مقایسه سفرهای معنوی و مادی
موضوع: مقایسه سفرهای معنوی و مادی
تاریخ پخش: 78/04/03
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
جلسه قبل درباره سفربحث بود که تابستان سفر زیاد میشود. در این جلسه یک بحث است مقایسه بین سفرمادی و معنوی، بالاخره ما همه داریم مسافرت میکنیم.
می فرماید: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ» (انشقاق/6)
ای انسان بدرستی که تو با هر رنج و زحمت بسوی پروردگارت در حرکتی پس او را ملاقات میکنی.
1- نیازهای هر دو سفر
1- مبدا و مقصد: از کجا به کجا؟
ز کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود *** به کجا میروم آخر ننمائی وطنم
توحید یعنی مبدا شناسی و معاد یعنی مقصد شناسی. می فرماید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (بقره/156)
یعنی از مبدا به سوی مقصد میرویم.
انسان از خاک شروع میشود: از جمادی مردم و نا میشدم؟ مواد غذایی و خاک میشود گندم و برنج و سبزی، بعد تغذیه والدین و بعد به صورت اسپرم، تک سلول و نطفه و بعد انسان تا بی نهایت میرود.
2- در هر دوسفر توشه لازم است:
بنزین میخواهد هرچه سفر طولانیتر توشه بیشتری لازم است.
امیرالمومنین میفرماید: «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ» (نهجالبلاغه/ حکمت480)
آه که چه راه طولانی در پیش داریم و زاد و توشه کم.
3- در هر دوسفر مواد فاسد شدنی همراه نباشد
شما در مسافرت با ماشین و قطار چیزهایی که فاسد شدنی است مثل گوشت کوبیده و کتلت بر نمیدارید، در سفر معنوی هم نباید آدمها و حرفهایی که انسان را فاسد میکند همراه داشت، گاهی یک کلمه تاثیر دارد.
خداوند شهید مطهری(ره) را رحمت کند. میفرمود: با استادم یک شب به جلسهای رفتیم حرفهایی مطرح شد وقتی از آن جلسه بیرون آمدیم استادم فرمود: معلوم نیست امشب به نماز شب موفق بشویم. چون این حرفها روح ما را عوض کرده(و تاثیر منفی گذاشت) افرادی هستند که میخواهند گریه کنند نمیتوانند این حرفها و (بعضی غذاها) غذا سنگ دلی میآورد، و همچنین بعضی معاشرتها، لذا گفته شده بعضی از غذاها را و دنبال هم گوشت نخورید، (دری و وری نگویید) کلمات در روح اثر میگذارد.
یک قصه: یکی گفت شما آخوندها چه چیزی کنار گوش همدیگر میگویید که عروس و داماد به هم دیگر محرم میشوند؟ عقد چیست؟ یک ساعت قبل حرام و بعد حلال؟ آقا فرمودند شما مرا دوست داری گفت: بله آقا ارادتمند شما هستم آقا حرف تندی زد و او ناراحت شده و به ایشان اعتراض کرده که این چه شکل برخوردی ازشماست؟ آقا فرمود مگر شما قبل از این نگفتی که شما را دوست داشته و ارادتمند هستم گفت بله، فرمود پس چرا الآن عصبانی شدی، پس همان کلمهای که ارادتمند را عصبانی میکند، حرام را هم حلال میکند.
2- داستان ابراهیم(ع) و چند خدایی مردم
در قرآن کریم داریم: حضرت ابراهیم آمد از منطقهای عبور کند دید مردم ستاره پرست هستند فرمود: «هذا رَبِّی» (انعام/76) این ستاره پروردگار من است.
بعد که هوا روشن شد و ستارهها ناپدید شدند فرمود خیر اینها خدا نیستند بلکه ماه خدا ست چون بزرگتر است بعد دید ماه هم ناپدید شد فرمود خورشید، خورشید هم ناپدید شد فرمود: «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ» (انعام/76)
چیزهایی که غروب و افول میکنند سزاوار خدایی نیست، (مثل بستنی یک بار مصرف هستند، مشکل ما این است که جذب چیزهای یکبار مصرف شدهایم دنیا چیزی نیست.)
