مراتب اخلاص در نیت
1- ترس از دوزخ یا امید به بهشت
2- روحیه سپاس گذاری از نعمت های الهی
3- پاداش های الهی متناسب با میزان اخلاص انسان
4- شهرت و مدرک بسته دوری از اخلاص
5- اخلاص در مودت و زیارت اهل بیت علیهم السلام
6- زیارت به قصد اظهار مودت، نه برآوردن حاجات
7- دعا برای تقویت ایمان
موضوع: مراتب اخلاص در نیت
تاریخ پخش: 08/04/95
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چند جلسهای است راجع به این صحبت میکنیم که نیتها به کارها رنگ میدهد، خیلی آدمها ظاهر کارشان مثل هم است. باطن کار و نیت کار است که به کارها ارزش میدهد. چاقوکش و جراح هردو شکم را پاره میکنند، فیزیک کارشان یکسان است، شیمیاش فرق میکند. چاقوکش میخواهد بکشد و جراح میخواهد درمان کند. اینکه در قرآن هی گفتند: برای خدا، برای خدا، فی سبیل الله، فی الله، لله، ابتغاء مرضات الله، هی قدم به قدم گفته: برای خدا، برای خدا، برای خدا… این میخواسته جوهر را درست کند. وگرنه رقص کمر با رکوع و سجود ظاهرش یکی است. شیرجه و غسل یکی است. نیتها فرق میکند. راجع به این چند جلسه صحبت کردیم و امشب میخواهیم بحث را تمام کنیم و یک خورده هم چون در آستانه شب قدر هستیم، در مورد دعا صحبت کنیم.
1-ترس از دوزخ یا امید به بهشت
اخلاص چند مرتبه دارد. هرکسی به بچهی کوچولو که میگویید: پدر و مادر را دوست داری؟ میگوید: پفک میخرید؟ بستنی میخرید؟ دوچرخه میخرید؟ بچه در این حد است. بزرگ که میشود یک خورده بالاتر فکر میکند. بزرگتر میشود بالاتر فکر میکند. اخلاص چند مرحله دارد، بعضیها کار میکنند از ترس جهنم! ببینید بعضیها لب چراغ قرمز میایستند، از ترس پلیس. اینها آدمهای معمولی هستند از ترس پلیس میایستند. بعضیها لب چهارراه میایستند چون به نظم عقیده دارند. بعضیها لب چهارراه میایستند برای حقوق بشر. میگوید: دو دقیقه… اینها آمدند، حالا ما صبر می کنیم دو دقیقه آنها بروند. حقوق بشر، حق شهروندی. اخلاص هم همینطور است. درجه دارد.
بعضیها کار میکنند از ترس جهنم، ما از آنها هستیم. ولذا میگوییم: نماز خواندیم، راحت شدیم. کلمه راحت شدیم را میگوییم. حسن جان بلند شو نماز بخوان راحت شوی. یعنی چه؟ یعنی گیر افتادیم. اینکه میگوید: نمازم را خواندم، راحت شدم. تو هم نمازت را بخوان راحت شوی. یکی از آقایان میگفت: من همیشه نمازم را اول وقت میخوانم اما ثواب ندارم. گفتند: چطور؟ گفت: اول وقت نماز میخوانم که خیالم راحت شود! وقتی نماز نخواندم میگویم: نمازم را نخواندم. نمازم را نخواندم. مثل کسی که در کفشش یک میخ است. سیخ است، شن است. هی هر قدمی برمیدارد این میخ فرو میرود. من نمازم را اول وقت خواندم ولی نه برای اینکه خدا دوست دارد، برای اینکه خودم راحت شوم. یک عده در این حد هستند.
یک عده برای ثواب، میگوید: این کار را کنیم ثوابش چقدر است. خوب این هم یک عده هستند. یک عده هستند میگویند: تشکر از خدا، خدا این همه به ما چیز داده، حالا که خدا به ما این پول را داد، این مبلغش را خمس میدهیم. زکات بدهیم. حالا که خدا برای ما این کار را کرد که مشهد آمدیم، یک نفر از محله را هم که مشهد نرفته، ببریم. به شکرانه اینکه من آمدم، یک نفر را هم ببرم. پس عبادت از ترس جهنم، عبادت به عشق بهشت، عبادت بخاطر تشکر، بعضیها هم عمل میکنند بخاطر حیاء. میگوید: خدا مرا میبیند. من از خدا خجالت میکشم. این هم یکی است.
