درمان گناه، در ماه رمضان (2)
2- وظیفه، به مقدار توان و امکان
3- نهی از منکر، وظیفه همه مردم
4- خطر گناهان کلیدی
5- شیطان وسوسه میکند، نه اجبار
6- اضطرار، عامل رفع حرمت
7- نقش گناه، در تغییر فکر و عقیده
8- امید بازگشت گنهکاران و کافران
موضوع: درمان گناه، در ماه رمضان (2)
تاریخ پخش: 25/05/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثهای رمضان 91 در مازندران ضبط میشود و بینندهها هم ماه رمضان پای تلویزیون بحثها را دنبال میکنند. موضوع بحثمان گناه شناسی، عوامل گناه، عواملی که ما را هل میدهد به گناه. و بحثهای زیادی شد. من فکر می کردم سی تا بحث است، ولی الآن متوجه شدم بالای هفتاد، هشتاد تا بحث است. یک بخشی را گفتیم. چند تا تذکر است که این تذکرات را در این جلسات آخر خدمت شما بگوییم.
1- وظیفه عالمان در برابر گناهان علنی
یکی تظاهر به گناه که آدم گناهش را علنی انجام دهد. کثرت گناهکار، که گناهکار خیلی است. سرعت در گناه، تنوع در گناه، اینها هیچ کدام دلیل بر سکوت علما نیست. یک آیه در قرآن داریم میفرماید: «تَرى کَثیراً مِنْهُم» (مائده/62)، «تَرى کَثیراً مِنْهُم» میبینی بسیاری از مردم، که چه میکنند؟ «یُسارِعُونَ» سرعت میکنند، «فِی الْإِثْم» یعنی گناه. «فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان». بعد میفرماید: «لَوْ لَا یَنْهَئهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ» (مائده/63).
«تَرى» میبینی، یعنی چه؟ یعنی تظاهر به گناه است. از کلمهی «تَرى» معلوم میشود تظاهر به گناه میشود. چون اگر ظاهر نباشد که آدم نمیبیند. به پیغمبر میگوید: میبینی. یعنی مردم علنی گناه میکنند. «کَثیراً» یعنی جمعیتشان هم زیاد است. تظاهر به گناه، جمعیت زیاد! «یُسارِعُونَ» یعنی سرعت در گناه! «فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» اثم و عدوان هم یعنی تنوع در گناه. از این آیه چهار تا نکته در میآید. پیغمبر میبینی. یعنی چه؟ یعنی گناه مخفی نیست، علنی گناه میکنند. کثیر، خیلیها گناه میکنند. «یُسارِعُونَ» با سرعت هم گناه میکنند. هم اثم، هم عدوان، یعنی تنوع دارد. یعنی اگر دیدید یک وقت گناه علنی شد، جمعیتی شد، با سرعت شد، متنوع، انواع گناهها شد، اما اینها هیچ کدام دلیل نیست که کار از کار گذشته، ما دیگر ساکت شویم. پشت سر این میگوید: «لَوْ لَا یَنْهَئهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ». چرا علما ساکت هستند؟ علما هم فقط آخوندها نیستند. معلم، رئیس آموزش و پرورش، استاد دانشگاه، چون گاهی وقتها میگوییم که کار از کار گذشته و دیگر ما حریفش نمیشویم. یک قصه بگویم.
خدا لعنت کند رضاشاه را. آمد برای محو دین. حجاب و چادر را برداشت. عمامهها را برداشت. مسجدها را تعطیل کرد. و یک قلدری بود برای محو دین. در همان زمان رضاشاه مؤسس حوزهی علمیهی قم، استاد امام و مراجع، آمد حوزهی علمیهی قم را تأسیس کرد. یک نفر گفت: آقا ببخشید، شما خوابی یا بیدار! رضا شاه کل دین را برد، حالا شما این وسط داری حوزهی علمیه درست میکنی؟ دلت خوش است! دینی نمانده که شما عالم تربیت کنی. نقل شد که ایشان گفته بود که امام حسین اگر یار میداشت و نمیداشت چه فرقی میکرد؟ اگر یار نمیداشت صبح عاشورا کشته میشد. به خاطر یارانش ظهر کشته شد. یعنی هنر یاران امام حسین این بود که چند ساعتی امام حسین را زنده نگه دارند. ولی در عین حال ما به یاران امام حسین میگوییم: «السلام علیکم یا انصار دین الله، یا لیتنی کنت معکم» کاش ما هم با شما بودیم! امام حسین کشته میشود، یار نداشته باشد، صبح. یار داشته باشد، ظهر. ولی همین که اینها تلاش کردند نصف روز اضافه نگه داشتند باز هم میگوییم: درود بر شما! رضاشاه دین را میبرد. ما با حوزهی علمیهی قم دو ساعت دین را نگه داریم باز این دو ساعت غنیمت است. یکی از شاگردهایش امام شد که امام آمد چه کرد. بنابراین معنایش این نیست که حالا کار از کار گذشته است.
