شرایط قبولی عمل(1)
2- بردن عمل صالح تا عرصه قیامت
3- مراتب و درجات قبولی عمل
4- شرایط اخلاقی و اعتقادی قبولی عمل
5- تأثیر متقابل کارها در یکدیگر
6- نقش نماز در قبولی کارهای دیگر
7- نقش خدمت به دیگران در عاقبت نیکو
موضوع: شرایط قبولی عمل(1)
تاریخ پخش: 05/05/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
دیشب به اینجا رسیدیم که، جلسهی قبل به اینجا رسیدیم که وقتی میخواهیم دعا کنیم به خدا نگوییم چه. بگوییم: خدایا خیر. حالا خیر من این است که این کاری که من میگویم بشود یا نشود. دو نمونه قرآن برای شما بگویم.
حضرت یوسف وقتی در دربار گرفتار عشق زلیخا شد، گفت: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ» (یوسف/33)، «رَبِّ السِّجْنُ» یعنی خدایا، سجن، یعنی زندان. خدایا من حاضر هستم زندان بروم، گیر زلیخا و عشقش و گناه نیافتم. زندان بهتر از گناه است. بالاخره هم به زندان افتاد و یوسف گفت: خدایا چه شد؟ یک جوان پاک مورد تهمت قرار گرفت و زندان افتاد. خدا به او گفت: خودت گفتی: زندان. تو چه کاری داری؟ باید بگویی: خدایا من را از شر زلیخا نجات بده. حالا سجن یا غیر سجن! تو چرا اسم سجن را بردی؟ این یک نمونه است.
1- تفاوت دعای حضرت یوسف و حضرت موسی
یک نمونه هم حضرت موسی یک یاری در دربار داشت، عامل نفوذی بود. آمد و گفت: دربار فرعون تصمیم دارند تو را بگیرند و بکشند. فرار کن، موسی هم از منطقه فرعونی فرار کرد و مدین رفت. یک جوانی تحت تعقیب، تشنه و گرسنه است و پیاده راه را دویده و خسته است. از منطقه حکومت فرعون به مدین رفت. آنجا بعد از برنامههایی پای یک درخت افتاد و گفت: خدایا، «فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ» (قصص/24) خدایا یک خیری برای من برسان، الآن به آن نیاز دارم. نگفت: خیر چیست. امام صادق فرمود: خیر نان میخواست. گرسنه بود نان میخواست. چون تحت تعقیب بود، دویده و خسته و تشنه بود. پیاده و تنها بود و حالا گرسنه شده بود. پای درخت نشسته بود، گفت: خدایا خیری برسان اما اسمی از نان نبرد. یکی از دخترهای حضرت شعیب پیغمبر گفت: پدرم گفته: بیا. گفت: قصه چیست؟ گفت: تحت تعقیب فرعون هستم. گفت: تو پنج مشکل داری، هر پنج مشکلت حل میشود. 1- تحت تعقیب هستی، به منزل خودم بیا. 2- زن نداری، یکی از دخترانم را به تو میدهم. اتاق نداری، یک اتاق به تو میدهم. شغل نداری، من پیر شدم و نمیتوانم چوپانی کنم. چوپان من باش. مهریه نداری، مزد چوپانی تو مهریه دخترم باشد. یعنی مشکل مسکن و همسر و امنیت را حل میکنم. استاد نداری، من شعیب پیغمبر معلم تو میشوم. همه مشکلات تو را حل میکنم. امام فرمود: یوسف گفت: خدایا زندان، به زندان افتاد! حضرت موسی نگفت: خدایا نان یا آب، گفت: خدایا هرچه میرسانی، خیر برسان. به همه چیز رسید. به مسکن و شغل و اسکان و اشتغال رسید. این قصه را برای چه گفتم؟ میخواهم بگویم: به خدا نگویید چه کن. بگو: خدایا به من عزت بده. یکوقت انسان از شلغم فروشی به عزت میرسد، یکوقت از طلا فروشی ذلیل میشود. دعا بکنید اما برای خدا تکلیف تعیین نکنید.