2- روحیه سپاس گذاری از نعمت های الهی
بعضیها هم خدا را دوست دارند. بخاطر عشق است. این خانمها که در خانه غذا میپزند، چند نیت دارند. بعضیها میگویند: اگر غذا نپزم، شوهرم میآید داد میزند. غذا میپزد ولی بخاطر بداخلاقی شوهرش. حدیث داریم اگر کسی از کسی بترسد، از روی ترس برای او کار کند این بدترین آدم است. غذایش را گرم نکنیم، شیشهها را میشکند. لباسش را اتو نکنیم، حالا داد میزند. حدیث داریم بدترین آدم کسی است که مردم از او بترسند. پس گاهی انسان کار میکند از ترس جهنم. گاهی به عشق ثواب کار میکند. میگوید: این لباس را بشویم و اتو کنم که یک پولی از شوهرم بگیرم. این کار را بکنم که با شوهرم بازار بروم و یک خریدی کنیم. به عشق بازار، از ترس داد شوهر!
یا تشکر؛ شوهری که بیرون صبح تا شب زحمت میکشد، خوب من هم در خانه زحمت میکشم. انصاف نیست که او کار کند و من در خانه کار نکنم. برای انصاف! اینها درجهبندی دارد. هرکدام یک درجه نیست. یک کسی رفت زغال بخرد، گفت: زغال کیلویی چند؟ گفت: زغال درجه دارد. زغال یک نفری داریم خیلی گران است. زغال دو نفری داریم نصف قیمت است. گفت: یعنی چه زغال یک نفره و دو نفره چیست؟ گفت: زغال یک نفره وقتی روشن شد، خودش تا آخر میسوزد. این گران است. زغال دو نفره این است که یکی روی قلیان میگذارد، یکی هم باید تند بادش بزند. یکی باید بکشد، یکی هم باید باد بزند. یعنی یک لحظه بادش نزنی، خاموش میشود. یعنی وقتی زغال خوب و بد دارد، آدمها رنگارنگ دارند، کارهای عبادی هم همینطور است.
یک کسی برای مدرک درس میخواند. یکی برای ارزش علم درس میخواند. یکی درس میخواند برای اینکه پز بدهد. «لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاء» (کافی/ج1/ص47) حدیث داریم بعضیها درس میخوانند که بگویند: مرا میبینی؟ مدرکم فلان است. در پادگان، مصاحبه کنیم با اینها که وارد پادگان میشوند. میگوییم: چرا وارد پادگان شدی؟ والله خرجی زن و بچه! بخاطر خرجی زن و بچه در نیروی مسلح آمدیم. به یکی میگوییم: شما چرا آمدی؟ والله همه ادارهها استخدام نمیکنند. فقط ارتش است که استخدام میکند. همه درها بسته است.
یک کسی ماشین داشت، جنس این طرف و آن طرف میبرد. آمده بود مسجد، گفتند: چه عجب مسجد آمدی؟ گفت: والله بار خورد آمدیم! به یک کسی گفتند: روضه برویم، گفت: من شام خوردم. یعنی اینهایی که روضه میروند… چون جای دیگر استخدام نمیکنند، ما اینجا آمدیم استخدام شویم. یکی میگوید: نه آقا جمهوری اسلامی دشمن دارد و کشوری که دشمن دارد باید قوای مسلح داشته باشد. من هم در قوای مسلح آمدم از کشورم دفاع کنم. خیلی این نیتها ارزش دارد. در نماز جمعه اسم امام زمان که برده میشود باید بلند شوند، بایستند. بعضیها از امام حسن مجتبی بلند میشوند، میایستند. این پیداست پایش درد گرفته است. این پایش درد گرفته خواسته بلند شود، زشت است بلند شود. همینطور از امام… یک ذره یک ذره، اینکه انسان پایش درد گرفته بلند شده، یا به اسم امام زمان بلند شده، ما زیارت آمدیم، به عشق امام رضا آمدیم یا گیر کردیم و حاجت خواستیم. گفتند: تو که همه دکترها را رفتی، یک امام رضا هم برو. برای حاجت آمدیم. برای عشق آمدیم. برای معرفت آمدیم. خیلی اینها فرق میکند. درجه بندی دارد.
