معاد، رمز حکمت الهی در آفرینش
موضوع: معاد، رمز حکمت الهی در آفرینش
تاریخ پخش: 28/01/1400
1- جهان به منزلهی سفره گسترده نعمتهای الهی
2- نمونههای قدرت الهی در تنوع آفریدهها
3- صورتگری خداوند به روی قطرهای آب
4- قیامت، عامل مسئولیت پذیری انسان
5- محاسبات نادرست انسان
6- توکل بر خدا، نه تکیه بر قدرتها
7- خاطرهای از علامه امینی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بییندگان عزیز زمانی که پای تلویزیون هستند، رمضان 1400 هست. بحث هم، بحث معاد است. زمانش هم بین بیست و پنج دقیقه تا سی دقیقه است. در قرآن هیچ چیز به اندازهی معاد و توحید صحبت نشده است. با کم و زیادش میگویم، چون دقیق نمیتوانم بگویم، با کم و زیادش هزار تا آیه راجع به معاد هست، حالا یا خودش، یا جهنمش، یا بهشتش، یا قبر و قیامتش، یا برزخش، یا حساب و کتابش، یا گفتگوهایش، انواع خیلی مفصل بحث معاد آمده است. چون اگر هم معاد نباشد، اصلاً کل هستی عبث است. شما فرض کنید که یک مهمانی میکنید، یک سفره میاندازید، در این سفره «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَه» (سجده/ 7) بهترین میوهها، ترشیها، مرباها، همه چیز تهیه میکنید، بهترین فرشها، پردهها، نمیدانم امکانات، تزئینات، لوسترها، بهترین غذاها، بهترین مرباها، بهترین ترشیها، بهترین، بهترین، بهترین، همه را درمیآوری، تهیه میکنی، سفره میچینی، بعد چند تا گربه و چند تا موش را در این اتاق رها کنی، بریزند همه را به هم و بپاشند، بعد هم در را باز کنی و هیچی برداریم ببریم سطل زباله. کدام عاقل این کار را میکند؟!
1- جهان به منزلهی سفره گسترده نعمتهای الهی
خداوند سفرهای پهن کرده به نام زمین، «یَا مَنْ فِی الْأَرْضِ آیَاتُهُ» دعای جوشن کبیر، شب قدر میخوانیم، در زمین نشانههای خدا را میبینی. چند رقم گل و گیاه است؟ چند رقم سنگ داریم؟ یک وقتی اتریش رفتیم زمانهای دور، به ما گفتند آنجا یک موزه هست برو ببین، موزهی سنگ، گفتم: سنگ که دیدنی ندارد! گفتند چرا، برو ببین. خدا رحمتش کند آن آقا را مرحوم شد، ما سه ساعت رفتیم، فقط هی رد شدیم، تند هم رفتیم، سه ساعت چند طبقه رفتیم، گفتند اینجا هجده هزار رقم سنگ است. «یَا مَنْ فِی الْأَرْضِ آیَاتُهُ»، برگها را، گلها را، آبشارها را، این سفرهی زمین. «یَا مَنْ فِی الْبِحَارِ عَجَائِبُهُ» در دریاها چه عجائب و حیوانهای عجیب و غریبی است. بعضیها کوچکهایش را میگیرند در آکواریوم. «یَا مَنْ فِی السَّمَاءِ عَظَمَتُهُ»، «یَا مَنْ فِی الْبِحَارِ عَجَائِبُهُ»، «یَا مَنْ فِی الْجِبَالِ خَزَائِنُهُ»، گنجهای خدا در کوهها دارد. من دیدم، سنگ طلا را دیدم، سنگ است ولی ذرات ریز طلا در آن میدرخشد که حالا اینها را چه میکنند تا طلا میشود.
خب خداوند یک همچین. باز این را من یک جایی خواندم که در یکی از کشورهای غربی چند هزار رقم میوه نمایش گذاشتند. خود انگور، مثلاًشاید دهها رقم انگور باشد. خرما، دهها رقم خرما باشد. خب این سفره برای چه هست؟ برای اینکه ظالم مثل گربه بپرد، مظلوم مثل موش بپرد، سفره را به هم بزند، بعد هم بگویند بلند بگو: لا اله الا الله، خلاص هیچی به هیچی. اصلاً اگر قیامت نباشد، حکمت خدا زیر سؤال میرود، حکمت خدا زیر سؤال میرود.
