خدمت به مردم و تأمین امنیت
2- تلاش برای برقراری نظم و امنیت
3- مشارکت در پاداش کارهای مردم
4- ایجاد آرامش و مقابله با تنش
5- برنامه دشمن برای ناامن کردن جامعه
6- آزادی بیان با شنیدن سخنان دیگران
7- خدمت به دانشمندان
8- خدمت به خانواده
موضوع: خدمت به مردم و تأمین امنیت
تاریخ پخش: 11/07/92
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان زمانی بحث را میبینند که هفتهی نیروی انتظامی است. بین سیزده مهر تا یک هفته. اینجا در خدمت برادرانی هستیم که پلیس راهنمایی هستند. بحث قبل ما هم بحث خدمت بود. در جلسهی قبل راجع به خدمت حرفهایی زدیم به… خدمت حتی… چند تا حتی حتی نوشتیم. خدمت حتی به جمادات، خدمت حتی به حیوانها، خدمت حتی به دشمن، خدمت حتی به کسی که توقع ندارد. او توقع ندارد ولی ما میخواهیم به او خدمت کنیم. خدمت حتی قبل از اینکه او به ما بگوید: به ما خدمت کن. خدمت حتی رایگان، این یک چند مورد حتی حتی بود که در جلسهی قبل گفتم.
کار شما خدمت است و خدمت سختی است. من باید به مردم عزیز ایران بگویم که این عزیزانی که سر چهارراه ایستادند، بسیاری از آنها اگر نگوییم همهی آنها، اکثرشان یا بسیاری از آنها تحصیلات عالیه دارند. لیسانس هستند به بالا، و دور از پدر و مادر، ساعات زیادی را باید روی پا بایستند. هوایشان دود است، ترافیک است، گرما است. خدماتشان رایگان است. ولو دورهی سربازیشان است ولی خوب رایگان است. باید همه تشکر کنیم. اگر یکوقت یک قانونی میگوید: نگذار عبور کند، اینجا کنترل کن. اینجا ایست بده، و این عزیزی آمده به قانون عمل کند، حالا شما خلقت تنگ شده، حق جسارت نداری. کفران نعمت است. یک بچه مسلمان روی پا بایستد، سرما بخورد، در لباس فشرده، هوای فشرده، در دود و سوت و گرفتاری و اینها، مجانی خواسته باشد مجری قانون شود، آنوقت یک نفر خدای نکرده، البته خیلیها تشکر میکنند. ولی هستند افرادی که آدمهای پستی هستند. ما باید کمک کنیم. تشکر کنیم. حالا بنده هم به عنوان یک طلبهای که از خدمات شما استفاده میکنم، من از تک تک این عزیزان تشکر میکنم.
1- امنیت، با ارزشترین نعمت
مسألهی امنیت، که بخشیاش به سپاه و ارتش و بسیج میخورد و بخشی هم به نیروی انتظامی و پلیس، بالاترین نعمت است. خدا درقرآن بعد از نان و آب گفته: مهمترین نعمت امنیت است. آیهاش این است: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ» (قریش/3) مردم باید بندگی خدا را کنند بعد میگوید: خدا چه کرده؟ میگوید: دو نعمت، «أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ» (قریش/4) یعنی بعد از اینکه میگوید: نان و آبت دادم، میگوید: به تو امنیت دادم. یعنی جایگاه امنیت خیلی مهم است. بگذارید یک چیز دیگر بگویم.
قرآن میگوید: همهی عبادتها در سایهی امنیت است. «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» بعد میگوید: «یَعْبُدُونَنی» (نور/55) اول میگوید: امنیت، چسبیده به امنیت، کلمهی «یَعْبُدُونَنی»، «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» کنار امنیت…
یکوقت من به پلیس گفتم: این آیه را شعار خودشان قرار بدهند. لااقل پلیس جاده، این را بنر بزنند یا کاشیکاری، هرچه. «سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنینَ» (سبأ/18) «سیرُوا فیها» یعنی مسافرت کنید. هم شب، هم روز «آمِنینَ» جاده امن است. این آیه برای پلیسهای راه شاید بهترین آیهها باشند. آرم پلیس آیه هم دارد؟ چه…؟ «کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ» (مائده/8) بله این آیه نه! این آیهای که من میگویم تناسبش بیشتر است. «سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنینَ» این برای سیر در زمین است و مسافرت در حال امنیت.
2- تلاش برای برقراری نظم و امنیت
یک چیزی هم به شما بگویم. حدیث داریم اگر یک گمشدهای را بگویید از این طرف برو، یا از این طرف برو، راهنمایی آدمی که نمیداند از کجا برود، راهنمایی ثواب صدقه دارد. یعنی اگر شما سر جای پلیس ایستادی، روزی، جمعیتی، پنجاه تا صد تا، کمتر و بیشتر از شما پرسیدند آقا فلانجا از کجا برویم، شما گفتی: از اینجا برو. همین ثواب صدقه دارد.
