شرایط قبولی عمل (1)
موضوع: شرایط قبولی عمل (1)
تاریخ پخش: 29/02/1401
عناوین:
1- شرط صحّت، شرط قبولی، شرط کمال
2- تقوای الهی و ولایت اهلبیت علیهمالسلام، شرط قبولی اعمال
3- تأثیر اعمال خوب و بد در یکدیگر
4- بدزبانی، عامل حبط عمل
5- ایمان به خدات، شرط پذیرش اعمال نیک
6- محبت و ولایت اهلبیت علیهمالسلام، همراه عمل و تقوا
7- هر روز یک گام به جلو، برای رسیدن به رشد و کمال
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
موضوع جلسهمان، هم جلسهی قبل و هم این جلسه این است که حفظ کار از خود کار گاهی مشکلتر است. قالی را شما میخواهی ببافی، چند ماهه یک قالی بافته میشود، اما حفظ قالی دهها سال طول میکشد، غافل بشوی، یا آفتاب، یا باد، یا باران، یا آتش. ازدواج از یک هفته تا چند ماه طول میکشد، اما وقتی ازدواج کردی، همسرداری، دهها سال طول میکشد. انسان فرصتهایی هست عبادت میکند، مثل ماه رمضان، عرفه، شب جمعه، ساعات خوبی، مکانهای خوبی، کربلا، نجف، مکّه، مشهد، اما حالا که عبادت کردیم، از بین نرود، دربارهی اینکه چه کنیم کارها قبول بشود؟ به هم که میرسیم میگوییم انشاءالله قبول باشد، «تَقَبَّلَ الله»، یعنی قبول باشد، نماز و روزهها قبول باشد، این قبول باشد را میخواهم بحث کنیم. امشب بحثمان از اینجا شروع میشود.
هر کاری که ما میکنیم سه شرط دارد:
1- شرط صحّت، شرط قبولی، شرط کمال
-شرط صحّت، شرط صحّت یعنی چه؟ یعنی اگر بود، صحیح است، اگر نبود، باطل است؛ بعضیها شرط صحّت نیست، شرط قبولی است؛ بعضیها شرط کمال است.
من نمونه بیاورم. مثلاً نماز، شرط نماز قبله است، قبله نباشد نماز باطل است، وضو است، طهارت است، وضو نباشد نماز باطل است، این را میگویند شرط صحّت، یعنی بود صحیح است، نبود باطل.
بعضی کارها شرط صحّت نیست، شرط قبولی است، اگر بود قبول میشود، مثلاً این آب تو لیوان، من قبول میکنم یا نه؟ اگر پشه باشد، غبار باشد، پر کاه باشد، سوسک باشد، مورچه باشد، من نمیخورم، آب هست، صحیحیاش آب هست، دروغ نیست، باطل نیست، اما من نمیخورم. مثل چایی تو آفتابه، چایی تو آفتابه چایی است، اما کسی نمیخورد و لذا میگویند فلان عمل قبول نیست، نه یعنی باطل است، ممکن است حمد و سورهاش هم خوب باشد، حمد و قل هو اللهاش درست است؛ قرائتش خوب است، اما خدا این نماز را قبول نمیکند، چون ولایت امیرالمؤمنین را ندارد.
بعضی چیزها شرط کمال است. هم صحیح است، هم قبول است، اما کامل نیست، مثل اینکه میگویند همسایهی مسجد اگر نمازش در خانه بخواند، این نمازش ارزش ندارد، نه یعنی نمازش باطل است، نه یعنی نمازش قبول نیست، کمال ندارد، مثل برنجهایی هست که میگویند هنوز پخته نشده، برنج هست، روغنش هم هست، گاز هم روشن است، اما این کامل نیست، هنوز نپخته، شرط کمال. هر کدام اینها یک جایگاهی دارد. دو تایش را من میگویم، یکیاش را شما بگویید، هر عملی سه تا شرط دارد: یک شرط صحّت، دو شرط قبولی، سه شرط؟ با هم بگویید: کمال.
