خدمت به محرومان در قرآن(2)
2- دعاهای امام سجاد علیهالسلام برای اخلاص
3- خودسازی با دوری از دلبستگی به دنیا
4- خالی بودن دست ریاکار در آخرت
5- کیفیت انفاق، مهمتر از کمیت آن
6- انفاق از طیبات، نه مال حرام
7- خطر فقر برای همه ثروتمندان
موضوع: خدمت به محرومان در قرآن(2)
تاریخ پخش: 23/04/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث ما راجع به کمک به دیگران بود، که در قالب انفاق، هدیه، بخشش، وام، و قرض الحسنه، کمک علمی، کمک عِرضی و آبرویی، من در قرآن جایی را سراغ ندارم که در مورد یک مسأله اینقدر پشت سر هم گفته باشد. چند صفحه شاید سه صفحه از قرآن راجع به یک مسأله است. پیداست مسأله مهمی است. همه به هم نیاز دارند، منتهی چگونه نیاز همدیگر را برطرف کنیم که عارضه نداشته باشد.
به آیه 265 سوره بقره رسیدیم. «وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ» (بقره/265) جلسه قبل گفتیم: آدمهای ریاکار که انفاق میکنند، مثل کشاورزی است که روی سنگ سفت یک خاک نازکی را پخش کند، نیم سانت، یک سانت کمتر و بیشتر خاک بریزد و در این خاک چیزی بکارد. یک باران میآید شسته میشود، خاک میرود، دانه هم میرود، قلبش هم سنگ است. مثل هم گفتیم که مقام معظم رهبری فرمود: دست آهنی، دستکش مخملی! مغزش سنگ است، رویش یک ورق خاک است. این خاک با یک باران از بین میرود. مثل ریش مصنوعی است که عطسه کنی میافتد. این برای آنهایی است که پول خرج کردنشان ریایی است.
1- اخلاص در انفاق به محرومان
اما آنهایی که برای خدا پول خرج میکنند، «وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ» کسانی که برای خدا انفاق میکنند، «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» هدفشان رضای خداست. فقط برای خدا این کار را میکنند. ما از کجا بفهمیم برای خداست یا نه؟ مثلاً کسی را دوست داریم، این دوستی برای خداست یا نه؟ اگر دوستی ثابت ماند، برای خداست. اگر پول دارد او را دوست داری، فقیر شد، دوستش نداری. زنت زیبا بود، دوستش داری، تب کند دوستش نداری. شوهر پول سنگین داد، دوستش داری، گفت: ندارم، دوستش نداری. ماشینش خوب است، سلام می کنی، ماشینش بد است. اگر پایین و بالا رفت پیداست برای خدا نیست. علاقههای خدایی ثابت است.
امام وقتی وارد ایران شد، پنج میلیون استقبالش رفتند. در تشییع جنازهاش ده میلیون بودند. یعنی چند سال رهبری کرد، بسیاری از جوانها به امر او جبهه رفتند و شهید و اسیر و جانباز شدند، ولی مردم دست از امام برنداشتند. این علاقه به امام بود. علاقه به امام حسین خدایی است. اگر من به شما بگویم: پدر بزرگ شما، پدر جد شانزدهم شما قرن چندم از دنیا رفته است. پولی بده سالگرد بگیریم. میگویی: برو خدا پدرت را بیامرزد! جد شانزدهم من قرن فلان… اما هیچ کس برای امام حسین نمیگوید: پول نمیدهم. امام حسین را پول میدهیم گوسفند تازه میکشیم حتی اگر خودمان هم گوشت یخی بخوریم. اگر برنج متوسط بخوریم، برای امام حسین برنج درجه یک میدهیم. این علاقه به امام حسین کم نمیشود. این پیداست خدایی است.
