نشانههای بندگان خوب خدا(3)
2- رضای خدا، نه رضای دوستان گنهکار
3- خاطرهای از صداقت ابوذر
4- دعای امام سجاد علیهالسلام در ترک مجالس گناه
5- حضور در جامعه، با حفظ حیا و عفّت
6- نقش ازدواج در سلامت جوانان
موضوع: نشانههای بندگان خوب خدا (3)
تاریخ پخش: 01/05/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
خانهی امام، سر سفرهی خالق، ماه عزیز، داشتیم سورهی فرقان را میگفتیم که خدا گفته: بندهی خوب خدا چه کسانی هستند؟ دو جلسه صحبت کردیم. بعضی نشانههایش را گفتیم. حالا در این جلسه هم باقی نشانههایش را میگوییم.
آنهایی که بحث را بودند، میدانند. آنهایی هم که نبودند من گذرا، در سه، چهار دقیقه «عباد الرحمن» را میگویم. تا آن سه صفتی که نگفتم را بگویم. 12 صفت است، چند مورد را گفتیم. آنهایی که گفتیم این بود که بنده خوب خدا چه کسی است. من و شما آدم خوبی هستیم یا نیستیم؟ قرآن میگوید: بنده خوب خدا علامت دارد. 1- «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» (فرقان/63) بنده خوب خدا کسی است که زندگیاش آرام باشد. جلوه، خودنمایی، تکبر، تفاخر نداشته باشد. خیلی نرم و آرام زندگی کنیم. زندگی آرامبخش و بدون تفاخر داشته باشیم. این یک علامت بود.
2- «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا» (فرقان/63) با جاهل و نا اهلی اگر برخورد کرد، با مسالمت رد شود. شاخ و شانه نکشد. درگیری و دعوا راه نیاندازد. از کنار مسائل افراد نااهل با کرامت و مسالمت رد شود.
3- «وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِیَامًا» (فرقان/64) نشانه سوم بندگان خوب خدا این است که اهل تهجّد و نماز شب و بیتوته و سجده و قیام باشند.
4- «وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا» (فرقان/65) نشانه چهارم این است که بنده خوب خدا با اینکه بنده خدا هست، زندگیاش افتخار و تکبر ندارد، از کنار جاهل با مسالمت رد میشود. اهل مناجات و عبادت شبانه است، در عین حال به خودش اطمینان ندارد. دغدغه جهنم داشته باشد که آیا کارهای من درست است یا نه؟
5- «وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ وَ لَمْ یَقْترُُواْ وَ کَانَ بَینَْ ذَالِکَ قَوَامًا» (فرقان/67) پول خرج کردنش حساب و کتاب داشته باشد. حتی در راه خدا هم میخواهد انفاق کند نه مشتش بسته باشد که بخیل و کنس باشد، نه هرچه دارد بدهد که برای آینده و نسلش چیزی باقی نگذارد. در خرج کردن میانه رو باشد. اینها را همه بحث کردیم. سریع یک مروری کنیم و برسیم به بحثی که امشب میخواهم باز کنم.
«وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ» (فرقان/68) بنده خوب خدا یکتا پرست است. وقتی گفت: خدا، دیگر سراغ طاغوت نمیرود. میخواهد خدا را راضی کند. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/91) جامعه چه میپسندد. مد چیست؟ امروز چه میگویند؟ دوستان چه میخواهند؟ همسر چه میخواهد؟ رسم است، آداب است، رسوم است، نیاکان، ول کن. من بنده خدا هستم باید یکی را راضی کنم.
