سراغ خدا برویم یا غیر خدا؟
موضوع: سراغ خدا برویم یا غیر خدا؟
تاریخ پخش: 26/01/1402
عناوین:
1- در فکر جلب رضای خدا باشیم نه دیگران
2- خداوند، پناهگاه واقعی در مشکلات
3- آرامش دل با یاد خدا، نه دیگران
4- سلامت و حیات انسان به دست خدا
5- رزق و روزی انسان به دست خدا
6- محبوبیت انسان به دست خدا
7- محبّت میان همسران به دست خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
خداوند عبادات همهی شما را قبول کند، در این بیست و پنج، شش دقیقهای این جلسه چه میخواهیم بگوییم؟ میخواهیم بگوییم که مقایسه کنیم، تا بهتر بشناسیم، در دنیای طلبگی یک چیزی را میگویند: «تُعرَفُ الأشیاءُ بأضدادِها»، یعنی اگر خواستی یک چیزی را خوب بشناسی، اگر خواستی یک چیزی را بشناسی، ضدّش را هم بشناس، یعنی دو تا چیز را که با هم مقایسه کنی، روشنتر معلوم میشود. افرادی سراغ خدا میروند، افرادی هم سراغ غیر خدا میروند، حالا یا شب قدر، یا عرفه، یا در گرفتاریها. فرق بین این چه هست؟ در دعاها داریم: «خابَ الْوافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ»، دعای ماه رجب است، اشتباه میکنند آنهایی که سراغ غیر خدا میروند، باختند آنهایی که با غیر خدا رفیق شدند. چند تا آیه میخوانم، آنهایی که سراغ خدا میروند، چند تا آیه میخوانم برای آنهایی که سراغ غیر خدا میروند، آن وقت مقایسه کنید.
اوّل آنهایی که سراغ خدا میروند، باختن در آنها نیست، چه به مطلب برسند، چه نرسند، چون به سراغ خدا رفتند، اجرش را دارند. شما میروی نماز بخوانی، در مسجد بسته است، مسجد بنّایی است، پیشنماز نیامده، لولهاش ترکیده، به هر دلیلی شما برمیگردی خانه، ولی شما ثواب جماعت داری، راه خدا باختن داخلش نیست، همهاش برد است. صلهی رحم میرویم، سلامی به عمویی، عمّهایی، خالهای، داییای بکنیم، چه در خانه باشند، چه در نباشند، شما ثواب صلهی رحم داری، کار خدایی باختن داخلش نیست، کار غیر خدایی باختن داخلش هست، یک.
قرآن میفرماید: «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُون» (احقاف/ 5)، میگوید سراغ چه کسی میروی؟ خیلی آیه در قرآن داریم که خدا میگوید سراغ چه کسی میروی؟ «ادْعُوا شُرَکاءَکُم» (قصص/ 64) آنهایی که در دنیا میگفتید جاوید شاه، زنده باد او، مرده باد او، اینها بگو بیایند، صدایشان بزن، ببین چه مشکلی را از تو حل میکنند.