وقتی آیت الله العظمی اراکی مرحوم شد، یازده نفر در تشییع جنازهاش از شلوغی خفه شدند و مردند. مگر آقای اراکی به کسی آبگوشت داده بود؟ چای داده بود؟ تبریک گفته بود؟ تسلیت گفته بود؟ علاقههای ثابت خدایی است. علاقههایی که پایین و بالا میرود، خدایی نیست. میگوید: اگر انفاق کردید، «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ». البته «مرضات الله» را «ابتغاء» گفته است. «ابتغاء» و «ابتغوا» در قرآن داریم. یعنی گیر نمیآید باید سراغش رفت.
2- دعاهای امام سجاد علیهالسلام برای اخلاص
امام زین العابدین سحرهای ماه رمضان در چند دعا که میخواند، میگوید: خدایا اخلاصم بده. یکجا میگوید: «أخرج حب الدنیا من قلبی» در دعای ابوحمزه است. یکجا میگوید: « طهر قلبی من الشرک» پیداست امام سجاد دنبال اخلاص میگردد. اخلاص به این زودی گیر نمیآید.
اگر به من بگویند: آقای قرائتی یک کاری را بگو والله بالله تالله، صد در صد خالص است. من جرأت نمیکنم بگویم. گاهی هم یک کاری را تصمیم گرفتم خالص باشم، آخرش فهمیدم خالص نیست. یکسال مهدیه تهران از ما در ماه رمضان دعوت کردند آنجا بحث کنیم. گفتم: مهدیه چون خانه امام زمان است، به شرطی میآیم که پول نگیرم. گفتند: آقا ما برای این کار بودجه گذاشتیم. گفتم: جای دیگر خرج کنید. نیت کردم پول نگیرم و صد در صد مخلص باشم. سی سخنرانی برای معاد داشتیم، آخر ماه رمضان هم در مهدیه را بوسیدیم و بیرون آمدیم. دو ماه گذشت، یک مرتبه در دلم گفتم: گفتم پول نمیخواهم، ولی اینها یک تلفن تشکر هم از ما نکردند. بعد معلوم شد اینها تلفن کردند، ما خانه نبودیم. پیداست اخلاص نیست. اخلاص این است که نه پول بخواهی، نه تشکر! من از پول گذشتم اما از تشکر نگذشتم.
اخلاص نایاب است، لذا گفته: «ابتغاء» باید بروی پیدا کنی. خیلی وقتها آدم روضه خوانی میکند، به در و دیوار تلفن و تلگراف و اس ام اس میزنند که بیایید. هیچکس هم نمیآید. میگوید: خدایا این روزه بی ریا را از ما قبول کن. تو ریا کار بودی، نیامدند. تو در همه خانهها را زدی. اگر کسی نیامد معنایش این نیست که اخلاص داری. اخلاص این است که از اول نظر مردم نباشد. ما از اول نظرمان مردم بود. منتهی کسی نیامد. «ابتغاء» باید سراغش رفت.
3- خودسازی با دوری از دلبستگی به دنیا
بعد میگوید: «وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» این کلمه خودسازی که در دهانها هست، ریشه قرآنی دارد؟ «وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی خودت را ثابت کن. دیدید شنهای روان را درخت میکارند تا شنهایش تثبیت شود. میگوید: تو شل هستی. با پول دادن خودت را سفت کن. یک خرده پول خرج کن، «وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی جایگاه خودت را… الآن «اخلد الی الارض» هستی. به زمین چسبیدی. «أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا» (توبه/38) به زمین راضی شدی. به دنیا راضی شدی؟ روح خودت را استوار کن. کسانی که برای غیر خدا خرج میکنند، مثل کشاورزی است که روی سنگ سفت، زیر یک سانت خاک، کشاورزی میکند. با یک باران شسته میشود و لو میرود. خاکش رفت و بذرش رفت و دستش به جایی بند نیست. کسانی که برای خدا کار میکنند، مثلشان «کَمَثَلِ جَنَّهٍ» مثل یک باغی «بِرَبْوَهٍ» در سربلندی است. «أَصابَها وابِلٌ» یک باغ روی سربلندی را همه میبینند، یعنی اگر مخلص باشی همه دوستت دارند. باغهایی که در دامنه کوه است، جلوه دارد، تو اگر برای خدا کار کنی خدا جلوهات میدهد. «کَمَثَلِ جَنَّهٍ» باغی است که «بِرَبْوَهٍ» در دامنه کوه «أَصابَها وابِلٌ» رگبار میبارد، «فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ» دو برابر میوه میدهد. اگر هم باران نیاید، «فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ» شبنم میآید. مهم نیست باران تند باشد یا کند باشد. مهم این است که از این باران استفاده کنیم. اینکه میگوید: «وابِلٌ فَطَلٌّ» یعنی مهم نیست زیاد باشد یا نه.
