آقا می‌دادند. مثلاً خربزه بود می‌گفتند: آقا هجرت کرده و به منطقه ما آمده است. برویم به او بدهیم. زعفران، انگور، خرما، هرچه این روستا داشت، بهترینش را به این عالم می‌دادند. محبوب هم بود. این عالم یکوقت به سراغ دنیا رفت. گفت: یک چیزی از خودم داشته باشم. یک تکه باغچه خرید. دیگر مردم گفتند: آقا خودش باغ دارد. باغچه دارد، هیچی ندادند. باغش هم خشک شد. یعنی گاهی وقت‌ها دنیا مثل سایه است. اگر به طرف سایه بروی فرار می‌کنی، اما اگر پشتت را بکنی، سایه دنبالت می‌آید. دنیا مثل دریاست. آب دریا خوب است که آدم قایق را رویش بیاندازد. اما اگر آب درون قایق برود غرق می‌شود. مثنوی یک شعر دارد. می‌گوید: آب در بیرون کشتی، پُشتی است! اما اگر درون آب برود غرق می‌‌شود. خیلی‌ها از اول نیت‌شان خدا نیست. یا برای پول است یا برای مقام است یا برای پست است. اینها دستشان خالی است. بعضی‌ها هم اصلاً به فکرش نیستند، حضرت علی روی زمین می‌نشست و گنبدش را طلا می‌کنند. حضرت علی روی خاک می‌نشست، ابو تراب، تراب یعنی خاک! آنوقت مردم یک چنین وجودی را می‌بینند و گنبدش را طلا می‌کنند. اما اگر حضرت علی(ع) سراغ دو مثقال طلا می‌رفت، مقبره‌اش خشتی هم نبود. به سمتش بروی فرار می‌کند، پشت کنی می‌آید.
ما هم همینطور هستیم. اگر دیدیم یک استادی اینطور می‌کند، بگیر دست مرا ببوس، نمی‌بوسی! ولی اگر ببینیم هیچ ادعایی ندارد، خودمان دستش را می‌بوسیم. به همین خاطر هم گفتند: از مرجع تقلیدی، تقلید کنید که غیر از اینکه علم و تقوایش در حد اعلاء است. «مخالفاً لهوی» دنبال هوا و هوسش نباشد. چون مردم جان می‌کنند و خمس می‌دهند، یعنی من خاطرم جمع باشد که وقتی بیست درصد از مالم را می‌دهم این خرج خودش نمی‌کند. خاطرم جمع باشد در عمرش گناه کبیره نکرده است. باید عادل باشد یعنی گناه کبیره از او ندیده باشند. عادل باشد و فقیه هم باشد یعنی سابقه درسی‌اش پنجاه سال به بالا باشد. راحت و آسوده خاطر بتوانند در اختیار او بگذارند.
از یکی از مراجع صد ساله شنیدم و خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. چون من خودم بعضی سالها سهم امام می‌دهم چون درآمد من از زندگی اضافه شود، خمس می‌دهم. چون زندگی معمولی خمس ندارد اما وقتی زندگی معمولی شد می‌بینیم یک چیزی هم آخر سال اضافه آمده است. این اضافه هم هشتاد تومان برای خودت و بیست تومانش خمس است. من دو سه سالی رفتم خمسم را به آن آقا دادم. بعد به دلیل یک مسأله‌ای دو سه سال خمس بدهکار نشدم. به آقا گفتم: ما دو سه سال است بدهکار نیستیم، ببخشید پول ندادیم. گفت: من از کسی که به من پول می‌دهد، خوشحال نمی‌شوم. خوشحال می‌شوم که او دینش را داد. نه خوشحال می‌شوم که من گرفتم. اینها دروغ نمی‌گویند. خوشحال می‌شوم از اینکه او به وظیفه‌اش عمل کرد نه اینکه به من پول داد. چون من واسطه می‌شوم بیست درصد خمس این را به فقرا بدهم. وقتی قرار من خودم خرج کنم بدهم به یک آدم بی‌هوس خرج کند. چون خودم هوس دارم. افرادی هستند در کارهای خیر هم هوس دارند.
