بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای خوب و گرانقدرمان، حاج آقای قرائتی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله.
شریعتی: برای شما و تمام کسانی که در این لباس خدمت میکنند آرزوی توفیق و سلامتی میکنیم. بحث امروز شما را میشنویم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه. اللهم صل علی محمد و آل محمد. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
در یک جلسه صحبت کردیم که دوقلوهای قرآن که خیر یا شر، علم یا جهل، نور یا ظلمت، از اینها صدها مورد داریم. چند مورد را گفتیم، «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (بقره/256) یعنی راه رشد و راه باطل باید روشن باشد. وقتی کنار هم قرار میگیرد بیشتر روشن میشود. چند نمونه را گفتیم، یک نمونه هم امروز بگوییم که مؤمن حافظ حدود الهی است. «وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه» (توبه/112) یعنی خط قرمزها را مراعات میکند. «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّه» (بقره/229) این دو تابلو است. «وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه» یعنی بیش از اینکه گفتند انجام نمیدهد. همین مقدار که گفتند. مثل نسخه دکتر، اگر دکتر گفت: این قرص را قبل از غذا بخور، چشم! بعد از غذا چشم! بی غذا چشم! دو تا با هم چشم! نصفش را چشم! تسلیم است. ولایت مطلقه یعنی به همه قرصها عمل کنید. یک کسی گفت: ولایت مطلقه یعنی چه؟ گفتم: یعنی سر وقت بخور و سلیقه خودت را قاطی نکن. هرچه خدا گفته بگو چشم!
یکوقت مجرمی را آوردند شلاق بزنند. نقل شد حضرت علی به یک نفر گفت: تو بزن! وقتی زد، حضرت فرمود: چند تا زدی؟ گفت: اینقدر. گفت: من گفتم: چند تا بزنم. سه تا اضافه زدی. شلاقت را به من بده و بخواب. شلاق را گرفت و سه تا را به او زد. حدود، نه کمتر، نه بیشتر! اگر کسی به کسی سیلی زد، اگر سرخ شد، یک و نیم مثقال طلا جریمهاش است. اگر کبود شد، سه مثقال میشود. اگر سیاه شد، شش مثقال! این برای از گردن به بالا هست. از گردن به پایین حدش فرق میکند. اگر نیشگون گرفت و سرخ شد، نصف یک و نیم، اگر کبود شد، نصف سه، اگر سیاه شد، نصف شش. اینها حد و مرز دارد. اینها را باید خدا تعیین کند. ما نباید تعیین کنیم.
گاهی ما عقلمان نمیرسد ولی خدا گفته گوش میدهیم. مثلاً کسی یک انگشت کسی را قطع کند باید ده تا شتر بدهد. دو تا انگشت قطع کند بیست شتر. سه تا سی تا، چهار تا هم بیست تا! چرا چهار تا انگشت قطع کند، نباید چهل شتر دیه بدهد؟ میگوید: نه! چهار انگشت قطع کند، بیست شتر دیه دارد. گاهی رازی دارد که نمیدانیم. برگ انار باریک است و برگ انگور پهن است. چرا؟ با برگ انگور دلمه درست میکنند. اما برگ انار نازک است. ما نمیدانیم!