2- وظیفه، به مقدار توان و امکان
آمد گفت: یا رسول الله! خیلی جمعیت زیاد است. دشمن زیاد است. فرمود: تو یکی را بکش. گفت: آقا خیلی هستند! گفت: ببین اگر جان داشتی، دومی را هم بکش. «مَا اسْتَطَعْتُم» (انفال/60) هرچه میتوانی. ما دو تا آیه در قرآن داریم، رأس آیه یکسان است، آخر آیه فرق میکند. میگوید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286) این را همه حفظ هستند. قرآن هم آیاتش شانس دارد. بعضی از آیاتش دارد. یک آیه داریم عین این، میگوید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/7) این را کسی حفظ نیست. یک آیه میگوید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»، یک آیه میگوید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها». فرق این دو تا چیست؟ «وُسْعَها» یعنی چقدر جان داری. «آتاها» یعنی چقدر پول داری. ما به مقداری که جان داریم و پول داریم مسؤول هستیم. وقتی جان نداریم و پول هم نداریم دیگر مسؤولیت نداریم.
تظاهر به گناه، جمعیت گناهکار، سرعت و شتاب در گناه، تنوع در گناه اینها هیچ کدام دلیل بر این نیست که ما نهی از منکر نکنیم. من باید خودم همینجا استغفار کنم. خدایا تو میدانی که چه جاهایی ما سکوت کردیم. «لَوْ لَا یَنْهَئهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ» عالم ربانی عالمی است که فریاد بزند.
ما گاهی وقتها نگاههایمان فرق میکند با اسلام. مثلاً میگوییم: فلانی آدم بسیار خوبی است. نمیدانی یک ملای وارستهای است، چیه، چیه… اصلاً امام عسگری فقیه را جور دیگر معنا میکند. غیر از این که ما میگوییم: فلانی فقیه است و مجتهد. بنویسم. حدیث عجیبی است. اصلاٌ معلوم میشود باید دید ما فرق کند. امام عسگری میفرماید که: «الفقیه» فقیه کیست؟ «الفقیه من» کسی است که «استنقذ» استنقاذ یعنی نجات بدهد، «استنقذ الناس» فقیه کسی است که مردم را نجات بدهد. از چه کسی نجات بدهد؟ «من شر اعدائهم» از شر دشمنان. فقیه این است. فقیه کسی است که مردم را از شر دشمنان نجات بدهد. فقیه این است. اگر یک کسی خیلی هم ملا است اما در جامعه هیچ نقشی ندارد، فقط ملای خالی است، هیچ نقشی ندارد، امام عسگری به ایشان فقیه نمیگوید. ممکن است ما بگوییم: مجتهد است. امام عسگری فرمود: فقیه است کسی است مثل امام خمینی. امام مردم را از شر آمریکا نجات داد. از شر شاه نجات داد. بنابراین انسان باید آن مقداری که توان دارد نهی از منکر کند.
3- نهی از منکر، وظیفه همه مردم
امیرالمؤمنین میفرماید: نهی از منکر کنید، روزی شما کم نمیشود. آخر گاهی وقتها یک بازاری میگوید: من اگر خواسته باشم بگویم: خانم این وضع شما اسلامی نیست. خودتان را اصلاح کنید، درست کنید. مشتری از دست من میرود. میرود یک مغازهی دیگر. برود! امیرالمؤمنین فرمود: امر به معروف و نهی از منکر نه عمر کسی را کم میکند و نه روزی کسی را قطع میکند.
