زمینهها و عوامل گناه (3)
2- خلوت کردن نا محرمان با بستر گناه
3- هجرت از محیط گناه
4- نقش والدین در سلامت روحی فرزند
5- نیاز جامعه به طلاب علوم دینی
6- دوری از طرد و ملامت گنهکار
7- ایجاد زمینه برای بازگشت خطاکار
8- انتقاد از کار زشت، نه خلافکار
موضوع: زمینهها و عوامل گناه (3)
تاریخ پخش: 15/05/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
رمضان 91، بحث ما راجع مسألهی گناه، دوری از گناه، عواملی که ما را از گناه وامیدارد. عواملی که ما را از گناه باز میدارد. واداشتن، باز داشتن، یکی از عوامل گناه، وادار کردن زیر دستها به دستور بالا دستها است. کارگر را میگیریم، میگوییم: آقا اینها را با هم مخلوط کن. این برنج را قاطی کن. این چای را قاطی کن. یعنی دستور به گناه. ما اگر میخواهیم راجع به این صحبت کنیم، چون کم هم نیستند افرادی که امر به گناه میکنند. قرآن یک آیه دارد، چون بینندهها بحث را ماه رمضان میبینند، پای تلویزیون، هرچه از قرآن بگوییم محکمتر و بهتر است.
1- وادار کردن زیر دستان به گناه
عوامل گناه، 1- دستور بزرگان، قرآن میفرماید: «وَ لا تُکْرِهُوا» (نور/33) «تُکْرِهُوا» یعنی اکراه، یعنی زورکی، «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ»، «فَتَیات» یعنی کنیزها! «عَلَى الْبِغاءِ»، بغاء یعنی فحشاء. «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاء» کنیزهایتان را به گناه وادار نکنید. چرا؟ میفرماید: «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» برای پول.
افرادی به کنیزشان میگفتند که: برو فعلاً با این پسر باش، برو فعلاً با این تاجر باش، در عوض یک درآمدی برای من است. متأسفانه متأسفانه در دنیا داریم کشوری که ناموسش را در اختیار دنیا میگذارد، و از دخترهای فاحشهاش تشکر میکند که برای من تولید ارز کردید. پول آوردید.
گاهی ممکن است یک منطقه فاسد پرواز هم زیاد داشته باشد. آیا هواپیمای جمهوری اسلامی میتواند بگوید: چون آنجا مشتریاش زیاد است من هواپیما بگذارم برای اینکه یک منطقه فسادش زیادتر است. درآمد چقدر ارزش دارد؟«لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»، «لِتَبْتَغُوا» دنبال کنید. «عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»، «عَرَض» یعنی عارضی است. مثل عطر است. عطر بویش میپرد. میخواهد بگوید: دنیا عَرَض است. دنیا میپرد. ماندگار نیست. اما جرمی که شما انجام دادی میماند.
هستند افرادی که مثلاً به دختر میگوید:آرایش کن در این فروشگاه بایست و چون شکلت خوب است مشتریها را جذب میکنی. چه خبر است؟ من پولدار شوم. برای اینکه من پولدار شوم، یک دختر زیبا میآورم، زن زیبا میآورم که مثلاً جنس من فروش برود. دنیا چقدر است؟ دنیا عارضی است. به کارگیری زیر دستان در امور حرام ممنوع است. کسی حق ندارد به نوکرش، به کلفتش، این برای کنیز است. یعنی کنیز هم عزت دارد. اینطور نیست که حالا کنیز است من بتوانم هر استفادهای بکنم. یا خدای نکرده سوء استفاده از شاگردش میکند.
من دخترم را فرستادم خیاط خانه خیاطی یاد گیرد، میگوید: گوشت درست کن، غذا درست کن، سبزی پاک کن، عدس پاک کن. ببینید خانم من دخترم را نزد شما فرستادم خیاطی یاد بگیرد، بنا نبود که کلفت شما شود. من پسرم را نزد شما فرستادم مکانیکی یاد بگیرد، خانم تو را دکتر ببرد. بچهات را مدرسه ببرد. بنا نبود این کاره شود. شما حق نداری از پسر مردم، دختر مردم برای رسیدن به لذت دنیا آنها را وادار کنی به یک کاری. این مهم است.
