نبوت، نیاز به انبیاء
موضوع بحث: نبوت، نیاز به انبیاء
تاریخ پخش: 05/09/60
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته و لغته الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین
الهی انطقنی بالهدی و الحمن التقوی
بحثی که امروز در نظر گرفته ام درباره مسئله نبوت و نیاز به خط انبیاء است. مسئله رابطه انسان با وحی است. در هر زمانی با هر اندازه پیشرفت علم وصنعت، هم جنایات انسان بیشتر میشود، و هم تحیر انسان بیشتر میشود. سردرگمی و گیجی و خود کشی و ضعف اعصاب و تغییر قانون و استعمار و استثمار و جنایات و توحش بیشتر شده است، حداقل موفقیت انسان در جهت سعادت کم بوده است و به راستی میتوان گفت غربزدگی بزرگترین بیماری است و به راستی هر چه علم و صنعت بیشتر پیش رفته است، هرگز از آمار توحش و جنایت کاسته نشده است. بنابراین مسئله نیاز به راه خدا با توجه به اینکه راه های بشری کوتاه است، مسئله ای است که باید بررسی شود. حالا اسمش را راه انبیا بگذاریم، نیاز به انبیا، و نبوت بحث ماست. فقط میخواهیم بگوئیم انسان باید در پناه وحی باشد و جز اینکه انسان در پناه وحی باشد، چاره ای ندارد. تنها راه سعادت انسان است، خط انبیاء و راه وحی است. در این زمینه کمی با هم صحبت کنیم. اصولا چرا انسان به انبیاء نیاز دراد؟
1- عوامل نیاز به خط انبیاء
1- انسان فراموشکار است. این خود یک بعد است. چون انسان فراموشکار است باید یک هشدار دهنده داشته باشد و این هشدار دهنده انبیاءهستند.
2- انسان مسؤول است، پس نیاز به بیان مسئولیت ها دارد که انبیاء مسئولیت ها را برای انسان بیان میکنند. انسان مسئولیت دارد. در انسان استعدادهایی نهفته است که بیانگر این است که انسان مسئولیت دارد. فقط برای خوردن و خوابیدن آفریده نشدهایم. چون اگر چنین بود، باید دارای اعضائی بودیم که حیوانات دارند. ولی ما غیر از آنها، استعداد و ذوق و آرزو هم داریم. و بخاطر اینکه در مایکسری آرزوها و استعدادها و ذوقها هست، اینها نباید معطل بماند. بخاطر وجود همین توانایی ها، مسئولیت بیشتری هم داریم.
3- انسان متحیر است. یعنی دوشنبه کاری میکند و سه شنبه می فهمد که اشتباه کرده است. سه شنبه کاری میکند و چهارشنبه میفهمد که اشتباه کرده است. قوانین دائم تغییر پیدا میکند. به قانون ها تبصره میخورد. شرق و غرب و تمام فلاسفه و دانشمندان، هر نظری میدهند، دیر یا زود متوجه کمبودها و نارسائی هایی میشوند. انسان گیج است و انسانی که گیج است، نیاز به انبیاء هدایت کننده دارد. کسی که برای جهانگردی وارد شهری شد، اگر این شهر خیابانها و جاهای دیدنی زیادی دارد، و این انسان غریب دراین شهر گیج میشود، باید از طریقی در دروازه شهر اطلاعاتی کسب کند. هدایت کننده میخواهد.
4- انسان موجودی فتنه انگیز است و جر و بحث و دعوا بوجود می آورد. دو گیاه که نزدیک هم هستند، این دو تا با هم سبز شوند یا خشک شوند، یا یکی سبز شود ویکی خشک، این دو گیاه جرو بحثی با هم ندارند. دو آجر باهم جر و بحثی ندارند. این از خصوصیات انسان است. چون در زندگی انسان جر و بحث، فتنه و درگیری است. پس نیاز به قاضی عادل دارد و انبیاء همان داوران و قاضی های الهی هستند.