خداوند رحمت کند آیت الله العظمی بهاءالدینی هم دوره حضرت امام خمینی(ره) میگفت اگر در تلویزیون برای جلب دل مردم صحبت کنی برای تو ارزش نیست، بعد با یک میمون مثال زد، رقص میمون و سخنرانی تو یکجور است، مگر سخنرانی با نیت خالص باشد. چند روز قبل رفتم حرم حضرت امام رضا(ع) برخورد کردم به جوانی(سوپر دولوکس دیدم) زنجیر طلا گردن کرده، گفتم حرام است، گفت نمیدانم. امر به معروف را اگر کسی گوش ندهد 12 و اگر گوش داد 13 فایده دارد.
آخر یک کسی فضولها را میشمرد 18، 18، 18، یه نفر گفت چرا مرتب میگویی 18؟ گفت 19، 19، 19، (یعنی تو فوضول 19 هستی) گفت چرا؟ گفت داشتم فوضولها را میشمردم دیدم یکی از آنها تو هستی.
شما در امر به معروف بکن، ممکن است بعد اثر کند، او را به فکر وادار میکنی، و شما هم ثواب و اجر میبری. عمل واجبی را انجام دادهای، یک چاه کن ممکن است به آب نرسد ولی پول و مزدش را میگیرد. بنایی که میکند پول میگیرد، حال داخل خانه کسی بنشیند یا نه. بعد این بنده خدا کنار من نشست گفت دلیلش(حرام بودن زنجیر طلا برای مرد) چیست؟ گفتم: نمیدانم. (خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبائی را از اوسوالی کردند ایشان فرمود اگر بگویم نمیدانم اشکالی ندارد گفتند: نه فرمود: نمیدانم.) حدیث داریم: نشانه معلم خوب این است که سر کلاس راحت بگوید نمیدانم و چون شما در آینده لیسانس دبیری میگیرید، راحت بگو: بسمه تعالی نمیدانم چنان راحت بگو که شاگردت کیف کند، من من نکن.
قرآن میفرماید: «ما أَدْری» (احقاف/9) ای پیامبر بگو نمیدانم.«لا أَعْلَمُ» (انعام/50) ای پیامبر بگو نمیدانم. «إِنْ أَدْری» (جن/25)ای پیامبر بگو نمیدانم.
شاگرد هم در این حال به شما علاقه مند میشود میگوید معلم صداقت دارد. وقتی هم بگویی میدانم خوب گوش میدهد.
گفت چرا زنجیر طلا بر مرد حرام است؟ گفتم: نمیدانم. ولی آن کسی که گفته، خداست خداوند وقتی مرا خلق کرده یک چیزی که میگوید نمیداند، یک دکتر وقتی نسخه میدهد، چون او آزمایش و معاینه انجام میدهد، و از درون مریض اطلاع دارد، و از عوارض هم اطلاع دارد وقتی میگوید قرص را دو نیم کن میگوییم چشم، لازم نیست همه جزئیات نسخه را مریض بداند.
4- در هر دو سفر از جاده آزمایش شده بروید
اگر در راه و مسیری رانندهای گفت اخیرا جاده جدید هم که اطلاع از تکمیل شدن آن نداریم هست هیچ کس موافق به پیمودن راه نمیشود. انسان عاقل راههای طی شده و تجربه شده را میرود مملکت ما امتحان کرد دستش را گذاشت به دست(آخوند) امام خمینی(ره) از رژیم شاه بیرون آمد حالا میخواهی دستت را در دست چه کسی بگذاری، امام خمینی(ره) را امتحان کردید اگر بد امتحان داده دستت را بیرون بیاور و اگر خوب امتحان داده پس چرا مراد عوض میکنی، این حداقل است. بگو هشت سال جنگ به جبهه رفتی؟ از کجا معلوم اگر مشکلی پیدا شود دوباره این آقا نرود «جا که در موقع جنگ و بمباران (برای آرامش و آسایش) رفته بود، حالا آمده سخنرانی میکند (آروغ میزند) هشت سال جنگ فرار کرد حالا هم ادعا دارد و دست در دست کسی میگذاریم که امتحان داده است و این امتحان نداده (یا از امتحان به در آمده) پس راههای امتحان شده را برویم.