هیچ کس را دیدهاید بگوید من خانه میسازم برای اینکه خراب بشود؟! خب به خدا میگوییم هیچی آدم درست کنم که مرگش بدهم، خاکش کنم. هیچ کس را دیدهاید که خانهاش را جلوی سیل بسازد؟! روی خط زلزله بسازد؟! این خدای حکیم. آن وقت حکمت خدا را از کجا میگویی؟ از کارهای خدا. پشت دست شما، اینجا یک خورده پوست اضافه گذاشته است. برای چی هست اینها؟ این زاپاس است. میگویند فلان ماشین، ماشین خوبی است، میگوییم برای چی؟ میگویند برای اینکه اگر تصادف کرد و به یک ماشینی خورد، یک کیسه باکسی دارد، آن کیسه جلوی این اصطکاک را میگیرد که این دو تا ماشین له نشود. این باکس ما هست. یعنی تا میخواهیم دستمان را خم کنیم، اینجا اگر پوست زیادی باشد، خم میشود، اگر نباشد، اینجا پوست زیادی نیست، چون اینجا نیست، شما نمیتوانید دستتان را از این طرف خم کنید، خواستی هم خم کنی، نمیشود.
ببینید هم نیاز دارد خم شود، هم استخوانبندی از این طرف خم میشود، هم پوست اضافه داریم. از این طرف، هیچ کس در عمرش از اول عمر تا آخر عمر نیاز پیدا نکرده که از این طرف خم شود. نیاز نیست، استخوانبندیاش هم نیست، باکسش هم نیست ،کیسهی چی بود؟ کیسهی ایربگ. بله.
چشم شما، دقت کردید در حفاظت چشم. یک وقت حضرت امام که زنده بود، خدا رحمتش کند، برای حفاظت از ایشان برنامهریزی کردند، چه جوری امام را حفظ کنند. اصول حفاظت این بود:
1- در اتاق امام یک کسی باشد، تو خود اتاق، پهلوی امام، چون یک نفر از اینهایی که میروند پهلوی امام ممکن است زهری، چیزی بریزند در استکان چای، امام را بکشند. پس در اتاق باید یکی باشد؛
2- لب در باید یکی باشد، کسی با چاقو وارد نشود؛
3- سر کوچه باید یک کسی باشد، یک نیسان مواد منفجره وارد کوچه نشود؛
4- روی پشتبام یک کسی باشد، از راه پشتبام؛
5- نیروی هوایی باید آسمانها را حفاظت کند، یک خلبانی مسیر راهش را بمباران جماران قرار ندهد؛
ببین آسمان، پشتبام، لب در، سر کوچه.
چشم شما، تمام این حفاظتهایی را که ما برای امام خمینی گفتیم، برای چشم هست. اول چشم در گودی است، شما ببینید اگر چشم ما مثل دماغ بیرون بود، نصفمان کور میشدیم، در هر حادثهای چشم آسیب میدید. داخل چشم اشک شور گذاشته، چون چشم ما از پی و آب نمک قاطی است. اگر پی در آب نمک نباشد خراب میشود، اشک ما باید شور باشد، آن هم نه آب نمکی که ما درست میکنیم. این آب نمک از ده ماده ترکیب شده است. لبِ در، مژه گذاشته است، مو. پشتبام، ابرو گذاشته. سر کوچه، پلک گذاشته. اتوماتیک باز میشود، بسته میشود.
من دوستی دارم که چشمهایش سالم است ولی فنر پلکش پاره شده است، هر چیزی را که میخواهد ببیند چنین میکند. حال شما خوب است، خیلی خوش آمدید. میافتد پایین، دومرتبه همچین میکند، چاییتان را بفرمایید. یعنی هر دفعه که میخواهد یک کلمه بگوید باید، چون فنر پلکش پاره شده است.
