دینداری – 1
موضوع: دینداری – 1
تاریخ پخش: 73/01/25
بسم الله الرحمن الرحیم
در آستانه بیست و نهم فروردین، روز ارتش جمهوری اسلامیایران هستیم. به یاد بود شهدای عزیز، نیروها مسلح و نیروهای ارتش، جملاتی را میخواهیم خدمتتان عرض کنیم. از اول انقلاب کلمهای مطرح شد به نام ارتش مکتبی، که در سالهای قبل به همین مناسبت، مشخصات ارتش مکتب را گفتم یادداشتها را هم هنوز دارم. امسال میخواهم، اصل مکتب و دین را بگویم، چون دهها هزار محصل راهنمایی، دبیرستانی، دختر و پسر پای تلویزیون مینشینند و این بحثها را مینویسند و امتحان میدهند یک خورده کلاسیکتر میخواهم بگویم که روز ارتش است و بحث، بحث مکتب و دین است. جوری بگویم که، بچه دوازده ساله خوب بفهمد، باباش و پدربزرگش هم مطلب را خوب بگیرند. بنابراین بحث ما این است که دین و نقش دین، تیترهایش را مینویسم ولی فکر میکنم یک جلسه تمام نشود دو جلسه باشد حالا هر چه شد.
1- نیاز به دین
بحث ما این است که نقش دین و نیاز به دین این یک مسئله است، بعد اساس دین، مسئله سوم، آثار دین، بعد آثار بیایمانی. بعد تمام دین آسمانی، تفاوت ادیان آسمانی با قوانین بشری. دین مورد قبول چی است. دین پذیرفته شده و مشخصاتش، معیارهای دین، بازی گرفتن دین، به بازی گرفتن دین، حمایت دین و یا یاوران دین. این موضوعهایی است که میخواهیم صحبت کنیم. اما اول انسان سه تا نیاز دارد. بحث را جوری میگویم که قابل، بعضی بحثهای آبگوشتی است، پای دیگ باید سر کشید. بعضی بحثها صادراتی است مثل مغز بادام، قابل صدور هم هست. جوری میگوییم که هر کسی بتواند نقل کند.
2- انواع نیازهای انسان
انسان سه تا نیاز دارد، نیاز بشر سه چیز است، یک نیاز شخصی دارد، یک نیاز اجتماعی دارد، یک نیاز عالی دارد. نیاز شخصی یعنی اگر تنها هم روی کره زمین بودی، نیاز را داریم. یعنی اگر یک نفر هم باشد روی کره زمین، تنها هم که باشد، نیاز به غذا دارد، نیاز به مسکن دارد، نیاز به لباس دارد، نیاز به همسر دارد، نیاز به مرکب دارد، یعنی یکی هم باشد گرسنهاش میشود، خوابش میگیرد، سرما میخورد، گرما میخورد. یک سری نیازها شخصی است. یعنی کار به دیگران ندارد، یک سری نیازها اجتماعی است، یعنی یکی نمیخواهد و اما جامعه نیاز دارد، مثلاً جامعه نیاز به قانون دارد. یک نفر قانون نمیخواهد، ماشین که زیاد شد نیاز به راهنمایی، رانندگی دارد، یک نفر رئیس نمیخواهد اما جامعه رهبر میخواهد چه خوب، چه بد، جامعهای بدون رهبر نمیشود.
امیرالمؤمنین میفرماید: اگر هم بد باشد، جامعه رهبر میخواهد، شد زندگی اجتماعی. یک نیاز عالی دارد و آن مسئله شناخت است. شناخت و معرفت. آدم بودن ما به نیاز شخصی نیست چون حیوانها هم این نیاز را دارند یعنی هر حیوانی غذا میخورد جایی میخوابد آمیزش جنسی دارد. آدم بودن ما به خوراک و پوشاک و مسکن نیست آدم بودن ما به قانون و رئیس هم نیست چون زندگی مورچگان هم یک قانونی دارد، زنبور عسل زندگیش، تشکیلات و مقررات دارد، ملکه دارند پس شرف ما، نه به خوراک و پوشاک است و شرف ما به قانون رئیس و رهبری هم نیست شرف ما به آن معرفتهایی است که داریم به شناخت است. آدم بودن ما به آن خاطر است وگرنه ما با حیوانها در نیاز شخصی شریک هستیم با زنبور عسل هم در یک سری مسائل شریک هستیم انسان بودن ما به این معرفتهاست مثلاًشناخت سرچشمه، این هستی سرنخش کجاست، شناخت آخر کار، آخر کار چی میشود. وظیفه چیست؟ حق چیست؟ باطل چیست؟ خوب بحث اولم تمام شد نقش دین چیست، نقش دین، دین است که دین به انسان، مسائل نیاز عالی را حل میکند همینطور که نانوا، نان درست میکند. بنا، مسکن, کار دین. . ,
3- نقش دین در زندگی
انسان سه نیاز دارد. نیاز شخصی نیاز اجتماعی، نیاز عالی و دین مسئول تأمین، نیاز عالی است. نمیشود گفت آقا من نمیخواهم دین داشته باشم نمیخواهی دین داشته باشی، یعنی آقا خلاص، من نمیخواهم ببینم سرچشمه هستی چیست؟ آخر چیست؟ وظیفه چیست؟ نمیخواهی، خلاص، پس میخواهی چی بشوی، اصول دین، سه تاست: خوراک، پوشاک، مسکن. ما هم میگوییم زنده باد الاغ، الاغ، الاغ. چون الاغ از ما بیشتر میخورد، راحتتر میخورد پوست کندن و سرخ کردن و ظرفشویی، مسمومیت غذایی هم ندارد. نمیشود گفت من نمیخواهم دین داشته باشم آن کسی هم که دین ندارد، یک دینی دارد، آدم بی دین در کره زمین وجود ندارد، منتها هر کسی یک دینی دارد. اعتقاد هست اما اعتقاد به ماده، اعتقاد به ماوراء ماده مثل اینکه ظرف خالی نداریم، حالا این ظرف یا نفت یا گازوئیل، یا آب، یا هواست. یعنی نمیشود چیزی باشد انسانی باشد و این دلش وابسته و بند به جایی نباشد حالا یا بند به حق و یا بند به. . . بچهای نداریم نمکد.
