زندگی در دنیای خیال

1- سخن امام حسین ع در دعای عرفه
2- شخصیت‌های خیالی، مانع رشد انسان
3- محاسبات نادرست در زندگی
4- امتیازطلبی‌های نادرست تحت عنوان دین‌داری
5- تصور نادرست، بی‌نیازی از کسب علم
6- جهل و تقلید نابجا، ریشه خیالات نادرست
7- تصورات نادرست درباره مرگ و شهادت

موضوع: زندگی در دنیای خیال
تاریخ پخش: 30/01/97

بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثمان در یک جلسه در مورد توقع بی‌جا بود. این بحث هم شب تولد امام حسین پخش می‌شود. یکی از جملات امام حسین در دعای عرفه را معنا کنم، این را باز کنم ببینم چه می‌گوید. موضوع بحث: دنیای خیال، عنوان ما این باشد. دائم خیال می‌کند. واقع بین نیست، در دنیای خیال است. موضوع: دنیای خیال.
این یک اقیانوسی است که میلیون میلیون آدم در این اقیانوس غرق می‌شود. خیال می‌کند پسر بهتر است. خیال می‌کند دختر بهتر است. خیال می‌کند این ازدواج موفق است. خیال می‌کند این مدرک نجاتش می‌دهد. خیال می‌کند این رفیقش نجاتش می‌دهد. خیال می‌کند تریاک نجاتش می‌دهد. خیال می‌کند این سفر مفید است. خیال، خیال، خیال…
1- سخن امام حسین علیه السلام در دعای عرفه
بسیاری از زندگی‌های ما براساس خیال است. امام حسین دعای عرفه دارد چون بحث شب تولد امام حسین پخش می‌شود، دعای عرفه خیلی دعای مهمی است. یک جمله‌اش این است: «إِلَهِى مَنْ‏ کَانَتْ‏ مَحَاسِنُهُ‏ مَسَاوِىَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ مَسَاوِیهِ مَسَاوِىَ» خدایا من خوبی‌هایم بدی است، بدی‌هایم که هیچی، یک کسی از درون جوب لجن برمی‌داشت، به دیوار سفید می‌نوشت: نظافت را مراعات کنید. اصلاً این سفارش کثافت کاری است.     لجن برمی‌داشت روی دیوار تمیز می‌نوشت: نظافت را رعایت کنید.
یک بچه شیرخوار گریه می‌کرد، یک آدمی که قیافه‌ی عجیب و غریبی داشت، او را بلند کرد، گفت: جون! تا گفت جون، این بچه بیشتر گریه کرد. آخر گفت: بابا به این جون نگو خوب می‌شود. اصلاً او را زمین بگذار و برو، این قیافه تو را نبیند، آرام می‌شود. این قیافه تو را می‌بیند جیغ می‌زند. ما گاهی وقت‌ها جانمان سکته آور است. به آن کسی که می‌گوییم: جونم، دارد سکته می‌کند. جایی که نصیحت می‌کنیم نظافت را مراعات کنید، نظافت ما کثافت‌کاری است. دنیای خیال، مذهبی‌های ما یک جور، روشن فکرهای ما یک جور. من می‌خواهم در مورد دنیای خیال صحبت کنم.