کسی ده میلیون دارد، یک میلیون صدقه میدهد. کسی ده تومان دارد، یک تومان صدقه میدهد. ده میلیون، یک میلیون، ده تومان یک تومان. ثواب کدام یک بیشتر است؟ حدیث داریم هردو یکسان است. چون این ده تومان که یک تومان داده است، یک دهم مالش را داده و بیش از این نداشته است. آن هم ده میلیون، یک میلیون داده است، او هم یک دهم داده است. یک تومان و یک میلیون هردو یک دهم است. ولذا حدیث داریم خدا نگاه نمیکند مبلغ چقدر است، خدا نگاه میکند این مبلغ نسبت به سرمایه چقدر است. مهم نیست، «وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ» رگبار است یا شبنم است. مهم این است که زمین هم آب را جذب میکند. چیزی هدر نمیرود.
4- خالی بودن دست ریاکار در آخرت
آیه بعد میفرماید: «أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ» (بقره/266) یک مثل دیگر میزنم. قرآن حرفهایش را به مثل روشن میکند. مثل غوغا میکند. خیلی وقتهای یک مسألهی علمی را یک مثل حل میکند. یادم نمیرود چند نفر از دانه درشتهای باسواد در این مسأله مانده بودند. قرآن یک آیه دارد میگوید: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ» (نساء/79) هرچه خوبی است از خداست. «وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» هرچه بدی است از توست. یعنی یک عده ماندند سر اینکه چطور بگویند. یکی از علما یک مثلی زد، دیدیم عجب حل شد! گفت: مثلش این است. کره زمین همیشه دور خودش میگردد، دور خورشید هم میگردد. همیشه یک جا روشن و یکجا تاریک است. هرجا روشن است، از خورشید است. هرجا تاریک است، از خودش است. پس میتوانیم به زمین بگوییم: «ما اصابک من نور من الشمس» هرجا نورانی هستی، از خورشید است. هرجا تاریک است از خودت است. هرچه خوبی است از خداست.
باز خدا یک مثل می زند. میگوید: فرض کنید پیر شدید. عیال وار شدی. یک مشت بچه کوتاه و بلند داری. یک باغ هم داری که محل درآمدت از این باغ است. سر پیری یک عده عیال وار داری و یک باغی هم داری که خرجی شما از این باغ درمیآید. یک مرتبه صاعقه بیاید و باغ آتش بگیرد. بچهها دورت، پیر شدی و دستت خالی است. این را میگوید: آدم ریاکار هم یک مرتبه روز قیامت میبیند که تمام کارهایش برای خدا نبود. دست خالی است.