این دنباله بحث جلسه قبل بود. من همیشه باید بگویم: جلسه قبل. نباید بگویم: دیشب. چون ممکن است سال دیگر ماه رمضان این بحث را روز نشان بدهد. ما نمیدانیم شب نشان میدهد، روز نشان میدهد، اصلاً نشان خواهد داد. ما زنده، مرده، چه… و لذا بگویم: جلسه قبل که شب و روزش مهم نیست. کمااینکه اینجا هم لیوان آب نمیگذاریم، برای اینکه اگر روز نشان داد، نگویند: قرائتی ماه رمضان آب میخورد.
بحث امشب چیست؟ بحث امشب این است که قالی بافتن چند ماه بیشتر طول نمیکشد. حفظ قالی چند سال طول میکشد. زاییدن نه ماه، بچهداری سالها طول میکشد. ازدواج چند ساعت، همسرداری سالهاست. حالا شما سی روز روزه گرفتید، حرم رفتید، عبادت کردید، نماز خواندید، احیا گرفتید، هرکاری کردید، عبادت مدتش کم است ولی حفظ عبادت مشکل است. قرآن نگفته هرکس عبادت کرد، ده برابرش میدهم. میگوید: هرکس توانست عبادت را تا قیامت بیاورد. تریاکیها به هم میرسند، میگویند: تریاک را میدان فلان چند تحویل میدهی؟ چون کرمان یک قیمت دارد. میدان شوش تهران هم یک قیمت دارد. مشهد هم یک قیمت دیگر دارد. میگوید: در خانه چقدر تحویل میدهی؟ چون ممکن است در راه به هزار گیر بر بخورد. همینطور که جنس بد ممکن است هزار جا گیر کند، جنس خوب هم ممکن است هزار جا گیر کند.
2- بردن عمل صالح تا عرصه قیامت
شما یک کار خوبی میکنی، گاهی اولش خراب است. برای خدا نیست، ریاست. خودنمایی است. گاهی اول برای خداست، وسطش غرور تو را میگیرد. گاهی اولش خداست، وسطش هم خداست، بعد از اعمال خوب یک گناهی میکنی، همه از بین میرود. پس یا اولش سوراخ است، یا وسطش، یا آخرش. اگر استخر هرجایش سوراخ باشد، آب در آن بند نمیشود. قرآن میگوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) یعنی حسنهاش را بردارد تا قیامت ببرد. یعنی وسط راه خرابش نکند.
راجع به صحت و قبولی، ما عبادتهایمان چند نوع است. بعضی کارها شرط صحت است. یعنی اگر نباشد صحیح نیست، مثل قبله، رو به قبله نباشد نماز درست نیست. وضو نباشد، نماز درست نیست. لباس غصبی نماز درست نیست. اینها شرط صحت است و خودتان بلد هستید. بعضی جاها نماز صحیح است، قبول نیست. صحیح هست، قبول نیست. من مثل میزنم مثل چای در آفتابه است. چای است ولی هیچکس نمیخورد. پالون لباس است اما هیچکس حاضر نیست بپوشد. غذای پر فلفل غذا است، نمیخورند. مادری که نمیخواهد شیر به بچهاش بدهد، برای اینکه بچهاش را از شیر بگیرد، بعد از یکی دو سال به سینهاش فلفل میمالد. شیر هست.