«وَ لَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتىِ حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَا یَزْنُونَ» بنده خوب خدا اهل آدم کشی و فحشا و زنا نیست. «وَ مَن یَفْعَلْ ذَالِکَ یَلْقَ أَثَامًا» (فرقان/68)
1- دوری از حضور در مجالس گناه
«وَ الَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ کِرَامًا» (فرقان/72) بحث امشب این است. این چند دقیقه نگاهی به بحثهای گذشته بود. امشب چه میخواهیم بگوییم؟ علامت بنده خوب خدا این است که «وَ الَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» شاهد زور نباشیم. زور را به غنا معنا کردند. شاهد زور دو معنا دارد. یکی اینکه انسان در جلسات گناه مینشیند، ولو گناه نکند اما حضور دارد. یکی اینکه خبر و گواهی میدهد. یعنی بنده خوب خدا نه در مجلس بد حاضر میشود و نه بر باطل گواهی میدهد. زور هم به معنی کار باطل است. منتهی باطلی که در قالب حق است. گواهی باطل، دروغ و غنا. در هر جلسهای نباشیم.
بعضیها فکر میکنند همهجا حضور در صحنه خوب است. نه! نه تنها انجام گناه حرام است، شرکت در جلسه گناه هم حرام است. آقا یکجایی شراب میخورند. شما شراب هم نخوری، نشستن شما در آن جلسه حرام است.
مقام معظم رهبری زمانی که رئیس جمهور بود بنده جز هیأت همراه ایشان به بعضی از کشورهای دنیا رفتیم. در یکی از کشورها، پذیرایی بود و از رئیس جمهور پذیرایی میکردند. آن زمان آقا رئیس جمهور بود. به آقا گفتند: در جلسه شراب است. فرمود: نمیآیم. گفتند: آقا رئیس جمهور است. گفت: هرکس میخواهد باشد. آقا روابط دیپلماتیک به هم میخورد. باسمه تعالی به درک! به ان رئیس جمهور گفتند: همه چیز به هم خورد.
حدیث داریم روز قیامت یک قطره خون روی سینه یک نفر میچکد. میپرسد: این چیست؟ میگویند: یک نفر را به ناحق اعدام کردند. تو هم در یک قطره شریک هستی. یک کسی گناه میکند، شما میخندی و با خنده خودت این گناهکار را تشویق میکنی. یک گناهی میشود، شما میشنوی. میگویی: خوب شد. در گوشش زدی؟ بارک الله!
دزد حرفهای چند بار زندان رفت و آزاد شد. در آخر خواستند او را اعدام کنند. دقیقه آخر گفت: من میخواهم با مادر خداحافظی کنم. مادرش را آوردند، گفت: مادر مرا میخواهند اعدام کنند. زبانت را در دهان من بگذار. مادر زبانش را در دهان بچهاش گذاشت. بچه زبان مادر را گاز گرفت. تا گاز گرفت جیغ کشید، گفتند: چرا چنین کردی؟ گفت: کوچک بودم رفتم خانه همسایه تخم مرغ دزدیدم، این مادرم گفت: بارک الله! اگر آن روز به من بارک الله نمیگفت من دزد حرفهای نمیشدم. کارها از کم شروع میشود. اول سیگاری، بعد تریاکی، بعد هروئینی! اول تخم مرغ میدزدیم. بعد مرغ میدزدیم، بعد گوسفند میدزدیم، بعد وانت میدزدیم، بعد قالی میدزدیم، کم کم میبینی نفت مملکت را دزدیدیم. لذا قرآن میگوید: «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطان» (بقره/168) شیطان گام به گام است. اول رفیق میشویم. بعد بستنی میخوریم. بعد لبخند میزنیم. بعد اس ام اس، یک ذره یک ذره میبینیم رفتیم تا کجا. از قدم اول…
2- رضای خدا، نه رضای دوستان گنهکار
«لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» علامت بنده عبادالرحمن 12 نشانه است. یکی این است که در مجلس گناه شرکت نمیکنند. در قرآن داریم «إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ» (نساء/140) داریم اگر در یک جلسهای دیدی آیات خدا مورد تمسخر است، یک عالمی را مسخره میکنند. یک قانونی را مسخره میکنند، بنده خدایی را مسخره میکنند، شما حق نداری در این جلسه بنشینی. « لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ».
