خبرگان، پاسخ به سوالات
موضوع بحث: خبرگان، پاسخ به سوالات
تاریخ پخش: 25/10/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»
با توجه به حجم نامههای رسیده و درخواست این که در هر ماه یک برنامه پاسخ به سؤالات اختصاص یابد در این برنامه به پرسشهایی که بیشتر در مورد آن سؤال شده است و برای اغلب مردم مفید است، پاسخ میدهیم.
1- بازنشستگی و شرایط آن
موضوع یکی از نامههایی که بدست من رسیده است دربارهی بازنشستگی است و موضوع بسیاری از نامههای دیگر هم شبیه به این مورد است. همچنین نامههای زیادی رسیده است که پرسیدهاند: چرا شما در مورد بازنشستگی در تلویزیون صحبت کردید؟ اول این مطلب را بگویم که ما نمیتوانیم همهی مردم را راضی کنیم. هرچه بگوییم بالاخره به یک کسی بر میخورد اما اگر نقطه ضعف و اشتباهی داشتهایم، حاضر هستیم که آن را جبران کنیم. من حرفم در مورد بازنشستگی در تلویزیون این بود، هر کس آن را نشنیده است بشنود.
گفتم: آدمهایی مثل مراجع تقلید داریم. تازه در سن شصت سالگی اول کارشان است. الآن رهبر انقلاب، هشتاد و چند سالش است ولی کارشان به مراتب از چند استاد دانشگاه بیشتر است. پس این باز نشستگی را زیاد تکیه نکنید. اگر میتوانید بیش از 30 سال کار کنید، این کار را انجام دهید. البته از کار افتادگی داریم اما این مسئله دیگری است. حق بازنشستگی مطابق قراردادی است که کارمند یا کارگر میبندد و ماهیانه مقداری از حقوقش را برمی دارند که سی سال بعد به او بدهند. یعنی این پول بازنشستگی پول خود اوست. مثلاً سی سال و هر سال دوازده ماه جمعاً سی صد و شصت ماه میشود. اگر مثلاً در هر ماه سی صد تومان از حقوق اوکم کنند و بعد از بازنشستگی به او برگردانند، در این کار ایرادی نیست، چرا که قراردادی محترم بین دولت و کارمند و کارگر است.
2- انتظار بازنشستگی و خانهنشینی و بیکاری غلط است
اما معنای قرار داد بازنشستگی این نیست که انسان انتظار باز نشستگی و تمام شدن سی سال را بکشد. من با این روحیه و فکر و فرهنگش مخالف هستم. گاهی اوقات عمل مهم نیست، بلکه فکرش از عملش مهمتر است. اگر به یاد داشته باشید، دربارهی حجاب گفتم که بی حجابی عیب و گناه است اما آن چه که مهمتر از بی حجابی و مد است این است که فرهنگ انسان بر هم بخورد. مثلاً من بگویم حتماً لباس شرقی بد است. حتماً لباس ایرانی بد است. حتماً لباس سنتی بد است. حتماً لباس غربی خوب است. جوانی از من پرسید که هیپی گری چطور است؟ من میخواهم زلف هایم را چنین کنم. گفتم: موهایت را هر طور میخواهی بگذار. ما کار به موی تو نداریم. بلکه کار به فکر تو داریم که تو چرا مدل ایرانی را پست میدانی و مدل و سیستم خارجی را خوب میدانی؟ سر و صورت را هر طور میخواهی اصلاح کن، مهم اصلاح نیست اما آن چه از اصلاح مهمتر است این است که تو نباید خودت را در مقابل بیگانه ببازی. یک اروپایی حاضر نیست لباس ایرانی بپوشد. اما هزاران ایرانی حاضر هستند لباس اروپایی بپوشند. چرا که این افراد خودشان را باختهاند و تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتهاند که اروپا خیلی بهتر است و تو عقب مانده هستی و اگر بخواهی پیشرفت کنی حتماً باید خودت را خرد کنی و حتی به زلف و سبیل خود اعتنایی نکنی و منتظر گفتهی آنها باشی.