گاهی وقتها ما عبادت میکنیم، در حرم میرویم، امام رضا اعتنا نمیکند. گاهی هم قبول میکند، معمولی است. لذا در قرآن سه رقم قبول داریم. 1- اصل قبول 2- قبول زیبا 3- قبول زیبای زیبای زیبا
3- مراتب و درجات قبولی عمل
یکوقت من به شما پول میدهم، این پول را میگیرید. این قبول است. یک وقت بلند میشوید دو دستی میگیرید. یکوقت بلند میشوی پول را میگیری روی چشمت میگذاری، بلند میشوی دو سه متر هم جلوتر میآیی، احترام قائل میشوی. نوع پرداخت و گرفتن مهم است. خدا در قرآن گفته: من از آدم باتقوا کار را میپذیرم. چطور؟ مثل اینکه شما در ظرف تمیز آب میریزی. آب در ظرف تمیز نباشد، نمیخوری. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» (مائده/27) این آیهی قرآن است، یعنی کار را از آدم باتقوا قبول میکنم. بعضی افراد تقوایشان بالا است، میگوید: نه تنها قبول میکند، قبول عالی میکند. «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَن» (آلعمران/37) یعنی قبول عالی. گاهی هم «تقبل منا باحسن قبولک» پس قبول عادی، قبول حسن، قبول احسن. سه رقم قبول داریم. هرچه تقوا بیشتر باشد، قبولیاش بیشتر است.
یکوقت یک مهمان هست صبر میکنید در را که زد میگویید: کیه؟ گاهی لب در میروی، چراغ را روشن میکنی، در را هم باز میکنی، سر کوچه میایستی. گاهی دم دروازهی شهر میروی. گاهی بیرون شهر برای استقبال میروی. نوع قبولیها فرق میکند. هرچه تقوا بیشتر، قبول خدا بیشتر است. و لذا بعضی عبارتها داریم خدا میگوید: دو برابر مزد میدهم. «فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ» (بقره/265) گاهی میگوید: دو برابر. گاهی میگوید: «اضعاف» چند برابر. «أَضْعافاً کَثیرَه» (بقره/245) گاهی میگوید: ده برابر. «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) گاهی میگوید: بیش از ده برابر، تا هفتصد برابر. «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ» (یوسف/261) اینها قرآن است. میگوید: اگر کار خیری کنی، مثل دانهای است که بکاری، هفت خوشه بیرون بیاید، در هر خوشه صد تا دانه بیاید. پس دو برابر «ضِعف»، چند برابر «اضعاف»، ده برابر «عشر امثالها»، هفتصد برابر. این مربوط به این است که درجه تقوا چطور باشد.
یک افرادی را خدا گفته: من کارهایشان را قبول نمیکنم. «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ» (آلعمران/90) بعضی توبهشان قبول نمیشود. «لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ» توبه قبول نمیشود برای اینکه این کافر است. یا مثلاً قرآن میگوید: آدمی که فاسق است، کارش قبول نمیشود. «قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقینَ» (توبه/53) چون افراد فاسق هستند، کارشان قبول نمیشود.
به ما هم گفتند: هرکس پول برای هرچه میدهد قبول نکنید. گاهی مشرکین میآمدند میگفتند: این پول را بگیر، مسجدالحرام را توسعه بده. قرآن میگوید: پول اینها را قبول نکنید. «ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ» (توبه/17) مشرکین حق ندارند پول خرج مساجد کنند. شاه برای شما قرآن میفرستاد. برای افراد میفرستاد که بخوانند، آن قرآنی که شاه چاپ میکند، خواندنی نیست.
دوستی داشتم میگفت: من حرم امام رضا که میآیم بچهام را رها میکنم، گم شود. این را ستاد گمشدهها میبرند، کلی بیسکوییت به او میدهند، من هم راحت زیارت میکنم، بعد میروم ستاد گمشدهها برمیدارم، میروم. (خنده حضار)
4- شرایط اخلاقی و اعتقادی قبولی عمل
شرایط قبولی، امروز چیزهایی که یادداشت کردم این است. شرایط اخلاقی، شرایط اعتقادی، شرایط اجتماعی، شرایط سیاسی، شرایط بهداشتی، شرایط عقلی، بتوانیم همه را در ده دقیقه بگوییم خوب است.
اما شرایط اخلاقی، آیهاش را خواندیم. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» (مائده/27) تقوا داشته باشد، قبول میشود. بیتقوا قبول نمیشود. آقا یک چیزی به شما بگویم. اگر یک کسی میخواهد آب به شما بدهد، ولی کثیف است. میگویی: آقا تشنهام نیست. برو برو! اصلاً تشنهام نیست. یعنی خود شما هم از آدم کثیف نمیگیری.