5- در هر دو سفر دزد وجود دارد(مواظب باشیم)
حدیث داریم: «قُلْ لِعِبَادِی لَا یَجْعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّهُمْ عَنْ ذِکْرِی وَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی وَ مُنَاجَاتِی أُولَئِکَ قُطَّاعُ الطَّرِیقِ مِنْ عِبَادِی إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَهَ عِبَادَتِی وَ مُنَاجَاتِی مِنْ قُلُوبِهِمْ» (تحفالعقول/ ص397) دانشمندی که گرفتار و شیفته دنیا باشد پس مردم را باز میدارد از یاد و ذکر من اینها دزدان راه بندگان من هستند.پس دانشمند بی تقوا هم دزد سر گردنه(راه اعتقاد مردم) است. قرآن میفرماید: همه حفظ هستید میدانید… نمیدانید.
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل/43) از اهل ذکر سؤال کنید. اگر نمیدانید. چرا فرموده اهل ذکر؟ حق این بود که بگوید «فَسْئَلُوا أَْلعلماءَ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» از علما سؤال کنید اگر نمیدانید. چون جاهل باید به عالم رجوع کند، البته از جمله «إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» معلوم میشود که اهل ذکر باید عالم باشد.
نتیجه اینکه: میخواهد بگوید دست بگذار در دست عالمی که اهل ذکر یعنی اهل نماز باشد چون میفرماید: «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری» (طه/14) نماز را برای یاد من بپا دارید.
و اهل قرآن باید «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر/9) بدرستی که ما ذکر(قرآن) را نازل کردیم.
یعنی عالمی متقی باشد و عالمی که باتقوا نباشد هم دزد است چون یکی فرش میدزدد و یکی فکر، فکر دزدی از فرش دزدی خطرش بیشتر است.
برای خودم تازگی داشت که این «أَهْلَ الذِّکْرِ» نمیدانی سؤال کنی ولی نمیگوید از عالم سؤال کن، معلوم میشود هر عالمی استاندارد نیست.
6- در هر دو سفر ممکن است مسیر کند و تند پیموده شود.
یکی با پای پیاده و یا دوچرخه یکی هم با ماشین، یکی جوان (با استعداد و زمینه دار است) ره صد ساله را یک شبه میرود.
یک داستان: یکی از علما قبل از حضرت امام خمینی(ره) بنام سید عبدالهادی شیرازی از هم دورههای آیت الله اراکی و گلپایگانی و شاید هم پیرتر بود یکی از علمای قم که 14 سال شاگردی این مرجع بزرگوار را کرده بود، از ایشان پرسیدم از استاد خاطرهای را بفرمایید. ضمنا داستان خاطره را هم برای شما بگویم که دفاتر مقام معظم رهبری در دانشگاه و عقیدتی سیاسی، زندانها، کارخانهها و دبیرستانها، یکی از چیزهای جالب این است که بگوییم خاطرات پنج سطری بنویسند آنقدر خاطره هست، ما در ستاد اقامه نماز به بچهها گفتیم خاطره بنویسند آنقدر نوشتند که قابل تبدیل به فیلم است، هرکس خاطرات شیرینی دارد، دانشجوها در خوابگاه دور هم نشستهاید. هر کس یک خاطره شیرین بگوید، که خیلی جالب است
قَالَ النَّبِیُّ (ص): «خُذُوا الْعِلْمَ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ» (عوالیاللآلی/ج4/ص78) بگیرید علم را از دهان مردان(یعنی خاطره) خاطرات تلخ یا شیرین، خلاصه گفتم یک خاطره بگویید.
