حقوق – 17، حق متقابل معلّم و شاگرد
موضوع: حقوق، حق متقابل معلّم و شاگرد (17)
تاریخ پخش: 77/06/26
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»
بحث درآستانه ماه مهر پخش میشود.. به همین مناسبت میخواهم دربارهی معلم و شاگرد صحبت کنم. بالاخره همهمان معلمیم. استاد دانشگاه معلم است.. طلبه معلم است. پدر نسبت به فرزندش مربی است. آموزش و پرورش، مربیان، دبیرها، هیأتهای علمی دانشگاه و… همگی معلم هستند. تقریباً 20 میلیون شاگرد داریم. این جلسه راجع به معلم و شاگرد میخواهم صحبت کنم. حق معلم و شاگرد و وظایف هر کدام. من در اینجا نکاتی را نوشتهام که به عرضتان میرسانم.
1- توجه به علم مفید
در دعاها داریم: «وَ ارْزُقْنِی عِلْماً نَافِعاً» (کافی/ج2/ص583) یعنی خدایا علم مرا علم مفید قرار بده. گاهی اوقات آدم یک چیزی را میداند، اگر نداند هم طوری نیست. مثلا بوعلی سینا چند کیلو است؟ حالا اگر بدانیم چی میشود ندانیم چی میشود؟ اما حرف بوعلی سینا را باید بدانیم. حسینیه جماران چند متر است؟ حالا یا 300 متر یا 400 متر یا… مثلا که چی؟ فلان کوه چند متر است؟ یک سری اصطلاحات است که آدم میداند و حتی دانستنش هم بد است. بقدری بد است که حدیث داریم پیغمبر ما(ص) هر روز این را میخواند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ» (کنزالفوائد/ج1/ص385)
خدایا به تو پناه میبرم از علم بی خاصیت. به همین دلیل هیچ اشکالی ندارد که کتابهای درسی با گذشته فرق کند. البته الآن خیلی فرق میکند الحمدالله. و باید باز هم بیشتر فرق کند. مثلا کتابهایی که در روستاها تدریس میشود بعضی کتابها در مورد آفت شناسی باشد. اگر در شهرها مشکل ترافیک هست در روستاها مشکل آفت گیاهان است. و ما حساب کنیم برای هر مدرسهای یک کتاب… الآن تعلیمات دینی اهل سنت با تعلیمات دینی شیعهها فرق میکند، هیچ طوری هم نیست. او خودش میخواهد بفهد چه کند، ما هم همینطور. اشکالی ندارد. دختران دانشجوی ما که کتاب معارف میخوانند مثلا حقوق زن در اسلام را بخوانند. خیلی بهتر از حرکت جوهری است. 3-2 تا فرد عالم جسور میخواهیم که فعلا نیست که بتواند یک تصمیم بگیرد که برای هر کسی چیزی که مورد نیازش است کتاب بنویسد. امام که دعا میکند همینطور دعا میکند میفرماید: «و على مشایخنا بالوقار و السکینه و على الشباب بالإنابه و التوبه و على النساء بالحیاء و العفه و على الأغنیاء بالتواضع و السعه و على الفقراء بالصبر و القناعه و على الغزاه بالنصر و الغلبه و على الأسراء بالخلاص و الراحه و على الأمراء بالعدل و الشفقه و على الرعیه بالإنصاف و حسن السیر» (المصباح کفعمی/ص280) یعنی وقتی دعا میکند هر صنفی را یک جوری دعا میکند. ما هم باید حساب کنیم که علم مفید چیزی است؟
توجه به علم مفید مسئله مهمی است. شخصی آمد خدمت پیغمبر اسلام(ص)، گفت: از غرائب علم برایم بگو. علوم غریبه را برایم بگو. از چیزهایی که نادر و کمیاب است برایم بگو. پیغمبر اسلام فرمود: این به چه درد تو میخورد؟ تو اول از علوم مفید استفاده کن. اول « معرفه الله» و لذا حدیث داریم: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ کُلَّهُ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِی أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ» (کافی/ج1/ص50) علم در چهار چیز است:
اول «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ» خدایت را بشناسی.
دوم «مَا صَنَعَ بِکَ» خدا از تو چی میخواهد؟ برای چی آفریده شدهای؟
سوم «مَا أَرَادَ مِنْکَ» خدا از تو چی میخواهد؟ برای چی آفریده شده ای
چهارم «مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ» چه چیز باعث میشود که ترا از خط حق بیرون کند؟
2- فیش برداری، علاقه و اسلوب داشتن
2- یادداشت کردن (فیش برداری): ما خیلیها را داریم که خیلی مطالعه میکنند ولی چون یادداشت بر نمیدارند از ذهنشان میپرد. روایت داریم: «قَیِّدُوا الْعِلْمَ بِالْکِتَابَهِ» (أعلامالدین/ص82) یعنی علم را با نوشتن قفل کنید، گره بزنید، اگر ننویسید میپرد، بعد هم، نوشتن هم خودش فرمولی دارد. بعضیها از دو کتاب برمی دارند مینویسند. خب میخواستی بنویسی که چا پیش بود. باید سرفصلهایش را بنویسید و عصاره گیری کنید. مثلا یک صفحه را در یک سطر بنویسیم. نه اینکه جوری بنویسیم که بعدش نفهمیمها!
