سرگذشت عبرت آموز حضرت موسی علیه السلام(1)

1- زندگانی حضرت موسی در سوره قصص
2- فلسفه تاریخ در داستان های قرآنی
3- نقش فرعون در تفرقه میان مردم
4- ترویج فساد و فحشاء، برنامه حکومت های فرعونی
5- وعده الهی در حکومت مستضعفان بر جهان
6- نجات نوزاد از آب، هلاک فرعون در آب
7- تناسب جزای الهی با عمل انسان

 

موضوع: سرگذشت عبرت آموز حضرت موسی علیه السلام(1)
تاریخ پخش: 03/04/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

انشاءالله می‌خواهیم اگر قسمت بود سوره قصص را یک عبور قرآنی تفسیر داشته باشیم. چون هر کلمه‌اش یک نکته دارد و پر از مطلب است. بین 28 دقیقه تا نیم ساعت، بحث ما طول می‌کشد ولی نکاتی را بگوییم. سوره قصص جزء 20 است.
«طسم، تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ» (قصص/1 و2) 29 سوره‌ قرآن، اولش با الفبا است. الف، لام، میم،ط، سین، حا، میم، عین، قاف، کلمات چند حروف است، حالا یا یک حرف است یعنی قاف، یا دو حرف است، یا سه حرف است، یا چهار حرف است، خیلی معنا و توجیه و تفسیرها شده است. روانترین حرفی که می‌شود از قرآن هم کمک گرفت این است که این حروف را خدا می‌خواهد بگوید قرآن ما از همین حروف است. مردی مثلش را بیاور! تمام شد و رفت. به چه دلیل این معنا پررنگ‌ترین معنا است؟ به دلیل سوره شوری. سوره شوری اولش می‌گوید: «حم، عسق» (شوری/1 و2)  بعد می‌گوید: «کَذَٰلِکَ یُوحِی» یعنی وحی ما از همین الفبا است. شما از خاک، انسان از خاک چه می‌تواند بسازد؟ خشت، آجر، سرامیک، کاشی… خدا از خاک چه می‌سازد؟ صد رقم میوه و رنگ و برگ و مزه و بشر با همه ادعایش از خاک یا خشت می‌سازد، یا آجر یا کاشی. دیگر بیش از این نمی‌تواند بسازد. اما خداوند از درون خاک چه درمی‌آورد؟ شیرین شیرین درمی‌آورد، لیمو شیرین، توت، خرما. ترش ترش درمی‌آورد، لیموترش. ترش و شیرین درمی‌آورد، پرتقال و انار. از این حروف الفبا شما مقاله بنویس، ببینم چه می‌نویسی؟ خدا کتاب نوشته است. ببین چه نوشته است.
1- زندگانی حضرت موسی در سوره قصص
«تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ» اینها آیاتی از قرآن روشن و روشنگر است. ابهام ندارد. قرآن بارها گفته: من نور هستم. نه نور عادی، «نُورًا مُّبِینًا» (نساء/174) من نور آشکار هستم. چیزی در قرآن نیست که آدم نفهمد. آیات متشابه دارد، اما آیات متشابه هم با آیات بعد روشن می‌شود. مثل همین که سوره شوری گفته است. «حم، عسق» آدم گیج است. چه می‌خواهد بگوید؟ اما بعد می‌گوید: گیج نشو! می‌خواهم بگویم: قرآن از همین حروف است. «کَذَٰلِکَ یُوحِی» یا با روایات روشن می‌شود. یا با آیات روشن می‌شود. بعضی‌ها هم ممکن است روشن نشود. در روایت داریم سوره حدید و بعضی جاهای دیگر قرآن را خدا فرستاده و تا آخر الزمان معنایش را نخواهید فهمید. دین ما از «تَنزِیلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى» (طه/4) توقع نداشته باشید همه شما قرآن را بفهمید. قرآن را کسی فرستاده که آسمان‌ها را آفریده است. یک چیز ساده برای شما بگویم؟
