معاد -1، دلایل لزوم معاد
موضوع: معاد -1، دلایل لزوم معاد
تاریخ: 30/05/58
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنه الله على اعدائهم اجمعین.
سلسله بحث هاى ما درباره اصول عقاید رسیده است به بحث معاد، درباره معاد یک مقدارى ما از نظر عقل بررسى مىکنیم، و بعد هم وضع معاد و چگونگى معاد را در یکى دو نشست با هم صحبت مىکنیم.
1- خرید کالا به امید احتمال سود
اصل مسئله معاد را علاوه بر دلیل هایى که ما داریم، اصولاً به آدم لجبازى که هیچ دلیلى را نمىخواهد قبول کند، اگر برخورد کردید. گاهى آدم برخورد مىکند به یک آدم لجباز، افراد لجوج را چه جورى با آنها حرف بزنیم، ائمه (علیهم السلام) گاهى با افراد منکر برخورد مى کردند، هر چه به آنها مىگفتى، کتفش را بالا مى انداخت، زیر بار هیچ دلیلى نمىرفت، عاقبت ائمه (ع) با اینگونه افراد روى حساب احتمال بررسى مى کردند، احتمال معنیاش این است، عرض مىشود که اگر شما احتمال بدهید که ده درصد، احتمال بدهید نود درصد، نود درصد احتمال بدهید که فلان جنس را بخرید، ده درصد سود مىبرید، آقایون در بازار این کار را مىکنند و یا نه؟ یعنى احتمال زیادى مىدهند که این قالی را بخرد هزار تومان، مىفروشد هزار و صد تومان، بازارىها این کار را مىکنند، این قالى را مىخرند یا نمىخرند ولو سودش کم است، ده درصد سود داشته باشد، البته ده درصد هم کم نیست، فرض کنیم، ولو ده درصد باشد، باز یک اقدامى مىکنند و این قالى را مىخرند. نود درصد احتمال بدهند که سود در آن است مىخرند، حالا اگر احتمال کمتر دادند، هفتاد درصد احتمال دادند چیزى گیرشان مىآید و سى درصد هم احتمال دادند که چیزى گیرشان نمىآید، اما اگر این هفتاد درصد گرچه احتمالش کمتر است از نود درصد کمتر است ولى عوضش سود سى درصد است.
جنس را مىخرند براى فروش و یا نمىخرند؟ مىخرند، ولو سى درصد احتمال بدهند که فایده نداشته باشد ولى خوب هفتاد درصد احتمال مىدهند که سى درصد سود کنند، باز هم مىخرند. باز اگر احتمال کم شد و سود زیاد، مثلاً ما اگر پنجاه درصد احتمال بدهیم که سود دارد، اگر من این فرش را بخرم پنجاه درصد ممکن است که فایده ببرم، پنجاه درصد ممکن است که فایده نبرم، اما اگر فایده ببرم پول خیلى گیرم مىآید، پنجاه درصد سود گیرم مىآید. ما این قالى را مىخریم هزار تومان، یا مىفروشیم هزار و پانصد تومان، پنجاه در صد سود دارد و یا نه همان هزار تومان و چیزى گیرمان نمىآید، مىخریم یا نه؟ بازارىها مىخرند؟ اگر بیست درصد احتمال بدهیم، هشتاد درصد فکر کند که چیزى گیرمان نیاید ولى بیست درصد ممکن است که چیزى گیرمان بیاید اما اگر چیزى گیرمان بیاید هشتاد درصد چیزى گیرمان مىآید، هزار تومان مىشود هزار و هشصد تومان، گرچه احتمالش ضعیف است ولى خوب اگر چیزى گیرمان بیاید یک شکم سیرى، باز بازارىها مىخرند؟ اگر پنج درصد احتمال بدهیم که چیزى گیرمان مىآید، نود و پنج درصد فکر مىکنم که این قالى براى و من سودى ندارد ولى پنج درصد احتمال مىدهم که سود داشته باشد اما اگر سود داشته باشد، سودش نود و پنج درصد است، سودش زیاد است، باز اقدام مىکنم و یا نه؟ حالا اگر یک درصد آدم احتمال بدهد اما نود و نه درصد سود داشته باشد، باز هم اقدام مىکند.