رضاشاه وقتی جنایت را شروع کرد، بسیاری از افراد دیدند که عجب، راستی راستی دارد دین از بین میرود. هجرت کردند به نجف رفتند. چون خوب چادر را از سر مردم میکشید. از سر زنها! این آقا هم میخواست خانمش چادری باشد، اصلاً از ایران رفت. به نجف رفت. در حوزهی نجف، رفتند کربلا، رفتند نجف، اما بهلول، بالای منبر رفت و به رضاشاه هم لعنت کرد و حرفهایش را هم زد و آنجا هم کشت و کشتار شد. بعد هم ایشان فراری شد و حتی سی سال در زندان افغانستان بود. سالم بود و برگشت و در انقلاب هم بود و خدمت امام هم رسید و بالاخره حدود صد سال شاید هم بیشتر عمر کرد. تمام آنهایی که برای جانشان رفتند. شصت سال، هفتاد سال، با کم و زیادش عمر کردند. اینکه مبارزه کرد سی سال هم بیشتر از آنها تقریباً عمر کرد. این جملهی امیرالمؤمنین است که امر به معروف مرگ کسی را نزدیک نمیکند. روزی کسی را قطع نمیکند.
بدتر از آلودگی گناه این است که آدم غرق در گناه شود. میگوید: «فی الاثم» اثم عرض کردم با «ث» یعنی گناه. «فی» یعنی در، «فی الاثم» یعنی در گناه فرو رفته است. یکوقت انسان به گناه مالیده میشود، مثل لباسهایی که یک لک به آن میافتد پاک میشود. بعضی وقتها چرک در لباس فرو میرود و دیگر با هیچ شویندهای پاک نمیشود. بدتر از گناه این است که انسان در گناه غرق شود. ولذا اگر یکوقتی هم یک خلافی سر زد سریع این را، حتی روایاتی داریم تا چند ساعتی خدا به فرشتهها میگوید: این را ننویسید. شاید تا چند ساعت دیگر از ما عذرخواهی کند. اگر ساعاتی گذشت و عذرخواهی نکرد آنوقت ثبت میشود.
مسألهی دیگر هر ابتکاری ارزش ندارد. بعضیها در گناه مبتکر هستند. اصلاً دست به یک شیطنتهایی میزنند که به عقل شیطان هم نیامد.
یک بازاری داشتیم در کاشان، خدا بیامرزدش. میگفت: خدایا تو شر مردم را از سر ما کم کن. با شیطان کنار میآییم! مردم شیطنتشان ممکن است از شیطان بیشتر باشد. این هم یک مسأله.
4- خطر گناهان کلیدی
بعضی از گناهان گناه کلیدی است. یعنی یک گناه است، اما این یک گناه مادر چند گناه است. میگویند: یک روز شیطان با یک حرامزادهای گفتند: بروید تولید گناه کنیم. شب بیاییم ببینیم حرامزاده بهتر میتواند تولید گناه کند یا شیطان؟ رفتند و شب که آمدند گزارش بدهند گفتند: چه کردی؟ حرام زاده گفت: من 74 قلم تولید داشتم. چند نفر را وادار کردم فحش بدهند. چند نفر را وادار کردم کتککاری کنند. چند نفر را وادار کردم غیبت کنند. 74 گناه تولید کردم. به شیطان گفت: تو چه کردی؟ شیطان گفت: ما امروز نتوانستیم تولید گناه کنیم. فقط یک زن و مرد را به هم رساندیم زنا شد. گفت: خاک تو سرت! من 74 تا تولید داشتم تو یکی؟ گفت: نه، من یک تولید داشتم، یک حرامزاده درست کنم، مثل تو! او خودش روزی 74 تولید دارد. (خنده حضار) یعنی گاهی گناه، گناه کلیدی است. یک گناه نیست، این مادر چند گناه میشود.
گناه ابتکاری؛ قرآن میگوید: «ما سَبَقَکُمْ بِها» (اعراف/80) یک گناهی قوم لوط میکردند که میگفت: این گناه ابتکاری است. البته چون «فی نادیکُمُ الْمُنْکَر» (عنکبوت/29) در جلسهی علنی گناه میکردند. و الا آن گناه ابتکاری نیست. ولی اینکه این رقمی انجام بدهند.