جلسه موسیقی است. ننشین! آخر رفاقت ما به هم میخورد. باسمه تعالی به درک! رفیق من خداست. در دعای جوشن کبیر داریم «یا نعم الرفیق» میگوید: رفیق خوب خداست.
این قبیل دوستان که میبینی *** مگسانند دور شیرینی
رفیق آن کسی نیست که هرطور زد من برقصم. قرآن میگوید: آنهایی که رفیق بد گرفتند، روز قیامت دو دستشان را گاز میگیرند و میگویند: «یا وَیْلَتى لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً» (فرقان/28) کاش با فلانی رفیق نمیشدم. او مرا بدبخت کرد.
«وَ الَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ کِرَامًا» گواهی به باطل ندهیم. میخواهم یک قصه بگویم.
3- خاطرهای از صداقت ابوذر
یک روز ابیذر در جلسه معاویه آمد. دید معاویه نشسته دور تا دور هم مسؤولین مملکتی، همه از سران بنی امیه هستند. ابیذر یک نگاهی کرد و خندید. گفتند: چرا خندیدی؟ گفت: از پیغمبر شنیدم اگر یکوقت سران کشور همه از بنی امیه بودند، خاک بر سر مردم میشود. معاویه گفت: ابوذر این حدیثها را دروغی نقل میکنی که رژیم بنی امیه و حکومت ما را تضعیف کنی؟ چه کسی این حدیث را شنیده است؟ گفتند: هیچکس. به ابیذر گفتند: یا شاهد بیاور که این حدیث را چه وقت پیغمبر گفته است که اگر زمانی مسؤولین مملکتی از بنی امیه بودند، مردم بدبخت میشوند. شاهدت چه کسی است؟ یا شاهد بیاور یا این حدیثها را میبافی برای اینکه رژیم ما را واژگون کنی. یا شاهد، یا اعدام! ابیذر گفت: امیرالمؤمنین خیلی با پیغمبر بوده است. شاید ایشان حدیث را شنیده باشد. رفتند به حضرت علی گفتند: آقا ابیذر یک خنده کرد. این خنده دست گل آب داد. جان ابیذر در خطر است. گفته اگر مسؤولین مملکتی از بنی امیه بودند، وای به حال مردم، معاویه ناراحت شده و گفته: یا شاهد بیاور، یا اعدام. ایشان هم گفته: حضرت علی شاید شاهد باشد. چون زیاد با پیغمبر بوده است. حضرت علی را آوردند و گفتند: شما این حدیث را شنیدی؟ حالا اگر این خط بازیهای سیاسی در زمان ما بود، حضرت علی میخواست جان رفیقش را نجات بدهد. باید بگوید: بله شنیدم. یک دروغ بگو رفیقت را از مرگ نجات بدهد. حضرت امیر فرمود: نه، من این حدیث را نشنیدم. دیگر پس باید ابیذر کشته شود. گفتند: خیلی خوب، باید ابیذر را کشت. حضرت امیر گفت: یک چیز دیگر شنیدم. گفت: از پیغمبر شنیدم زیر آسمان راستگوتر از ابیذر نیست. یعنی چه؟ یعنی هرچه ابیذر میگوید، راست است. اگر این حدیث را هم نقل میکند، ابیذر دروغ نمیگوید. گفت: این حدیث را نشنیدم، ولی شنیدم که پیغمبر گفت: زیر آسمان راستگوتر از ابیذر نیست. بالاخره با این جمله دوم جان ابیذر نجات پیدا کرد. ولی خط بازی نکرد که چون این فامیل من است، چون جزء دار و دسته و گروه و حزب من است، ما یک دروغ بگوییم و جان این را نجات بدهیم.