در قرآن یک آیه داریم میگوید: جهنم نوزده مأمور دارد. قرآن یک آیه دارد میگوید: فرشتهها خدا را جز خدا کسی عددش را نمیداند. «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُو» (مدثر/31) فقط خدا میداند لشگر خدا چقدر است؟ میلیارد میلیارد! ولی به جهنم که میرسد میگوید: «عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ» (مدثر/30) جهنم نوزده مأمور دارد. هروقت این را میخوانیم، میگوییم: چرا بیست تا مأمور نیست؟ میگوید: خواستیم نوزده تا باشد ببینیم فضول کیست؟ «وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِکَهً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا» (مدثر/31) ما گفتیم: نوزده تا ببینیم فضول کیست؟
یک کسی راه میرفت، میگفت: شانزده، شانزده! یک نفر گفت: چقدر میگویی: شانزده؟ گفت: هفده! گفت: چرا شد هفده؟ گفت: داشتم فضولها را میشمردم دیدم یکی هم تو هستی. حدود خودمان را نمیدانیم. باید حدود خدا را مراعات کرد. اگر هر چیزی را بفهمیم و عمل کنیم تابع ذوق و سلیقه و فهم خودمان هستیم. یک سری از چیزها هم باید گفت: آقا گفته است. اگر غذای خوشمزه بخورید که کمال نیست. هرکسی غذای خوشمزه میخورد. گاهی این غذا داروی تلخ است ولی دکتر میدهد میگوییم: چشم! هیچوقت به دکتر چرا نمیگوییم. یک بیمار به یک دکتر چرا نمیگوید؟ چرا این قرص این رنگ است؟ چرا به خدا چشم نمیگوییم؟«وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه»، «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّه» مؤمن حافظ حدود است و غیر مؤمن تعدی میکند. دستت نجس شد، اگر عین نجاست ندارد، آب کر یکبار و آب قلیل دو بار بریزی پاک میشود. آقا و خانم وسواسی میگوید: به دلم نچسبید و هی آب میریزد. پیغمبر میگوید: پاک شد. وسواسی میگوید: پاک نشد. یعنی یا رسول الله دروغ میگویی. وسواسی به خدا میگوید: دروغگو! مراجع تقلید میگویند: پاک شد. میگوید: نخیر پاک نشد. خیلی خطرناک است. بسیاری از اصول اسلامی ما بخاطر این است که وسواسی نشویم. مثلاً میگویند: در بازار مسلمانها چیزی خریدی انشاءالله پاک است. اسمش هم سوق مسلمین است. یعنی چه؟ یعنی اگر بخواهی ور بروی، وسواسی میشوی. اسلام گفته: پاک است. یک چیزی در دست کسی است، باید بگویی: انشاءالله برای خودش است. یک کسی فرشی میبرد بگوییم: این دزدی است!!! چیزی که در دست کسی است باید بگویی: انشاءالله برای خودش است مگر اینکه ثابت شود دزدی است. قاعده ید یعنی چیزی که در دست تو هست برای خودت است.
مثلاً داریم قاعده فراغ، همین که از عملی فارغ شدی، بعد شک کنی. دیگر تمام شد، شک نکن! قاعده اصاله الطهاره، اصل این است که «کل شیء طاهر» مگر اینکه دلیلش ثابت شود. گاهی میگوید: گلهای کوچه نجس است. آب باران نجس است. لباس یک مسلمان را شستید. باید بگویید: پاک است. گاهی افراد هی ور میروند. بدتر گرفتار میشوید. اصلاً با لباس نجس دو رکعت نماز بخوان. وقتی خدا میگوید: پاک شد، دلت میگوید: پاک نشد. بگو: نشد که نشد. با همین لباس نجس نماز میخوانم. یکجا باید بکنی! همه هم در آب وسواس دارند. در بحث پاکی وسواس دارند. یک نفر نمیگوید: امسال خمسم به دلم نچسبید، دو بار خمس بدهم!
خدا مرحوم پرورش را رحمت کند. وزیر بودند. ایشان منزل ما آمد و زودتر رسیده بود. خانواده من ایشان را میشناخت. ایشان داخل شده بود و در منزل نشسته بود. من چند لحظه بعد آمدم. گفت: چرا دیر آمدی؟ گفتم: ترافیک بود. ببخشید! گفت: اگر من رئیس جمهور یا رهبر بودم هم دیر میآمدی؟ گفتم: نه، زودتر میآمدم که سر وقت برسم. گفت: ببین پس معنایش این است که ارزش نداری. چون من ارزش نداشتم دیر آمدی. خیلی تکان خوردم. ما باید حدود را مراعات کنیم. نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر. هرچه خدا تعیین کرد حدود الهی است.