3- رغبت داشتن و…: حدیث داریم: «الْمُتَعَلِّمُ یَحْتَاجُ إِلَى رَغْبَهٍ وَ إِرَادَهٍ وَ فَرَاغٍ وَ نُسُکٍ وَ خَشْیَهٍ وَ حِفْظٍ وَ حَزْمٍ» (مصباحالشریعه/ص13) شاگرد خوب چند تا چیز میخواهد: 1- «رَغْبَهٍ»: یعنی میل. باید به درس علاقه داشته باشد. اگر فردا رادیو گفت: به مناسبت برف و باران مدارس تعطیل است نگوید: جون! معلمش هم بگوید: آخ جون! اصلا کیف میکند که درس نمیخواند! رغبت ندارد. 2- «إِرَادَهٍ»: باید تصمیم داشته باشد، همت داشته باشد. 3- «فَرَاغٍ»: پدر و مادران خوب آنهایی هستند که سختی کارهای خانه را به عهده میگیرند و به بچه بگویند: ما کارهای خانه را انجام میدهیم به شرطی که تو درس بخوانی. ترجیح میدهند که بگویند: ای دختر! چنین کن، چنین کن! با نفرین و داد و فحش! دخترش را وادار میکند به انجام چند تا کار، دختره هم دیگر خسته میشود، چند ساعت هم سر کلاس بوده، مادرش هم چند لباس و ظرف و… به او میدهد و میگوید: بشوی! و بالاخره رفوزه میشود. فراغت یعنی میدان را باز کنید که آنها تمام بتوانند درس بخوانند. البته کمک به پدر و مادر عبادت است. اما اگر بچه وضعیتش جوری است که اگر چند ساعت در مدرسه بود و در خانه هم کار کرد روح و رمقی برای مطالعهاش باقی نمیماند، اگر اینطور است پدر و مادر کمک کنند.
4- «نُسُکٍ»: شیوه به چه شیوهای درس بخوانیم؟ شیوه خیلی مهم است. در شنا کردن کسی که شیوه بلد است با یک حرکت دست دو متر جلو میرود. یک کسی که شیوه بلد نیست فقط دستهایش را تکان تکان میدهد و هیچ هم جلو نمیرود. یک کاراته باز با حرکت انگشت طرف را میاندازد. بنده هم هی طرف را هول میدهم و او نمیافتد. این شیوه است که آدم کجا دستش را حرکت دهد. چه ساعتی چه درسهایی بخوانیم؟ شیوه خیلی مهم است.
اگر در یک پادگان، فرمانده سربازها را ببرد ورزم شبانه و روزانه و جست و خیز با گرسنگی… و خوب سرباز خسته شود، بعد هم ظهر میآید. غذا بخورد، آبگوشتش نه لپه دارد نه گوشت و نه هویج، آب زرد چوبه با پیاز پخته! کولر و بخاری هم خراب است. بعد هم آخوند عقیدتی سیاسی میخواهد برای او از عدالت بگوید! این سرباز هم به جان همه فحش میدهد. چون معلم رزمیاش او را خسته کرده، ظهر هم که غذای خوب نخورده، کولر هم ندارد، بخاری هم خراب است. وقتی به کلاس عقیدتی، سیاسی میرسد شروع میکند به فحش دادن. این برای این است که کجا چی بگوییم. آن روزی که غذای خوب میدهی برایش حرف بزن. با نان و پیاز که نمیشود عقیدتی، سیاسی گفت. شما اگر به بچهات کتک بزنی بعد هم بگویی: بنشین میخواهم موعظهات کنم، میگوید: نمیخواهم! بچه خودت هم میگوید: نمیخواهم. چون کتکش زدهای. زیر نمره 20 نصیحت میچسبد زیر نمرهی که کسی نصیحت نمیکند. کاشی روی سیمان میچسبد، روی کاهگل میافتد پایین. ما روی کاهگل کاشی میزنیم، میافتد، بعد هم میگوییم: ما موفق نیستیم. «شیوه» خیلی مهم است.