این هم به شما بگویم. شما بعداً سربازیتان تمام میشود و سراغ زندگیتان میروید. معلوم نیست که دیگر کار صد در صد خالص گیرتان بیاید. باقی کارها روی محاسبات است. یا خانم گفته یا بچه شیر خشک میخواهد. خانم طلا میخواهد. خرجی میخواهد. آب است، برق است، گاز است، فشار زندگی شما را وادار به کار میکند. اما اینجا تنها مدتی از عمر است که انسان میتواند گمنام یک کاری کند. من یک خاطرهای از مقام معظم رهبری بگویم.
خدمت ایشان رسیدیم. ایشان میفرمود که من یک روز خدمت امام رفتم. دیدم امام یک حالت گرفته و دمق، و ناراحت دارد. قیافهی امام را دیدم ناراحت است. گفتم: آقا شما ناراحت هستی؟ گفت: خیلی ناراحت هستم. بعد ایشان گفت: نمیدانم به نظرم دو بار هم گفت: خیلی ناراحت هستم، خیلی ناراحت هستم. حالا یا یکبار، یا دو بار. بلند شدم رفتم و به حاج احمد آقا خدا رحمتش کند، گفتم: امام همه وجودش سعه صدر است، چه شده که امام ناراحت است؟ چه حادثهای رخ داده است؟ گفت: یکی از اولیای خدا از بین رفته، امام خیلی غصه میخورد. گفتم: چه کسی؟ گفت: اِ… ایشان از دنیا رفت. بعد حالا ایشان میفرمود، یعنی مقام معظم رهبری میگفت: این ولی خدا که از دنیا رفته نزد من آمد، زمانی که من رئیس جمهور بودم. گفت: من عمرم به آخررسیده است. نگاه کردم تمام عمرم کد داشته، عادی، امام جمعه، پیشنماز، دانشگاه، استاد حوزه، پول، پلو، پز، همه کارها عنوان داشته است. من الآن که میخواهم در گور بروم، میگویم: روز قیامت بگو آیا یک کاری هم کردی که پول نبود، پست نبود، هیچی نبود. فقط خدمت بود برای خدا بود. من به عمرم نگاه کردم، کاری که پز در آن نباشد، نبوده است. مثلاً بنده همه سخنرانیهایم پشت دوربین باشد. خواهند گفت دوربین بود. آیا یک جایی هم صحبت کردی برای پنج نفر که هیچ دوربینی نبود، پولی نبود، بانی نبود. من اواخر عمرم است میخواهم یک کاری کنم و خاطرم جمع باشد این برای خداست. هرچه فکر کردم پیشنمازی بچه مدرسهایها برای خداست. چون بچه مدرسهایها نه پول دارند، نه شرح وظیفه. من میخواهم بروم برای بچه مدرسهایها… منتهی آموزش و پرورش مرا نمیشناسد. شما که رئیس جمهور هستی یک تلفن کنیم در یکی از این مدارس، من آخر عمرم بروم پیشنماز بچهها شوم. چون پول و پز در آن نیست. میتوانم این کار را ذخیره قیامت کنم.
آن ولی خدایی که امام در فراقش میسوزد، آخر عمرش رسیده به این که کل عمرش کارهایش پز داشته است. کار برای خدا گیرش نیامده است. اگر هم داشته احساس نکرده است. حالا یک وقتی ما اینقدر خواهیم دوید، یک مدتی از عمرتان را تحمل کنید، و بالاخره خود شما میانگین میخواهید هشتاد سال در ایران زندگی کنید. در هشتاد سال امنیت یکی، دو سال هم سهم شما میشود. حالا بعضیها یا پول دارند با پول میخرند. یا پارتی دارند، جابهجا میکنند، یک جاهای رفاهی میروند. البته برای شما هم یک رفاهیهایی پیدا شده است. من شنیدم که مقام معظم رهبری فرمودند: عزیزانی که ازدواج کردند، خیلی فاصله با عروس پیدا نکنند. اینطور است؟ هان؟ آره… یعنی داماد نزدیک عروس پست بدهد. یک فرصتی است برای خدمت. امنیت چیه؟ «أَمْناً یَعْبُدُونَنی»
3- مشارکت در پاداش کارهای مردم
یک چیزی به پلیس و ارتش و همه مسؤولین امنیتی و قوای مسلح بگویم. قوای مسلح در همهی کارهای خیر شریک است. من طلبه هستم، میآیم در تلویزیون حدیث بخوانم. اگر مملکت امن است میآیم، ناامن باشد نمیآیم. حدود پنج میلیون دانشجو به دانشگاه میرود چون مملکت امن است. ده، سیزده میلیون مدرسه میروند چون مملکت امن است. اگر ناامن شود کسی از خانهاش بیرون نمیآید. پس هرکس هر عبادتی میکند در سایهی امنیت است و شما در ثواب او شریک هستید. این سرمایهگذاری است. حالا هم که خدا قسمت کرده به رضای خدا راضی باشید. چون اگر راضی هم نباشید فرق نمیکند. راضی باشید.