حالا، اگر یک ده هزارم احتمال بدهد، مثل بلیطهاى بخت آزمایى رژیم قبل، ده هزار تا بلیط که پخش مىکردند یکى از آنها برنده بود و نه هزار و نهصد و نود و نه تاى آنها هم برنده نبود. یک ده هزارم من که یک بلیط بخت آزمایى فرض کنید که بگیرم، یک ده هزارم احتمال است که برنده شوم اما اگر برنده بشوم یک آپارتمان است، مسئله ده هزار تومان و بیست هزار تومان نیست، یک آپارتمان است، باز هم مردم مىخرند، گرچه یک ده هزارم احتمال است، خیلى احتمالش کم است اما چون سودش زیاد است مردم می خرند.
2- دفع ضرر احتمالی
دوستان عزیز اگر با یک شخص لجبازى برخورد کردید و هیچى هم، هر چه دلیل برایش مىآورى قانع نمىشود، گاهى هم قانع مىشوند ولى براى اینکه ژست بگیرند، مىگویند حل نشد، چون کیفى راه انداختهاند که هیچ خرجى ندارد و خیلى افراد روشنفکرى خودشان را…..انداختند، حالا از آنها بگذریم، گاهى آدم با افراد اینطورى برخورد مىکند، چکار کنیم؟ مىگویند داداش ما صد در صد یقین داریم که معاد هست، آدمهاى شک هم پنجاه درصد فکر مىکند که معاد باشد، اگر یک آدمى مثل تو لجباز بود، یک در هزار، یک در ده هزارم از گفته دینها، کتابهاى آسمانى، پیامبران، مومنین، از تمام این کتابهاى آسمانى، صد و بیست و چهار هزار پیامبر یک هزارم هم که احتمال بدهد ولى خوب احتمالش دو تومان، سه تومان نیست، یا جهنمى است که انسان مىشود و یا بهشتى است که انواع کاخها در آن هست. هر چه هم احتمال کم باشد، توجه دارید، هر چه هم احتمال کم باشد چون سود و ضرر زیاد است، حقش این است که انسان اقدام کند.
بنابراین داداش بنده نماز مىخوانم یک نفر هم نماز نمىخواند، بالاخره یا قیامت نیست و یا قیامت هست. فرض کنید، اینطورى که من حرف مىزنم با، طورى است که امام با آدم منکر حرف زد، یعنى با آدم لجباز، فرض کنید قیامتى نبود، داداش بنده چه ضررى کردهام؟ مگر یک رکعت نمازى که مىخوانم چقدر طول مىکشد الله اکبر، «بسم الله الرحمن الرحیم»، ساعت بگیرید من یک رکعت نماز بخوانم، الله اکبر! «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» (فاتحه/7 -1) «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» (اخلاص/4-1) «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» (الله اکبر) «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه»، چقدر کشید یک دقیقه شد؟ سى ثانیه، چهل ثانیه، تمام این هفده رکعت ده دقیقه بیشتر نمىشود، اگر معادى نبود، فرض کنیم، آنطورى که منکر خدا و پیغمبر و همه چیز مىگوید، اگر معاد نبود بنده که نماز خواندم ضررى، فوقش یک کار نقضى کردهام، نظیر تمام کارهایى که تو مىکنى، مگر شما یک زنجیر نخریده بودى در خیابان که راه مىرفتى هى همچین مىکردى، خسته که مىشدى از آنطرف مىچرخاندى، همان کار لغوى که تو کردى من هم، اگر معادى نبود من ضررى نکردهام اما اگر معادى بود کمااینکه این همه دلیل داریم که معادى هست، قرآن و عقل ثابت مىکند که معادى هست، اگر معادى بود، کما اینکه هست، تو که نماز نخواندى،..، اینرا مىگویند دفع ضرر احتمالى.