هر کودکی و نوزادی میمکد منتها یا پستان مادر، یا پستانک. نداریم کسی را نخورد، منتها یا غذای سالم میخورد یا غذای فاسد. پس نمیشود گفت: این معده، غذا نمیخواهد این نوزاد، نیاز به مکیدن ندارد انسان وابسته است منتها انبیاء آمدهاند بگویند وابسته به چی؟ خوب نقش دین، بعد که آمدیم نقش دین را گفتیم ارتش مکتبی یعنی ارتشی که تعهدات دارد. تعهد به چه چیزی، به حق یا باطل. به عادل یا فاسق نمیشود فرمانده کل قوا نداشته باشیم. منتها فرمانده کل قوا، رضا شاه پهلوی، یا حضرت امام یکی عالم است، یکی جاهل. یکی عادل یکی فاسق، یعنی نمیشود تشکیلات نباشد منتها بحث این است کدام.
حالا با یک بیان فنیتر میگویم آن بیان یک خورده روانتر بود حالا یک خورده غلیظتر بگویم سنگینتر، انسان دو راه دارد برود یا بماند. بماند که راکد است میگندد. برود به کجا برود با چه وسیلهای رود با چه راهنمایی و دین تامین کننده این سه مسئله است میگوید انسان باید برود. قرآن بخوانم «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ» (انشقاق/6) تو باید بروی، سه تا رفتن داریم، رفتن به جلو «زِدْنی عِلْماً» (طه/114) «زادَهُمْ» (محمد/17) روز به روز بهتر شود. رفتن به عقب «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» (نساء/137) «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) خداپرست است، گوساله پرست میشود. پارسال تجدید شده، امسال رفوزه میشود پس یک عده روز به روز بهتر میشوند نماز میخواند، انسان کاهل نماز میشود. کاهل بود تارک میشود. عدهای روز به روز بهتر میشوند، عدهای هم روز به روز بدتر میشوند. عدهای هم در حدیث داریم ما برویم یا بمانیم ماندن و رکود، درست نیست، رفتن، به کجا برویم، با چه وسیلهای برویم. با حقه بازی، با حق، با باطل.
به امیرالمؤمنین گفتند در شورای شش نفری، یک دروغ بگو، حکومت را بگیر. گفت نمیگیرم. اصلا میخواهم حکومت نداشته باشم به امیرالمؤمنین گفتند کمی با معاویه کوتاه بیا. فرمود: آیا شما از من انتظار دارید که من با الاغ دزدی بروم مکه به قول من، یعنی با باطل حقم را. . . ، روضه دروغ بخوانم که مردم خیلی گریه کنند. یعنی با دروغ، آخه یک کسی، یک روضه دروغ خواند پای منبر و ایستاد یک چیزهایی سرهم کرد، دروغ است. گفت: آخه اینها را نگویم مردم گریه نمیکنند با دروغ من مردم گریه میکنند. با الاغ دزدی من بروم مکه. به کجا برویم، به کجا میرویم با چه وسیلهای حق یا باطل. یک کلمه دروغ اگر امیرالمؤمنین میگفت. گفتند بگو آقا من به سیره پیغمبر عمل میکنم و خط آنهایی که قبلاً بودهاند فرموده به سیره پیغمبر. گفتند بگو کی به کی است. گفت من دروغ نمیگویم بیست و پنج سال در خانه مینشینم مثل آدمیکه خار در چشمش است و استخوان در گلویش، بیست و پنج سال میسوزم، اما دروغ نمیگویم. خوب با چه راهنمایی؟
دو تا ائمه داریم در قرآن، ائمه یعنی امامها. در قرآن دو تا ائمه داریم: یک «أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبیاء/73) «أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» (قصص/41) یعنی رهبرانی که ما را به آتش میکشانند. رهبرانی که «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» ما را به نور میکشانند که اسمشان را گذاشتهایم امام نور و امام نار.
4- نمونهای از نقش ایمان
بحثم چیست؟ ارتش مکتبی، مکتب یعنی دین، دین چی است؟ دین یعنی به انسان میگوید باید بروی و سر نخ را نشان میدهد به کجا و با چه وسیلهای با چه راهنمایی؟ این معنای دین است.