نکتهی دیگر بعضیها میگویند: تو این کار را بکن، خدا ارحمالراحمین است. سراغ دارم الآن میدانم در ذهنم چه کسی است. یک کسی را میخواستند وادار به گناهی کنند، جوانی بود. گفت درست نیست، حرام است. گفت: ببین، هی نگو حرام است. خدا ارحم الراحمین است. با قلاب ارحمالراحمینی این را میکشاندند. آمد به من گفت: خدا ارحمالراحمین است. شما گوش به حرف آخوندها نده هی میگویند: جهنم! خدا ارحمالراحمین هم هست. کدامها درست است؟ هردو هست. دعای افتتاح است شبهای ماه رمضان، میگوید: «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ» (بحارالانوار/ج94/ص336) در یک موارد است، در یک مواردی «أَرْحَمُ الرَّاحِمِین» است. بنابراین مثل باقی آیات. مثلاً قرآن میگوید: خدا هرکس را خواست هدایت میکند. هرکس را بخواهد گمراه میکند. «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاء» (نحل/93) خدا هرکس را بخواهد گمراه میکند. درست است. «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» یعنی خدا گمراه میکند هرکسی را بخواهد. پس دست خودش است. میگوید: نه، جای دیگر قرآن میگوید: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ» گمراه نمیکند، «إِلاَّ الْفاسِقینَ» (بقره/26) خدا گمراه میکند منتهی آن «مَنْ یَشاءُ» چه کسی است؟ فاسق است. یعنی ما از خودمان فسق انجام میدهیم، گناه میکنیم. گناه که کردیم، «یُضِلُّ». «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقین».
«یَهْدی مَنْ یَشاء» خدا هدایت میکند، منتهی جای دیگر قرآن میگوید: «یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ» (شوری/13)، «یَهْدی» منتهی «مَنْ یُنیبُ»، «یُضِلُّ» منتهی فاسقین. همه کار… عزت دست خداست، ذلت هم دست خداست. منتهی نوکش هم مربوط به خود ما است. «و من تواضع رفعه الله» (عدهالداعی/ص177) اگر تواضع کنی خدا عزتت میدهد. تکبر کنی خدا ذلیلت میکند. یعنی تواضع و تکبر دست من است. منتهی براساس تواضع خدا به من عزت میدهد. براساس تکبر خدا من را ذلیل میکند. من فاسق میشوم، خدا «یُضِلُّ». من «اَناب»، «یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ» یا «اَناب»؟ به نظرم «من یُنیبُ» است. «من یُنیبُ» است؟
دیگر چه؟ بعضیها، اینها چیزهایی است که در جامعه هست. مثلاً میگوید: آقا به گردن من! به گردن من یعنی چه؟
مگر خدا عادل نیست؟ ما مثلاً داریم آدمهایی که وقتی نفرین میکنند میگوید: «إِنْ شاءَ اللَّه» درد و بلایم به جان پدرت بیفتد. درد و بلایم به جان خواهرت بیفتد. درد و بلایم به جان مادرت بیفتد. میگوییم: ببین، از چه کسی ناراحت شدی؟ از ایشان، خوب بگو: درد و بلایم به جان تو بیفتد. اگر من یک خلافی کردم شما از دست من عصبانی شدی باید بگویی: بلایم به جان تو بیفتد که من ظالم هستم. چرا میگویی؟ خدا لعنت کند پدرت را. ببینم از چه کسی خلاف دیدی؟ از من. چرا به پدرم لعنت میکنی؟ قرآن بخوانم. قرآن چند بار میگوید: «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى» (انعام/164) گناه کسی به گردن کسی دیگر نیست. اتفاقاً این برای قرآن هم نیست. در کتاب ابراهیم و موسی و عیسی هم بوده. میگوید: «صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى» (اعلی/19) آنجا میگوید: «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى». اگر از کسی ناراحت شدید چرا به پدرش فحش میدهید؟ مادر فلان، پدر فلان، ببینم پدر و مادرش چه گناهی کرده؟ یا میگویی: آقا خلاف کن گناهش گردن من. مگر میشود من خلاف کنم گناهم گردن شما باشد؟ این هم یک نکته.