مسأله دیگر اخلاق و نرمی در اخلاق است. یک آیه داریم که خدا به پیغمبر میگوید: «لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (آلعمران/159) تو دلت مهربان است. زبانت نرم است. «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» (قلم/4) اما در مقابل اینها «سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَهٍ حِدادٍ أَشِحَّهً عَلَى الْخَیْر» (احزاب/19) یعنی بعضیها زبانشان تند است. زبان نرم باشد یا زبان تند باشد، این خیلی مهم است.
یکوقت آیت الله العظمی بهجت، یک کسی نزد ایشان رفته بود و دیر آمده بود. گفته بود: شما در خیابان ماشینها زیاد بود، گیر کردید؟ یعنی عذر را در دهانش میگذاشت که اذیت نشود. زبان نرم مسأله مهمی است. «قولاً لینا» در قرآن یک آیه داریم میگوید: «ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ» (نحل/125) مردم را که دعوت میکنی، به حکمت، بعد موعظه را میگوید، «وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ» نمیگوید: «و الحکمه الحسنه»! حکمت یعنی استدلال، مردم را دعوت من با منطق و دلیل، منطق و دلیل همه بیست است. نوزده و هجده و شانزده ندارد. اما موعظه و نصیحت ممکن است بد زبانی نصیحت کنی و ممکن است خوش زبانی، لذا گفته: «وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ» موعظه باید حسنه باشد. اگر دشمن، یا یک کسی رقیب تو است، میگوید: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (نحل/125) یعنی اگر مردم عادی هستند، منطق، اگر میخواهی موعظه کنی، حسنه باشد. اما اگر با مخالف میخواهی ازدواج کنی، «حسنه» کافی نیست. باید «أحسن» باشد. مثل سکنجبینی که هرچه ترشتر باشد شما باید شکرش را اضافه کنی. چون او ضد تو و در مقابل تو هست. کسی که ضد شماست و در مقابل شماست، حسنه هم کافی نیست. «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» پس یک جا میگوید: حسنه و یک جا میگوید: «أحسن» اینها باید فرق بکند. حدود باید مراعات شود.
برای امیرالمؤمنین(ع) مهمان آمد. پدر و پسر بودند. حضرت امیر آب آورد و دست مهمان را شست. بعد به امام حسن گفت: تو هم دست پسرش را بشوی. بعد گفت: اگر پسرت تنها آمده بود، من خودم دستهایش را میشستم. اما چون پدر و پسر با هم آمدید، باید سلسله مراتب حفظ شود. این حدود است! در روایات داریم که پدر و پسر با هم حمام نروند. یعنی باید حریم نگه داشت که این بچه بدن پدر را در هر لباسی میبیند، یک خرده حریم و حیاء نگه دارد. در خانه هم جوانهایی هستند که بد حجاب هستند. حجاب برای مرد هم هست. در خانه فقط زن نباید حجاب داشته باشد. یک جوان خوش سیما و خوش هیکل یک لباسهای تنگ و کوتاهی میپوشد که خواهر و مادر او بدنش را میبینند، اینها شایسته نیست. باید حدود مراعات شود. گفتند: سعی کنید بین ناف تا زانو پوشیده باشد. محرم هم اگر هستید، باز محرم هم حریم دارد. محرم یعنی چه؟ باید مواظب باشیم. نگاه کردن هم همینطور است. اگر نگاه طوری بود که ممکن است از مرز خارج شود، باید انسان خودش را کنترل کند. حدود باید حفظ شود. یک چیزی میخواهم بگویم که شنیدن این سنگین است.