حالا نقش ایمان یکی از بزرگان میگفت: در ماشین نشسته بودم، در زمان شاه دو سه نفر هم از این سوپردولوکسها پشت سرم نشسته بودند، ما هم آخوند بودیم، هی مسخره میکردند، هی متلک میگفتند به این آخوند. این آخوندها حرفشان چیست. میگفت: جواب بدهیم جواب ندهیم. زمان طاغوت هم بود و ما هم متلکها را تحویل گرفتیم و هیچی نگفتیم. اتوبوس یک جا ایستاد برای استراحت، قهوه خانهای، رستورانی، چیزی بود. اینها که پیاده میشدند، یکی از اینها یک زنبیل پرتقال دستش بود وقتی رفت پیاده شود زنبیلش پاره شد پرتقالها پخش شد. مسافرهای گرسنه و تشنه، یکی یکدانه پرتقال برداشتند من آمدم گفتم آقایان حرام است، حرام است شما شخصیت داری، حیفی لب به حرام بگذاری. میگفت: یکی یکی پرتقالها را برگرداندند. آقا پرتقالها را در ظرف کرده آمدم به این آقایی که متلک گفته بود گفتم: نقش آخوند این است یادت است تو ماشین متلک میگفتی که اینها چه کارهاند من این کاره هستم، گاهی وقتها هیچ چیزی جواب نمیدهد.
ما الان چهار تا ابر داریم یک ابرقلدر، بنام صدام. ابردلار، قارونهای خلیج، چند نفر هستند. ابرتکنولوژی، غرب. ابرایمان, امام. کدام اینها آرامش دارند. یعنی شما الان یک مصاحبه تلویزیونی بکن با آقای صدام، ببخشید گفتم: آقا، آدم یک وقت اشتباه میکند من یکبار گفتم یزید (ع) در سخنرانیهایم و بعد آمدم پائین به من گفتند، گفتم خوب اشتباه کردم حالا اشتباه کردم یعنی آدم یک مصاحبه کند با صدام بگوید آرام هستی؟ میگوید نه نه شما این همه نفت و دلار و. . . ، آرام هستی؟ به رئیس جمهورهای آمریکا، اروپا آرام هستی؟ یک امام داشتیم دوازده بهمن که در هواپیما نشست بیاید با اینکه حکومت تحت بختیار بود و پیش بینی میشد که هواپیما، سرنگون شود گفتند چه احساسی داری؟ فرمود: هیچی در وصیتنامهاش هم نوشته است با دلی آرام دارم میروم. دلی آرام نه تو سینه صدام است، نه تو سینه دیگران است. یعنی «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) قلدری، دلار و تکنولوژی آرامش بخش نیست. این دین، همین است. نقش دین چی است «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
5- اساس و پایه دین چیست؟
نظام دین میفرماید: «حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ نِظَامُ الدِّینِ»(أمالی طوسی، ص296) در آستانه بیست و نهم فروردین هستیم روز ارتش است، نظام ارتش باید بر اساس صحبت باشد نمیگویم ترس نباشد ترس باشد برای بعضی. اما حرکتها روی ترس نباشد ولی واقعاً من این را قبلاً گفتم. باز هم تکرار میکنم چون هی سربازها عوض میشوند، افرادی بازنشسته میشوند و افراد نویی میآیند. حالا بعضی چیزها، هم تکرارش اشکال ندارد یعنی واقعاً در زمان شاه اگر بر اساس ترس ما وارد یک جا میشدیم و کار میکردیم در جمهوری اسلامی هم اگر ترس باشد آن وقت الان با زمان شاه چه فرقی دارد میگوید: «حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ نِظَامُ الدِّینِ» اساس دین محبت است. عشق به امام جبهه را پر میکرد و یا تبصره و آئین نامه زور عشق چی است، زور تبصره چی است؟
یک نجاری که عشق دارد به آقا، وقتی در میسازد برای آقا، چوبی میسازد که گلوله توش نمیرود یک نجاری که طبق مزایده و مناقصه، اضافه حقوقی و بازنشستگی و جمع بندی و هماهنگی و ذی حسابی و آفتابه لگن هفت دست است. آخرش هم دری ساخت یک مشت به آن بزنی با پایه بلند میشود. عشق نباشد، صدها از این تبصرهها زور ندارد چاه باید خودش آب داشته باشد، چاه خشک را با سطل نمیشود آبش کرد. نظام باید بر اساس محبت باشد یعنی من شما را دوست داشته باشم شما من را دوستم داشته باشید به معنای واقعی دوست داشته باشیم اگر یک زمانی ارتش ما اساسش محبت بود ارتش مکتبی است. از هم ترسیدیم، حراست، حفاظت، اطلاعات، عقیدتی، سیاسی اینکه دین نشد. این که مکتبی نشد که، من باید، واقعاً احساس کنم که شما ولی نعمت من هستی، چون مملکت امن نباشد بنده در تلویزیون نمیتوانم حدیث بخوانم ارتش و سپاه است که مملکت را امن کرده است و نیروهای انتظامی من باید بدانم که اگر در تلویزیون حدیث میخوانم، صدقه سر امنیت