اینها شاخه های نیاز به نبوت است. شما که پای بحث هستید، عمری است که میگوئید اصول دین توحید، عدل و نبوت است. این نبوت یعنی چه؟ نبوت یعنی انسان گیج است و چون گیج است، هدایت میخواهد. نبوت یعنی در زندگی اجتماعی فتنه بوجود میآید. قاضی میخواهد و انبیاء قاضی هستند. نبوت یعنی فراموش میکنیم و انبیاء باید به ما هشدار دهند. با هر یک از اینها میتوان نیاز به انبیاء را ثابت کرد. یکی هم کافیست چه برسد به این همه ادله.
5- انسان جاهل است، پس نیاز به معلم دارد. و انبیاء همان معلمان بشر هستند. «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»(بقره/151) قرآن درباره انبیاء میگوید. «وَ یُعَلِّمُکُمْ»
6- انسان مهمان است. انسان مهمانی است که در این خانه هستی دعوت شده است. به او گفتهاند که باید به سوی وعده گاه سعادت ابدی در جوار رحمت حق بیایی. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون»(بقره/156) بناست به سوی خدا و به نام خدا و برای خدا برویم. به سوی بی نهایت، به سوی کمال مطلق، راه حق را طی کنیم. در سرایی مهمان است و بناست خطی را طی کند، اگر آدرس نداشته باشد، نمیتواند بیاید. انسان مهمان است پس به آدرس نیاز دارد و انبیاء به این مهمان آدرس میدهند.
7- انسان موجودی بی شکل است، ماده ای خام و قابل تربیت است. پس نیاز به الگو و مدل و طراح دارد. اینها دلائل نیاز به نبوت است. زمینی را که بناست روی آن ساختمان بسازند، مهندس لازم دارد. نخی که بناست پشم و فاستونی شود، پنبهای که بناست نخ شود و رشته شود و بافته و بریده و دوخته شود، به خیاط احتیاج دارد. اگر بناست از این ماده خام، فاستونی بدست بیاید، باید طراح داشته باشد. اگر بناست روی این زمین ساختمان بنا شود، باید مهندس داشته باشد، انسان موجودی بی شکل است، یعنی میشود از این انسان، شمر ساخت و میشود امام حسین علیه السلام ساخت. امکان دارد از انسان همه چیز ساخته شود.
در مورد اینکه میگویم ماده ای خام است شاید بشود از این آیه استفاده کرد: «أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ»(نحل/78) شما از مادر متولد شدید و چیزی بلد نبودید. یعنی ماده خامی بودید که از راه چشم و گوش باید کم کم از طبیعت استفاده کنید و شکل بگیرید. چون ممکن است انسان هم شکل حق و هم شکل باطل بگیرد. آب در قالب همان ظرفی در می آید که در آن ریخته میشود. این انسان، اگر در مثل مناقشه نباشد، این انسان میتواند همه چیز باشد. میتواند از حیوان پستتر باشد و میتواند از ملائکه بهتر باشد. ما انسان داریم از خاک پستتر است، چون به خاک یک دانه گندم می دهی، یک شاخه گندم تحویل میدهد و انسان هست که هر چه میگیرد، چیزی پس نمی دهد. انسان داریم از سنگ بدتر است، چون در کنار بعضی سنگ ها، چشمه آبی در می آید ولی دلهایی به قدری قساوت دارد، که هیچ تکانی نمیخورد. انسان داریم که از حیوان بدتر است، پس انسانی که متولد شد، میشود از خاک بدتر و از سنگ سختتر و از گرگ وحشیتر باشد و میشود از ملائکه بهتر باشد.
برای ساختن این ماده خام الگو و مدل میخواهیم. باید گفت که طبق این مدل میخواهم. اگر یک آرایشگاهی نداند که هی پی چیست و شما رفتی و گفتی، موهای مرا هی پی آرایش کن، نمیفهمد که چه کند؟ این باید قیافه هایی هی پی دیده باشد. و اگر به خیاطی گفتند، پیراهن عروس بدوز، باید قبلا پیراهن عروس دیده باشد. آخر تو اگر میگویی خودت را بساز، مانند چه کسی بسازم؟ مدل و الگوی من چیست؟ اینها هفت مورد از دلائل لزوم نبوت بود. نبوت هدفی است که از هفت جاده میتوانیم به آن برسیم. نمیخواهم بگویم منحصر در این هفت جاده است، شاید خطوط بیشتری هم وجود داشته باشد. ولی هر یک از اینها کافی است تا ما احساس نیاز به یک رهبر الهی، آسمانی و معصوم داشته باشیم، یک رهبر که الگو و مدل باشد، که وجودش برای من حجت باشد. حرف و کلام و سخن و خواب و خوراکش برای من الگوباشد. نیاز به یک انسان نمونه در عالم هستی هست که در این عالم هستی مطرح باشد، و به باقی انسانها بگوئیم، سعی کنید که به او برسید. این نیاز به نبوت است.