شیخ مفید عالمی است بالای هزار سال، ایشان یک شب خواب میبیند که حضرت زهرا(س) آمد و دو تا بچه آورد و گفت: این دو بچه سید هستند، فقه یاد اینها بده. از خواب بیدار شد و گفت: من شیخ مفید، استاد امام حسن و امام حسین شوم؟ این خواب برایش یک مسأله شد. دید خانمی آمد و دو تا بچه سید آورد. گفت: به این دو فقه یاد بده. فهمید این دو تا بچه یک کسی خواهند شد که در عالم خواب در چهره امام حسن و امام حسین دیده بود. یکی سید رضی شد و یکی سید مرتضی شد. سید رضی صاحب همین نهجالبلاغه است. کتابهای این دو بزرگوار بالای هزار سال است مورد استفاده است. این بچهها شاگرد شیخ مفید بودند. مدتها گذشت و یک کسی آمد و یک مقداری شانه به آقا داد و گفت: اینها هدیه است. این شانهها را شیخ مفید بین طلبهها تقسیم کرد. هرکس یک شانه برداشت. به این دو نفر شانه نداد. اینها به مادرشان گفتند: امروز استاد شانه تقسیم کرد و به ما نداد. مادرشان آمد گفت:اینها بد درس میخوانند؟ اخلاقشان بد است؟ گفت: نه مگر اینها ریش دارند؟ گفت: مگر شما به اینها درس نمیدهی؟ گفت: چرا. گفت: روز اول که اینها را آوردی من دیدم این دو تا بچه خیلی زیبا هستند. من خواسته باشم روزی دو ساعت به این خوشگلها نگاه کنم، ممکن است نفس من عوض شود. لذا قبل از ورود سرم را پایین میانداختم، میآمدند درس میخواندند و میرفتند. سعی میکردم نگاهشان نکنم. اینها برای خیلیها قابل قبول نیست. ولی حقیقتی است که این حد و مرز اینقدر ظریف است. ما باید حدود را مراعات کنیم. گاهی ممکن است یک فیلم برای یک نفر حلال باشد، برای یک نفر دیگر حرام باشد. اگر شما با دیدن این فیلم و صحنه حواست پرت میشود، نباید ببینید. مثل خربزه، کسی که سرما خورده نباید خربزه بخورد. ممکن است کسی پنج تا خربزه بخورد طوری نشود و یک کسی یک قاچ خربزه بخورد، مریض شود. هرکسی باید مواظب خودش باشد. خدا باید ما را حفظ کند.
مسأله دیگر اینکه مؤمن وقتی یک کار خلاف میکند فوری استغفار میکند. غیر مؤمن اصرار میکند. «وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» (آلعمران/135) مؤمن وقتی کار خلافی کرد و ظلم کرد، «ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» یاد خدا میافتد و استغفار میکند. «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا» اصرار نمی کند و استغفار میکند. این علامت مؤمن است. غیر مؤمن چطور؟ «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً» (اعراف/28) کسانی که عمل زشت انجام میدهند، «قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها» غیر مؤمن وقتی کار بدی کرد، میگوید: خدا اینطور خواسته است. مؤمن استغفار میکند، غیر مؤمن میگوید: خدا اینطور خواسته است و توجیه میکند. توجیه گناه از خود گناه بدتر است.
آیه داریم «زادَهُمْ هُدىً» (محمد/17) آیهای داریم «وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلالا» (نوح/24). «زادَهُمْ هُدىً» قرآن که میخوانیم یک عده با تلاوت قرآن هدایتشان زیاد میشود، یک عده با تلاوت قرآن گمراهیشان بیشتر میشود. هرد قرآن میخوانند یکی هدایت میشود و یکی گمراه میشود. شعری هست که میگوید:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست *** در باغ لاله روید و در شوره زار خس
کافر هرچه آیه بشنود، در مقابل آیه گارد میگیرد و لجبازی میکند. و لذا هرچه آیه نازل میشود سخت است قبول کند. لذا قساوتش سنگینتر میشود. ولی مؤمن وقتی آیه خوانده میشود، «وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیمانا» (انفال/2) حتی میپرسند: قرآن که خوانده شد، کدام یک ایمانتان زیاد شد؟ این هم از آیاتی است که نفهمیدم. وقتی میگوییم: «الله الصمد» باید ایمان ما زیاد شود. «وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» آیهای داریم «وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَر» (حج/72) آیه خوانده میشود. یکی هرچه آیه خوانده میشود، نرمتر میشود. یکی هرچه آیه خوانده میشود، لجبازتر میشود. دو حالت برای ما هست.