3- روحیه سپاس گذاری از نعمت های الهی
بگذارید قرآن بخوانم. بعضی آیات داریم که قرآن میگوید: «ضِعف» دو برابر. بعضی جاها داریم «فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَه» (بقره/245) «اضعافاً کثیره» یعنی چند برابر. پس بعضی کارها را میگوید: «ضعف» با (ض) است. مثل ضَعف است. بعضی کارها دو برابر قیمتش است. بعضی کارها «أَضْعافاً کَثِیرَه» چندین برابر است. یک آیه داریم ده برابر ثواب دارد. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) ده برابر ثواب دارد. بعضی آیات داریم هفتصد برابر است. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ» (بقره/261) مثل کسانی که در راه خدا کمک میکنند، مثل دانهای است که زیر خاک برود، از این دانه که زیر خاک رفت، هفت خوشه بیاید و در هر خوشه صد دانه است. هفت تا صد تا، هفتصد تا. بعد هم میگوید: از هفتصد تا بالا. یک آیه داریم که نه دو برابر و ده برابر و چند برابر و هفتصد برابر. اصلاً هیچکس نمیتواند بفهمد چند برابر. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» (سجده/17) «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» یعنی هیچکس بلد نیست. نه انسی، نه جنی، نه فرشتهای، «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» هیچکس نمیداند «ما أُخفیَ» چه برایش مخفی کرده است. نمیداند چه… «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» کسی نمیداند چه برایش ذخیره کردیم. پس ببینید اینها فرق میکند. انسان با کم معامله کند، با چه کسی معامله کند…
آخرین بحثی که میخواهم اینجا در بحث اخلاص مطرح کنم ابعاد اخلاص است. بعضیها چشمشان پاک است و دستشان پاک نیست. بعضی دستش پاک است، چشمش پاک نیست. بعضی چشم و دستش پاک است، فکرش پاک نیست. همهشان نسبت به افراد فکر بد میکنند. همینطور فکر بد میکنند. یکی از دوستان میگفت: شش ماه است خانم با من قهر است. برای اینکه میگوید: من خواب دیدم که تو یک زن دیگر گرفتی. میگویم: بابا من در بیداری قسم میخورم زن دوم نگرفتم. چون خواب دیده فکر بد میکند. این بدبینی، فکر بد، چشم بد، اخلاص هم همینطور است. حدیث داریم «و أخلص العمل» (بحارالانوار/ج 13/ص431) عملت را خالص کن. این یک مورد. حدیث داریم، «اخلص الفکر» بحار/ج70/ص111) فکرت را پاک کن. حدیث داریم «أخلص التوبه» (بحارالانوار/ ج 75/ص306) توبهات خالص باشد. یعنی واقعاً شب قدر هم میخواهیم توبه کنیم، راست توبه کنیم. اگر میگوییم: «استغفرالله ربی و اتوب الیه» واقعاً بخواهیم که دیگر گناه نکنیم. حدیث داریم اگر کسی به زبان بگوید: «استغفرالله» ولی در دلش باز هم برنامه داشته باشد، گناه کند. این خدا را مسخره میکند. «أخلص التوبه».
حدیث داریم «طوبی! لمن أخلص لله» (غررالحکم/ص197) خوشا به حال کسی که «اخلص عمله» عملش خالص باشد. «و علمه» علمش خالص باشد. برای مدرک و پز نباشد. «و حبه» یک کسی را دوست دارد برای خدا دوست داشته باشد. نه بخاطر اینکه خوشگل است. نه بخاطر اینکه پول دارد. نه بخاطر اینکه مقام دارد.
4- شهرت و مدرک بسته دوری از اخلاص
یک کسی درس بزرگواری میرفت. به او گفتم: تو برای علم میروی، یا برای اینکه فلانی مشهور است؟ گاهی آدم درس فلانی میرود که بگوید: من شاگرد فلانی هستم. درس فلانی میرود چون شهرت دارد. شما روضه میروی واقعاً میروی استفاده کنی یا میگویی: چون هیأت ما است. محله ما است. پدرم در این هیأت بوده است. این هیأت نیاکان و اجداد ما است. برای خدا میروی که چیزی از قرآن و حدیث یاد بگیری یا میگویی: هیأت ما است؟ حضرت امیر مهمان که بود به خانه میآمد یک خرده چیز میخورد و میرفت. حضرت زهرا گفت: آقا شما امشب مهمان هستی. گفت: مهمان هستم ولی چون گرسنه هستم، نگران هستم مهمانی من برای خدا نباشد،میروم که غذا بخورم. لذا خانه میآیم، چه میگویند… ته بندی، میآیم خانه چند لقمه میخورم که گرسنگی من برطرف شود. بعد اگر مهمانی میروم بخاطر این است که یک مؤمنی از من دعوت کرده زیارت مؤمن میروم. نمیروم که گرسنه هستم…
یکبار من یکجایی مهمان بودم. کنار رودخانه کرج بود. آبش مثل یخ، آب برف تابستان تهران، تا آب را به صورتم ریختم، گفتم: های های های… عجب آب خنکی، پس وضو بگیریم. شروع کردم و هی وضو میگرفتم و های های میگفتم. تو اصلاً وضویت باطل است. تو برای های های وضو گرفتی. برای خدا نیست. برای های های است. من سراغ دارم کسی را که روزهای برفی چند تا جوان سید را دعوت میکرد، برفهای خانهاش را پارو کنند. بعد پولش که میداد نیت خمس میکرد. یعنی وقتی هم که خمس میدهد، خمس را با برف روبی پشت بام خانهاش قاطی میکرد.