در رساله مراجع می‌خوانیم حوض اگر سه وجب و نیم طول، سه وجب و نیم عرض و سه وجب و نیم عمق داشته باشد، کر می‌شود. می‌گویند: آب کر است، سه وجب و نیم در سه وجب و نیم، در سه وجب و نیم عمق، چرا اگر آب به این مقدار رسید، دیگر بیمه است؟ دست نجس هم بزنی نجس نمی‌شود، آب پاک است. اما اگر یک مثقال کم شود، دست نجس بزنی آبها هم نجس می‌شود. این واقعاً یک چیز علمی است. هنوز هم شاید صد سال بعد از مرگ ما، دویست سال بعد معلوم شود. که این آب به این مقدار وزن و حجم که رسید مصونیت پیدا می‌کند. نمی‌دانیم چرا؟
بارها من گفتم: چرا خدا گفته: «وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ» (تین/1) قسم به انجیر و زیتون؟ نگفته: قسم به انجیر و انار، انجیر و انگور؟معلوم می‌شود بین انجیر و زیتون یک رابطه‌ای است که بین انجیر و موز و انجیر و خیار و سیب نیست. نمی‌دانم چیست…
وارد قصه شوم. در 34 سوره قرآن، قرآن 119 سوره دارد. در 34 سوره قصه موسی آمده است. علتش هم این است که زندگی بنی اسرائیل خیلی شباهت به زندگی مسلمان‌ها دارد. نه اسرائیل امروز و صهیونیست، زندگی یهودی‌ها، برخوردشان با اولیای خدا شباهت با برخورد ما با اولیای خدا دارد و مسلمان‌ها. چون تشبیه است این قصه خیلی تکرار شده است.
در 34 سوره قرآن قصه موسی آمده است ولی در سوره قصص است که می‌خواهم برای شما بگویم، همه دوره‌ها آمده است. موسی و دوران کودکی، موسی و دوران نوجوانی، موسی و دوران جوانی، موسی قبل از ازدواج، بعد از ازدواج، موسی و ایامی که به پیغمبری رسید. برخورد موسی با فرعون، برخورد موسی با قارون، تاریخ قصه موسی خیلی مفصل آمده که همه نکته است.
2- فلسفه تاریخ در داستان های قرآنی
از این معلوم می‌شود که تاریخ هم قانونمند است. چون اگر تاریخ قانون نداشت، به من چه. حالا یک زمانی یک دری به تخته خورده است. یک حادثه‌ای رخ داده. به من چه؟ می‌گوید: نه آن حادثه‌ای که آن زمان شده برای شما هم می‌شود. در این قرآن کلمه «کذلک» زیاد است. یعنی چه؟ یعنی اگر قصه یوسف را برایت گفتم، «و کذلک» تو هم اگر مثل یوسف صحنه گناه برایت پیش آمد و خودت را نگه داشتی، زلیخا خودش را آرایش کرد، همه درها را هم بست، پیشنهاد کرد که با هم باشیم. پا به فرار گذاشتی. بعد می‌گوید: «وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (انعام/84) اگر تو هم مثل یوسف از آن امتحان رو سفید بیرون بیایی، آنچه به یوسف دادیم به تو هم می‌دهیم. کلمه «کذلک» در قرآن زیاد است. «کذلک» یعنی تاریخ قانون دارد. اگر تاریخ قانون نداشت، هیچ تاریخی برای تاریخ دیگر درس عبرت نبود. آن زمان یک چنین قصه‌ای شده، به ما چه؟ می‌گوید: نه به ما چه ندارد. تاریخ قانون دارد. «وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ» (هود/59) چون از جبار عنید یعنی از ستمگران پیروی کردند، به این روز سیاه نشستند. یعنی چه؟ یعنی اگر شما مسلمان‌ها هم به جای رهبری معصوم و عادل سراغ رهبری جنایتکاران بروید، شما هم به این روز سیاه می‌نشینید. قرآن کلمه «کذلک» زیاد دارد. امروز کلمه «کذلک» در دانشگاه را فلسفه تاریخ می‌گویند. آخر یک تاریخ داریم، یک فلسلفه تاریخ داریم. تاریخ حوادث گذشته است. هر حادثه گذشته را تاریخ می‌گویند. فلسفه تاریخ یعنی از آن حادثه برای زندگی امروز درس بگیریم. به آن درسی که برای زندگی امروز می‌گیریم، فلسفه تاریخ می‌گویند. بگذارید یک مثل عوامی بزنم.