1- در فکر جلب رضای خدا باشیم نه دیگران
یک جایی قرآن میگوید: «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً» (حج/ 73)، همهی رئیسجمهورها جمعاً با هم نمیتوانند یک مگس خلق کنند، اگر یک مگس یک چیزی را برداشت، فرار کرد، همهی رئیس جمهورها عقبش بدوند، نمیتوانند ازش بگیرند. سراغ چه کسی میرویم؟ میخواستی چه کسی را راضی کنی؟ همسر را میخواستی راضی کنی؟ بعضی همسرها دشمن شما هستند، چه مرد دشمن زن، چه زن دشمن مرد. حدیث داریم اگر کاری را برای خدا انجام دادید، افرادی هم که از شما ناراحت شدند، خدا پس از مدّتی اینها را قلبهایشان را به سمت شما هل میدهد، یعنی مرید میشوند، اوّل از شما بدشان میآید، اما بعداً خوششان میآید، خدا قول داده تو برای خدا کار بکن، آن کسی هم که نگران بودی که به او بربخورد، ناراحت بشود، او را هم خدا گفته با من، حلّش میکنم. اصلاً دستوراتی که خدا میدهد، میگوید تو به وظیفهات عمل کن، باقیاش با من. خدا به نوح گفت: «کشتی بساز»، کجا؟ در بیابان، آخر کشتی را کنار دریا میسازند که هلش بدهند، داخل آب برود، هر گروهی که آمدند از کنار نوح بروند، یک متلکی بار حضرت نوح علیه السلام کردند، یکی میگفت: «مثل اینکه پیغمبریات گل نکرد، به نجّاری افتادی هان!» یکی گفت که: «آدم عاقل کشتی را کنار دریا میسازد، که هلش بدهند، داخل آب بیفتد، در وسط کویر خشک این کشتی که میسازی، با چه وسیلهای این کشتی را داخل آب میاندازی؟!» یکی میگفت: «آبش کو؟!» خدا چه گفت؟ گفت: «بابا وقتی به تو میگویم کشتی بساز، تو به وظیفهات عمل کن، آبش با من، من به زمین و آسمان دستور میدهم، به طور جوشان آب راه بیفتد، تو به وظیفهات عمل کن، باقیاش را …»
خداوند هم ما را خلق کرد: «خَلَقَ الْإِنْسانَ» (الرّحمن/ 14)، هم ما را تربیت کرد: «رَبُّ الْعالَمینَ» (اعراف/ 54، شعراء/ 23 …)، هم دوستمان دارد: «بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ» (حج/ 65)، دیگران یا دوستمان ندارند، یا ندارند بدهند، یا دارند بخل میکنند. خدا هم رحمان است، هم رحیم است، به همه میدهد، برای همیشه میدهد، از خزینهاش کم نمیشود، منّت سر ما نمیگذارد، ما یا نمیدهیم، یا اگر بدهیم، به خویش و قومهای خودمان میدهیم، به آنهایی که دوستشان داریم، میدهیم.
2- خداوند، پناهگاه واقعی در مشکلات
دعای ما را مستجاب میکند، شب بیست و سوّم، شب قدر، روز عرفه، ما «یا الله» میگوییم، آنهایی که سراغ خدا نمیروند، سراغ چه کسی رفتند و به چه رسیدند؟ قرآن میگوید: «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاه» (نمل/ 62)، آدمهای مضطر و بیچاره را چه کسی میتواند مشکلش را حل کند جز خدا؟ کجا رفتی؟ کجا رفته؟
حمایت میکند، سرپرست ما خداست، «وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ» (اعراف/ 196)، شما اگر آدم صالحی باشی، خدا آدمهای صالح را، بعضی از بزرگان را من، پیرمردها را دیدم، به او گفتند: «یک چیزی برای پسرت ذخیره کن، فردا میمیری، بچّههایت به گدایی نیفتند.» گفت: «بچّههای من یا از دوستان خدا هستند، یا از دشمنان خدا هستند.» من خودم این را شنیدم، «اگر دوستان خدا هستند، خدا دوستش را تنها نمیگذارد، اگر دشمن خدا هستند، به من چه که پول برای دشمن خدا جمع کنم؟!» حرف قشنگی است، البتّه معنای این نیست که آدم به فکر زن و بچّهاش نباشد، به خاطر زن و بچّهاش دینفروشی نکند، بگوید من دروغ بگویم، من کمفروشی کنم، من حقّهبازی کنم که بچّههای من وضعشان خوب بشود. حدیث داریم رزق هر کسی از حلال اندازهگیری شده، آنهایی که عجله میکنند، به حرام ناخنک میزنند، خدا از حلال کمش میگذارد، قیامت هم باید جواب بدهد.