کسی از من دعوت کرد، قصه برای چهل سال پیش است. سالها قبل از انقلاب، دم خانه میایستاد همه میگفتند: خدا قبول کند. خدا قبول کند. فکر کردند این صاحبخانه میزبان است. وقتی آمد به من پول بدهد، یک پاکت پول داد و گفت: ضمناً سهم امام است. گفتم: سهم امام است یعنی برای امام زمان است. به تو چه لب در ایستادی و همه فکر میکنند تو بانی هستی؟ من فردا روی منبر میگویم: این آقایی که لب در ایستاده، پول در جیبش نیست! این از جیب امام زمان میزند و به ما سهم امام میدهد. من آمدم خانهات روضه خواندم، باید حق قدم مرا بدهی. پول امام زمان را حق نداری از مردم کار بکشی. مثل همان سید! برفها را پایین کن و خمس بگیر. ما خالص نیستیم.
یک کسی از مکه آمده بود. حاجیها را میبوسید. حاجی خوشگلها را سفت میبوسید. به او گفتم: یک خرده ریگ در کفشت هست. ببین او را چطور بوسیدی و او را چطور بوسیدی؟ گفت: راست میگویی، او را سفتتر بوسیدم. ما خودمان، بارها گفتم. درهای طلایی را میبوسیم. درهای چوبی را نمیبوسیم. مشکل است. آدم پاک باشد. زنش را دوست دارد چون زنش کمال دارد. وگرنه اگر برای خوشگلی زنش را دوست داشته باشد، فردا این زن دو شکم بزاید، شکلش برگشت آدم ولش میکند. اگر برای زیبایی بود، اگر برای پول بود، اگر برای ماشینش زنش شدی، خوب ماشینش در دره افتاد، خودش هم در دره میافتد. انتخاب ما براساس شکل و ماشین و خانه و مدرک و اخلاص در عمل، اخلاص در فکر…
خوشا به حال کسی که «طوبی! لمن أخلص لله علمه و عمله و حبه و بغضه و أخذه و ترکه و کلامه و صمته» (غررالحکم/ص197) میگیرد برای خدا میگیرد.
شیخ انصاری از علمایی است که 130 سال است هرکس مجتهد شده کتاب او را خوانده و مجتهد شده است. نجف یک خانه داشت. من به خانهاش رفتم. یک اتاق سایه داشت و یک اتاق آفتاب بود. درون این اتاق سایه زندگی میکرد. در هوای داغ نجف حدود 50 درجه. یک نفر در خانه شیخ انصاری را زد و گفت: من زیارت شما آمدم. به خانمش گفت: من یک مهمان دارم. ببخشید شما اتاق آفتاب بروید. این مهمان است اتاق سایه بیاید. یک چند لحظه نشست، شیخ انصاری گفت: واقعاً تو برای خدا دیدن من آمدی؟ گفت: بله! گفت: اگر بخاطر خدا دیدن من آمدی، تو را بخاطر خدا هم بلند شو برو. برای اینکه من خانهام دو تا اتاق دارد، یکی آفتاب است و یکی سایه است. الآن که شما آمدی زن من سید است. یا پیراست، در اتاق آفتاب رو است. هوای داغ نجف بود و پنکه و کولر هم نبود. الآن زن من دارد در اتاق میسوزد. اگر برای خدا آمدی بلند شو برو. اگر من دارم سخنرانی میکنم. یک ورقه از آستان قدس رضوی به من دادند که جناب آقای قرائتی لطفاً از فردا شب تشریف نیاورید. گفتم: خوب، آقایان من فردا شب نیستم. برادرهای دیگر هستند. انشاءالله خدا از همه قبول کند. اگر اینطور گفتم و باور در دلم این بود. معلوم میشود پاک هستم. اما اگر من منبر هستم، تعریف آستان قدس را بکنم. اگر گفتند: تشریف نیاورید، مردم قدردانی نمیکنند، بیوفا هستند! اگر چیزیام شد، معلوم میشود چیزی هست که من چیزیام شد! تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها! کار مشکل است.