مادربزرگ به نوه خود می‌گوید: حسن جان! در کوچه نرو! در خیابان نرو. مگر ندیدی دیروز حسین رفت به ماشین خورد! دیروز حسین به ماشین خورد. این تاریخ است. چون برای دیروز است. این مادربزرگ از حادثه دیروز درس می‌گیرد، برای زندگی امروز. می‌گوید: حسن جان تو هم نرو! به آن درسی که می‌گیرد و می‌گوید: حواست را جمع کن. تو دیگر به ماشین نخوری، به آن درس فلسفه تاریخ می‌گویند. عنوان دانشگاهی‌اش فلسفه تاریخ است. عنوان قرآنی‌اش «کذلک» است. عنوان عمومی‌اش این است که تاریخ گذشتگان برای ما درس عبرت است. من می‌خواهم قصه موسی را بگویم تا شما درس بگیرید. «نَتْلُو عَلَیْکَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (قصص/3)، «نَتلُو» من تلاوت می‌کنم. قرائت و تلاوت یعنی خواندن. منتهی در تلاوت یک قداستی است. مثل عمامه و پیراهن، هردو پنبه است. منتهی عمامه یک قداستی دارد. «نَتلُو» می‌خواهم برایت تلاوت کنم. چه؟  «نَتْلُو عَلَیْکَ مِن نَّبَإِ مُوسَى» نبأ به معنی خبر است. نبی که می‌گویند، چون نبی خبر می‌آورد. نبأ یعنی خبرهای مهم. یعنی حرف می‌زنیم، حرف‌های مهم بزنیم. کنار هم می‌نشینند. می‌خواهند بگویند: دیشب آبگوشت خوردیم. تمام شد رفت دیگر آبگوشت خوردیم. این را بیست دقیقه می‌گوید. فکری بودیم چه بخوریم، حاضری بخوریم، رستوران برویم در خانه بپزیم، بالاخره دکان قصابی رفتیم و یک خرده معطل شدیم. گوشت‌هایشان هم خوب نیست. اوه چه گوشت گران شده! بعد گرفتیم و نخود هم نداشتیم. نخودها را نشستیم پاک کردیم. چهل دقیقه می‌گوید که ما دیروز آبگوشت خوردیم. خطبه‌های نماز جمعه، سخنرانی‌ها، کلاس‌های درس، گفتگوها را باید آبش را گرفت. آقا ابوی شما چطور مُرد؟ خدا همه را رحمت کند. تب کرد و لرز کرد و مرد. دو ثانیه بگو. سه ساعت مرگ پدرش را برای آدم می‌گوید. مرگ پدرت نیست، مرگ عمر من هم هست که نشستم و این چرت و پرت‌ها را گوش می‌دهم. کم بگوییم… نبأ به قول تریاکی‌ها… البته من سیگاری هم نیستم. اما تریاکی‌ها می‌گویند: کم و تیز و چسبان! قدیمی‌ها می‌گفتند: مفت و مفید و مختصر! نبأ یعنی حرف‌های مهم را لقمه‌ای بگو و لفت ندهید. من می‌خواهم قصه مهم موسی را برای شما بگویم. بعد هم می‌گوید: «بالحق» قصه‌ها حقیقی است. آخر قصه‌های دیگر یا سرگرم کنی است، یا خیالات است، توهمات است، پول خور است، عمر خور است و چیزی هم درونش نیست. این سوره یوسف در قرآن ده صفحه است. بنده که به عنوان یک طلبه هستم، کتاب سوره یوسف را نوشتم. هشتصد نکته خودم پیدا کردم، چهارصد نکته هم مسابقه گذاشتیم، جوان‌ها فکر کردند. یک قصه ده صفحه‌ای بنده تا الآن هزار و سیصد نکته در آن پیدا کردم. این را قصه می‌گویند.