نقل شد یکی از اولیای خدا اسب قشنگی داشت، در مسجد بست، رفت نماز بخواند. یک نفر اسبش را دزدید، فرار کرد. به او گفتند: «اسبت را فلانی برد.» گفت: «من وقتی آمدم اسبم را ببندم، این داشت به اسب نگاه میکرد، نیّت کردم که بعد از نماز خودم اسب را به او بدهم، ولی حالا که دزدید، معلوم میشود این میخواست حرامخوری کند.» اینکه آدم بگوید که با دروغ وضع من بهتر میشود اشتباه است، اگر بناست وضعت خوب باشد، با راستگویی هم وضعت خوب میشود. اگر اولاد من از اولیای خداست، خدا اولیای خودش را گرسنه نمیگذارد، اگر دشمن خداست، به من چه که پول جمع کنم از راه گناه برای اینکه بچّه، نسل من مرفّه باشند، در رفاه باشند؟!
«وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ» (اعراف/ 196)، تولیت افراد صالح با خداست. هم رشد میدهد، هم تکامل میکند، «یَهْدی إِلَى الرُّشْد» (جن/ 2)، دستورات خدا داخلش رشد است، خدا ما را برای خودمان میخواهد، دیگران ما را برای خودشان میخواهند، فرق است کسی که ما را برای خودش میخواهد، یا ما را برای خودمان بخواهد، نیّتها فرق میکند. «یَهْدی إِلَى الرُّشْد».
3- آرامش دل با یاد خدا، نه دیگران
خدا به ما آرامش میدهد، «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28)، گفتند زمان جنگ صد و شصت و پنج تا موشک به دزفول خورد، صد و شصت و پنج تا موشک زمان جنگ به دزفول خورد، مردم دزفول روانی نشدند، یکی از این موشکهای دزفول در دانشکدهی روانشناسی غرب بیفتد، اساتید دانشگاه روانشناسی روانی میشوند، ولی صد و شصت و پنجایش، دزفول روانی نشدند، او دلها را نگه داشته.
وقتی امام در هواپیما مینشیند، از فرانسه به ایران میآید، از او میپرسند: «چه احساسی داری؟» میگوید: «هیچی!» یعنی هواپیما سرنگون، سرنگون شود، شهید میشویم، رفتیم جمهوری اسلامی تشکیل دادیم، الحمدلله، شهید شدیم، باز هم الحمدلله، باختن داخلش نیست. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28)، خدا دل شما را نگه میدارد، در اضطرابها، آرامش میدهد. زمانی که جنگ بود، یک وقت تهران بمباران میشد، به دکتر گفتند: «شما ببین الآن قلب امام چه جوری است؟ همین الآن که دارد تهران بمباران میشود، برو قلب امام را یک آزمایشی بکن.» امام فرمود که: «اوّل قلب این آقایان را آزمایش کن، من قلبم سالم است، اوّل قلب این آقایان را آزمایش کن.»
خدا به ما آموزش میدهد، «عَلَّمَ بِالْقَلَم» (علق/ 4)، خلقت ما دست اوست، رشد ما دست اوست، تولیت ما دست اوست، علم ما دست اوست، علم ما دست اوست، «عَلَّمَ بِالْقَلَم».
میگوید اگر به سمت ما آمدی، نعمتهایت را زیاد میکنم، «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم» (ابراهیم/ 7)، اگر شکر کنی، من نعمت را به شما اضافه میکنم، بیمار شدی، شفا میدهم: «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین» (شعراء/ 80)، عربیهایی که میخوانم، قرآن هست، تو چه چیزیات دست غیر خداست؟ همه چیزت دست خداست. حتّی دوستی، مردم دوستت دارند، دست خداست، اینقدر آدمها هستند، به خانهشان ور میروند، به اتاق پذیراییشان ور میروند، به ماشینشان، مبلمانشان، تبریک میگویند، تسلیت میگویند، بلهقربان، چاکرم، مخصلم، قربان شما، جیرجیرکتم، دلتنگت شدم، اینقدر زبانبازی میکنند، هر چه هم آدم نگاهش میکند، دوستش ندارد، مثل گربه تملّق میگوید، ولی آدم نگاهش میکند، دوستش ندارد، یک افرادی هستند نه، خیلی زندگیشان عادی است، دوستشان دارند.