2- تقوای الهی و ولایت اهلبیت علیهمالسلام، شرط قبولی اعمال
– اوّل شرط اخلاقی است، هر چه تقوا بیشتر باشد، کار محبوبتر است. آیه قرآن چی هست؟ میگوید: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» (مائده/ 27)، عمل کسی را قبول میکند که براساس تقوا باشد. این قصّه معروف است، حتماً بارها شنیدید. کسی را گفتند خیلی آدم خوبی است، یک روز امام ایشان را در کوچه دید. دید اینکه میگویند آدم خوبی است، همین است. بعد امام دید رفت دکّان میوهفروشی دو تا انار برداشت و رفت پول نداد. چرا پول نداد؟! رفت جلوتر دکّان نانوایی هم دو نان برداشت، پول نداد! تعجّب بیشتر شد! رفت جلوتر داد به یک فقیر! امام صدا زد، گفت: «چه میکنی؟!» گفت: «مؤمن باید زرنگ باشد! دو تا انار دزدیدم، دو تا گناه، دو تا هم نان دزدیدم، دو تا گناه، دو تا و دو تا، چهار تا، دادم به فقیر، قرآن میگوید هر کار خیر بکنی ضرب در ده میشود، چهار تا را دادم به فقیر، ضرب در ده میشود چهل تا، چهل تا ثواب کردم، چهار تا گناه ازش کم بشود …!» فقیر را سیر میکنی، اما قبول نیست، چون تقوا نداشت. (مجموعه ورام، ج2 ، ص 97)
– شرط قبولی کار این است که خطّ رهبریاش معصوم باشد: «بِمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَهُ الْمُفْتَرَضَهُ» (مفاتیحالجنان، فرازی از زیارت جامعهی کبیره)، یا امام رضا شما را دوست داشته باشیم، عمل ما قبول است، شما را دوست نداشته باشیم، قبول نیست. اگر کسی به پدر و مادرش بگوید من تو را قبول ندارم، اما هی لباسش را اتو کند، غذا بپزد، شما این را میپذیرید؟ این بچّهای که شما را قبول ندارد، او را نمیپذیرید، حالا هر چه هم خوشخدمتی بکند.
پیغمبر فرمود: «مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً تَقَبَّلَ اللَّه مِنْهُ حَسَنَاتِه» (بحار الأنوار، ج 27، ص 114 و 115)، اگر ولایت علی را داشتید، اعمالتان قبول میشوید، نداشتید قبول نمیشود. البتّه دوستی هم همراه با عمل است. شما اگر به بچّهات گفتی: «دوستت دارم»، میگوید: «برویم بیسکویت بخر.»، بگویی: «نه، بیسکویت نمیخرم، دوستت دارم.»، میگوید: «دروغ میگویی.»، یعنی دوستی بدون بیسکویت را بچّهام قبول نمیکند. به خانمت بگو: «دوستت دارم.» میگوید: «بلند شو، برویم بازار.»، بگوییم: «حرف بازار نزن، همینطور دوستت دارم.»، میگوید: «دروغ میگویی.» ولایت علی همراه با عمل باید باشد. یا امام رضا من دوستت دارم، تو این گرانی و تورّم از هر کجا میزنم، ولی از زیارت شما نمیگذرم، دوستت دارم، ولی خب باید عمل هم کرد.
– مسئلهی دیگر «لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى» (نهجالبلاغه، صبحی صالح، حکت 95)، عمل کم انجام بدهید، تقوا داشته باشید، قبول میشود، عمل زیاد بدون تقوا، یعنی اگر گناهکار باشید، گناهت را میکنید، ولی عمل هم انجام میدهید، خب این قبول نمیشود این کار. امام صادق فرمود: اگر بدانی تو غربال خدا، خدا غربال میکند، چهقدر گناهان رد میشود، فکر میکنید که دیگر هیچ عملی قبول نمیشود.