3- نقش فرعون در تفرقه میان مردم
نبأ قصه‌های مهم را بگویید. فشرده بگویید. قصه‌های حقیقی را بگویید. یافتنی باشد نه بافتنی، می‌خواهم قصه یوسف را بگویم. بگو ببینیم. «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ» (قصص/4) فرعون ستمگری، «علا» در زمین قلدری می‌کرد. «وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا» مردم را گروه گروه کرد. همین طرحی که آمریکا دارد. عراق را تکه تکه کنیم. عرب‌ها را تکه تکه کنیم. و هرکسی هر حرفی بزند که مردم را جناح جناح کند، این کار فرعونی کرده است. ما معمولاً مشرک را به بت‌پرست‌ها می‌گوییم. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: مشرک نباشید. می‌گوییم: مشرک کیست؟ بت پرست، خورشید پرست، می‌گوید: نه آنهایی که مردم را دینشان را تفرقه ایجاد می‌کنند. «وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ، مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا» (روم/31 و 32) مشرکین چه کسانی هستند؟ «فَرَّقُوا دِینَهُمْ» اختلاف نظر طوری نیست. رساله مراجع ما با هم فرق می‌کند. اما تا به حال در تاریخ دیدید که دو مرجع تقلید با هم دعوا کنند؟ ولی دو حزب سیاسی آبروی همدیگر را می‌ریزند. اختلاف نظر طوری نیست. آدم یک چیزی را می‌فهمد و او چیز دیگر می‌فهمد. اختلاف نظر طوری نیست، ولی تضاد… «فَرَّقُوا دِینَهُمْ» اگر کسی در دین تفرقه بیاندازد، عزاداری‌های ما به کتک‌کاری کشیده شود. فوتبال ما به کتک‌کاری کشیده شود. دیگر این نه عزاداری، عزاداری است. نه فوتبال، فوتبال است. بازی برای این است که بعد از بازی آدم حال بیاید. نه اینکه بعد از بازی بزن بزن راه بیاندازیم. این بازی نیست! این جنگ است. خوب از اول بگویید: جنگ! دین نباید درونش تفرقه باشد.
در یک مسجد یک نماز جماعت پنج هزار نفری بهتر از این است که پنج شبستان داشته باشد و در هر شبستان هزار نفر باشند. پنج تا جماعت هزار نفری بیشتر ثواب دارد یا یک جماعت پنج هزار نفری؟ سعی کنیم هیأت‌های ما یکی باشد. مسجدهای ما تنگ هم نباشد. امام زمان که ظهور کند بعضی از مسجدها را خراب می‌کند. تکه تکه کردن کار فرعون است.