حدیث داریم روز قیامت عدهای میگویند: ما قاری هستیم. میگویند: «فَیَقُولُ اللَّهُ کَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِکَهُ کَذَبْت» (بحارالانوار/ج69/ص305) دروغ گفتی. خواندی تا بگویند: قاری بین المللی است. قاری منطقهای و درجه یک است. برای رقابت خواندی. یک عده میگویند: جبهه بودیم. فرشتهها میگویند: دروغ میگوید. رفتی جبهه که بگویی من شجاع هستم. یک عده میگویند: پول خرج کردیم، خدا و فرشته ها میگویند: دروغ گفتی. پول خرج کردی که بگویند: فلانی سخی است. فوتش کنیم چه میماند؟ حالا میخواهد بگوید: آدم ریاکار هیچی ندارد و دستش خالی است مثل پیرمردی که باغ دارد و باغش سوخته است. «أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِّن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ» دوست دارد کسی از شما که باغی داشته باشد پر از درخت خرما و انگور باشد، نهرها در باغش جاری است. «لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْکِبرَُ» همه نوع میوهای دارد. این هم پیر شده است. «وَ لَهُ ذُرِّیَّهٌ ضُعَفَاءُ» یک مشت ذریه ضعیف هم دارد. بک مشت بچه کوچک دارد. باغی دارد که باغش هم پیر شده است و یک عده هم بچه کوچک دارد. «فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْترََقَتْ» یک آتشی بیاید باغش بسوزد. این پیرمرد چه حالی دارد؟ آدمهایی که برای غیر خدا کار میکنند، یک مرتبه روز قیامت میبینند هیچی ندارد. یا امام رضا در خانه تو هستیم. به آبروی مادرت زهرا، قیامت را اینچنین روزگاری برای ما قرار نده! یک مرتبه ببینیم هیچی در دستمان نیست! نماز، خشوع نداشت قبول نیست. فلان کار ریا بود. فلان کار رقابت بود. فلان کار حسادت بود. شبها این دعاها را بخواهید. دنیا میگذرد، یا پیکان، یا پژو، یا بنز، یا هواپیما میگذرد. یا موکت، یا قالی ابریشمی، دنیا کوچک است. این خطرها در آینده برای ما است.
انسان وقتی پیر شد، تولیدش کم و مصرفش زیاد میشود. بزرگ خاندان میشود. همه دیدنش میآیند. همه عیدی میخواهند. هر روز یکی میزاید و یکی میمیرد. یکی عروس میشود. یکی خانه نو میخرد. هی چشم روشنی، چشم روشنی، پیر شده و خرجش سنگین است. من «اعوذ» ها را شمردم، یکی این است. امام میگوید: پناه می برم به تو که پیر شوم نیازم به بچهام باشد. چون بچه من هروقت پول میخواهد از من میگیرد و خجالت نمیکشد. ولی من خجالت میکشم که به بچهام بگویم: پول بده. معلوم میشود پیر که شد سن بالا است. عیالمند است، تولیدش کم است. توقع زیاد است، قیامت هم همینطور است. انسان نیازش به نجات زیاد است.
شب سیزدهم و چهاردهم ماه رمضان دعایی به نام دعای مجیر است. میگوید: «اجرنا من النار یا مجیر» خدایا به تو پناه میبرم. همه کارها لغو و محو شده و ذلتی برایش بیشتر نمانده است.
5- کیفیت انفاق، مهمتر از کمیت آن
در آیه بعد میفرماید: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ» (بقره/267) طیبات یعنی چیزی که دل پسند باشد. طیب یعنی با طبع تو سازگار است. مورد پسند است. اگر چیزی میدهید، پسندیده بدهید. آن هم «مَا کَسَبْتُمْ» پولهای باد آورده نه! اگر جان کندی و پول را دادی، مهم است. یک وقت یک کسی قمار میکند و یک پولی را پیدا می کند. قرعه کشیدند، اگر پولی باد آورده است، خوبه آدم بدهد. البته قمار خوب نیست! گاهی بعضی پولها درآمدهای بی حساب و کتابی است خیلی مهم نیست.
زمان جنگ یک نفر دو سه خرما آورد و گفت: یا رسول الله این خرما را برای کمک به جبهه آوردم. پولدارها خندیدند. قه قه! بله جنگ با این خرمای شما پیروز میشود! قرآن میگوید: «یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعین» (توبه/79) یعنی به این فردی که خرما آورده بود، نیش زدند. «الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ» (توبه/79) صدقه او همین دو خرما بوده است، برای رضای خدا دو خرما برای جبهه آورده است. «وَ الَّذینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ» بیش از این نداشته است. همین دو خرما را داشته است. «فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» این را مسخره میکنید. «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ» خدا هم تو را مسخره خواهد کرد.