شما در عمرت گفتی الحمدلله چشمم پلک دارد، پلکم فنر دارد؟! خدایی که این قدر ریزهکاری میکند. آن وقت چیزهایی که نمیدهد چقدر نعمت است. ندادنهای خدا هم لطف است. ندادن خدا، بچه، اگر نوزاد عقل میداشت، صبح به صبح که مادر پایش را باز میکرد، نجاست کرده بود، کل این بچه خجالت میکشید از مادرش. بچه خودش را ضایع کرده، دست و پا میزند، مادرش هم میگوید قربانت بروم.
خدای حکیم میآید این هستی را درست کند، این همه ستارهها، هر چند زمانی یک وقت میگویند فلان کهکشان تازه کشف شده، اوه اوه اوه! یعنی از وقتی که خداوند آن کهکشان را خلق کرده تا این تاریخ، نور آن به دوربین نرسیده که عکس بگیرند، در عکسهای قبلی نیست. در این عکس آخری آمده، معلوم میشود که حالا تازه نورش رسیده به دوربین. با سرعت نور قرنها طول کشیده، مگر ما میتوانیم بفهیم!
همین خدا وقتی میگوید یا یَا مَنْ، یَا مَنْ، یَا مَنْ میگوید «یَا مَنْ فِی الْحِسَابِ هَیْبَتُهُ» ای خدایی که میخواهی روز قیامت از ما حساب بکشی. «یَا مَنْ فِی الْحِسَابِ هَیْبَتُهُ». چه میخواهی بپرسی؟ در مناجات داریم خدایا آن وقتی که نمیتوانم جواب بدهم، رحمم کن: «اللهم ارحمنی حین کَلّ لسانی عن جوابک». آن وقتی که هر چی میپرسی نتوانم جواب بدهم، آن روز ما را حفظ کن، خودت آن وقت کمک کن، جواب ندارم بدهم. همه هم گیر هستیم، همه گیریم. به بنده بگویند آقای قرائتی چهل سال تلویزیون در اختیار تو بود، میلیونها چشم و گوش و دل در اختیار تو بود، تو دو رکعت نماز خواندی، که دلت در اختیار من باشد؟! دو دقیقه دل به من ندادی، من میلیونها دل چهل سال است به تو دادم. چی بگم من؟ چی بگم؟ شما باشید چه میگویید؟ «اللهم ارحمنی إذا کَلّ لسانی».
به شما، به آن آقایی که نماز نمیخواند، بگویند یک زبان بهت دادم، راحت حرف زدی با هر کس و ناکسی، دو دقیقه با خدا حرف نزدی. انصاف بود؟! یک ماه رمضان گفتم این ناهار یک و دو بعد از ظهر را غروب بخور، پنج ساعت دیرتر غذا بخور، سیصد و شصت و پنج روز است، سی روزش را گفتیم ناهارت را عقب بینداز. چشمت دادیم، خب با این چشم همه دیدنیها هست، این را نگاه نکن، جواب نداریم بدهیم.
اگر قیامتی نباشد، کل هستی یک مهمانی است که انواع چیزهایش هم حساب شده است، «کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدار» (رعد/ 8)، قرآن میگوید همه چیز حساب و کتاب دارد. این طور نیست که حالا.
قیامت از ضروریات همهی ادیان است. نشانههای فطریاش را هم در جلسهی قبل گفتم. حالا.
2- نمونههای قدرت الهی در تنوع آفریدهها
در برنامهی قبل چند تا آیه بود که نخوانده بودم، گفتم اینجا بخوانم. یک صلوات بفرستید. [اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم] حالا. بحث این است که چه طور زنده میشوند؟ مردهها چه طور زنده میشوند؟ قرآن همیشه برای ایمان به معاد از همین جلوی چشم، گاهی به جلوی چشمت نگاه کن. گاو علف میخورد، شیرش را میدوشی، خب یعنی چی؟ یعنی شیر از شکم و علف درمیآید. علف میخورد، شیر میدهد. آن خدایی که شیر را از دل علف میکشد بیرون.