«الهی مَنْ کَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِىَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ دَعَاوِیهِ دَعَاوِىَ» خدایا من حقیقت‌هایم ادعا است. یعنی در حقیقت‌هایم چیزی نیست. ادعاهایم دیگر هیچ، ما خیلی وقت‌ها علم‌مان جهل است، مگر می‌شود علم هم جهل باشد؟ بله، شما در خانه لامپ روشن است، شب ستاره‌ها نمی‌بینی. در حیاط خانه لامپ روشن کن، ستاره‌ها را نمی‌بینی، لامپ را خاموش کن ستاره‌ها را می‌بینی. یعنی «العلم نور» علم نور است اما همین نور می‌تواند «العلم حجاب» حجاب هم باشد. حدیث است، هم داریم «العلم نور» ببخشید گفتم حدیث است، شاید حدیث باشد. در ذهنم این است که حدیث است. حالا به امام نسبت ندهم. هم داریم «العلم نور» هم داریم «العلم حجاب» یعنی چه؟ هم داریم علم نور است، یعنی می‌بینی، حجاب است یعنی نمی‌بینی. هردو درست است. لامپ درون خانه نور است، ضمن اینکه لامپ در حیاط شب نور است، همین لامپ حجاب هم هست. گاهی آدم در یک شخصیت خیالی، دنیای خیال…
2- شخصیت‌های خیالی، مانع رشد انسان
اول انقلاب ترور نبود، ما از قم به تهران می‌آمدیم با اتوبوس، بعد هم صدا و سیما می‌رفتیم درس‌هایی از قرآن ضبط می‌کردیم و برمی‌گشتیم. ترور که شروع شد، برای ما ماشین و راننده گذاشتند. آن زمانی که با ماشین بزرگ می‌رفتیم، آدم بزرگ با ماشین بزرگ می‌رود دیگر… سوار ماشین شدیم به قم برویم، داشتیم بهشت زهرا می‌رفتیم، خواستم بگویم: برای شادی روح شهداء صلوات بفرستید. (صلوات حضار) تا بلند شدم بگویم: صلوات ختم کنید، دیدم همه اتوبوس نگاه می‌کنند. خجالت کشیدم. آخر صلوات ختم کردن برای حجت الاسلام نیست، از این آدم‌های عادی می‌گویند: صلوات ختم کن. ولی تو حجت الاسلام هستی. در تلویزیون تو را می‌بینند. صلوات ختم کن، کار تو نیست. در شأن تو نیست، بنشین. شخصیت خیالی، گفتم: نامرد، فرار شاه از این شهداست. آمدن امام از این شهداست، تلویزیون تو از این شهداست، عارت می‌شود، بلند شو. بلند شدم دوباره نگاه کردم خجالت کشیدم، نشستم. دوباره هی خودم را توبیخ کردم، هی بلند شدم و هی نشستم، این بغل دستی گفت: حاج آقا! گفتم: بله، گفت: صندلی شما میخ دارد؟ (خنده حضار) گفتم: صندلی‌ام میخ ندارد، خودم گیر دارم. گفت: گیر چه هستی؟ گفتم: گیر یک شخصیت کاذب. به آقا گفتند: دکتر، مهندس، آیت الله، دیگر باورش شده است.
خانم از مکه می‌آید، چهار نفر می‌گویند: حاج خانم، حالا اگر کسی حاج خانم نگوید، مردم بی ادب هستند، تربیت ندارند! چیه؟ به من حاج خانم نگفت. دو نفر گفتند: مهندس، یکی هم نمی‌گوید: مهندس، می‌گوید: احمد آقا، یعنی همین که… مشکل داریم. دنیای خیال، شخصیت خیالی، علم خیالی… از اول تاریخ ما با این خیالات بوده است. خدا به ابلیس گفت: به آدم سجده کن. گفت: من؟ من؟ سجده کنم به این؟ من با ریش سفید گوش به حرف این بچه بدهم؟ اشکال دارد یک بچه حرف حسابی بزند؟ مرد گوش به حرف زنش می‌دهد؟ زن می‌گوید: من فوق لیسانس هستم. از تو شوهر دیپلم اطاعت کنم؟ او را باد می‌گیرد. گیر هستیم. من سجده کنم… «خَلَقْتَنِی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» (اعراف/12) من نژادم از آتش است، نژاد آدم از گل است. من به او سجده کنم. در قرآن چند تا «یَحسَبون» داریم. این دنیای خیال، «یَحسَبون» یعنی در دنیای خیال است، واقعیت ندارد، پیش خودش خیال می‌کند. «یَحْسَبُونَ‏ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (اعراف/30) این خیال می‌کند راهی که می‌رود درست می‌گوید. کج می‌رود خیال می‌کند درست می‌رود. «یَحْسَبُونَ‏ أَنَّهُمْ‏ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ» (مجادله/18) خیال می‌کند کسی است، کسی نیست. دنیای خیال! «یَحْسَبُونَ‏ أَنَّهُمْ‏ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف/104) محاسبات، پهلوی خودش نشسته محاسبات می‌کند.