بعضی‌ها آمدند به من گفتند: می‌خواهیم یک مسجد بسازیم که در فلان جاده باشد. گفتم: فلان جاده یک ساعت، بیست تا ماشین از آنجا می‌گذرد. جاده اصلی نیست. ما یک شاهراه‌هایی داریم که ساعتی هزار ماشین از آنجا رد می‌شود. آنجا مسجد بساز، می‌گوید: آخر آنجا ده پدری است. می‌گویم: ببینم می‌خواهی پز بدهی؟ می‌خواهی پدرت را احیا کنی یا می‌خواهی حکم خدا را پیاده کنی؟ اگر می‌خواهی مردم نماز بخوانند، در آن جاده ساعتی دو هزار ماشین عبور می‌کند، این جاده بیست ماشین می‌گذرد، آدم برای یک کیلو آرد که نانوایی باز نمی‌کند. برای بیست نفر نماز خوان که مسجد نمی‌سازند. پیداست که یک غیر خدا درون بعضی هستند.
شریعتی: بعضی هم نسبت به سرزمین آباء و اجدادی خودشان احساس دین می‌کنند.
حاج آقای قرائتی: ما وطن دوستی داریم ولی وطن پرستی شرک است. وطن دوستی در قرآن است که می‌گوید: «وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِم‏» (آل‌عمران/195) آنها را از وطنشان خارج کردند. یعنی چه؟ یعنی یک حقی اینها از ما گرفتند. اینکه کسی مرا که بچه کاشان هستم از کاشان تبعید کند، این را قرآن گفته است.
شریعتی: مثلاً اگر در یک دِه مسجد نباشد. چه؟
حاج آقای قرائتی: ده و روستا که مردم جمع می‌شوند. در جاده روزی بیست تا ماشین رد می‌‌شود و حیف است آنجا مسجد ساخت. آنها گفتند: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً»، می‌گوید: «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً». می‌گویند: جزا نمی‌خواهیم. بعد نقل می‌کند که پانزده مورد را به تو می‌دهیم، اول می‌گوید: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً»، بعد می‌گوید: «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً». «لا نرید منکم شکور» آخرش می‌گوید: «وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» (انسان/22) قرآن یک موسیقی دارد. دعای جوشن کبیر دریای موسیقی است. ریتم دارد. نماز ما ریتم دارد. «بسم الله الرحمن الرحیم، رب العالمین، الرحمن الرحیم، مالک یوم الدین، نستعین، مستقیم، ضالین، احد، صمد، یلد، یولد» ریتم دارد. خیلی قشنگ است. یک امام هزار تا لقب برای خدا می‌گوید، همه قافیه دارد. هستی را هم به هم می‌دوزد. «یا من فی الارض آیاته، یا من فی السماء عظمته، یا من فی الجبال خزائنه، یا من فی البحار عجائبه» قالب‌ها و ریتم‌ها خیلی مهم است. می‌گوید: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً»، بعد می‌گوید: «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً». «لا نرید منکم شکور» آخرش می‌گوید: «وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» این مهم است.
در ایام عید بیاییم این کار را بکنیم. همه بچه‌ها و بزرگ‌ها و زن و مردی که سر و سامانی ندارند، بالاخره شما عید خانه خودت را رنگ می‌‌کنی، تمیز می‌کنی. همین کمک را بکن و بگو: آقا این پول را بگیر و برو خانه فلانی را هم تمیز کن. چه اشکالی دارد؟ اینها برای انسان می‌ماند. یا مثلاً شیرینی خریدی، دو تا جعبه برای خانه خودت خریدی، یک جعبه هم برای فلانی بخر. این «یطعمون الطعام» که گفتند، به خصوص عید حساسیت است. با هم شاد باشیم. اینها برای عمر خودمان هم خوب است. روایاتی داریم که کسانی که صله رحم می‌کنند، خدا عمرشان را طولانی می‌کند. یعنی اگر من رفتم خواهر و برادرم را دیدم، عمر خودم طولانی می‌شود.