شرایط اعتقادی، قرآن میگوید: «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» (مائده/5) کسی که ایمان ندارد، اعتقاد ندارد، «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ» به ایمان کفر میورزد، عمل او قبول نیست و حبط میشود. در قرآن امروز شمردیم، هفت مرتبه «وَ هُوَ مُؤْمِن» (نساء/124) داریم. یعنی اگر ایمان داشتی کار تو قبول میشود. «وَ هُوَ مُؤْمِن» ایمان نباشد، عمل قبول نمیشود.
شرایط سیاسی، مثلاً داریم «وَ بِمُوَالَاتِکُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَه» (فقیه/ج2/ص615) در زیارت امام رضا و زیارت جامعه که از بهترین زیارتها است، میگوید: کسی ولایت داشته باشد، عملش قبول میشود.
شرایط اجتماعی، آدم بداخلاق، پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمود: «ثَلَاثَهٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ لَمْ یَقُمْ لَهُ عَمَل» (بحارالانوار/ج66/ص370) سه چیز است که اگر کسی نداشته باشد، عملش قبول نمیشود. 1- تقوا و ورعی که او را از گناه باز دارد. «وَ خُلُقٌ یُدَارِی بِهِ النَّاسَ» با مردم خوش اخلاق باشد. متأسفانه خیلی بداخلاقی زیاد شده است. پدر، مادر، برادر، خواهر، عروس، داماد، مادرشوهر، مادرزن، پدر شوهر، پدر عروس، سر یک چیز جزئی ایشان به من محل نگذاشت، ایشان به من سلام نکرد، ایشان باید زیر نظر من باشد. من گفتم: عطسه کن، سرفه کرد. من گفتم سرفه کن، عطسه کرد. سر یک چیزهایی که توقعات الکی است. بعد هم کینههای کهنه پیدا میشود. اگر کسی اخلاق نداشته باشد، عملش قبول نیست. «وَ حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ» یک جاهلی نادانی کرده و یک عملی را انجام داده است. حلم یعنی از او بگذر. اگر کسی حلم نداشته باشد، اخلاق نداشته باشد، عملش قبول نیست. اگر کسی زبانش را حفظ نکند، «مَا عَمِلَ مَنْ لَمْ یَحْفَظْ لِسَانَه» (بحارالانوار/ج74/ص86) اگر کسی زبانش را درست نکند و هرچه خواست چرت و پرت بگوید. زبانش کنترل ندارد. دو ساعت مطالعه میکند و خدمت میکند بعد چرت و پرت میگوید. کسی اگر جلو زبانش را نگیرد، عملش قبول نمیشود.
اگر کسی یک گناهی را اصرار دارد، انجام بدهد. باز حدیث داریم حضرت فرمود: «لا یقبل الله شیء من طاعه علی الاصرار علی الشیء من معاصی» اگر کسی یک گناهی را پی در پی انجام میدهد و هیچ متذکر نیست، این هم کارهایش قبول نمیشود.