می‌گویند: یک مردی دختری را گرفت و خانه برد. این سه ماهه زایید. آمد نزد پدر دختر که ما دختر شما را گرفتیم، سه ماهه زاییده است. گفت: کی باید بزاید؟ گفت: نه ماهه! گفت: بنشین، حساب سرت نمی‌شود، گفت: می‌شود، می‌نشینم بفرما. گفت: هرچه می‌گویم جواب بده. چند ماه است دختر من زن تو شده است؟ گفت: سه ماه. گفت: چند ماه است تو شوهر او شدی؟ گفت: سه ماه، گفت: چند ماه است با هم زن و شوهر شدید؟ گفت: سه ماه، گفت: سه سه ماه، نه ماه! (خنده حضار) گفت: ریاضی تو درست است اما در دنیای خیال، سوء ظن من هم سر جایش است. ما از اینها در اسلام داریم. رو حساب محاسبات خودش…
مثلاً حساب می‌کند من می‌روم معتکف می‌شوم در عوض به فلان حاجتم می‌رسم. اعتکاف برای حاجت نیست. ممکن است شما در طول سال هم معتکف شوی و خدا حاجت تو را ندهد. من به این امامزاده عقیده ندارم، نذر کردم، نداد.
3- محاسبات نادرست در زندگی
محاسبات! «زُیِّنَ‏ لِلْکافِرِینَ‏ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (انعام/122) کفار کاری که می‌کنند در محاسبات‌ها می‌گویند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) پدران بت می‌پرستیدند، ما هم بت می‌پرستیم. میراث فرهنگی بعضی کارهایش باید حفظ شود بعضی کارهایش میراث فرهنگی ننگ ما است. خیلی از کارها غلط است. مگر ابراهیم بت‌ها را نشکست، این بت‌ها میراث فرهنگی نبود؟ در روز فتح مکه که حضرت علی بت‌ها را شکست، مگر بت‌ها صنایع دستی نبود؟ هر چیزی که نیاکان ما بعضی کارهایشان خوب بود، روی چشم، بعضی کارهایشان بد بود، نه! ما خودمان عقل داریم، وحی هم داریم. پیغمبر هم داریم. تکیه کنیم به اینکه دیگران گفتند، دیگران غلط کردند. حالا بگو: ما هم غلط می‌کنیم.
یک کسی از خانه بیرون آمد، دید با زغال روی دیوار قشنگ تبلیغات می‌نویسد. صاحبخانه گفت: بابا این دیوار به این قشنگی چرا با این خط زشت و این زغال داری خراب می‌کنی؟ گفت: من که نه، دیگران هم نوشتند، گفت: دیگران گور پدرشان خندیدند. گفت: من هم گور پدرم می‌خندم بگذار بنویسم! (خنده حضار)
4- امتیازطلبی‌های نادرست تحت عنوان دین‌داری
یهودی‌ها خودشان را لوس می‌دانستند. می‌گفتند: «نَحْنُ‏ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُه‏» (مائده/18) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. نژاد یهود می‌گفتند: ما نژاد ممتاز هستیم. خدا می‌گوید: نه، این خیال می‌کند، هیچ امتیازی ندارد. اگر فکر می‌کنید آدم خوبی هستید نباید از مرگ بترسید. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: هرکس فکر می‌کند آدم خوبی است خودش را با این خط‌کش متر کند. «إِنْ زَعَمْتُمْ‏ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» (جمعه/6) اگر فکر می‌کنید شما جزء اولیای خدا هستید باید آرزوی مرگ کنید و از مرگ نترسید. همین که از مرگ می‌ترسید، پیداست کارت درست نبوده است. خدا رحمت کند آقای فلسفی را، در آستانه‌ی رمضان بود یا محرم، ایشان یکی دو ساعت قبل از ظهر در اتاق بیرونی می‌آمد، روحانیون و منبری‌ها هرکدام کار داشتند، می‌آمدند آنجا، بعضی وقت‌ها آدم‌های بزرگ هم می‌آمدند. یکبار یادم هست من نشسته بودم، آقای مطهری هم آمد مهمان ایشان شد. یکی از روحانیون گفت: آقای فلسفی شما پدر تبلیغ هستی. مرحوم آقای فلسفی، نود ساله بود تقریباً شصت سال سخنران درجه یک ایران بود. یعنی از فلسفی بالاتر نداشتیم. شصت سال نفر اول بود. یک نفر در ورزش شصت سال فوتبالیست یک باشد، شصت سال خیلی زیاد است. ممکن است آدم یکبار بدرخشد و بعد خاموش شود. اما شصت سال، گفتند: شما پدر تبلیغات هستی، ما هم چند تا آخوند و واعظ و منبری هستیم. روی منبر چه بگوییم؟ فردا محرم یا ماه رمضان است چه بگوییم؟ ایشان سرش را پایین انداخت و سرش را بالا کرد و جمله قشنگی گفت. گفت: شما منبری‌ها در روضه‌هایتان این را می‌گویید که وقتی امام حسین در کربلا شهید شد، زن و بچه‌اش در کوفه و شام اسیر شدند، یکی از اهل‌بیت گفت: ای یزید! تو که ما را اسیر کردی و بچه‌ها را به طناب بستی، الآن اگر پیغمبر وارد اتاق شود، چه می‌گویی؟ نسل پیغمبر را کشتی و اسیر کردی! عربی‌اش این است «ما ظنک برسول الله» گمان تو نسبت به رسول الله چیست؟ اگر رسول الله ما را در این حال ببیند. این را خواندی؟ گفتم: بله، این از روضه‌های در بورس من است. گفت: هرکدام منبر می‌روید باید طوری سخنرانی کنید که هر لحظه حضرت مهدی(ع) در را باز کرد و آمد خیس عرق نشوید. نکند روی منبر یک چیزی بگویید که اگر امام زمان وارد شد نشست، بگوید: روی منبر چه می‌گویی؟ کی ما این حرف‌ها را زدیم؟ این چطور آیه‌ای است تفسیر کردی؟ چرا به جای قرآن و حدیث چرت و پرت می‌گویی؟ نکند حرفی بزنید که هروقت، طوری حرف بزنید که هروقت امام زمان پای منبر شما پیدا شد، رنگ شما نپرد… امام رضا هم فرمود: طوری زندگی کنید که بتوانید در نماز جمعه بگویید. اگر یک کاری می‌کنید که در نماز… مثلاً این آقا می‌گوید: حقوقم قانونی است. بگو: آقا بیا در نماز جمعه بگو. بسم الله الرحمن الرحیم، این جانب حقوق قانونی داریم، ماهی اینقدر میلیون تومان. مگر نمی‌گویی: حقوق قانونی است. اگر قانونی است خودت بیا در نماز جمعه بگو. هرکس هر حقوقی دارد که نمی‌تواند در نماز جمعه بگوید، معلوم می‌شود یک ریگی در کفشش هست. باید همه چیز هویدا باشد. روشن باشد.
یک زمانی بود در ایران دو جور جنس بود، بازار آزاد بود و تعاونی، دو تا نرخ بود. یکی از دانشجوهای دانشگاه تهران بلند شد گفت: آقا اینجا هرکس می‌آید سخنرانی کند به خاطر خطوط سیاسی یک عده می‌نشینند و یک عده هم می‌روند. تو که می‌آیی همه می‌نشینند. فقط ما یک سؤال داریم، جهازیه دخترت را از کجا پیدا کردی؟ پول از کجا آوردی؟ آزاد خریدی یا تعاونی؟ می‌‌شود امروز برای ما در مورد جهازیه دختر صحبت کن. گفتم: یک نماینده تعیین کنید آدرس می‌دهم برود خانه ما یک فیلم برداری از جهازیه بکند، برگردد فردا نشان بدهد، اگر جهازیه من بیش از عادی است شما دیگر فردا به حرف من گوش ندهید. من نمی‌خواهم بگویند: قرائتی در دانشگاه تهران آمده جهیزیه دخترش را می‌گوید. ولی شما هم حق داری، من هم حیفم می آید وقتم را صرف این کنم ولی شما هم حق داری بپرسی. یک فیلم بردار برود و من آدرس می‌دهم که طوری حرف بزنیم و زندگی کنیم که در نماز جمعه بتوانیم بگوییم. این سخن برای امام رضا است، آن سخن هم برای اهل‌بیت است. یزید کاری کن که اگر رسول خدا ما را دید خیس عرق نشوید. بچه‌اش را کشتی؟ نسلش را اسیر کردی؟ هرکس فکر می‌کند کارش درست است باید از مرگ نترسد.
من سراغ دارم عالم بزرگواری را، به ایشان گفتم: اگر امام صادق، یا مخبر صادقی، یک خبرنگار صادقی به شما گفت: شما هشت روز دیگر از دنیا می‌روی، شانزده روز دیگر از دنیا می‌روی، دو روز دیگر از دنیا می‌روی. اگر به شما گفتند، چه می‌کنی؟ ایشان گفت: کاری می‌کنم که از اول عمرم تا به حال کردم، من از اول عمرم هر تصمیمی گرفتم گفتم: فرض کن بعد از این تصمیم جانت تمام شد. یک تصمیم درست بگیر. لحظه‌ای تصمیم نگیرید. من از اول عمرم سعی کردم هر کاری می‌کنم جواب قیامت را داشته باشم. من یک چنین عالمی را دیدم، خدا رحمتش کند.