3- تأثیر اعمال خوب و بد در یکدیگر
عمل خوب در بد اثر دارد، عمل بد هم در خوب اثر دارد. من یک بحثی را میخواهم بکنم، هم قرآنی است، هم لطیف است. خوب در بد اثر میکند، آیهاش این است: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» (هود/ 114)، قرآن میگوید کار خوب بکنی، به خاطر نمازی که خواندی، گناهانت بخشیده میشود. از آن طرف بد هم در خوب اثر میکند، گاهی انسان یک گناهی میکند، همهی خوبیهایش از بین میرود.
من دو تا مَثَل ملموس بزنم. شخصی کار آزاد دارد، تجارت دارد، یک شاگردی هم دارد، این شاگردش اذیتش میکند، شاگردش تخلّف میکند، همش این استادکار را اذیت میکند، اما یک بار استادکار میآید خانه، در خانه را باز میکند، میبیند، آخ، بچّهاش افتاده تو حوض آب و این شاگردی که چموشی میکند، پرید با لباس، بچّه را نجات داد. یک عملی که این شاگرد کرد، تمام غصّههای استاد از نظرش میرود، یعنی کار خوب اثر میکند، همهی بدیها فراموش میشود. برعکسش، یک شاگرد هست همش میگوید: «بله قربان»، اطاعت میکند، زبانش، اخلاقش، خیلی بله قربانش خوب است، اما یک بار استاد میآید کلید میزند خانه، تا در خانه را باز میکند، میبینید اِه، این شاگردی که فکر میکند شاگرد خوبی است، دارد تجاوز میکند به ناموسش، به دخترش، پسرش، یعنی به خاطر این عمل، همهی خوبیها میپرد، به خاطر آن نجات بچّهی غرق شده همهی بدیها میپرد. هر دویش در قرآن هست، کفّاره یعنی چه؟ یعنی با این کار خوب، بدیها پاک شد. «حَبِطَتْ أَعْمالُهُم» (آل عمران/ 22، بقره/ 217، مائده/ 53، أعراف/ 147، توبه/ 17 و 69، کهف/ 105) یعنی چه؟ یعنی به خاطر کارهای بد، خوبیها از بین رفت. هر دو در قرآن هست.
ما باید مواظب باشیم، کارهای ما مشکلش این است که، مال خودم هم هست هان، من خودم را جدا نمیکنم، یا اوّلش خراب است، یا وسطش خراب است، یا آخرش. اوّل کار خراب میشود، ریا است، برای خدا نیست، برای خدا که نیست از اوّل خراب است، یک وقت نه، یک کاری را برای خدا شروع میکند، اما وسط کار غرور او را میگیرد، ببین چهار تا آدم اگر مثل من بود، دنیا آباد میشد، مردم باید از من یاد بگیرند، هی مَن، مَن میکند، کمک میکند، ولی میگوید: «من وامت دادم، من ازدواجت را آسان کردم، من تو را معرّفی کردم.» من، من، من، من، هی من من میکند، که قرآن میگوید کسی که منّت گذاشت، خوبیهایش از بین میرود. یا اوّلش ریا است، خراب است، یا وسطش غرور و عجب او را میگیرد، خراب میشود، یا اوّلش درست است، وسطش هم درست است آخرش یک گناهی میکند، از بین میرود. یا اصلاً کلید را نمیزنیم استخر آب پیدا کند، یا آب پیدا میکند یک لاشه داخلش میافتد، یا نه، استخر از آب پر میشود، لاشه هم داخلش نیست، اما آخرش زیرآب حوض را میکشیم، آبهایش همهاش میرود. یا اوّلش خراب است با ریا، یا وسطش خراب است با غرور و عجب، یا آخرش خراب است با اعمال ناشایسته.
