حقوق – 23، حقوق متقابل آمرین به معروف
موضوع: حقوق، حقوق متقابل آمرین به معروف (23)
تاریخ پخش: 77/08/28
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»
بحث ما درسال 77 بحث حقوق بود. در این جلسه میخواهیم در مورد حق آمرین به معروف و ناهیان از منکر» بحث کنیم.
این بحث به همه مربوط میشود. هر مربی که میخواهد دانش آموزان را تربیت کند هر مادر، هر پدر، هر استاد، هر دوستی که دلش برای رفیقش که او راه را کج میرود میسوزد و میخواهد او را ارشاد کند.
1- آداب و شرایط امر به معروف و نهی از منکر
آیا هر کسی میتواند ارشاد کند؟ چگونه؟ ارشاد آدابی دارد. مثل این است که میگویند: هر چیزی حقی دارد، حق زبان این است که دروغ نگوید. حق پا چیست؟ حق همسایه چیست؟ نکاتی را که اینجا ثبت شده خدمتتان میگویم.
1- سوء ظن نابجا نداشته باشیم. اصل سوء ظن بد است ولی اینکه میگوییم «سوء ظن نابجا» علت دارد چون گاهی وقتها آدم باید سوء ظن داشته باشد، بد دل باشیم. گاهی باید اینطور باشیم. داریم که اگر غالب مردم فاسدند شما خوب نیست که بگویید: نه انشاءالله براست! باید بگویید: اینجا خراب است، پسر برادرت یا دوستت رفت آنجا، اینجا نباید حسن ظن داشته باشید، نباید گفت: انشاءالله پسر برادر من تریاکی نیست! وقتی همه کسانی که آنجا میروند تریاکی هستند پسر برادر شما هم تریاکی است، نمیتوانم بگویم تریاکی است، ولی نباید حسن ظن داشت. اینجا باید سوء ظن داشته باشیم.
در این مورد حدیث داریم: اگر جو غالب فاسدند تو باید سوء ظن داشته باشی. اگر جو غالب آدمهایی صالحی هستند تو هم باید سوء ظن نداشته باشی. پس باید بعضی جاها سوء ظن داشت و بعضی جاها حسن ظن. چون اگر بگوییم سوء ظن نداشته باش، آنوقت یک محیطهایی هست که آدم میفهمد که این محیط خیلی خراب است، باید بگوییم آقای قرائتی در تلویزیون گفت:… قرائتی کیه؟ حدیث داریم که آدم نباید سوء ظن داشته باشد، این خوشبینیها یک خرده ساده لوحی است. مثلا ما نسبت به آمریکا… اگر «آمریکا بخواهد ما را بببوسد ما میگوییم: او آمده گاز بگیرد. ما پنجاه سال از این جانور نیش زدن دیدیم.
2- ارشاد بی سر و صدا باشد. یعنی روبروی دیگران به کسی نگویی: آقا سیگار نکش، یک کسی در اتوبوس نشسته و سیگار میکشد. دودش شما را اذیت میکند. اگر گفتی: آقا! سیگار نکش. میگوید: صندلی خودم است، میخواهم بکشم (البته نباید بگوید، صندلی اوست ولی دودش که در صندلی او نمیماند دیگران را اذیت میکند. ) اما اگر شما یک نامه بنویسید که: برادر عزیز، من برادر شما هستم، چند لحظهای همسفر شما هستم، دود سیگار شما مرا اذیت میکند. اگر زحمت نیست محبت کنید به بردر همسفرتان و سیگارتان را خاموش کنید. این جمله را در یک کاغذ کوچک بنویس و کف دستش بگذار. او کاغذ را بر میدارد و میخواند. اما اگر روبروی مردم به او گفتی: نکش! میگوید میخواهم بکشم، به تو چه؟ خیلی جاها که حرف ما اثر نمیکند برای این است که داد میزنیم. آرام بگوییم تا طرف احساس نکند تحقیر شده است.
3- دور از شوخی و نیش زدن باشد.