به کار گیری زیر دستان در امور حرام ممنوع است. «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ »، «وَ لا تُکْرِهُوا» را میفهمید. یعنی وادار نکنید با اکراه. «فَتَیات» یعنی کنیز! کنیزی را وادار نکنید «عَلَى الْبِغاءِ» که بروند فاحشه شوند، برای اینکه ریال و دلارش را به شما بدهند. این هم به کشورهایی میگوید که عیاش خانه درست کردند، هم به رستورانها میگوید.
یک جایی رفتم، رستورانی، در یک کشور خارجی، خواستم نماز بخوانم دیدم این کسی که پذیرایی میکند گفت: بیا میخواهی نماز بخوانی قبله این طرف است. دیدم مسلمان است. گفتم: تو مسلمانی؟ گفت: بله من مسلمان هستم. گفتم: آخر اینجا که همه این رقمی است. گفت: برای خرج زن و بچه آمدم. برای خرج زن و بچه آمدم. برای خرج زن و بچه باید مثلاً یک مسلمان در یک رستوران مسیحی کار کند؟ آن هم شراب سرو کند، برای اینکه یک لقمه نان بخورد. خدا به سگ های ولگرد روزی میدهد به سوسکهای سوراخها روزی میدهد.
بعضی از حیوانات دریایی وقتی ماهیها را میخورند، لای دندانشان جرم جمع میشود. میخواهد مسواک کند روی آب میآید، دهانش را باز میکند. پرنده از هوا میآید در دهان این مینشیند، منتهی دو شاخه دارد، مثل کلنگ دو سره، این پرنده دو تا شاخک دارد، یکی بالا یکی پایین. در دهان این مینشیند، آشغالهای دندان این را میخورد. هم دهان این مسواک میشود و هم شکم او سیر میشود. او میپرد و او هم در اقیانوس میرود. یعنی خدا رزق پرنده را لای دندان نهنگ گذاشته است.
آنوقتی که ما در رحم مادر کوچک بودیم، مغز داشتیم یا سیاست؟ تلاش داشتیم… هیچی نبودیم. خدا ما را آنجا رها نکرد. چرا ما به خاطر یک لقمه نان به هر کاری دست میزنیم. یکی از عوامل گناه دستور بالاها است. دستور میدهند. رئیس رستوران است. رئیس شهر است. نمیدانم هرکس هست. ارزشها نباید فدای مال و مادیات شود. تو ناموست را به همهی مردم عرضه میکنی برای اینکه دو فلس پول گیرت بیاید. ناموست است، ارزشها فدای مال و مادیات نشود.
معلم سرخانه میگیری، با دخترت خلوت میکند برای اینکه فیزیک یاد او بدهد. بعد ممکن است عاشق دخترت شود، بعد ممکن است به فتنه کشیده شود. خلاصه سرچشمهی بعضی از گناهان بزرگترها هستند «وَ لا تُکْرِهُوا»، به بچهمان یاد بدهیم چنین کن. چنین کن… اصلاً یاد بچهمان میدهیم که این خلافکار باشد.
2- خلوت کردن نا محرمان با بستر گناه
یکی از موارد گناه مسألهی خلوت کردن است. برای خلوت کردن دختر و پسر و زن و مرد هم برایتان بگویم. 2- خلوت کردن؛ یوسف وقتی دید خلوت شده همه درها را بست، گفت: «ربِّ» خدایا از «السِّجْنُ» سجن یعنی زندان، «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی» عجب قرآنی داریم. «رَبِّ» یعنی پروردگارا، «السِّجْنُ» من برایم زندان بهتر است. گاهی وقتها یک جایی بهتر است، میگوییم: همه اینجا باشیم. هوایش خنکتر است. همهاش اینجا باشی که گناه میشود. خوب بروید در آن اتاق. آن اتاق کولر گازی ندارد. قرآن میگوید: یکوقت نکند به خاطر یک کولر گازی نبودن یک جا، همه یک جا جمع شوید و … زندان بهتر است. نکاتی که من از این آیه اینجا یادداشت کردم این است.
اول میگوید: «رَبِّ» در قرآن بعد از کلمهی الله «رَبِّ» بیشترین کلمه است و در همهی دعاها تقریباً کلمهی «رَبِّ» را گفته است. این خودش یک نکته است. اگر میخواهیم دعا کنیم رب بگوییم. حدیث داریم اگر ده مرتبه انسان بگوید: «یا رب، یا رب، یا رب» خدا میگوید: لبیک! چه میخواهی؟ ده مرتبه یا رب گفتن. «رَبِّ» ابراهیم دعا میکند. هیچکس میگوید، دعا کند خدایا من زندان بروم؟یوسف میگوید: خدایا من زندان بروم بهتر از این است که… از این معلوم میشود که رضایت خدا بر رضایت مردم ترجیح دارد. در زندان باشم خدا راضی است. نزد زلیخا باشم، زلیخا راضی است.