3- گوش دادن، مستمر بودن و هزینه کردن و هجرت
4- امام باقر(ع) فرمود: «إِذَا جَلَسْتَ إِلَى الْعَالِمِ فَکُنْ عَلَى أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْکَ عَلَى أَنْ تَقُولَ وَ تَعَلَّمْ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ کَمَا تَعَلَّمُ حُسْنَ الْقَوْلِ وَ لَا تَقْطَعْ عَلَى [أَحَدٍ] حَدِیثَهُ» (إختصاصمفید/ص245) شاگرد گوش بدهد عوض حرف زدن. خوب هم گوش بدهد. سؤال هم که میکند برای فهمیدن سؤال میکند نه برای امتحان. مثلا میگوید: آقای قرائتی! نظر شما در مورد فلانی چیست؟ از 124 هزار نفر تا بحال پرسیده! میخواهد ببیند من چه میگویم! بعد هم میخواهد حرف مرا بردارد و بزند تو کله دیگری! فتنه گر است. و الله غرضش چیز فهمی نیست. مریض است. از او مریض تر ما هستیم که گوش به حرفش میدهیم. مگر لازم است هر سؤالی را جواب داد؟ آقا جان! نمیخواهم نظرم را به تو بگویم، تو فتنه گر هستی. یک عقیدهای دارد، اگر من طبق عقیده او بودم بگوید قرائتی آدم خوبی است. اگر ضد عقیدهاش بودم بگوید قرائتی آدم بدی است. مرا میخواهد دنبال خودش بکشد! غرضش چیز فهمی نیست. یعنی خوبی و بدی من به این است که طبق عقیده او هستم یا نیستم! سؤال برای فهمیدن باشد نه فتنه نه آزمایش نه دو بهم زنی و نه…
5- آموزش دایمی باشد: فکر نکند که فارغ التحصیل است. خدا به پیغمبرش میگوید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً» (طه/114) تو هم فارغ التحصیل نیستی. یعنی هیچ وقت نگویید: بس است.
6- برای تحصیل خرج شود: ما گاهی وقتها دختر و پسر را داماد میکنیم. برای دامادیش صدها هزار تومان خرج میکنیم. اما برای آموزشش وقتی میخواهیم 20 هزار تومان خرج کنیم جیغ میزنیم! آموزش مال مخش است، ازدواج مال شهوتش است. شما برای شهوت بچهات خرج میکنی ولی برای مغز بچهات با اکراه خرج میکنی! گیر داریم.
یک آیه داریم در قرآن که میفرماید، هی آمد نزد پیامبر که: آقا! یک عرض خصوصی! یک عرض خصوصی! یک سؤال خصوصی! هی آمدند تنگ گوش پیامبر ویزو ویز میکردند. پیغمبر هم هی خجالت میکشید خسته میشد، میخواست بگوید: بس است خسته شدم روش نمیشد. آیه نازل شد: هر که با پیغمبر حرف خصوصی دارد برود مثلاً یک تومان صدقه بدهد و برگردد. تا فهمیدند چیز پرسیدن پولی شد گفتند: نه! غرض عرض سلامی بود! سؤال نداریم. هیچ کس دیگر دور پیغمبر پر نزد. فقط حضرت علی(ع) بود که برای چیز یاد گرفتن خرج میکرد. یعنی یک در هم میداد و میآمد یک سؤال میکرد. میرفت و یک سؤال دیگر یادش میآمد، باز میرفت یک درهم دیگر میداد و سؤال میکرد. آیه نازل شد: ای نامردها! پیغمبر «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَهً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ» (مجادله/12) مفت گیر آوردهاید و همه عرض خصوصی دارید! میگویید: واجب العرضم! «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ» (مجادله/13). آیا ترسیدید که پول دهید و چیز دهید و چیز یاد بگیرید؟ پس پیداست که شما عاشق تحصیل نیستید. عاشق تحصیل اگر مدرسهاش دور هم باشد میرود. آن کسانی که برای جهازیه دخترشان و برای ختنه پسرشان و برای دامادی پسرشان خرج میکنند یک بیستم این خرج را خرج مخ فرزندشان بکنند.
7- هجرت برای تحصیل: شاگرد خوب آن است برای تحصیلش هجرت کند. اینکه میگویند: نه شرقی نه غربی، این در مورد سیاست است. اما در چیز فهمی. ما هم شرقی هستیم هم غربی. باید به شرق هم برویم، به غرب هم برویم تا علوم دیگران را یاد بگیریم. البته نباید چیزهای خودمان را از دست بدهیم. یعنی علم خودمان را داشته باشیم و چیزهای دیگران را هم به علم خودمان را از دست بدهیم. یعنی علم خودمان را داشته باشیم و چیزهای دیگران را هم به علم خودمان را افزوده میکنیم. مثلا ما معماری قدیمی بلد بودیم. معماری قدیمی را از دست دادیم. رفتیم برج سازی غربیها را یاد گرفتیم. غربیها بلد نیستند گنبدهای ما را بسازند. ما باید معماری قدیمی را بلد باشیم، معماری جدید را به آن اضافه کنیم. طب قدیم را بلد باشی، طب جدید را هم اضافه کن. ما بعضیمان طب قدیم را فراموش کردیم. طب جدید را هم ناقص یاد گرفتیم. در سیاست و در خودباختگی نه شرقی و نه غربی در چیز فهمیدن هم شرقی و هم غربی.
خود اسلام فرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ» (روضهالواعظین/ج1/ص11) برو چین چیز یادگیر. یعنی در تحصیل، ما منتظر مکان نیستیم.
