نماز، تشهد
موضوع بحث: نماز، تشهد
تاریخ پخش: 73/12/04
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
امسال بحث ما دربارهی نماز بود. هر جلسه به ترتیب مطالبی را گفتیم و این جلسه به تشهد رسیدیم. یک حکمتی هست که در بعضی از بخشهای نماز میایستیم و آن را میخوانیم. حرکاتی که در نماز هست، خالی از رمز نیست و حتماً یک رمزی دارد. شهادت و گواهی در نماز را تشهد میگویند.
1- مهمترین ذکر
اقرار، چیزی است که انسان باید آن را به خود تلقین کند. من چه کسی هستم؟ این تلقین و تکرار در هریک از افراد اثر دارد. ما در نماز شهادت میدهیم. «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ» گواهی میدهم که جز خدا معبودی نیست. جز خدا کسی ارزش پرستیدن را ندارد. «وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ» خدا یکتا است و برای او شریکی نیست. کلمه توحید انواع مختلفی دارد. «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ»(بقره/163)، «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ»(انبیاء/87)، «لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا»(طه/14) کلمهی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» از سه حرف(ل، الف، ه) تشکیل شده است. «لا اله الا الله» تنها ذکری است که وقتی انسان میگوید، لب تکان نمیخورد. این ذکر مخفی است و مهم ترین ذکر است. این ذکر در تمام ادیان هم بوده است. تمام انبیاء مردم را به یگانگی و یکتا پرستی دعوت کردهاند. توحید اصول همهی عقاید است و در همهی ادیان آسمانی بوده است. نبوت و معاد و نماز در همهی ادیان بوده است. روزه، جهاد و امر به معروف مهم بوده است. «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»(لقمان/17)، حج و زکات مهم بوده است. حضرت عیسی میگوید: «وَ أَوْصانی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا»(مریم/31). خدا به من سفارش زکات را کرده است. آنچه در اسلام هست، اصولش در ادیان دیگر هم هست. اما دین اسلام کاملتر است و شاخ و برگهایش بیشتر است.
در جامع الاحادیث روایت داریم. در روز قیامت مردم که میخواهند از پل صراط عبور کنند ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» میگویند. راستگو ترین کلام همین است که این هستی جز یک مبدأ بیشتر ندارد. پیامبر(ص) میفرمایند: «خَیْرُ الْعِبَادَهِ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»(کافی، ج2، ص506) بهترین عبادات گفتن «لا اله الا الله» است. قرآن میگوید: دلیل جهاد این است که مردم به سراغ توحید بیایند و بله قربان گوی شرک و بت و طاغوت نباشند.
2- «لا اله الا الله» محکمترین دژ
پیامبر(ص) فرمود: «لَمْ یَسْمَعِ اللَّهُ کَلِمَهً أَحَبَّ إِلَیْهِ وَ لَا أَعْظَمَ عِنْدَهُ مِنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ عِظَمِهَا فَلَا تَلْتَقِی بِهِ الشَّفَتَانِ وَ لَیْسَ مِنْ مُسْلِمٍ یَمْلَأُ فَاهُ وَ یَمُدُّ بِهَا صَوْتَهُ حَتَّى تَتَنَاثَرَ عَنْهُ ذُنُوبُهُ کَمَا یَتَنَاثَرُ [وَرَقُ] الشَّجَرِ الْیَابِسِ»(مستدرکالوسائل، ج5، ص365) «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»(کشفالغمه، ج2، ص308) وقتی انسان بندهی خدا شود، زیر بار طاغوت نمیرود و پول، زور، مقام و ترس در او اثر نمیکند. دژ معنی قلعه است. قلعهای محکم که هیچ چیز بر آن نفوذ نمیکند. کسی که به خدای قوی و قهار وصل باشد، احساس قدرت میکند. بندهی خدا شدن، وارد قلعه شدن است. «دَخَلَ حِصْنِی» کسی که در این قلعه داخل شود «أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» از هر عذابی دور است. امام رضا(ع) را از مدینه به مرو آوردند. مأمون الرشید این کار را کرد و با تبلیغات زیاد گفت: میخواهیم به امام رضا(ع) پست بدهیم. مردم در مدینه سر و صدا کردند. امام رضا را میبرند تا به او مقام بدهند. ولی امام رضا(ع) سر قبر پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله! دارم میروم و دیگر هم بر نمیگردم. یعنیای مردم مدینه گول تبلیغات هارون را نخورید. من را میبرند تا شهید کنند. با خداحافظی که امام رضا(ع) با پیغمبر کرد به مردم مدینه فهماند که تبلیغات مأمون درست نیست.