5- تأثیر متقابل کارها در یکدیگر
یاد جوانیهایم در اصفهان میافتم. زمان شاه ما اصفهان رفتیم، مسجدی به نام مسجد سید بود. خیلی بزرگ است، بنا شد شب قدر سخنرانی کنم. من در جمعیتهای کلان نمیتوانم تخته سیاه استفاده کنم. چون جمعی که جلو هستند، تخته را میبینند. گفتم: چه بحثی کنم. گفتم: امام زمان امشب که شب قدر است اگر در مسجد سید بیاید، چه کسانی را از مسجد بیرون میکند؟ چون یکبار پیغمبر در مسجد آمد، یک نگاهی به جمعیت کرد و گفت: بلند شو بیرون برو. «قُم» تو هم برو. «قُم» یعنی بلند شو. برو بیرون! گفتند: یا رسول الله چرا اینها را بیرون کردی؟ گفت: اینها نماز میخوانند، زکات نمیدهند. گفتم: الآن امام زمان وارد مسجد سید شود، کدام یک را بیرون میکند. آنهایی که خمس و زکات نمیدهند بیرون بروید. آنهایی که کلک میزنند، بیرون بروید. تمام روایتهایی که میگوید: «لیس منا» از شیعیان ما نیست. مسلمان نیست کسی که کلک بزند. تو هم برو بیرون، تو هم برو بیرون. ما این بحث را میکردیم. اصفهانیها اهل طنز هستند. گفتند: خبر داری دیشب مسجد سید چه خبر شد؟ گفتند: نه چه خبر شد؟ گفتند: قرائتی صحبت میکرد، موضوع بحثش این بود که اگر امام زمان وارد مسجد شود، چه کسانی را از مسجد بیرون میکند. یک مرتبه دیدیم صدا قطع شد. فکر کردیم برق رفت. بعد فهمیدیم امام زمان دست خود قرائتی را هم گرفته و از مسجد بیرون کرده است. (خنده حضار)
یک شعر میگویند:
گر حکم شود که مست گیرند *** در شهر هر آنکه هست گیرند
اگر کسی زبانش را نگه ندارد، هرچه میخواهد میگوید عملش قبول نیست. اگر کسی پافشاری روی گناه میکند، عملش قبول نیست. اگر کسی بداخلاق است، عملش قبول نیست. اگر کسی نماز میخواند، عبادت میکند، مهر امیرالمؤمنین و امام معصوم را ندارد، عملش قبول نیست. یکی از چیزهایی که باعث میشود قبول نباشد، حواس پرتی است. دیگر اینجا از آن جایی است که امام زمان دست مرا هم بگیرد و بیرون کند. میگوید: از نماز آن تکههایی قبول میشود که حواست جمع است. از اول الله اکبر تا والسلام علیکم کجا حواست جمع است؟ هرکجا در نماز حواست جمع است، قبول است. آن قسمت از میوه را میخوری که سالم است. قسمتهای پوسیدهاش را نمیخوری. باقی کارها قبول هست یا نه؟ اگر نماز قبول شد، باقی کارها هم قبول میشود. نماز و عبادات مثل سوزن و نخ است. اگر سوزن فرو رفت، نخ هم فرو میرود. اگر نخ ایستاد، سوزن هم میایستد. نمیتوانی بگویی: آقا من نماز نمیخواندم. ولی به خیریهها کمک میکنم. افطاری میدهم، روز عاشورا غذا میدهم. تمام کارهای خوب را کنی و نماز نخوانی قبول نیست. این مثل تکراری را از من بشنوید.
6- نقش نماز در قبولی کارهای دیگر
پلیس راه جلوی شما را میگیرد و میگوید: گواهی نامه رانندگی! می گویی: من گواهی نامه رانندگی ندارم، اما گواهی نامه پزشکی دارم. من جزء خبرگان هستم. مجتهد هستم، برو کنار! من پروانه ساختمان دارم، از همه مهمتر من پایان کار شهرداری دارم. این از همه مهمتر است. گذرنامه سیاسی دارم. صد رقم گواهی نامه و گذرنامه به پلیس بده، اگر گواهی نامه رانندگی نداشته باشی، ماشین را نگه میدارد. صد کار خوب بکنی، نماز نخوانده باشی تو را نگه میدارد. شرط قبولی عبادات این است. قبولی هم خیلی مهم است.