5- اخلاص در مودت و زیارت اهل بیت علیهم السلام
حالا یک آقایی دکتر است، به او میگویند: لیسانس. چرا قهر کردی؟ حالا این نمیدانسته شما دکتر هستی، گفته: لیسانس. دیگر قهر ندارد. به هر حال… خوشا به حال کسی که علمش، عملش، محبتش، غضبش، گرفتنش، پس دادنش، گفتنش، سکوتش، فعلش، قولش همه برای خدا باشد. آخرین جمله این است که «وَ أَخْلِصْ فِی الْوَلاءِ لائِمَّتِکَ الطَّاهِرِینَ ع» (مستدرکالوسائل/ ج8/ص242) علاقه که به اهل بیت دارید، بخاطر خدا باشد. یا امام رضا، هفت بار آمدم. بیست بار زیارت آمدم به من نمیدهی. طلبی داری؟ امام رضا نوکر شماست؟
در زیارت افتتاح اگر اشتباه نکنم، نوشته: خدایا من یک آدم بی ادبی هستم، که وقتی هم نمیدهی، «عاتبتک» تو را عتاب میکنم. چرا نمیدهی؟ یک پیرزنی بود. از خدا چیزی خواسته بود به او نداده بود. نمیدهی؟ نمیتوانی بدهی؟ خوب از آسمان پایین بیا! این خدا را عزل میکرد. ما امام رضا را که میخواهیم برای کمال خودش نمیخواهیم. چون مشکل من را میخواهم حل کند.
در صحن داشتم میرفتم. یک دختری به من گفت: من هرچه به امام رضا میگویم، گوش نمیدهد. گفتم: امام رضا هرچه گفته، تو گوش دادی؟
کمکم سراغ بحث دعا برویم. امام را هم که دوست داریم برای امامتش دوست داشته باشیم. نه برای اینکه مشکل من را حل کند. مشکل مرا حل کرد، امام است. حل هم نکرد امام است. پیغمبر فرمود: امام حسن و امام حسین یکسان هستند. «قاما» قیام کنند، «أو قعدا» (مناقب/ج3/ص394) یا بنشینند. کسی فکر نکند امام حسین شجاع است. امام حسن با معاویه وارد مذاکره شد. صلح کرد. پیغمبر فرمود: امامان، امام حسن و امام حسین یکجور هستند. «قاما» قیام کنند. دست به شمشیر ببرند. «أو قعدا» یا قعود باشند.
این آقا را سلام میکنی اگر پست هم نداشت سلامش میکردی؟ یا چون رئیس است و استاندار است و وکیل و سفیر است. من گاهی در خیابان میروم یک کسی به عنوان یک شیخ به ما سلام میکند. سلام علیکم! میگویم: سلام علیکم و رحمه الله! دوباره به من نگاه میکند. این قرائتی نیست که در تلویزیون است؟ نمیدانم… میآید جلو میگوید: ببخشید، شما آقای قرائتی هستید؟ میگویم: بله! میگوید: سلام علیکم! میگویم: سلام اولی قبول است. چون سلام اولی برای خدا بود، سلام دومی برای تلویزیون است. این پاک شدن و خالص… حالا شما بنشینید ببینید چند کار خالص دارید؟ چند کتاب است که بدون نمره خواندید؟ چند تا سلام است که پز نداشته، هیچ پزی نداشته، شناخت هم نداشته، نمیدانیم چه کسی است. اینقدر سلامهای ما پارتی بازی شده که اگر من آخوند هم به کسی سلام کنم میآیند میگویند: ببخشد ایشان که بود سلامش کردی؟ بابا کی بود ندارد. یک مسلمان بود. حتماً باید کسی باشد من سلامش کنم. ما الآن محصل از بغل استاد رد میشود. حتی بعضی دانشجوها… البته همه اینطور نیستند. اکثراً خوب هستند. اما دانشجوی این چنینی هم داریم که از بغل استاد رد میشود سلام نمیکند. به او میگویی: مگر این استاد نیست؟ میگوید: چرا. میگوییم: خوب پس چرا سلامش نکردی؟ میگوید: این ترم با او درس ندارم. چون این ترم با او درس ندارم، سلامش نمیکنم. این دیگر خیلی بد است.