جداسازی محیط به خاطر مصون ماندن افراد از گناه؛ یک کار درستی است. میگوید: مرا از او جدا کن. این طرف اتوبوس مرد، آن طرف اتوبوس زن! حضرت عباسی دانشگاه ما اشکال دارد مثلاً سه شنبه صبح دخترها بیایند و عصری پسرها؟ کسی نیست به ریش ما بخندد که شما بچههای ابتدایی را که شهوت ندارند از هم جدا میکنید. بچههای راهنمایی که هنوز شهوتشان گل نکرده از هم جدا میکنید. دبیرستانی که شهوت گل میکند از هم جدا میکنید. دانشجو را که شهوت گر میکشد قاطی هم میکنید. این بدترین نوع مدیریت در کشور ما است. کسی نیست این را بفهمد یا میفهمند… آخر پس قرآن چه گفته؟ قرآن قصه گفته، گفته: «رَبِّ السِّجْنُ» بروم زندان بهتر از این است که آلوده شوم. چه اشکالی دارد جدا شویم؟ زن و مرد باید مخلوط باشند خیلی جاها. در کعبه، در حرم امام حسین، زن از چیزی محروم نیست. در وکیل مجلس باشد، زن در اداره باشد. زن معلم باشد. معنای این محرومیت زن نیست. بابا زن زیبا برای شوهرش است. چرا در معرض قرارش میدهید؟
3- هجرت از محیط گناه
یوسف گفت: خدایا حاضر هستم زندان بروم، آلوده نشوم. ولی ما حاضر نیستیم کلاسهایمان را عوض کنیم. فاصلهی ما با قرآن چقدر زیاد است؟ فاصلهی ما با قرآن، بله یک جاهایی میشود زن و مرد با هم سر کلاس بنشینند. یا استاد نیست، یا کلاس نیست، هرجا نمیشود ما اجباری نداریم. یعنی دین اجباری ندارد. ولی وقتی هست، چه دلیل دارد که حالا مخلوط هم شویم. مهمانی است، خواهرها آن طرف بنشینند و برادرها آن طرف. مگر دریا زمان شاه قاطی نبود؟ همین دریای مازندران زمان شاه قاطی بود. و الآن در جمهوری اسلامی زنها یکجا هستند و مردها یکجا. طوری شد؟ خیلی جاها… آخر وقتی ما مخلوط کردیم سن ازدواج بالا میرود. آداب و رسوم غلط جلو میآید. دختر و پسر مخلوط میشوند، بعد مردم اینجا جلوی تلویزیون چه بگویند؟ فیلمهای ما، جامعهی ما، خیابان ما، وقتی همه دست به دست هم میدهند دیگر کار دست کسی نیست. از یوسف یاد بگیرید، گفت: حاضر هستم زندان بروم و پاکدامن شوم. هجرت از محیط گناه لازم است. اگر کسی در رنج و سختی است این مجوز این نیست که گناه کند. یوسف در زندان در رنج و سختی بود. اما این رنج و سختی این نیست که آقا من آنجا مشکل دارم. خوب اگر مشکل داری یعنی گناه کنی؟ اینکه نمیشود. از این معلوم میشود که روح آزاد باشد، زندان بهشت است. اما اگر روح در حال معصیت باشد، کاخ زندان است. این خیلی است. یوسف از خانهی عادی نگفت میخواهم زندان بروم. از درون کاخ میگفت: میخواهم زندان بروم. آخر زلیخا در کاخ بود.
زندان بیگناه کاخ است و کاخ بی… نصفش را من میگویم و نصفش را کمک کنید. زندان بدون گناه کاخ است و کاخ با گناه زندان است. خیلی خوب این هم برای این.
مسألهی دیگر که دربارهی عوامل گناه است این است که در برخورد با گناهکار چند تا مسأله است. یکی اینکه هرکسی سهم خودش را روشن کند. یک گناهی که واقع میشود بیایید تقسیم کنید.