5- شیطان وسوسه میکند، نه اجبار
مسألهی دیگر اینکه گرچه شیطان وسوسه میکند، اما اراده با انسان است. یک بحثی هست که آیا ما مجبور هستیم. آخر بعضیها میگویند: ببین، خدا اینطور قرار داده. دست ما نیست. قرآن چه میگوید؟ قرآن میگوید که: «یَکْسِبُونَ الْإِثْم» (انعام/120)، «یَکْسِبُونَ» همان کسب و کار است. «یَکْسِبُونَ» یعنی سراغ گناه رفتی. یعنی با دست خودت بودی. اجباری نیست. چهار تا دلیل ما داریم برای اینکه ما آزاد هستیم. دلیل عقلی نمیگویم. دلیل قرآنی هم نمیگویم. چون دلیل عقلی که برای فلاسفه است و دلیل قرآنی هم برای علما و من دلیل خطری میگویم. یعنی دلیلی را میگویم که یک بچهی ده ساله بفهمد. چهار تا دلیل فطری داریم که انسان آزاد است.
1- انسان پشیمان میشود یا نه؟ بگویید… با هم بگویید… بله. همین که پشیمان میشوی پیداست که آزاد هستی. میگویید: چرا این کار را کردم؟ آدم پشیمان میگوید: چرا این کار را کردم؟ یعنی چه؟ یعنی میتوانستم انجام ندهم. همین که پشیمان میشوی دلیل بر این است که آزاد بودی. میتوانستی انجام بدهی. انجام ندهی. بعد میگویی: چرا انجام دادم؟ پشیمانی دلیل بر این است که انسان آزاد است.
2- انسان از کسی تا حالا انتقاد میکند یا نه؟ خوب بله، میگوییم: چرا این کار را کردی؟ اینکه انتقاد میکنی، چرا. یعنی چه؟ یعنی میتوانستی انجام ندهی. انتقاد هم دلیل بر این است که ما آزاد هستیم. پشیمانی، انتقاد.
3- گاهی آدم شک میکند این کار را انجام بدهم، ندهم، همین که شک میکنی پیداست آزاد هستی. میتوانی انجام بدهی، میتوانی انجام ندهی. وگرنه اگر مجبور بودی، آدم مجبور هیچ وقت شک نمیکند، مثلاً کسی که لرزش دارد، دستش میلرزد، این هیچوقت شک نمیکند. دستم را بلرزانم یا نلرزانم؟ دست تو نیست. آدمی که مجبور است، شک نمیکند. اینکه میگویی: دستم را بزنم، نزنم، پیداست میتوانی بزنی، میتوانی نزنی. این هم یک دلیل.
4- مردم بچهشان را نزد استاد میفرستند برای ادب یا تربیت یا نه؟ میگوییم: بله. میگوید: همین پیداست که بچه میتواند خوب شود، میتواند بد شود، میگوییم: بفرست یک مدرسهای که خوب تربیت شود. پس چهار تا دلیل داریم برای اینکه انسان آزاد است. میشود به جای اینکه من بگویم، شما بگویید.
دلیل اول چه بود؟ پشیمانی، همین که پشیمان میشوی پیداست که آزاد هستی. میتوانستی انجام ندهی. 2- دلیل دوم، انتقاد؛ همین که انتقاد کردی این کار یعنی چه؟ میتوانستی انجام ندهی. 3- همین که شک داری این کار را بکنی یا نکنی، پیداست میتوانی انجام بدهی، میتوانی انجام ندهی، 4- ادب، همین که بچهات را نزد یک استاد خوب میفرستی، یعنی میتواند بچه خوب شود، میتواند بد شود. میگویی: بفرستیم یک جایی که او خوب دربیاید.
اینها دلیلهایی است که فطری است. دلیل عقلی هم داریم نمیگویم. دلیل قرآنی هم داریم نمیگویم. دلیل ملموس!
نکتهی دیگر؛ گناه یک جاذبه و یک شیرینی دارد. و لذا میگوید: «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَه» (انعام/120)، «وَ ذَرُوا» یعنی رهایش کن. یعنی مچت را گرفته و نمیگذارد. میچسبد به تو، گناه به آدم میچسبد. انسان باید یک اراده داشته باشد. قرآن میگوید: به آدم گفتیم گیاه را نخور، خورد، برای اینکه ارادهاش شل بود. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115) آدم عزم نداشت. یعنی ارادهاش شل بود.