یک کسی در چاه افتاد. به او گفتند: در چاه افتادی؟ گفت: بله! گفت: صبر کن بروم طناب بیاورم. گفت: مثلاً اگر صبر نکنم چه کنم؟ در چاه هستم دیگر… حالا شما هم باید سربازیات را طی کنی. ولی وجدانتان را اینطور آماده کنید. که هفتاد سال من میخواهم در این کشور راحت زندگی کنم، یک دو سال هم سهم من میشود. این یک مورد.
دوم، دیدن تلخیها هم یک شیرینی دارد. چون گاهی وقتها یک تلخیهایی هست، وسط تلخیها شیرینی هم هست. چوب عود را تا سرش را آتش نزنند، بوی عطرش بلند نمیشود. آن حملهای که صدام جنایتکار به ما کرد، خیلی از عزیزان ما شهید شدند. اما میدانید الآن قوای مسلح ایران با سی سال پیش فرق میکند. گاهی وقتها یک چیزی را زیر پایش را داغ میکنند، میسوزد. اما وقتی زیر پایش داغ شد، حرکت میکند. اگر زیر پایش را نسوزانند میایستد. آب اگر یکجا راکد باشد، بو برمیدارد. به تلاطم که هست آب، آب است وگرنه … آب مرده را چه میگویند؟ باتلاق، مرداب میشود.
1- کار شما عبادت است. 2- نعمت امنیت، بعد از آب و نان مهمترین نعمت است. 3- در همهی خیرهای مردم شریک هستید. 4- از سهمیه هم باشد، در هشتاد سال زندگی در امن، دو سال نوبت شما میشود.
4- ایجاد آرامش و مقابله با تنش
آرامش به مسلمانها، خیلی مهم است. جلوی فساد را گرفتن. اگر واقعاً تذکرات شما نباشد، خیلیها دست به خیلی از کارها میزنند. از حجابشان گرفته تا از آهنگهایشان، تا از ویراژ رفتنشان.
«مَنْ أَخَافَ مُؤْمِناً» (کافی/ج2/ص368) حدیث داریم اگر کسی یک مؤمنی را بترساند، «أَخَافَهُ اللَّه» خدا روز قیامت او را به وحشت میاندازد. بالاخره افرادی با ویراژی که میروند، با مانوری که میروند، ایجاد دلهره میکنند.
اسلام میگوید: اگر کسی اسلحه کشید، ولو تیراندازی نکرد، همین که اسلحهاش را کشید مفسد فی الارض است. یعنی باید اعدام شود. آقا نزدم! نزدی، ولی ارعاب کردی. مملکت باید امن باشد. در جبهه، قرآن میگوید: در جبهه یک کسی میگوید: یا رسول الله! مهلتم بده تحقیق کنم. فوراً میگوید: شمشیر را نگه دارید، به او مهلت بدهید. «فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّه» (توبه/6)، «وَ إِنْ أَحَدٌ» اگرکسی، «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ» اگر یک بتپرستی از تو برای تحقیق مهلت خواست، «فَأَجِرْهُ» به او مهلت بده. گفت: من میخواهم وسط جنگ تحقیق کنم. پژوهش! خیلی خوب برو پژوهش کن. بعد میگوید: این را با پلیس هم ببر، با پلیس هم بیاورید. که کسی در راه به او صدمه نزند. «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» (توبه/6) این آیهی قرآن است که میخوانم. «أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» یعنی این آقای پژوهشگر باید با خیال راحت پژوهش کند و دلهره نداشته باشد. «أََبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» یعنی امن برود و امن بیاید. یعنی اسلام گفته به دشمن مسلح در جبهه اگر خواست تحقیق کند به او امنیت بده.
یک کسی به نام صفوان نامی نامه به پیغمبر نوشت که به من دو ماه فرصت تحقیق بده. فرمود: چرا دو ماه؟ چهار ماه. چرا دو ماه؟ چهار ماه. اسلام دین امن است. اگر هم یکوقت میگوید: مرتد را بکشید. آخر بعضی از جوانها میپرسند: مگر اسلام آزاد ندارد؟ میگوییم: چرا آزادی است. اسلام به قدری آزادی داده که میگوید: در نماز جماعت هم آزاد هستی. میتوانی رکعت اول پشت من نماز بخوانی، رکعت دوم قصد فرادی کن. مجبور نیستی تا آخر خط با من بیایی. در نماز هم آزادی است، میتوانی از نماز جدا شوی. میگوید: خوب اگر اسلام آزادی است، پس چرا اگر کسی مرتد شد میکشید؟ میگوییم: آزاد است، خودش آزاد است. میتواند از اسلام بیرون برود. اما اینکه بلند میشود و میگوید: من یهودی شدم. مسیحی شدم. بهایی شدم. اینکه میگوید پیداست میخواهد در جامعه دلهره ایجاد کند. تو آزاد هستی، جامعه هم حق آرامش دارد. گاهی وقتها آدم با یک طرح سؤالی ولوله میاندازد، آرامش را از بین میبرد.