فرهنگ بد است، من در مسئلهی بازنشستگی هدف اصلیم فرهنگ بود که انتظار خانه نشینی و بی کاری غلط است. خداوند در قرآن میفرماید: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»(انشراح/7) ای پیامبر وقتی فارغ شدی تازه باید کار نو و تازهای را شروع کنی. بی کاری درست نیست. ما بسیار از افراد را داریم که بازنشسته هستند و در خانه نشستهاند در حالی که هنوز توانایی انجام کار را دارند، ولی میگویند: من خدمت خود را کردهام و حالا باید استراحت کنم. این طرز تفکر غلط است. تنبلی است. ما بسیاری از بازنشستهها را داریم که در صندوقهای قرض الحسنه، نهادها و ادارهها مشغول کار هستند. چند روز پیش به مؤسسهای رفتم و دیدم که پزشکی چند سال در این مؤسسه کار کرده بود و هنوز مشغول به کار بود و میگفت که او در این 30 سال تخصص و تجربه پیدا کرده و چون هنوز توانایی کار را دارم به کارم ادامه میدهم. باید ازاین پزشک قدردانی شود.
3- فال بد شرک است و عطسه نشانه صبر نیست
در نامههایی از مسائل جزئی سؤال میکنند. مثلاً میپرسند: فال نیک، فال شر، عطسه، چشم زخم، سحر و دعا چگونهاند؟ بعضی موارد حق میباشد و بعضی موارد باطل است. ما دربارهی فال بد، عطسه و چشم زخم حدیث داریم. فال بد زدن چطور است؟ مثلاً کسی بگوید: چون امروز صبح نگاهم به فلانی افتاد، پس روز بدی دارم. دربارهی فال بد در حدیث داریم که: «الطیره شرک»(بحارالأنوار، ج55، ص322) یعنی فال بد شرک است. انسان نباید بگوید: چون با فلان شخص برخورد کردم، حتماً روز نحسی دارم. دربارهی عطسه حدیث داریم که اگر کسی عطسه کرد، باید عجله کند. بر خلاف فرهنگ عرف ما که میگوید: اگر عطسه کردی، صبر کن. حدیث میگوید: عجله کن.
4- چشم زخم از دید اسلام
دربارهی چشم زخم هم در قرآن و هم در حدیث اشاراتی هست. «وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»(قلم/51) یعنی با چشم هایشان میخواستند به توای پیامبر صدمه بزنند. چشم زخم حقیقت دارد. یعنی اشعهی بعضی چشمها از نظر علمی ضرر دارد یا روح خبیث آنها خطر دارد. به هر حال ما از نظر فرهنگ اسلامی چشم زخم را قبول داریم. البته قبول کردن چشم زخم، مجوز متهم کردن دیگران نیست. گاهی فردی مریض میشود، فوری دختر همسایه را دلیل مریضی معرفی میکنند. یا این که فلان کس آمد چنین شد. فوری در خانهها کارهای بی فایده میکنند. مثلاً روی تخم مرغ را مینویسند و میشکنند و چیزی را که برای خوردن است، ضایع میکنند. این کار اشتباه و حرام است. اینطور نیست که اگر اسم افراد برده شد و تخم مرغ شکست، بگوییم چشم او شور است.
5- انواع سوء ظنّ
سوء ظن حرام است. سه نوع سوء ظن وجود دارد که دو نوع آن حرام میباشد. سوءظن به خدا حرام است. «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ»(فتح/6) بعضیها به خدا سوء ظن دارند و میگویند: مثلاً اگر ازدواج کنیم از کجا نان بیاوریم؟ مثل این که اگر او ازدواج کند، قدرت خدا تمام میشود و اگر او ازدواج کند زور خدا تمام میشود. سوءظن به مردم هم حرام است. «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»(حجرات/12) دربارهی سوءظن به خدا آیهای از قرآن داریم: «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» سوءظن به خدا حرام است. سوءظن به مردم مطابق قرآن حرام است «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» به درستی که بعضی از گمانها بد است. چشم زخم حقیقت دارد ولی معنایش این نیست که آن را به مردم نسبت بدهیم. سوءظن حرام است، آن سوءظنی که حلال است سوءظن انسان به خودش میباشد. به خودتان اطمینان نداشته باشید، گمان نکنید که آدم خوبی هستید. گاهی پردهها کنار میرود و انسان میفهمد که آدم خوبی نیست.