شما نان میخوری، این نانت اشک میشود، آب دهان میشود، استخوان میشود، پی میشود، گوشت میشود، مو میشود، ناخن میشود، اعضای بدن هر کدام شما. شما گوشت گوسفند را نگاه کن، قلوهی گوسفند یک مزه دارد، جگر سیاهش یک مزه دارد، ریهاش یک مزهی دیگر دارد، نمیدانم دندههایش یک مزهی دیگر دارد، کبابیاش یک مزهی دیگر دارد. کله پاچه مزهاش فرق میکند با آبگوشت. یعنی همهاش تنوع. مزهی فندق، با مزهی پسته، با مزهی بادام، با مزهی نخودچی همه متفاوت، آثارش، شکلش، تولیدش، مزهاش همهاش فرق میکند، اینها را خدا از کجا میکشد بیرون؟!
این شیری که شما میدوشی، قرآن می گوید این شیر میدانی «لَبَناً خالِصاً» (نحل/ 66)، لبن (شیر) خالص است. «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَم»(نحل/ 66)، «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَم»، «فرث» یعنی کاه جویده شده، پِهِن، این شیر از لابلای پِهِن و خون گاو رد میشود، نه بوی پِهِن میگیرد، نه رنگ خون میگیرد. پس خدایی که شیر سفید را از کنار خون و پِهِن رد میکند، بوی پِهِن ندارد، رنگ خون ندارد، شما چرا شک داری که شما را چه طور درمیآورد. هر جوری که شیر را از علف بیرون کشید، ما را هم بیرون میکشد.
این پارچههای ما خیلی هایش نفتی است. انسان توانست نخ را از شکم نفت بکشد بیرون. نفت استخراج بشود، پارچههای نفتی، نخهای نفتی، انسان توانسته است این کار را بکند، چرا شما شک میکنی؟ حالا. یک قطعه نان چند قسمت میشود. حالا.
فلز را ذوب میکنی. کفهایی از دلش میآید بیرون. این کف در فلز بود، استخراج شد.
قرآن میفرماید: «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» (اعراف/ 29)
3- صورتگری خداوند به روی قطرهای آب
میگوید همانطور که اول آفریدم، بعدش هم میآفرینم. اول چهجور آفریدم؟ آخه ببینید هنرمندی، قرآن میگوید «یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ» (آل عمران/ 6) یعنی در رحم مادرت صورتبندی کردم، آخه نقاشها روی فلز نقاشی میکنند، روی چوب نقاشی میکنند، روی آب که نمیشود نقاشی کرد! میگوید من روی آب نقاشی کردم. نقاشها درس خواندند، تجربه دیدند، هنرمندند، نقاشها در نور میتوانند نقاشی کنند، در تاریکی که نمیتوانند نقاشی کنند. نقشههای خدا در تاریکی است، نه یک تاریکی، «فی ظُلُماتٍ ثَلاث» (زمر/ 6)، قرآن میگوید سه تا تاریکی، سه تا تاریکی، در سه تا تاریکی. آن وقت نقاشها یک چیز بزرگ میخواهند مثلاً باید یک متر در یک متر باشد، دستش باز باشد. هر انسانی میگویند با کم و زیادش سی میلیون اسپرم در هر دفعه نطفهاش هست و من و شما از یکی از آن سی میلیون هستیم. آنهایی که در یک قطره بیست و پنج میلیون کمتر باشد، بچهدار نمیشوند. یعنی من و شما که اینجا نشستیم، یک سی میلیونم یک قطره هستیم، یک سی میلیونیم یک قطره، خب این چه قدر است عرض و طولش؟ روی آب، در تاریکی، خدا این را خلق کرده بعد هم همه چیز مناسب است. دیدید یک زن بچه بیاورد بگوید که سر سینهام در دهان بچه نمیرود، کلفت است، یک زن بگوید آقا این نوزادی که خدا به من داده، از روز اول دندان دارد، گاز میگیرد سینهی مرا.
نه بچه دندان دارد گاز بگیرد، نه مادر جوری است که نتواند شیر دهان بچهاش بگذارد. حکمت است. کف پای ما گودی است، اگر کف پای ما صاف باشد، مشکلاتی را دارد. بنده خدایی شصت پایش قطع شده بود، میگفت من همش زمین میخورم، میگفت من نمیدانم آخر شصت پا چه کار دارد به کنترل؟! شصت پا، میگفت: معلوم میشود تنظیم بدن ما روی این شصت پا است. میگویند هواپیما جعبهی سیاه دارد، مثل اینکه جعبه سیاه پای ما، شصت پاست. شصت پا قطع شده، بلند میشوم میافتم زمین.