بعد هم کسی که کمک گرفت و دعا کرد، دعایش در حق انسان مستجاب می‌شود. چرا خودمان را از دعای مستجاب محروم کنیم؟ افرادی هستند تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد هم نیستند. قرآن می‌گوید: «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ‏ أَغْنِیاء» (بقره/273) آدم‌های بی‌خبر فکر می‌کنند اینها وضعشان خوب است، ولی صورت خودشان را با سیلی سرخ کردند. گاهی هم اگر می‌خواهید کمک کنید شریکی کمک کنید. مثلاً می‌خواهید یک سکه به یک نفر کمک کنید. یک عده را دعوت کن، بگو: فلانی بدهکار است. من این دو سکه را گذاشتم، شما هم یک سکه رویش بگذارید و قرضش را بدهید. یعنی یک قاشق ماست را نخور، به یک دیگ شیر بزن و خودش ماست می‌شود.
یکوقتی امام دستور داد برای بچه‌های شهید مدرسه ویژه‌ای بسازید، چون پدرشان را در راه انقلاب دادند، بنیاد شهید هم مدارسی درست کرد و بعضی از مسئولین گفتند: ما این مقدار به استاندار می‌دهیم و می‌گوییم: به شرطی که خودت هم از بودجه‌های استانی بدهی. مثلاً ده میلیون ما بدهیم و ده میلیون هم استاندار بدهد. بیست میلیون را استاندار به فرماندار می‌دهد. به شرط اینکه بیست میلیون هم از خود شهر برسد و چهل میلیون شود. چهل میلیون را به مدیر مدرسه می‌دهند، می‌گفتند: به شرطی که چهل میلیون هم از پدر بچه‌ها جمع کنید. با این کار ما کارهای زیادی کردیم. آدم وقتی می‌خواهد کمک کند طوری کمک کند که باقی هم سهیم شوند.
یکوقتی با حاج آقای مهدی طباطبایی در یک جلسه‌ی عقد بودیم. بنا بود من و ایشان عقد عروس و داماد را بخوانیم. بعد دیدم حاج آقا طباطبایی می‌گوید: جنابعالی؟ گفت: من شوهرخاله عروس هستم. گفت: شما اجازه می‌دهید من عقد را بخوانم؟ گفت: بله. شما؟ عمو. من گفتم: آقای طباطبایی عقد دختر را فقط باید پدرش اجازه بدهد. شما از همه اجازه می‌گیری؟ گفت: قرائتی متوجه نیستی! من جهازیه‌ی عروس را جور کردم! وقتی به شوهر خاله گفتم: با اجازه تو عقد می‌خوانم یعنی یک پتو هم تو بیاور. او هم بخاری می‌آورد. گفتم: اینها دیگر در کتاب‌ها نیست. آخوندی دیگر هزار مهارت می‌خواهد.
گاهی وقت‌ها انسان اگر شریک شود، با شریک شدن خیلی کارهای نشدنی، شدنی می‌شود. مطالعه می‌کنیم، جاهای حساس را یک نقطه بگذار. به رفیقت بگو: این کتاب خیلی مطلب دارد. جاهای نقطه گذاشته شده را بخوان. دیگر لازم نیست پانصد صفحه را بخواند. جاهای نقطه گذاری شده را نگاه می‌کند و مطلب دستش می‌آید. چکیده‌اش را بنویس که آن چکیده قابل استفاده باشد. الآن بخشی از فضای مجازی چرت و پرت است. الآن باب غفلت در اینها باز شده است، ما می‌توانیم کاری کنیم که رشد درون اینها باشد. گاهی پشت ماشین‌ها یک چیزی نوشته شده که وقتی آدم می‌خواند رشد پیدا می‌کند. یک شعری پشت اتوبوس نوشته شده بود: گویند خدا همه جا هست، ای غم! نکند خدا تو باشی؟ یعنی هرجا می‌روم غم و غصه دارم.