یک مثال بزنم، ما مىخواهیم که از اینجا برویم تا یک کیلو مترى یک گروه مىگویند در راه سنگ است، یک گروه مىگویند نخیر سنگ نیست، یک عدهاى مىگویند که یک دشمن خطرناکى است، یک کُلتى، یک چیزى برداریم، یک عده مىگویند نه نمىخواهد، بالاخره گروهى یک اسلحهاى یک چیزى با خودشان بر مىدارند، یک گروهى هم دست خالى مىروند، اگر نبود این آقاى که یک اسلحهاى، یک چماقى برداشته است، چقدر ضرر کرده است؟ هیچى، شصت کیلو خودش را مىکشد، نیم کیلو هم اسلحه و دو، سه کیلو هم چماق، اگر خطرى نبود، من ضررى نکردهام، اما اگر بود، کما اینکه همه مىگویند هست، اگر بود اینهایى که دست خالى هستند، چکار خواهند کرد؟ بنابراین آقا ما روى هر حسابى حساب کنیم. ما ناهار هر روز را سالى یکبار در ماه رمضان، این نهار بعد از ظهر را این ناهارى که باید ساعت دو بعد از ظهر بخوریم، شش بعد از ظهر، هشت بعد از ظهر مىخوریم، یک مقدار تحمل مىکنیم، یا قیامتى نیست و یا قیامتى هست، اگر فرض کنیم که نبود هیچ ضررى نکردهایم ما، براى خاطر اینکه ناهار را بالاخره خوردیم، چهار ساعت دیرتر، شش ساعت دیرتر، اما اگر قیامتى بود، کما اینکه قرآن مىگوید هست، کما اینکه ادیان آسمانى، کما اینکه عقل مىگوید هست، اگر بود آنکه اعتنا نکرده است، چکار خواهد کرد؟
این یک بیانى است که خلاصه و به هر نحو باز ما پیروز هستیم و آنهایى که بى اعتنا هستند ضرر خواهند کرد، اینرا در اصطلاح طلبگى به آن مىگویند دفع ضرر احتمالى، یعنى آدم عاقل باید احتیاطاً یک چرخ زاپاس در ماشینش بگذارد، اگر پنچر نشد، خوب ماشینى که مىکشد، یک، پنج، شش نفر را، یک چرخ هم مىکشد اما اگر پنچر شد و تو زاپاس ندارى، چى؟ ما همه حرفهایى که مىزنیم خوب این دو تا فحش را نمىدهیم، خوب این غیبت را نمىکنیم، ضررى نمىکنیم که، بنابراین اعتنا به مسئله قیامت باید بشود ولو روى دفع ضرر احتمالى، نسبت به آدم لجباز، اما ما مسلمانها که الحمدلله یقین داریم، دلیل هم داریم و حالا مقدارى از آن را براى دوستان نقل مىکنم. خوب، پس دیگر الان که از این کلاس مىرویم بیرون، اگر دیدیم یک کسی اعتنا به مذهب نمىکند، اظهار علاقه به نماز نمىکند، فرض کنید روزهاش را مىخورد، بى اعتنایى مىکند، ما الان استغفار مىکنیم، چون ما از آن ماشین هایى هستیم که تایر زاپاس داریم، خیلى خوب، آنها بروند یک فکرى بکنند که بى اعتنا هستند.
3- بیتوجهی به معاد مایه همه خطرهاست
درباره معاد، گفتیم قرآن مىگوید بى توجهى به معاد، مایه همه خطرهاست. قرآن به عدهاى که انتقاد مىکنند، مىگوید «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» (ص/26) اینها فراموش کردهاند روز قیامت را. قرآن تعریف بعضى از انبیاء را که مىکند، مىگوید: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّار» (ص/46) ما یاد قیامت را در نظر آن پیامبر زنده نگاه داشتیم، ایمان به قیامت خیلى اثر سازندگى و نقش سازنده در ما دارد که انسان بداند که مسئولیت دارد. بعضى این دادگاههاى انقلاب اسلامى این مأمورین شکنجه گرى را که مىآوردند، مىگفتند شما چرا همچین کردید، مىگفتند ما احتمال نمىدادیم که یک زمانى، در یک چنین دادگاهى حضور داشته باشیم، بعضى از تیمسارها را که اعدام کردند، گفتند آخه چرا در رژیم سابق دست به یک همچین جنایاتى مىزدید، مىگفتند ما احتمال نمىدادیم که این رژیم قوى که بند به همه دولتهاست، یک زمانى سقوط کند.