2- قرآن برای انسان صفتهای عالی و پست را بیان میکند
قرآن برای انسان دو گونه صفت نقل کرده است. یکی صفت های مثبت در حد اعلی که انسان چه موجود خوبی است و در مقابل صفت هایی پست را هم بیان کرده است. آنوقت این انسان با صفات پستی که دارد، باید به آن انسان با آن صفات عالی برسد، و از اینجا به آنجا رسیدن بدون انبیاء مگر ممکن است. انسانهایی داریم باصفاتی پست، انسان خاسر«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ»(عصر/2) انسان خسارت میدهد و میبازد. خیال نکن فقط بی سوادان میبازند، با سوادان هم میبازند. ما آدم اقتصاددان داریم که تمام منحنی های اقتصاد و فرمول هایش را بلد است. سالها در اقتصاد کار کرده است، اما اولین ضرری که میکند، خودش را میفروشد. ممکن است کسی در تولید مصرف و توزیع و بهره برداری از طبیعت طرح داشته باشد که با چه طرحی از این طبیعت بیشتر استفاده کنیم. بیشترین بهره برداری را کنیم. با زحمت کمتری، درآمد بیشتری داشته باشیم. ممکن است کسی با فرمولهای اقتصادی بتواند بهترین استفاده را از طبیعت بکند، اما خودش را به یک سوت و کف، به یک سلام و صلوات، بفروشد. یعنی ممکن است بهره گیری از خودش را بلد نباشد. بنابراین اقتصاددانها هم نیاز به انبیاء دارند، جامعه شناسان هم به انبیاء نیاز دارند. جامعه ها را میشناسند ولی گاهی خود را نمیشناسند. سعادت خودش در چیست؟ خط های ضرر و منفعت را نمیشناسد.
انسان خاسر است. خودش را میبازد. انسان ظلوم است قرآن میگوید: «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً»(احزاب/72) انسان ظلم میکند. به خود و سعادتش و به استعدادهای خودش ظلم میکند. انسان عجول است. این تعابیری که اینجا مینویسم، همه ریشه های قرآنی دارد. انسان دستپاچه است. «وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً»(کهف/54) انسان اهل جدل و جر و بحث است. از جر و بحث خوشش میآید. انسان موجودی جدلی است. انسان طاغی است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»(علق/7-6) انسان طاغی و یاغی است. انسان ضعیف است. «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً»(نساء/28) انسان بخیل است. اینها صفات منفی است و همه هم آیه قرآن است. یعنی درباره هریک از این صفات منفی در قرآن آیه داریم.
3- تنها راه سعادت انسان راه انبیاء است
آنوقت میخواهی از این انسان چه بسازی؟ میخواهی انسانی بسازی که عبد باشد. راضی باشد، عالم باشد، صابر باشد، خلیفه خدا باشد. از یک انسان آنچنانی میخواهیم یک انسان اینچنینی بسازیم و آیا جز با لطف خدا و راه خدا و انبیاء خدا و طرح خدا امکان پذیر است. خیر، محال است.
از یک زمینی که این زمین تاریک و پست است، زباله دان است، پر از پشه است، متعفن است، از چنین زمینی میخواهیم آپارتمانی بسازیم که بلند باشد، روشن باشد، تهویه داشته باشد، شوفاژ داشته باشد، سالن داشته باشد. از آنچنان زمینی میخواهیم یک آپارتمان اعلی بسازیم و چنین کاری بدون یک مهندس طراح امکان پذیر نمیباشد. از انسان خاسر، ظلوم، جهول، جدلی، طاغی، ضعیف، بخیل، دستپاچه میخواهیم انسانی بسازیم که عبد خدا باشد، راضی باشد. «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»(مائده/119) از خدا راضی باشد و عالم و صابرباشد. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»(بقره/155) از چنین انسانی با آنهمه نقطه ضعف میخواهیم انسانی با آن نقاط قوت بسازیم. مگر غیر از راه انبیاء میشود؟ تنها راه سعادت انسان راه انبیاء و وحی است.