حتی گاهی وقتها در یک قالبهایی هم که لطیف است، استرس به وجود میآورد. یک کسی میخواست از یک نفر تجلیل کند. گفت: ایمان ایشان حرف ندارد. تقوای ایشان حرف ندارد. شجاعت ایشان حرف ندارد. قاطعیت ایشان حرف ندارد. علم و تخصص و تجربهاش حرف ندارد. همه عالی عالی… این هم که میگویند: فلانی بهایی است، من تحقیق کردم نه بهایی نیست! اِ… بهایی بوده؟ ولو گفت: نیست. اما به دل همه انداخت که ایشان یک حرفی راجع به بهاییت هست. ببین گاهی وقتها میگوید: نیست، اما نیست، معنایش هست است. من گاهی وقتها «سُبْحَانَ اللَّه» میگویم. ویتامین غیبت دارد. میآیی نزد من از فلانی بد میگویی. عجب! ایشان این حرف را زد…؟ «سُبْحَانَ اللَّه»! چنان میگویم «سُبْحَانَ اللَّه»، یعنی باقیاش را بگو ببینم. باز یک غیبت است، عجب، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»! اینها «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» میگویند، یعنی باقیاش را بده بیاید. یعنی گاهی وقتها «سُبْحَانَ اللَّه» است، اما ویتامین غیبت دارد. تحقیق کردم بهایی نیست. یعنی مردم ایشان یک مسألهای راجع به بهاییت دارد. کسی میتواندمرتد شود ولی به کسی نگوید. اما اگر گفت… آقا شما میتوانی پیاز بخوری، سیر هم بخوری، چون ویتامین دارد. برای شخص شما خوب است. اما میگوید: اگر میخواهی در مسجد بیایی، حق نداری سیر و پیاز بخوری. چون همینطور که تو حق داری سیر بخوری، مردم حق دارند نفس بکشند. تو نباید بگویی که… [این آب تمام شد]
یک مهمان نابینا داشتم. سفره کنارش گذاشتم. نابینا بود. گفت: چیه گذاشتی؟ گفتم: نان. گفت: بیخود! گفتم: خوب در سفره باید نان گذاشت. غذا هم میآورند. گفت: نه! آب باید باشد. گفتم: فرقش چیه؟ گفت: ممکن است مهمان اولین لقمه را بخورد، در گلویش گیر کند و خفه شود. باید قبل از نان، آب باشد. گفتیم: خوب این را مدیریت شکم میگویند. الآن خلبانهای ما، پروازها دو تا خلبان دارد. حق ندارند هر دو کتلت بخورند. اگر یکی کتلت میخورد، باید آن یکی نان و پنیر بخورد. چون اگر گوشت فاسد باشد، کتلت، هردو یک مرتبه حالشان به هم میخورد، هواپیما پایین میافتد. باید غذایشان ضربدری باشد. مدیریت شکم!
امنیت، این آقا حق دارد سیر بخورد، چون گفتند: برای بدنش ویتامین دارد. ولی مسلمانها هم حق دارند نفس بکشند، در فضایی که بوی سیر نباشد. این یک مسأله است.
5- برنامه دشمن برای ناامن کردن جامعه
اتفاقاً گاهی وقتها یک بودجههایی خرج میشود که به چهار نفر پول میدهند و میگویند: شما فقط برو بگو من بهایی هستم. داشتیم… اصلاً مأموریتش این بوده که فقط در بین بچهها راه برود و بگوید: من بهایی هستم. چرا میگویی؟ شما میتوانی مسجد نیایی. اما اگر در مسجد آمدی و قصد فرادی در کنار مسجد نماز خواندی یعنی چه؟ یعنی آقا فاسق است، اینهایی هم که پشت سرش نماز میخوانند، متوجه نیستند که آقا فاسق است. تو میتوانی مسجد نیایی، میتوانی پای سخنرانی من نیایی. اما اگر پای سخنرانی آمدی و چنین کردی، پس پیداست آمدی حواس مرا پرت کنی. اگر تو حق داری بیایی، خوب من هم حق دارم آرامش داشته باشم. به همین خاطر مرتد اگر کشته میشود، به خاطر این است که ایشان اطلاعاتش را نقل میکند. وگرنه…
تازه، یک کسی یک چیز حسابی دارد، بیاید بگوید. جالب این است که ما حرفهایمان را یواشکی میزنیم.
6- آزادی بیان با شنیدن سخنان دیگران
اول انقلاب بود، منافقین در دبیرستانها صحبت میکردند. در یکی از استانها من هم بودم، دیدم بله آنجا دارند تبلیغات میکنند، من هم وارد دبیرستان شدم و گفت: نگفتم حکومت آخوندی؟ همینه! آخوندها نمیگذارند ما آزادی داشته باشیم. گفتم: بچهها معنای آزادی چیه؟ معنای آزادی این است که ایشان هرچه میخواهد بگوید و همه شما بنشینید، یک صندلی هم برای آقا بگذارید. پنج دقیقه، ده دقیقه این آقا حرفهایش را بزند. بنده هم پنج دقیقه، ده دقیقه جواب ایشان را بدهم. شما هم دو تا پنج دقیقه را گوش بدهید، هرکدام را خواستید، این معنای آزادی است. اینکه آخوند نباشد، من حرفهایم را بزنم. این پیداست تو استبداد داری. میگویی: آخند نباشد، من حرفهایم را بزنم. آقا تو اگر حرفت خوب است خوب روبروی آخوند هم بزن، ببینیم چه میگویی؟ تو یک مشت بچه را پیدا کردی که اطلاعاتشان ضعیف است، آنوقت داری روشنفکر بازی میکنی.