افطاری میدهید به یک افراد ناشناس بدهید. اینجا رفتیم خوردیم، پس دادیم. خوب اینکه معامله شد. رفتی خوردی پس دادی. آخر این از ما توقع دارد. این هم که رودروایسی شد. این پنجاه نفری که نشستند افطار میکنند، یکی برای خدا هست؟ البته صله رحم هم خوب است. آدم برود بخورد و پس هم بدهد، خوب است. کار بد نیست. اما تا به حال یک افطار به کسی دادی که نمیدانی چه کسی است. اصلاً نمیدانی چه کسی است؟ یک سلام بکنیم به کسی که اصلاً نمیدانیم چه کسی است. عشق ما به امام ولو امام حاجت مرا ندهد. اصحاب امام حسین مخالف بودند. یکی از آنها گفت: حسین جان هزار بار شهید شوم و زنده شوم، جانم را فدای تو میکنم. ولی آدمهایی هستند که یک خورده مشکل ببینند اصلاً فرار میکنند. یک کسی مکه آمده بود. خیلی گرما خورده بود، عصبانی شده بود. گفت: خدایا ما که آمدیم. حالا خودت بودی میآمدی؟ یعنی میگفت: ما که آمدیم، خودت بودی میآمدی؟ بعضیها مثلاً میآیند جمکران میگویند: یا حجه ابن الحسن! این جمعیت را من آوردم، یا حاجتشان را بده، یا دیگر آنها را نمیآورم. باسمه تعالی به درک، نیاور! دارد به امام زمان اولتیماتوم میدهد. فکر میکند امام زمان نوکرش است. اصلاً امام رضا هیچی به ما ندهد.
6- زیارت به قصد اظهار مودت، نه برآوردن حاجات
همینکه امام رضا ما را در حرم پذیرفت، من کجا و امام رضا کجا؟ همین که مرا به حضور پذیرفتی متشکرم! حضور شما در حرم امام رضا نعمت است. اگر به کسی گفتند: برو بالا کنار بوعلی سینا بنشین، همین نشستن کنار بوعلی سینا، نعمت است. ما کنار بوعلی سینا نشستیم، نه آدامسی، نه بستنی، نه پفک نمکی، نه پرتقالی، بابا اصلاً در کنار بوعلی سینا نشستن خودش ارزش است. اصلاً خود شیرجه کیف دارد. آقا شما شیرجه رفتی میخواستی از استخر چه بیرون بیاوری؟ من نمیخواستم چیزی بیرون بیاورم. خود شیرجه ارزش است. ولو من نمیخواهم چیزی از استخر بیرون بیاورم. خود اینکه بینهایت کوچک دارم با بینهایت بزرگ نماز میخوانم، حرف میزنم. گفتگوی کسی که میدانی من و شما که هستیم؟ من و شما همان قدرتمندی هستیم که از ترس پشه در پشهبند میرویم. همه شما جمع شوید،نه شما خدا به رئیس جمهورها میگوید. میگوید: همه مردم کره زمین جمع شوید، «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ» (حج/73) اگر همه مردم جمع شوند خواسته باشند یک مگس خلق کنند، نمیتوانند. حالا اگر یک مگس یک چیزی را برداشت و فرار کرد، همه رئیس جمهورها عقبش بدوند، نمیتوانند پس بگیرند. «وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ» معنای این آیه این است. همه جمع شوید نمیتوانید یک مگس خلق کنید. یک مگس یک چیزی را برداشت فرار کرد، همه قدرتمندان جمع شوند، نمیتوانند از او بگیرند. من ضعیف با خدا قوی، «مولای یا مولای انت المولی و أنا العبد، انت العزیز و أنا الذلیل، انت العالم و أنا الجاهل، انت القوی و أنا الضعیف، انت الراحم و أنا المرحوم» این کوچک با بزرگ… خود دعا، گفتگو با خدا بزرگترین نعمت است. کنار بوعلی سینا نشستن نعمت است. ولو آنجا چای و پرتقال نباشد. در جوار بوعلی سینا…
شما الآن همسایه امام رضا هستی. چه میخواهید؟
آنان که در جوار رضا آرمیدهاند کفران نعمت است گر بهشت آرزو کنند
سراغ بحث بعد راجع به دعا برویم. امروز بررسی میکردم نمونه دعاهایی که در قرآن است. چقدر وقت داریم؟ هشت دقیقه؟
7- دعا برای تقویت ایمان
گاهی امامان ما برای ایمان خودشان دعا میکردند. مثلاً میگوید: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» (بقره/260) حضرت ابراهیم دعا کرد خدایا ایمان مرا زیاد کن. ایمان درجه دارد. بعضی یک درجه ایمان دارند. بعضی دو درجه، تا ده درجه. از خدا بخواهید ایمانتان قوی باشد. نه به ایمان شما! ایمان همه را قبول میکند. امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق، اولین جملهاش این است. «الهى بلّغ بایمانى اکمل الایمان» حضرت ابراهیم داشت میرفت. یک لاشهای را کنار دریا دید. دید یک تکه از این لاشه در آب است. حیوانهای دریایی نوک میزنند. یک تکه لاشه در خشکی است، سگها و شغالها گاز میگیرند. گاهی هم پرندههای هوا میآیند یک نوک هم میزنند و از شکم و سینه این یک چیزی بالا میکشند. ابراهیم دید عجب این لاشه تقسیم بر حیوانات هوایی و دریایی و صحرایی شد. گفت: خدایا ذرات این حیوان که پخش شد، چطور دوباره جمع خواهی کرد؟ «أَرِنِی» نشانم بده، «کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى» دعا میکنم برای چه؟ میگوید: مگر ایمان نداری؟ میگوید: ایمان دارم «وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» میخواهم ایمانم قوی شود.