4- چگونگی شاگردی موسی از خضر
8- یک آیه داریم در قرآن راجع به معلم وشاگرد، این آیه را من مینویسم
حضرت موسی(ع) رسید به حضرت خضر(ع) گفت: میخواهیم چیز یادم بدهی. «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/66) آیا اجازه میدهی من دنبال تو بیایم به شرط اینکه آموزش بدهی به من از چیزهایی که خدا یادت داده؟ ای خضر اجازه میدهی عقبت بیایم و تو از چیزهایی که خدا یادت داده، تو هم یاد من دهی؟ در این آیه چند تا اصل است. اصل 1: «هَلْ» یعنی با اجازه. یعنی شاگرد وقتی میخواهد چیزی یاد بگیرد از معلم اجازه بگیرد. اینکه بچه میآید سر کلاس و میگویند، با اجازه! درست است. «اَتَّبِعُکَ» یعنی تابع تو باشم، پیرو تو باشم. یعنی شاگرد باید پیرو باشد. این خودش ادب است. پیروی کنید یعنی قبل از استاد حرف نزنیم. قبل از استاد جایی نرویم.
خوب گوش دهید: تمام خطبههای حضرت علی(ع) بعد از رحلت پیغمبر اسلام بود. تا پیغمبر زنده بود حضرت علی(ع) سخنرانی نکرد. چیز مهمی دارم میگویم. یعنی تا استاد زنده است تو حیا کن. «عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ»: به شرط آموزش بعد هم میگوید: نمیخواهم هر چه بلدی یادم بدهی. این درست نیست که آدم بگوید: هر چه بلدی یادم بده. «مِمَّا» یعنی بعضی، بخشی از چیزهایی که بلدی، بخشی از علوم خود را. نمیگوید: من که قابل نیستم همه علوم تو را یاد گیرم و… نمیگوید: «عَلِمَتَ»، میگوید: «عُلِّمْتَ»، «عُلِّمْتَ» یعنی میدانی، «عُلِّمْتَ» یعنی خدا یادت داده. حالا که خدا به تو داده خب تو هم به من بده. این خودش یک فن است، شیوه است. یکوقت میگویم: پولهایت را بده، میگوید: نمیخواهم بدهم. یک وقت میگویم: آقایی که تا دیروز گدا بودی حالا که خدا به تو داده تو به هم دو تا فقیر بده. این فرق میکند. وقتی میگویی: پولهایت را بده میگوید: ارث پدرم است. وقتی میگویی: آقاجان! تو تا دیروز نداشتی، اصلا تو 60 سال پیش نبودی 60 سال بعد هم نیستی مال دنیا در دستها میچرخد حالا 3-2 روز تو کلید داری، حالا باید کمک کنی. و لذا قرآن نگفته: «مالک» گفته «کلیددار»، «جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ» (حدید/7) یعنی خدا 3-2 روز کلید دار کرده، بانکی هستی. بانکی که پولهایش مال خودش نیبست. مال مردم است، میدهند، میگیرند.
وقتی به قارون میخواهند بگویند: پول بده میگوید: «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ» (قصص/77) خدا به تو داده تو هم بده. آقا جان! تو نمرهات خوب است، من تجدید شدهام. بیا کمکم کن.
«رُشْداً» یعنی چه؟ «رُشْداً» یعنی علم مفید چون در بعضی علمها اطلاعات هست ولی رشد نیست. علمی خوب است که آدم وقتی خواند رشد پیدا کند. ما به بچهها میگوییم: کار دستی درست کن. یک کار درست کن. یک کاردستی بگوییم که در آن رشد باشد.. رساله برای کارشناسی ارشد و دکترا، ممکن است این رساله رسالهای باشد که مردم از آن استفاده کنند در آینده درسی بخوانیم که فقط مدرک نباشد هر جایش برایمان مفید باشد. شما کلمهی «الله» را دیدهاید که چقدر کلمه مقدسی است؟ به این کلمه دقت کنید «الله»، «والله» معنا دارد. یعنی به خدا قسم اگر واوش پرید میشود «الله» یعنی خدا. اگر الفش پریدمی شود «لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ» (بقره/284) این هم معنا دارد. اگر لامش پرید میشود «لَهُ ما فِی السَّماواتِ» (بقره/116) اگر«لامش » هم پرید: «ه» یعنی او. یعین هر جاتیش بپرد میشود خدا. یعنی هیچ چیزش حرام نمیشود. جوری درس بخوانید که مفید باشد. این را به طلبهها هم میگویم. چون من به هر حال اجازه دارم چون ریشم سفید شده، اجازه دارم به طلبههای جوان یک چیزی بگویم. بعضی طلبههای جوان یکجوری مقدمه چینی میکنند که اگر مجتهد شدند این درسها مفید است و گرنه مفید نیست. فرض کنید که فقه مثل چاه است فقه ته چاه است. آب فقه آخر چاه است. اما طناب 30 متری میخواهیم. اگر یک طلبهای 29 متر طناب داشته باشد باز هم تشنگی میخورد. یعنی با وجود اینکه 29 متر طناب دارد هنوز سطلش به آب نرسیده است. میشود حجت الاسلام فلج! 15 سال است که در حوزه است ولی دستش خالی است، مجتهد نیست. چه کنیم که فلج نباشیم؟ طلبه موفق طلبه ای است که از روز اولی که آمد قم با قرآن آشنا شود. اگر با قرآن آشنا باشد درسش را میخواند روزی یک جلسه تفسیر هم دارد حالا اگر مجتهد شد مجتهدی خواهد بود که همراه با تفسیر قرآن است. حالا اگر وسط راه مثل بنده فلج شد (به او گفتند: بیا نهضت سواد آموزی) به مقداری که تفسیر بلدم میتوانم دردانشگاه و دبیرستان و تلویزیون صحبت کنم. اگر من منتظر درسهای حوزه بودم و با فقه و نهج البلاغه آشنایی نداشتم، بلد نبودم که چه کنم؟ یعنی آن طنابی که درست کردم به آب نرسید الآن هم جامعه چیزی میخواهد که من بلد نیستم.