است چون قرآن میگوید: «منْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی» (نور/55) بعد میگوید: «یَعْبُدُونَنی» یعنی تا امنیت نباشد، عبادت نیست من باید بدانم شما ولی نعمت من هستی و شما هم باید بدانی، بالاخره ما ده، بیست سال رفتیم درس خواندهایم، یک حدیثی برای شما بگوئیم. پیام پیغمبر را برای شما میگوئیم، آیه قرآن را برای شما میگوئیم شما هم بعنوان یک طلبه من را دوست داشته باشی من هم بعنوان اینکه شما حافظ امنیت هستی شما را دوست داشته باشم اگر نظام محبت بود اسلامی است «حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ نِظَامُ الدِّینِ» این یک حدیث. بعد میفرماید: «نظام الدین خصلتان إنصافک من نفسک و مواساه إخوانک»(غررالحکم، ص417) ما برادرها، یک جور باشیم، غذا با هم بخوریم، اگر غذایی که در پادگانها به سربازها داده میشود اگر خودمان هم از همان غذا بخوریم آن وقت میدانیم که این آشپزها چه جور میپزند. لا اقل گاهی، و اگر اینها هماهنگی هم نشود فایدهای ندارد. آشپز، آب پیاز بده به سرباز، نه لپه، نه پوست، نه مزه، هیچی، هیچی نان خمیر، آب پیاز، یک غذای عجیب و غریب، بعداً من طلبه میروم بعنوان عقیدتی سیاسی.
اما بحث امروز، عدالت اجتماعی، اصلاً آشپز میتواند حدیث من را از بین ببرد، یعنی حدیث من بند است به غذای آن. قرآن وقتی میخواهد بگوید عبادت کن میگوید اول به شکمشان برس «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/3-4) به سربازها بگو نماز را درست کنند، چرا؟ برای اینکه «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» ببینید تا اطعام نباشد «فَلْیَعْبُدُوا» نیست باید اینها به هم بند است همه دین بهم بند است ما یک تقسیمیکردهایم از قدیم، این تقسیم غلط است. گفتهایم دین سه شاخه دارد: اصول دین، فروع دین، اخلاقیات. در قرآن اینطور نیست. در قرآن اینها بهم بند است. میگوید: «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ»(الجعفریات، ص36)، «لا عهد لمن لا وفاء له»(غررالحکم، ص253) کسی به عهدش وفا نکند دین ندارد. نه نمیشود گفت دین، دین است. حالا این هم یک پیمانی بود زیرش زد. اگر به اخلاق عمل نکنید، اصلا دین ندارید. اصل دین و نظام دین محبت است. آخر دین، آدم وقتی دین داشت امیدوار است برویم سراغ جمله بعد آثار ایمان، پس نقش دین، معلوم شد چی است نقش دین این شد که تأمین کننده نیاز عالی، اساس دین چی شد؟ محبت. اساس دین «حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»
6- آثار دین در زندگی
آثار دین: 1- دلگرمیآدمیکه دین دارد، دلگرم است میداند که «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ»(زلزال/7) ذرهای کارهایم هدر نمیرود، مردم بدانند، ندانند، فیلمبرداری بشود، نشود، هر چه میخواهد بشود. خدا که میداند آدم دلگرم است اما اگر دین نباشد این همه زحمت کشیدیم کسی نفهمید، کسی از ما قدردانی نکرد. یک کیلو کار کردیم، نیم کیلو قدردانی کردند. آدمیکه دین دارد دلگرم است چون کارش را به خدا میفروشد عزت دارد کسی که بنده خدا شد بنده طاغوت نمیشود.
یاران پیغمبر(ص) در کاخهای شاهنشاه پیدا نمیشدند. هر چه میگفتند آقا. . . . ببوس. میگفت: من میگویم «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» سری که برای خدا خم شد برای غیرخدا خم نمیشود. عزت دارد «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» (منافقون/8) آدمیکه بند به خداست، احساس غرور میکند. آقا ببینید یک کسی اگر پاسدار امام باشد. یک کسی هم پاسدار من باشد. پاسدار امام احساس غرور میکند میگوید من حتمی هر چه به امام نزدیکتر باشد غرورش. . . میگوید الان اگر بوعلی سینا اینجا نشسته باشد، هر کس به آن نزدیکتر نشسته باشد میگوید من در فلان جلسهای کنار خود بوعلی سینا نشسته بودم. هر چی نزدیکتر باشیم به مقام. . . . کسی که بنده خدا شد، احساس غرور میکند. احساس عزت میکند، آرامش دارد میداند کارهایش را ارزان نفروخته است. بر عکس، اگر غلطی کرد میگوید خدا غفور است، میبخشد. مأیوس نمیشود. احساس پوچی نمیکند، احساس تنهایی نمیکند.