4- نقش والدین در سلامت روحی فرزند
1- سهم والدین چیه؟ از همه سهمها بیشتر است. اگر بچهای نماز نمیخواند، بیشترین سهم برای والدین است. بعد سهم مدرسه است. بعد سهم رسانه است. بعد سهم مسجد است. بعد سهم مردم است. یکی هم سهم دولت است. اگر خواستیم جلوی گناه را بگیرم، باید ببینیم سهم چه کسی چطوری است؟ بچهمان را چطور تربیت کنیم؟ سهم پدر و مادر از همه بیشتر است.
امام حسین در روز عاشورا هرچه نصیحت کرد گوش نداد، آخرش فرمود: مشکل در لقمههای شما است. پدر و مادر اگر غذای حرام به بچه بدهند، دیگر امور تربیتی و کامپیوتر و اردو و خطاطی و تواشیح و… اصلاً کاری نمیتواند بکند. لقمهی حرام در شکمش است. اگر شما گازوئیل در هواپیما ریختی، حالا شما هرچه خلبان و لباسهایش را اتو کنی و صندلی هواپیما را عوض کنی، کامپیوترهایش را عوض کنی، بابا این هواپیما نمیپرد. گازوئیل در آن است. باید بنزین مخصوص بریزی، شما قیر در هواپیما ریختی. سهم پدر و مادر! سهم دولت چیه؟ ما نباید یک طوری باشیم که دیگر حالا قطر دیگر به ما متلک بگوید. آخر شنیدن متلک از قطر خیلی آدم دردش میآید. حالا یکوقت یک کشوری است که سرش به تنش میارزد، قطر به ما متلک بگوید که اینقدر ما ذلیل باشیم که بگوید: فوتبالیستهای ما در زمین چمن نماز میخوانند. فوتبالیستهای شما میروند آن پشت نماز میخوانند. انگار میخواهند تریاک بکشند. یعنی ما باید از قطر متلک بشنویم؟ به ما بگویند: مهتابی سبز در آنجا علامت مسجد است، مهتابی سبز در تهران علامت سیراب شیردان است. من اول خندیدم، بعد بلند شدم رفتم دیدم راست میگوید. هرچه مهتابی سبز در تهران است سیراب شیردان است. یعنی باید اینقدر پایین بیاییم، که قطر به ما بخندد؟ اصلاً ما قطر را چقدر قبول داریم؟
گاهی وقتها متلکهای میشنویم که آدم نمیداند چه بگوید. سهم دولت چیه؟ سهم مردم چیه؟ سهم مدرسه چیه؟ نماز باید جزء دین ما باشد که هست و باید جزء برنامههای ما باشد نه اینکه حالا اگر شد میخوانیم و نشد نمیخوانیم. ما مسألهی نماز را بردیم و آموزش و پرورش استقبال کرد ولی دیر شد. خوابمان برد! هنوز هم سهم نماز درست داده نمیشود. سهم حوزه چیست؟ سهم مردم چیست؟
5- نیاز جامعه به طلاب علوم دینی
بگذارید من اینجا این کلمه را بگویم. ماه رمضان است و بینندهها ماه رمضان این بحث را میبینند. هرکسی یک پسری دارد بیاید طلبه شود. چون ما صد هزار مطهری کم داریم. ما الآن طلبه نداریم. این ده بیست هزار طلبه به جایی نمیرسد. شما هر دو هزار نفری، سه هزار نفری یک اسلام شناس، هر چند هزار نفری یک پزشک میخواهد، به همان دلیل هر چند هزار نفر یک روحانی میخواهد. روحانی هم فقط برای پیشنمازی نیست. پیشنمازی کار نیست. عمده این است که مسألهی قرآن است، نهجالبلاغه است، روایت است، قرآن است، احکام دینی است، شرعی است، پاسخ به سؤالات است، شبهات است.