بعضی از گناهان را آدم توبه کند، خدا میبخشد. بعضی گناهان را میگوید: اگر زیارت پیغمبر رفتی و استغفار کردی، خدا به آبروی پیغمبر تو را میبخشد. یک گناه در قرآن دارد، میگوید: پیغمبر اگر هفتاد بار استغفار کنی، من این را نمیبخشم. هفتاد بار پیغمبر در حق من دعا کند، من نمیبخشم. من چه جنایتی کردم. میگوید: مؤمنی را مسخره کردی. مگر میشود مسخره کرد؟ حالا موهای سرش مثل من ریخته است. کلاهش را برمیدارد میگوید: آفتاب شد. مسخره میکنیم. یک کسی لهجهاش بد است. لهجهاش را مسخره میکنیم. شهرش را مسخره میکنیم. روستایش را مسخره میکنیم. شغلش را مسخره میکنیم. کسانی که مسخره میکنند، خدا اینها را مسخره خواهد کرد. بعد میگوید: پیغمبر! معطل نشو. هفتاد بار اگر استغفار کنیم، من اینها را نمیبخشم. مواظب زبان باشید.
6- انفاق از طیبات، نه مال حرام
قرآن میفرماید: «لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُم» بیش از این نداشته است. اگر زحمتی کشیدی مهم است. و الا گاهی وقتها به کسی ارث میلیاردی رسیده است. بعد هم پنجاه میلیون به یک مؤسسهای کمک میکند. یک میلیارد داشته، پنجاه میلیون هم در راه خیر داده است. آدم خوبی هستی، اما خیلی هم خوب نیستی. باد آمد و برد. «طَیِّباتِ ما کَسَبْتُم» (بقره/267) این خیلی مهم است. بعد میگوید: «وَ لَا تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ» خبیث یعنی پست، «تیمم» یعنی قصد، میگوید: قصد نه اینکه چیز آشغال را بدهی، نیتش هم نکن. این خیلی مهم است. اصلاً فکر این نباش که چیز آشغال را بدهی. آخر یکوقت آدم فکرش را میکند، میگوید: این لباس کهنه را به فلانی میدهیم. بعد نمیدهد. اصلاً فکرش نباش که چیز بد به کسی بدهی. «وَ لَا تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ» اینکه میگویند: به خاک تیمم کن، یعنی قصد کن سراغ خاک برو. میگوید: اگر چیزی بدهی که اگر خودت بودی، قبول نمیکردی…
یک نفر از حاجیها عصبانی شده بود، در مکه داغ بود. اعمال حجش که تمام شد، گفت: خدایا! این جهنم دره را آمدیم، خودت بودی میآمدی؟ (خنده حضار) از گرما عصبانی شده بود.
حالا این لباسی که به فقیر میدهی، اگر خودت فقیر بودی، به تو میدادند میگرفتی؟ نگو: دعایم کرد. از استیصالت دعا کرد. اگر کسی از درد لاعلاجی گفت: راضی هستم. از درد لاعلاجی مهم نیست. یکبار یک کسی وارد شام شد. سوار مرکبی بود، ظاهراً شتر بود. یکی از افراد شام آمد افسار شتر را گرفت، گفت: برای من است. گفت: بله! گفت: چرا برای من است. گفت: بیا پایین برای من است. اینها با هم گلاویز شدند، دادگاه رفتند. غریبه گفت: من غریب هستم. آن شخص شامی هم یک نفر از مردم شام را آورد، گفت: من شاهد هستم شتر برای این است. شتر هم نر و مادهاش فرق دارد. به یکی ناقه و به یکی جمل میگویند. همه گفتند: بله این جمل برای ایشان است. این گفت: «انا لله و انا الیه راجعون». بعد نزد معاویه رفتند. معاویه گفت: قاضی چه گفت؟ گفت: من غریب بودم، شاهد نداشتم. او شاهد آورد و شهادت دادند و شتر را بردند. گفت: آقای معاویه! همه گفتند: جمل! این شتر نر است. بابا یک وجب سرت را پایین کن به زیرش نگاه کن، این نر نیست، ماده است! نگاه کردند دیدند ماده است. گفتند: هیچ حرفی نداریم. اگر حکومت به ماده گفت: نر و به نر، گفت: ماده! بگو: بله قربان! زمان وقتی خفقان شد، نر و ماده را قاطی کنی، نمیشود جبران کرد. گفت: انا لله و انا الیه راجعون! طرفی که شتر را گرفته بود، دلش سوخت. به یک نحوی یک پولی داد و او را راضی کرد. به امام خبر رسید، امام فرمود: این رضایت زورکی بوده است! مثل کسی که بخواهند خانهاش را خراب کنند، به یک قیمتی بفروشد. باید قلب راضی باشد.