دانشگاه هم همینطور است. رسالهای برای کارشناسی مینویسم رسالهای باشد که هم با آن لیسانس بگیریم و همه در بازار چاپ و منتشر شود. یک چیزی نباشد که فقط بایگانی شود. آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه باید جوری برنامه ریزی کند که اگر به درجه عالی رسید این پلهها مفید باشند اگر یک دانشجو یا طلبه وسط راه شکست خورد همان تکهای که خوانده به دردش بخورد. مثل مغز بادام که هم یم عددش مفید است و هم یک کشتیاش. اما زنجیر اینطور نیست. طناب اگر چهل متر شد به آب میرسد اما اگر 39 متر باشد فلج است. سیاستگذاریها باید این رقمی باشد ساختمانها هم باید همینطوری باشد. یک جوری بسازیم که با همین 5/1 میلیون بتوان درآن زندگی کرد. حالا اگر پولدار شدیم بهتر زندگی میکنیم. بعضیها یک جوری خرج میکنند که لا اینکه 20 میلیون 80 میلیون خرج کردهاند و هنوز هم خانهای ندارند!
5- خالصانه و با هدف خدایی و احترام استاد
9- هدف از تحصیل خدا باشد:
معلمان عزیز هم کارشان برای خدا باشد. ما الآن یک میلیون معلم داریم (تقریبا) ما اگر در آموزش و پرورش نباشیم (من خودم هم درآموزش و پرورش هستم) جای دیگر بیشتر پول گیرمان میآید بنابراین هدف کارمان باید یک هدف مقدسی باشد. هیچ صنفی مثل آموزش و پرورش سرمایه دار نیست. ما اشتباه میکنیم که میگویی: کسانی که دلار و طلا دارند سرمایه دارند. سرمایه داران واقعی معلمین آموزش و پرورشند. چون 20 میلیون مخ در اختیار دارند، و این بزرگترین سرمایه است. اولین سرمایه دار رادیو و تلویزیون است. چون مخ مردم را در اختیار دارد. دومین سرمایه دار کشور آموزش و پرورش است. سومین سرمایه دار اساتید دانشگاه هستند. کسی که مخ در اختیار دارد سرمایه دار است، طلا که چیزی نیست. مخ مهم است. این خیلی بد است که همه بچههای ما دیپلم داشتند ولی دیپلم تارک الصلوه! دیپلم دور از خدا. این بچه تحصیل کرده و به یک مدرک و نان و نوایی میرسد، من معلم چی؟ من برای قبر و قیامتم چه کردم؟ من هم میخواهم یک کاری بکنم «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ» (بقره/223) دیپلم تارک الصلوه به چه درد تو میخورد؟! بنابراین باید روی معنویات تکیه کنیم انسان بدون معنویت برای قیامت خود چیزی ذخیره نکرده است. کسی که هدفش از درس پز دادن باشد: «إِیَّاکُمْ أَنْ تَطْلُبُوهُ لِخِصَالٍ أَرْبَعٍ لِتُبَاهُوا بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ تُمَارُوا بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ تُرَاءُوا بِهِ فِی الْمَجَالِسِ أَوْ تَصْرِفُوا وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْکُمْ لِلتَّرَؤُّسِ» (إرشادمفید/ج1/ص229)، «لِتُبَاهُوا بِهِ الْعُلَمَاءَ» که پیش علماء و دانشمندان مباهات کند «أَوْ تُمَارُوا بِهِ السُّفَهَاءَ» یا پیش افراد کم سواد، نا بخرد، مراء و جر و بحث کند.
«أَوْ تُرَاءُوا بِهِ فِی الْمَجَالِسِ» در مجالس یک عنوانی کسب کند تا وقتی وارد مجلس شد بگویند: فلانی آمد این شخص وضعش خراب است. هدفتان از تحصیل فقط خدا باشد.
10- تواضع برای معلم: از وظایف شاگرد، تواضع در مقابل معلم است. دست معلم را باید بوسید. را یادتان نرود حضرت علی(ع) فرمود: هر کس یک حرف به من بیاموزد، من تا آخر عمر بندهی او خواهم بود.