الآن در حوزهی قم انواع تخصصها پیدا شده، وقتی یک دندان دوازده رقم تخصص دارد. یک دندان که درد میکند ما دوازده فرم دکتر داریم. خوب بالاخره دین ما به اندازهی یک دندان که هست. آن کسی که عارف است، آن کسی که فیلسوف است، آن کسی که فقیه است. حتی امامت، شبهاتی راجع به امام زمان مطرح میشود که باید یک گروه ویژه کار کنند. شبهاتی از وهابیت مطرح است که باید گروه ویژه جواب بدهند. آیات قرآن است که باید یک گروه ویزه در قرآن کار کنند. ما سهم حوزهمان چقدر است. من رویم نمیشود این را بگویم، ولی میترسم اگر نگویم گناه شود. چون آدم گاهی وقتها نگوید گناه است. چند هزار لیسانس به قم آمدند، ما چون خوابگاه نداشتیم گفتیم: نمیتوانیم بپذیریم. در هر شهری ما یک فقیه نداریم. یعنی اگر ششصد تا فرماندار داریم، ششصد تا مجتهد در کشور نداریم. یعنی هر شهری ما یک مجتهد نداریم. آنوقت هزارها دانشجو بعد از لیسانس میخواهند طلبه شوند ما خوابگاه نداریم. سهم دولت چیه؟ سهم مردم چیه؟ سهم حوزه چیه؟ بنشینیم ببینیم نکند روز قیامت مقصر باشیم. نسبت به کشورهای خارجی چه؟
من یک ماه رمضان چند سال پیش آمریکا بودم. البته آمریکا به من ویزا نمیداد. کلیسا برای من ویزا گرفت. چون یکی از روحانیون مسیحیت ایران آمده بود، اینها مقابله به مثل کردند، ما به آنها ویزا دادیم، یکی از کشیشهایشان آمد، آنها هم به ما ویزا دادند و ما آنجا رفتیم. بارها من گریهام گرفت. گفتند: آقا اگر آمریکا ویزا بدهد، بیش از هزار روحانی باسواد را خود آمریکا جذب میکند. مسلمانها میخواهند ببینند اسلام چه میگوید؟
اینها درس است وقتی یوسف میگوید: بروم زندان که گناه نکنم یعنی تفکیک مکانی. در اتوبوس، در پارک، در دریا، در دانشگاه، در دبیرستان، اصلاً یوسف میگفت: بابا من را در زندان بیانداز. سختی را من میکشم که گناه نکنم. یعنی برای دوری از گناه حتی زندان بهتر از کاخ است. اینها یک سری چیزها است که باید مراعات شود.
6- دوری از طرد و ملامت گنهکار
سعی شود، برخورد شود جرم نباشد. حدیث داریم اگر کسی هم عیب دارد یکبار بیشتر ملامتش نکنید. بلند شو، بلند شو ظرفها را بشوی تو که تجدید شدی. بلند شو لباست را اتو کن تو که تجدید شدی. حالا هم میگویند: تجدید یا نه؟ عوض نشده؟ بچه مدرسهایها چه میگویند؟ آخر آرایشگاهی، پیرایشگاهی شد. این تجدید اسمش عوض نشده؟ هان! بلند شو غذا را گرم کن تو که تجدید شدی. بابا، خانم! حالا دخترت دو نمره کم آورده است. امام فرمود: بیش از یکبار ملامت نکنید. کسانی که هی ملامت میکنند دختر میپوکد. ظرفیت انسان، بچههای امامان هم ظرفیت دارند. حضرت رقیه وقتی سر پدرش را دید پوکید. سکته کرد! یعنی چه؟ یعنی بچه نمیشود اینقدر ظرفیت، سر بریدهی پدرش را در دامانش بگذاری، همانجا سکته میکند. ظرفیتها مختلف است. ملامت را زیاد نکنید، بیش از جرم ملامت نکنید.
2- گناهکار را برای همیشه نابود نکنید. یک گناهی کرده خیلی خوب، یک گناهی کرده و گوشمالی خلاص! باز قرآن میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ» (بقره/222) خیلی مهم است. «یُحِبُ» یعنی دوستت دارم. خدا میگوید: آی کسی که توبه کردی، با اینکه گناه کردی، توبه شکستی. توبه کردی، توبه شکستی، توبه کردی، گناه کردی، توبه کردی، توبه شکستی، با اینکه «التواب» یعنی هی گناه میکند و هی «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» میگوید. باز هم میگوید: باز هم من تو را دوست دارم. «یُحِبُّ التَّوَّابینَ» دوستت دارم. یعنی چه؟ یعنی یکوقت احساس نکنی که یک گنهکار برای همیشه که بدبخت نیست. گناهکار را برای همیشه آدم بدی نمیداند. حالا یک دسته گلی آب داده تمام شد و رفت. شتر دیدی، ندیدی! در برخوردها به خانوادهی بستگان نباید آسیب بزند. این کار را کردی، خاک بر سر پدرت! اِ پدرش چه گناهی دارد؟ مرده شور مادرت را… بابا مادرش چه گناهی دارد؟بابا چه گناهی دارد… خودش… «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْر» (انعام/164) ما یک گناهی که میبینیم میگوییم: پدر فلان، مادر فلان، ننهات فلان، عمهات فلان، خالهات فلان، بابا آخر چه کار به عمه و خالهاش داری؟ مجرم را میخواهی شلاق بزنی، بزن. چرا در دکان پدرش میزنی؟ پدرش که گناهی نکرده. بابا من خلافکار هستم، شلاقم بزنید. اما مرا میبرید در کاشان، در مغازه، در مغازهی پدرم میزنید. خوب یعنیی میخواهید پدرم را هم بشکند. باید مواظب باشیم.
یک قصهی مدیریتی بگویم. قبل از امام آقای بروجردی مرجع بود و قبلش هم آ سید ابوالحسن اصفهانی. اینها مراجع درجه یک بودند، یعنی مراجع جهان تشیع. آ سید ابوالحسن اصفهانی یک حکمی داد به فلانی که نمایندهی من شود. بعد از مدتی این نماینده دسته گل آب داد، خراب شد. گفتند: آقا این نمایندهی شما در منطقه خراب کرده است. گفت: میدانم. گفتند: خوب اگر میدانی خوب او را بردار. قاطعیت داشته باش. گفت: ببین، قبل از آنکه نمایندهی من شود نیم کیلو آبرو در جامعه داشت. من که حکم به او دادم، نیم کیلو، ده کیلو شد. الآن اگر حکمام را پس بگیرم ده کیلویش میریزد. یعنی آن نیم کیلوی خودش هم دیگر برایش نمیماند. باید یکطور باشد که حالا یک کسی رأی نیاورد، خوب رأی نیاورد که نیاورد. حالا اِ بابایت رأی نیاورد. به خانم بگویند: اِ شوهرت رأی نیاورد. خوب نیاورد که نیاورد. چنان مثلاً یک زبان به زنش هم میگویند، به بچهاش هم میگویند: داداشت رأی نیاورد. بابا چه کار داری؟ رأی آورد، آورد. حالا مگر رأی آوردن چیست؟ اصلاً چیست که شما برایش سر و دست می شکنید؟ دنیا چه چیزی است؟ دنیا را عَرَض گفته است.
یک کسی گفت: قرائتی خوشا به حالت! گفتم: چیه؟ گفت: هرشب تلویزیون نشانت میدهد. گفتم: فیلم راز بقا را ندیدی، شغال را هم نشان میدهد. (خنده حضار) حالا مثلاً نشان دادن خیلی هنر است.
یک کسی سر نماز بود قنوت میخواند. تا دید دوربین جلویش آمد یکباره وسط قنوت، چنین کرد… (خنده حضار) خوب حالا مثلاً این خیلی مهم است. یا مثلاً مشهور شود. خوب کوه هیمالیا هم مشهور است. یک فوتبالیست و یک کشتیگیر و یک وزنه بردار خیلی که بزنند و درجه یک باشد مشهور میشود. یک سال، دو سال، ده سال و پنج سال. کوه هیمالیا چند قرن است مشهور است. یعنی میخواستیم هیمالیا شویم. میخواستیم راز بقا شغال شویم؟ دلمان را به چه چیز خوش کردیم؟ بر فرض یک جرمی شد، پدر و مادرش چه گناهی کردند؟ اینها مهم است.
7- ایجاد زمینه برای بازگشت خطاکار
1- بیش از جرم توبیخ نکنیم. 2- زیادی نباشد. گنهکار را برای همیشه نابود نکنیم. حضرت یونس پیغمبر خدا بود. قهر کرد، خوب پیغمبر نباید قهر کند. از مردم خسته شد قهر کرد و «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» (انبیاء/87) گمان کرد که دیگر ما بر او تنگ نمیگیریم. رفت کنار دریا و سوار شد که برود که برود که برود. از دست این مردم نااهلی که… یک مرتبه گفتند: کشتی سنگین است. یکی از شما باید در آب بیفتید. وگرنه کشتی سنگین است همه با هم غرق میشوید. قرعه کشیدیم، قرعه به نام یونس افتاد. پیغمبر را در آب انداختند. یک نهنگ آمد او را قورت داد. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» (انبیاء/87) جناب یونس در حال غضب رفت. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» خیال کرد که ما بر او تنگ نمیگیریم. یک مرتبه تا قورتش داد و رفت در دل نهنگ، «فَنادى فِی الظُّلُمات» بعدش چیست؟ «أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» گفت: «سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» من اشتباه کردم این مردم را رها کردم. مردم گناهکار هم که هستند، من نباید اینها را رها کنم. پیغمبر نباید گناهکار را رها کند و باید با آنها باشد. خدا به خاطر پیغمبر بر اینها رحم میکند.
وقتی خدا به فرشتهها فرمود: که بروید شهر لوط را زیر و رو کنید، گفتند: «إِنَّ فیها لُوطا» (عنکبوت/32) لوط، لوط، حضرت لوط آنجاست. مگر میشود یک شهری که یک پیغمبر انجا است، زیر و رو کنیم. خدا گفت: بله، یعنی فرشتهها هم فهمیدند که یک مرد خدا یکجایی باشد، خدا به خاطر آن مرد خدا قهر را از آن منطقه دور میکند. این را فرشتهها هم فهمیدند. عربیهایی که میخوانم قرآن است. «إِنَّ فیها لُوطا» در این منطقه حضرت لوط پیغمبر است. خدا فرمود: «نَحْنُ أَعْلَمُ» من میدانم لوط است. به او میگویم: برو.
وقتی منطقه خالی شد. نهنگ کنار دریا آمد. مثل توپی که شوت میکنند یونس را پرت کرد در بیابان. ما با بوتهی کدو که روی پوست بدنشان است، حالا بوتهی کدو روی پوست و روی جراحت چه میکند این علم داروسازی باید تشخیص بدهد. قرآن میگوید: «یَقْطین» (صافات/146) یعنی برگ کدو یونس را از او نجات داد. حالا برگ کدو چه میکند این یک مسألهی علمی است. یک پایان نامه دکترا است.
دوباره خدا میگوید: همین یونسی را که قهر کرد و حال او را گرفتیم، در شکم نهنگ، در مضیقه قرارش دادیم، جیغ کشید، او را نجات دادیم، دوباره به او پست دادیم. «وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ» (صافات/147) گفتیم: یونس حواست جمع شد، دوباره برو پیغمبر شو. یعنی چه؟ یعنی اگر یک کسی هم خلافی کرد، حالش را گرفتی، گوشمالیاش دادی، دوباره به یک کاری او را بسپار. برای همیشه او را از گزینشها رد نکن. حالا بابا یک اشتباهی کرد.
من خودم، یکبار روی منبر گفتم: شمر(علیهالسلام)! قاطی کردم. دیگر حالا اگر یکبار من گفتم: شمر(ع) باید عمامهام را بردارند و تا ابد نابود شوم. حالا یکبار غلط کردم. کدام راننده هست که تا به حال تصادف نکرده؟ کدام راننده است که پنجر نکرده؟ دیگر حالا آدم غلط میکند. یکی از آقایان میگفت: رفتم گفتم: یک صلوات بلند ختم کنید. گفتند: یک «بِسْمِ اللَّهِ» بلند ختم کنید. هیچی هم خندیدند و منبر ما خراب شد. بالاخره آدم دسته گل آب میدهد، معصوم که نیستیم. ولی سعی شود…
8- انتقاد از کار زشت، نه خلافکار
یکی دیگر اینکه کارش را انتقاد کنید، نه خودش را. نگویید: تو آدم بدی هستی. بگویید: تو آدم خوبی هستی. کارت خوب نبود. قرآن بخوانم. چه قرآنی داریم. تکان میخوری قرآن چشمک میزند و میگوید: من هستم، من هستم! قرآن میگوید: «إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ» (شعرا/168) من با عمل شما بد هستم ولی با خودتان بد نیستم. خودت آدم خوبی هستی، این کارت خوب نبود. از شما این کار بعید بود. «إِنِّی لِعَمَلِکُمْ». بعد هم نگو: تو بد هستی. بگو: آقا من این کار را نمیپسندم. ممکن است کار شما توجیه داشته باشد. من از این کار خوشم نیامد.
خدا آیت الله العظمی بهجت را رحمت کند. یک کسی وعده داده بود با ایشان، دیر آمد. میخواست بگوید: الافّم کردی، وقت مرا گرفتی، مثلاً بنا بود فلان ساعت بیایی، چرا زود آمدی؟ گفت: والله شما هم که آدم مسلمان و متقی هستی و میدانی که باید به وعدهات وفا کنی. لابد یک عذری پیش آمده که نتوانستی عمل کنی. یعنی دهانش میگذاشت که لابد یک عذری داری. ببینید این رقمی باید… «إِنِّی لِعَمَلِکُمْ» من عملت را، خودت آدم خوبی هستی.
گاهی وقتها یک کسی مقصر نیست. اگر مقصر هست یک بار ملامت کن. اگر میخواهی ملامت کنی، مقابل پدرش ملامت نکن. روبروی مهمان، در مهمانی میگوید: این دختر من امسال رفوزه شد. خوب مادر کارت غلط است. حالا دخترت رفوزه شده چرا به مهمانها میگویی؟ دختر من است. خوب بله دخترت هست ولی حق نداری غیبت او را بکنی. حق نداری او را تحقیر کنی. حق نداری، پدر و مادر حق تربیت دارند، نه حق توبیخ، نه حق تحقیر!
من این را زاییدم. خوب زاییدی مگر می شود او را فحش داد؟ اینطور که نمیشود… خیلی خوب میگویند: وقت تمام شد. در این جلسه چه گفتیم. گفتم تفکیک مکانی جلوی گناه را میگیرد. یوسف گفت: مکان مرا عوض کن ولو به زندان. مسؤولین بخواهند این کار را میتوانند بکنند. شرکت واحد تهران این کار را کرد، هیچ طوری هم نشد. یک قسمت خواهرها و یک قسمت برادرها. اگر بخواهیم میشود. من یک چیزی گفتم. نمیدانم در تلویزیون گفتم یا در سخنرانیها. حالا اگر در تلویزیون هم گفتم دوبار میگویم. خواهش میکنم این کلمه را حفظ کنید. من این را از یک تاجر یاد گرفتم. یک تاجری بود یک تابلو بالای سرش نوشته بود. نوشته بود: این برای مسؤولین مملکتی است. هرکاری را بخواهید بکنید، راهش را پیدا میکنید. هرکاری را هم نخواهید بکنید بهانهاش را پیدا میکنید. خیلی کلمهی قشنگی است. یکبار دیگر… نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. هرکاری را بخواهند بکنند، راهش را پیدا میکنند. یک تبصره، یک قانون، جایی را پیدا میکنند. نبود درست میکنند.
به کسی گفتند: شما میراث فرهنگی هم در شهرتان هست؟ گفته بود: داریم برایش میسازیم. هرکاری را بخواهند بکنند، راهش را پیدا میکنند، هرکاری را نخواهند بکنند… دولتیها هم اینطور هستند. اگر یک کاری را بخواهند بکنند، میگویند: منع قانونی ندارد. یعنی میشود انجام داد. هرکاری را نخواهند کنند، میگویند: الزام قانونی ندارد. این عبارتهای برای مدیر کلها، آنجایی که میخواهند طفره بروند، امان از وقتی… اگر به من بگویید: چقدر میدوی؟ من با عصا راه میروم، به خاطر پا و کمرم، به من بگویند: چقدر میدوی؟ میگویم: دو کیلومتر. اما اگر یک گرگ دنبال من کند سی کیلومتر میدوم. یعنی ببین 28 کیلومتر دارم. منتهی حالا عصا دست میگیرم و ادا درمیآورم. وگرنه جدی شود و گرگ حمله کند بیست کیلومتر ممکن است بدوم.
میگوید: جهازیه ندارم برای دخترم. میگویم: چقدر مهر کردی؟ میگوید: 500 سکه. میگویم: تو که جهازیه نداری، چقدر مهر از پسر مردم گرفتی؟ و در ثانی تو به این پسر بگو: تو که میخواهی 500 سکه بعد بدهی، لطفاً 20 تا را زودتر بده. با همان 20 تا هم جهاز را درست کن. جدی نگرفتیم.
خدایا تمام لغزشهای گذشتهی ما را ببخش و بیامرز. ایمان قوی که بتواند ما را وقت گناه حفظ کند به همهی ما مرحمت بفرما. هرچه شب قدر برای خوبها مقدر میکنی برای همهی ما مقدر بفرما. همهی غم و اندوه، بیماری و تلخی، هر تلخی هر کجا هست تبدیل به شیرینی بفرما.