قبل از عید با هرکس قهر هستیم آشتی کنیم. یعنی جگر این را داری که با کسی که قهر هستی، زنگ بزنی و بگویی: الو! سلام علیکم، من محسن قرائتی هستم. با شما یک اختلاف و کدورتی داشتم. چون فرش‌های خانه‌ام را تکاندم. ماشینم را هم شستم. گفتم: قلبم را هم پاک کنم. کاری ندارم که حق با کیست. مقصر کیست. مقصر هرکس هست! شب عیدی من می‌ خواستم از شما عذرخواهی کنم.
شریعتی: ما این کار را انجام می‌دهیم اما اگر طرف مقابل نپذیرفت چه؟
حاج آقای قرائتی: شما رشد کردی. من وقتی غذایی به فقیر می‌دهم ممکن است نخورد و دور بریزد. ولی من سخاوتم شکوفا شد. برای من خوب است. یعنی من رشد کردم. خودم را ندیدم. همسایه هم دیدم. فقرا هم دیدم. پس من پول دادم رشد کردم، حالا او پول را پاره کند.
یک وقتی کسی نذر کرده بود و وصیت کرده بود که بعد از مرگ انبار خرمایش را به فقرا بدهند. حضرت یک خرما را برداشت، گفت: اگر یک خرما را با دست خودش داده بود بهتر بود که یک انبار خرما را بعد از مرگش بدهند. چون با یک انبار خرما فقرا سیر می‌شوند اما طرف سخی نمی‌شود. چون مرده است. اما اگر با دست خودش یک خرما بدهد، خودش جلو می‌افتد و سخاوتمند می‌شود. با یک خرما شکم سیر نمی‌شود.
ما یک جایی یک حرفی زدیم و یک متلکی شنیدیم. گفتیم: در جنگ تبوک یک خرما را سه نفر می‌خوردند. می‌خواستم بگویم اینقدر قحطی و فشار بود. یکی گفت: عجب! در صدر اسلام خرما سه کیلو بوده است. امام در مورد کسروی این را می‌گوید. می‌گوید: کسروی نتوانست خودش بالا برود، پیغمبر را پایین کشید. آدم‌هایی هم هستند که خودشان نمی‌توانند رئیس جمهور شوند، رئیس جمهورها را خراب می‌کنند. خودشان نمی‌توانند رهبر شوند، با رهبر طعنه می‌زنند. خودش نمی‌تواند استاد دانشگاه و امام جمعه باشد، آنوقت اینها را خراب می‌کند. خودش نمی‌تواند غذا بپزد، آن کسی هم که خوب می‌پزد می‌گوید: برنجش خوب بود. نمی‌گوید: آشپزش خوب بود. اگر خواستیم ببینیم کسی حسود است یا نه، اگر کمالی را شنیدی و نیش زدی پیداست حسود هستی. یعنی نمی‌توانی تحمل کنی که یک کسی یک خوبی دارد.
خجالت هم نکشیم که من بزرگ هستم. بزرگ هستی از خانمت عذرخواهی کن. از بچه‌ات عذرخواهی کن. یک مرتبه امام یک جمله‌ای فرمود، ترکش این جمله‌ به دادستان خورد. آن زمان دادستان مرحوم آیت الله ربانی املشی بود. ایشان می‌گفت: امام مرا خواست. گفت: من یک جمله‌ای گفتم که آن جمله یک ترکش داشت که یک ترکش هم به شما خورد. گفت: بله آقا! گفت: شما مرا حلال کنید. گفت: من مرید شما هستم. مقلد شما هستم. گفت: درست است من استاد شما هستم ولی چون شما را ناراحت کردم از شما حلالیت می‌خواهم. امام خمینی از شاگرد خودش عذرخواهی کرد. من اشتباه کردم!
در بازار بودم. یک کسی نزد بازاری آمد گفت: شما اینجا یک چنین کاری کردی. ایشان گفت: من آدم خری هستم! گفت: نه آقا خواهش می‌کنم. گفتم: نگو من خر هستم! بگو: حلال کن! گفت: من یک ساعت باید حرف بزنم تا این راضی شود. یک کلمه می‌گویم، این مرا ببخشید. راحت بگو غلط کردم، اشکالی ندارد. یک خرده ما از اهل بیت یاد بگیریم که چطور دم افطار هر شب تکرار شد. جزا نخواستند. تشکر نخواستند. ولی خدا در مقابل این کار به اینها سی رقم جزا داد. جزاها هم جزاهای مادی و معنوی بود. «سَقاهُمْ‏ رَبُّهُمْ» (انسان/21) یک معجزه معنوی است. مسئول پذیرایی خداست. «لُؤْلُؤاً مَنْثُورا» (انسان/19) مأمورها هم هستند. یعنی انواع پذیرایی‌ها هست.