6- اضطرار، عامل رفع حرمت
مسألهی دیگر گاهی وقتها میگویی: آقا مجبور بودم. گاهی آدم یک گناهی میکند، مجبور است. اگر یک جایی هم یک گناهی است که مجبور است، باید به مقدار جبرت بخوری. مثلاً گوشت خوک حرام است. قرآن بخوانم، قرآن چهار مرتبه گفته: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ» (مائده/3) مرده خوری حرام است. «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّم» خوردن خون حرام است. «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ» گوشت خوک حرام است. بعد میگوید: «فَمَنِ اضْطُرَّ» (مائده/3) هرکس مضطر شد، بخورد. اضطرار یعنی چه؟ یعنی یک جایی گیر کردم اگر گوشت خوک نخورم، میمیرم. آنجا به مقداری که نمیمیری باید بخوری. اوه خوب حالا که ما فعلاً مضطر هستیم. پس یک کبابی از گوشت خوک درست کنیم. به مقدار اضطرار، ولذا قرآن میفرماید: «غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ» (بقره/173) یعنی اگر گفتند: مضطر این کار را میکنی، به مقدار «غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ».
حالا یک خانمی میخواهد آمپول بزند. دست مرد به دست زن بخورد حرام است. میگوید: آمپول زن، زن نیست؟ میگوید: نه. میگوید: خوب من که دارم از درد می میرم. پس یک مرد بیاید بزند. حالا اینجا مضطر است که یک مرد به این خانم آمپول بزند. حالا مضطر است یعنی چقدر؟ این خانم تمام دستش را بالا میکند. بابا شما دو سانت در دو سانت. همین مقداری که میخواهد آمپول بزند نشان دکتر بدهید. این قشنگ میزند تا بالا. اینها دیگر پیداست که یک وقت هم اگر یک جایی مجبور شد، به مقدار رفع اضطرار. یک جایی ممکن است انسان به یک گناهی چون چارهای نیست مرتکب گناه میشود و خدا هم میبخشد. وقت اضطرار را خدا میبخشد. مضطر هستم. اما به مقدار رفع اضطرار.
دختر در آب افتاده، شما هم نامحرم هستی. بپر او را نجات بده. اضطرار حلال است. اما دیگر وقتی نجاتش دادی در بغلش نگیر. یک خرده همینطور نگهش هم بدار. او را گرفتی، کنارش بگذار. (خنده حضار) اینها گاهی وقتها، عرض کنم به حضور جنابعالی که …
یک کسی همراه من بود در قم، گفتم: من گرسنه نیستم. چون مهمان من هستی، بفرمایید کبابی غذا بخورید. پولش را من میدهم. این هم رفت، برگشت، یک پول سنگینی از ما خواست. گفتم: ببخشید چه خوردی؟ گفت: کباب! گفتم: چند تا سیخ، گفت: یازده تا سیخ! گفتم: والله آدم زنده دو تا سیخ میخورد. اگر صبحانه نخورده باشد و خیلی گرسنه باشد، سه تا. نه بگو: چهار تا! آخر یازده تا سیخ، کاه از خودت نبود، کاهدان که از خودت بود. گفتم: من پول دو سه تا را بیشتر نمیدهم. گفت: آخر تو گفتی: پولش با من. گفتم: آخر من گفتم: به مقدار مهمانی عادی.
ما گاهی وقتها اگر مضطر هم شدیم یک بچهای در آب افتاده نجاتش میدهیم، مضطر شدیم حالا مثلاً یک جایی یک گناهی کنیم، به مقدار رفع اضطرار. آن مقداری که شما جانت را نجات میدهد، مثلاً بیست گرم، سی گرم، پنجاه گرم، گوشت خوک است. این هم یک مسأله!
7- نقش گناه، در تغییر فکر و عقیده
مسألهی دیگر در جلسهی قبل یک آیه گفتم، در این جلسه هم یک آیه میگویم. گناه دید آدم را عوض میکند. ولذا میگوید: «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُم» (انعام/110) «اَفئده» فؤاد، قلب است. قلب را برمیگردانیم. یعنی گناه باعث میشود که آدم فکرش عوض شود. یک کسی گناهکار است. روزهای اول شما او را بد میدانستی. یک بستنی به تو میدهد، یک شامی، ناهاری به تو میدهد. یک هدیهای به تو میدهد، اصلاً دیگر این را بیشتر از هر آدم عادلی دوستش داری. میگوید: بهترین رفیقت کیست؟ میگویی: همین! بابا شما یک مدتی قبل میگفتی: این آدم گناهکاری است. دو تا سور به تو داد عوض شدی. مواظب باشیم اگر یک کسی را بد میدانیم خودمان را با پول نفروشیم.