درقرآن آیهای داریم: «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» (حجرات/11) طرف میگوید: مرتیکه! چرا میگویی مرتیکه! چرا میگویی اُهُیْ؟ پس باید هم سنگین بگوییم هم نیش نزنیم و دور از شوخی بگوییم. خیلی وقتها که حرف ما اثر نمیکند به همین علتهاست. طرف میگوید: این را میبینی! صد دفعه گفتم ولی گوش نداد! چگونه گفتی؟
4- برخورد عاطفی باشد. انبیاء که آمدند همه میگفتند: «یا قَوْمِ» (اعراف/65) وقتی با مردم صحبت میکردند میگفتند: یا قومای قوم من، هم محلی، همشهری، برادر، دوست،…. «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ» (شعراء/124)، «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ» (شعراء/142) اخوهم یعنی برادرشان برخورد عاطفی خیلی مؤثر است: پسرم، عزیزم، خواهرم،….
2- انتقاد از کار نه شخص و توجه به ظرفیتها
5- انتقاد از کارنه از شخص: بگو، آقا شما خودت آدم خوب هستی ولی کارت بد است. یک وقت میگویم: تو بدی. میگوید: من بدم؟ ننت بده، بابات بده، جد و آبادت بد است،… کارش را بگوییم بد است. قرآن میفرماید: «قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ» (شعراء/168) پیغمبر فرمود: من از عمل شما ناراحتم، «قالین» یعنی خیلی به شدت ناراحتم و اینها اثر میکند علت اینکه ما نمیتوانیم جذب کنیم این است که: گاهی وقتها طرف قابل نیست، گاهی وقتها هم بلد نیستم چگونه بگوییم. مربا پختن فوت و فن دارد. اصلا هر کاری فوت و فن دارد و برای مربا پختن باید دقت کرد که در چه ظرفی باشد، شکرش چقدر باشد؟ آبش چقدر باشد؟ چقدر روی آتش باشد؟ کمی اشتباه کنیم. مربا خراب میشود. هنر میخواهد من خودم یک وقت خواستم پلو بپزم برنج و آب راروی آتش گذاشتم، سه رقمی غذا شد! تهش سوخته بود، وسطش خمیر و رویش پخته! البته این هم هنر است! انتقاد باید از عمل باشد و اینکه چه کلمهای را بگوییم، چگونه بگوییم؟ حدیث داریم: گاهی خدا عمل را بد میداند ولی خود آدم را دوست دارد: «قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ(ص) إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ وَ یُحِبُّ الْعَمَلَ وَ یُبْغِضُ بَدَنَهُ» (نهجالبلاغه/خطبه154) خدا بنده را دوست دارد امّا عملش را دوست ندارد. و بر عکس، گاهی وقتها خدا آدم را دوست ندارد، میگوید: این شخصیت آدم بدی است. اما با اینکه او آدم بدی است فلان کارش خوب است. اینها را از هم تفکیک کنیم. اگر گفتند عکس یزید را بکش لازم نیست که یک آدمی بکشیم دندانهایش یک سمت، ابروهایش… یزید آدم کجو کولی نبوده، خوشگل بوده. کارش بد است. خدا لعنتش کند. مسایل را قاطی نکنیم.
6- توجه به ظرفیتها: من خواهش میکنم کسانی که معلم هستند به هر نحوی، طلبه، استاد، دانشگاه، واعظ، امام جمعه، مربی، مادر و…. (همه ما به نحوی معلمیم) باید به این بحث دقت کنیم. یک بحث سادهای است ولی همین بحث ساده عصارهی 60 ساعت مطالعه است. چرا حرفهایمان اثر نمیکند، بررسی کنیم تا ببینیم چرا؟ ده بار به دخترش میگوید ولی گوش نمیدهد! چرا یک همسایه خوب همسایهاش را نتوانستند تحت تأثیر قرار دهد؟ بخشی از عوامل که به عقل ناقص ما آمده میگوییم، حالا ببینیم به عقل کامل شما چه میآید.
هر کسی یک ظرفیتی دارد. خوبها هم ظرفیتهایشان فرق میکند. مثلا ظرفیت سلمان خیلی بیش از ظرفیت اباذر بود. حدیث داریم یک چیزهایی سلمان میدانست که اگر اباذر میدانست منفجر میشد. امام باقر(ع) حدود 70 هزار حدیث (ده هزار حدیث) به جعفر جوفی گفت: و فرمود: این احادیث را به کسی نگو! آدمهایی هستند کم ظرفیت، آدمهایی هستند که اگر دو تا انتقاد از آنها بکنی خودکشی میکنند! مثل ظرف ملامین که اگر روی چراغ بگذاری خراب میشود. آدمهایی هستند مثل چرم، چکش هم بزنی چیزی به آنها نمیشود. باید توجه داشت که او میکشد یا نمیکشد؟ شرایط هم فرق میکند ممکن است یک آدمهای پر ظرفیتی در یک موقعیتهایی کم ظرفیت شوند.