چه اشکال دارد من یک دعا کنم شما آمین بگویید: خدایا تو را به آبروی خوبان درگاهت کارهای ما را اوّلش را با اخلاص، وسطش را با تواضع، آخرش را با اعمال صالح قرار بده. کارهای ما را هدر شده قرار نده، گاهی با ریا هدر رفت، گاهی با غرور هدر رفت، گاهی با حبط، قبولی عمل مربوط به این است که بعد خرابش نکنیم.
یک روز حضرت فرمود: «هر لا إله إلّا الله و سبحان الله شما یک درختی هست در بهشت.»، یکی از یاران پیغمبر گفت: «پس باغ ما در بهشت خیلی درخت دارد، چون ما خیلی لا إله إلّا الله میگوییم؟!»، فرمود: «بله، گاهی هم یک آتش میفرستید، همه را میسوزاند!» (أمالی، صدوق، ص 607 و 608). گاهی یک گناه است ولی این گناهان کلیدی است.
4- بدزبانی، عامل حبط عمل
«مَا عَمِلَ مَنْ لَمْ یَحْفَظْ لِسَانَه»، کسی که زبانش را حفظ نمیکند، هر چی میخواهد، میگوید، اصلاً هر کسی را صدا میزند با یک تعبیر، فلانی که احمق است، فلانی که چی هست، فلانی که چی هست، راحت هر چیزی میخواهد به هر کسی میگوید، حدیث داریم کسی که زبانش لق است، عبادتهایش هم قبول نمیشود. حالا عبادت میکند، پول خرج میکند، افطاری میدهد، نذر میدهد، حسینیه و مسجد میسازد، اما به هر کس، هر چه میخواهد، میگوید. امام صادق فرمود: «مَا عَمِلَ» عمل انجام نداده، «مَنْ لَمْ یَحْفَظْ لِسَانَه».
اگر کسی اصرار بر گناه دارد، عملش قبول نمیشود. یک وقت یک گناهی از دستش در میرود، خب عفو خدا هست، اما کسی نه، اصرار دارد بر گناه، پشیمان هم نمیشود، دائماً هم همان گناه را انجام میدهد، امام فرمود: «آنهایی که اصرار بر گناه میکنند، عملشان قبول نمیشود.» (الکافی، چاپ إسلامیه، ج 2، ص 288)
از نماز آن مقداری قبول میشود که حواست جمع است. شما از میوه آن جاییاش را میخوری که سالم است. هر جای میوه ترشیده بود، پوسیده بود، نارس بود، نمیخوری. کجای نماز ما قبول است؟ و لذا بعضیها یک سوّم نمازشان قبول است، بعضیها دو سوّم نمازشان قبول است، بعضیها یک صدم نمازشان قبول است، از نماز آن مقداری که حواست جمع است، قبول میشود، این هم روایت.
– شرط اعتقادی. اگر کسی ایمان نداشته باشد، مزد دنیایی دارد، ولی عملش قبول نیست، مثلاً بنده میآیم یک اختراعی میکنم، برق تولید میکنم، نمیدانم دست به یک ابتکاری میزنم، مردم استفاده میکنند، اما برای خدا نیست، برای نام است، میگویم: «اگر نام من نباشد، این کار را نمیکنم. باید به اسم من باشد، به اسم شهر باشد، باید اینقدر پول بدهید، اگر ندهید نمیدهم، این کار را نمیکنم.»، اگر کسی ایمان نداشته باشد، کارش قبول نیست. این هم یکی.
خود شما هم همینطور هستی هان. اگر یک کسی ایمان به شما ندارد، الکی سلامت میکند، قبول نمیکنی، بچّهام هم قبول نمیکند. یک وقت مهماندار شدم، خاطره یادم آمد، بگویم. مهمانمان آمد، مهمانمان یک بچّه سه ساله هم داشت، من این بچّهی سه سالهی مهمان را بوسیدم. بعد دیدم بچّهی خودم هم سه سالش است، او هم دارد نگاه میکند، تا دیدم او هم دارد نگاه میکند، گفتم: «بیا»، بچّهی خودم را هم بوسیدم. بچّه گفت: «آقا جون، تو مرا الکی بوسیدی، اوّل او را بوسیدی، دیدی من هم نگاه میکنم، من را هم بوسیدی!»، یعنی خود شما هم اگر بدانی یک کسی الکی میگوید، قبول نمیکنی.