«بِذِکْرِکَ عَاشَ قَلْبِی»(مصباحالمتهجد، ص590) در مناجات داریم، اصلاً یاد تو دل مرا گرم دارد. صد و شصت و پنج تا موشک، زمان جنگ افتاد دزفول، مردم دزفول بخاطر اینکه دین داشتند روانی نشدند یکی از موشکها میافتاد دانشکده روانشناسی جایی که دین نداشته باشند. اساتید دانشگاهش روانی میشدند. چی میگویم صد و شصت و پنج تا موشک افتاد تو شهر دیندارها، شهر دیندارها روانی نشدند؛ یکی از آنها میافتاد شهر بیدینها ولو آن موشک میافتاد در دانشکده روانشناسی اساتید دانشگاهش روانی میشدند. نقش دین این است.
حدیث داریم مؤمن وقتی میخواهد بمیرد انگار گل بو میکند، انگار از این خانه میرود خانه دیگر، درست مثل کسی که سپرده دارد، چک بانکی آن هم توی جیبش است و در هر شهری وارد شود، خاطرش جمع است، احساس غربت نمیکند. اصولاً علتی که ما از مرگ میترسیم رانندهها چرا میترسند ما پنج رقم راننده ترسو داریم. یک بنزین ندارد. دو راه دراز است. سه جاده را بلد نیست. چهار آنجا وارد شود کسی را ندارد. پنج قاچاق حمل کرده است. یک مؤمن میگوید: «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ»(نهجالبلاغه، حکمت 77) اگر مسافت نزدیک است ما و قیامت یک نفس فاصله داریم. قیامت نزدیک است قاچاق حمل نکردهایم گناهی حمل نکردهایم. حق الناس بر گردنمان نیست که قاچاق حمل کرده باشیم به لطف خدا ایمان داشته باشیم، قاچاق هم نداشته باشیم. نقش ایمان، خیلی نقش مهمیاست.
اما آثار بیدینی، آثار بیدینی هم دیگه همانهاست. دلهره، اضطراب، تقلب، پس شما نگوئید که پس چرا بعضی متدینین تقلب میکنند، آنها دینشان، دین نیست. ببین آقا نماز ما نماز نیست. این که ما میخوانیم نباید گفت: نماز میخوانیم، باید گفت: رو به قبله میایستیم. نماز اگر نماز باشد. «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» (عنکبوت/45) است اگر دیدیم نماز ما، کسی را از فحشاء و منکر باز نداشت، در حرف خدا شک نکنیم. «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً» (نساء/122) خدا راست میگوید، خدا قول داده است «وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ» (حج/47) وعده خداست، نقش نماز است. اگر دیدیم نماز ما، ما را نساخت، و لذا داریم اگر میخواهید، بدانید که خدا نماز شما را قبول کرد یا نه نگاه کنید که چقدر نماز شما روی شما اثر گذاشته است اگر نماز نماز باشد «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» حدیث داریم: «َ «إِنَّ صَاحِبَ الدِّینِ فَکَّرَ فَغَلَبَتْهُ السَّکِینَهُ وَ اسْتَکَانَ فَتَوَاضَعَ وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنَى»(أمالی مفید، ص52) صاحب دین فکر میکند، آرامش دارد. «وَ اسْتَکَانَ فَتَوَاضَعَ» آرامش دارد. «وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنَى» وقتی ندارد میگوید خدا نخواست خدا به ما بچه نداد، ناراحت نیستیم، خدا نساخت. خدا بچههای ما را، همه را پسر قرار داده است، الحمد الله همه را دختر قرار داده است الحمدالله رزق ما این بوده تسلیم است. اگر خودش کوتاهی نکرده باشد چون ضربههایی که آدم میبیند دو جاست گاهی خودش مقصر است خوب «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ» (شورى/30)
تو پادگانها حالا چون شما برادرها از ارتش هستید یک مثال بزنم تو پادگان سه رقم سرباز را اذیت میکنند یک سربازی که تخلف کرده است برای اینکه ادبش کنند میگویند: یا الله این کار را بکن میخواهند ادبش کنند دو- یک سربازی را میخواهند آموزشش بدهند برای آموزش میگویند برخیز بدو و از کوه. . . نمیدانم چکار من و برای آموزش و آزمایش، رشد، یک سرباز هم میآید پهلوی افسر درجه دار. . . من خواهرم هفته دیگر عروس میشود میشه شما به من یک هفته مرخصی بدهی. میگوید: اگر میخواهی مرخصی به تو بدهم برای هفته دیگر پس این هفته که هستی دوبله کار کن، شیفتی نباشد، یعنی یک خورده اضافه وایستا. مثل اینکه ما الان کارمند دولت را، رئیسش میگوید: دو ساعت اضافهتر وایستا تا یک کمکی بهش بکند. حالا هم گاهی وقتها اضافه کاری نیست. الکی است همین الکی در اداره، بپلکد که این کارتش، دو ساعت اضافه بزند پس گاهی وقتها برای اضافه حقوق است. اضافه حقوق یا درجه. پس سه رقم سرباز را در پادگانها در فشار قرار میدهند، سربازی که میخواهند تنبیهش کنند سربازی را که میخواهند رشدش بدهند، سربازی را که میخواهند اضافه.