مسألهی دیگر، گاهی میگوید: آقا ما نهی از منکر کنیم فایدهای ندارد.گوش که نمیدهد! گوش ندهد. حالش که گرفته میشود.
یک کسی چاه میکند، گفتند: آقا نَکن. به آب نمیرسد، این زمین آب ندارد. گفت: برای صاحبش آب ندارد، برای من که نان دارد. من کلنگ میزنم پول میگیریم، میخواهد آب داشته باشد… ممکن است شما بگویی: خانم، برادر! این کار خلاف است انجام نده. ولی گوش نمیدهد. گوش نمیدهد اما حالش گرفته میشود. شما به من میگویی: لباست کثیف است. من گوش نمیدهم، میگویم: نه، با همین لباس هستم. آقای قرائتی لباست کثیف است. آقای قرائتی لباست کثیف است. اگر سی نفر گفتند، حال من گرفته میشود. بگویید که لااقل گناهکار با خیال راحت گناه نکند… حالش را بگیرید. این حال گرفتن یک کاری است. گاهی باید حال طرف را گرفت.
کفتر پران، پشت بام رفت کفتر پرانی کند. همسایه گفت: بابا در خانهی من زن و بچه است. اینجا بالاخره یا الله بگو. گفت: آقا به شما ربطی ندارد، خانهی خودمان است. خانهی شما که نرفتم. پشت بام خانهی خودم است. میخواهم کفتر پرانی کنم. گفت: باشد. این هم یک طبل برداشت و با یک چوب رفت پشت بام هی ضرب میزد، هی کفترهای این را رَم میداد. گفت: آقا نزن! گفت: خانهی خودم است. طبل خودم است، چوب خودم است! گاهی وقتها باید حال گناهکار را گرفت.
8- امید بازگشت گنهکاران و کافران
مسألهی دیگر، اگر یک آدمی بد است برای همیشه او را بد ندانید. ممکن است این فردا عوض شود. اینکه امروز گناه میکند، ممکن است امروز وضع لقمهاش حرام است. ظلم میکند، حجابش، زبانش، فکرش، اصلاً آدم خلافکاری است. اما این برای همیشه خلافکار است؟ ممکن است این یک مرتبه عوض شود. ممکن است یک مرتبه عوض شود. ما چه میدانیم قصه چیست؟
فرعون گفت: ساحرهای درجه یک را جمع کنید. با سحر و جادو آبروی موسی را بریزند. جمع شدند یک مرتبه معجزهی موسی را دیدند، «فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدینَ» (شعرا/46) همه سجده کردند، شب هم شهید شدند. صبح اول کافر بودند، چاشتی ایمان آوردند، غروب همه شهید شدند.
ما آدم داریم که رفت بهشت یک رکعت نماز نخواند. «دخل الجنه و لم یصل رکعه» داریم. بهشت رفت با اینکه یک رکعت نماز نخوانده بود. قصه چیست؟ یک کسی وارد مدینه شد دید شهر خلوت است. گفت: تعطیل است. چرا خلوت است؟ گفتند: مسلمانها بیرون رفتند، احد کنار مدینه است. رفتند جنگ، گفت: جنگ چیه؟ گفتند: پیغمبر اسلام مبعوث شده، حرفهایی داره، کفار مکه هشتاد فرسخ لشگر کشی کردند و به مدینه آمدند، مثلاً کودتا کنند. گفت: بروم ببینم چه میگویند؟ نزد پیغمبر رفت و گفت: حرف حساب شما چیست؟ حرفهایش را شنید و گفت: حق با شماست. گفت: حالا کفار بت پرست آمدند کودتا کنند. اجازه گرفت رفت جبهه شهید شد. یعنی ساعت هشت وارد مدینه شد. ساعت نه نزد پیغمبر رفت. ساعت ده ایمان آورد، ساعت یازده شهید شد. اصلاً به نماز نرسید. چون صبحش مسلمان نبود، ظهرش هم به ظهر نرسید که نماز بخواند. آنوقت داریم در تاریخ «دخل الجنه» این مرد وارد بهشت شد، در حالی که «لم یصل رکعه». آنوقت آدمهایی هم هستند که هشتاد سال نماز میخوانند، بد عاقبت میمیرند. هشتاد سال، یعنی ماشین را تا دم خانه میآورد، یک سفر دو سه هزار کیلومتری را طی میکند. دم دروازهی شهر ماشین را چپ میکند. یک دعا میکنم همه با هم آمین بگویید.