یک زنی را به یک مرد نابینا دادند. این زن هر شب از زیبایی خودش میگفت. میگفت: حیف شوهر که تو نابینا هستی. نمیبینی چقدر من خوشگل هستم. یک شب میگفت: نمیدانی من چه صورتی دارم. نمیدانی دستهایم چطور است. سینهام چطور است. هر شبی از زیبایی خودش میگفت. یک هفته، دو هفته، مرد خسته شد و گفت: خانم، دو ماه است زن من شدی و هر شب از زیبایی خودت میگویی. من هم که چشم ندارم تو را ببینم. اما تو اگر اینقدر زیبا بودی، چشمدارها تو را برده بودند. (خنده حضار) اینکه به من میگویی پیداست زیبا نیستی. این آقایی که در دبیرستان میآید یا در دانشگاه میآید حرف میزند و میگوید: به شرطی حرف میزنم که یک اسلام شناس نیاید، این پیداست زیبایی نیست. میگوید: لامپ را خاموش کنید برقصم! تو اگر رقاص هستی، لامپ را روشن کن ما هم ببینیم. اینکه میگویی: لامپ را خاموش کن، من میخواهم برقصم، این پیداست… هرکس هرجا هر اشکالی دارد، در دبیرستان، در دانشگاه، تربیت معلم، پادگان، خوابگاه، هرکس هر حرفی دارد باید طوری باشد که حرفش را روی ساعت معین بیاید بزند. بگوید: یک ساعت، نیم ساعت، ده دقیقه، یک دقیقه، حرفش را بزند. یک پاسخگوی اسلامشناس هم بیاید حرف این را بشنود، جوابش را بدهد. مردم هم دو تا حرف را، اصلاً خدا به قدری آزادی داده است که تمام حرف مشرکین را اینجا نقل کرده است. این قرآن ما است. «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا» (ابراهیم/13)، «وَ قالَ الَّذینَ أَشْرَکُوا» (نحل/35) کفار چنین گفتند. اصلاً این گفتگوی تمدنها که سرش در این جمهوری اسلامی مطرح شد، متن قرآن است. «قالوا، قل» آنها چنین گفتند. تو هم چنین بگو. یعنی چه؟ یعنی آزادی. تو بگو، من هم بگویم، مردم هم هردو را گوش میدهند. «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» (زمر/18) پس شما در همهی اجرها شریک هستید. مردم هم وظیفهشان است از شما تشکر کنند. اگر خدای نکرده کسی جسارت کند، تضعیف نظام است. اینها مجری قانون هستند. حقی نداریم…
در خدمت یک اولویتهایی هست و یک آثاری. من تند تند اینها را بگویم. مربوط به کل خدمت است.
7- خدمت به دانشمندان
در قرآن میگوید: اگر میخواهید خدمت کنید، اول «فَلِلْوالِدَیْن» (بقره/215) خدمت به پدر و مادر اول است. بعد «وَ الْأَقْرَبینَ»، «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاج» (فقیه/ج2/ص68) بعد عالم، «إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْخِدْمَهِ الْعَالِم» (کافی/ج1/ص37) بهترین کسی که باید به او خدمت کرد، عالم است. نمیدانم پای تلویزیون حتماً کسانی هستند که پیر شدند و زمین و باغ دارند. بیایید چند تا مدرسه بسازید. ما مسألهی حوزهی علمیهمان جا ندارد. هزاران لیسانس و فوق لیسانس، بعد از گرفتن لیسانس و فوق لیسانس میآیند طلبه شوند، ما اتاق و حجره و خوابگاه و تخت نداریم به او بدهیم. برمیگردند! چه اشکالی دارد، ده نفر بیایند، ده تا خیریه بسازند، ده تا مدرسه بسازند، میخواهی چه کنی؟ پسرها داماد شدند و وضعشان خوب است. دخترها عروس شدند و وضعشان خوب است. تو پیرمرد که نمیخواهی زمینها را با خودت در قیامت ببری. بیا این زمین را وقف کن. پنج تا شویم، یکی زمین، یکی… خدمت به عالم، حدیث داریم «إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْخِدْمَهِ الْعَالِم» موقوفاتی است برای مرحوم البرز، گفته این موقوفات درآمد خوبی هم دارد. این موقوفات برای شاگرد اولهای حوزه و دانشگاه. کسانی که نخبه هستند و ابتکار و اختراعی دارند. اشکالی دارد ما وقف کنیم برای انرژی هستهای؟ وقف کنیم برای تیزهوشها. مریض، «وَ مَنْ سَعَى لِمَرِیضٍ فِی حَاجَهٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ یَقْضِهَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه» (فقیه/ج4/ص15) اگر کسی برای مریض بلند شود و یک تکانی بخورد، چه مریض خوب شود و چه خوب نشود. چه مشکل را حل کند و چه نکند. همین که بلند شدی و تکان خوردی، برای حل مشکل، مثل روزی که از مادر متولد شدی، خدا تمام گناهانت را میبخشد. به یتیم، «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا» (کهف/82) قرآن میگوید: دو پیغمبر دیوار خرابهای را در منطقهای ساختند، برای اینکه این دیوار خرابه برای یتیم بود. زیرش گنجی بود.