گفت: ایشان روزی درس میداد طلبهای اشکال کرد ایشان جواب داد باز هم اشکال تا این طلبه شروع کرد به گفتن مطالبی از قبیل اینکه ایشان مطالعه نکرده، تحقیق ندارد چشمهایش را از دست داده چون ایشان آخر عمر چشمهایش را از دست داده بود. اشکال تراشی را ادامه داد تا پایان درس، بعد دوباره آمد خدمت استاد که بالاخره شما اشکال مارا پاسخ صحیح ندادید استاد هم فرمود بنشینید و اما جواب شما یک و دو و سه و چهار و. . . تا 14 جواب به اشکال او داد این طلبه و شاگرد خیلی خجل شده و تعجب کرد، ما تعجب کردیم علت را از استاد پرسیدیم که چرا موقع درس این جوابها را ندادید که همان موقع قانع شود، ایشان فرمود موقع درس هم این جوابها در ذهنم بود ولی فکر کردم که اگر همه این جوابها را بدهم یکی خودم مغرور شوم و دیگر اینکه این طلبه مقابل دیگران خجل و خرد شود، این از یک مرجع هشتاد ساله.
اما داستان کسی که یک شبه راه صدساله میرودپای تلویزیون نشسته بودم درایام جنگ از یک نفر سؤال کردند: شما تا حالا چند مین خنثی کردهاید، هرچه گفتند او جواب نداد علت پرسیدند گفت میترسم بگویم نوجوان هستم مغرور شوم فردا که به شهر و منطقه رفتم همه بگویند این همان است که چند مین خنثی کرده، وشیرین کاری کرده، من مغرور شوم، آقا سید عبدالهادی شیرازی در 80 سالگی به فکر غرور و نوجوان هم در 15 سالگی به فکر غرور. و چطور شد یک بچه 13 ساله نارنجک به کمر میبندد و امام خمینی(ره) میفرماید رهبر من اوست. و خداوند زنی را به عنوان امام برای همه مردان عالم مثال میزند، میفرماید: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحریم/11). خداوند برای همه آنها که ایمان آوردهاند زن فرعون را مثال زده است. که این همه طلا و کاخ دید جذب نشد پس یک وقت یک زن رهبر همه مردها میشود.
7- در هر دو سفر باید مجهز باشد
در سفر مادی چرخ ماشین باید عاج داشته باشد و انسان هم تقوا بعضی موارد زنجیر چرخ لازم است تا ماشین لیز نخورد، یا دوست همراه را بگوید تا در مسیر مواظب او باشد.
خداوند رحمت کند من یک هم اطاقی داشتم از 14 تا 24 سالگی 10 سال با هم بودیم، که من نه تنها حرام بلکه مکروه هم از او ندیدم چون او ده سال از من بزرگتر بود با هم قرار گذاشتیم که من جوان هستم و ممکن است لغزش کرده و خلاف کنم او تذکر دهد و حتی اگر من خلاف و دروغ گفتم بزند به دهن من، یک روز نشسته بودیم صبحانه میخوردیم گفتم آقای مشرقی (اسمش مشرقی بود) چرا اینقدر شکر ریختهای به چای، تا اینچنین گفتم زد به دهان من، گفتم چرا گفت شکر نریختهام خاک قند بوده، (حتی نسبت به این مقدار خلاف گفتن هم حساسیت نشان داد)گفتم آقا اگر من دری وری گفته بودم، گفت شما چرا قضاوت عجولانه کردی گفتم آنقدر نگفته بودیم، اینقدر سخت بگیرید، قیمت تعاونی حساب کنید که ما مشتری باشیم، دینداری را جوری بازار آزاد حساب میکنی که فقط خودت باید عمل کنی دیگر فرق بین شکر و خاک قند زیاد نیست، این مقدار سختگیری زیادی است، ولی باید بگوییم که واقعا مواظب بود و من ده سال یک کلمه خلاف هم از او ندیدم، خیلی مواظب بود.
مثلا در خوابگاه به دوست خود بگویم که مواظب من باش من ممکن است عصبانی شوم و تصمیم نابجایی بگیرم و. . .
8- در هر دو سفر علم لازم است
آنها که بی سوادند و بدون علم کار میکنند کارشان غلط است.