لب ما استخوان اگر میداشت، هر چه میخوردیم میریخت روی لباسمان. دندانهای ما اگر صاف بود، غذا خوردن ما چند ساعت طول میکشید. شما یک تکه نان را بگذار روی سنگ مَرمَر، که صاف است، یک چهار ساعت سنگ مَرمَر را بزنید، جویده نمیشود. چون صاف است ولی یک تکه نان را بگذار روی سنگ پا، دو سه بار سنگ پا بزنی، خورد میشود. دندانهای آسیاب ما هم مثل چاله و چوله است، مثل سنگ پا است.
آب دهان ما اگر زیاد بود همهمان یک سطل باید با خود میبردیم، الان چه طور همه ماسک میزنیم، آن وقت هم میگفتند هر کس میخواهد از خانهاش بیاید بیرون، یک سطل زیر چانهی خود بگیرد، هی چک میچکید. اگر کم بود، همهمان باید سرم میزدیم. الحمدلله خدا را شکر. یعنی یک سطل زیر چانهمان بود، یک سرم هم در دهانمان. دهان ما اگر آبش تلخ بود، دائماً در حال شکنجه بودیم، مگر ما میتوانیم حساب بکنیم، اصلاً عقل ما نمیرسد به آن جاها.
بودنش، مقدارش، شکلش، رنگش، تمام ویتامینهایی که نوزاد میخواهد، خداوند در شیر مادر جاسازی کرده است. خداوند حکیم. این ابروی ما اگر نباشد، نور خورشید چشممان را اذیت میکند، این ابرو سایهبان است و لذا وقتی شما میخواهی گاهی به خورشید نگاه کنی، ابرویت کم میآورد، دست را میگذاری روی ابرو، این دست را کمک ابرو چنین می کنی. ابرو برای سایهبان است. تو گودی است، سایه بان دارد. خطهای پیشانی را شما نگاه کردید. ببینید الآن مرا میبینید، خطهای پیشانی از این طرف است، هر کس عرق میکند،؛ عرقهایش از این طرف میآید، هیچ کس را دیدهاید که وقتی عرق میکند، عرقهایش توی چشمم بچکد؟ یعنی پوست پیشانی جوری تنظیم شده است که عرقها را هدایت میکند به این طرف و آن طرف. عرقها داخل چشم ما نیاید.
گوش ما چین و چروک است. اگر گوش ما مثل پیشانی صاف بود، صدا را میفهمیدیم؟ نمیفهمیدیم از کدام طرف است، تا میگفتند حسن آقا من باید به شش طرف نگاه کنم. این امواج با این چین و چروکها تنظیمش چه جوری است که غیر از صدا، جهت صدا را هم تشخیص میدهیم. اگر قیامت نباشد، همش کشک است. همهی اینها برای چی؟ برای اینکه بمیریم هیچ بشویم.
4- قیامت، عامل مسئولیت پذیری انسان
اصلاً اگر قیامت نباشد، خودکشی جایز میشود. ما که بناست بعد از کلی زجر، نیست بشویم، از حالا دستمان را به برق وصل میکنیم، نیست میشویم. یک سمی میخوریم، نیست میشویم. مگر بنا نیست ما یک عمری غصه بخوریم، نیست بشویم، حالا نیست میشویم. خودکشی جایز است. مسئولیت نباشد قیامت، خودکشی جایز است. شما سوار هواپیما که میشوید مثلاً میگویند شما اینجا چند هزار پا فاصله داریم با زمین، بعد میگوید که هوای بیرون چهل درجه زیر صفر است، روی زمین که بودیم داخل فرودگاه، سی درجه بالای صفر بود، سی درجه بالای صفر، میشود چهل درجه زیر صفر، هفتاد درجه فرقش است. مگر چه قدر رفتید؟ یک فرسخ هم معلوم نیست رفته باشید. یک خورده از کرهی زمین فاصله میگیریم، هفتاد درجه فاصله است، یخ میبندند. آن وقت چه طور این فاصله هست؟ خورشید به ما نزدیک بود، میسوختیم، دور بود، یخ میبستیم. اگر قیامت نباشد کل هستی کشک میشود.