قرآن راجع به انبیا می‌گوید: «لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ» (بقره/285) همه پیغمبرهای ما یکسان هستند. یک خاطره برای شما بگویم. در تهران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه موقوفاتی داشتند برای حوزه‌های علمیه. مثل مدرسه مروی و بازار تهران. بازار تهران خیلی از مغازه‌های موقوفات است. نمی خواستم بگویم، الآن یادم آمد این را بگویم. خوب گوش بدهید. زیادی گوش بدهید. هرجا که مغازه‌ی موقوفی است. اداره اوقاف ببیند مغازه روبرو چند است. دو تا مغازه بیست متری است یکی این طرف بازار، روبرویش هم یک مغازه است. دو مغازه در بازار روبروی هم است. یکی ماهی پنج میلیون کرایه‌اش است. یکی اوقاف است، ماهی صد هزار تومان است. ماهی ده هزار تومان، این موقوفات گیر دارد. آن آقایی که درآمد از این مغازه‌ها درست می‌کند… ببینم چطور اگر از محسن قرائتی اجاره کنی باید ماهی پنج میلیون، ماهی چهار میلیون کمتر، بیشتر بدهی. اما چون از اوقاف است و برای امام حسین است دو فلس؟ چه دینی دارند آنهایی که در مغازه‌های وقفی است ولی کرایه نمی‌دهند؟ مال امام حسین هم خوردن دارد؟ من به اداره اوقاف پیشنهاد کردم که این مغازه‌ها را یک پارچه بنویسید. بنویسید این مغازه برای اوقاف است و صاحب مغازه ماهی اینقدر اجاره می‌دهد. مغازه روبرو شخصی است، ولی کرایه‌اش ماهی اینقدر است. اگر صاحب مغازه خجالت نکشید پیداست کارش درست است. هرکس خجالت کشید، پیداست حقه باز است. قرائتی آخوند خوبی است یا نه؟ اگر زندگی مرا در نماز جمعه گفت، این حرف از امام رضا است. امام رضا فرمود:همه کارهایتان را باید در نماز جمعه بگویید. اگر کاری می‌کنید که خجالت می‌کشید در نماز جمعه بگویید، معلوم می‌شود زیر کاسه نیم کاسه است. پیداست صاف نیست. چرا مغازه‌های که برای اوقاف است با بیت‌المال و اوقاف،    من فکر می‌کنم اوقاف باید یک قدرتی نشان دهد. هرچه به مردم می‌دهید به امام حسین هم بدهید. حالا چون وقفی است، باید بخوریم. باید ندهیم.
4- ترویج فساد و فحشاء، برنامه حکومت های فرعونی
چه می‌گفتیم «یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِّنْهُمْ» (قصص/4) 1- فرعون گردن کلفتی می‌کرد. 2- دین را عامل تفرقه بین مردم بود. 3- مردم را به استضعاف می‌کشید. «یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ» 4- بچه‌ها را می‌کشت. «وَیَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ» زنها را برای عیاشی نگه می‌داشت. پسرها را می‌کشت. این کار فرعونی است.
بعدش چه می‌گوید؟ « إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» فرعون مفسد بود. هرکس که از زن‌ها سوء استفاده کند، هرکس که با کورتاژ و سقط بچه‌ها را حتی در رحم مادر سقط کند، ما باید زاد و ولدمان زیاد باشد. من نمی‌دانم این را گفتم یا نگفتم، بارها بعضی از دانشگاهی‌ها آمدند با من تماس گرفتند، که در تلویزیون بگو: کنترل نسل، تنظیم خانواده اولاد کم درست کنند. من زیر بار نرفتم. هی گفتند: فلانی گفته. گفتم: هرکس می‌خواهد بگوید. من خودم هم یک آدم هستم. بالای پنجاه سال است طلبه هستم. جواب مرا از قرآن بدهید من می‌گویم. قرآن می‌گوید: یادتان نرود. «کُنتُمْ قَلِیلًا» (اعراف/86) یعنی عدد شما کم بود. «فَکَثَّرَکُمْ» عدد شما را زیاد کردیم. با این آیه چه کنیم؟ یادتان نرود آمار جمعیت شما کم بود، خدا منت می‌گذارد که آمار مسلمان‌ها بیشتر شد. این آیه را چه کنیم؟ آیه‌ای است که فارس‌ها هم می‌فهمند. هرکس فارسی بلد است این آیه را می‌فهمد. «کُنتُمْ قَلِیلًا» قلیل یعنی کم بودید. «فَکَثَّرَکُمْ» جمعیت شما را کثیر کردیم. قلیل بودید، کثیر شدید. خدا منت می‌گذارد. با این آیه چه کنم؟ یا دعا داریم ناله می‌کند. می‌گوید: خدایا ناراحتم، از چه؟ «فقد نبینا» پیغمبر ما از دنیا رفته است. «و غیبه ولینا» امام زمان هم که غایب است. «و قله عددنا» جمعیت ما هم کم است. پیداست جمعیت کم ناله دارد. جمعیت زیاد منت دارد. یک سؤال دیگر، اگر این طرح خارجی نیست، چرا برای کشورهای دیگر برای کنترل نسل دو رقم قرص و آمپول آوردند. در جمهوری اسلامی هجده رقم قرص و آمپول آوردند؟ نباید آدم بفهمد که این یک طرح خارجی است برای اینکه نسل ایرانی قطع شود؟ کشورهای دیگر هم کنترل نسل هست، اما دو رقم قرص دارند. برای ما هجده رقم خواب دیدند. تا کی آدم متوجه نشود؟ ذبح بچه‌ها، به هرزه کشیدن خانم‌ها و تفرقه بین مذهبی‌ها!