حدیث این است قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَهٌ»(بحارالأنوار، ج78، ص198) حدیث داریم: سختیها برای آدم ظالم، ادب است. میخواهیم گوشمالیش بدهیم. «وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ» حدیث داریم سختیها برای مؤمن وسیله رشد است. «وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ» خوب امام حسین آدم بدی نبود که خدا بخواهد ادبش کند. دیگه امامها که رشد خودشان را کردهاند امامها را هی خدا میخواهد درجهشان را اضافه کند سختی بیشتر است: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ» حدیث است «وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ» «وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ» سه رقم سرباز را در فشار قرار میدهد.
7- مشخصات دینداری
خوب نقش دین و نقش بیدینی، دین مشخصاتی دارد. اصولاً هر کس میخواهد مقدار دینش را ببیند حدیث داریم اما اینجا نشستهایم نمیدانیم چقدر دین داریم چون در سرازیری آدم نمیفهمد چه ماشینی سالم است. چون در سرازیری هر بشکهای هم بنز و هم بیام و میشود. سرازیری است. راننده را در سر بالایی و در گردنهها امتحان میکنند. حدیث داریم که هرکسی میخواهد ببیند چقدر دین دارد، ببیند به کجا که رسیده گناه میکند اگر یک سکه دیدیم ما دروغ گفتیم، قیمت ما یک سکه است. اگر نه بخاطر یک سکه امضاء نمیکنیم، خلاف نمیکنیم اما اگر حواله یک پیکان باشد سازمان زمینهای شهری خیلی خوب، خوب ایشان هم قیمتش یک پیکان است. اگر نه با یک پیکان هم، خلاف نمیکنیم، اما اگر یک خانهای باشد، قرعه کشی مثلاً.
حدیث داریم، هر کس میخواهد بداند چقدر دین دارد، ببیند کجا میافتد. آدم هست با یک بستنی، قیمتش یک بستنی است. ممکن است لیسانس هم باشد اما اگر یک بستنی به او بدهند دروغ میگوید. دروغ شاخدار، یک معجونی، آب هویجی، پول حمامش بدهی، آدم هست که با یک مهمانی مختصر هر چه میخواهی برایت میگوید آدم هست نه نرخ امیرالمؤمنین چند است. امیرالمؤمنین فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَهَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَهٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَهٍ مَا فَعَلْتُهُ»(نهجالبلاغه، خطبه 224) قسم اگر هستی را بدهند به علی که یک ذره ظلم کند، «وَ اللَّهِ» قسم ظلم نمیکنم، یعنی نرخ من از هستی بیشتر است. مقدار دین، به مقدار سقوط ما است. هر کجا که سقوط کردیم دین ما همان مقدار است. حالا خودتان حساب کنید کجا خلاف کردید گاهی وقتها آدم مثلاً فرض کنید که سر یک چیز جزئی راحت آخر. . . . حالا دین وقتی کامل میشود که رهبری قوی باشد. قرآن یکجا داریم «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» (مائده/3) آن زمانی که مسئله رهبری قوی باشد اصلاً دینی که رهبری نداشته باشد، هیچی.
8- جایگاه ولایت در دین
آقا الان مشکلات جهان اسلام چیست؟ جهان اسلام چی چی ندارد؟ امروز یک زیر پاش نفت است روی پاش هم کعبه، زیر نفت، رو کعبه میلیونها و صدها میلیون بالای یک میلیارد آدم، روزی پنج بار، رو به کعبه میایستد، یعنی دلها به آنجاست. زیر پا نفت، روی پا کعبه، همه دلها هم دارد جمعیت هم یک میلیارد باز میبینی زبان است، خار است ترسو است گیر توی چی است. نماز نیست، یک نمازهایی میخواند، به، آدم حظ میکند گیر کجاست. گیر در رهبریش است. الان آنچه به سر اسلام میآید یا آنچه ابرقدرتها، اسلام را میکوبند ما خودمان در ایران، ایران امروز، با ایران دیروز فرقش چی است. نمازها و مساجد که فرقی نکرده است. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» (فاتحه/5) رکوع، سجود، مهر کربلا، غسل جمعه، حنا، سدر. نمیدانم قبرستان، عزا، عزاداری امام حسین(ع)، سینه زدن، زنجیر زدن، اینها فرق نکرده است. زمان شاه هم اینها بود چی باعث شد که قدیم آمریکا از ما حساب نمیبرد، الان روی ما حساب میکند؟ فقط رهبری است. فرقش، رژیم به رژیم، رهبری است. رهبر که عوض شد. آدمها هم عوض میشوند. فکرها هم عوض میشود، پس دین به شرطی کامل است که نظام،
در یک پادگان ما یک فرمانده داریم بخاطر آن سوزی که دارد همه بچههای پادگان، نمازشان درست میشود، میروند بیرون، اصلاً پادگان نیست که کلاس است، بیسواد میآید، باسواد میرود، چون سوز دارد. طرح «حی علی الصلاه»، باید بگوید: خیلی خوب، ابلاغ شده دیگه، آن سوز مهم است آن چیزی که اثر میکند سوز است.