قصهای از مرحوم مطهری نقل کردهاند که ایشان میفرمود: هرکس میخواهد بفهمد چطور آدمی است، ببیند چطور خواب میبیند. بعضی افرادی که خودشان را خیلی آدمهای خوبی میدانند، خواب میبینند که آدم میکشند. کارهای خیلی بد میکند. از این پیداست که همان گونه هستند. اگر در بیداری دست به آن کارها نمیزند، در رودربایستی گیر کرده والا همان جا میرود که در عالم خواب رفت. هر کس میخواهد بداند که چه جانوری است ببیند که چه خوابی میبیند. آدمی هست که در بیداری حاضر نیست پایش را حتی روی مورچه بگذارد ولی در خواب ممکن است که حتی آدم کشی کند. پس سوءظن به خود اشکالی ندارد. البته در سوءظن به خود باید جلوی غرور را گرفت، نه این که خود را تحقیر کرد. نباید انسان بگوید: من قابل نیستم. من کجا، او کجا! بلکه خیلی هم قابل هستی. خیلی هم زور داری. خیلی هم ارزش داری. خلیفهی خدا هم هستی و همه نوع تکاملی در تو هست. پس سوءظن به خود به معنای تحقیر شخصیت نیست.
در حدیث داریم که خداوند اجازهی خیلی کارها را به مؤمن داده است ولی اجازه ندارد که خود را خوار کند. حتی ما در روایت نداریم که اسم بچه هایتان را غلام رضا یا غلام حسین بگذارید. حدیث داریم که اسم بچه هایتان راحسن و رضا بگذارید اما اسمهایی چون غلام حسین سفارش نشده است. تحقیر خود، حرام و ممنوع است. خود کم بینی و کوبیدن شخصیت خود ممنوع است. اما برای این که دچار غرور نشوی خود را نباید آدم خوبی بدانی.
6- یکی از عوامل حزب گروهکها
سؤال دیگری که فراوان پرسیده میشود این است که چطور شد دختران و پسران ما در گروهکها گول خوردند؟ جوابهای زیادی دارد که یکی از آنها این است که گاهی انسان، یک راه کج را قبول میکند و برای این که قهرمان شود در آن راه کج استقامت میکند. این کار نوعی مرض میباشد که همه جا میباشد. مثلاً چرا مرتاضهای هندی روی صندلی میخ میکوبند و چهار زانو روی آن مینشینند؟ خوب این نوعی مرض است. سلولهای وجود و ابعاد روحیش میخواهند بگویند که من قهرمان هستم. چرا آن شخص با مشت آجر را میشکند؟ میخواهد بگوید من قهرمان هستم. مثلاً بعضی از برنامهها، فیلمها و یا تئاترها را نشان میدهند که شخصی با یک مشت چهار نفر را میکشد، او میخواهد بگوید: من قهرمان هستم.
به زندان رفتم که افرادی را ملاقات کنم. وارد جایی شدم و با عدهای از دختران جوان مواجه شدم. پرسیدم که گناه آنها چیست؟ گفتند: اینها خیال میکنند که هرچه بیشتر طرفدار مسعود رجوی باشند، قهرمانتر میشوند. و از من خواستند که به عنوان شخصی که چهار سال در تلویزیون برنامه اجرا میکنم از آنها سؤال کنم که آیا مرا میشناسند؟ گفتم: حتماً مرا میشناسند. بچهای در آغوش مادرش بود، تا بچه مرا دید به مادرش گفت: مامان، تلویزیون!
احتمال قوی میدادم که مرا بشناسند ولی برای امتحان پرسیدم خواهرها آیا مرا میشناسید؟ گفتند: نه! چرا که به آنها گفته بودند، برنامههای تلویزیون را گوش نکنید، چون گفته بودند که گوش ندهید، آنها خیال میکردند هر چه بیشتر گوش ندهند بیشتر قهرمان میشوند. یا خیال میکنند که اگر اسلحه به پسری دادند، اسم او چریک میشود. به یکی میگویند: قهرمان میشوی، به دیگری میگویند: چریک میشوی و آنها نیز در پوست خود نمیگنجند. البته این بلا گاهی گرفتار ما میشود و از آن ضربه میخوریم. مثلاً به ما حجت الاسلام میگویند و ما خیال میکنیم که چیزی شدهایم و دیگر مطالعه نمیکنیم. اگر برای ما چهار صلوات بفرستند و یا صل علی محمد بگویند، مشغول خود و یا کارمان شده و از رشدی که باید بنماییم باز میمانیم.