یک کسی آمد نزد من گفت آقای قرائتی مکه بودم جای شما خالی بود ماه رمضان از شب تا صبح نماز تراویه خواندم چون اهل سنت نمازی دارند به نام تراویه که مستحب است ولی با جماعت میخوانند و ما به فتوای امام خمینی(ره) در نماز واجب به آنها اقتدا میکنیم و نماز تراویه را بدعت و خواندن آن را حرام میدانیم، او به هوای اذان و تلاوت خوب آنها 30 شب رمضان در جماعت این نماز شرکت کرده بود و من گفتم 30 شب گناه کردهای، ما نماز تراویه نداریم، این بنده خداشب تا صبح کار حرام کرده بعد آمده بود افتخار میکرد.
9- در سفر مادی و معنوی احتیاج به چراغ (نور) داریم
«إِنَّ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ طَرِیقٍ فَلَا یَزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ» (نهجالبلاغه/ خطبه 154)
(پس بدرستیکه عالم بغیر علم مثل سیر کنده و مسافری است که راه را گم کرده و هر چه جلو میرود از راه اصلی دور میشود)
10- در سفر مادی و معنوی احتیاج به پلیس و مراقب داریم:
پلیس برای امر و نهی به خلاف(قانون) و عالم و انبیاء و امام برای امر به معروف و نهی از منکر لازماند.
11- در هر دو سفر نهی از خلاف و تشویق به معروف وظیفه عمومی است.
اگر مردم دیدند یک راننده در یک خیابان خلاف میآید با بوق و نور تذکر داده و با او برخورد میکنند، با بوق و چراغ اعصاب او را خرد کرده، میگوید کاش نمیآمدم. این یک وظیفه عمومی است که به خلافکار تذکر داده و حالش را بگیرند نباید گذاشت خلافکار و گناهکار کیف کند، در امر به معروف و نهی از منکر لازم نیست او گوش بدهد همینکه حال او گرفته میشود و چوب لای چرخ گذاشتن هم یک کاری است و این وظیفه عمومی در کارها و خلافهای سفر معنوی هم هست. البته یک وظیفه هم افراد خاص دارند(مثل پلیس که جریمه میکند و برخورد میکند.
12- در مسافرت مادی و معنوی موانع را باید از سر راه برداشت.
مثلا کوه ریزش کرده راه بسته میشود وزارت راه رفع مانع میکن و همچنین در سفر معنوی. همین گونه است. لذا قرآن میفرماید: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ» (توبه/12) رهبران کفر را بکشید.
اینها مانع سر راه هستند گاهی یک خان و گاهی کدخدا مانع سر راه هستند و یک آدم فتنه انگیز و کسی که سمپاشی میکند با قلم و بیان در روزنامهها، برای مردم حواس پرتی ایجاد کرده و از نظر قانونی هم نمیشود برخورد کرد. آخر مملکت ما طوری است که افرادی با قلم و بیان در روزنامه کار خود را کرده و جای پا هم نمیگذارند مثلا از خودم بگویم، میخواهم شما را خراب کنم میگویم این چه جوان خوبی است و اما اینکه میگویند این بهایی است من تحقیق کردهام بهایی نیست، میگویم بهایی نیست ولی به همه هم گفتهام که او شبهه بهائیت دارد، حواس همه را پرت میکنم که میگویند این همانی است که میگویند بهایی نیست، یعنی بهایی… حالا اگر هم بگویند چرا گفتهای میگوید من گفتهام نیست، در هیچ تبصرهای هم نیامده که این خلاف است، میگوید من که چیزی نگفتهام گفتهام؟
همچنین چیزی وجود ندارد ولی او را هم خراب کرده است. در روزنامه مینویسند گفته میشود چنین و چنان شده، با کمال تأسف این مطالب هست.
در سفر مادی برف و غبار مانع را برف پاک کن از جلو چشم انسان پاک کرده و دید انسان را باز و موانع را برطرف میکند در سفر معنوی هم برطرف کننده موانع نماز و دعا(گریه) است.