قلب مؤمن آرام است. قلب مؤمن به خدا آرام است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) ولی او میگوید: «وَ رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها» (یونس/7) مؤمن به خدا اطمینان پیدا میکند و غیر مؤمن به دنیا، نمیخواهد مسجد بروی. برو درست را بخوان فردا دکتر و مهندس شوی. به زندگی برسی و پول در بیاوری. بعضی پدرها و مادرها به بچهشان میگویند: مذهبی نباش و دنبال پول برو. زمان جنگ یک بچه تاجر میخواست به جبهه برود. پدرش گفت: زنت میدهم، خانه به تو میدهم، سرمایه میدهم. جبهه نرو! گفت: همه برای خودت، من میخواهم جبهه بروم. یک کسی دلش خوش است به دنیا، یک کسی دلش به ایمان خوش است. این برد و باختها «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» گروه دیگر «رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها» یعنی تطمئن به دنیا، هردو تطمئن دارد. دلشان به خدا آرام است. دلشان به دنیا آرام است. دنیا ماندنی نیست و فراز و نشیب دارد. وقتی ازدواج کردیم جای دختر عوض میشود. دختر از خانه پدر به خانه شوهر میآید. در ازدواج جای دختر عوض میشود، روزیاش قطع نمیشود. فکر میکنیم دختر اگر خانه پدرش باشد روزی دارد، اگر خانه شوهر بیاید روزیاش قطع میشود.
یکی از کارهای خوبی که باید بشود عروس سر خانه و داماد سر خانه است. یعنی این جوان را داماد کن و بگو: در خانه ما بنشین تا دو سه سال دیگر خانه دار شوی. کسانی که وضعشان خوب است. میگویند: کسی که خانه ندارد داماد نشود. باید از خودت خانه داشته باشی. در صد نفر، شما ده نفر پیدا میکنی بگوید: من ساعتی که عقد بستم خانه داشتم. نه! مگر شما خودت وقتی داماد شدی خانه داشتی که حالا از پسر مردم خانه میخواهی؟ قرآن یک آیه دارد میگوید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها» (توبه/55) پولش میدهیم که عذابش کنیم. پولش میدهیم که فکر کند شخصیتاش اینطور است. لذا میگوید: این دختر به ما نمیخورد. این پسر به ما نمیخورد. به ما نمیخورد یعنی چه؟ این مسأله مهمی است.
جوانی به من رسید که حزب اللهی است. بچه شهید است. ایشان چند جا خواستگاری رفت و کارش تاب میخورد. دیشب به جوانی گفتم: چرا داماد نمیشوی؟ گفت: پانزده جا رفتم نشد. دیگر خسته شدم! گفتم: من پنجاه جا رفتم نشد. پانزده جا چیزی نیست. بالاخره یک مورد رفت و پسندید. خواستگاری رفتند و عروس قبول نکرد. ایشان گفت: به عروس زنگ زدم و گفتم: چرا مرا رد کردی؟ گفت: پدر تو در جبهه شهید شده است و من میخواهم پسری شوهرم شود که پدرشوهر داشته باشم. این ناراحت میشود. در خانه میآید. عکس پدرش را برمیدارد و میگوید: چرا جبهه رفتی؟ بعضی هستند که به خانواده شهدا اعتراض میکنند چرا بچهات جبهه رفت؟ از آن طرف هم مثل شهید حججیها هستند که به خانواده التماس میکنند، جبهه بروند. هردو هستند. عکس پدرم را برداشتم و یک مقدار گله کردم که چرا جبهه رفتی و پنج تا بچه یتیم برای مادرم گذاشتی؟ من که بزرگ شدم میخواهم داماد شوم، یک مورد هم خوشم آمد و دوست داشتم بشود، عروس گفت: تو پدر نداری، من زن تو نمیشوم. یک مقدار گله کردم! خوابم برد. با اینکه من هیچوقت آن زمان نمیخوابم. با عکس پدرم دعوا کردم و بعد خوابیدم. پدرم به خواب من آمد. گفت: چرا به من انتقاد میکنی؟ من به فتوای امام خمینی جبهه رفتم. من هوس جنگ نداشتم. به مملکت ما حمله شد، دفاع واجب است. پدرم گفت: به من نیش نزن و سر به سر من نگذار. دیدم شهدای زیادی آمدند، امام خمینی وارد شد. امام خمینی که آمد همه شهدا بلند شدند و نزد من آمد و گفت: چرا شما به پدرتان انتقاد میکنید؟ این وظیفه شرعی بوده است. چرا سرزنش میکنید؟ شما حرفت را به من بزن! چرا به شهید نیش میزنی؟ بعد امام خمینی که به من اینطور گفت، به یکی از شهدا گفت: شما بیا. جمعیتی از شهدا به احترام امام ایستادند. گفت: شما دخترتان را به ایشان بدهید. گفت: چشم! دختر این شهید دکتر است و داماد فوق دیپلم است. امام فرمود: دخترتان را به ایشان بدهید. پدر دختر گفت: خانه ما فلانجا است. آدرس را در خواب از پدر عروس گرفتم. فردا به مادرم گفتم: یک چنین چیزی شده است. مادرم گفت: برویم بلکه پیدا کردیم. طبق نقشهای که پدر عروس داده بود، رفتیم. تا در را زدیم، گفتند: به! آقای فلانی… اصلاً مثل اینکه چشم انتظار بودند. گفتم: ببخشید! شما میدانستید من میآیم؟ گفتند: برای خواستگاری آمدهاید. دیشب شوهرم به من گفت: که من شهید شدم. این دخترم که دکتر است را به ایشان بدهید. ما از صبح منتظر هستیم که چه کسی امروز خواهد آمد.
پدر عروس شهید، پدر داماد شهید، داماد فوق دیپلم و عروس دکتر، در این عالم چه خبر است؟ بعضی اصلاً نمیفهمند، میگویند: اصول دین سه تا است. خوراک، پوشاک، مسکن، خانه، ماشین، تلفن! خوش و لذت، اصلاً نمیفهمد در این عالم چه خبر است. یعنی با شهید حرف میزنیم، شهید میفهمد. امام خمینی از شهید حمایت میکند. گاهی اولیای خدا یک نمونه نشان میدهند که بگویند: ما قدرت داریم اما بنا نیست کارها با خواب پیش برود. آخر یکوقتی هم میگویند: برویم به امام خمینی متوسل شویم بلکه یک شوهر گیر ما بیاید. امام خمینی در عالم برزخ دلال ازدواج نیست. علی اکبر در کربلا یک لحظه پرده کنار رفت و یک چیز دیگر دید. گفت: بابا! «هذا رسول الله» به امام حسین گفت: این پیغمبر است. یعنی این تا قبلش نبود و بعدش هم نیست. یک لحظه پرده کنار میرود و انسان میبیند. به انسان الهام میشود.
یکی از علما در مکه در بعثهی یکی از مراجع بود. شبها در سالن بعثه میخوابید. یک شب گفت: چرا من هرشب اینجا میخوابم؟ این لوستر به این بزرگی اگر بر سرم بیافتد که سرم پودر میشود. به سرم زد که بلند شوم و جای دیگری بخوابم. تا آن طرفتر رفتم، لوستر پایین افتاد. من لوستر را دیدم. اگر آهن این لوستر بر سر این میخورد، پودر میشد. وقتی خدا بخواهد حفظ کند، این رقمی حفظ میکند. من خیلی اهل نقل کردن خواب نیستم و عقیده ندارم. مگر اینکه آن خواب خیلی برای من حجت باشد. یعنی به اندازه بیداری مرا به یقین برساند. بعضی خوابها به اندازه بیداری باور میآورد.