خدا به موسی میگوید: موسی میدانی چرا تو را پیغمبر کردهام. میگوید: نه. میگوید: در تو، یک سوزی بود، که در دیگران نبود. ما الان یک فرماندهی داریم، فرمانده کل قوا، مقام معظم رهبری، ایشان ببینید، یک خاطره از سوز، قطار داشت میرفت، ایشان فرمود: دیدم اگر درست بایستد به نماز نمیرسم، همینکه یک خورده شل کرد، ولی در حال حرکت بود. شیشه را کشیدم پایین، از پنجره، خودم را پرت کردم که، زمان شاه نماز بخوانم آدم هست تو جلسه نشسته است، میبیند نماز قضا میشود، میگوید: میدانی من زشت است بلند شوم، بروم حالا نگاهم خواهند کرد. همین که چهار نفر نگاهش کنند شل میشود. آقا نگاهت کنند بنده نماز نخواندهام میروم نماز بخوانم. خلاص.
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» در غدیر خم چرا این آیه نازل شد. دین، چون بحثمان، بحث دین است. نقش دین، نیاز به دین، اساس دین، آثار دین، دین کامل، دین وقتی کامل است که رهبری درست باشد. پادگان خوب پادگانی است که فرماندهاش. . . .
ما مدیر عامل کارخانه داشتیم آمد به کارگر دید که همیشه انگشت میزده، وقت گرفتن حقوق، این دفعه امضاء کرده. گفته: بیا ببینم چطور امضاء کردی. گفته من رفتم نهضت سوادآموزی، خواندن و نوشتن یاد گرفتهام، امضاء کردم. فرمود: آفرین میمیخواهم انگشترم را بدهم به شما. مدیر عامل کارخانه انگشترش را در آورده، دست او کرده. خوب این انگشتر آئین نامه ندارد، بخش نامه هم نداشته، این عشق مدیر عامل بود که این کارگر روی خودش هم کار بکند. همیشه فکر تولید نیست. فکر این که من وقتی از این آدمها کار تولید میکنند، مدیر عامل خوبی است. مدیر عامل کارخانه، آن مدیر عاملی خوب است که غیر از اینکه، از این پدرها برای تولید کار شود، برای بچههای اینها هم کار بکند.
الان اول فروردین است یک ماه دیگه آموزش و پرورش تعطیل میشود یا دوماه دیگه تقریباً شد. میلیونها بچه یکی دو میلیون این بچهها، بچههای کارگرها هستند. چند تا مدیر عامل کارخانه، شما سراغ دارید که بنشیند با معاونهایش برنامهریزی کند، ما امسال یک مقداری از سود کارخانه را بگذاریم، برای پر کردن ایام فراغت، بچههای کارگرها، اصلاً فکرش این است که فردا پیش وزیر صنایع، وزیر، مدیر کل کجا بگوید: آقا طبق فلان، پارسال اینقدر ضرر داشت و امسال اینقدر سود دارد، سود داشته باشد ولو اصلاً به نماز. . .
من رفتم در کارخانهای که حدود دو هزار تا کارگر داشت به مدیر عاملش گفتم در این دو ساله، پایت را گذاشتهای نمازخانه. گفت: من نماز میخوانم. گفتم بله من میشناسم شما را، شما نماز میخوانی، اصلاً رفتهای توی نماز خانه. گفت: ولله نه. گفتم: پس دیگه نگو اقتصاد چی شد و سود و ضرر. تو خودت را باختهای، ولو سود رفته است بالا. مثل کسی که با دستش میخ میکوبد، میخ را میکوبد اما دست خودش پاره میشود شما دو سال است در نمازخانه نرفتهای اما ضرر کارخانه را جلوگیری کردهای، خودت ضرر کردهای. قرآن بخوانم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً» (کهف/103)، «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ» (زمر/15) خسارت کارخانه، آن است که خود رئیس کارخانه، رشد نکرده، مدیر عامل رشد نکرده است. کارگرها رشد نکردهاند.
باید مشهد مشهدی باشد و آستان قدس باید جوری باشد که هر زواری که با نمره چهارده وارد مشهد میشود چند روزی که در مشهد بود، وقتی میخواهد برود باید با نمره پانزده برگردد. البته خود امام رضا این کار را میکند. خود امام رضا، بدلیل معجزاتی که میکند گاهی فکر مردم برود بالا، اما در و دیوار مشهد چی شما از فرودگاه مشهد تا قبر مطهر تابلوهای جاروبرقی را، و پلوپز و پژو را بیش از تابلوهای کلمات امام رضا میشناسید. یعنی اینطوری بیشتر به مسائل مادی رسیدهایم. باغچه و گلکاری و فواره و نان و برق و جدول و بنشینید فکر کنیم، کاری بکنیم که هرکس با نمره چهارده وارد مشهد شد با نمره پانزده برود.
مدیر عامل میگوید: بنشینید فکری بکنیم که این بچههای کارگرهای ما اینجا بودند بیایند اینجا. ما داشتهایم که بچه ایرانی که در دنیا در ریاضی نفر اول شده است، وزیر آموزش و پرورش میگفت: در دنیا در بعضی از بحثها و در بعضی از شاخهها نفر اول شده است بچه ایرانی منتهی برای مسابقات بین المللی کت و شلوار نو نداشته است. بچه کارگر، مغز در دنیا یک میشود ولی کت و شلوارش نو نیست. باید زد توی سر این مدیر عامل که توانست تولید را بالا ببرد. امّا افکار نابغه بچههای کارگر را کشف نکرد.