5- تصور نادرست، بی‌نیازی از کسب علم
کسی که خیال او را بگیرد، دنیای خیال، خیال می‌کند فارغ التحصیل است. اصلاً کسی از تحصیل فارغ می‌شود؟ مگر زن حامله هستی؟ زن حامله فارغ می‌شود. خدا به پیغمبرش می‌گوید: تو فارغ التحصیل نیستی. آیه‌اش این است «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْماً» (طه/114) پیغمبر تو فارغ التحصیل نیستی. خدا به موسی می‌گوید: پیغمبر اولوالعزم هستی اما فارغ التحصیل نیستی. برو نزد خضر علومی دارد یاد بگیر. فرشته‌ها گفتند: خدایا ما فارغ التحصیل نیستیم. «لا عِلْمَ لَنا» ما علمی نداریم، «إِلَّا ما عَلَّمْتَنا» (بقره/32) مگر چیزهایی که تو یاد ما دادی. انسان هیچوقت… تو دنیای خیال است فکر می‌کند فارغ التحصیل است، مطالعه نمی‌کند. خیال می‌کند مال، مقام، دوست، رفیق، اینها به دردش می‌خورند. انسان از همه نخ‌ها دیر یا زود قیچی می‌شود. در دنیا انسان به چند نخ بسته شده است.
به نخ مال، فرزند، دوست، مقام، قبیله، پست، قرآن می‌گوید: همه این نخ‌ها پاره می‌شود. «یَوْمَ لا یَنْفَعُ‏ مالٌ وَ لا بَنُون‏» (شعرا/88) این نخ پاره می‌شود، «و لا بنون» این نخ هم پاره می‌شود. «وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ‏ حَمِیما» (معارج/10) رفیقت هم از دست می‌رود. «هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَه‏» (حاقه/29) مقام سلطنت هم نابود شد. عشیره‌ی تو هم فایده ندارد. انسان تنها می‌ماند. این قبیل دوستان که می‌بینی، مگسانند دور شیرینی! دنیای خیال، به او می‌گویند: کار تو غلط است، می‌گوید: من غلط هستم؟ من… به منافقین می‌گفتند که شما کارتان غلط است، می‌گفتند: نخیر، ما اتفاقاً کارمان… ما مصلح هستیم.
6- جهل و تقلید نابجا، ریشه خیالات نادرست
ریشه خیال، تقلید، جهل، هوس، به بت پرست‌ها می‌گفتند: چرا بت می‌پرستید؟ می‌گفتند: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا» (یونس/18) این سنگ‌ و چوب‌های بت‌ها شفیع ما هستند. می‌گفت: نه اینطور نیست. شفاعت هست اما جماد شفاعت نمی‌کند. چرا دنبال فلانی هستی؟ من اگر با این فلانی باشم، عزیز می‌شوم. وصل به آمریکا باشیم عزیز می‌شویم. اینطور است؟ اگر آمریکا آدم را عزیز می‌کند چرا شاه ذلیل شد؟ وقتی مردم همه می‌گفتند: مرگ بر شاه، مگر آمریکا نمی‌خواست شاه را نگه دارد؟ اگر آمریکا سبب عزت است، نباید شاه سقوط کند. «فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً» (نساء/139) جمیعا یعنی یک درصد هم برای این نیست که شما کاندیدا رأی بیاوری، رأی نیاوری، پهلوی رئیس جمهور عکس بگیری، عکس نگیری، هیچی! «أَنَ‏ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعا» (بقره/165)، «فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً»، «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعا» (رعد/42) تدبیر برای خداست. ممکن است همه کارها را بکنیم، ورق برمی‌گردد طور دیگر می‌شود. بعضی‌ها فکر می‌کنند ایمان دارند. «یَزْعُمُونَ‏ أَنَّهُمْ آمَنُوا» (نساء/60) در دنیای خیال فکر می‌کند آدم مؤمنی است، حال آنکه مؤمن نیست.