شریعتی: امروز صفحه 108 قرآن کریم، آیات 6 تا 9 سوره مبارکه مائده در سمت خدا تلاوت خواهد شد. این هفته قرار است در برنامه یاد کنیم از مرحوم فیض الاسلام شارح نهجالبلاغه و مفسر قرآن کریم و شارح صحیفه سجادیه که خیلیها از شرح این مرد بسیار بزرگ که سالهای زیادی نیست از دنیا رفتند، بهرهمند میشوند. انشاءالله روحشان شاد باشد و مهمان سفره اهلبیت (ع) باشند.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ «6» وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «7» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ «8» وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ «9»
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه به نماز برخاستید، پس صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و قسمتى از سر و پاهایتان را تا برآمدگى روى پا مسح کنید و اگر جُنُب بودید، خود را پاک کنید (و غسل نمایید)، و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یکى از شما از محلّ گودى (محل قضاى حاجت) آمده یا با زنان تماس گرفتید (و آمیزش جنسى کردید) و آبى (براى غسل یا وضو) نیافتید، با خاک پاک تیمّم کنید، پس (قسمتى از) صورت و دستانتان را از آن خاک (که بر دستانتان مانده) مسح کنید، خداوند نمىخواهد که شما را در تنگى قرار دهد؛ بلکه مىخواهد شما را پاک کند و نعمتش را بر شما کامل سازد، شاید شما شکرگزار باشید. و به یاد آورید نعمتى را که خداوند به شما عطا کرد و پیمانى را که بطور محکم با شما بست، آنگاه که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم و از خداوند پروا کنید؛ زیرا خدا از درون سینهها آگاه است. اى کسانى که ایمان آوردهاید! همواره براى خدا با تمام وجود قیام کنید و به انصاف و عدالت گواهى دهید و هرگز دشمنى با قومى، شما را به بىعدالتى وادار نکند. به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که همانا خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است. خداوند به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، وعدهى آمرزش و پاداشى بزرگ داده است.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایند و جمع بندی مباحث امروز را بشنویم.
حاج آقای قرائتی: یکی از آیاتی که خوانده شد، این است. میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ» یک آیه داریم «قوامین بالقسط» (نساء/135). اینجا میگوید: «قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ». یک تناسبی دارد. یا میگوییم: پلو عدس یا میگوییم: عدس پلو! «قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ» یکجا میگوید: «قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّه» (نساء/135) دو چیز انسان را از عدالت دور میکند. یا حُب یا بغض! یک کسی، کسی را دوست دارد. چون دوستش دارد میگوید: به این رأی بدهید. از این جنس بخرید. به این پست بدهید. بخاطر علاقه از عدالت بیرون میرود. یا اینکه کسی از کسی بدش میآید، چون کینه دارد بخاطر کینه از عدالت بیرون میآید.
یکی از این آیات میگوید: کینه شما را کج نکند. «قَوَّامِینَ لِلَّهِ» برای خدا قیام کنید. «شُهَداءَ بِالْقِسْطِ» شهادت شما عادلانه باشد. کینهها شما را کج نکند. «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا» شَنآن یعنی کینه، کینهها باعث نشود شما از عدالت فاصله بگیرید. جای دیگر میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ» خودت را دوست داری اما بخاطر علاقه به خودت از عدالت بیرون نروی. بابا و ننه و فامیل را دوست داری ولی بخاطر علاقه… یک آیه میگوید: محبت منحرفت نکند، یک آیه میگوید: کینه منحرف نکند. چون عوامل انحراف گاهی حُبّ است و گاهی بغض است. «قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ» یا «قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ» چهار کلمه هست، دو تا قوامین داریم و دو تا شهدا. یکجا «قَوَّامِینَ لِلَّهِ» یکجا «شُهَداءَ لِلَّهِ». ما نباید یکوقت یک چیزی را بخاطر اینکه دوست داریم از عدالت فاصله بگیریم. حُبّ و بغض ما را کج نکند.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را در این دو جلسه از شما شنیدیم. به تعبیر شما دوقلوهای قرآن کریم ولی شاید تمام این نکاتی که شنیدیم فرق بین اهل ایمان و اهل کفر بود و یک خطکش خوب برای تعیین مسیر ما در زندگی است. اگر نکاتی باقی مانده بفرمایید. اگر از صحیفه سجادیه هم نکتهای هست بفرمایید.