خدایا به آبروی همهی کسانی که پیش تو آبرو دارند، به همهی ما حسن عاقبت مرحمت بفرما. دعا که میکنید میلیونی دعا کنید. میلیاردی دعا کنید. مثلاً در نماز نمیگویی: «سمع الله لحمدی» میگویی: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»! «لِمَنْ حَمِدَهُ» به همه دعا میکنی. بگو: خدایا ایشان را بیامرز «و من احبک» هرکس ایشان را دوست دارد. شما اگر به سید حسن نصر الله دعا کنی، یک نفر است. اما اگر گفتی: خدایا سید حسن نصر الله و همهی هوادارانش، تا گفتی: هوادارانش، یعنی صد میلیون عرب و عجم! هوادارانش، خدایا ایشان را بیامرز و همهی شاگردهایش، خوب یک استاد دانشگاه است، هزارها شاگرد دارد. دعا که میکنید بالای میلیون دعا کنید. نوشتههایتان را در اختیار دیگران بگذارید.
ما آدم داریم شعرش را به یک شاعر دیگر نمیدهد. وقتی دعا میکنید به همه دعا کنید. نگو: خدایا یک داماد خوب قسمت من کن. یک عروس خوب قسمت بچهی من کن. بگو: خدایا، به همهی بیهمسرها، همسر خوب بده. بگو: همه، چرا میگویید: من؟ خدا خواسته باشد بدهد، تو چرا تنگ میگیری. این یک مسألهی مهمی است.
بعضیها هستند در جامعه یک کسی نهی از منکر میکند. میگویند: آقا چه کارش داری؟ ولش کن! عیسی به دین خود، موسی به دین خود! این حرف عیسی به دین خود و موسی به دین خود ضد قرآن است! قرآن گفته: باید ما امر به معروف کنیم. کلمهی عیسی به دین خود، موسی به دین خود غلط است. غلط است، غلط است! ما باید در تلویزیون یک بحثی کنیم، غلطهایی که در جامعهی ما جا افتاده است، هرچه را بدانیم بهتر از این است که ندانیم. این شعار غلطی است. شما اگر بدانی عیب من چیه، پای تلویزیون مینشینی؟ من اگر عیب شما را بدانم دیگر به شما سلام میکنم؟ یعنی چه آدم هرچه را بداند بهتر از آن است که نداند. این شعار غلط است؟ قرآن میگوید: خیلی چیزها را بدانی بد است. «وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُم ْ وَ لا یَنْفَعُهُم» (بقره/102) یک شعار میگویند: سیزده نحس است. دروغ است! حضرت علی سیزده رجب به دنیا آمد. کجایش نحس است؟ عطسه کردیم، صبر کن، دروغ است. حدیث داریم، عطسه کردی عجله کن. یک سری چیزها… ازدواج حالا وقتش نشده، دروغ است! حالا وقتش شده. حالا وقتش شده. بچه از هفده هجده سالگی، پسر زن میخواهد، دختر هم از دوازده، سیزده سالگی شوهر میخواهد. اگر نمیگوید: تو از سکوت او سوء استفاده نکن. ولذا این پسرها به رفیقهایشان میگویند: ما زن میخواهیم. فقط به پدر و مادرش نمیگوید. دروغ است! خیلی خوب… اشاره میکنند وقت تمام شد.
عرض کردم بحث گناه شناسی داشتیم، منتهی آنها کد داشت. عوامل گناه، موانع گناه، اینها تذکراتی است، که 170 تا تذکر است، همه مربوط به گناه است ولی کد ندارد. گفتیم: همینطور تذکرات را یکی یکی با هم گفتگو کنیم.
خدایا آنچه گناه از ما بوده به برکت این ماه همه را ببخش و بیامرز. یک دعای دیگر. خدایا هرچه شب قدر برای خوبها تعیین کردی چون خوب بودند، به آبروی همان خوبها همهی آنها را برای همهی ما مقدر بفرما.