شما شاهد هستی که تریاک کجا حمل و نقل میشود. باید اطلاع بدهید. بابا حالا چه کار دارم، نان او آجر شود. اِ… جوانهای مردم دارند با تریاک و هروئین نابود میشوند. تو رفیق بازی میکنی؟ آخر من همسرش هستم. به کس دیگر بگو. اطلاع بده، شما باید شوهری که حمل و نقل مواد مخدر میکند، باید شوهرت را زندانی کنی. رفیق، پسر عمو و پسر دایی، هرکس میخواهد باشد. مصلحت جامعه مهمتر از مصلحت فرد است. پیاز و سیر خاصیت دارد. ولی اسلام میگوید: اگر میخواهی به مسجد بروی، حق نداری سیر و پیاز بخوری. مصلحت عموم بر مصلحت فرد برتری دارد. پسرعموی تو میخواهد پولدار شود. جالب این است که بعضی از این تریاک فروشها نذر میکنند که اگر تریاک من به سلامتی رسید، روز تاسوعا پلو بدهم.
یک دزد بود صبحها که میخواست دزدی برود، «چهار قل» میخواند. یکبار هم گیر پلیس افتاد، گفت: امروز یادم رفت چهار قل را بخوانم.
4- دعای امام سجاد علیهالسلام در ترک مجالس گناه
امام سجاد راجع به جلسات گناه سحرهای ماه رمضان یک چیزهایی دارد. دعای ابوحمزه ثمالی، یک جملهاش راجع به شرکت در جلسه گناه است. «وَ الَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» بنده خدا در جلسه گناه شرکت نمیکند. امام سجاد در دعای ابوحمزه میگوید: خدایا «اذا بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَیْهَا أَسْعَى» گاهی وقتها که بشارت میدادند فلانجا گناه است، با دو میرفتم. از زبان ما میگوید. ما خیلی جاها جلسه گناه بوده، با دو میرفتیم.
گاهی وقتها بلیط میخریم که گناه کنیم. میگوید: «أَعْطَیْتُ عَلَى الْمَعَاصِی جَلِیلَ الرِّشَا» گناهان بزرگ را رشوه میدادم. اصلاً پول میدادم که به گناه برسم. با دو میرفتم، پول میدادم که به گناه برسم.
امام سجاد در همین دعای ابوحمزه میگوید: چرا من وقتی میروم نماز بخوانم، سنگین و کسل هستم؟ میگوید: دوازده دلیل دارد. یکی این است که در جلسات هرزه نشستم. «رَأَیْتَنِی آلَفُ مَجَالِسَ الْبَطَّالِین» (بحارالانوار/ج95/ص87) آلف به معنی الفت است. الفت به معنی دوستی است. در مجلس باطلگوها یعنی آنهایی که چرت و پرت و هرز میگفتند، ما هم نشستیم. آن نشستن در مجالس هرزه باعث شده من مزه نماز را نچشم. دوازده دلیل دارد که چرا من از نماز لذت نمیبرم. یکی از دوازده دلیل چرت و پرت است.
یکی از علمای بزرگ مشهد که شاگرد آیت الله العظمی میلانی بود، نقل میکرد که آیت الله العظمی میلانی از مراجع مهم مشهد بود. خدا رحمتش کند. برای شادی روح همه علما و مراجع و امام یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
میگفت: آیت الله العظمی میلانی در یک جلسهای شرکت کرد. در آن جلسه همه شعر خواندند. خوب بعضی از شعرها درست است. بعضی مسأله دارد. ایشان همه شعرها را دوست داشت. آن شب آیت الله العظمی میلانی از نماز شب محروم شد. آمد گفت: دلیل اینکه من دیشب نماز شب نخواندم، به خاطر اینکه در شعرهایی که خواندند، بعضی شعرها درونش حکمت و موعظه و نصیحت نبود. چند شعر که نباید بشنوم، شنیدم. دروغ نبود، اگر دروغ بود بلند میشدم و میرفتم. گناه نبود، اما شعر کاملی هم نبود.
امام نسبت به تفریح عنایت داشت. هفتهای یکبار کمتر، بیشتر باغهای اطراف قم میرفتند. جمعی بودند تفریح میرفتند. شرط میکرد میآیم به شرطی که کلمهای غیبت نکنید. بگوییم و بخندیم و شاد باشیم اما غیبت کسی را نکنیم. بیایید تمرین کنیم.