5- ایمان به خدات، شرط پذیرش اعمال نیک
قرآن سه تا آیه داریم، میگوید: «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» (طه/ 112، انبیاء/ 94، غافر/ 40)، به شرطی کارت قبول میشود که ایمان به خدا داشته باشی، اگر ایمان به خدا داشتی، برای خدا کار کردی، قبول است، اما اگر اصلاً ایمان به خدا نداشتی، یا برای خدا کار نکردی، طلبی از خدا نداری، برای خدا نبوده، برای پول بوده برو پولت را بگیر، برای نام بوده، یک خیابان هم به اسمت کنند، یک مزرعه، ورزشگاه، درمانگاه هم به اسمت کنند، برای اسم و رسم و اینها. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى» (نحل/ 97، غافر/ 40)، یک چیزی یادم آمد، بگویم. در رشد مرد و زن ندارد، آخر بعضیها میگویند زنها، خانمها زیادی گوش بدهید این را به نفع شماست. بعضیها میگویند زنها عقلشان کم است، یک حدیث هم از امیرالمؤمنین نقل میکنند که: «نَوَاقِصُ الْعُقُول» (نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبهی هشتاد)، چه چیزی میخواهد بگوید؟
در قرآن آیهای دارد، أولوا الألباب یعنی صاحبان فکر، صاحبان لُبّ، عقل ناب، چند جای قرآن از أولوا الألباب ستایش کرده است، أولوا الألباب چه کسانی هستند؟ میگوید: أولوا الألباب، «یَتَفَکَّرُونَ» (آل عمران/ 191)، اهل فکرند، «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» (آل عمران/ 191) اهل اقرار و ایمانند، اهل عملند، بعد آخر آیهی أولوا الألباب میگوید، خدا میگوید: «ای أولوا الألبابی که دعا کردید، من دعاهای شما را مستجاب میکنم، «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى» (آل عمران/ 195)، چه مرد باشید، چه زن.» معلوم میشود در زنها هم أولوا الألباب هست، در مردها هم هست. این «نَواقِص» یعنی تفاوت، مثل اینکه میگویم انگشت شصت من کوتاه است، کوتاه است نه یعنی معیوب است، کمالش در کوتاهی است، شما این کوتاه را بگذار کنار، با این چهار تا بزرگ هیچ کاری نمیتوانی بکنی، دگمهی یقهات را نمیتوانی ببندی، با این چهار تا آمپول نمیتوانی بزنی، قلم نمیتوانی دست بگیری، پیچگوشتی، ارّه، گاز، درست است این کوتاه است، ولی تمام فنّ و حرفه در شما این است، معنای کوتاهی ناقص نیست، یعنی با این انگشتها تفاوت دارد، «نَواقِصُ العُقُول» معنایش این است که زن و مرد تفاوت دارند، یک جاهایی مرد کارآییاش بیشتر است، یک جاهایی که محبّت و مهر و عاطفه میخواهد، کارآیی زن بیشتر است، «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى».
بحثمان چه هست؟ هفت، هشت دقیقهی دیگر مانده است. بحثمان این است که اگر خواسته باشیم کارمان قبول بشود، مربوط به این است که هم تقوا داشته باشیم، با گناه نمیشود عبادت کرد. با ادرار که نمیشود جایی را شست، خود ادرار نجس است. آدمی که زبانش هر چیزی به هر کسی که میخواهد، میگوید، دهانش پر از غیبت و فحش و تهمت است، اگر زبان نیش میزند، عمل قبول نیست. زن و شوهری که به هم نیش بزنند، حدیث داریم نماز هیچ کدام قبول نیست. ببین یعنی خدا برای اینکه نماز شما قبول کند، باید همسرداریات هم خوب باشد، اگر نیش بزنید، نماز هیچ کدام قبول نیست، حدیث هست هان، چیزهایی که میگویم یا قرآن است یا حدیث.