تو پادگانها چه بچههای نابغهای هست. خوشا بحال آن تشکیلاتی که برود این بچههای نابغه را در پادگانها کشف کند و برای اینها، یک برنامه بگذارد.
ببینید ماشینی که ما سوار میشویم، سه تا کار، رویش میشود، اول معدنش را کشف میکنیم بعد استخراج میکنیم بعد ذوب میکنیم بعد قطعهسازی میکنیم بعد مونتاژ میکنیم میشود ماشین.
تو پادگانها نیروها را کشف کنیم استخراج کنیم، ذوب کنیم تکی رویش کار کنیم بهم مونتاژ کنیم. یعنی آن کاری که روی آهن میشود روی جوانها بکنیم یک جوانهای با استعدادی در پادگانها هستند. یک بچههای نابغهای در بچههای کارگرها هستند. اگر ما همه مسلح باشیم، تیراندازی ما خوب باشد امّا رشد فرهنگی نداریم.
رفته مشهد، زیارت امام رضا(ع) الحمد الله سالم رفتیم، سالم آمدیم. ایستگاه، فرودگاه، اتوبان، چی چی، همه خوب اما بالاخره نفهمیدیم امام رضا(ع) چه کسی بود. معرفت ما زیاد نشد، باختهایم. هفتهای یک کتاب باید مطالعه کنیم وگرنه باختهایم مرحوم مطهری، پنجاه و دو تا کتاب دارد. سال هم پنجاه و دو هفته است. اگر تصمیم بگیرم، هفتهای یک کتاب را مطالعه کنیم. سال دیگه همه کتابها را مطالعه کردهایم. سالگرد مطهری به این نیست که ما چهار تا موزیک و فیلم و اینها بگذاریم. اگرچه، باید از اینها، ایشان خیلی تجلیل کرد. اما تجلیل بهتر از مطهری این است که تصمیم بگیریم فکر مطهری را دریابیم، با آن آشنا شویم.
بهر حال من باز این روز را به شما تبریک میگویم ارتش ما ارتشی است که توی پادگانش نماز برقرار میشود قرآن خوانده میشود آموزش نظامی داده میشود پیشرفتهای صنعتی و فنی که داشتهاید، شیرین کاریهایی که داشتهاید، شهدایی که دادهاید. آنها را مردم فراموش نمیکنند. الان فرمانده ارتش عزیز است. اگر یک زمانی فرمانده یک ارتش، فرمانده یک پادگانی بیاید، به مردم بگوید: مردم من فرمانده پادگان هستم، مشکل ما این است، مردم آستین بالا میزنند کمکش کنند. محبوب فرمانده کل قوا هستید، محبوب مردم هستید. دوستتان دارند، همین که محبوب هستید، بهترین امتیاز است فرق میکند، یک سرهنگ و تیمسار زمان شاه، وقتی نگاهش میکردند میترسیدند، دوستش نداشتند. الان دوستتان دارند، محبوبیت یک ارزش است. خدا، دوستتان دارد، قرآن هم اعلام کرده است «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا» (صف/4) اعلام کرده، بگو دوستتان دارم، وقتی خدا دوستتان دارد، اولیاء خدا هم دوستتان دارند منتها خوشا بحال کسی که دو روزش مثل هم نباشد دو روزمان مثل هم نباشد. از زمین پادگان به نفع سبزی، از درخت پادگان به نفع میوه، از بچههای پادگان به نفع رشد فکر و فرهنگی. بیش از اینکه هستیم، میتوانیم کار بکنیم.
اگر به کسی بگویند چقدر میدوی. میگوید دو کیلومتر. یک گرگ دنبالش کند، سی کیلومتر میدود، یعنی پیداست، بیست و هشت کیلومتر دیگه توان دویدن دارد. ما از زمین ایران، استفاده خوب نکردیم. از آب ایران، از خاک ایران، از مغز ایرانی استفاده نکردهایم. مغز ایران، چند روز پیش، چند وقت پیش اینجا یک مسابقات ریاضی بین المللی بود پنج نفر از مهمترین ریاضیدانان دنیا وارد ایران شدند، چند وقت قبل، کلماتی گفتند راجع به فکر ایرانی، ما فکر ایرانی داشتیم و داریم. ایرانی در دنیا از استعداد بالایی برخوردار است. منتهی به فکر نیستیم. فکر نان و آب هستیم،
بهر حال خدا انشاء الله، کشور ما را، امت ما را، ارتش و سپاه و نیروهای انتظامیما را، نسل ما را، ناموس ما را، رهبر ما را، دین ما را، مرزها را، عقاید ما را حفظ بفرماید.
خدایا روح همه شهدا و شهدای ارتش، روحشان را و روح امام عزیز را از ما راضی بفرما. به ما توفیق بده در کارخانهها، آموزش و پرورش، دانشگاه، پادگانها به ما توفیق بده استعدادهای لایق را کشف کنیم، استخراج کنیم، بسازیم ما را در کشف و استخراج و سازندگی فرد و جامعه و کشور ما را مقصر قرار مده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»