به امیرالمؤمنین گفتند: «کم تتصدق کم تخرج مالک» (شرحنهجالبلاغه/ج2/ص202) چقدر پول خرج میکنی. «أ لا تمسک» نمیخواهی بس کنی. هرچه داری در راه خدا میدهی، حضرت فرمود: قسم خورد و فرمود: «إنی و الله لو أعلم» به خدا قسم، قسم امیرالمؤمنین است. به خدا اگر بدانم خدا کار مرا قبول کرده است، خودم را نگه میدارم. من نمیدانم کارهایی که میکنم قبول شد یا نه؟ خیلی هم به اینکه مشهد آمدید و روزه گرفتید، ما نمیدانیم قبول شد یا نه. حضرت امیر میگوید: «و لکنی و الله ما أدری أ قبل منی سبحانه شیئا أم لا» به خدا قسم نمیدانم کارهایم قبول شده یا نه؟ آقا بگذار من به سیم آخر بزنم. بالاتر از علی پیغمبر است. بالاتر از پیغمبر ابراهیم است. چون پیغمبر از نوههای ابراهیم است. موسی از نوههایش است. عیسی از نوههایش است. حضرت ابراهیم پدر انبیای اولوالعزم بوده است. پس بهترین آدمها ابراهیم است. حتی ما که بر پیغمبر صلوات میفرستیم، میگوییم: از آن صلواتهای ابراهیمی به پیغمبر بده. (صلوات حضار) «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ (وَ آلِ مُحَمَّدٍ) کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ» (وسایلالشیعه/ج7/ص197)، «تَرَحَم کما تَرَحَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِیم» (وسایلالشیعه/ج6/ص393) ابراهیم خیلی مقامش بالا است. خود پیغمبر فرمود: من یکی از دعاهای مستجاب شده ابراهیم هستم. ابراهیم بهترین شخص هستی است. بهترین کار ساختن کعبه است. بهترین جا مکه است. بهترین کارگر اسماعیل است. ابراهیم بنا، اسماعیل کارگر، نوع کار ساختن کعبه، وقتی کعبه را ساخت گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/127) خدایا قبول کن. اگر قبول نکنی، ابراهیم و کعبه سازی هم ارزش ندارد. ممکن است شما خودت را به ضریح بچسبانی بگویی: نمیدانی. رفتم خودم را به ضریح چسباندم. قبول شد یا نه؟ ممکن است به ضریح هم بچسبی قبول نشود. ممکن است از دور یک سلام کنی قبول شود. این معلوم میشود انسان اگر بنزینی باشد از دور هم کبریت باشد، آتش میگیرد. اگر خیس باشد، کبریت را کنارش هم بیاوری، روشن نمیشود. این خیس است. بنزینی هستیم یا خیس هستیم؟ به حضرت امیر گفتند: هرچه داری در راه خدا میدهی. گفت: به خدا قسم نمیدانم کارم قبول شده یا نه. هیچکس به خودش اطمینان نداشته باشد. بعضی آدمهایی که ما میگوییم خیلی هرزه هستند، میبینی آبرو دارند. بعضیها که فکر میکنند خیلی آدم خوبی هستند، میبینی آبرو ندارند. در قرآن یک آیه داریم میگوید: روز قیامت میگویند: این لات و لوتها کجا هستند؟ یک مشت آدم شر جنایتکار بودند، در آن دنیا آنها را میشناختیم. «وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» (ص/62) یعنی افرادی بودند که در دنیا میگفتیم: اینها جز اشرار هستند. میگویند: نه، الآن وضع آنها خوب است. تو گیر کردی. گاهی وقتها یک کار خیر آدم را نجات میدهد.
مشکل من این شده که بعد از 34 سال در تلویزیون نمیدانم چه گفتم و چه نگفتم. نگران هستم یک حرف تکراری باشد، از آن طرف هم نگران هستم یک حرف خوبی را میلیونها نفر نشنیده باشند.