دعا کنیم ایمان ما قوی شود. یک حدیث است من شرمنده هستم این حدیث را میخوانم چون من هم عاجز هستم. حدیث داریم هرکس میخواهد ببیند ایمانش قوی است یا نه، اگر همه مردم شهر گفتند: آدم بدی است، ولی اگر بداند خدا از او راضی است دلش آرام است. کار به حرف مردم ندارد. و اگر همه مردم بگویند: ایشان آدم خوبی است. خودش میداند آدم بدی است. یعنی نگاه به دهان مردم نکند. این معلوم میشود ایمانش قوی است. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/91) فکر خدا باش و باقی را دور بریز. دعا برای ایمان!
دعا برای وطن، باز ابراهیم میگوید: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» (بقره/126) چون فردا شب، شب نوزدهم است این قصه را برایتان بگویم. حضرت ابراهیم سه تا دعا کرد، هیچ کدام مستجاب نشد. یکبار خیلی باز دعا کرد. تا خدا به او گفت: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) حضرت ابراهیم درجه درجه بالا رفت. مثل اینهایی که اول سروان میشوند، بعد سرگرد میشوند، سرهنگ میشوند، سرتیپ میشوند، اول ابراهیم عبدالله شد. یعنی بنده خدا! بعد نبی الله شد، بعد رسول الله شد. بعد خلیل الله شد. آخرش گفت: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما» تو رهبر کره زمین در طول تاریخ شدی. تا دید رهبر کره زمین در تاریخ شد، گفت: «قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» (بقره/124) خدایا بچه من هم رهبر شود. فرمود: به این گشادی نیست. هرکس خودش رهبر است باید نسلش هم رهبر شود؟ «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین» بله! اگر لایق بودی، من مقام امامت و رهبری را به آدم ظالم نمیدهم. اینجا ابراهیم خیلی باز دعا کرد. گفت: هرکس نسل من است امام شود. فرمود: این خبرها نیست. به این بازی هم نیست.
یکبار هم خیلی تنگ دعا کرد. گفت: خدایا ما مکه را ساختیم. هرکس دین دارد بخورد. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ» (بقره/126) هرکس ایمان دارد بخورد. خدایا من کعبه را ساختم، هرکس دین دارد بخورد. بی دینها از گرسنگی بمیرند. خدا فرمود: چرا این رقمی دعا میکنی؟ من به بیدینها هم میدهم بخورند. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا» من کافر هم باشند، میدهم بخورند. این یعنی چه هرکس دین دارد بخورد و هرکس دین ندارد نخورد؟ با دین و بیدین نباید تشنه باشند. یهودی، مسیحی، منکر خدا، کمونیست تشنه است باید آب داد. یکبار باز دعا کرد، هرکس نسل من است امام شود. فرمود: به این گشادی نیست. یکبار خیلی تنگ دعا کرد، گفت: هرکس دین دارد بخورد. فرمود: به این تنگی نیست. که فقط مؤمنین بخورند و کافرها نخورند. یکبار هم جابجا دعا کرد. گفت: خدایا رهبری به مردم بده که «یُعَلِمُهُم و یُزکیهِم» خدا گفت: ببین این دعا درست است. اما نه آنطور که گفتی: «یعلمهم و یزکیهم» پیغمبر به آنها میدهم. نه پیغمبری که «یعلمهم و یزکیهم» پیغمبری که «یزکیهم و یعلمهم» یعنی آموزش و پرورش نه، پرورش و آموزش.