خلاصهاش اگر کسى توجه پیدا کند که در دادگاه انقلاب اسلامى حاضر مىشود، یکخورده جنایاتش کم مىشود، تازه اینها دادگاه مردمى است تا دادگاه الهى، حساب دادگاه الهى را بعد بحثش را مقدارى مىکنیم.
اما دلیل معاد. دلیل معاد را مىتوانیم از چند راه بگوییم، یکى از راه حکمت و یکى از راه عدالت.
4- اگر معاد نباشد آفرینش عبث است
از راه حکمت اینکه اگر معاد نباشد آفرینش عبث خواهد بود. چطور؟ شما فرض کنید این زمین است و این هم ریشههاى درخت است. ریشههاى درخت مواد غذایى را از زمین جذب مىکند، مىدهد به ساقه، ساقه هم مىدهد به گل، به برگ، به میوه، میوه مىشود جزو غذاى پدر و مادر، مىشود اسپرم و تک سلول و نطفه، این تک سلول هم در رحم مادر رشد پیدا مىکند، مىشود نوزاد، نوزاد به دنیا مىآید و حرف زدن را یاد مىگیرد و راه رفتن را یاد مىگیرد، کودکستان مىرود، دبستان مىرود، راهنمایى مىرود، نظرى مىرود، دانشگاه مىرود، دوره تخصصى مىبیند، تجربهاش زیاد مىشود، هى روى رشد و روى رشد و تا مىشود یک انسان کامل، این انسان کامل همان طفل بود، طفل همان نطفه بود، نطفه همان میوه بود، میوه همان مواد غذایى خاک بود، پس ما شما را از خاک آفریدیم، شد، بعد یک انسان کامل که شد، کم کم هى افت مىکند، زلفهایش سفید مىشود، کمرش خم مىشود، اعصابش ضعیف مىشود، دندانش عملى مىشود، حافظهاش کم مىشود، چشمش ضعیف مىشود، فراموشى، ضعف و هى یکخورده، یکخورده بى حال مىشود تا مریض مىشود، مریض مىشود و کم کم در لحظات مرگ مىمیرد، وقتى مرد جنازهاش را خاک مىکنند. جنازه که زیر خاک رفت، کفن خاکى مىشود، استخوانها مىپوسد، تراکتور مىآید و زمین را زیرو رو مىکند، باد مىآید و استخوانهاى پوسیده را در همه زمین پخش مىکند، این مىشود مسخره بازى، چون از خاک درست شدیم و به خاک برگشتیم.
قرآن مىگوید اگر معاد نباشد شما بمیرید و خاک بشوید، مگر اولش خاک نبودید و این مىشود مسخره بازى، در این بین چه مىکنید؟ در این بین کار مىکنیم، براى چى کار مىکنید؟ براى اینکه یک لقمه گیر بیاوریم که بخوریم، نان مىخوریم، براى اینکه جان داشته باشیم که کار بکنیم. کار بکنیم براى خوردن، بخور، کار کن. کار کن و بخور، بخور و کار کن،..، هفتاد سال در این زندگى تکرارى، و بعد چى مىشویم و بعد هم پوچ مىشویم و بعد هم مىمیریم و بعد از مرگ هم که خبرى نیست. اگر فرض کنیم که معادى نباشد، مسخره بازى است،
5- آفرینش عبث نیست
آیهاى را مىنویسم، با هم بخوانیم «أَ» یعنى آیا «أَ فَحَسِبْتُمْ» (مومنون/115) آیا این چنین حساب مىکنید، آیا جهانبینى شما این است. قرآن در کلماتى که مىگوید «أَ فَحَسِبْتُمْ» «أَ فَحَسِب» (کهف/102) جهانبینىهاى غلط را رد مىکند. انتقاد مىکند از دیدههاى و برداشتهاى غلط، با تعبیرهاى «أَ یَحْسَب» یا «أَ فَحَسِبْتُمْ»، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (مومنون/115) آیا حساب مىکنید که ما شما را عبث آفریدیم؟ راستى اگر مواد غذایى خاک بشوند میوه، نطفه، طفل، انسان، و دو مرتبه انسان خاک بشود مگر اولش خاک نبودیم، کار خدا، کارى است که به قول نظامى شاعر جملهاى مىگوید، مىگوید اگر ما بمیریم و خاک بشویم، کار خدا کارى است که یک کوزه گر مست هم انجام نمىدهد، یک کوزه گر مست حاضر نیست کوزهاى را که ساخته است را بزند و بشکند، کار خدا مىدانى مثل کار چه کسى مىماند؟ مثل کار کسى مىماند، بعضى از این کوچولوها که بادکنک مىخرند، بادبادک مىخرند یک تومان، هى بادش مىکنند، بادش که کردند، خوب که بادش کردند، دو مرتبه بادش را خالى مىکنند، واقعاً مسخره است. اگر یک معلم بیاید سرکلاس بگوید بچهها توجه کنید، بعد یک ضربدرى بکشد و بعد پاک کند، دو مرتبه بگوید که خوب توجه کنید، یک مقدارى که همچین کرد، بچهها مىگویند امروز استاد ما خُل است، آقا اگر مىنویسی پس چرا پاک مىکنى و اگر پاک مىکنى چرا مىنویسى؟
مثل یک خیاطى که قشنگ یک پارچهاى را مىگیرد و کوک مىزند و کوک مىزند و تا آخر که کوک زد، نخ را مىگیرد و مىشکافد، دو مرتبه باز کوک مىزند، کوک، کوک و دومرتبه نخ را مىکشد، مسخره بازى است، خداوند کوک مىزند، کوک مىزند، کوک مىزند، تا یک انسان سوپر دو لوکس، دو مرتبه خوابش مىبرد و خاموش مىشود، خوب این چى مىشود؟ مسخره بازى مىشود.
اگر قیامت نباشد خود خدا گفته است که آفرینش مىشود مسخره، کدامیک از شما حاضر هستید که یک سفره بچینید عنوان مربا و ترشى و میوه و غذا و خورشت و سبزى، و نمىدانم، فرض کنید چراغ و لوستر و فرش و یک سفره عالى، با زحمت خستگى، خسته کنندهاى، یک سفره عالى باشد و بعد هم چند تا گربه و چند تا هم موش رها کنید و بروند، دریدگى و…، چه کسى اجازه مىدهد به خودش که بگوید آقا یک سالن قشنگ درست کن، مىخواهى چکار کنى، بنده مىخواهم بمب بیندازم و منفجر کنم. اگر بناست که این سالن را منفجر کنى پس چرا من این همه سالن را تزئین کنم. خلاصهاش اگر این قطار بناست که، اینکه مىگویم قطار غرضم همه هستى است، اگر این قطار هستى دارد رو به نیستى مىرود، در کوپه هشت بنشینیم و چه در کوپه هفت بنشینیم و چه آنطرف بنشینیم و چه اینطرف بنشینیم، وقتى خود قطار دارد نابود مىشود، من در هر کوپهاى بنشینم مهم نیست. وقتى بناست سالن مىخواهد منفجر بشود، تزئینش غلط است. بنابراین اگر معاد نباشد، کار خدا غلط، عبث، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» (مومنون/115) شما خیال مىکنید که ما شما را عبث و…آفریدیم «وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» از خاک آوردیم دو مرتبه، خوب اینهمه زحمت براى چى؟ اگر بناست که خاک بشویم.
6- دنیا وسیله و آخرت هدف است
قیامت هست و اگر نباشد رنگى به…نمىدهد، باید آنجا هدف باشد، اینجا هم وسیله باشد. اصولاً دین دنیاى این است که «الدُّنْیَا مَزْرَعَهُ الْآخِرَهِ» (مجموعه ورام،ج1،ص183) دنیا مزرعه آخرت است، یعنى اینجا کاشت و آنجا برداشت.
ما از دنیا کمال احترامى که از آن مىگیریم، استفاده دنیاى مىکنیم، مثلاً فرض کنید که دنیا درباره ما تقریباً نظرش همین است، مىگوید اموال دنیا باید استفاده مقدمهاى از آن بشود. ببینید آقا یک وقت مىخواهیم بگوییم که دنیا براى ما هدف باشد، دنیا هدف باشد، آخرت هم هدف باشد، این نمىشود، دو تا هدف نمىتواند باشد. یکوقت بگوییم دنیا وسیله باشد، آخرت هم وسیله باشد، این هم باز درست نیست. بگوییم دنیا هدف باشد، این هم درست نیست، آن دیدى که اسلام دارد این است که دنیا وسیله باشد و آخرت هدف باشد. مثل آچار، وسیله است که آدم مىخواهد پیچها را باز کند، خود آچار هدف نیست. از دنیا آدم باید استفاده کند و استفادهاى که بتواند سراى دیگر.