چطور شما میگویید: جوجه کباب بیاستخوانف گوشت بیاستخوان، چطور اخیراً چون گوشت گران شده است خورشت بیگوشت درست میکنید. بیاییم بگوییم: جلسات تفریح بیگناه! میخواهیم خاطره بگوییم، خاطرات خودمان را بگوییم.
یکوقت ما خدمت یکی از مراجع بزرگ بودیم. گفتم: ما الآن خسته شدیم میخواهیم بخندیم. بیاییم هرکس هر خاطره شیرین از خودش دارد نقل کند. کار به کاشانی و یزدی و اصفهانی و ترک و لر و عرب و عجم و غرب و شرق و زن و مرد و روستایی و شهری نداشته باشیم. هرکسی یک خاطره شیرین از خودش بگوید. اینقدر ما آن شب خندیدیم. یکی از آنها میگفت: ما روی منبر بودیم. خواستم بگویم: یک صلوات بلند ختم کنید، گفتیم: یک بسم الله بلند ختم کنید. هرکسی اینقدر خودش دسته گل آب داده است، اینها را بگوییم که هم برای دیگران تجربه شود، هم اسم کسی را نبردیم.
«وَ الَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» بنده خوب خدا کسی است که در جلسه گناه ننشیند. بنابراین نمیشود گفت: آقا بنشین ببین چه میگویند. هرچه آدم بداند بهتر از این است که نداند. نه! بعضی وقتها در یک جلسه مینشینیم. یک کسی عیبهای مرا برای شما میگوید. شما به من علاقه داشتی، پای بحثهای من مینشینی. پیش کسی مینشینی که برای من تهمت میزند یا غیبت میکند، علاقه من و شما را به هم میزند، دیگر شما بحث تلویزیون را گوش نمیدهی. چه کسی میگوید هرچه را بدانیم بهتر است؟ من الآن عیبهای شما را بدانم بهتر است. شما عیبهای مرا بدانی، بهتر است؟ یکی از شعارهای غلط در ایران این است. میگویند: انسان هرچه را بداند بهتر از این است که نداند. نخیر! خیلی چیزها را ندانیم، بهتر هم هست که ندانیم.
5- حضور در جامعه، با حفظ حیا و عفّت
گاهی وقتها میگویند: انسان باید اجتماعی باشد. معنای اجتماعی گناه نیست. قرآن به زنها میگوید: بیایید در جامعه ولی جلوهگری نکنید. «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى» (احزاب/33) تبرج از برج است. برج ساختمانهایی است که بلند است و چشمها را به خودش میکشد. خانم در خیابان که میآیی بیا، اما برج نشو. یعنی طوری قیافه نگیر که همه چشمها به سمت شما متوجه شود. زن در جامعه باید باشد ولی برج نشود.
زنها باید باسواد باشند. قرآن میگوید: «وَ قَرْن» بعد میگوید: «وَ اذْکُرْن» (احزاب/34) هم قرار بگیرید، تا نیاز نیست از خانه بیرون نیایید. «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فی بُیُوتِکُنَّ» هم دانشمند شوید. هم دانشمند باش، هم بیرون بیا و هم جلوهگری نکن. اینکه میگویند: ما میخواهیم در صحنه حضور داشته باشیم، در صحنه گناه نباید حضور داشته باشید.
«وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ کِرَامًا» یکی از علامتهای آدم خوب این است که وقتی از کنار لغو میرود، با کرامت برود. لغو کار هرز و بیخود است. حالا گاهی حرفش لغو است. گاهی عملش لغو است. گاهی آرزوهایش لغو است. خیلیها آرزوهایی دارند. همینطور در دنیای خیال است.