معمار کیست؟ شما که میخواهی از چنان زمینی، چنین آپارتمانی بسازی و از چنان انسانی چنین انسانی بسازی. این معمار کیست؟ دست چه کسی بدهند تا بسازد. این معمار کیست یا چه کسی میتواند باشد؟ جز انبیاء. آیا میتواند معمار فلاسفه باشند؟ دست مارکسها و انگلسها بدهیم؟ دست هگل ها بدهیم؟ دست چه کسانی بدهیم؟ دست سلاطین بدهیم؟ دست دانشمندان و نوابغ بدهیم؟ یا در اختیار خدا و اولیاء خدا قرار دهیم؟ اگر بناست انسان برای سعادت خود، خطی را طی کند، حالا که بناست از این زمین آپارتمان خوبی بسازیم. سازنده و معمار کیست؟ طرح را از چه کسی بگیریم. از فلاسفه یا سلاطین، از نوابغ و دانشمندان یا خدا؟ آنها گیر دارند.. در تلویزیون با کسی مصاحبه میکردند، که آیا شما حاضر هستی، بعد از این جنگ تحمیلی و دادن شهدای زیاد، دولت ایران با رژیم صدام صلح کند. جواب دهنده هرجا که بود، جواب داد. نه! جواب: یک کلمه است. فلاسفه و سلاطین و دانشمندان اینها نیستند چرا؟ زیرا عیب هایی دارد:
4- طرح دهنده باید انسانشناس باشد
1- این آقایان از کجا مرا شناخته باشند؟ من نمیتوانم انسان را دست اینها بدهم و بگویم: شما طرح بدهید. چون آن کسی که میخواهد طرح بدهد، باید انسان شناس باشد. از کجامرا شناخته باشند و دلیل نشناختن اینها همین کافی که وقتی میپرسیم انسان چیست؟ جواب میدهند که انسان، حیوانی اقتصادی است. دیگری میگوید: انسان، حیوانی شهوی است. یکی میگوید انسان همچون کارخانه است. یکی میگوید انسان همچون ماشینی است برای تولید و مصرف. این تاویلها همه دلیل بر آنست که حقیقت انسان شناخته نشده است و به قول آن مرد دانشمند انسان موجودی ناشناخته است. کسی که میخواهد طرح بدهد، باید نقشه را بداند. این معماری که میگوید، این را اینطور بساز، از کجا میگوید که این خانه و آپارتمان باید با مسئله هواپیمایی در ارتباط باشد. این طبقات باید در رابطه با فرودگاه و فضا و بادها و مسیر خیابان باشد. ممکن است این خانه بعد از چند ماه به خیابان بخورد. کسی اگرخواست طرح سالمی بدهد، باید اطلاعات کاملی از زیر و بم این ساختمان داشته باشد. خاکش و فضایش را بشناسد. این که آیا خاک تحمل دارد یا نه؟ این زمین زلزله خیز هست یا نیست؟ آینده این خانه به خیابان برخورد میکند یا نه؟ ما دیدیم که فلاسفه و دانشمندان و نوابغ و فیلسوف نماها آمدند و انسان را چطور، در حد یک حیوان که هدفش خوراک، پوشاک، مسکن، رفاه است و در حد یک حیوان تنزل دادند. از کجا مرا میتوانند بشناسند؟
5- طرح دهنده باید خیرخواه بشر باشد و خطا نکرده باشد
2- از کجا مشخص است که خیرخواه من هستند؟ چقدر انسان تجربه تلخ دارد که سلاطین و نوابغ و فیلسوف نماها انسان را برای رسیدن به اهداف خود میخواستند. اگر گاهی هم میگفته است، این ملت با من است، خواسته پایگاه خود را حفظ کند. چون می خواهد از زمین خوردنش جلوگیری کند، میگوید: ملت! اگر هم گاهی میگوید خلق، برای خودش میگوید. مثل اینگه بنده آخوند، به شما بگویم، دنیا که ارزش ندارد، یعنی دور بینداز تا من بردارم. گاهی که میگویم: دنیا ارزش ندارد، کلک است. میگویم تا نفعی به خودم برسد.