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (مؤمنون/ 115)
«أَ فَحَسِبْتُمْ» این رقمی حساب میکنید، «أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» فکر میکنید من شما را بیهوده آفریدم و شما به سوی ما برنمیگردید؟!
بد نیست انسان یک بار، محاسباتت. در قرآن خیلی میگوید، شما محاسباتتان خیلی غلط است، نه ما غلط است، اصلاً آمریکا هم غلط است، اروپا هم غلط است. همه روی محاسبات خودشان با اینکه تحصیل کردهها، و سیاسیون و حقوقدانها جمع میشوند، دانه درشتهایشان جمع میشوند، خراب میکنند، برای اینکه محاسبتاتشان غلط است: «أ یَحسَبُونَ»، «لا تَحسَبَنَّ»، «أ حَسِبَ»، کلمهی «حَسَبَ» در قرآن واژههای مختلفی دارد: «لا تَحسَبَنَّ» اینطور حساب نکن، غلط است، «أ یَحسَبُونَ» این رقمی حساب میکنی، غلط است. انسان درست، حق را حق ببیند، باطل را ببیند. خدا قسمت کند بروید کاظمین، زیارت امام جواد، بعد از زیارت یک دعا دارد، دعا این است:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً حَتَّى أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّى أَجْتَنِبَهُ وَ لَا تَجْعَلْهُمَا عَلَیَّ مُتَشَابِهِین» (فلاح السائل و نجاح المسائل، ص: 254)
«الهی أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً فأَتَّبِعَهُ» من در محاسبات حق را، حق ببینم، دنبالش بروم، و «الْبَاطِلَ بَاطِلًا» باطل را باطل ببینم و از آن دوری کنم. «وَ لَا تَجْعَلْهُمَا عَلَیَّ مُتَشَابِهَیْنِ» بین حق و باطل من را به خودم واگذار نکن، قاطی میکنم، دو شاخه تلفن را در برق میزنم، دو شاخه برق را در تلفن میزنم. روی محاسبات، روی محاسباتی که ایشان دارد، همسرش بشود، بعد میفهمد تمام محاسباتش غلط بود. این هیکلش خوب بود، زبانش خوب بود. از آن کلاهبردارها بود، این زنش شد. روی محاسبات، چه ماشینی دارد، پس خوش است، چه ماشینی دارد، پس خوش است. چه خانهای دارد، چه مدرکی دارد، چه شکلی دارد. وقتی وارد زندگیاش میشوی میبینی اوه اوه اوه اوه! یک گرفتارهایی دارد که فقیرهای ما ندارند.
ما محاسباتمان در انتخاب همسر، در انتخاب شغل در انتخاب در انتخاب نشستیم آن وقت آرزوهای دراز هم داریم، آرزوهای دراز، محاسباتی به ما میکنند. من حدود چهل سال است که انقلاب شده است، چهل و خوردهای سال است، پنجاه سال پیش تقریباً، یک مشت بچههای سیزده، شانزده ساله را دعوت کردم، تخته سیاه گذاشتم کلاس برای بچههای کاشان، یک نفر رسید گفت: قرائتی تو خیلی سیاستمداری! گفتم کجای کار من به سیاست میخورد؟ یک تخته سیاه، یک قرائتی، ده پانزده تا بچه، بین سیزده ساله تا هفده ساله. کجای کار من به سیاست میخورد؟ گفت: نه، این بچهها چهل سال دیگر تاجر بشوند، پولشان را به تو خواهند داد. ببین آدم یک وقتی مالیخولیا میگیرد، مالیخولیا میگیرد.
چه قدر آرزو دارند. دخترهایی که دوست دارند فلان کار را بکنند، پسرهایی که دوست دارند، فلان کار را بکنند.
5- محاسبات نادرست انسان
همهاش گرفتار محاسباتاند. عزت دست چه کسی هست؟ چه قدر خودشان را میچسباندند به آمریکا عزیز بشوند؟ حالا خود آمریکا چه قدر عزیز است؟ «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ» (نساء/ 139) قرآن میگوید: عزت را از آمریکا میخواهی؟! «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» (نساء/ 139) این«جَمیعاً» یعنی یک ذراش هم دست آمریکا نیست. این کلمهی «جَمیعاً» خیلی مهم است، آدم گاهی.