7- نقش خدمت به دیگران در عاقبت نیکو
خدمت امام صادق صحبت از یک آدم هرزی شد. هرکسی گفت: ایشان اینطور است. اینطور است. امام صادق حرفها را که شنید، فرمود: ایشان اهل بهشت است. گفتند: به! همه جنایتی کرده است. فرمود: بله شما جنایتهایش را میدانید. ولی یک روز ایشان داشت میرفت، در کوچه و کنار کوچه یک نفر خوابیده بود. لنگش کنار رفته بود. بدنش پیدا بود. ایشان دوید رفت یک پارچه بزرگی از خانهاش آورد و روی پای این انداخت، آن کسی هم که خواب بود، متوجه نشد. اینکه خواب بود از خواب بلند شد دید غیر از لنگش یک پارچهی بزرگی روی پایش است. فهیمد قصه چیست. بدنش پیدا شده و یک کسی رفته پارچه آورده است. گفت: خدایا نمیدانم چه کسی این پارچه را روی پای من انداخته است. هرکس روی پای من این پارچه را انداخته است که آبروی مرا حفظ کرده است، خدایا از سر تقصیرات او بگذر و عاقبت او را بخیر کن. میگفت: این دعا مستجاب شد. و چون آن دعا مستجاب شد این آدم هرزه اهل بهشت است. رفتند به آن آدم هرزه گفتند: خوشا به حالت اهل بهشت هستی. گفت: من با همه جنایتهایم اهل بهشت هستم؟ گفتند: بله خدمت امام صادق از جنایتهای تو گفتیم. امام صادق فرمود: یک روز چنین کاری کردی. گفت: اِ… هیچکس نفهمید. در کوچه هیچکس نبود. بعد گفت: خدایا تو اینقدر خدای خوبی هستی. یک عمر جنایت میکنم به روی خودت نمیآوری، به خاطر یک عمل خوب مرا میبخشی. اگر خدا اینقدر خوب است که با یک عمل مرا میبخشد، پس همه کارهای ما خوب باشد. اگر خدا با یک خوبی اینقدر آدم را بالا میبرد، پس چرا ما تا به حال همه کارهایمان خوب نبوده است. بیاییم همه کارهایمان را خوب کنیم. توبه کرد و اصلاً همه کارهایش عوض شد. هیچکس به خودش اطمینان نکند. زندگی مثل رانندگی است. هیچ رانندهای حق ندارد بگوید: تا به حال تصادف نکردم. یکوقت میبینی همان پشت خانهاش تصادف میکند.
یک نفر سیگار که میکشید، برای اینکه کم سیگار بکشد، سیگار را روی دستش میگذاشت سه قسمت میکرد که کم سیگار بکشد. به او گفتند: آقا تو این سیگار را روی دستت میگذاری و میبری، تیغ دست تو را نبرد. گفت: یک عمری است من نبریدم، تا گفت: نبریدم خون جاری شد. یعنی همان لحظه برید. آبرو ریختن کاری ندارد. در یک لحظه انسان عوض میشود. خطر خیلی مهم است.
فرعون ساحران را دعوت کرد و به آنها گفت: با سحر و جادو آبروی موسی را بریزید. گفتند: آبروی موسی را بریزیم پول هم میدهی؟ سکه میدهی؟ «قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْرا» (اعراف/113) اگر با سحر آبروی موسی را بریزیم، آیا به ما اجری میدهی؟ «قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» (اعراف/114) یعنی پول میدهم. پول چیست. یک کارت سبز میدهم مستقیم در دربار بیایید. شما جزء مقربین هستید. پول چیست. مثلاً اینها ساعت هشت پول میخواستند. ساعت هشت که در میدان آمدند و بنا بود با سحر و جادو آبروی موسی را بریزند، چشم داشتشان به یک سکه از طرف فرعون بود. اسم پول بردند. گفتند: اجر و مزدی به ما میدهی؟ گفت: بله به شما میدهم. سحر و جادویشان را انجام دادند و موسی هم عصایش را انداخت و اژدها شد و تمام سحر و جادوی اینها را بلعید. «وَ أُلْقِىَ السَّحَرَهُ سَاجِدِینَ» (اعراف/120) همه ساحرین سجده کردند. «قَالُواْ ءَامَنَّا بِرَبِّ الْعَلَمِینَ» (اعراف/121) گفتند: ما به خدا ایمان آوردیم. فرعون گفت: بله! من شما را از شهرها دعوت کردم. کنگرهی بینالمللی گذاشتم، همه سحار علیم، متخصصترین ساحران را دعوت کردم آبروی موسی را بریزید. حالا خود شما به موسی ایمان آوردید؟ «قَالَ فِرْعَوْنُ ءَامَنتُم بِهِ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَکمُ» (اعراف/123) قبل از آنکه من اذن بدهم شما به موسی ایمان آوردید؟ « إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ» (شعرا/49) اصلاً همه شما شاگرد موسی هستید. معلوم اسست او رئیس شماست. معلم و شاگرد هستید. گفتند: ما را میکشی؟ «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ» (طه/72)، «فاقض» یعنی قضاوت کن. «ما أَنْتَ قاضٍ» هرچه قضاوت میکنی، بکن. میکشی، بکش. تو کسی نیستی. فرعون هستی. فرعون زورش در همین دنیا است. «إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا» (طه/72) تو زورت در همین دنیا بیشتر نیست. گرفتید یا نه؟ ساعت هشت چشمشان به یک سکه فرعونی بود. هشت و نیم به فرعون گفتند: تو کسی نیستی. تو حکومت کرهی زمین را داری. کره زمین چیزی نیست. انسان وجودی است که ساعت هشت برایش سکه بزرگ است، هشت و نیم کرهی زمین پیش او کوچک است.
انسان چه موجودی است؟ هیچکس نمیتواند به خودش اطمینان کند. انسان موجودی است که در نیم ساعت 180 درجه عوض میشود. ساعت هشت به فرعون میگوید: یک سکه به من بده، آبروی موسی را میریزم. هشت و نیم چنان عاشق موسی میشود، که به فرعون میگوید: تو کسی نیستی. «إِنَّما» فقط «تَقْضی هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا» این دنیا چیزی نیست. تو دو سه روز شاه هستی. چیزی نیستی. امام صادق فرمود: وقتی انسان موجودی است که اینچنین گردش دارد، به چه دلیل تو میگویی: من آدم خوبی هستم و او آدم بدی است؟ شاید آن دختر فکلی عوض شد. شاید دختر چادری با یک غیبت آبروی کسی را ریخت. هیچکس به خود اطمینان نداشته باشد.
شرایط سیاسی هم داریم. شرایط بهداشتی هم داریم. شرایط عقلی هم داریم. بحث امشب ما این بود قالی بافتن چند ماه است. قالی نگه داشتن طولانی است. همسر گرفتن چند ماه است، همسرداری طولانی است. زاییدن نه ماه است، بچهداری طولانی است. عبادت را انجام دادیم، باید این عبادت را حفظ کنیم.
یا امام رضا ما نمیتوانیم خودمان را حفظ کنیم. به آبروی مادرت زهرا از خدا بخواه هرکس عبادت میکند، عبادتهای ذخیره قیامت باشد. با هیچ عیب و گناهی عبادتها از بین نرود. آنهایی که ماه رمضان محروم شدند، خدایا آنها را هم به خیر برسان. اگر سال دیگر هستیم یا نیستیم راه ما را در راه مستقیم قرار بده. قیامت را روز شرمندگی ما قرار نده.
بحث امشب این بود کارهای ما یا اولش با ریا و خودنمایی خراب است، یا وسطش با عجب خراب میشود. یا آخرش با یک گناه خراب میشود. خدایا ما را گرفتار ریا، عجب و حبط قرار نده. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضی بفرما. مزه قرآن را به ما بچشان. توفیق بده مزه قرآن را به نسل آینده بچشانیم. ما را از قرآن و اهلبیت کمتر از آنی جدا نکن. روح انبیاء و اوصیا، مراجع تقلید و امام و شهدا، پدران و مادران و مربیان و نیاکان، هرکس به نوعی حقی بر گردن ما دارد و الآن زیر خاک است، همه را با محمد و آل محمد محشور بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»