شب عیدی قلبمان را از کینه پاک کنیم. «لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا» (حشر/10) یعنی کینه کسی در دلم نباشد. یک حدیثی دیدم که بسیاری از مشکلات مردم «خبث سرائرهم» بخاطر بد دل بودنشان است. یعنی هرکس را نگاه می‌کند، می‌گوید: او ریاکار است. او حقه باز است. او هم دزدید و برد و خورد. یعنی همه را بد می‌بیند. کسانی که در دلشان نسبت به دیگران بدبین هستند، این بخاطر باطن بد، «خبث سرائر» است. یکسری مشکلات هم گیر خودش می‌آید. افرادی هم هستند زندگی‌شان در رفاه کامل است، این هم بخاطر اینکه پاکدل است. پاکدلی و بد دلی در زندگی خودمان هم تأثیر دارد. مثل آینه، آینه اگر صاف باشد، قشنگ هستی. اگر لجن روی آینه ریخته باشد، لجن‌ها در صورت خودت هم دیده می‌شود. آینه شفاف باشد، شفاف هستی. آینه خاکی باشد، خاکی می‌شوی.
یک کسی در ازدواج نیت کند و از اول نیتش این باشد که مهر خانمش را ندهد. داریم که این هروقت با خانمش رابطه دارد، انگار زنا می‌کند. اگر کسی یک پولی را دارد ولی نمی‌دهد. حدیث داریم هر شبی که می‌خوابد پای او گناه دزد می‌نویسند. تو داری چرا نمی‌دهی؟ حتی اگر کسی سر نماز است، کسی آمد گفت: طلب مرا بده. تحمل نمی‌کند نماز شما تمام شود، نمازت را بشکن برو طلب را بده و دوباره الله اکبر بگو.
اگر مردی خواست با خانمش باشد، به خانمش گفت: بیا، خانم حق نماز خواندن ندارد. باید نمازش را فشرده کند، پیش شوهرش برود. این خیلی مهم است. اگر زنی در خانه می‌ترسد، مرد حق روضه رفتن ندارد. یعنی من تنهایی می‌ترسم. حتی اگر کسی دوشنبه مکه می‌آید، یک حاجی یکشنبه آمد، یک روز زودتر مکه آمد، اسلام می‌گوید: امضایش را قبول نکنید. می‌گوید: برای اینکه او که زودتر آمده اسبش را در راه مکه دوانده است. شترش را دوانده است. کسی که به حیوانش رحم نکند، امضایش از اعتبار می‌افتد. در قرآن 27 آیه‌ی نماز به زکات چسبیده است. «یُقِیمُونَ‏ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاه» (مائده/55)، «أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ» (بقره/43) یعنی 27 جای قرآن نماز و زکات با هم است. در یک جای قرآن داریم کمک به فقرا را بعد از نماز نگذارید. حضرت علی در نماز انگشترش را داد. می‌توانست اشاره کند بنشین نمازم تمام شود و انگشترم را بدهم. اینکه حضرت علی در نماز انگشتر را داد یعنی کمک به محرومین بعد از نماز نیست. درون نماز است!