به جوانی گفتند: چرا داماد نمیشوی؟ رفیقش گفت: ایشان یک آرزو دارد. گفتم: آرزویت چیست؟ گفت: دنبال یک دختری میگردد که پدر دختر سه شرط داشته باشد. 1- پیر باشد. 2- میلیاردر باشد. 3- چند سکته ناقص هم کرده باشد. که وقتی این دختر را عقد کرد، پدر بمیرد، یک پولی از پدر زنش به او برسد. آرزوهای لغو دارد.
یک کسی پارچه گرفته بود در خیابان راه میرفت. گفتند: چرا اینطور میکنی؟ گفت: شنیدم بعضی از پرندهها تخم میاندازند. میخواهم زمین نیافتد. در دنیای خیال است.
خواستگار میآید قبول نمیکند. میگوید: شاید بهتر از این هم بیاید. پنج سال میگوید: بهتر از این، بهتر از این، دیگر خواستگار نمیآید. بعد میآیند در حرم میگویند: حاج آقا برای جوانها دعا کن. دعا کن بخت دخترم باز شود. سی تا خواستگار آمد، ندادی. خودت بخت او را بستی.
6- نقش ازدواج در سلامت جوانان
آقا جوانها از دسته رفتند! تقصیر خودت است. ایشان وقتی میخواست داماد شود، گفتی: حالا لیسانس بگیر. حالا سربازی برو. هی اینطور گفتی، ازدواج جوان را عقب انداختی، مشکل پیدا کرد. تو خودت مقصر هستی. اولین داماد که برای دخترتان میآید، اگر عیبی ندارد، بپذیرید. یکوقت عیب دارد، هیچ، معتاد است، شرابخوار است. تارکالصلاه است، ضد انقلاب است، ولی سربازی نرفته است. خوب سربازی نرفته، بعد میرود. مگر اشکال دارد آدم نامزد داشته باشد، بعد سربازی برود. آخر هنوز شغل ندارد. خیلی خوب، پسر در خانه خودت باشد. دختر در خانه پدرش باشد. هروقت هم خواستند همدیگر را ببینند، ببینند. منتهی تشکیل زندگی وقتی باشد که اینها به شغل رسیدند. وقتی به شغل رسیدند بروند تشکیل زندگی مستقل بدهند. وگرنه عروس در خانه پدرش باشد، داماد هم در خانه پدرش باشد. منتهی اینها وقتی میخواهند همدیگر را ببینند، حلالی همدیگر را ببینند. اشکالی دارد…
یک جوان اصفهانی ما را دید خیلی از ما تشکر کرد. گفت: خیلی بر گردن من حق داری. گفتم: شاید به خاطر جلسات سخنرانی و کتابهاست. گفت: نه یک حق خصوصی بر گردن من داری. گفتم: چیه؟ گفت: من اصفهان داماد شدم. نامزدی دارم، پدر زن نمیگذارد من بروم عروس را ببینم. میگوید: دختر بزرگ دارم. پسر بزرگ دارم. شما میآیید اتاق خالی میخواهید، بچه من بیحیا میشود. عروس میخواهد مرا ببیند، من هم میخواهم او را ببینم، پدر زن نمیگذارد. آخر نشستیم با عروس طراحی کردیم. به عروس گفتم: به پدرت بگو جلسه قرائتی میروم. میگفت: هان جلسههای قرائتی مفید است، برو! به اسم جلسه تو بیرون میآید، من او را پشت موتور میگذارم و میبرم. (خنده حضار) گفتم: من نمیدانستم جلسات من یک چنین برکاتی هم دارد.
مانع نشویم. قرآن میگوید: «إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» (مؤمنون/6) پریشب یک دختری اینجا به من گفت: خواهش میکنم یک تلفن کن مرا نجات بده. گفتم: چیه؟ گفت: با پسری ازدواج کردم. پسر هم پسر خوبی است. منتهی زود حامله شدم. حالا مادر من با من قهر کرده است. به مادر من زنگ بزن. گفتم: عقد کردی؟ داماد گفت: بله تحقیق کردیم و همه مراحل عقلی و فکری و مشورتی طی شد. پدر و مادر من هم داماد را قبول دارند. منتهی میگوید: چرا زود حامله شدی؟ حامله شد که شد. چرا باید دخترت بترسد حامله شود؟ شب اول عروسی حامله شود طوری نیست. حتی اگر در محرم و صفر حامله شود، طوری نیست.