صبح میگفت: ملت قهرمان ایران! همینکه رأی نیاورد، گفت: این توده ناآگاه! صبح ساعت10 ملت قهرمان بودند عصر ملت ناآگاه شدند، اینها را برای خود میخواهند، همه خلقی ها همینطور هستند. در خیلی از کشورهایی که امید آنها این است که انقلاب ایران به آن کشورها برسد، دست به میلیونها کشته زدند. برای حفظ پایگاه خودشان، همین خلقی ها بودند که گندم همین خلق را آتش می زنند و غذای همین خلق را نابود میکنند و در مقابل همین خلق میایستند. با همین قانونی که خلق قبول دارد، مخالفت کردند و همین رهبری را که خلق میپذیرد، تضعیف میکنند و همین مکتبی را که خلق پذیرفته تضعیف میکنند. آخر اگر تو خلقی هستی، باید گندم خلق، مکتب خلق و رهبر خلق را تضعیف نکنی. بنابراین از کجا خیرخواه ما باشند. ما را برای منافع خود میخواهند. بسیاری هستند که عملا انسان را مانند حیوان میدانند، گرچه ممکن است از نظر زبانی هندوانه زیر بغل انسان بگذارند که تو چقدر شریف هستی. اماعلنا اگر زمانی هم علفی میدهند، میخواهند شیر بدوشند. از کجا خیر خواه ما باشند؟ آیا تمام قوانینی که این آقایان مهندس و معمار و فلاسفه و سلاطین و نوابغ وضع کرده اند، همه به خیر انسان بوده است؟
3- از کجا خطا و سهو نکرده باشند. گیرم انسان را شناخته و گیرم خیرخواه هم بوده است. از کجا خطا و سهونکرده باشند. و این مسئله مهم است.
6- قوانین بشری جاذبهای ندارد
4- با چه نیرو و جذبه ای ما را وادار به عمل میکنند. این هم یک سوال است. قانون خدا جذبه دارد، چون میدانم خدای من است و آفریدگار من است. حکم خدایی که آنطرف را ساخته است. برای خودش هم نبوده است. منفعت شخصی، سازمانی و حزبی و گروهی در وجود خدا نبوده است. آفریدگار من است. مرا دوست دارد. نفع شخصی ندارد. شک و سهو ندارد. این ایمان به خدا، باعث میشود، من قانون خدا را مقدس بدانم. امام قانون تو چه ارزشی برای من دارد؟ تو که هستی که برای من قانون وضع میکنی و من که هستم که برای تو قانون وضع میکنم؟ حقوقدانان انسانهایی هستند مثل باقی آدمها و حقوق میگیرند و به وظیفه شان عمل میکنند. در روی کره زمین از وقتی سازمان بین الملل تاسیس شد، تا حالا حقوق چند دسته محروم گرفته شده است؟ آیا اینقدر که اینها از بودجه ملتها خوردند، برای آنها کار کردند؟ چه مظلومی را حمایت کردند؟ بنابراین جذبه ندارد. چون اینها هم انسانهایی مثل ما هستند، من هوا و هوس دارم، آنها هم بیشتر دارند، من اشتباه میکنم، آنها هم بیشتر اشتباه میکنند. من آن شبی که آفریده شدم، آزاد آفریده شدم. آنها هم آزاد آفریده شدند. هیچ دلیل و قداست و ارزشی برای من ندارد. بله، ممکن است زمانی با تهدید و تطمیع وفریب افرادی را به بله قربان گویی وادار کنند. باشعارها و حماسه ها و باتبلیغات، طرفدارانی را فریب بدهند. با شعار و حماسه و تبلیغ و با تهدید و تطمیع میشود افرادی را به بله قربان گویی واداشت. اما اینها هیچکدام جذبه درونی نیست، موقت است، چاه خشک را میتوان با چند شلنگ و سطل آب آبدار کرد، اما فایده ای ندارد. باید چاه خودش آب داشته باشد. قوانین بشری جذبه معنوی ندارد. یعنی پلیس مخفی درون ما نیست. من اگر فهمیدم حکم، حکم خداست. گیرم کسی ندید، تخلف نمیکنم یا اگر هم تخلف کردم، شرمنده هستم. میدانم خلاف و قانون شکنی کرده ام. اما در قوانین بشری هر جا خلاف کردم، میگویم کسی به کسی نیست، برو بابا! ارزشی برایمان ندارد. بنابراین این عیبهای قوانین اینهاست. فلاسفه وسلاطین و دانشمندان، کارشان گیر دارد.