7- ارزش انسان بیش از دنیا است
اصولاً دنیا کم است براى ما، دنیا براى انسان کم است و ارزش ما بیش از این است، از همه گذشته ما یک تمایلاتى داریم هر چه در بیرون هست، باز عنایت کنید یک خورده مطلب ظریف است. هر چى که در ما بود باید در بیرون پاسخگوى آن باشد، مثلاً در ما احساس تشنگى هست، در بیرون هم آب هست. در ما احساس گرسنگى هست، باید در بیرون هم غذا باشد. در ما شش هست، باید در بیرون هم هوا باشد. هر نیازى که ما در درون داشتیم، باید پاسخ آن در بیرون باشد. یکى از نیازهایى که ما در خودمان داریم، میل ابدیت است، هر انسانى میل دارد که هم سعادتمند بشود و هم سعادتش قطع نشود. میل به سعادت ابدى در انسان هست، باید در خارج هم سعادت ابدى باشد.
و اصولاً اگر ما بمیریم و قیامتى نباشد عدالت خدا کجا مىرود؟ قرآن مىگوید «فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ» (تغابن/2) یک عده مومن هستند و یک عده کافر، یک عده ظالم و یک عده مظلوم، بعد هم مىمیرند و هیچ بشوند، پس چى شد؟ جنایتکارها بمیرند و هیچ بشوند، افراد فداکار و خود ساخته هم بمیرند و هیچ بشوند خوب پس عدالت خدا کجا مىرود.
8- عدل خداوند دلیل بر وجود معاد است
اگر قیامتى نباشد، عدالت خدا ثابت، یعنى به عدالت خدا لطمه مىخورد. اگر خدا عادل است باید قیامت باشد. منتها بحث اینست که چرا خدا در دنیا به ما جزا نمىدهد، این هفت، هشت تا جواب دارد، که فکر مىکنم که اگر واردش بشویم، جوابها ناقص بماند، یکى، دو تا از آنها را مىگویم. سوال مىکنند بسیار خوب، خدا روز قیامت ما را زنده مىکند براى چى، براى اینکه حساب بکشد. با من عنایت کنید، خدا همین جا حساب بگیرد. جوابش اینست که اگر خدا اینجا، البته جوابش را در آن جلسه مىگویم، فقط یک جمله اضافه کنم براى اینکه ممکن بعضى از دوستان جلسه بعد نباشند، یک جوابش این است و هفت، هشت تا جوابش را هم در جلسه بعد مىگویم اگر خدا در دنیا جزا بدهد، ظلم است، بنده مىزنم توى سر مظلوم، دستم فلج بشود، تمام بستگان من نگاه مىکنند من دستم فلج است و غصه مىخورند، در صورتى که بستگان من تقصیرى ندارند، چون دنیا دار سرایت است، دار روابط است، بنده اگر ظلم کردم، خدا در دنیا به من جزا بدهد، با دست فلج زدم توى سر مظلوم و دستم فلج شود، با دست فلج بروم خانه همه بستگان من غصه مىخورند، در صورتى که بستگان من تقصیرى ندارند، باید یک جایى جزا ببینم که رابطه و سرایتى نباشد، البته پس فردا نگوید که دست دزد را هم قطع نکنیم، چون زن و بچهاش غصه مىخورند، چون آنجا اگر خواسته باشیم مراعات زن و بچه دزد را بکنیم، امنیت عمومى به هم مىخورد، این بحث مقدمه باشد، جوابش در جلسه بعد، ولى یک جواب اجمالاً دادیم، در دنیا اگر جزا باشد، ظلم به دیگران مىشود، بخاطر روابط. این یک جواب، مفصل آن در جلسه بعد، شما را تا جلسه بعد به خدا مىسپارم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»