6- روشهای آموزش و اعتراف به نادانی
آموزش گاهی با بیان است (سخنرانی) گاهی با کتاب و قلم است. گاهی با فیلم است. بخصوص الآن که تکنولوژی آموزشی آمده و خیلی چیزها را با فیلم آموزش میدهند و آموزش از طریق نمایش. ما در قرآن یک مشت نمایش هم داریم (کارهای نمایشی) خود خداگاهی با فیلم و نمایش چیز یاد میدهد. وقتی حضرت ابراهیم(ع) از کنار دریا یا رودی عبور میکرد دید لاشهاش افتاده، قسمتی از آن در آب و قسمتی در خشکی است. حیوانات آبی از قسمتی که در آب است میخورند و حیوانات صحرایی از تکه خشکی آن میخوردند گاهی همه پروندههای خشکی آبی و هوایی. گفت: خدایا این لاشهای که بین معده این حیوانات پخش شد چگونه روز قیامت جمع میکنی؟ خدا به او فرمود: چهار تا پرنده بگیر، قطعه قطعه کن و هر قطعه را سر کوهی بگذار و هر کدام را با نامش صدا کن، آنها میآیند یعنی تکههای پخش شده جمع شدند. یکی داشت این قصه را میگفت. اسم این چهار پرنده را نام میبرد. میگفت: یکی خروس، یکی طاووس یکی چهارمی را فراموش کرد، گفت: آن هم الاغ بود! خندیدند و گفتند: الاغ که نمیپرد گفت: الاغهای زمان حضرت ابراهیم(ع) میپریدند. گفتند: قانون تکامل را میگویی؟ در هیچ زمانی الاغ نمیپرید گفت: از باب تغلیب است! چون سه تا از آنها پرنده بوده، چهارمی را هم گفتهاند پرنده بوده است یعنی از دروغش است.
حدیث داریم: اگر چیزی را نمیدانید بگویید: نمیدانم. یکی داشت صحبت میکرد، یک کلمهای را اینطوری خواند: «آسانتر است» گفتند: آسانتر است چیست؟ گفت: حیوانی است در جنوب غربی آفریقا و… یک چیزی را بافت و بست به هم! یک نفر گفت: این «آسانتر است» نیست بلکه «آسانتر است» است. گفت: حرف نزن، خفه شو! همین که من گفتم درست بود تو که نرفتی آن حیوان را ببینی. دست بر نمیدارد از لجبازیاش.
قرآن بخوانم: «قُلْ إِنْ أَدْری» (جن/25) پیغمبر! به مردم بگو بلد نیستم. بگو «لا أَعْلَمُ» (انعام/50) نمیدانم. آخر وقتی خدا به پیغمبرش میگوید: بگو بلد نیستم از حقوق معلم این است که اگر بلد نیست بگوید: بلد نیستم. خیلی راحت بگوید: باسمه تعالی بلد نیستم. بعضیها میگویند: اگر بگویم بلد نیستم خواهند گفت: بلد نیست، و آبرویم میریزد! من میگویم: آبرویی هم که میخواهی از دروغ گفتن پیدا کنی هم ریختنی است. چون خدا قول داده مشت دروغگو را باز کند. قرآن بخوانم برایتان: «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» (بقره/72) قرآن میگوید: آن چیزی را که کتمان میکنی و میخواهی کسی نفهمد، یک زن پیدا شد و همه درها را بست! قرآن میگوید: «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» (یوسف/23) زلیخا وقتی میخواست از یوسف(ع) استفاده کند درها را بست به کسی نگفت بلکه بست. «غَلَّقَ» یعنی سفت بست. نمیگوید: «غَلَّقَ» میفرماید «غَلَّقَ» یعنی سفت بست. نمیگوید: «باب» میگوید: «ابواب» یعنی همه درها را بست. هم همه درها را بست. 1- هم سفت بست. 2- و هم خودش بست3- همه کارها را کرد که کسی نفهمد. همه دنیا فهمیدند که او میخواست چه کار کند. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ» اگر میخواهید کاری کنید که کسی نفهمد، اگر خدا بخواهد همه میفهمند، حالا چون در یاسوج هستیم، به من گفتهاند که… البته که انشاءالله کم شده، ولی قدیم بود. مقام معظم رهبری هم روی این قضیه تکیه کرده که: بعضی از فامیلها دختر ایشان را زورکی شوهر میدهند! میگویند: تو باید با فلانی ازدواج کنی. یک دختری آمد نزد پیامبر اسلام(ص) گفت: یا رسول الله(ص) من از پدرم گله دارم چون مرا به زور به فلانی داده و من او را نمیخواهم. پیغمبر فرمود: واقعاً نمیخواهی؟ گفت: نمیخواهم. فرمود: اگر نمیخواهی عقد باطل است. باید از هم جدا شوید. پدرت حق نداشته به تو زور بگوید. بعد گفت: یا رسول الله(ص) شوهرم را میخواهم فقط من… این فیلم بازی کرد. این حدیث از آن احادیث فیلمی است. که آدم با یک سری حرکات نمایشی یک چیزی را یاد بدهد. آن چهار پرنده حرکت نمایشی بود. یکی از کارهای نمایشی وضوی امام حسین و امام حسن(ع) بود. دیدند که پیرمردی وضویش غلط است. دیدند اگر بگویند. بابا وضویت غلط است او نارحت میشود، آمدند پیش او و گفتند: ما باهم وضو میگیریم شما بگویید وضوی کداممان صحیح است. هر دو وضو گرفتند. آن پیرمرد گفت: فرزندان من! وضوی هر دو شما صحیح است. وضوی من غلط بود، بعضیها با حرف قبول نمیکنند. ما الآن در جمهوری اسلامی سالی حدوداً 15 میلیارد تومان یعنی 15000 میلیون تومان خرج میکنیم برای تکبر خانمها. یعنی در این خانه این خانم بی سواد است. دختر و عروسش هم با سواد است. میگوید: من پهلوی دخترم درس نمیخوانم! عارم میشود. من پهلوی عروسم درس نمیخوانم. آن وقت ما مجبور میشویم معلم نهضت سواد آموزی برای این خانم بفرستیم تا او را درس دهد! ما خیلی چوب خودمان را میخوریم. ما گیر خودمان هستیم. ما مستضعف فکری هستیم. این تکبرها مسأله ساز است. 30 روز اگر بروی پیش شاگرد شوفر، رانندگی یاد میگیری. تا آخر عمرت رانندگی یاد میگیری. شاگرد چه خدمتی میتواند به معلم بکند؟ بهترین خدمت شاگرد به معلم این است که خوب درس بخواند. اگر در هر کلاس یک قبولی بیشتر بدهد میدانید چه قدر صرفه جویی میشود؟ ما امسال بدلیل نفت و کمی پول، آمدند گفتند: 7 میلیارد تومان از پولهای شما کم شد! گفتند: نیست. ما هم با مدیران نهضت جلسهای تشکیل دادیم. و گفتیم: چه کنیم که پول نیست! گفتیم: ما بخشی از پولهایی که خرج میکنیم (صدها میلیون تومان) پول کرایه اتاق میدهیم. اگر آموزش و پرورش زمانی که مدرسهها تعطیل میشود، هر مدرسه یک کلاس به ما بدهد. ما اتاق اجاره نمیکنیم. این کار صدها میلیون کمک به جمهوری اسلامی است. من چندین بار گفتهام؟ باز هم میگویم. تکرار اشکال ندارد. در سوره الرحمن چندین بار (بیش از 30 بار) فرمود: «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» (الرحمن/13) بگذارید من هم تکرار کنم: اگر بچههای مدرسههای ما کتابهایشان را تمیز نگه دارند. سال دیگر هم بچههای دیگر بخوانند، یکسال اگر آموزش و پرورش کتاب چاپ کند، 150 میلیون جلد کتاب که هر کتاب صد تومان است، با این پول میتوان چند تا شهرک برای معلمان ساخت. به هر معلمی میتوان مقداری وام داد. یعنی مشکل مسکن معلمها حل میشود برای اینکه شاگردان تمیز باشند. یعنی ما پول میدهیم برای کثافت شاگردان که با دست کثیف کتاب میخوانند. پول میدهیم به خاطر تکبر خانمها. ما پول خرج اخلاق خودمان میکنیم. گیر درخودمان است. یکی به این خاطر که بهداشت را مراعات نمیکنیم. یکی برای اینکه تکبر داریم و… سوار موتور میشود از روی هوس میخواهد چرخ موتور را بالا ببرد! میافتد و خونریزی مغزی میکند! فلج میشود و میرود بهزیستی. آنوقت باید دولت 50 سال به بهزیستی پول بدهد که این جوان را نگه دارد. به این خاطر این که جوان خوشش میآمد در خیابان لاستیک موتورش را بالا بگیرد. یعنی یک لحظه هوس 50 سال پول جمهوری اسلامی را آتش میزند. که اگر صرف جای دیگر میشد ثمرات زیادی داشت.
یکی از نمایشهای دیگر این است که حضرت یوسف(ع) میخواست برادرش را نزد خودش نگه دارد، در فکر بود که چه کند؟ یکی از برادرانش با خودش بود، همفکرش بود. در بین این 12-10 برادر میخواست او را نگه دارد. یک لیوان قیمتی گذاشت در خورجین گندم او، وقتی میرفتند گفت: لیوان دربار گم شده، هر کس لیوان در خورجین اوست باید گروگان گرفته شود! این کارها حرکات نمایشی است. وقتی هم که میخواستند خورجینها را بگردند (چون میدانستند لیوان در کدام خورجین است) لذا یکدفعه سراغ او نرفتند و از سر شروع کردند. منتها برای اینکه رد گم کنند.