شخصی خدمت امام صادق(ع) از مردم گله کرد. گفت: این مردم چنین و چنانند. امام فرمود: آقا جان! هر کسی یک ظرفیتی دارد! ایمان ده درجه دارد. آن کسی که 6 درجه ایمان دارد. نباید به کسی که 5 درجه ایمان دارد فشار بیاورد خوب نردبان او 5 پلهای است. یکی هم نردبانش ده پلهای است.
شخصی داشت طواف میکرد، دست بچهاش را هم گرفته بود و طوافش میداد. بچه خسته شده بود. امام فرمود: چرا اینقدر بچه را زجر میدهی؟! گفت: میخواهم عبادت کند. فرمود: نه، بچه را… در مورد هر کدام از اینها خیلی حرف برای گفتن هست.
3- بیانی ساده و با حالتی بدون برتری طلبی
7- ساده گویی و با زبان خودش گفتن. دیروز من میهمان عزیز و بزرگواری داشتم، از محترمین جمهوری اسلامی است. گفت: در خیابان داشتم قدم میزدم یک ماشین ترمز کرد و گفت: کجا میروی؟ گفتم: میخواهم قدم بزنم. گفت: بیا برسانمت. بیا سوار شو! من نگاه کردم و دیدم تیپش تیپ جوانهای سوپر دولوکس است. سوارم کرد و گفت: کجا میروی؟ گفتم: من جایی نمیخواهم بروم. شوخی کردم و گفتم: هر جا تو بروی مرا هم ببر. گفت: خیلی خوب شد. مرا برد خانهی خودش، یک اتاقی داشت. آدمی پولدار بود ولی همسر نداشت. دور تا دور اتاقش عکسهای بدی بود. بعد گفت: من اینجا…. گفت: تریاک میخواهی؟ گفتم: من اهلش نیستم. گفت: چرا؟ گفتم: الآن چه ساعتی است؟ گفت ساعت 11 است. گفتم: من یک دوستی دارم و ساعت 12 میخواهم با او ملاقات کنم و او بداند که دهان من بوی… میدهد ناراحت میشود و غضب میکند و من عاشق او هستم و نمیخواهم معشوقم از من قهر کند. گفت: خیلی خوب، چیزهایی دیگر آورد و خوردیم. بعد گفتم: نزدیک ملاقات من با اوست. گفت: میرسانمت. مرا سوار کرد و رفتیم دم مسجد، گفتم: همین جاست. گفت: دوستت کیست؟ گفتم: خدا، الآن هم وقت ملاقات من با خداست، میخواهم با او حرف بزنم، یک خرده نگاه کرد، اول با مسخره و بعد هم مقداری جدیتر نگاه کرد گفت: میشود شماره تلفنتان را به من بدهید گفتم: بله، شماره تلفنم را به او دادم. زنگ زد و گفت: میشود با من رفیق شوی؟ گفتم: بله، میشود…. خلاصه میگفت: جلساتی رفتیم و آمدیم و ایشان یک ذره یک ذره کارهایش را کنارگذاشت. بعد میگفت: در حرم امام رضا(ع) چه حالی داشت؟ بعد رسید به اینکه خمس (سهم امام) داد این مهم است که با هر کسی با زبان خودش صحبت کنیم. و لذا قرآن مرتباً میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ»، «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ» خدا دوست دارد خدا دوست ندارد. چون انسان موجودی عاطفی است. اگر بداند دوستش دارند خودش را تنظیم میکند تا بیشتر دوستش داشته باشند. انسان میخواهد محبوب باشد.
8- خودمانی و ساده گفتن: مردم خیلی حساس هستند در مقابل کسانی که میخواهند به آنهافخر بفروشند، او آمده آقایشان بشود… به حرف او گوش نمیدهند. اما اگر احساس کنند که شما نمیخواهی آقا شوی و احساس کنند دلت برایشان میسوزد… بعضیها هستند که وقتی در یک جلسهای مینشینند از اول تا آخر میخواهند امر و نهی کنند. اینجا چرا اینطوریه! آنجا چرا آنطوریه! این حلال است، آن حرام است. آمده برای اینکه یک بهانهای بگیرد یا به اسم مذهبی، یا به اسم روشنفکر،… هستند افرادی که وقتی پای سخنرانی مینشینند، میخواهند بدانند اسلام چه میگوید، مینشیند تا یک بهانهای بگیرد. این خودمانی بودن و ساده گفتن برای این است که طرف احساس نکند که شما میخواهی به او فخر بفروشی.