تاجری را میشناسم، شروع کردن گریه کردن، گفتم: «چرا گریه میکنی؟» گفت: «وضع مالی من خیلی خوب است، چند تا کارخانه دارم، برای هر پسرم هم یک کارخانه ثبت کردم، پسرهایم هم خیلی تحصیلکرده هستند، هم خیلی خوشگلند، هر کدام یک کارخانه دارند، زیبا هم هستند، تحصیلکرده هم هستند، گفتم من با این پسرها و با این سرمایه خواسته باشم اینها را داماد کنم، دخترها سر این دامادها دست و پا میشکنند، سر و دست خواهند شکست، ولی هر جا برای بچّههایم خواستگاری رفتیم، (چند تا پسر دارد)، هر جا هم رفتیم خواستگاری، کارمان گیر کرد، حالا کارگرهای سادهی من با حقوق بسیار بسیار کم، تند تند دختر عروس میکنند، پسر داماد میکنند.» خدا میخواهد بگوید: آقایی که پول داری، بچّههایت پولدارند، زیباند، کارخانه دارند، دیدی حالت را میگیرم؟! میگفت: «من در اتاق پول اشک میریزم و آنها روی گونی نشستند، بچّههایشان ازدواجشان گیر نمیکند، من روی قالی گیر میکنم، او روی موکت ازدواجش گیر نمیکند.» کجا میرویم؟
«خابَ الْوافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ»، باختند آنهایی که در خانهی غیر خدا را زدند. امام حسین فرمود: «مَا الَّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟»، هر کس خدا را دارد، چه ندارد؟ «مَاذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ؟»، هر کس خدا را ندارد، چه دارد؟
4- سلامت و حیات انسان به دست خدا
«وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین» (شعراء/ 80). مریض میشوم، او شفا میدهد، نمیگوید: «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین»، «فَهُوَ یَشْفین»، شفا دست خود خداست، نگویی این قرص است، این آمپول است، همین قرص و آمپول اثرش با خداست. من یک جا سخنرانی کردم، خیلی مردم گریه کردند، حرفهای من تحت تأثیر قرار داد، گریهی مفصّل کردند، گفتم: «بحث خوبی بود، اثر گذاشت، در یک جلسهی دیگر همین بحث را برای یک گروه دیگر تکرار کنم.» در جلسهی دیگر خود بنده همین روضه را خواندم، همه خندیدند! اِه! قرائتی همان قرائتی است، لب همان لب است، حرف همان حرف است، خدا میخواست بگوید دست تو نیست که مردم بگریند یا بخندند، «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى» (نجم/ 43)، نمیگوید: «أنّه أضحک و أبکی»، میگوید: «هُوَ»، من میخندانم، من میگریانم. خیلی وقتها آدم یک چیزی میشنود، کلّی قهقه میخندد، ولی همین قضیهای که کلّی خندیده، به هر کس میگوید، هیچ کس نمیخندد، نگاهش میکند، میگوید: «آقا من هم همان حرفها را زدم!» خنده دست اوست، گریه دست اوست، «وَ أَنَّهُ هُوَ»، این «هُوَ» یعنی خود خود خودش است، «أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُون» (حجرات/ 15، حشر/ 8)، صادق اینها هستند، نه دیگران.