اگر حمامی گفت: خواهش میکنم، اما در دلش راضی نباشد، غسل شما باطل است. رضایت باید قلبی باشد. یک چیزی بگویم. اگر مردم پشت سر یک آخوندی نماز میخوانند که دوستش ندارند، حدیث داریم این نماز جماعت قبول نیست. باید دوستش داشته باشد. رضایت باید از روی قلب باشد. خواهش میکنم و جان من…
گاهی آدم میرود با رفقایش بستنی بخورد، میگوید: خواهش میکنم، جان من! پول را میدهد، میگوید: چه غلطی کردم! پول بستنی را میدهد و بعد هم به خودش فحش میدهد.
اینکه میگویند: سخاوت، میخواهد تو را از بخل نجات بدهد. ولی آشغالهای خانهات را که دادی، تو از آشغالهای خانهات رها پیدا کردی، نه از بخل. خدا میگوید: پول بده که از بخل آزاد شوی. تو چیز غیر مرغوب که دادی، بنجل دادی، از بخل رهایی پیدا نکردی، از آشغالهای خانهات رهایی پیدا کردی. حالا پول نقد یا جنس؟ میگوید: فرقی ندارد. «ما کسبتم» هرچه گیرت آمد، نقدی بود، فرش بود، پتو بود، طلا بود، هرچه بود.
7- خطر فقر برای همه ثروتمندان
سراغ آیه بعد برویم. هر فرد ثروتمندی احتمال بدهد فقیر باشد، گاهی خدا فقر را در زندگی میآورد. من حدود 70 سالم است، یک شب نان گدایی خوردم. ماجرا به این صورت بود. پدرم بازاری بود، وقتی مرا طلبه کرد، الآن آخوندها دستشان به جایی میرسد. این هم یک پنجمشان است. حالا یا قاضی میشوند. یا کارمند دولت میشوند. منبری میشوند، نویسنده میشوند. دفتر عقد و ازدواج میزنند. هنوز هم بدنه روی شمعک زندگی میکند. پدر من چون بازاری بود توبه کرده بود که تو باید بچهات بازاری شود. ما رفتیم چند سالی درس خواندیم و نجف رفتیم. پدر من گفت: از بس مردم دل مرا خالی کردند که بچهات گرسنگی خواهد خورد، تو یک سفر حج برو. چون حدیث داریم اگر کسی مکه برود از فقر نجات پیدا میکند. گاهی ممکن است لحظهای بی پول شود. ولی دیگر فقیر نمیشوی. یک پولی را نجف فرستاد که ما برویم. آن زمان کاروان نبود، خودمان چند نفری میشدیم و میرفتیم، برای آنکه با کاروان نبودیم، سی چهل نان خشک دو آتیشه میگرفتیم در گونی میریختیم. در راه این سی، چهل روز نان خشک همراه ما باشد.