7- تزیین کردن عمل انحرافی از عوامل حزب گروهکها
یکی از دلایلی که دختران و پسران گول خوردند این آیهی قرآن است: «زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ»(فاطر/8) یعنی یک عمل انحرافی را نشان داده و آن را تزیین میکنند. شعار مبارزه با امپریالیسم میدهند، جوانان گمان میکنند که آنها ضد آمریکا هستند در حالی که تمام کار آنها در خط آمریکاست. خداوند در آیهی دیگری میفرماید: «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ»(انفال/48) یعنی شیطان اعمالشان را نزدشان زینت میدهد. به خاطر همین میگویند: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ»(فصلت/26) قرآن را گوش نکنید. تلویزیون را نگاه نکنید. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ» صد رحمت به گور کفار! کفار مقداری پنبه تهیه کرده بودند و به هرکس که میخواست وارد مکه شود میدادند تا درگوش خود کنند و میگفتند: شخصی به نام محمد در مکه پیدا شده است و با خواندن قرآن شما را سحر میکند. یکی از مسافران کنجکاو شد و پنبهها را از گوش خود درآورد ولی منافقین به جای پنبه از سرب استفاده میکنند. خیلی از کسانی که گول میخورند، اطلاعات اسلامی ندارند. مثلاً از بعضی میپرسیدیم که چطور منحرف شدهاند؟ جواب میداد که آنها اینطور گفتند. میگفتیم: چرا در گرفتن فکر با دیگران مشورت نکردید؟
اگر انسان بخواهد یک نعلبکی بخرد یا یک بشقاب تهیه کند، میگردد و بررسی میکند و آن را که طرح زیباتر یا گل قشنگتری دارد انتخاب میکند اما چطور در گرفتن فکر تحقیق و مشورت نمیکند؟
یکی از فرهنگیهای منافق در دبیرستان دخترانه، دختران را جمع میکرد و حرفهایی برای آنها میزد. مسئول دبیرستان به ما اطلاع داد و ما به آن شهر رفتیم. تا وارد دبیرستان شدیم و گفتیم: معنای ارتجاع چیست؟ گفتم: بیایید آزادمنش باشیم. همگی بنشینید و این آقای دبیر در پنج دقیقه حرفهای خودش را بزند و همگی آزاد بشنویم. بعد ازآن نیز من در مدت پنج دقیقه جواب ایشان را بدهم و شما هم آزادانه حرفهای مرا بشنوید. بعد اگر انتخاب کردید اشکالی ندارد. تمام اعضایی که وارد در باند منافقین میشوند از بچگی در مورد اسلام اطلاعاتشان صفر است. رهبرانشان چه هستند که خودشان باشند. گفت: مورچه چیست که کله پاچهاش باشد. مثل کار آنها، در تاریکی رقصیدن است. در تاریکی معلوم نمیشود که چه کسی، چطور رقصیده است. مثلاً نزد شوهر کور، زنی تعریف زیباییهای خودش را بکند و پهلوی این دختر و پسرها از ایدئولوژی اسلامی و مبارزه با امپریالیسم صحبت بکند.
به هر حال یکی از عوامل فریب خوردن و زندانی شدن دختر و پسرها این است که:
1- خیال میکردند قهرمان و چریک هستند. مثلاً شخصی شش ماه در زندان است و حتی اسم خودش را نمیگوید. چرا که خیال میکند قهرمان است و هرچه به این کار ادامه دهد به عظمتش افزوده میشود. امیدوارم که خداوند همهی ما را از این خیالات و اوهام بیرون بیاورد.
8- ازدواجهای متعدد پیامبر (ص) بیشتر جنبه سیاسی و اجتماعی داشت
سؤالی که زیاد پرسیده میشود و شاید زیاد جواب آن را شنیده باشید، سؤال در مورد دلیل ازدواجهای فراوان پیامبر است. من هم در بحثهای تلویزیونی و هم در جزوهی نبوت از سری درسهای اصول دین در این باره بحث کردهام.