به آدمهای باتقوا خدمت کنیم. اگر بناست ترمز کنیم، یک آدمی است که تقوایش بیشتر است، یک آدمی است که تقوایش کمتر است، آن کسی را که تقوایش بیشتر است کمک کنیم. موسی دید دو تا دختر کنار ایستادند. رفت گفت: چرا شما کنار ایستادید؟ گفتند: ما پدر پیری داریم، نمیتواند چوپانی کند. ما دو دختر چوپانی میکنیم. الآن رفتیم گوسفندهایمان را آب بدهیم، دیدیم لب چاه آب، چشمه آب تنه ما به تن مردها میخورد. کنار ایستادیم. «لا نَسْقی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ» (قصص/23) عربیهایی که میخوانم قرآن است. کنار ایستادیم تا این چوپانها بروند، ما به خاطر تقوا ایستادیم، تن ما به تن مردها نخورد. فرمود: من خودم کمک شما میکنم. یک کسی را که تقوا دارد کمکش کنید.
قرآن میگوید: اگر یک جوانی بیپول است اگر با تقوا است پول بدهید و دامادش کنید. «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُم وَ إِمائِکُم» (نور/32) صالح، یک جوانی است هرز است. یک جوان هم هست هرز نیست. ولی پول ندارد. اگر بنا است دو جوان را داماد کنی، از آن جوانهایی داماد کن که صالح است. یعنی برای آنها هم یک تبلیغ و امر به معروف عملی است. یعنی به آنها هم بگویند: شما اگر باتقوا باشید، افرادی میآیند و شما را داماد میکنند. «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُم وَ الصَّالِحین»، «ایامی» یعنی آدم بیهمسر. بیهمسر را همسر بده اگر باتقوا است.
من خودم سراغ دارم جوانهای هفده ساله داماد شدند. گفتم: بابا این هفده ساله است، زود است. گفت: این وقتی میآید خانه دخترعمههایش، چشمش را پایین میاندازد. چون باتقوا است من گفتم: دخترم را به او میدهم. تقوا، این قرآن است. ما هم مسلمان هستیم. همه بچه مسلمان هستیم. قرآن میگوید: اگر تقوا داشته باشید، «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب» (طلاق/3) از راههای بیگمان خدا کمکت میکند. فکر نکنند آنهایی که با بیتقوایی یک رشوه میگیرند، یک پولی میگیرند، یک جایی کش میروند، یک چشمی، رزقشان بیشتر است.
شما لب چهارراه ایستادی. یک دختر زیبا، یک خانم زیبا پشت فرمان است. یک چند ثانیهای یک نگاه به این میکنی. عجب تکهای است! شد… (خنده حضار) نگاهش کردی. آنوقت ازدواجت شش ماه عقب میافتد. هی میروی، نمیشود. میگوید: به خاطر اینکه باقلوا خوردی، از بشقاب پلو محروم شدی. «کم من لقمه من اکلاتی» امیرالمؤمنین فرمود: گاهی یک لقمه جلوی اشتها را میگیرد. شما یک باقلوا را بخوری، اشتهایت نصف میشود.
شما چقدر باید از همسرت لذت جنسی ببری، و همسرت از شما؟ ساعات لذت جنسی شما معین است. اگر یک جایی از حرام اشباع شدیم، خدا از حلال کمش میگذارد. اینکه گفتم از خودم نیست. حدیث داریم. یکبار دیگر میگویم. رزق همهی مردم از حلال اندازهگیری شده است. چند لقمهی حلال، چند لیوان آب حلال، چند تا با همسر حلال بودن. رزق همه شما، ساعتها و دقیقههایش معلوم است. کسانی که میپرند یک ده دقیقهی حرام از آن، یک حرام از او، یک رقم حرام از او… مثلاً بنا است شما سالی سی و دو ساعت بخندی. بعد شما خندهی حرام تولید میکنی. کاشانی میشوی، قزوینی میشوی، ترک میشوی، لر میشوی، عرب میشوی، عجم میشوی، نمیدانم خودت را به یک قبیلهای به یک شهری، به یک روستایی، تقلید یک نفر را میکنی، میخواهی یک خندهی حرام تولید کنی که بخندی. آنوقت خداوند یک غصه برایت میگذارد، یک تلخی در سفرهات میگذارد، که آن خندههای حرام آب شود.