خانمی است مکه می‌رود، عمره می‌رود، سجاده‌اش اندازه یک بقچه حمام است. پنج کیلو است. حالا این خانم حجابدار، پسرش به دختری علاقه پیدا کرده است و رفته دختری را گرفته است. شیرم حرامت باشد! پایت را در خانه ما نگذار. ننگ فامیل هستی. آمدند نزد من گفتم: خانم ادب اقتضا می‌کرد که پسر به شما بگوید و شما خواستگاری بروی. این پسر شما بی ادبی کرده بدون گفتن شما رفته دختری را گرفته است. اما تو می‌توانی اینقدر نفرین کنی و اینقدر فحش بدهی و اینقدر او را تحقیر کنی؟ یک جوان تحصیل کرده هم بود. عرض کردم ادب اقتضا می‌کند که جوان به مادرش بگوید. به خواهرش بگوید. راه طبیعی و رسمی و اخلاقی‌اش همین است. از نظر اخلاقی حق با توست اما اگر این جوان مراعات اخلاق را نکرد اینقدر فحش باید نثارش کنی. اینقدر نفرین باید… این خانم فکر می‌کند چون چهار بار عمره رفته است هر سال هم مشهد می‌روی، فکر می‌کند خانم حزب اللهی است. ابدا حزب اللهی نیست. حقی را که خدا برای این جوان گذاشته است، تو این حق را سلب می‌کنی. باید توبیخش کرد که چرا به مادرت نگفتی، اما حالا اگر ازدواج کرد و بچه دار شد، حالا بعد از بچه داری آن را دیدی، چند سال پا در خانه ما نگذار. اینها زن‌هایی هستند که فکر می‌کنند مذهبی هستند.
افرادی که به قوانین بین الملل تکیه می‌کنند، کاری به قانون خدا ندارند، اینها هم قرآن می‌گوید: «یَزْعُمُونَ‏ أَنَّهُمْ آمَنُوا» اینها خیال می‌کنند حزب اللهی هستند. چرا؟ برای اینکه «یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوت‏» (نساء/60) هروقت می‌بینی، خوب ببینیم قوانین بین الملل چه کرده است. بگو: خالق من چه گفته است؟ پیغمبر من چه گفته است؟ امام من چه گفته است؟ بین الملل می‌خواهد چه کند؟ مگر هشت سال ایران بمباران نشد، بین الملل چه کرد؟ بین الملل در این هشت سال چه کرد؟ پنجاه سال است فلسطینی‌ها بمباران می‌شوند، الآن مدت‌هاست یمن بمباران می‌شود، بین الملل برای یمن چه کرد، برای فلسطین چه کرد، برای ایران چه کرد؟ برای خود ایران چه کرد؟ این چقدر دلباخته است؟ قرآن می‌گوید: اینهایی که هی به جای قانون خدا می‌گویند: بین الملل، اینها هم دین ندارند. «یَزْعُمُونَ» یعنی در دنیای خیال است. بحث ما چیست؟ دنیای خیال، خیال می‌کند با سواد است، فارغ التحصیل است، دیگر مطالعه نمی‌کند. خیال می‌کند کسی است. «یَحْسَبُونَ‏ أَنَّهُمْ‏ عَلى‏ شَیْ‏ء» (مجادله/18)
یک کسی رأی نمی‌آورد، خوب رأی نیاورده که نیاورده است. طوری شده است؟ نه، در دنیای خیال می‌گوید: من باید رأی بیاورم. حالا که رأی نیاوردم پس چنین و چنان، قرآن یک آیه دارد می‌‌گوید: باید طوری باشید که اگر دادند، جفتک نزنید. بد مستی نکنید. اگر هم ندادند سکته نکنید. آیه‌اش را بخوانم «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (حدید/23) می‌ترسم جا به جا خوانده باشم. آیه را درست خواندم، منتهی جا به جایی‌اش را شک دارم. گفتم: پلو عدس، یا عدس پلو! حالا فرق نمی‌کند. ترجمه‌اش این است: دادند بد مستی نکن، گرفتند سکته نکن.