آیندهی ما دست اوست. «وَ الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی خَطیئَتی» (شعراء/ 82)، قرآن آیه دارد، میگوید که من امید دارم که خدا من را ببخشد، کسی دیگر نمیتواند من را ببخشد. نه میبخشد، دوستمان هم دارد، نمیگوید: «یُحِبُّ التّائبین»، در قرآن «یُحِبُّ التّائبین» نداریم، «یُحِبُّ التَّوَّابینَ» (بقره/ 222) یعنی تو که خیلی توبه شکستی و هی میگویی من دیگر آدم شو نیستم، هر چه توبه میکنم، توبه میشکنم، «تَوّاب» یعنی هی توبهاش را میشکند، هی توبه میکند، هی گناه، توبه، گناه، توبه، گناه، توبه، میگوید من این را «یُحِبُّ»، «یُحِبُّ» یعنی دوستش دارم. ما اگر یک کسی چند دفعه خلاف کند، دفعهی دهم، بیستم دیگر نمیبخشیم، میگوییم: «برو، تو ده بار خلاف کردی، عذرخواهی کردی، من دیگر گوش به حرف تو نمیدهم!» ما اگر کسی چند بار توبه کند، دیگر دوستش نداریم، یا دیگر ردش میکنیم، یا تحقیرش میکنیم: «برو گمشو! تو صد بار توبه کردی، باز کار اوّلت را انجام دادی!» ولی خدا میگوید: «یُحِبُّ»، دوستش دارم، نه «تائب»، آن کسی را که خیلی توبه میشکند، باز هم دوستش دارم. چه کسی با ما اینطور حرف میزند؟ اصلاً خدا جزا که میدهد، میگوید: «لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى» (یونس/ 26)، یعنی اگر کار بهتر انجام بدهی، من اجر بهترت میدهم، بعضی آیات قرآن میگوید: «ضِعْف» (اعراف/ 38، إسراء/ 75، ص/ 61)، من دو برابر مزدت میدهم، بعضی آیات قرآن میگوید: «فَلَهُ عَشْرُ َمْثالِها» (انعام/ 160)، ده برابر مزدت میدهم. بعضی آیات قرآن میگوید که مَثَل آدمی که در راه خدا خرج میکند، مَثَل دانهای است که زیر خاک برود، از زیر خاک هفت تا خوشه بیرون بیاید، در هر خوشه صد دانه، هفت ضرب در صد، هفتصد برابر، آدم اگر هفتصد تا، آخرش چی؟ «وَ اللَّهُ یُضاعِفُ» (بقره/ 261)، ممکن است بیش از هفتصد تا هم باشد. پس کجا میرویم؟ قدیمیها به هم میرسیدند میگفتند: «برکتش با خداست»، ما فکر میکنیم با دروغ و اینها وضعمان خوب میشود، گاهی آدم پول هم دارد ولی رزقش نیست.
5- رزق و روزی انسان به دست خدا
این حدیث را بارها گفتم. شخصی گفت من با یک دانه سیب آبروی امام صادق را میریزم. گفتند: «چه میکنی؟» گفت: «بیایید ببینید، من به امام صادق میگویم این سیب رزق من هست یا نه؟ اگر گفت رزقت نیست، روبهروی امام میخورم، دیدی دروغ گفتی، تو گفتی رزقت نیست، من روبهروی امام خوردم، اگر گفت رزقت نیست، میخورم، اگر گفت رزقت هست، لگد میکنم، هر چه امام صادق گفت، من ضدّش را انجام میدهم، امام صادق رسوا میشود.» پهلوی امام صادق رفت، گفت: «آقا این سیب رزق من هست یا نه؟» امام صادق علیه السلام نگاه به این سیب کرد و یک خورده هم قیافهی ایشان را دید، باز سیب را دید، قیافه را دید، فرمود: «اگر از گلویت پایین برود، معلوم میشود رزقت است.» این فکری ماند که چه کند. گاهی آدم سیب در دستش است ولی رزقش نیست.
همهی کارها را میکند که دوستش داشته باشند، مردم دوستش ندارند. خانهام را اینطور بنّایی کنم، نقشهی خانهام اینطور باشد، مدل ماشین من این باشد، با فلان خانواده وصلت کنم، با فلان گروه شرکت کنم، هی طرّاحی میکند که چه کند در جامعه عزیز بشود، آخرش هم ذلیل میشود، کاری به مدرک هم ندارد، ما داریم آیت اللهای که عزّتش را از دست داد، دکترهایی که عزّتشان را از دست دادند، نمونه هم خودتان دارید. قرآن میفرماید که: «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً» (حج/ 73)، همه جمع شوند، نمیتوانند مگس خلق کنند. آیهی دیگر میگوید که: «وَ هُم عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُون» (احقاف/ 5)، شما هر چه هم گریه کنید، او غافل است، او نمیداند که تو گریه میکنی، کسی که اشک شما را در دل شب میبیند، خداست، غیر خدا اصلاً متوجّه نمیشوند، «عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُون» (احقاف/ 5). «لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ» (فاطر/ 14)، هر چه داد میزنید، نمیشنوند.
«یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجیبُ لَهُ» (احقاف/ 5)، صدای کسی میزنی، بابا صدای کسی میزنی که این جوابت را نمیدهد، بیخودی سراغ غیر خدا رفتی.
گاهی افراد تُن صدایشان را عوض میکنند، با این و آن عکس میگیرند، مدارکشان را قاب میکنند، همه را بالای سرشان میگذارند که من آنجا جایزه گرفتم، آنجا جایزه گرفتم، تمام لوحهای جایزه را بالای سرش در اتاق میگذارد که هر کس هم میآید، میگوید: «اینها جوایزی است که گرفتم»، همهی این تابلوهای جایزه را میبینی، باز هم نگاهش که میکنی، دوستش نداری. دوستی دست خداست، بگذارید قرآن بخوانم، «مَحَبَّهً مِنِّی» (طه/ 39)، این که خواندم، قرآن بود، «محبّت و محبوبیت از خداست.
6- محبوبیت انسان به دست خدا
فرعون همهی بچّههای نوزاد را میکشت، چون به او گفته بودند: «یک زن امسال پسر میزاید، حکومت تو را زیر و رو میکند.» ایشان هم دستور داد هر زنی پسر زایید، بکشند. این همه کودک را کشت، اما یک جعبه روی آب دید، نشسته بود، دریا را تماشا میکرد، دید یک جعبه روی آب است، فرعون گفت: «بروید آن جعبه را بگیرید.» جعبه را گرفت، در را باز کردند، دیدند یک نوزاد است، تا نگاهش کرد، گفت: «این را هم بکشیم»، خانمش گفت: «نه نکش، این را آب آورده، (میگویند فلانی را آب آورده)، ما بچّهدار نمیشویم، این بچّه مال خودمان باشد.» حالا مادر بچّه هم قرآن میگوید که: «أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها» (قصص/ 10)، عربیهایی که میخوانم، قرآن است، یعنی دل مادر را ما نگه داشتیم، مگر میشود مادر بچّهاش را تو صندوق در دریا بیندازد؟! دل مادر را نگه میدارد، مهر این بچّه را هم در دل فرعون میگذارد، فرعون همه را کشت، این یکی را نکشت. دست خداست.
یوسف لب چاه خندهاش گرفت، گفتند: «چرا میخندی؟!» گفت: «نگاه کردم به ده تا برادر صد و بیست کیلویی، گفتم با بودن این برادرها کسی نمیتواند به من بگوید بالای چشمت ابرو هست، هر کس به من چپ نگاه کند، ده تا برادر او را میزنند، حالا میبینم همین برادری که تکیهگاه من بود، همین برادرها خودشان آمدند من را داخل چاه بیندازند!» یعنی به آنکه تکیه کردم، همان قاتل من شد، یعنی قاتل مهربان میشود مثل فرعون، بچّه را داخل جعبه در دریا میگیرد، علاقهمند میشود، مهر دست اوست.
7- محبّت میان همسران به دست خدا
قرآن میگوید عروس و داماد را «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً» (روم/ 21)، «جَعَلَ» یعنی خدا بین عروس و داماد محبّت میگذارد، اینطور نیست که اگر جهازیهی دخترت خوب باشد، زندگی دامادت شیرین میشود، بهترین جهازیه را افرادی به دخترانشان میدهند، آن وقت هم بین عروس و داماد دعوایشان هست، خدا میگوید «جَعَلَ» یعنی من هستم که باید بین عروس و داماد علاقه را ایجاد کنم، تو به جای اینکه. یک مَثَلی هست، ایرانیها میگویند، مَثَل به یک معنا درست است، مَثَل این است، نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید، میگویند: «کدخدا را ببین، ده را بچاپ»، این حرف را یک خورده تغییرش بدهید، درست است، خدا را ببین، دل را بچاپ، کدخدا را ببین، ده را بچاپ، خدا را ببین دل را بچاپ.