این را تکرار میکنم. رزق همهی انسانها از حلال اندازهگیری شده است. دقیق! کسانی که سهمی از حرام بخورند، همان سهم از حلال کم میشود. فکر نکن اگر با یک کسی حال کردی، نه حال کردی آنوقت آنجا که باید حال کنی، بیحال میشوی. سهم حلالت کم گذاشتند. زنت مریض میشود، خودت مریض میشوی، بچهات مشکل میخورد. یک طوری میشود که زهر مار میشود برای شما. به افراد با تقوا…
به همسر، ین را دیگر خانمها خواهند گفت: نگاه کن دروغکی میگوید… من حرف که میزنم به نفع همسرها، اگر به نفع زنها باشد، یا به نفع مردها، اگر به نفع زن باشد، زن میگوید: ببین قرائتی چه میگوید؟ به نفع مرد باشد میگوید: ببین چه میگوید. «إِنْ شاءَ اللَّه» خانم من تلویزیون را خاموش کرده باشد.
8- خدمت به خانواده
«مَنْ کَانَ فِی خِدْمَهِ عِیَالِه» اگر در خانه کسی به خانمش کمک کند، «فِی الْبَیْتِ وَ لَمْ یَأْنَفْ» (مستدرک/ج13/ص48) نق نزند. نق نزند، با علاقه کار کند. «کَتَبَ اللَّهُ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الشُّهَدَاء» خداوند اسم این مردی را که در خانه کمک شوهرش میکند و نق نمیزند، نامش را در دفتر شهدا مینویسد. یعنی انسان میتواند جبهه نرفته هم ثواب شهید داشته باشد.
به یک افرادی هم باید مخصوصاً خدمت کرد. 1- عزیزی که ذلیل شده باشد. «عَزِیزاً ذَلَّ» (کافی/ج8/ص150) عزیزهایی که ذلیل شدند باید به آنها رحم کرد. غنی که فقیر شده باشد. «وَ غَنِیّاً افْتَقَرَ»، «وَ عَالِماً» دانشمندی که بین آدمهای زمان جهال گیر کرده است. میگوید: به اینها باید بیشتر خدمت کرد.
خانوادهی پولداری هستند، حالا اینطور شده است. این وضعش خوب است. به ما گفتند: یک کسی در شهر خودش سرمایهدار است. فعلاً در شهر ابن سبیل شده است. یک حادثهای رخ داده، فلج شده است. به این برسید.
در نجف ما جوان بودیم، یک سالی طلبه بودیم، فهمیدیم آنجا دفتری است برای پسران علمای بزرگ یک شهریهی ویژهای میگذارند. مثلاً فلانی پدرش آیت الله العظمی بوده. حالا از دنیا رفته است. میگویند: نه چون این پدرش آیت الله العظمی بوده است یک مقداری، نگذارید ذلیل شود.
خدمت به سید، «مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَصِلَنَا فَلْیَصِلْ فُقَرَاءَ شِیعَتِنَا» (کافی/ج4/ص59) کسانی که دستشان به امام صادق نمیرسد. به نسلشان، به شیعیانشان خدمت کنند. کسی که خدمت کند، مشکل مردم را حل کند، روز قیامت جزء آمنون است. یعنی در امن است. در قرآن یک آیه داریم، «وَ جَعَلَنی مُبارَکا» (مریم/31) آنوقت امام فرمود: مبارک یعنی نفاع، نفعش به دیگران برسد.
خدمت در آتشنشانی، خدمت در آبیاری، خدمت در راهنمایی و رانندگی، همه دانه دانه در کافی حدیث داریم. «وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّه» (کافی/ج2/ص200) «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَادِیَهَ [مَاءٍ ] أَوْ نَارٍ أُوجِبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ» (کافی/ج2/ص164) اگر جلوی سیل را بگیرد، مثل کارمندهای شهرداری، مثلاً یکبار باران میآید، ممکن است… جلوی سیل را بگیرد، «عَادِیَهَ [مَاءٍ ] أَوْ نَارٍ» جلوی آتشسوزی را بگیرد. اینها همه خدمت است. «أُوجِبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ»
«الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْض» (کافی/ج2/ص167) مؤمن خادم همدیگر است. قرآن یک آیه دارد، میگوید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض» (آلعمران/195) من از تو هستم، تو هم از من هستی. همه ما باید پلیس باشیم. در چین پیرزنی را دیدم، روی کرسی نشسته است. ماشین را خواستیم پارک کنیم سوت کشید. گفتیم: این کیه؟ تقریباً نود ساله بود. گفتند: حکومت چین، پیرهایی را که بازنشست شدند، یک چهارپایه میدهد با یک سوت و میگوید: اینجا پلیس شوید. هر ماشینی را دیدید خلاف میرود، از این پیرها هم استفاده کنید. مردم از پیرهایشان هم استفاده میکنند. زنهای خوب از پوست پرتقال مربا درست میکنند. ما هستیم که برنج رشت را هم کفته میکنیم. آدم باید از اقل چیزها استفاده کند. ما با چشم خودمان دیدیم، از آدمهای نود ساله که نمیتواند راه برود، البته این طرح قرآنی است چین عمل کرده است. حضرت امیر خیلی فرمود: نگران هستم که دیگران به قرآن عمل کنند. قرآن دست شماست دیگران عمل کردند. قرآن میگوید: کسی هم که نابینا است، «لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ» (نور/61) آن کسی که لنگ است و نمیتواند جبهه بروند، آن کسی که نابینا است و نمیتواند جبهه برود، «إِذا نَصَحُوا» (توبه/91) یعنی باید خیرخواه باشند. تو نمیتوانی رزمنده باشی. آقا سرباز کوتاه است، در ایران آزادش میکنند. بابا سرباز کوتاه را پادگان ببر و بگو: عدس پاک کن. سرباز کوتاه برای عدس پاک کردن که خوب است. ما یک آدم 120 کیلویی نشسته عدس پاک کند، کوتاه هم دارد الکی راه میرود. خیلی بیش از این میتوانیم خدمت کنیم. اینقدر پادگان داریم که سربازها بیکار هستند. میتوانیم یک هنری یادشان بدهیم. تیراندازی، خیاطی، اینقدر دنبال شغل و میز نگردند. صنایع دستی میتوانیم کمک کنیم. یک هنر میتوانیم یاد بدهیم.