5- وعده الهی در حکومت مستضعفان بر جهان
«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» (قصص/5) نرید به معنی اراده کرده. اراده کرده در لغت به معنی قصد جدی داریم. «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا» برنامه ما این است. بر مستضعفین منت بگذاریم، چه کنیم؟ حکومت را به مستضعفین بدهیم. «وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» مستضعفین ائمه شوند، یعنی امام شوند. مستضعفین به حکومت برسند، حکومت…
یک جای دیگر هم داریم که «وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» (انبیاء/105) نه در کتاب آسمانی قرآن، بعد از زبور در کتاب آسمانی نوشتیم که حکومت آینده جهان با مؤمنین است. اسرائیل پایین برود و بالا بیاید، آمریکا بالا برود و پایین بیاید. خدا وعده داده و در قرآن بارها گفته: «و لن یخلف الله وعده» یعنی خدا به وعده‌ای که داده عمل می‌کند. در همین قصه به مادر موسی گفتیم: بچه‌ات را شیر بده و در جعبه بگذار و در آب بیانداز. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» (قصص/7) دیدی رد کردیم. دیدی او را پیغمبر کردیم. خدا به چه کسی قول داده که عمل نکند؟
«من حفر بئرا وقع فیه» کسی برای کسی نقشه بکشد، در آن می‌افتد. دو جوان هرزه از مادر پیرشان خسته شدند، گفتند: در کارتن می‌گذاریم و نزدیک بهشت زهرا رهایش می‌کنیم. به مادر گفتند: می‌خواهیم تو را حمام ببریم. در کارتن گذاشتند و کنار جاده بردند و گذاشتند و فرار کردند. هردو به ماشین خوردند و جا در جا مردند. یک کسی آمد این کارتن را برای اسباب کشی ببرد، دید یک پیرزن در آن است. گفت: چرا اینجا هستی؟ گفت: والله دو پسر داشتم، گفتند: اینجا بایست ما ماشین را حمام ببریم. نیامدند و نیامدند و هیچی این دو جوان در جاده افتادند. حدیث داریم نقشه بکشی، هرکس برای برادرش، حدیث داریم «من حفر بئرا لاخیه» هرکس برای برادرش نقشه بکشد، «وقع فیه» خودش در همان چاله می‌افتد. خدا «نرید» اراده خداست. با خدا کشتی نگیرید.
«یُخَادِعُونَ اللَّـهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ» (نساء/142) اینها به خدا کلک می‌زنند. خدا هم به اینها کلک می‌زند و جواب کلکشان را می‌دهد.