در حدیث داریم:
«دل انسان هم مثل آهن زنگ میزند…»
زنگ دل را هم باید پاک کرد، انسان هم سنگ دل میشود اما گاهی سر قبر شهدا میرود و با فقرا نشسته و یا بعضی فیلمها را میبیند، یکی از کارهای مهمی که صدا و سیما میکند و باید هر هفته انجام دهد این است که هفتهای یکی از فیلمهای جبهه را پخش کند، بچههای جبهه میبینند، یادمان نرود، همین دانشگاهی که الآن چند هزار دانشجو دارد و شما هستید و بچه مسلمان فردا بیرون میآیید به من گفتند که اینجا از برای بچههای مستشاران آمریکایی بوده با کلاسهای بزرگ و امکاناتی از قبیل اینکه حتی اگر خواستند به بچهها درس فیل را بدهند بتوانند خود فیل را هم بیاورند سر کلاس بگویند فیل این است یعنی برای صد تا بچه چند هکتار زمین و چه ساختمانها، یادمان نرود چه بوده و چی شده، گاهی انسان یادش میرود.
یکی رفت زغال بخرد، گفت زغال یک نفره میخواهی یا دو نفره و زغال دو نفره ارزانتر از زغال یک نفره است، مشتری تعجب کرد که چه فرقی است جواب داد که زغال یک نفره وقتی روشن شد تا آخر روشن است ولی دو نفر را وقتی گذاشتی روی قلیان یکی باید بکشد یکی هم باد بزند و الا خاموش میشود.
افرادی هستند که زود از انقلاب و خدمات و آثار غافل میشوند، به پدر و مادر میگوید شما برای من چه کردهاید؟ آنها نان مفت دادند به شما خوردی با سواد شدی، حالا به آنها گردن کلفتی میکنی و از میوههای همین روستا استفاده کردهای حالا به روستایی میخندی به گردن ما حق دارند؟ کارمند شهرداری اگر زبالهها را جمع نکنند در میکروب غرق میشویم.
بر ما حق حیات دارد، تحقیر میکنیم، همینکه انسان مغرور و سنگدل میشود باید غبار روبی شود و به خودش برسد.
لذا امام کاظم(ع) فرمود:
« هر شب موقع خوابیدن محاسبه کنید که امروز چه کردهاید »
از خود غافل نشویم، در قرآن داریم:
«نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر/19) خدا را فراموش کردند پس خود را هم فراموش کردند.
اولین سیلی که انسانی از غفلت میخورد این است که جایگاه خود را فراموش میکند، وقت تمام شد و ما کاری نکردیم.
13- در سفر مادی برج مراقبت هست در سفر معنوی هم باید باشد
هواپیما شب و در هوای نامناسب حرکت نمیکند و موقع حرکت از برج مراقبت سؤال میکند، در فضای شفاف انسان خوب میتواند حرکت و پرواز کند، روح انسان هم باید شفاف باشد، اگر در روح و دل انسان کینه باشد، هرچه هم باسواد باشد مثل یک استخری که سگ مرده در آن باشد، چون لاشه مرده در آن است هرچه هم در آن آب بریزی باز هم بوی تعفن میدهد اول ظرف را باید شست بعد در آن شیر ریخت. لاشه را بیرون بیاور بعد آب بریز، موانع درونی را بیرون بینداز، بعد زمینه حرکت ایجاد میشود.
14- در سفر مادی لاستیکها تنظیم باد میشود در سفر معنوی هم انسان باید تنظیم شود.
گاهی انسان را غرور میگیرد.
یکی از اساتید دانشگاه که اگر نام ببرم همه او را میشناسید میگفت من به نماز ایستاده بودم اساتید دیگر به من اقتدا کردند یک وقت غرور مرا گرفت که به من اقتدا کردهاند، گفت رکعت دوم یادم رفت باید چه بگویم این چنین خداوند حال مرا گرفت و تنظیم باد کرد. گاهی خداوند برای تنظیم حال گیری میکند.
یکی از منبرهای تهران که خیلی مهم است میگفت هروقت من در بازار تهران منبری روم داخل مسجد که پر میشود بازارهای اطراف را هم فرش پهن کرده مینشینند، یک دهه مرا برای منبر دعوت کردند شبها یاد و یاله وشش آمدند بانی التماس به مردم میکردند که آبروی من رفت نمیآمدند خداوند یک حالی از من گرفت.