دکان نانوایی نجف رفتم و گفتم: چهل نان دو آتیشه درست کن، میخواهم برای مکه خشک کنم. نانهای خشک را روی دست ما گذاشت و گفتم: یک نان هم بده امشب بخوریم. این چه سؤالی است. آدمی که چهل نان دستش است که گرسنگی نمیخورد. گفتم: ببخشید حرف من غلط است. مثل کسی که یک ماشین انگور بار کرده است، میگوید: نیم کیلو هم بده بخورم. یک ماشین انگور است، یک خوشه را بخور. با خودم گفتم: کسی که چهل نان دارد، گرسنگی نمیخورد. برای خشک کردن نان به اتاق بغلی رفتم. اتاق خودم کوچک بود. اجازه گرفتم و نانها را پهن کردم. به اتاق رفتم و مشغول کارهایم شدم. آخر شب رفتیم برداریم، دیدیم در را بسته و رفته است. دویدیم در مدرسه بسته بود. در مدرسه باز شد، نانوایی بسته شد. برگشتیم برنج بپزیم، روغن نداریم. خوابیدیم، گرسنه بودیم و خوابمان نبرد.
مدرسه آقای بروجردی بودیم، تقریباً شصت اتاق داشت. سه اتاق روشن بود. رفتم گفتم: شما در سفره نان خالی ندارید؟ گفت: شاید یک خرده نان سیاه باشد. یک اتاق دیگر رفتیم: آقا شما نان ندارید؟ گفت یک مقدار هست، ممکن است پیازی باشد. سوخته باشد. گفتم: هرچه هست بدهید. هفتاد سال سن دارم، یک شب نان گدایی خوردم و آن شبی بود که گفتم: آدمی که چهل نان دارد، گرسنگی نمیخورد. خدا گفت: همین امشب حالت را میگیرم. (خنده حضار)با خدا کشتی نگیرید. من سپرده دارم. من مدرک فلان است. من… من… گاهی خدا چنان حال آدم را میگیرد که میفهمد این برای آن بود… خدا هرکس را دوست دارد، حالش را میگیرد. آنهایی که خدا رها میکند پیداست دوستشان ندارد. به پول، فامیل، قدرت خودتان…
وزنه بردارهای قهرمان و درجه یک ما به یک پوست خیار بند هستند. پایش را روی پوست خیار بگذارد از عقب بیافتد، ویلچری میشود. یک دقیقه طول میکشد. آقای قرائتی به یک پشه بند است. پشه بیاید دماغ مرا بگزد، باد کند، من با دماغ باد کرده پشت دوربین نمیروم. (خنده حضار) یک پشه سرنوشت مرا خراب میکند. ما چیزی نیستیم.
یک کسی نمیرفت شناسنامه بگیرد، با زور او را بردند. گفت: بنویسید هیچ بن هیچ بن هیچ! پوک ضربدر پوک! تا امام زنده بود، نمیگفتم. بعد از فوت امام میگویم. یک روز امام به آیت الله صدر فرمود: یک روز خدا حافظه را از من گرفت، هرچه فکر کردم یادم رفت اسم من روح الله است. یک ربع ساعت اسمم را از یاد برده بودم. در همین مشهد، آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی درس میداد. یک روز رفت نشست، همه حرفهایش یادش رفت. از علمای درجه یک مشهد بود. گفت: آقایان تمام آنچه در ذهنم بوده پاک شده است. پایین آمد و رفت. خدا افرادی که دوست دارد، به علم و مدرک و فامیل و پول قانع نشوید.
وقت تمام است… حرفهای ما باقی ماند… جلسه خوبی است. در خانه امام رضا، مهمان امام رضا هستیم. امام رضا گزینشی نمیکند، «وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنا» (آلعمران/97) مثل خداست، اینها بنده خدا هستند و اینها هم صفاتشان، صفات خدایی است. چند دعا میکنم آمین بگویید. خدایا به آبروی امام رضا و بچههای معصومش و به آبروی حضرت مهدی قسمت میدهم، روز قیامت ما را دست خالی، خاسر، اهل حسرت، شرمنده و رو سیاه قرار نده. قیامت را روز گیجی ما قرار نده. دنیای ما را به بهترین وجه آباد بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»