یک مثل خوبی است، پیرمرد شیرازی خدا رحمتش کند، مثل قشنگی بود. گاهی مثل‌ها آیه را باز می‌کند. گفت: مثل کارمند بانک، کارمند بانک قدیم که… [حضار سخن می‌گویند…] اینکه شما می‌گویید… چه می‌گویید؟ کارتخوان! آن زمانی که کارتخوان نبود. یک مأمور بانک امروز این قسمت می‌ایستاد پولها را می‌گرفت. فردا رئیس بانک می‌گفت: شما آنجا بایست، پول می‌داد. نه آن روزی که می‌گرفت جفتک می‌زد، نه آن روزی که می‌داد سکته می‌کرد. آیه می‌خواهد این را بگوید. دادند الحمدلله، ندادند هیچی…
یک جوان زشتی می‌خواست داماد شود، ولی هیچی نداشت، نه قیافه داشت نه پول داشت، هیچی هیچی، قد کوتاه، سیاه، فقیر، هرجا می‌رفت زنش نمی‌دادند. گفتند: فلانی دختر دارد. گفت: به من نمی‌دهند. گفت: حالا می‌رویم می‌گوییم. نزد پدر خانم رفت، گفت: شنیدم شما دختر داری، من هم می‌خواهم داماد شوم. حالا جمله را ببین «ان تزوجونا» اگر دخترت را به ازدواج ما درآوردی و دخترت را به ما دادی، الحمدلله! «و ان تمنعونا» اگر ممانعت کردی و دخترت را ندادی الله اکبر! خدا بزرگ است. یک جای دیگر می‌رویم. «ان تزوجونا الحمدلله» این جوان‌های ما الآن اینطور هستند؟ وقتی عاشق می‌شود می‌گوید: ما را به نوکری خودتان بپذیرید. (خنده حضار) امیدوارم فرزند خوبی در خانواده شما باشم. مثل گربه تملق می‌گوید. (خنده حضار) وقتی که عاشق می‌شود. آنوقتی هم که می‌گویند: عروس می‌خواهد درس بخواند، استخاره ما بد آمده، چه و چه… فو… چنین سیگار می‌کشد و انگار سکته می‌کند. شد شد، نشد نشد! نشد یک کسی دیگر…
7- تصورات نادرست درباره مرگ و شهادت
خیال، خیال می‌کند که اگر خانه‌اش محکم باشد در امان است. «فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَه» (نساء/78) قرآن می‌گوید: خانه‌های محکم می‌سازند. اما «مَکنّا» همان آدمی که امکانات به او دادیم، «أَهْلَکْنا» (انعام/6) در همان امکاناتش… یوسف دم چاه خندید. برادرها گفتند: چرا می‌خندی؟ می‌خواهیم تو را در چاه بیاندازیم. گفت:    یک زمانی به شما نگاه کردم. گفتم: کسی با این ده تا برادر نخواهد گفت: بالای چشمت ابرو است. حالا می‌بینم همان‌هایی که به آنها دل خوش بودم، می‌خواهند مرا در چاه بیاندازند. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ‏ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها» (توبه/55) یعنی گاهی پول می‌دهیم، همان پولی که می‌گویند: هرکس داشته باشدخوشبخت است، با واسطه همین پول او را می‌سوزانیم. پولش می‌دهیم، در پول هی می‌سوزد. چون پول که دارد باید مواظب باشد دزد نبرد. گروگان نگیرند. گم نکند.
حضرت داشتند می‌رفتند، به چادری رسیدند. گله میشی، بزغاله‌ای چیزی بود. حضرت فرمود: می‌شود از این شیر به ما بفروشی یا بدهی؟     گفت: نه، گفت: خدا خیلی مال به تو بدهد. رفتند به کسی دیگر رسیدند، او هم گله میش داشت. گفت: می‌‌شود یک خرده از شیر به ما بفروشی یا ببخشی؟ گفت: بله، شیر را داد. گفت: انشاءالله خدا به مقداری به تو بدهد که آبرویت حفظ شود. مردم گفتند: یا رسول الله، آن کسی که به تو نداد، گفتی: خدا خیلی به تو بدهد. آن کسی که به تو داد، گفتی: خدا به اندازه کفاف به تو بدهد. بخور و نمیری که آبرویت حفظ شود. گفت: او را نفرین کردم. گاهی خدا افرادی را پولدار می‌کند، در پول می‌سوزند. در پول می‌سوزد. خیال می‌کنیم اگر پولدار شویم. اگر این خانه را داشته باشیم، اگر اینجا چنین باشد و چنان باشد…