یک روایتی داریم که میفرماید: کسانی میتوانند امر به معروف و نهی از منکر کنند که:
قَالَ الصَّادِقُ(ع): «وَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ یَحْتَاجُ إِلَى أَنْ یَکُونَ عَالِماً بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَارِغاً مِنْ خَاصَّهِ نَفْسِهِ عَمَّا یَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنْهُ نَاصِحاً لِلْخَلْقِ رَحِیماً رَفِیقاً بِهِمْ دَاعِیاً لَهُمْ بِاللُّطْفِ وَ حُسْنِ الْبَیَانِ عَارِفاً بِتَفَاوُتِ أَخْلَاقِهِمْ لِیُنَزِّلَ کُلَّا مَنْزِلَتَهُ بَصِیراً بِمَکْرِ النَّفْسِ وَ مَکَایِدِ الشَّیْطَانِ» (مصباحالشریعه/ ص18) یعنی که میخواهد مردم را امر به معروف و ارشاد کند باید:
4- شناخت معروف و منکر
1- «عَالِماً بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ»: باید بداند معروف چی است، منکر چی است. باید عالم باشد اصلا بعضیها نمیدانند معروف چی است منکر چی است. گاهی وقتها خود کسی که این کار را میکند منکر است. مثلا وقتی میگوییم: مرتیکه! این کار را نکن. کلمه «مرتیکه» گناهش از او بدتر است. یک کسی یک قیافهای دارد، شما یک جملهای به او میگویی که گناه جمله تو از گناه قیافه او بیشتر است. آدم باید عالم به حکم باشد بدانند حلال چی است، حرام چی است. افرادی که عالم نیستند دو شاخه برق را میزنند توی تلفن و دوشاخه تلفن را میزنند تو برق مثلا: اصل در مناجات گریه است. در روایات هم داریم:… یعنی گریه کرد. در بعضی جلسهها دیده میشود که یکی نعره میکشد ولی یک قطره اشک ندارد. اسلام این را نگفته. یا مثلا میبینیم که همه باهم اذان میگویند! هر چه فکر میکنم که این اذان دسته جمعی کجای دین آمده است. پیدا نمیکنم. در هیچ جای دین نیامده است که همه با هم اذان بگویند آن که اسلام گفته این است که یک نفر بلند اذان بگوید، باقی یواش بگویند. در هیچ جای قرآن یا احادیث نیامده که دسته جمعی اذان بگویید. این شخص دلش میخواهد اذان راه بیاندازد بلد هم نیست که چه کند! مثل آن آقایی که همه لباسهایش را سبز کرد، ریشهایش را هم سبز کرد! گفتند: چرا ریشهایت را سبز کردی؟ گفت: میخواهم یک ضرب چهارده معصوم شوم! بعضیها میخواهند ضربتی حزب اللهی شوند. این است که آدم باید بداند که حلال چیست؟ حرام چیست؟
حاجی خانمها جمع میشوند برای ختم سورهی انعام این سوره انعام از کجا آمده است؟ هیچ دلیلی نداریم که ختم سورهی انعام با سوره مائده با سورهی احزاب با سوره نور چه فرقی دارد. سورهی انعام از کجا آمد نمیدانم. حالا جالب اینجاست که وقتی دور هم جمع میشوند وقتی یک دختر بچه میآید یا به او چایی نمیدهند یا اینکه اصلا در اتاق راهش نمیدهند! که راه ندادن بچه گناه است. ختم انعام مستحب است. یعنی حاجی خانم در کار مستحب گناه هم انجام میدهد. مثل پیرمردهایی که صف جلو مینشینند اگر صف جلو یک بچه بنشیند میگویند: بچه برو صف عقب! بچه که صف جلو نمینشیند! این پیرمرد فکر میکند آدم خوبی است و بسیار آدم بدی است. چرا بچه را عقب انداختید؟ این بچه تحقیر شد. اصلا آیا میشود به بچه گفت برو صف عقب یا نه؟ کسی که در جایی نشست دیگری حق ندارد او را از جایش بلند کند، این خیلی مسأله مهمی است که آدم باید عالم باشد میرود نماز جمعه، بعد از نماز جمعه سجادهاش را میتکاند! خاکهایش میرود تو حلق مردم. اصلا این نماز جمعه شما مستحب بود خاکی که به ما دادی حرام بود. دین یک چیز ظریفی است. باید عالم بود. اگر بد صدا است. نگوید. صدا از بلندگوی مسجد نرود. در رانندگی در پارک… افراد گرانفروشی میکنند شب عاشورا هم خرج میدهند! سؤال: من به مردم گران فروختم افطاری هم دادم. کدام ثوابش بیشتر است؟ گناه گران فروشی بیشتر است یا ثواب افطاری؟