چند تا «جَمیعاً» در قرآن داریم. [پای تخته]
یکی میگوید: «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» (یونس/ 65)
آیه دیگری دارد: «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» (بقره/ 165)
یک آیه دارد: «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمیعاً» (رعد/ 42)
ـمکر» یعنی تدبیر سیاست. «جَمیعاً» یعنی چه؟ یعنی یک درصدش هم دست کس دیگری نیست، یک درصد. مثلاً بگو نود و نه درصد. ما فکر میکنیم اگر کاندیدا شویم عزیز میشویم. ما چه قدر نماینده داریم که از مردم رأی گرفتند، در مجلس هم خراب کردند، بعضیهایشان هم ضایع شدند. ما رئیس جمهور داریم فرار کرد، ده، دوازده میلیون رأی هم با کم و زیادش داشت ولی در زندگیاش ذلیلانه مثل موش در رفت. ما فکر میکنیم اگر رأی بیاوریم عزیزیم. خدا اگر خواسته باشد ذلیلت کند، اگر رأی هم بیاوری، با همهی رأیها، با آرای مردم باز هم ذلیلت میکند. «جَمیعاً» یعنی یک ذرهاش هم دست مردم نیست، قدرت دست اوست، عزت دست اوست.
یک کسی آمد پهلوی من، گفت آقای قرائتی اجازه بده با تو یک عکس بگیرم. گفتم میخواهی بگیری، بگیر ولی اگر فردا من مثل فلانی شما میگیرنت هان. گفت اوه راست میگویی، خداحافظ. [صدای خنده] بله آخوند بد هم داریم. گفتم افتخار میکنی من امروز توی تلویزیونم، بند به چیزی نیستیم، همین تلویزیون بنده، بند به یک پشه است. یک پشه بیاید دماغ مرا بگزد باد کند، خودم با دماغ گنده پشت دوربین نمیروم، چی شد قرائتی؟ هیچی، تمام شد. «جَمیعاً» یعنی یک درصد هم دست مردم نیست که اگر این طرفت مقام معظم رهبری باشد، این طرفت هم رئیس جمهور باشد، بین این دو تا عکس بگیری عزیز میشوی، نه، سردار سلیمانی نشان داد که یک نفر نیست که بگوید که من چون با ایشان عکس دارم، دوستش دارم، چون ایشان با خدا معامله کرد، محاسباتش درست بود.
6- توکل بر خدا، نه تکیه بر قدرتها
خدا رحمت کند یک روز مطهری به من گفت این دعا، مال ماه رجب است ولی ما باید هر روز بخوانیم. دعای ماه رجب چه هست؟ «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ» یعنی باختند آنهایی که با غیر خدا گره خوردند، «وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ» و خسارت کردند آنهایی که با غیر خدا معامله کردند، اگر هم شک داری قسم خورده است، گفته:
«وَ الْعَصْرِ» (عصر/ 1) قسم به عصر، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْر» (عصر/ 2)
«وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْر» (عصر/ 1 و 2)
به زمان قسم، حالا هر زمانی، زمان بعثت، زمان ظهور حضرت مهدی، عصرِ بعد از ظهر هر زمانی به زمان قسم، «إِنَّ» گفته، «إِنَّ» یعنی حتماً، شک نکن. نمیگوید: «خَسِرَ الْإِنْسان»، «خَسِرَ الْإِنْسان» فعل است، جملهی فعلیه زورش کم است، جملهی اسمیه زور دارد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْر»، وگرنه میگفت: «وَ الْعَصْرِ * خَسِرَ الْإِنْسان»، با فعل شروع نشده، با اسم شروع شده.
«إِنَّ الْإِنْسانَ لـَ»، این «لـَ» یعنی حتماً. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى» (علق/ 6)، «لَفی خُسْر»، «لـَ» یعنی حتماً.
نمیگوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَخاسر»، «فی»، «فی» یعنی غرق، به زمان قسم، قطعاً قطعاً انسان غرق در خسارت است. یعنی جوانیاش آب میشود، پولش آب میشود، عنوانش آب میشود، جوانیاش، زیباییاش، همه چیزی، همه چیزی آب میشود، « إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا» (عصر/ 3) مگر آنهایی که با خدا رفیق شدند، آنهایی که با خدا رفیق شدند، کارشان سفت است وگرنه به ابرقدرتها، قرآن میگوید تمام قدرتها تار عنکبوت است، ایمان به این خیلی مهم است. هنر سید حسن نصرالله خدا حفظش کند این است که ایمان دارد که میگوید اسرائیل تار عنکبوت است، ایمان دارد، ایمان دارد.
آیهی قرآن است میگوید قدرتها تار عنکبوت هستند، تار عنکبوت چه هست؟ «إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوت» (عنکبوت/ 41) تار عنکبوت چه هست؟ با یک فوت از بین میرود. آدم اینها را قبول نمیکند ولی وقتی یک ابرقدرتی سقوط میکند مثل شوروی، یک ابرقدرتی افول میکند مثل آمریکا، میگوییم درست است، این آن است، این همان است، منتها ما ارتباطمان کم است.
7- خاطرهای از علامه امینی
علامهی امینی صاحب الغدیر دعوت میشود در بغداد در یک مهمانی، همهی علمای اهل سنت بودند. کسی به ایشان محلی نمیگذارد، ایشان هم لب دم در، کنار کفشها مینشیند. یک بچهی ده سیزده ساله میآید میبیند عمامهی همهی آخوندهای سنی با آخوندهای شیعه فرق دارد. میآید یک نگاهی میکند و به آقای امینی که میرسد خب عالم شیعی، به مجلسیها میگوید: «هذا هو»، میگوید: «این همان است؟» میگویند: «لا»، «نه این او نیست». آقای امینی میگوید: چه شد؟ این بچه آمد، به من نگاه کرد، خیره شد، پرسید این او هست؟ همه گفتند نه، توطئهای هست؟ تروری هست؟ بگیر ببندی هست؟ این خودش هست؟ نه. گفت این سؤال این بچه چه بود؟ گفتند: نه این یک ماجرایی است که، گفت اگر هم هست به من بگویید. گفتند: این بچه یک مادر و خواهری دارد که مرض حمله میکند، غش میکند. یک روز یک آخوند شیعه آمد، یک دعایی کرد، این حمله خوب شد، او هم قیافهاش مثل شما، عمامهاش مثل شما بود، این نگاه کرد به شما گفت: این همان است که دعا مینویسد، خوب میشود؟ ما گفتیم: نه، این او نیست. گفت: چرا من هستم. همینطور. گفتند: شما یک دعایی بنویسی، الآن این در حال حمله هست هان، غش کرده، گفت: بله مینویسم، خوب میشود. همه اتاق ماندند. گفتند: بیا بنویس. او هم یک کاغذ نوشت، بسم الله الرحمن الرحیم یک آیه چیزی، یک دعایی چیزی نوشت. گفت بروید برسانید به او، الآن خوب میشود. همه اتاق ماندند. رفتند به ایشان دادند و مادر خوب شد. مادر خوب شد و آمدند با سلام و صلوات بردنش. به او گفتند چی بود؟ گفت: هیچی یک آیه قرآن بود، منتها وقتی من نامه نوشتم عبایم را کشیدم روی صورتم، از بغداد یک کد دادم به حضرت علی نجف، گفتم: یا علی من عبدالحسین امینی هستم، صاحب الغدیر، اینجا همه سنی هستند، یک حواله دادم، نکول نکن، آبرویم میرود. میگفت یک سلام کردم از زیر عبا، این ارتباط ما کم شده است.
خدایا تو را به حق آبروی هر کس که آبرو دارد، روز به روز بر ایمان و علم و عقل و عمل و اخلاص و عمق و برکت ما بیفزا.
ما را از خاسرین قرار مده.
ایمان به اینکه «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً»، «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً»، «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمیعاً» ایمانی، این رقم ایمان را، ایمان به این کلمات را در ما به درجهی یقین برسان.
هر چه به خوبان میدهی، به آبروی خوبان، همهی آنها را به همهی ما مرحمت کن.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم