رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام (18)، حق معلم و استاد قسمت اول
موضوع: رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (18)، حق معلم و استاد
تاریخ پخش: 12/12/1400
عناوین:
1- لزوم سیاستگذاری در آموزش نسل نو
2- تعظیم و تکریم معلمان و اساتید
3- علم و دانش، مایه برتری انسان بر فرشتگان
4- دانش تجربی، در آیات قرآن کریم
5- خدا، پیامبر و فرشتگان، اولین معلمان بشر
6- مطالعه زندگی دانشمندان عاشق علم
7- رشد و کمال در گرو فراگیری علم مفید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحثهای کوتاهی داریم راجع به حقوق امام سجّاد که بیان کرده، در رسالهی حقوق خیلی فشرده پنجاه حق را بیان کرده، حقّ همسایه، حقّ همسر، حقّ فرزند، حقّ معلّم، حقّ شاگرد، حقّ، حقّ، حقّ و در این جلسه چی میخواهیم چه بگوییم؟ حقّ معلّم را میخواهیم بگوییم.
1- لزوم سیاستگذاری در آموزش نسل نو
امام میفرماید: «وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ فَالتَّعْظِیمُ لَهُ وَ التَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ» (تحف العقول، ص 260). «سائِس» یعنی سیاستمدار، یعنی آن کسی که سیاست علمی تو را بر عهده دارد، انتخاب میکند چه کتابی؟ چه سرفصلی؟ چه استادی؟ با چه بیانی؟ با چه مطلبی؟ بالأخره معلّم یک سیاستگذار است، چه چیزی را بگوید و چه چیزی را نگوید و این سیاستگذاری خیلی نقش دارد. یک مثال بزنم. بچّه میآید مدرسه، مثلاً خوابش را کرده، در شرایط عادی استراحت کرده، صبحانهاش را خورده، بعد با محبّت پدر و مادر میرود مدرسه. مدرسه اینجا سیاستگذاری باید بکند، این بچّهای که آمده مدرسه ساعت اوّل چه بگوید. اگر ساعت اول بچّه را دواندش، جست و خیز و بدو و بیا و. جلسه ی دوّم هم نقّاشی و فلان و. دم ظهر که میشود که بچّه خسته می شود، حالا میگویند ریاضی. خب بچّه صبح تا حالا دویده، خسته شده، حالا دیگر مخش به ریاضی نمیکشد، یک وقت بچّه ضربهی علمی میخورد. این را میگویند سیاستگذاری. چه بحثی را ساعت اوّل بگوییم، چه بحثی را ساعت دوّم بگوییم. گاهی وقتها یک بحث را باید آخر گفت، یک بحث را باید اوّل گفت، حالا من هم یک معلّم پنجاه ساله هستم تقریباً. یک خاطراتی هم دارم راجع به معلّمی، احتمالاً شنیده باشید یا گفته باشم، ولی خب شیرین است، اگر هم شنیدید، دو بار بشنوید.
یک شب من، یک وقت من مطالعه میکردم روایت کفن را، که مرده در چه کفنی دفن بشود. از آن طرف هم روی تخته بنویسم بحث امشب کفن. خب مردم خاموش میکنند. در این بیماری و کرونا و گرونی و تورّم و در این مشکلات مختلفی که مردم دارند، حالا من هم بیایم تو تلویزیون بگویم بحث امشب کفن است، خب همه خاموش میکنند تقریباً. از آن طرف هم نگویم، قرآن میگوید مبلّغ و معلّم نباید ترسو باشد، همین که حرف حق است، با بیان خوب بگو. افتادم بگویم، تلویزیون را خاموش میکنند، نگویم قرآن میگوید مبلّغ نباید ترسو باشد. داشتم فکر میکردم، خداوند یک چیزی به دلم انداخت، چیز خیلی مبارکی، گفتم: چرا میگویی کفن؟! بگو لباس. بگو: بحث امشب لباس. آن وقت لباس را از نوزاد شروع کن، لباس نوزاد حدیثش چی هست؟ هدیه بردن لباس برای نوزادها، هدیه بردن لباس برای عروس، لباس عزا، لباس جنگ، لباس غصبی، لباس حج یعنی لباس احرام. انواع لباسها، شستن لباس، پز دادن با لباس، پاک کردن لباس از آلودگیها و اینها. این بحث لباس را همه را نوشتم و گفتم خب بحث امشب، لباس یک مسئلهای است که انسان از قبل از تولّد نیاز دارد تا بعد از مرگ. یکی یکی چیزها را خواندم و حدیثها و آیاتش را هم که بلد بودم، گفتم. تا رسیدیم دو، سه دقیقه ای آخر بحث، گفتم و اما بحث آخر، آخرین لباس چی هست؟ اسلامی که برای همه لباس از نوزاد و عروس و اینها گفته، برای آخرین لباس هم سفارشهایی کرده. اسلام گفته لباس کفن باید این باشد، این باشد، این باشد، این دو دقیقه آخر هم آخرین لباس را گفتم. بعد دیدم عجب لطف الهی بود. همین بحثی که من آخر گفتم و معلوم نیست صدها هزار نفر، میلیونها آدم گوش دادند، با کم و زیادش، همین را اگر اوّل میگفتم بحث امشب کفن، تلویزیون را خاموش میکردند، این را میگویند سیاستگذاری.
یکی از رمزهای شکست آموزش و پرورش ما یا دانشگاه ما این است که بحثهایی که مطرح میشود، مورد نیاز طرف نیست.
2- تعظیم و تکریم معلمان و اساتید
امام سجّاد فرمود: «وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ»، آنکه سیاستگذار علمی شما است. «فَالتَّعْظِیمُ لَهُ»، احترامش را بگیر. معلّم احترام دارد، خدا نیاورد روزی را که، خدا نیاورد آن روزی که دانشجو از بغل استاد رد میشود، احترام نمیگذارد، یا احترام کم رنگ میگذارد، به دانشجو میگوییم: «آقا جان، ایشان مگر استاد دانشگاه نیست؟!» میگوید: «چرا.» میگوییم: «خب از کنارش رد شدی، احترام بگذار.» میگوید: «این ترم پهلویش درس ندارم.» اگر رسیدیم که دانشجو اینطور جواب داد، این یک ورشکستگی بزرگی است. مهم نیست چهقدر چیز بلدی، مهم این است که چیزهایی که بلدی، چهقدر فایده دارد. الآن شما میتوانی بگویی که دبستانیها ادبشان نسبت به راهنماییها بیشتر است؟ نه. راهنماییها از دبیرستانیها؟ دبیرستانیها از دانشگاهیها؟ دانشجوهای سال اوّلیها بهتر از سال دوّمیها هستند؟ اینطور نیست. یعنی ما باید آموزش و پرورشمان جوری باشد که هر چی علمشان بیشتر میشود، احترام بیشتر شود.
یکی از اصحابی که پنج تا امام را درک کرد، جابر بود. همان که آمد قبر امام حسین را زیارت کرد. جابر پیغمبر را درک کرد، بعد امیرالمؤمنین را درک کرد، بعد از امیرالمؤمنین امام حسن، امام حسین، امام سجّاد، امام باقر، شش تا معصوم را این درک کرد، عمر بابرکت طولانی داشت. یک مرتبه به او گفتند که: «باقر میآید.» امام باقر بچّه بود. خب او هم پیرمرد حدود نود ساله، صد ساله با کم و زیادش. تا گفتند امام باقر میآید، از جا خیزید، حسابی تندش کرد، با امام باقر کوچولو بود، بغلش گرفت، دستش را بوسید. گفتند: «آقا، تو جابر بن عبد الله انصاری هستی! تو از اصحاب پیغمبری! پنج تا، شش تا معصوم را درک کردی! همه هم به تو احترام گذاشتند!»
احترام استاد، «توقیر»، «فَالتَّعْظِیمُ لَهُ»، تکریم کنید، «وَ التَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ»، به مجلسش احترام بگذارید.
3- علم و دانش، مایه برتری انسان بر فرشتگان
حالا اصلاً ارزش بشر به علم است. وقتی خداوند میخواست انسان را خلقش کند، فرشتهها گفتند: «این انسان را از خیرش بگذر، «نَحْنُ نُسَبِّح» (بقره/ 30). [عربیهایی که میخوانم قرآن است] ما تسبیح میگوییم، تقدیس میکنیم، ما تو را عبادت میکنیم، این انسان خونریز است، فساد میکند، از خیر این بگذر.» خدا به فرشتهها گفت: «من یک چیزی میدانم که نمیدانید.» تسلیم شد. بعد علومی را خداوند به حضرت آدم نشان داد، یک چیزهایی را یاد آدم داد. به آدم گفت: «آن علمهایی که یاد دادم، عرضه کن، نشان فرشتهها هم بده.» عرضه کرد و نشان فرشتهها داد. فرشتهها گفتند: «بله، بله، بله، بله، مقام و ظرفیت انسان بیش از فرشتهها هست. این چیزهایی که تو به آدم آموختی، ما بلد نبودیم، با اینکه فرشته بودیم ولی بلد نبودیم اینها را.»
خدا با این نمایش چه کرد؟ به فرشتهها گفت: ارزش انسان به ظرفیت علمی اوست.
یک آیه داریم در قرآن اگر کسی یک نفر را زنده کند، انگار همهی مردم دنیا مردهاند، زنده کرده است. بعد امام فرمود: یک نفر را زنده کنی، یعنی چه؟ یعنی یک نفر منحرف را هدایت کند، یک نفر جاهل را عالم کند، یک نفر بیخبر را آگاه کند، انگار همهی مردم را آگاه کرده. آموزش به یک نفر ثواب آموزش به همهی بشریت دارد. این هم آیه قرآن بود که خواندم.
مسئلهی دیگر در آموزش علم این است که علم محدودیت ندارد، چه زمانی، چه مکانی، با چه ابزاری، علم، آموزش علم محدودیت ندارد. خدا به پیغمبرش میگوید: تو هم فارغالتحصیل نیستی، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً» (طه/ 114)، تو که پیغمبر هم هستی، فکر نکنی آخر است، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً».
4- دانش تجربی، در آیات قرآن کریم
من راجع به اهمیت علم دو تا نکته در مقابل هم میگویم. یکی علم به قدری ارزش دارد که میارزد یک نفر صد سال، صد سال، یک قرن بمیرد، یک چیزی یاد بگیرد. از کجا میگویی این حرف را؟ قرآن میگوید، قرآن میگوید: پیغمبری از قریهای میگذشت. قریه مخروبه بود. گفت: خدایا اینهایی که اینجاها صدها سال با کم و زیادش، پیش بودند، زنده بودند، مردند، مردهها را چه کسی زنده خواهد کرد؟ قرآن هم بخوانم، «أَنَّى یُحْیی» (بقره/ 259)، چه کسی اینها را احیا خواهد کرد، چه کسی اینها را زنده خواهد کرد؟ حالا یک پیغمبری سؤال میکند: خدایا مردهها را چه کسی زنده میکند؟ دنیای امروز روی موش آزمایش میکند، خداوند در قرآن میگوید من روی آدم آزمایش میکنم، این هم چه آدمی! پیغمبر! خود پیغمبری که سؤال کرد که این مردهها را چه کسی زنده میکند، خود پیغمبر صد سال مرد. «ثُمَّ بَعَثَهُ» (بقره/ 259)، بعد صد سال زندهاش کرد. از او پرسید: «کَمْ لَبِثْتَ؟» (بقره/ 259)، چهقدر وقت هست اینجایی؟ باور نمیکرد صد سال است که مرده است. یک نگاهی به اطرافش کرد، گفت: «یَوْماً» (بقره/ 259)، یک روز، «أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» (بقره/ 259)، یا یک روز یا کمتر و بیشتر. گفت: نه، صد سال پیش پرسیدی، مردهها را چه کسی زنده میکند، من خودت را مرگت دادم، بعد صد سال زندهات کردم، حالا نگاه کن، الاغت را روبرویت میخواهم زنده کنم. از این چه می فهمیم؟
اهمیت علم، علم به قدری ارزش دارد که میارزد یک پیغمبر صد سال بمیرد، یک چیزی یاد بگیرد. اهمیت علوم تجربی، یعنی پیغمبر باید تجربه کند، با چشمانش ببیند، «فَانْظُرْ إِلى طَعامِکَ» (بقره/ 259)، «وَ انْظُرْ إِلى حِمارِکَ» (بقره/ 259)، نگاه کن الاغت را روبرویت زنده میکنم، نگاه کن غذایت صد سال تغییر نکرده. خب غذا بیرون یخچال یک هفتهای خراب میشود، صد سال است این غذا خراب نشده است! صد سال چند تا یک هفته است؟ یک سال، پنجاه و دو هفته است، صد تا پنجاه و دو هفته چهقدر میشود؟ صد تا پنجاه تا میشود پنج هزار تا، صد تا دو تا هم میشود دویست تا. پنج هزار و دویست و برابر عمر طبیعی این غذا سالم ماند، در حالی که غذا بیرون یخچال یک هفتهای خراب میشود. این برای عمر امام زمان هم خوب است، یک وقتی هم من در تلویزیون استفاده کردم از آن، بعضی از بزرگان هم برایشان تعجّب بود با این استدلال. گفتند: استدلال قشنگی است، ما توجّه به این استدلال را نداشتیم. اگر پرسیدند: امام زمان علیه السلام چهطور هزار و دویست سال عمرش است؟! میگوییم: ماشین حسابت را دربیاور، هزار و دویست سال تا الآن با کم و زیادش عمر امام زمان علیه السلام هست. هزار و دویست تقسیم بر هفتاد، هشتاد بشود، عمر طبیعی، هفتاد، هشتاد سال هست میانگینش، هزار و دویست سال تقسیم بر هفتاد سال، میشود چهارده، پانزده برابر عمر طبیعی. امام زمان عمری نکرده، تا الآن چهارده برابر عمر طبیعی عمر کرده، خدا میگوید چهارده برابر چیزی نیست، من اگر اراده کنم، نه چهارده، صد، پنج هزار و دویست برابر عمر طبیعی یک نفر را زنده نگه میدارم.
چه دارم میگویم؟ علم، علم به قدری ارزش دارد که می ارزد یک نفر صد سال بمیرد، یک چیزی یاد بگیرد. این هم چه آدمی؟ پیغمبر خدا. این مال پیغمبر. نمونهاش در مقابلش. علم به قدری ارزش دارد که حتی روی حیوانهای نجس هم اثر دارد. سگ اگر یک چیزی را شکار کرد، آورد برای شما، آن گوشتش حرام است، مگر اینکه سگ آموزش دیده باشد. یعنی علم روی شکارِ سگ اثر دارد، روی حیوان اثر دارد، روی پیغمبر هم اثر دارد. این برای اصل اهمیت علم.
اما چیزهای دیگری که باید بگوییم.
5- خدا، پیامبر و فرشتگان، اولین معلمان بشر
اوّل معلّم چه کسی است؟ خداست. به چه دلیل؟ قرآن میگوید: «الرَّحْمن * عَلَّمَ» (الرحمان/ 1 و 2)، خدای رحمان معلّم است. «الرَّحْمن * عَلَّمَ الْقُرْآن» (الرحمان/ 1 و 2)، یعنی معلّم بشر، اوّلین معلّم خود خداوند تبارک و تعالی است. یک وقت امام خمینی رضوان الله علیه فرمود که: «تعلیم و تربیت شغل انبیاء است.» درست است. چون «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» (جمعه/ 2) در قرآن هم برای انبیاء است، اما قبل از انبیاء مال خدا هم هست، «الرَّحْمن * عَلَّمَ». مال فرشتهها هم هست، قرآن دربارهی فرشتهها میفرماید که: «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى» (نجم/ 5)، «شَدیدُ الْقُوى» را میگویند جبرئیل است، جبرئیل چیزهایی را یاد پیغمبر داد. پس چی دارم میگویم؟ معلّمی شغل کیست؟ شغل خدا هست، آیهاش: «الرَّحْمن * عَلَّمَ» (الرحمان/ 1 و 2)، شغل پیغمبر هم هست، آیهاش: «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم» (جمعه/ 2)، شغل فرشتهها هم هست، آیهاش: «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى» (نجم/ 5).
امام صادق علیه السلام فرمود: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ» (عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج4 ، ص 61)، اگر مردم میدانستند علم چهقدر ارزش دارد، عدّهای سراغ علم میرفتند ولو تو موج دریا باشند، یعنی دریا، دریای موّاج هم باشد، اینها دست از علم برنمیدارند. حتّی تو جبهه باشد، دست از علم برنمیدارند.
منتها. از هر کس باشد، «خُذُوا الْحِکْمَهَ وَ لَوْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (بحار الأنوار، ج 2، ص 97)، حرف حسابی را یاد بگیر، ولو طرف مشرک باشد. «وَ لَوْ بِالصِّین» (مصباح الشریعه، ص 13)، برو چیزی یاد بگیر، ولو مسافرت به کشور چین باشد. کشور چین در زمان پیغمبر چه علمی داشت؟ علم توحید و نبوّت که نداشت، صنایع دستی، بافندگی، ریسندگی، مکانیکی، هر چی که بود.
علم زمان ندارد. ز گهواره تا گور. مکان ندارد، ولو به چین. شرط ایمان ندارد، ولو کافر باشد، ولو از مشرک باشد، میگوید برو چیزی یاد بگیر. این کلمات را باید تابلویش کنید، در نمایشگاههای بینالمللی که هست بگوییم ما راجع به علم این را داریم، شما چی دارید؟ ما زمان علم را میگفتیم زگهواره تا گور، پیغمبر فرمود، شاعر عزیز هم به شعر درآورد، زگهواره تا گور دانش بجوی. ما راجع به علم این را داریم، شما چه میگویید؟
آن وقت جای تأسّف است کشوری که یک همچین شعارهایی دارد. اوّلین آیهای که بر پیغمبر نازل شد، آیهی علم بود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق» (علق/ 1)، اوّلین آیه «اقْرَأْ» بود، یعنی بخوان. اوّلین آیهی قرآن کدام آیه است، آیهای که به پیغمبر میگوید: «بخوان»، یعنی خواندن و نوشتن مهم است. ما آن مقداری که سفارش شده به علم، متأسفّانه سمت علم نرفتیم.
در نمایشگاه کتاب کسی آمده بود، یک بسته کتاب خریده بود، گفت: «حاج آقا میدانی نرخ کتاب چی هست؟» گفتم: «بله آقا، کاغذ گرون شده، چاپ گرون شده، همه چیز گرون شده، از جمله کتاب.» بعد دیدم دارد گله میکند. گفتم: «حاج آقا ببخشید، این کفش آقازادهات را چند خریدی؟» گفت: «مثلاً فلان.» گفتم: «شما این پولی که برای کتابها دادی بیشتر است یا پولی که برای کفش دادی؟ شما برای پای بچّهات بیش از مغز بچّهات پول خرج کردی.»
6- مطالعه زندگی دانشمندان عاشق علم
ما عاشقان علم را، حالا خدا لطف کرده یک عمر طولانی داده، خیلیها را میبینیم. چند تا عاشق علم برایتان بگویم. به شرطی که وقتی تمام شد یک صلوات هم هدیه کنیم به روح مقدّسش.
1- علّامهی امینی، تبریزی صاحب کتاب الغدیر. ایشان یک کتابی را میخواست، کشورهای مختلف رفت و کتاب را پیدا نکرد. در هندوستان، در یک کتابخانه پیدا کرد. اجازهی نوشتن، رونویسی، فتوکپی، هر چی. گفتند: «فقط میتوانی با دستت رونویس کنی.» ایشان شش ماه آنجا وایسید. تمام کتاب را از اوّل تا آخرش را رونویس کرد. وقتی آمد ایران، مرحوم آقای خزعلی از او پرسید که: «هوای هند چهجور بود؟» یک تأمّلی کرد، گفت: «نفهمیدم.» این را میگویند طلبه، دانشجو این است. یعنی میرود هندوستان، شش ماه رونویس میکند، منتها غرق در مطالعه که شد، متوجّه نمیشود که هوای آنجا گرم است یا سرد است. این علّامه امینی را ما با چشم خودمان دیدیم.
2- آیت الله عظمای نجفی مرعشی یک کتابی را میخواهد. در یک کتابفروشی پیدا میکند. میخواهد، پول ندارد بخرد، میگوید: «این کتاب را برای من نگه دارد، من پول برایت میآورم، ولی به کس دیگری نفروشی.» ایشان میگفت که: ما از مغازه قول گرفتیم که کتاب را برای ما کنار بگذارد. رفتم قبایم را فروختم، کتاب خریدم. این هم آدمی بوده که با چشمان خودمان دیدیم.
3- علّامهی جعفری در نجف مشغول مطالعه است. چراغش دود میکند، اتاقش پر از دود میشود، دودها از پنجره میرود بیرون. طلبهها میگویند: دود میآید، دود میآید. اتاق آقای جعفری، علّامه جعفری آتش گرفته، در را باز میکنند، بعد میبینند ایشان چنان غرق مطالعه هستند که توی دود هست ولی متوجّه نمیشود که تو فضای دود دارد مطالعه میکند. این مسئلهی مهمی است.
«إحقاق الحق». چهجوری کتاب نوشتهاند. ما گاهی وقتها باید یاد این بزرگان را داشته باشیم، کتابهایشان را، آثارشان را، یادگارشان را، عکسشان را، نوارشان را، اینها را داشته باشیم. اهمیت علم.
علم سه رقم است. نکتهی دیگر، انواع علم است. اینها را روی تخته نوشتهایم حالا. سه رقم علم داریم: «علم مفید، علم مضر، عملی که نه مفید است، نه مضر.»
علم مفید را قرآن خیلی برایش آیه گفته، برای علم مفید سفارش کرده هجرت کنید، ولی علم مفید یاد بگیرید. هر اطّلاعی مفید نیست. در روایات داریم: «عِلْماً نَافِعاً» (کافی، چاپ إسلامیه، ج 2، ص 575 و …» یعنی علم باید مفید باشد. خیلی از چیزهایی که بچّهها میخوانند، هیچ فایده ندارد.
7- رشد و کمال در گرو فراگیری علم مفید
بعضی علمها مفید است. دو، سه نمونه علم مفید برایتان بگویم. خداوند به موسی گفت: خضر یک علومی دارد، تو بلد نیستی، برو از او یاد بگیر. موسی آمد پهلوی حضرت خضر، گفت: «هَلْ»، هَل یعنی آیا، «أَتَّبِعُکَ»، عربیهایی که میخوانم قرآن است، اجازه میدهی من دنبالت راه بیفتم، جزء هیئت همراه باشم؟ «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/ 66): از چیزهایی که خدا به تو داده، آن را که باعث رشد من هست، به من هم بده. « رُشْداً»، علم باید رشد باشد، حالا رشد سیاسی، رشد عبادی، رشد اقتصادی، رشد بدنی، یک رشدی باید توش باشد. بهترین رشد هم رشد جامع هست، یعنی اگر مغزش رشد کرد، قلبش هم رشد کند، قلبش، روحش بزرگ شد، مغزش هم رشد کند. بعضی افراد به یک عضو میرسند، یک عضو را رشدش میدهند، حالا بازوهایش، سینهاش، نمیدانم گردنش، مشتش، انگشتهایش. بله، این رشد بدنیاش خوب است، اما رشد فکری چی؟ رشد اخلاقی چی؟
آدم داریم که نمونههای بد، آن را هم متأسّفانه دیدهام من، بگذار برایتان بگویم. یک نفر را سراغ دارم، مُرد. دستش را دراز کرد پهلوی یک نفر، دست بده. آن بنده خدا هم که راستش بود، دستش را دراز کرد. تا دستش را دراز کرد، این دستش را پیش کشید. یعنی با او دست نداد. گفت: «چرا همچین کردی؟!» گفت: «یازده سال پیش من آمدم دیدنت، تو بازدید من نیامدی، این عوض آن!» اینها هر چی اگر هم باسواد باشند، اینها ورشکستگان علمی هستند. اینقدر قلبش سنگ است که به خاطر اینکه یازده سال پیش ایشان بازدید فلانی نرفته، کینه، ما سرکهی هفت ساله شنیده بودیم، کینهی یازده ساله ندیده بودیم. بنابراین رشد، رشد فکری، بعضیها فکرشان بلند است. ما در اوقاف به بعضی از وقفنامهها رسیدیم، دیدیم عجب اینها صاحبانش رشد داشتهاند. مثلاً وقف کرده درآمد این مزرعه، هدایایی خریده بشود، روز جمعه بروند بیمارستان، بیمارهایی که مریض هستند ولی عیادت کننده ندارند، این را بدهند به آنهایی که عیادت کننده ندارند و به هم تلقین کنند که الحمدلله حالش از آن هفته بهتر است، تلقین سلامتی بکنند. طرف هم خودش مریض نیست، یکی دیگر مریض است، یکی دیگر عیادت نرفته، این برای اینکه آن آقایی که میخواهد عیادت برود، دست خالی نباشد، میگوید درآمد این مزرعه، این گلخانه، این پاساژ مال. خیلی مهم است این. ما داریم آدمهایی که مثلاً میگویند این خرما وقف مسافرین کربلا، نجف. آنجایی که کربلا پیادهروی میکنند و بدنشان نیاز به تغذیه دارد، از این خرما استفاده کنند.
عالم واقعی آن است که وقتی مرد، «ثُلِمَ»، «ثُلِمَ» با ث سه نطقه، «ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَهٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْءٌ» (محاسن، ج 1، ص 233) ، عالم واقعی آن است که وقتی مرد، جایش خالی باشد. مطهّری جایش خالی است، بهشتی جایش خالی است، امینی، طباطبایی جایشان خالی است. هر علمی که اگر طرف. افرادی هستند اگر هم باشند، جایی آباد نمیشود، نباشد هم پیدا نیستند، بود، بود، نبود، نبود. عالم کیست؟ مرگش جایش پر نشود، این حدیث است، «مَاتَ الْعَالِمُ».
علم مفید چی هست؟ در دعا داریم: «وَ عِلْماً نَافِعاً» (کافی، چاپ إسلامیه، ج 2، ص 575 و …)، علم باید نافع باشد. اگر چه ممکن است برخی حرفها را قبلاً شنیده باشیم ولی اینها برای تذکّر هم مفید است، چون بعضی چیزها باید هی تند تند گفت.
یک کسی رفت دکّان ذغال فروشی. گفت: «آقا ذغالها کیلویی چند؟» گفت: «دو رقم داریم، ذغال ارزون، گرون». گفت: «حالا دلیلش چی هست که آن گرونتر است؟» گفت: «آن که گرونتر است، ذغال یک نفره است، وقتی روشن شد، گذاشتی روی قلیون، تا آخر میسوزد، این گرون است، یعنی وقتی که روشن شد، تا آخر روشن است. ذغال دو نفره یک نفر باید قلیون بکشد، یک نفر هم باید تند تند بادش را بدهد، یعنی یک لحظه بادزن را بگذاری کنار، خاموش میشود.» افرادی هستند ذغال یک نفره هستند، یعنی یک وقتی فهمیدند یک چیزی را تا آخر میروند، افرادی هستند صبح به او میگویی، یادش میرود، ظهر به او میگویی، یادش میرود، شب به او میگویی، یادش میرود، ذغال دو نفره هستند.
نباید بگوییم ما اینها را بلد هستیم، خیلی چیزها را آدم بلد هست ولی خب تذکّر که داده میشود. ما میدانیم ماه رجب و شعبان و رمضان ارزشش از ماههای دیگر بیشتر است، ولی باز در هر سال به رجب و شعبان و رمضان که رسیدیم، باز اگر این را تذکّر بدهیم، باز برای یک افرادی انگیزه میشود که از این ایّام استفادهی بیشتری بکنند. آدم میداند غیبت حرام است، اما آن شبی که روایات غیبت را میخواند، وقتی روایات را متوجّه شد، یک خورده کنترل زبانش بیشتر میشود، میگوید: حالا که اینقدر گناه است، پس ما مواظب زبانمان باشیم.
حالا علم گاهی مفید است، گاهی مضر است، گاهی نه مفید است، نه مضر.
علمی که نه مفید است، نه مضر است، چی هست؟ دو نمونهاش را در قرآن آورده که این علوم نه مفید است، نه مضر. اصحاب کهف چند نفر بودند؟ پنج نفر بودند؟ فیلمش را هم تلویزیون ایران نشان داد. اصحاب کهف پنج تا بودند؟ شش تا بودند؟ هفت تا بودند؟ یک سگ هم داشتند. شش تا بودند، هفتمی سگشان بود؟ هفت تا بودند، هشتمی سگشان بود؟ میگوید حالا یا شش تا، یا هفت تا، میخواهی چه کنی؟! حالا یا پنج نفر یا ده نفر، چه فایدهای دارد برای تو؟! قرآن انتقاد میکند که اینها به جای اینکه ببینند اصحاب کهف چه کسانی بودند، روی چه هدفی هجرت کردند، از شهر و زیباییهای شهر گذاشتند، توی بیابانها و غارها زندگی کردند که عقیده و دین خودشان را حفظ کنند، ببینید این جوانمردها از همهی رفاه شهر گذشتند، که دینشان را حفظ کنند، برای حفظ دین هجرت کردند، برای حفظ دین توی غار زندگی کردند، برای حفظ دین ساده زندگی کردند، مهم این است، حالا یا شش تا، یا هفت تا.
یا دو قبیله دعوایشان شد، گفتند: «ما بیشتریم یا تو بیشتری؟» گفتند: «دعوا ندارد، سرشماری کردند.» یکی برد و یکی باخت. باخته طبق نقلی گفت: «نه، حاملهها را دو تا حساب کنیم، یکی مادر، یکی بچّهای که توی شکمش است.» باز سرشماری کردند، باز باخت. گفتند: «نه، خیلیها مردهایم، برویم قبرستان بشماریم، ببینیم مرده و زندهی کداممان بیشتر است.» رفتند قبرستان مردهشماری! آیه نازل شد، «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر» (تکاثر/ 1 و 2)، شما مرده میشمارید که بگویید آمار ما بیشتر است؟! یعنی اینقدر سقوط کردید، این قدر افتادید پایین که به جایی که افتخار کنید به آثار علمی مردگان، به استخوان پوسیدهی مردگان افتخار میکنید؟! که ما دویست کیلو استخوان پوسیده داریم، شما صد کیلو استخوان پوسیده دارید؟! استخوان پوسیده باعث عبرت است، نه باعث پز دادن. پس ببینید گاهی وقتها آدم یک چیزهایی را میداند، تحقیق و پژوهش هم میکند، اما هیچ مشکلی را حل نمیکند تو جامعه. به امید زمانی که تمام دانشجویان ما و طلّاب ما و محقّقین ما راجع به هر مسئلهای تحقیق و پژوهش میکنند، نتیجهی پژوهشها سر سفرهی مردم هم ببینند.
خدایا تو میدانی چهقدر عمر ما تلف شده، اسمش را قشنگ گذاشتیم پژوهش، تحقیقات، ولی آن علوم فایدهای نداشته، از این به بعد این مقداری که از عمر ما مانده، از اینکه عمرمان را صرف چیزهایی بکنیم که مفید نیست، حفظ کن ما را.
علم ما را علم نافع و مفید و مؤثر و مبارک قرار بده.
«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس قرآن دلیل برتری انسان بر فرشتگان چیست؟
1) تسبیح و عبادت خداوند
2) ظرفیت علمی انسان
3) بعد غیرمادی انسان
2- آیه 114 سوره طه به چه امری تأکید دارد؟
1) تلاش برای افزایش دانش
2) تلاش برای خدمت به مردم
3) بینیازی اهل ایمان از دانش بشری
3- در ماجرای حضرت عُزیر، چه چیزی پس از صد سال سالم مانده بود؟
1) بدن پیامبر خدا
2) حیوان همراه
3) آب و غذا
4- بر اساس قرآن، اولین معلم بشر کیست؟
1) خداوند
2) رسول خدا
3) فرشته وحی
5- حضرت موسی علیهالسلام هدف خود از پیروی حضرت خضر را چه امری بیان میکند؟
1) تهذیب نفس
2) رشد و کمال
3) خدمت به مردم