مثلا وصیت میکند که اگر من مردم فلان جا دفنم کنید حالا فرض کنید اگر شما را در قم دفن کنند مستحب است (حالا من نمیدانم که واقعا مستحب است یا نه) اما آقا در برف میمیرد و یک زجری به این فامیل میدهد! لاستیک لیز میخورد… سرما میخوردند. بابا با این وصیتی که کردی پدر مرا در آوردی! بگو هر جا آسان است خاکم کنید. چرا اینها را زجر کش میکنی؟ یکی از روحانیون میگفت: بالای منبر بودم یکی از آنهایی که نشسته بودند گفتند: اصلا حواس من پرت شد و حرفهایم یادم رفت! گفتم: خدا جزایت بدهد، یک جو شعورت بدهد. الآن در مسجد وقتی یک کسی در حال سخنرانی است. اگر شخصی میگوید: سلام علیکم. همه مردم حواسشان به طرف او میرود و همه افکار را به سمت خودش سوق میدهد. اقا گناه به هم زدن سخنرانی بیشتر است یا ثواب سلام دادن. والله ما بلد نیستیم سلام کنیم. بلد نیستیم نماز جمعه بخوانیم بلد نیستیم وصیت کنیم آدم باید خیلی توجه داشته باشد. اینقدر گناه میکنند کسانی که میروند برای فاتحه خواندن و ناهار را در منزل مرده مانند. من چند بار این را گفتهام. از بس که نامه آمد من بیچاره شدم. واقعا بیچاره شدم. چند چیز است که من خیلی بابت آنها زجر میکشم. یکی میگوید: پدرم مرده تا چهل روز مردم میآیند و میخورند!
هی میگویند: خدا رحمتش کند، من هم نمیدانم چه بگویم. حدیث داریم: کسی که مرد نروید در خانهاش غذا بخورید. همه چیزها چپه شده است!
حدیث داریم هر کس مرد میهمانش نشوید. و ما هر کس مرد میهمانش میشویم! پیغمبر فرمود: فاطمه را احترام بگیرید. بعضی از نامردها فاطمه را زدند. ما چرا اینگونه عمل میکنیم؟! یکبار دیگر میگویم: بسم الله الرحمن الرحیم هر کس مرد بروید فاتحه بدهید و دو ساعت قبل از ناهار بروید. چون اگر وقت ناهار هم بروید توهین است. او ممکن است بگوید جان من بایست. اما این سنت را بشکنید. بگذار اگر بناست برای مرحوم خرج کنند شب عاشورایی، شب تاسوعایی خرج کند. چون اگر شما که پولداری خرج کنی من هم مجبور میشوم خرج کنم و گرنه میگویند: فلانی گدا است. از همه بانکها جز بانک خون پول میگیرم (مثل اینکه بانک خون هم پول میدهد) چون اگر یکی خرج بدهد آن فقراء هم که نمیخواهند بگویند ما کوتاه میآییم، ما گداییم، آنها هم قرض میکنند این سنتهای غلط را باید برداشت.
5- شرایط روحی و اخلاقی و موقعیت سنجی و مخاطب شناسی
2- «فَارِغاً مِنْ خَاصَّهِ نَفْسِهِ عَمَّا یَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنْهُ»: کسی میتواند ارشاد کند که از نفسش دور باشد. گاهی وقتها ارشاد بعضیها از روی نفس است. یعنی میخواهد خودنمایی کند، هوی و هوسش است. میگوید: این کار را بکن، این کار را نکن. میخواهد بگوید من هم یک کسی هستم! یا میخواهد طرف را تحقیر کند یا میخواهد خودش را بالا ببرد.