اینها خیلی قشنگ است، گوشمالیهای خدا. خداوند هرکه را دوست دارد حالش را میگیرد که او را به خودش بشناساند، تو این هستی و شاید گاهی اسم خود را هم فراموش کنی.
حدیث داریم:
فردی خدمت امام رضا(ع) برای سؤال کردن آمد. در مورد دین خیلی طول کشید حضرت(ع) از او خواست که شب مهمان باشد و بماند، غذا خوردند و خوابیدند میگوید من از زیادی خوشحالی خوابم نمیبرد که حضرت برای من غذا آورد و من شب در منزل ایشان مهمان هستم و فردا همه را خبر دار خواهم کرد که امام(ع) یک وقت درب اطاق را زد و فرمود فلانی تو را غرور نگیرد که امشب مهمان من هستی چون:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرت/13) گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.
ارزش تو به تقواست که مغرور نشوی، او را تنظیم باد کرد،
15- هر دوسفر مادی و معنوی گاهی به صورت فردی و گاهی اجتماعی است.
مثل ذکر «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» فردی است ما دستجمعی نداریم و همچنین نماز مستحبی به جماعت نمیشود پس گاهی فردی و گاهی دستجمعی و گاهی به استتار(و مخفیانه) باشد.
16- در هر دوسفر با خلاف ترس و دلهره است
در مسافرت مادی اگر رانندهای میترسد برای قاچاق و سرعت بالاتر و محاز و قاچاقچی و یا بنزین ندارد لذا ترس و دلهره دارد، در سفر معنوی هم قاچاق و خلاف گناه است حرامخواری، پس مواظب باشیم.
یک مطلبی هست بنا دارم زیادی تکرار کنم دو تا مشکل مهم هست کسی هم نمیگوید، البته گفتهام مرتب خودم تکرار کنم، در مملکت ما الان پولهایی را بنام مضاربه میگیرند، هشتاد در صد آن دروغ و رباست، معنای مضاربه به این است که یک میلیون میگیریم با آن کاسبی میکنم سود بود با هم میخوریم، سود نبود نمیخوریم، این مضاربه است نه اینکه میگویند یک میلیون میدهیم ماهی 40 تومان بده خواستی بخور و خواستی نخور این رباست که یک درهم ربا مثل زنای با مادر است، در مملکت ما راحت ربا میخورند، اسمش را میگذارند مضاربه، مضاربه نیست ماست مالیزه است، ماست مالی، روغن مالی، مواظب باشید.
یکی هم به برادرهای کشاورز بگویم: گندم از 800 کیلو رد شد باید زکات بدهی، زکات مثل نماز واجب است. (من در همه فیلمهای تابستانی یک کلمه از زکات گفتهام اگر در تلویزیون و روزنامهها نیست فردای قیامت باید جواب بدهند، تمام روزنامهها برای این است چه کسی بیاید پایین و برود بالا تمام روزنامهها سیاسی شده، یکی از آنها دو سطر برای زکات نمینویسند مثل اینکه زکات ازدین نیست با اینکه در قرآن 27 آیه برای زکات داریم، با اینکه روزه و حج و خمس یک آیه(برای وجوب آنها) دارد، یک کلمه نمینویسند، و گندمها زکات نداده میماند. شما کشاورزها کار به خطبههای نماز جمعه و روزنامهها نداشته باشید اگر نگفتند، شما اگر ماه را دیدید فردا عید است شما خودت یک آدمی، چه علما بگویند یا نگویند، کسانی که گندم به سیلوها میفروشند به خود و قیامت باید زکات را بدهند، دادند، دادند، ندادند، ندادند، برای اینکه ما نه زکات بده و نه بگیر هستیم، ولی مناطقی که زکات جمع کرده خیلی کارها کردهاند سال گذشته 6 میلیارد تومان زکات جمع و صدها موسسه خیریه ساخته شد، از جهاز دخترها تا ساختن درمانگاه و دبستان، خداوند به شما ده کامیون گندم داده یک کامیون زکات بده 15 کیلو و 10 کیلو و 20 کیلو و یک کیلو، (در عوض) یک باران به وقت میآید خداوند جبران میکند و یک آفت بیاید حال گیری میکند، ریش ما در دست خداست، پس زکات واجب است و مضاربه واقعی که نه ربا باشد اسمش را عوض کنیم که درست نمیشود.