خیال می‌کند شهادت مرگ است. دو جای قرآن فرموده: فکر نکنید آنهایی که شهید شدند، مردند. «بَلْ‏ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏» (آل‌عمران/169) نه فقط نامشان به نیکی زنده است، سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند… نه فقط نامش زنده است، واقعاً… قرآن بخوانم، «یفرحون» شادی می‌کنند، «یستبشرون» به هم خبر خوش می‌دهند. «فرحین» حیات واقعی دارند. فکر نکنید آن کسی که رفت… گاهی وقت‌ها آدم فکر می‌کند یک دانه رفت، نه آقا دانه زیر خاک رفت اما یک خوشه بیرون می‌آید. آن دانه‌ای که می‌رود و یک خوشه بیرون می‌آید، نباید گفت: دانه از بین رفت، چیزی که در راه خدا دادیم از بین نمی‌رود، می‌ماند. یک حیوانی در خانه پیغمبر بود، فرمود: بکشید و گوشتش را تقسیم کنید. این کار را کردند. پرسید: گوسفند حل شد؟ گفتند: همه را دادیم، یک نیم کیلویی مثلا، یک مقداری را برای خودمان گذاشتیم. فرمود: بگویید همه هست، آنچه خودمان می‌خوریم از بین می‌رود. چیزی که در راه خدا بدهیم از بین نمی‌رود. خیال می‌کنیم اگر خمس بدهیم مال ما کم می‌شود. امام جواد فرمود: من امام جواد هستم. ضامن هستم خمس بدهید مال شما کم نشود. من ضامن هستم خمس بدهید مال شما کم نشود. درخت انگور که چوبش را قیچی می‌کنند انگورش بهتر می‌شود. من ضامن هستم خمس بدهید مال شما کم نشود.
خیال می‌کنیم اگر نمازمان را بخوانیم بدویم به کارمان می‌رسیم، می‌گوییم: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، می‌دویم! حدیث داریم خدا به فرشته‌ها می‌گوید: به این بگو کجا می‌روی؟ از صف نماز جماعت می‌دوی در صف سیب زمینی و نانوایی می‌ایستی. کسانی که نماز می‌خوانند و تعقیب نخوانده جیم می‌شوند. حدیث داریم خدا به فرشته‌ها می‌گوید: این می‌دود به کارهایش برسد. نمی‌داند کارهایش دست من است، اینجا می‌دود از نماز کم می‌گذارد، خدا هزار تا… قرآن یک آیه دارد «فَسَنُیَسِّرُهُ‏ لِلْیُسْرى‏» (لیل/7) یعنی تاب‌های کارش را باز می‌کنم. یک آیه داریم«فَسَنُیَسِّرُهُ‏ لِلْیُسْرى‏» به کارش تاب می‌دهم. اینکه اینجا تعقیب نمی‌خواند به کارش تاب می‌دهم متوجه نیست. فکر می‌کنیم اگر این دختر را نبینیم از دست ما می‌رود. دختر به این خوشگلی خوب او را ببین! حدیث داریم اگر جوانی دختری را دید، گفت: خدایا این دختر حرام است و من بخاطر رضای تو چشم‌هایم را پایین می‌اندازم. خداوند یک دختر خوب قسمت او می‌کند. ولی اگر از حرام استفاده کرد، همین مقدار که از حرام استفاده کرد، خدا زندگی و ازدواج او را عقب می‌اندازد. حدیث داریم کسی که به حرام ناخنک بزند، خدا سهم حلالش را کم می‌کند. کسی که به حرام ناخنک نزند، خدا حلال را قسمت او می‌کند.
خدایا ما را در دنیای خیال، خیال گرا قرار نده. ما را واقع بین قرار بده. به ما بصیرت بده در این دنیا گول زرق و برق‌ها، زنده باد و مرده‌ بادها، ما را اغفال شده‌های دنیا قرار نده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- کدام یک از دعاهای معروف، منسوب به امام حسین علیه السلام است؟
1) دعای ندبه
2) دعای کمیل
3) دعای عرفه
2- کدام تصور نادرست باعث شد شیطان به آدم سجده نکند؟
1) برتری نژادی
2) برتری علمی
3) برتری عبادی
3- آیه 104 سوره کهف از چه امری مذمت می‌کند؟
1) دنیاطلبی
2) محاسبات نادرست
3) ریاست طلبی
4- آیه 18 سوره مائده به چه خطری اشاره می‌کند؟
1) امتیازطلبی دینی
2) کفر بعد از ایمان
3) نفاق درونی
5- قرآن درباره مسلمانانی که حکومت طاغوت را می‌پذیرند، چه تعبیری به کار می‌برند؟
1) گمان می‌کنند ایمان دارند
2) گمان می کنند پیروز می‌شوند
3) قطعاً ایمان ندارند

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3844

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.