حالا شما دروغ که نمیگویید. دلم میخواهد راست بگویید. راست هم میگویید. از شما توقع نداریم. کسانی که شنا بلد نیستید، دست بلند کنید، بدون رو دروایسی! راحت دست بلند کنید. دست بلند کنید و خجالت نکشید. خوب «الْحَمْدُ لِلَّه» همه بلد هستند. یک بیست نفری، در جمهوری اسلامی کسی نبود شنا بلد باشد. آخر در کشور ما شمالش آب است و جنوبش هم آب است. آنوقت افسارش میافتد مثل آجر پایین میرود. خوب این بد است. شما کامپیوتر که دارید؟ تیراندازی در عربی «رمایه» میشود. دکمهاش را بزن. «عَلِّمُوا أَوْلَادَکُمُ السِّبَاحَهَ وَ الرِّمَایَهَ» (کافی/ج6/ص47) به جوانها یاد بدهید، بچههایتان، هم تیراندازی هم شنا.
در پادگان ما نباید، تیراندازی اجباری است، شنا اجباری نیست. آخر ما در اسلام تیراندازی خالی نداریم. تمام حدیثهای تیراندازی، شنا هم به آن چسبیده است. به پنجاه درصد عمل میکنیم، به پنجاه درصد عمل نمیکنیم.
خدایا هرچه به عمر ما اضافه میکنی، ما را بیشتر با اسلام آشنا بفرما. مزهی دین شناسی و عمل به دین و سبک زندگی دینی، مزهاش را به ما بچشان. شیرینترین زندگیها، زندگی دینی است. شیرینترین زندگیها زندگی دینی است. در غرب به جوان خبر میدهند پدر و مادرت مردند. یک دقیقه به احترام او سکوت میکنیم. این عاطفهی غربی است. درود بر خودمان.
خدمت آیت الله العظمی گلپایگانی بودم، گفت: پسر نه سالهای بودم یا یازده ساله، یادم نیست. پدرم مرد، در سن هشتاد سالگی یاد پدرش افتاده بود داشت گریه میکرد و من اشک این مرجع تقلید را دیدم. یعنی عاطفهی دینی بعد از هشتاد سال برای پدرش گریه میکند. عاطفهی غربی خبر مرگ میدهند، یک دقیقه سکوت میکند. دنیا و غرب بیمار است. و جالب این است که بعضیها هنوز فکر میکنند غرب سالم است و ما بیمار هستیم. آنها بیمار هستند. زندگیشان با سگ توأم است. شما ادرار سگ را آزمایشگاه ببرید. زبالههای ایران را هم آزمایشگاه بدهید. ببینید میکروب کدام یک بیشتر است؟ اینطور نیست. ما در بسیاری از چیزها از غرب جلوتر هستیم. جز در تکنولوژی و صنعت، در همه چیز جلوتر هستیم. صنعت هم «الْحَمْدُ لِلَّه» بعد از انقلاب خیلی رشد کرده است. امیدوارم به جایی برسیم که هیچ نیازی به هیچ کشوری نداشته باشیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 18 سوره سبأ به چه امری اشاره دارد؟
1) سیر و سفر
2) آرامش و امنیت
3) سفر در امنیت
2- طرح قرآن دربارهی آزادی بیان چیست؟
1) شنیدن سخن دیگران
2) پذیرش سخن برتر
3) هر دو مورد
3- در خدمت به دیگران اولویت با چه کسانی است؟
1) پدر و مادر
2) خویشاوندان
3) بینوایان
4- بر اساس روایات، پاداش خدمت به بیماران چیست؟
1) افزایش طول عمر
2) آمرزش گناهان
3) دور شدن از بیماری
5- مراد از مبارک بودن برخی انسانها در قرآن چیست؟
1) مقدس بودن
2) معنوی بودن
3) نفع رسان بودن