پیغمبر در زمانی نظیر زمان ما زندگی میکرد. الآن در زمان ما بسیاری از مسلمانان عزیز شهید میشوند و همسران آنها میمانند. در زمان پیامبر نیز اینچنین بود. منتهی بر خلاف زمان ما که همسران شهدا عزیز هستند و مورد احترام فامیل هستند، در آن زمان فامیلهای کافر به همسران شهدا نیش و زخم زبان میزدند. میگفتند: چشمت کور شود که رفتی مسلمان شدی. شوهرت را از دست دادی. چشمت هم کور شود. برای همین پیامبر به خاطر حمایت از آنها و فرزندان آنها و تحمل بار مالی، ازدواج با آنها را قبول میکرد.
نه در قربت دلم شاد است *** نه رویی در وطن دارم
از یک طرف شوهرش را از دست داده و از یک طرف فامیلهای کافر به او زخم زبان میزنند و از طرفی کسی حاضر نبود به خاطر فرزندان آنها با آنها ازدواج کنند. چرا که خود این کار نوعی شکنجه بود. پس در مورد پیامبر، مسئلهی جنسی مطرح نبود. چرا که بیشتر ازدواجهای ایشان از پنجاه و سه سالگی به بعد بود و اگر کسی به خاطر مسائل جنسی بنای ازدواج متعدد را داشته باشد، قبل از پنجاه سالگی اقدام میکند. ضمن این که اولین ازدواج پیامبر در جوانی با حضرت خدیجه بود که پیامبر پانزده سال از ایشان کوچکتر بودند. شاهد دیگر این که بهترین دختران را به پیامبر پیشنهاد میکردند و حضرت قبول نمیکردند. بعضی از همسران پیامبر در موقعیت خاص سیاسی بودند. اجمالاً تعدد ازدواج پیامبر در مسائل جنسی نبود، بلکه در مسائل اجتماعی و سیاسی بود.
9- مشکلات خانوادگی
اما بیش ترین سؤالات دربارهی مشکلات خانوادگی است. مخصوصاً خانمهایی که از شوهرانشان به خاطر نداشتن روحیهی انقلابی ناراحت هستند. خانم میخواهد به نماز جمعه برود، ولی شوهر اجازه نمیدهد. دختر میخواهد کار خیر انجام دهد ولی پدرش اجازه نمیدهد. البته بعضی از اجازه ندادنها درست است ولی بعضی از آنها تنگ نظری است. من روزی خدمت امام بودم، دختری نزد امام آمد و گریه کنان گفت: آقا من میخواهم کارهای خیر انقلابی انجام دهم ولی پدر و مادرم اجازه نمیدهند. امام فرمودند: شما کارهایی را انجام بده که هم پدر و مادرت اجازه بدهند و هم انقلابی باشد. چرا که چهار آیه در قرآن دربارهی احسان به پدر و مادر میباشد. «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(نساء/36) بندگی خدا را بکنید و احسان به پدر و مادر نمایید. شرک نسبت به خدا نداشته باشید و به پدر و مادر احسان کنید. یعنی احسان به پدر و مادر هم چهار بار در قرآن آمده و هم در هر چهار بار در کنار مسئله توحید آمده است که توحید هم مهم ترین مسئله میباشد. البته باید به پدر و مادرها گفته شود که نکند شما مشمول آیه: «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»(اعراف/45) شوید. یعنی پدر و مادرها جلوی راه خدا را در قبال فرزندانشان میگیرند. این آیه از آیاتی است که مکرر در قرآن ذکر شده است. آیههای «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» از جمله مصادیقش پدرو مادرانی هستند که اجازهی انجام کارهای خدایی را به فرزندان خود نمیدهند. دختری پسری را دوست دارد و در پسر عیبی نیست ولی پدر و مادر اجازه نمیدهند و میگویند: او به ما نمیخورد. این «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» است. چون ازدواج راه خداست و این پدر و مادر که بهانه گیری نابجا میکنند، جلوی راه خدا ایستادهاند و این کار گناه است.
نماز جمعه «فی سَبیلِ اللَّهِ» است و کسی که به فرزندش میگوید: به نماز جمعه نرو «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» است. در نهادها کارکردن «فی سَبیلِ اللَّهِ» است و کناره گیری از آنها شاید «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» باشد. پدران و مادران و آقازادهها توجه داشته باشند. ابتدا یک جمله به آقازادهها بگویم: دختر خانم و آقا پسر! خداوند چهار بار در قرآن در کنار توحید فرموده است که به پدر ومادرتان احترام بگذارید. به حدی که صدایتان را بلندتر از آنها نکنید. به حدی که خیره به آنها نگاه نکنید و حتی با چشم نیمه باز به آنها نگاه کنید.
هر پدر و مادری که اجازه ندهد فرزندانش فعالیتهای صحیح اسلامی را انجام دهند، توجه داشته باشند که خدا فرموده است: ای پدر و مادر! اگر بچهتان را بیشتر از خدا و راه خدا دوست دارید منتظر جهنم باشید. خداوند به پدر و مادران مکرر فرموده است: «یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» یعنی بچه با فطرت اسلامی خود میخواهد در راه خدا حرکت کند ولی شما مانع راه خدا میشوید. فرزندان را یک مقدار آزاد بگذارید ولی در مورد دختران باید یک مقدار سخت گیری بشود، چون حفظ دختر مهم است. مثلاً اگر دختری به موسسهای میرود، باید مسئول آن صد در صد شناخته شود و مؤسس و کادر آن مورد اطمینان باشند تا بین فعالیتهای دختران و حفظ عفت جمع شود. قرآن دربارهی شوهران میفرماید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»(نساء/19) این آیهی زن داری است. یعنی با زن هایتان زندگی معمولی نمایید و سخت گیری و دقت نابجا و سوءظن نداشته باشید.
بعضی از شوهران به جای این که همسرشان را عفیف بار بیاورند وسوسهی نابجا به خرج میدهند. مثلاً میگویند: به چه کسی تلفن زدی؟ او که بود؟ چه شد؟ نباید وسوسه و غیرت نابجا در کار باشد. این کار درست نیست و نباید همسر را در منگنه گذاشت. البته بی تفاوتی هم درست نیست. بعضی از افراد اگر مهمانی داشته باشند و چادر خانمشان را روی بند ببینند ناراحت میشوند و با همسرشان دعوا میکنند. این کارها وسوسه است و درست نیست. حضرت موسی و حضرت شعیب هر دو پیامبر بودند و در حضور آن دو، هر دو دختر حضرت شعیب نشسته بودند. حضرت شعیب فرمود: «إِنِّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْن»(قصص/27) یعنی این دو دخترهای من هستند که در کنار شما هستند، هرکدام را بخواهی به عقدتان در میآورم. البته حجاب و نگاه کردن باید طبق توضیح المسائل باشد اما وسوسه و فشار درست نیست. چرا که انعکاس آنها بی حجابی میشود. مقداری از بی حجابیها به خاطر فشار و وسوسه است. در واقع عکس العمل آنهاست.
مثلاً اگر لامپی به طور طبیعی آویزان باشد، ثابت میماند ولی هرچه بیشتر از جای خود منحرف شود، وقتی رهایش کنی در جای اولیه نمیایستد، بلکه عکس العمل متقابل نشان میدهد. بچههای مقدس در محیطهای باز شیطنت بیشتری نسبت به بچههای معمولی از خود نشان میدهند. «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» داشته باشید.
بعضی از نامههایی که برای ما مینویسند مربوط به خود برنامه میباشد. عدهی زیادی میگویند که برنامه در روزهای بیشتری پخش شود اما این کار درست نیست چون خطبههای نمازجمعه تهران خیلی مهم است. همچنین خطبههای نماز جمعهی قم هم مهم است و باید آنها را گوش داد. غیر از برنامهی شبهای جمعهی ما در شبکههای دیگر برنامههایی هست که سهم ما بیشتر از یک شب نمیشود. همچنین من نیز بیشتر از این مطلب ندارم. شما تصور نکنید که من یک دانشمندی هستم که هرچه شاخهی آن را تکان دهی(مانند درخت توت) مدام از آن توت بریزد. درخت توت را هم اگر تکان بدهید چند عدد توت از آن میریزد و باید تا جمعهی بعد صبر کنی تا دوباره توت بریزد. هم اطلاعات ما محدود است و هم این مقدار برای شما کافی است.