در قرآن یکجا داریم «یعلمهم و یزکیهم» سه جا داریم، ««یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» (آلعمران/164) آن یکجا هم که «یعلمهم» جلو افتاده است، حرف خدا نیست. حرف ابراهیم است. حضرت ابراهیم از این طرف دعا کرد، خدا گفت: من از این طرف مستجاب میکنم. از خدا چه بخواهیم؟ فردا شب، شب نوزدهم است. شبهای قدر، سالهای قبل هم همینطور بود. هر سال همینطور است. شبهای قدر من نیستم. افرادی هستند که تسلطشان بر جمعیت و عزاداری و مراسم اینها بهتر از من است. من کم میآورم. چون هرکسی یک کاری بلد است.
من فوت پدرم منبر رفتم، هفت بار مردم را خنداندم. آخرش کاغذ دادند بابا فوت پدرت است! گفتم: من بلد نیستم گریه بیاندازم. شبهای احیاء چون کم میآورم، آقایانی که تسلطشان بر بحث و خطابه و مراسم احیاء یک مراسم خاصی است و لذا افراد خاصی هم بلد هستند. من سه شب نیستم. البته محیط کم طوری نیست. ما دانشگاه تهران میرویم قرآن سر میگیریم و برمیگردیم. این سه شب احیاء را نیستم. و انشاءالله استفاده کنید.
اول شرطی که خدا شما را ببخشد، باید این باشد. هرکس به شما ظلم کرده شما او را ببخشی. ببخش تا ببخشند. دوم اینکه برای فکر ایمانت دعا کن. خانه و ماشین و تلفن خوب است اما انسانیت شما مهمتر است. ایمانی باشد که اگر کوه هم تکان خورد شما تکان نخوری. در مقابل تمام امواج بایستی، نه ایستادن لجبازی، ایستادن استقامت با منطق! به دیگران دعا کنید دعای خودتان هم مستجاب میشود. هرکس میخواهد دعایش مستجاب شود اول به دیگران دعا کند.
من یادم نمیرود، دختر من سه سالی بود ازدواج کرده بود، بچهدار نمیشد. وقتی میخواستم مشهد بیایم، در خانه آمد گفت: آقاجون به امام رضا بگو: من بچه میخواهم. گفتم: چشم دعا میکنم. کنار ضریح آمدیم و تا گفتم: یا امام رضا دخترم گفته، دیدم یک کسی پشت سر من میگوید: حاج آقا، گفتم: بله! گفت: من هشت سال است بچهدار نشدم! گفتم: یا امام رضا اول به این بده. (خنده حضار) اول به این بده. چون ما سه سال است. این هشت سال است! اول این، اول این! اگر میخواهید دعای شما مستجاب شود، اول مردم را دعا کنید. دوم هم اینکه گره را باز کنید تا گره از کار شما باز شود. افرادی نزد من میآیند و میگویند: کار ما گره خورده. میگویم: اگر میخواهی گرهات باز شود، تو یک گره را باز کن.
امروز یک جلسهای در مشهد بود. یک میلیارد پول جمع کردند برای اینکه زندانیان غیر عمدی را نجات بدهند. پنجاه زندانی را آزاد میکنند. بالاخره جمع شویم، بگو: ما در فامیلمان زندانی نداریم. ولی در فامیل فلانی یکی زندانی است. یک پولی جمع کنید و یک خورده هم از آن طرفی که به او ظلم شده حلالیت بطلبید، یک گره باز کنید تا گره شما باز شود. ایشان میخواهد گرهای باز نکند میگوید: یا امام رضا 150 گره دارم، همه را بیا باز کن! من یک گره هم باز نمیکنم. همه گرهها را تو باز کن. اگر من یک لیوان آب داشتم. تشنه است؟ آبش بده. میگوید: آقای قرائتی آبش بده. خوب تو هم آبش بده. تو یک لیوان بده، من یک استخر میدهم. گره باز کنید تا گرهتان باز شود. ببخشید تا شما را ببخشند. به دیگران دعا کنید. به همه دعا کنید. برای محرومین هم یک زیارت بخوانید. هر شبی حرم میروید، یک سلام خالی هم یک زیارت است. السلام علیک یا امام رضا! همین بس است. به قصد چه کسانی؟ به قصد کسانی که محروم هستند. چقدر شیعه امام رضا دارد که اصلاً نمیتواند حرم بیاید. در کشورهای دنیا… یاد دیگران باشید، دعای شما مستجاب میشود.
خدایا هرچه شب قدر برای خوبان تاریخ مقدر میکنی، به آبروی آن خوبها همه آنها را برای همه ما مقدر بفرما. فردا شب نیستم. پس فردا شب هستم. باز شب بیست و یکم و بیست و سوم نیستم. باز سه شب نیستم. البته شما هم گاهی هستید و گاهی نیستید. به هم در…