3- «نَاصِحاً لِلْخَلْقِ»: ناصح یعنی دلسوز. دلش به حال مردم بسوزد
4- «رَحِیماً رَفِیقاً بِهِمْ»: به مردم رحم داشته باشد. رفیق باشد با مردم
5- «دَاعِیاً لَهُمْ بِاللُّطْفِ»: یعنی با محبت و با لطافت دعوت کند.
6- «وَ حُسْنِ الْبَیَانِ»: بیانش زیبا باشد.
7- «عَارِفاً بِتَفَاوُتِ أَخْلَاقِهِمْ لِیُنَزِّلَ کُلَّا مَنْزِلَتَهُ»: بداند بشناسد که اخلاق مردم متفاوت است. یعنی با هر کسی یکجوری صحبت کند. یک حرفی را در روستا بزنی خوب است در یک روستای دیگر بد است. باید آدم در جریان باشد. یک کلمه ممکن است در یک شهری یک معنایی داشته باشد معنایی خوب، در جای دیگر همین کلمه معنای بدی داشته باشد. یک کسی ممکن است روی یک چیزی حساس باشد. مادر کاسبی عقلمان خوب کار میکند میدانیم که الآن فصل بلال است. در زمستان هم لبو میفروشیم. در ایام عید چغاله بادام میفروشیم. آنوقتی که نمره بیست به شاگرد میدهی اگر زیر نمره بیست او را موعظه کنی شاگرد میگوید چشم. چون نمره 20 به او دادی و شما را دوست دارد. آن وقتی که برایش دو چرخه و گوشواره میخری، یعنی همیشه حساب کنیم که طرف در چه شرایطی است و شرایط او را در نظر بگیریم.
9- «بَصِیراً بِمَکْرِ النَّفْسِ وَ مَکَایِدِ الشَّیْطَانِ»: این خیلی مهم است. در این همه ما گیر هستیم آشنا باشد به مکر نفس. یعنی بداند که نفسش یعنی هوی هوسش مکر میکند حیله میکند. یعنی گاهی وقتها در قیافه، موعظه حرف میزند و… شما میآیی نزد من میگویی: فلانی چطور است؟ من میگویم: فلانی را میگویی؟ «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ»! یک «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» میگویم که گویی: یا ابالفضل! چه جنایکاری است؟ من فقط گفتهام «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» اما پشت این «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این میآید: اسم عجب کسی را بردی خیلی آدم خطرناکی است. غیبت هم نکردم فقط گفتم: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ». اما پشت «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» یک کامیون غیبت خوابیده است. گاهی وقتها آدم در قیافه دلسوزی غیبت میکند. میگوید: دلم سوخت بنده خدا فلانی شوهر کرد، چنان و چنین شد! دارد دلسوزی میکند، خانم در قالب دلسوزی از دیگران غیبت میکند.
زن و شوهری با هم دعوا کردند، من سراغ دارم. شوهر گفت: حالا که چنین شد و همه بچهها رفتید سمت مادرتان الآن میروم اداره اوقاف و همه زندگیش را وقف میکند، قالب این است که برای امام حسین(ع) وقف میکند، اما پشت این وقف مکر نفس است. از غیظ زن و بچه وقف کرده است. اسراف میکند… طرف میگوید: این سفرههای سلطنتی، این غذاهای طاغوتی این همه افراد گرسنه، قالب این است که غصه مستضعفین را میخورد. یک امام جمعهای در یک جایی میهمانی داشت. امام جمعههای همه استانها در خانهاش جمع شدند. ایشان هم غذای خوبی داد. من رفتم نماز جمعه، یکمرتبه دیدم در نماز جمعه پا شده و گفته: شروع کرد و آبروی امام جمعه را ریخت. گفتم: بیا! با امام جمعه صحبت کردی که پول چه پولی بود؟ آیا پول بیت المال بود ممکن است کسی بانی بوده باشد. از همه گذشته آیا میشود من و ذریهام را ببری خانهتان یا دروغ؟ گفت: راست میگویم. گفتم: اگر مرا ببری خانهات چه به من میدهی؟ گفت: اگر غذا بود میدهم و گرنه از بیرون چلوکباب میخرم. گفتم: اگر من خانه شما بیایم یا غذای خوب به من میدهی یا از بیرون میگیری. حالا چرا اّبروی امام جمعه را میریزی؟ تو از امام جمعه دق دل داری، اگر هم این نبود میگفتی. پاسدارش تند رانندگی کرده، میگفتی:… من نمیخواهم بگویم کار امام جمعه درست است. ممکن است امام جمعهای کارش غلط باشد من توجیه نمیکنم اما تو هم که داری در نماز جمعه او را استیضاح میکنی تو هم مواظب نفست باش. اگر امام جمعه رفیقت بود از نظر سیاسی، این کار را نمیکردی. همانطور که در خط سیاسی خودتان خوردید و صدایش را در نیاورید.