نامههای نامربوطی هم میرسد که به ما مربوط نمیشود. مثلاً نامههایی دربارهی گرانی، وام، اضافه حقوق و بازرسی فرودگاهها رسیده است. مثلاً گفته شده است در فرودگاه ساکهای ما را بازدید کرده و لباسهای بچه هایم را دیدهاند، چرا بازرسی میکنند؟ هرچه شما میبینید دقت میکنند، نفرین آن را به کسانی که چیزهای خطرناک وارد میکنند بکنید. دو نفر چیز خطرناک وارد میکنند و این باعث میشود که باقی چمدانها نیز بازرسی شود. اگر جامعهی ما جامعهای شد که همه با صفا و محبت بودند، دیگر این گونه بازرسیها نخواهد بود. وقتی عدهای، هفتاد و دو نفر را در حزب جمهوری سوزاندند و یا چهار امام جمعه را ترور کردند، این کار آنها باعث میشود که حتی در دعای کمیل هم از مردم بازدید بدنی نمایند. اگر میخواهید امام را ببینید ولی به شما وقت ملاقات نمیدهند و اگر میخواهید با مسئولین ملاقات کنید ولی به شما وقت ملاقات نمیدهند، بگویید: مرگ برمنافق! چرا که اگر منافقین نبودند، مهم ترین مسئولین مملکتی در کوچه و بازار در بین شما بودند. پس این گونه سخت گیریها را از این زاویه نگاه کنید.
عدهای از نامهها نیز فحش هستند که آنها را هم از دوستان میبخشیم. ازطرف حزب توده یک نامهای از فحش برای ما آمد. از صدای آمریکا و رادیو بغداد نیز این گونه اقداماتی شد.
ما مسئول مملکتی نیستیم و تنها قرآن و حدیث میگوییم و اگر دوستی به ما فحش داد مسئلهای نیست. تعدادی نیز نامه نوشتهاند که غیبت ما را کردهاند که در مورد آن نیز راضی هستم.
10- هدف آفرینش در قرآن
هدف آفرینش چیست؟ خداوند چهار هدف را برای آفرینش ذکر کرده است.
1- «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56) هدف آفرینش این است که شما عبادت کنید. رشد کنید. خود را از خاک به خدا برسانید. در میان خطوط خط خدا را بشناسید و به آن عمل کنید. خداوند شما را آفرید تا ملکوتی شوید و تکامل اختیاری معنوی داشته باشید. تکامل ما با تکامل مارکسیستها تفاوت دارد. چرا که تکامل مارکسیستها مادی و جبری است ولی تکامل ما معنوی و اختیاری است. عبادت فرهنگ اسلام با عبادت در فرهنگ عرفی تفاوت دارد. چرا که در فرهنگ عرف عبادت شامل نماز و روزه و مانند آنها میشود ولی عبادت در فرهنگ اسلام معنای وسیعتری دارد. فکر عبادت است. «التَّفَکُّرُ فِی آلَاءِ اللَّهِ نِعْمَ الْعِبَادَهُ»(غررالحکم، ص56) تفکر از بهترین عبادات است. عرق کارگر، مثل خون شهید است، پس کار هم عبادت است. مطالعه و خدمت به خلق نیز عبادت هستند. پس عبادت به هر کاری که جهت الهی داشته باشد، گفته میشود. بنابراین حتی ورزش هم عبادت میباشد. ورزش کارانی که به خارج میروند مثلاً به هندوستان میروند و سیمای جمهوری اسلامی را نشان میدهند نیز عبادت کردهاند. خنده نیز میتواند عبادت باشد. مثلاً اگر بچهای کوچک نماز خواند و شما به او آفرین بگویید و لبخند بزنید، این لبخند که تأیید عبادت بچه بوده است برای شما عبادت میشود. عبوس شدن شما نیز میتواند عبادت باشد. پس هر کاری که رنک و بوی خدایی داشته باشد عبادت میباشد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»