در حرم امام رضا بودم، یک پیرمردی گفت: آقای قرائتی در تلویزیون بگو: بچهها خیلی بیحیا شدند. گفتم: چه کردند؟ گفت: محرم و صفر میخواهد پیش عروس برود. گفتم: شما که پدر او هستی، محرم و صفر با خانمت همخوابی نداری؟ گفت: چرا. گفتم: اگر بناست حیا کنند، تو حیا کن. پیرمرد حیا نمیکند، میگوید: پسر من بیحیا است. جلوی حلال خدا را نگیرید. بخشی از جاهایی که ما گناه میکنیم، بخاطر این است که جلوی حلال را میگیریم، آنوقت از حرام سر درمیآوریم.
بچه میخواهد بخندد، خوب بخندد. نخند! وقتی میگوییم: نخند. این چنین میکند. پخ… بدتر میشود. (خنده حضار) آخر خنده طبیعی و فطری را بگذار بخندد. میخواهی با زور جلوی او را بگیری، منفجر میشود.
ما نه باید مسلمان درست و حسابی باشیم، قرآن هم گفته: مسلمان درست و حسابی کسی است که اگر کسی ساعت اول هم حامله شد، عیب ندارد. «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» یعنی اگر دختر زود حامله شد، ملامت نکنید. در جامعه ما این گیرها هست. دختر زود حامله میشود میرود هزار رقم قرص میخورد که پدر و مادرش نفهمند. همشاگردیهایش نفهمند.
یک زمانی دختر دبیرستانی را از دبیرستان بیرون میکردند و میگفتند: نامزد دارد. ما به مسؤولین آموزش و پرورش گفتیم: چرا بیرون میکنید؟ گفت: آخر درست نیست. اینها مانع است. اینها هیچ کدام اسلامی نیست. حالا یک تذکراتی باید داد. دخترها نباید هر حرفی را نقل کنند. آرایششان نباید طوری باشد که باقی دخترها در مدرسه تحریک شوند. «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» (احزاب/32) لباس زنها نباید طوری باشد که مردها را تحریک کند. عروسی دخترها نباید طوری باشد که دل دختر خالهها و دختر عموها و همسایهها و همشاگردیها بسوزد که خوشا به حال این ازدواج کرد، ما همینطور ماندیم و معلوم نیست وضع ما چه میشود. دل کسی را نسوزانید ولی حلال خدا را حرام نکنید.
میگویند وقت تمام شد. ما میخواستیم یک شب بگوییم، شب سوم هم تمام نشد. از بس حاشیه میرویم. همین آیههایی که خواندم میخواهم دعا کنم.
خدایا در قرآنی گفتی: بندهی خوب خدا خودنمایی و تفاخر و تکبر ندارد. خدایا این خودنمایی و تکبر را از ما دور بفرما. گفتی بندهی خوب خدا اهل نماز شب و تهجّد است، توفیق نماز شب و تهجّد را به ما مرحمت بفرما. گفتی بنده خوب خدا در مجالس گناه شرکت نمیکند. نه اینکه خودش گناه نمیکند، در مجلس گناه دیگران هم شرکت نمیکند. ما را از این گروه قرار بده. گفتی بنده خوب خدا اگر به آدم نا اهلی برخورد، با مسالمت رد میشود، درگیر نمیشود. ما را اهل درگیری قرار نده. گفت: بنده خوب خدا بندهای است که از کنار لغو که میگذرد، با کرامت رد میشود. تمام صفات خوبی که در قرآن تعریف کردی، همه را به همه ما مرحمت بفرما.