گفت داشت کباب درست میکرد گربه آمد گفت بلال، بلال، بلال، فکر کرد اگر به کباب بگوید بلال گربه میرود رباست، مضاربه، مضاربه که درست نمیشود کار انسان به کجا میرسد که میخواهد کلاه سر خدا بگذارد میفرماید: «یُخادِعُونَ اللَّهَ» (بقره/9) با خدا خدعه میکنند.
با خدا که نمیشود خدعه کرد شما سر دکتر را نمیتوانی کلاه بگذاری، شربت تجویز میکند شما سرشیشه شربت را خالی کرده بعد میگویی خوردهام این کلاه سر دکتر نیست، مریض خوب نمیشود و سالم نمیشوی، این زرنگی نیست.
میفرماید: «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ» (آل عمران/54) آنها مکر میکنند ولی خداوند مکر آنها را پاسخ میدهد.
بگویم شما در شبانه روز میگویند 10 دقیقه با خدا حرف بزن شما 23 ساعت پنجاه دقیقه با دیگران حرف زدی چطور حاضر نیستی10دقیقه با خدا حرف بزنی، 4 ساعت فیلم دیدی 5 دقیقه نماز نخواندی چه جواب داریم؟
17- همراه داشتن لوازم یدکی در هر دوسفر
در سفر مادی وسایلی مثل چرخ و حک و زنجیر چرخ، چراغ قوه لازم است. بد نیست دقیقه آخر این را بگویم که اگر ما خواستیم سفری برویم دو یا چهار اتوبوس برای حرکت آماده میشوند یکی چرخ زاپاس و زنجیر و چراغ قوه، طناب، آفتابه و شیلنگ و نایلون و حصیر و کلت بر میدارند دو تا ماشین دیگر همه اینها را بر نمیدارند، اگر خطر و مشکلی در راه نبود اتوبوسی که اینها را برداشته چه ضرری کرده؟ هیچ چهل مسافر، چهل تا 70 کیلو 20 کیلو هم لوازم اگر خطر و مشکلی بود ماشینی که آن امکانات را برنداشته چه کار کند؟
اما سفر معنوی ناهار ماه رمضان را دوساعت دیرتر میخوریم، شنا هم که میرویم قصد غسل جمعه و آب هم که به صورت میریزیم قصد وضو کنیم و 10 دقیقه هم نماز میخوانیم میگوییم اگر قیامت بود تعاونی میگیریم که همه مشتری شوند، شل میگیریم که همه بیایند به میدان، که شاید باشد یا نباشد اگر قیامت نبود مسلمانها که این اعمال را انجام دادهاند چه ضرری میکنند؟ اما اگر قیامت بود که به هزار و یک دلیل هست کسی که انجام وظیفه نکرده چه خاکی به سر خواهد کرد؟ عقل میگوید باید انسان در مسیر احتیاط کند،(احتیاجات را با خود ببرد)
پیرها بیشتر به فکر باشند سفر معنوی شما نزدیک است البته انسان در قبرستان که میرود بیشتر عکس جوان میبیند ولی در عین حال باید مواظب باشیم که داریم میرویم و دست خالی نرویم، ذخیره ببریم، خیر زاد تقواست، رابطه ما با خدا تنگاتنگ باشد از درآمدها خمس بدهیم خداوند 2 میلیون داده 400 هزارتومان خمس بدهیم، نمیدانیم چقدر فقیر داریم یعنی یک چادر دارد اسم یک دختر را شیفت صبح و یکی را بعد از ظهر مینویسد، میخواهم یک مقدار کوتاه بیاییم تا چهار نفر چادری و 4 نفر داماد شوند. روز قیامت گرفتار هستیم.
خداوندا در این سفرهای معنوی هم ما را از غافلها قرار مده.
در فهمیدن و فکر کردن و عمل کردن لحظه به لحظه دست ما را بگیر.
از سفرهای معنوی شرکت در جمعه و جماعات است.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»