قرآن میگوید: «فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخیهِ» (یوسف/76) اگر مستقیم میرفتند سراغ او، میگفتند: ها! خودت گذاشتی خودت هم رفتی سراغش. پس رد گم کردن یک طرح است. لیوان جاسازی کردن یک طرح است. چهار تا پرنده سر کوه بگذار، طرح است. وضوی حسنین (علیهما السلام) طرح است. این همهاش طرح است. ما باید از این رقم آموزشها را داشتهاند! این را من خدمتتان بگویم: الحمدالله در نهضت سواد آموزی ایران در دنیا دومین کشور شد، در محو بیسوادی، موفق بوده، در تداوم آموزش در دنیا هم مدال گرفت. ما مقداری دیگر بی سواد داریم. الآن که وقت ثبت نام است تقاضا میکنم آموزش و پرورش دو تا کار برایمان انجام دهد، امام فرموده: وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات بپاخیزد. این حرف امام است و شما هم بچههای امام هستید: 1- مدیر مدارس (راهنمایی، ابتدایی، دبیرستان) پدر و مادران بی سواد را شناسایی کند. از آنها دعوت کند و پیام امام را برایشان بخواند و بگوید: بچهات روزی 5 ساعت در اینجا درس میخواند، شما هم روزی یک ساعت بیایید. زور دعوت مدیر مدرسه از نهضت سواد آموزی بیشتر است.. 2- کلاس به ما بدهند تا ما پول کلاس و نفت و بخاری ندهیم. اگر این دو تا خدمت را به ما بکنند ما هم مخلص آنها هستیم. البته من خیلی به آموزش و پرورش کمک کردهام. من در سال نمیتوانم بگویم که چقدر برای آموزش و پرورش سخنرانی میکنم. الآن افراد زیادی که آمدهاند در نهضت سوادآموزی کمک کنند گفتهام اگر میخواهید کمک کنید، به آموزش و پرورش کمک کنید. بیسوادها هم صحبت کنند. در همین استان که مردم بیل دست میگیرند، قلم هم بدست بگیرند قلم که از بیل سبکتر است. ازتفنگ که سبکتر است. صدام. حزب بعث دشمن چند ساله ما بودند بی سوادی دشمن عمر ما است. شما که تا جبهه رفتید تا سر کلاس هم بروید.
7- وظیفه معلم، پرورش در کنار تعلیم
معلم هم باید چند رقم پرورش دهد دانش آموزان را، ما چند رقم پرورش داریم: افرادی هستند که فرزندانشان را پرورش میدهند یعنی هیکل و بازو و سینه آنها را. یعنی به فیزیک و ظاهر بچهها فقط میرسیدند. فوقش هم با درس خواندن مدرک بگیرند. امام عاطفه چی؟ حق طلبی چی؟ ما یک سری حسهایی هم باید در بچهها تربیت کنیم. مثلا یکی از وظایف معلم پرورش حس حقیقت جویی)، علم طلبی،… همین که بچهها با هم مشورت کنند. مشورت را به بچهها یاد بدهیم، که آقا مشورت کنیم که حق با کسیت؟ حس کنجکاوی. حتی قرآن میگوید: اگر کافری از تو مهلت خواست. «فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ» (توبه/6) مهلتش بده تا حقیقت را کشف کند. یک کافر در فتح مکه فرار کرد رفت جده، نامه نوشت به پیغمبر(ص) و گفت: 2 ماه مهلت بده، فرمود: چرا دو ماه، 4 ماه مهلت میدهم، اجازه دهیم فکر کند. پرورش عواطف، احترام نگاه به زیر دست. گاهی بچهها در یک خانواده مرفه و مدرسه مرفه هستند و اصلا فقر را درک نکردهاند. امور تربیتی این مدارس باید بچهها را مدرسه فقراء ببرند، صله رحم، احترام والدین، حدیث داریم: وقتی میخواهید به فقیر کمک کنید پول بدهید به بچهتان تا به فقیر بدهد. یعنی حس مظلوم یابی او را تحریک کنید. پرورش حس پرستش: اگر این بچه با سواد شد اما خدا را بندگی نکرد. چه فایدهای دارد؟ چگونه این کار را بکنیم؟ اول نعمتهای خدا را برایش بشماریم. فلسفه و دلیل عبادت را برایش بگوییم. نماز دسته جمعی راه بیندازیم. از تشویقات الهی برایش بگوییم. تبلیغات را زیاد کنیم. به عبادتها تنوع بدهیم. اینها همگی مهم است در ایجاد حس پرستش. 1- بیان رازها 2- تمرین 3- دسته جمعی 4- تنوع. تشویق خیلی مهم است. تبلیغ خیلی مهم است. بیان آثار و برکات خیلی مهم است. چه کنیم که بچههای از اول مهر تحصیلاتشان با عبادت همراه باشد. یعنی درس زندگی و درس بندگی باید با هم باشد. معلم آموزش و پرورش چه کند؟ اول اینکه نماز فقط مال امور تربیتی نیست. مدیر و… همگی مسؤول نماز بچهها هستیم.. راه اینکه بچهها را به نماز دعوت کنیم این است که: راز من نماز را به آنها بگوییم. دوم اینکه آنها را تمرین دهیم به آنها که بلد نیستند. سوم کار دسته جمعی کنیم که نشاطش بیشتر است. چهارم تنوع: یکی از علتهایی که نماز جاذبه دارد این است که پیشنمازهای کشور غیر اسلامی سورههای متنوع میخوانند مثل ما فقط سوره توحید را نمیخوانند. هر روز سورهها عوض میشود و تنوع ایجاد میشود. نکند آموزش و پرورش دیپلمه دروغگو بدهد. معلم باید با صداقت خود شاگردان را صادق بار بیاورد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»