یکی از علمای قم، همدورهی مراجع بود، ایشان نقل میکرد، میگفت که یک خانمی بود، صورتش لک داشت، آبله، چاله چوله بود، صورتش مشکل داشت. هیچ خواستگاری برای این دختر نیامده بود. یک مردی آمد خواستگاری و گفتند: «این صورتش گیر دارد»، گفت: «ببینمش» گفت: «نه، من همین را میخواهم» برای عروسی یک خانم آرایشگر آوردند، گفتند: «ببین این صورتش گیر دارد، جوانها سراغ این دختر نمیآیند، این را یک جوری درستش کن که، هر چه توان داری.» گفت: «باشه» یک آرایشگر مدّت زیادی به این عروس ور رفت، آخرش به عروس گفت: «عروس خانم من دیگر کار دستم نیست، داماد شما را بپسندد، یا نپسندد، دست خداست.» تا گفت دست خداست، این دختر گریهاش گرفت. بلند شد رفت داخل یک اتاق، در را بست، سجّاده را باز کرد، دستش را روی مهر کربلا مالید، گفت: «یا امام حسین دیگر کار تو هست، هیچ کس من را نمیخواهد، این هم برود، دیگر کسی نخواهد آمد، کاری میخواهی بکنی، بکن.» دستش را به مهر کربلا مالید، به صورتش مالید، آمد پهلوی داماد نشست، داماد گفت: «من تو را میخواستم»، اینها پیر شده بودند، وقتی عروس میخواست از خانه بیرون برود، بعد از پیری، داماد میگفت: «چشمش خواهند کرد از خوشگلی!» میدوید این عروس را از زیر قرآن ردش میکرد، مردم میخندیدند که: «بابا این عروس زشت دیگر از زیر قرآن رد کردن ندارد!»
اشتباه کردیم هر جا در خانهی غیر خدا رفتیم. خدایا تو میدانی چه دقیقهها، چه ساعتها، چه روزها و شبها به جایی که در خانهی تو بیاییم، در خانهی غیر تو رفتیم، آدم بیدروغ نمیتواند زندگی کند، یعنی چه؟ یعنی حتماً باید رزق من از دروغ باشد. پس خدا که میگوید دروغ نگویید، یعنی حواسش جمع ما نیست؟! اگر میخواهی وضعت خوب شود، آنجا خانه بخر، با فلانی عکس بگیر، با فلانی رفت و آمد کن، فلانی را ببین، به فلانی تبریک بگو، همهاش این و آن را میبینیم که وضعمان بهتر بشود، هی میدویم، به جایی نمیرسیم، کدخدا را ببین، ده را بچاپ، خدا را ببین، دل را بچاپ، «مَحَبَّهً مِنِّی» (طه/ 39)، محبّت دست خداست. افرادی هستند نگران بچّههایشان هستند، همان را که فکر میکنند این گرسنگی خواهد خورد، از همه شکمش سیرتر است و افرادی هم هستند که میگفتند: من با این امکاناتی که برای بچّهام گذاشتم، بچّهام گرسنگی نمیخورد، از همه بیشتر گرسنگی میخورد. خدایا تو را به آبروی همهی آبرومندان درگاهت، انبیاء و اوصیاء و پیغمبر اسلام و اهل بیت، مؤمنین و مؤمنات و شهداء و مراجع تقلید و همهی کسانی که پهلوی تو آبرو دارند، از الآن تا ابد قویترین، عمیقترین ایمان، خالصترین ایمان را به تک تک ما مرحمت بفرما. هر چه در این ماه رمضان و شبهای قدر به خوبان دادی، به آبروی آن خوبها، همهی آنها را به همهی ما مرحمت بفرما.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»