یک کسی آمد نهضت سواد آموزی یک عکس را از یک نفر نشان من داد. گفت: ببین این عکس فلانی است. با این خانم نشستهاند گل میدهند و غنچه میگیرند! البته شرایط بدی هم نبود آن خانم نگاه میکرد و با هم صحبت میکردند. عکس را که نشانم داد من نوشتم تا ایشان را از نهضت سوادآموزی برود بیرون. گفت: آقا، چرا؟ گفتم: پیداست که تو یک دوربین در آنجا قایم کرده بودی؟ و منتظر بودی که یک چنین صحنهای پیدا شود. اینهایی که دوربین مخفی میگذارند… من با او صحبت میکنم که محرمت بود یا نامحرم، در باز بود یا بسته، ثابت نشده ولی گناه تو ثابت شده. چه دلیلی دارد که تو این کار را میکنی؟ گاهی وقتها مکر نفس است. جوان انقلابی در نماز جمعه به خودش میزند اما مکر نفس است. و این مکرها گاهی از طرف خارجیها هم هست. که نمونههایی را من سراغ دارم!
زمان شاه مرحوم آیت الله شهید سعیدی مرحوم شهید مفتح اینها مرکز تبلیغاتشان آبادان بود (خوزستان) چون در آن زمان آمریکاییها و انگلیسیها در آنجا بودند یک شهری بود که به خاطر نفت خوزستان شرایط خاصی داشت. از این روحانیون ملّایی که بعضیشان شهید شدند و بعضیشان هنوز هستند (که الآن از فقهای شورای نگهبانند) در خوزستان تبلیغ میکردند. یکی از آقایان میگفت: (ضمنا حرفهای حساس را نگه میداشتند شب عاشورا بزنند راجع به رژیم طاغوت و حرفهای انقلابی) میگفت: تا پایم را گذاشتم روی منبر یک نفر آمد پای منبر و زد توی گوش خودش! وای وای! گفتم: چی شده؟ گفت: مگر امشب شب عاشورا نیست؟ گفتم: چراو گفت: همین بغل دارند عرق میخورند!! پشت همین دیوار! این دین است؟ این مذهب است؟ من هم فوری از منبر پایین آمدم مچش را گرفتم و گفتم: برویم ببینیم کی عرق میخورد؟ تا خواستیم برویم دستش و فرار کرد. ما فهمیدیم که مأموریت داشت که یک سیلی به خودش بزند و یک موجی راه بیندازد که مسیر سخنرانی مرا از شاه تبدیل کند به عرق خوردنی که وجود نداشت. گاهی وقتها اینطور هست. یعنی قالب قالب این است که دارد ارشاد میکند و دلش برای اسلام میسوزد اما… در روزنامههای ما خیلی از این حرفها هست. اینقدر هست. اینقدر حرفها در روزنامهها و مجلهها هست. قیافه، قیافهی دفاع از انقلاب است اما پشت آن کامیون خط سیاسی، فکر نفس، حیله و شیطنت ممکن است باشد بنابراین نویسنده و گوینده خیلی باید مراقب باشند. بسیاری از زنها که وسواسی هستند از مکر نفس است. اسمش را میگذارد احتیاط، آدم باید تمیز باشد.
کسی میتواند ارشاد کند که از نفسش جدا باشد، دلسوز باشد، محبت و رفاقت داشته باشد، با لطافت بگوید،.. یک کسی به لقمان نگاه کرد. لقمان نگاه کرد. لقمان برده سیاه پوستی بود. لقمان گفت: چرا به من نگاه میکنی؟ لبهایم کلفت است؟ در عوض حرفهای نازک از آن بیرون میآید. رنگم سیاه است؟ در عوض قلبم سفید است…
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»