حاج آقای قرائتی: ما صحیفه سجادیه را نفهمیدیم، یعنی ما با قرآن انس پیدا کردیم، نه با نهجالبلاغه و نه با صحیفه سجادیه انس نداریم. من دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه را 82 جلسه تلویزیونی، دو صفحه دعا را تفسیر کردم. یک بحث این است که انسان میگوید: هر خوبی آفتی هم دارد. امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق میگوید: خدایا خوبی را بده و آفتش را بردار. عزت خوب است ولی عیب عزت این است که آدم که عزیز شد، متشبه هم میشود. «الهی اعِزَّنى وَلا تَبْتَلینّى بِالْکِبْر» گرفتار کبر و تکبر نشوم. خدمت به جامعه خوب است ولی منت نگذاریم. من بودم که تو را داماد کردم. من به تو وام دادم. «و أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَن» (صحیفه سجادیه/دعای 20) با دستم به مردم خیر برسانم اما با منت خراب نکنم. «الهی هب لی معالی الاخلاق» اخلاق عالی خوب است. ولی «و اعصمنی من الفخر» پز ندهم. من را میبینی! اخلاق خوب، خوب است. به شرط اینکه من را ببینی در آن نباشد. میگوید: «الهى عبدنى لک و لا تفسد عبادتى بالعجب» خدایا توفیق عبادت بده. اما عبادت هم آفت دارد. ممکن است عجب مرا بگیرد.
میگوید: انسان سه مرحله بیشتر ندارد. خدایا جنسم خراب است، بد ذات هستم یا روحم خوب است. عملم خراب است. باطنم خوب است اما عملم خراب است. یا هم جنسم خوب است، هم عملم خوب است، منتهی خوبیهایم کم است. هر سه حال دعا میکنم «الهى لا تدع خصله تعاب منّى الّا اصلحتها» اگر خصلتی دارم یعنی ذات من عیبی دارد که مردم میگویند: ایشان تندرو است. کندرو است، حسود است، لجوج است، وسواسی است. اگر ذاتم خراب است، اصلاح کن. اگر ذاتم خوب است ولی عملم عیب دارد، «وَ لَا عَائِبَهً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا» اگر عملم عیب دارد، خوبش کن. اگر هم ذاتم خوب است و هم عملم، منتهی خوبیهایم کم است. کاملش کن! «وَ لَا أُکْرُومَهً فِىَّ نَاقِصَهً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا» (صحیفهى سجادیه/ ص 92) اگر کرامتم ناقص است، تمامش کن. پس اگر ذاتم خراب است، ذاتم را درست کن. اگر ذاتم خوب است و عملم خراب است، عملم را درست کن. اگر هم ذاتم خوب است و هم عملم خوب است، خوبیهایم را روز به روز بیشتر کن. ما مزهی اسلام را نچشیدیم! جز افراد نادر مزه اسلام را نچشیدند. ما هم نچشیدیم و به دیگران نچشاندیم. وگرنه صحیفه سجادیه پنج، شش هزار سخنرانی علمی است.
شریعتی: در ایام محرم و صفر روزهای دوشنبه حاج آقای فرحزاد از صحیفه سجادیه میگویند. انشاءالله صحیفه را هم از غربت دربیاوریم.
حاج آقای قرائتی: خدایا توفیق شناخت درست از همه اسلام و عمل خالص به همه دین و چشیدن مزه دین و چشاندن مزه دین به نسل نو و حفظ این چشیدنها که ذخیره قیامت شود برای همه ما مقدر بفرما.
شریعتی: شب شهادت امام سجاد(ع) را به همه شما تسلیت میگویم. بهترینها را برای همه شما آرزو میکنم.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»