7- هرکسی بشر را از یک بعد میشناسد
اول آنکه انسان را به حقیقتش نشناخته اند. هرکس یک بعد انسان را شناخته است. میگویند چند کور به باغ وحش رفتند. یا جای دیگررفتند، گفتند فیل ببینیم. گفتند: آقا شما که چشم ندارید، نابینا هستید. چه میبینید. گفت. دست میمالیم و چیزی میفهمیم. گفت: آقا بروید و ببینید. اینها دور فیل را گرفتند. کسی از آنها به خرطومش دست مالید. گفت: ما که فهمیدیم رفت کنار ایستاد و گفت: فیل چیزی دراز است. یکی دست به زیر شکم وشکمش مالید. گفت: فیل چیزی است مثل رختخواب. او به گوشش دست مالید و گفت: مثل بادبزن میماند. هرکس دست به جایی از فیل زد و چیزی گفت. و حال آنکه اینها هیچ یک فیل را ندیدند. بله فیل گوشی مثل باد بزن دارد. خرطومی همچون ناودان دارد. فرض کنید شکمی هم مهمچون رختخواب دارد. همه اینها را دارد ولی اینها هیچکدام فیل نیستند. آقایان دانشمندان هم همینطور هستند. کسی میآید، میگوید بایست من برایت بگویم انسان چیست؟ دست به انسان میزند و میگوید: فهمیدم! انسان، شکم است و اصل، اقتصاد است. یک عده می آیند و میگویند انسان را شناختهاند و هر کدام یک بعد انسان را گرفته اند و هرکدام قضاوت خودشان را درست میدانند. درست مثل اداره ها. در اداره ها که میروی در اداره سازمان آب میروی میگوید: آقا باید بیایی برای کارمندان سازمان آب تبلیغ کنی. برای اینکه اگر این کارمند درست شوند، وضع مملکت خوب میشود. چون همه چیز به آب است. در اداره برق میروی. رئیس اداره میگوید: آقا باید بیائید اینجا را بسازید. اینجا باید تبلیغ شود. چون تمام کارها با برق میچرخد. به اداره کشاورزی میرویم. آقا ما اگر خواستیم عزیز و خود کفا بشویم، اقتصاد باید پیش برود و الان اقتصاد کشور به همین کشاورزی وابسته است و شما باید برای اینجا تبلیغ کنید. به شهربانی میرویم. هرجا که میرویم رئیس همانجا چنین است، راست هم میگویند، ولی انسانیکه یک مسولیت دارد. اگر به من بگویند بهترین رقم تبلیغ چیست؟ میگویم تخته سیاه است. منبری هم میگوید منبر است، نویسنده هم میگوید نویسندگی است و به هر مادری بگویند کدام بچه خشگل است؟ بچه خودش را میآورد. ما نمیتوانیم انسانیت را در اختیار این آقایان بگذاریم. چون هیچ کدام ما را کامل نشناخته اند. خود فروید جمله ای دارد که جمله خیلی جالبی است. در یکی از کتابهایش دیدم نوشته است. (من درباره دین عقدهای هستم) آقای فروید که خودش یک روانکاو است و بحثش روی این مسائل است. خودش، خود را آدمی عقده ای میداند و میبینیم که چگونه این فیلسوفان و امثال اینها حقیقت انسان را نشناختند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»