من تعجب می‌کنم که افرادی هستند برای حضرت گریه می‌کنند، که چرا فدک را غصب کردند؟ خودشان سهم امام را نمی‌دهند. بالاخره اگر فدک سهم حضرت زهرا بود ندادند، تو هم سهم امام را که برای حضرت مهدی است، چرا نمی‌دهی؟ می‌گوید: خودم می‌خواهم بدهم. شما حق نداری. باید ببینی امام زمان گفته: من وقتی غایب هستم به چه کسی بده. به آن کسی که امام زمان گفته است بده. اگر مردم خمس بدهند، فقیری نمی‌ماند. روایات داریم که اگر «وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَکَاهَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِیَ مُسْلِمٌ فَقِیرا» اگر مردم زکات مالشان را بدهند، روی کره‌ی زمین گرسنه نیست. افرادی که دیدنشان می‌روید، کلمه زکات هم نگویید، هدیه بدهید. به اسم عیدی و هدیه بدهید. بین فامیل هم فرق نگذارید. خانه یکی نیم ساعت بنشینید و خانه دیگری یک ساعت بنشینید. مردم مواظب هستند.
یک کسی نامه نوشته بود آقای قرائتی! شما 25 سال پیش گفتی: در نماز دست‌هایمان را اینطور کنیم. ولی خودت یک جایی نماز خواندی دست‌هایت اینطور بود. زیر نظر هستیم. مردم حواسشان هست. حواسشان هست که خانه این عمه یک ساعت نشسته و خانه دیگری دو ساعت نشسته است. بین بچه‌ها هم فرق نگذاریم. حتی اگر کسی در وصیت بین بچه‌ها فرق بگذارد، بگوید: به او دو تومان بدهید و به او یک تومان بدهید، حدیث داریم گناه کبیره کرده است.
شریعتی: خدایا به آبروی کسانی که افطاری خودشان را به یتیم و مسکین و اسیر دادند و گفتند: ما مخلص هستیم، خدایا به همه‌ی ما اخلاص بده که کارهای ما برای جزا و شکور نباشد. ایمانی به ما بده که کاری را که دوست داری انجام بدهیم، چه مردم تشکر بکنند و چه نکنند. چه مردم حمایت مالی بکنند و چه نکنند. ما را از مخلصین قرار بده. خدایا عید را برای همه مبارک کن. به ما توفیق بده آنچه در توان داریم به محرومین کمک کنیم. دل ما خوش شد، همه دلها هم خوش شود. ما آزاد هستیم، همه زندانی‌ها هم آزاد شوند. سفرها بی‌خطر باشد. در جاده‌ها هم از پلیس و هلال احمر همه زحمت می‌کشند، لذتشان را به جاده می‌گذارند، برای خدمت به مردم. من یک تشکر ویژه می‌کنم، چون اخیراً یک چادرهایی هم کنار چادرهای هلال احمر زدند، چادر نماز که کسی خواست نماز بخواند راحت باشد.
شریعتی: مثل همیشه استفاده کردیم و نکات خوبی را شنیدیم. حسن ختام برنامه امروز تلاوت صفحه 517 قرآن کریم آیات 12 تا 16 سوره مبارکه حجرات خواهد بود. چقدر خوب است ثواب تلاوت آیات را به حضرت ام البنین هدیه کنیم.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ «12» یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ «13» قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ «14» إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ «15» قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ «16»
ترجمه: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى گمان‏ها دورى کنید، زیرا بعضى گمان‏ها گناه است. و (در کار دیگران) تجسّس نکنید و بعضى از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (هرگز) بلکه آن را ناپسند مى‏دانید و از خدا پروا کنید، همانا خداوند بسیار توبه‏پذیر مهربان است. اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامى‏ترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست، همانا خدا داناى خبیر است. آن اعراب بادیه‏نشین گفتند: ما ایمان آورده‏ایم، به آنان بگو: شما هنوز ایمان نیاورده‏اید، بلکه بگوئید: اسلام آورده‏ایم و هنوز ایمان در دلهاى شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند ذرّه‏اى از اعمال شما کم نمى‏کند. همانا خداوند آمرزنده مهربان است. مؤمنان، تنها کسانى هستند که به خدا ورسولش ایمان آورده و دچار تردید نشدند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند. اینانند که (در ادّعاى ایمان) راستگویانند. بگو: آیا شما، خدا را از دین و ایمان خود آگاه مى‏کنید، در حالى که خداوند آنچه را در آسمان‏ها و آنچه را در زمین است مى‏داند و خداوند به هر چیزى دانا است!؟

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=9072

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.