6- نجات نوزاد از آب، هلاک فرعون در آب
فرعون عامل تفرقه بود. متجاوز بود. مردم را، پسرها را می‌کشت. دخترها را طور دیگر، پسرها را طور دیگر و مفسد بود. خدا می‌گوید: ما اراده کردیم که همین فرعون با دست و پا غرق شود و موسی کوچولو بی دست و پا غرق نشود. در رود نیل یک آدم با دست و پا بود و یک آدم بی دست و پا بود. فرعون با دست و پا غرق شد، موسی کوچولو بی دست و پا غرق نشد. الله اکبر! خدا دارد خدایی می‌کند. عبرت بگیریم. رزق همه شما با حلال اندازه‌گیری شده است. کسانی که به حرام می‌پرند سهم حلالشان کم می‌شود. «قبل ان نبرئهم» قرآن می‌گوید: قبل از اینکه شما را خلق کنم، رزق شما را تعیین می‌کنم. شما گاهی به عنوان تیزبازی و زرنگی، صدای اذان می‌آید. الله اکبر و الله اکبر! صبح تا حالا مشتری نبوده و الآن هم که مشتری آمد اذان می‌گوید. می‌گوییم: حالا به نماز می‌گوییم: برو بعداً نماز می‌خوانیم. بخاطر یک مبلغی مشتری را راه می‌اندازد و یک سودی هم می‌برد. خدا می‌گوید: می‌دانی با تو چه می‌کنم؟ تو الله اکبر را اعتنا نکردی برای یک مشتری و یک سودی. حال تو را می‌گیرم! عصری دو زن یا دو مرد را به مغازه‌ات می‌فرستم چهل دقیقه تو را الاف کند، آخر هم بگویند: حالا برویم و برگردیم! این عوض آن! حالم را گرفتی، حالت را می گیرم.
یکی از علمایی که هنوز هم شبستانش در مسجد گوهرشاد به نام شبستان نهاوندی است، آیت الله نهاوندی از علمای مشهد قدیم بود. آقای بروجردی که استاد مراجع بود، مشهد آمد. آقای نهاوندی سجاده‌شان را به ایشان داد. گفت: شما یک مرجع تقلید بزرگواری هستی، تا مادامی که در مشهد هستی شما بیا پیشنماز شو. بعد آقای نهاوندی که سجاده‌اش را به آقای بروجردی داد، خودش به نجف مشرف شد. به عالم نجف الهام شد که کنار برو و سجاده‌ات را به آقای نهاوندی بده. آیت الله خزعلی می‌گفت: شنیدم جا دادی، جا دادم! یعنی مسجد گوهرشاد سجاده‌ات را به آقای بروجردی دادی، من به امام جماعت نجف گفتم: سجاده‌ات را به آقای نهاوندی بده.
7- تناسب جزای الهی با عمل انسان
جا دادی، جا دادم. کلک زدی، «زَاغُوا أَزَاغَ اللَّـهُ» (صف/5)، «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» (بقره/152) «یُخَادِعُونَ اللَّـهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ»، «إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ یَنصُرْکُمْ» (محمد/7) بده و بستان است.
یک کسی یک آبکش برداشت، آبکش سوراخ سوراخ است. جلوی صورتش گذاشت. به رفیقش گفت: مرا چطور می‌بینی؟ گفت: همینطور که تو مرا می‌بینی. سوراخ سوراخ! تو مرا سوراخ سوراخ می‌بینی، من هم تو را سوراخ سوراخ می‌بینم. هرطور نگاه کنی، همینطور نگاه می‌کنم.
در همین مشهد، حدود بیست سال پیش. با کم و زیادش، کمیته امداد دخترهای یتیم را جمع کرده بود عروسی. به ما گفتند: بیاییم سخنرانی کنیم. من وارد سالن شدم دیدم 500 دختر یتیم، همه چادر سفید عروسی‌شان است. یک جهازیه‌ هم به اینها می‌دهند و خانه بخت می‌روند. تا من وارد شدم دیدم اینها یتیم هستند. بالاخره بچه یتیم وقت عروسی دوست دارد پدرش باشد. بغض گلوی مرا گرفت و نتوانستم حرف بزنم. با زحمت یک سخنرانی کردم و گفتم: من دو جهازیه‌ی اینها را می‌دهم. پول خوابانده بودیم با خانواده عمره برویم. زنگ زدم گفتم: شما اجازه بدهید پول عمره را بدهیم، جهازیه یتیم‌ها. گفت: مانعی ندارد. پولمان را دادیم، جهازیه برای دو بچه یتیم. وارد تهران شدیم دیدیم یکی می‌گوید: حاج آقا من بین خودم و خدا نیت کردم تو و خانمت را عمره ببرم. اصلاً عرق من خشک نشده جایش را دادیم. فکر می‌کنیم خمس بدهیم مال ما کم می‌شود. امام جواد پسر امام رضا است. شما مهمان امام رضا هستید، امام جواد فرمود: به شیعیان بگویید: من ضامن هستم، خمس بدهید مال شما کم نمی‌شود. فکر می‌کنیم روزه ضعف می‌آورد. روایت داریم «صوموا تصحوا» روزه بگیری، بدن تو… امیرالمؤمنین فرمود: درخت‌هایی که کم آب می‌خورند، چوبش سفت‌تر از درخت‌هایی است که کنار آب است. درخت‌هایی که کنار آب است، چوبش شل است. درخت‌هایی که وسط کویر است چوبش سفت است. اینطور نیست که هرچه بخوریم قوی‌تر شویم. تنور شکم دم به دم تافتن، مصیبت بود روز نایافتن.