6- محبت و ولایت اهلبیت علیهمالسلام، همراه عمل و تقوا
بعضیها میگویند ما ولای علی، به ولای علی، ولایت، خطّ ولایت. ولایت را معنا کنم: «لَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.» (وسائل الشیعه، ج 15، ص 247)، اگر میخواهید ببینید ولایت دارید یا نه؟ ببینید تقوا دارید یا نه. تقوا هم در بزنگاههاست،
شخصی به نام اویس قرنی به مادرش گفت: «بروم مدینه پیغمبر را ببینم، برگردم، من مثلاً پنج ساعته، ده ساعته میآیم.» آمد مدینه، پیغمبر نبود، یک مدّتی ایستاد، دید پیغمبر را ندیده این همه راه آمده، به مادرش هم قول داده، گفت: «سلام پیغمبر را برسانید، من رفتم به مادرم قول دادم.» اگر به بچّه هم قول دادید، عمل کنید، اگر به یهودی هم قول دادید، عمل کنید، نگویید این یهودی است. چند تا چیزی کار به اسلام ندارد: احترام والدین، کار به اسلام ندارد، پدر و مادر کافر هم هست، باید احترامش را بگیرید. قول دادی، باید عمل کنی، به مسلمان یا به کافر، باید عمل کنی. وعده دادی، باید وفا کنی. امانت را باید رد کنید. امام فرمود: «اگر شمر بیاید پهلوی من، خنجری که با آن امام حسین را کشته بگوید این امانت، به من بسپارد، بعد بیاید، به او میدهم. نمیگویم این شمر است، آن خنجری است که امام حسین را سر بریده، چون امانت است، امانت باید برگردد.» اگر دین ما این است، خیلی فاصله داریم با دین. اگر واقعاً غیب، خداوند، اولیای خدا دست ما را نگیرد، رفوزه هستیم، خیلیها رفوزهاند، یکی هم خود بنده. یک کسی مَحرَم بود، ماه محرّم شعر میگفت، میگفت: «دیوانه شود مَحرَم»، آخر اسمش مَحرَم بود، یعنی خود من دیوانه میشوم، ماه محرّم که میشد، دیوانه میشوم، شعرش این بود: «دیوانه شود مَحرَم، در ماه محرّم»، رفیقش گفت: «در ماه صفر هم، ده ماه دگر هم»، تو همیشه دیوانهای. حالا: «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن که هست گیرند»، مچ بگیرند، بگویند آقا بیا نمازت را پهلوی این طلبه بخوان، نماز ما چهار تا غلط دارد، بگویند برو پهلوی یک مرجع بخوان، شش تا میشود، بگویند نمازت را پهلوی امام صادق بخوان، هیچی، آخر هیچی، هیچی میشود، تا برسد به خدا هیچی میشود. وقتی میآیید مشهد، گاهی بنشینید، ببینید کجا بودیم؟ کجا هستیم؟ هر چه عمرمان بیشتر میشود، عبادتمان بیشتر میشود؟ غفلتمان بیشتر میشود؟ آیا واجبی بوده که ترک کردیم؟ اگر میخواهید کار قبول بشود، اینها شرطش است.
7- هر روز یک گام به جلو، برای رسیدن به رشد و کمال
ببینید دقیقهی آخر است. ما سخنرانی که میکنیم، پنج رقم سخنرانی میکنیم:
1- بعضیها خوابند، نمیفهمند، بصیرت ندارند، باید به آنها گفت بیدار شوید، خطر این است، دشمن این است، «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُم» (منافقون/ 4)، به بعضیها باید گفت: «بیدار شو»، چون خوابند؛
2- بعضیها بیدارند، ولی حال ندارند، وارفتهاند، عوض اینکه وارسته باشند، وارفتهاند، باید گفت: «پاشو»؛
3- بعضیها پا میشود، میایستد، باید گفت: «برو»؛
4- بعضیها میرود، یواش میرود، باید گفت: «بدو»؛
5- بعضیها را باید گفت: «نیفتی».