مسیر حرکت امام رضا(ع) را طوری تعیین کردند که به شهرهای شیعه نشین نرسد. ولی به هر حال به نیشابور و قم رسیدند. در نیشابور جمعیت اطراف اسب را گرفت. مردم گفتند: یا امام رضا! چند کلمهای برای ما صحبت کن. امام رضا هم مدتی سکوت کرد و بعد فرمود: «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی».
ما در توحید، مشکل داریم و گول میخوریم. اگر کسی واقعاً موحد باشد مثل حضرت ابراهیم میشود. گفتند: ابراهیم! ما تو را در آتش میاندازیم. از کارهای خود دست بردار. گفت: من از کارهای خود دست بر نمیدارم.
3- خاطره
خدا شهید بابایی را رحمت کند. ایشان دانشجو بود و در آمریکا درس میخواند. سیاست آمریکا این بود که یک بچهی ایرانی را با یک بچه آمریکایی در یک اتاق بکنند. میگفتند: برای اینکه زبان انگلیسی را خوب یاد بگیرند، این کار را میکنیم. اما هدفشان این بود که فرهنگ ایرانی پیروز نشود. یک روز یکی از دوستان شهید بابایی میگفت: در اتاق شهید بابایی رفتم و دیدم که ایشان یک طناب بسته است و یک پارچه روی آن انداخته است. گفتم: چرا طناب بستهای؟ گفت: این آمریکایی به دیوار عکسهای سکسی میزند و شراب هم میخورد. من هم نمیخواهم آن عکسها را ببینم. ممکن است دیدن این عکسها در روح من تأثیر بگذارد. من به خاطر همین با پارچه بین خودم و او را جدا کردهام.
دوست شهید بابایی در همان آمریکا در خاطراتش نوشته است که رئیس او میگفت: ساعت 2 نیمه شب دیدم که شهید بابایی در چمن میدود. گفتم: چرا میدوی؟ گفت: میخواهم ورزش کنم. رئیس گفت: حالا وقت ورزش نیست. گفت: آقا میدانی شیطان آمده تا من را وسوسه کند. برای اینکه فکر شیطان را فراری بدهم، میدوم تا فکر از سرم بیرون برود. فردا استاد او گفته بود: بعضی از جوانهای ایران برای اینکه فکر بد از سرشان بیرون برود، کارشان را عوض میکنند. «خَیْرُ الْعِبَادَهِ» بنده خدا شدن قلعه است.
4- عبد خدا یا برده شیطان
بعضیها مثل ابوجهل مقاومت میکردند. میگفتند: ما حاضر هستیم ده کلمه بگوییم، ولی این «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را نگوییم. تاریخ طبری میگوید: ابوجهل میگفت: این درست است که ما 360 بت را رها کنیم و به سراغ یک خدا برویم. کسی که بلند «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید، گناهانش مثل برگ درخت خشک شده از درخت میریزد.
امام صادق فرمود: دیدم پدرم امام باقر(ع) مرتب ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» میگفت و ما را در خانه جمع میکرد و میگفت: هرکس که میتواند قرآن بخواند، بخواند. هرکس هم که سواد ندارد، ذکر خدا را بگوید.
وقتی پیغمبر به معراج رفت، رمز حرکت هایش کلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بود. در قرآن داریم «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ»(آل عمران/18) خداوند با آفرینش ثابت کرده که یک خدایی بیشتر نیست. چون همه چیزها با هم هماهنگی دارد.
در همه وصیت نامهها، امامان ما، کلمهی «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را مینوشتند. نمازگزار میگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». خدایا من گواهی میدهم که معبودی جز تو نیست. «وحده» تنهاست. «لَا شَرِیکَ لَهُ» شریک ندارد. چون بت پرستها میگفتند: این بتها شریک خدا است. هرکسی را که کنار خدا بگذاریم، شریک خدا میشود. منافقین میگفتند: به نام خدا و خلق خدا! آنها با این کار خود برای خدا شریک قائل میشدند.
«وََأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» تا کسی بندهی خدا نشود، به مقام رسالت نمیرسد. «عبده» قبل از «رسول» است. یعنی هرکس میخواهد به یک مقامی برسد، باید عبد شود. استاد من میگفت: بدون نماز شب، کسی به مقامات معنوی نمیرسد. (نابرده رنج، گنج میسر نمیشود.) کسی که عبد خدا نیست، عبد هوی و هوس است. عبد شیطان است. اگر ما در برابر خدا سجده نکنیم، در برابر دیگران سجده خواهیم کرد.
به یکی از کشورهای کمونیسم رفته بودم. ما را به یک جایی برای بازدید بردند. گروه سرود جمع شدند و یک سرودی خواندند. من به مترجم گفتم: سرود را برای من ترجمه کن. دیدم در برابر رهبرشان ایستادهاند و میگویند: قدرت از تو، شوکت از تو، عزت از تو، هرچه داریم از توست. ستایش مخصوص توست. ما فقط تو را میپرستیم. ما فقط به تو عشق میورزیم. ما فقط از تو کمک میخواهیم. به رهبرشان این حرفها را میزدند. حال اینکه تمام این کلمات کلماتی است که ما به خدا میگوییم «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»(فاتحه/5). کسی نیست که بنده نباشد. کسی نیست که وابسته نباشد. اما یا بندهی حق است و یا بندهی باطل است. معدهای نیست که غذا در آن نباشد. اما یا غذای سالم در آن است و یا غذای مسموم در آن است. انسان بی رویه نیست. یا روش اسلامی است و یا روش غیر اسلامی است.
چاقو کش و جراح هر دو شکم پاره میکنند. از چاقو کش پول میگیرند. به جراح پول میدهند. خواهرها و برادرها! همهی شما درس میخوانید. اما برای چه؟ یکی میگوید: من درس میخوانم برای اینکه مدرک بگیرم. عنوان پیدا کنم و راحت استخدام شوم. خلاصه خط، خط خوش بودن است. این هم عبد بودن است اما عبد خوش بودن است. یکی هم درس میخواند برای اینکه تخصص داشته باشد. میگوید: اگر بهتر خدمت کنم، خدا هم راضیتر است.
هردو از همین اکسیژن استفاده میکنند. در همین لحاف و تشکها میخوابند. در همین خانهها زندگی میکنند. اما یکی عبد هوس است و دیگری عبد خدا است. خوشا به حال کسی که میداند چه کار میکند.
ما در نماز شهادت میدهیم و میگوییم: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اگر کسی هنگام مردن بتواند «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید، خیلی خوب است. خوب است نزدیک گوش بچهای که به دنیا میآید «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگویند. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» یعنی هیچ معبودی نیست. هیچ معبودی را نمیپذیرم. «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، اگر بندهی او شوم، بعد هم به مقام رسالت میرسم. «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ»(اسراء/1) عبد او شد و به معراج رفت. حدیث داریم خدا به انسان میگوید: ای انسان! تو بندهی من باش، من کار خدایی در دست تو انجام میدهم. اگر بندهی خدا باشی، دست بکشی روی چشم، بینا میشود.
یکی از علمای بزرگ همدانی، آخوند ملا علی همدانی است. من خدمت ایشان رفتم و گفتم: من در اهواز یک چیزی از شما شنیدهام. به همدان آمدهام تا خودم دربارهی آن تحقیق کنم. آیا این حرف راست است که من شنیدهام؟ گفت: بله راست است. من در کربلا بودم. وارد حرم ابوالفضل شدم. دیدم خیلی شلوغ است. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: یک بچهی نوجوانی بالای گلدسته رفته است تا کبوتر بگیرد. این بچه از آن بالا افتاده است. در این حین پدر بچه از پایین گفته است: بایست! بچه هم ایستاده است. حالا دنبال این هستند که پدر این بچه چه کسی است که بچه را وسط زمین و هوا نگه داشته است؟ پدر بچه را پیدا کردند. به او گفتند: تو چه کسی هستی؟ امام زمان هستی. نوح هستی؟ یوسف هستی؟ چه کسی هستی؟ میگوید: من یک حمال هستم. من از 15 سالگی بندهی خدا بودهام. همهی واجباتم را انجام دادهام. هیچ گناهی هم نکردهام. حالا من یک کلمه به خدا گفتم، خدا هم گوش داده است. من بندهی او بودم. او هم خدای من شد.
اگر انسان بندهی خدا شود، ملائکه را پایین میکشد. خدایا به ما توفیق شناخت و بندگی خود را عنایت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»