فکر می‌کنیم اگر دروغ بگوییم، اگر تابلو کنیم. آخر بعضی وقت‌ها هرچه حساب می‌کنیم بدتر می‌شود. یک کسی یک حرفی زد، گفت: حرف که زدی قبول کردم. وقتی دیدم اصرار می‌کنی شک کردم. وقتی دیدم قسم می‌خوری فهمیدم دروغ می‌گویی. گفتی باور کردم. اصرار کردی شک کردم. قسم خوردی فهمیدم دروغ می‌گویی. گاهی وقت‌ها اینطور نیست که ما فکر می‌کنیم اگر دو کراوات روی هم بزنیم خیلی روشنفکر هستیم. می‌گویند: این خل است. اینطور نیست که اگر دو کراوات روی هم بزنی خیلی روشنفکر باشی، خل هستی. حالا آنها هم که یک کراوات می‌زنند، من هنوز توجیه نشدم. من تنها لباسی که در آن ماندم کراوات است. عمامه علامت این است که من اطلاعات اسلامی دارم. آن لباس خلبانی است. آن لباس آتش نشانی است. آن لباس کشاورزی و لباس کارگری است. هر لباسی یا باید علامت سن، علامت سواد، علامت… من تنها چیزی که نفهمیدم علامت چیست، کراوات است. اگر کسی به من گفت: علامت چیزی است، من با عمامه دو کراوات روی هم می‌زنم پشت دوربین هم عکس می‌گیرم. به من بگویید: خاصیت کراوات چیست؟ علامت سن است. می‌بینیم نه، پیرها دارند جوان‌ها هم دارند. علامت سواد است؟ نه. باسواد و کم سواد و بی‌سواد دارند. شهری و روستایی دارند. هیچ علامتی در کراوات نیست. البته چون اروپا گفتند: دکمه سازی تأخیر داشته، تا سینه و نافش پیدا بوده، این کراوات را آویزان می‌کردند به جای دکمه. اگر درست باشد، نمی‌دانم. بی‌خاصیت‌ترین لباس‌ها کراوات است. آنوقت بچه مسلمان می‌آید می‌گوید: والله عروس به من گفت: می‌شود یک تقاضایی کنم. بفرمایید! شب عروسی شما یک ساعتی کراوات بزن. این عروس را ببین چقدر مخش کار می‌کند؟ فکر می‌کند اگر این یک ساعت کراوات بزند، دنیا و آخرتش آباد می‌شود؟ کجا هستیم و کجا می‌رویم؟ اختیار دست خداست نه دست کراوات، نه دست اینکه من بگویم: آقاجان من کجاست؟ مهریه من چقدر است. شوهر من کیست؟ اینطور نیست، نیست، نیست!
قصه یوسف را دنبال خواهیم کرد. قصه شیرینی است. خدایا بالاترین درجه ایمان، ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر با برکت، رزق حلال، ذریه طیبه، نیت خالص، عزت دنیا و آخرت و حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما. هرچه در ماه رمضان به خوب‌ها می‌دهی به ما هم بده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3647

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.