بیدار شو، یک؛ پاشو، دو؛ برو، سه؛ بدو، چهار؛ نیفتی، پنج. به شما باید گفت: «نیفتی»، چون شما شیعهی امیرالمؤمنیناید، فهمیده هستید، حق را پذیرفتید، یعنی بیدار شدید یک، پا شدید، هجرت کردید، زیارت آمدید، بیدار شدید، پا شدید، حرکت کردید، پول خرج کردید، زحمت کشیدید، معطّل شدید، رفتید، حالا باید گفت: «نیفتید»، مواظب باشید اعمالتان از بین نرود. کار خوب کردن آسان است، مشکل است، ولی این کار خوب را نگه داریم خیلی مشکلتر است. مواظب باشید، مثلاً بگویید من وقتی رفتم مشهد امام رضا حجابم یک خورده بهتر شد، من رفتم مشهد امام رضا تصمیم گرفتم دروغ نگویم، دیگر نان حرام نخورم، امام رضا شاهد بر کارهای ما هست. یک جوان را دیدم در صحن، من را دید و گفت، نمیدانم شناخت یا نشناخت، گفت: «آ شیخ میخواهم بروم حرم، رویم نمیشود.»، گفتم: «چرا؟»، گفت: «گناهانی کردم، امام رضا خبر دارد، رویم نمیشود بروم، هی میروم حرم، برمیگردم، میروم جلو، برمیگردم.»، خیلی حالت خوبی است که انسان اینطور امام را حاضر ببیند، بگوید امام کارهای من را میداند. یک کاری، یک تصمیمی بکنید، این میشود زیارت مقبول و الّا همان و لذا حدیث داریم کسی رفت مکّه، برگشت و عوض نشد، معلوم میشود که حجّش قبول نشده، علامت حجّ قبول این است که بعد از سفر یک قدم برویم جلوتر، قرآن هم همش سفارش میکند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/ 136)، تو که ایمان داری، برو جلوتر، برو عمیقتر، برو جلوتر، یک تصمیمی، توجّه به نسلمان، توجّه به ازواج بچّههایمان، توجّه به مطالعه، یک شماره تلفن یک اسلامشناس را داشته باشیم، یک سؤالی شد، زنگ بزنیم، هر حرفی را قبول نکنیم.
خدایا تو تقصیر و قصور ما را میدانی، ما هم میدانیم، تو بهتر میدانی، خدایا به آبروی محمّد و آل محمّد، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر بابرکت، رزق حلال، اولاد صالح، نیّت خالص، عزّت دنیا و آخرت، حُسن عاقبت به همهی ما مرحمت بفرما. هر چه به عمر ما اضافه میکنی، بر ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص ما بیفزا.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 27 سوره مائده به کدام یک از شرایط قبولی عمل اشاره میکند؟
1) تقوای الهی
2) ولایت اولیای خدا
3) دوری از بدزبانی
2- آیه 114 سوره هود به چه امری اشاره دارد؟
1) تأثیر کارهای خوب در کارهای بد
2) تأثیر کارهای بد در کارهای خوب
3) عدم تأثیر کارها بر یکدیگر
3- بر اساس آیات و روایات، چه کاری موجب حبط عمل میشود؟
1) ریاکاری و خودنمایی
2) عُجب و غرور
3) عُجب و ریا
4- آیه 112 سوره طه به کدام شرط قبولی اعمال اشاره دارد؟
1) ترک گناه
2) ایمان به خدا
3) خدمت به مردم
5- آیات پایانی سوره آلعمران، چه کسانی را اولوالالباب میشمرد؟
1) مردان باایمان
2) زنان با ایمان
3) هر دو مورد