حقوق – 13، حق خویشتن
موضوع: حقوق، حق خویشتن (13)
تاریخ پخش: 77/05/22
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»
1- حقوق
بحث امسال ما در مورد حقوق است؛ بحث امروزمان « حقّ خویشتن » است. خودمان هم یک حقّی داریم: حقّ عمر، حقّ فکر، حقّ چشم و گوش، حقّ دست و پا و… در این موارد میخواهم مقداری صحبت کنم.
2- حق خویشتن
اوّل اینکه: « بی توجّهی به حقوق خویشتن، از تنبیهاتِ الهی است. » خود فراموشی، عذاب الهی است. این آیهی قرآن که میفرماید: خدا وقتی میخواهد عدّهای را عذاب دهد، کاری میکند که آنها خودشان را فراموش کنند. آیهاش این است: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر/19) اینها خدایشان را فراموش کردند، به همین دلیل، خدا اینها را عذاب میکند. چطور؟ عذابشان این است که خودشان را فراموش کنند. نمیفهمند چه شد؟! جوانیاش کجا رفت؟ عمرش چه شد؟ دست روی تلویزیون میکشند که گرد نگیرد، دست روی خودشان نمیکشند. آدم باید توجّه داشته باشد که ارزشش چقدر است؟ قیمتش را بداند، به چه کسی خودش را بفروشد؟ در مقابل آنچه میگیرد، چه چیزی میدهد؟
3- عمره سرمایه انسان
سرمایه انسان عمرش است، سلامتی است، علم است، تجربه است، ذُریه و نسل است، اموال و سرمایه است،…؛ دنیا بازار است: «إِنَّمَا الدُّنْیَا سُوقٌ» (خصال صدوق/ج1/ص104). ما در این دنیا بالاخره این سرمایهها را خواهیم داد. شما نمیتوانید بگویید: من عمرم را خرج نمیکنم… بخواهید یا نخواهید عمرتان خرج میشود. هنر شما در انتخاب مشتری است، که عمرت را به چه کسی بدهی و در عوض چه چیزی گرفتی؟ مثل این است که شما را بی اختیار در استخر بیندازند منتها هنر شما این است که طوری در استخر بیفتید که لباسهایتان خیس نشود یعنی از اول لباسهای سنگین را در بیاوری، بعد سعی کنی زیر آب قصد غسل جمعه هم بکنی. وگرنه، نه استخر دست شماست و نه افتادن شما. استخر اجباری است و افتادن شما هم اجباری است. هنر شما آن تصمیمی است که زیر آب میگیرید؛ تخصّصمان را درا ختیار چه کسی قرار دهیم؟
قرآن میفرماید: نیروهای مسلّح، گاهی در راه خدا میجنگند. «الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطَّاغُوتِ» (نساء/76) آنهایی که «آمَنُوا»، «یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ». آنهایی که «کَفَرُوا»، «یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطَّاغُوتِ». گلولهها و اسلحهها و ماشینها فرق نمیکند، مشترک است، منتها کسی که در راه خدا میجنگد، با این وسایل عبادت میکند و دیگری جنایت میکند. پس نیتها مهم است.
اما مسئلهی « عُمر »: ما وقتی « عمر » را داریم قدرش را نمیدانیم. خدا توفیق دهد که مکّه بروید، آن روزهایی که آدم پول دارد توجّه ندارد، وقتی پولش ته کشید متوجّه میشود. عُمر هم همینطور است. وقتی ماشین بنزین دارد هرکه هرجا خواست او را میبریم، برویم آلاسکا، آب میوه و… اما وقتی 2-1 لیتر بنزین بیشتر نبود، اینجاست که خیلی دقّت میکند یک کار واجب را انجام دهد. قرآن میفرماید: قَدر عمرتان را بدانید. زمانی میآید که لحظهی مرگ میگویید: «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/99) خدایا مرا برگردان! میگویند: «کَلاَّ» (مؤمنون/100) امکان ندارد.
قیامت میگویید: «ارْجِعُونِی» ما را برگردان. میگویند: نمیشود. «لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف/34) زمانی میآید برای یک دقیقهاش التماس میکنی. میگویند: امکان ندارد. عمر سرمایه است. و لذا در قیامت یکی از سؤالاتی که میپرسند این است که میپرسند: عمرت را چه کردی؟ الان یک نوار کاست حدود چهارصد تومان است. شما اگر یک نوار چهارصد تومانی بخری، قطعاً روی آن، صدای گربه را ضبط نمیکنی. میگویی: حیف است! چهارصد تومان برای آن پول دادهام. آنوقت خدا یک نوار توی مغزت گذاشته، پای هر حرفی مینشینی!! اگر نبایست هر حرفی را روی نوار چهارصد تومانی ضبط کرد، پس هر حرفی را روی نوار مغزت ضبط نکن. نوار مغزت گرانتر از نوار کاست است. منتها ما به آن نوار کاست توجّه داریم و آن را فراموش نکردهایم ولی در مورد نوار مغزمان دچار خود فراموشی شدهایم! یادمان میرود و هرکه هر چرندی میگوید مینشینیم و گوش میدهیم! نوار مغزمان را در اختیار چرت و پرت میگذاریم. نه تجربه در آن بود، نه علم در آن بود. همین طور اَلکی! میخواهد بگوید: دیروز آبگوشت خوردیم. یک ثانیه بیشتر طول نمیکشد. این یک ثانیه را 45 دقیقه طول میدهد! میگوید: دیروز همینطور نشسته بودیم، کم کم گرسنهمان شد، گفتیم چی بخوریم؟ کمی فکر کردیم، بالاخره به حسن آقا گفتیم برود گوشت بگیرد حسن رفت دکّان اوّلی و دوّمی و… بالاخره گوشت را گرفت، گوشتش هم مقداری پی و استخوان و چربی بود و… آخرش میخواهد بگوید: آبگوشت خوردیم! اینها از آن افرادی هستند که گرفتار خود فراموشی هستند.
طرف سفرنامه نوشته، (سفر به اروپا) میگوید: سه بعد از ظهر روز سه شنبه وارد فرودگاه… شدیم، دو ساعت در آنجا معطّل شدیم. یک قهوه خوردیم و… حالا مثلاً که چی؟! قهوه خوردی یا چایی؟! من چه خاکی بر سرم کنم؟! بعضی از حاجیها که میروند مکّه، عوض طواف کردن، بلندگوها را میشمارند! اینها خود را فراموش کردهاند. میرود مشهد، عوض اینکه به امام رضا(ع) نگاه کند به لوسترش نگاه میکند! الان سرودهایی درست شده که صدای آهنگش بلندتر از صدای خود سرود است! آدم صدای دلنگ دلنگ را میشنود و متوجّه نمیشود چه میخوانند؟! ما گاهی وقتها میگوییم: ببخشید این آهنگ را قطع کنید تا من بفهمم چی خواندید. نباید آهنگ ما بر مطلبمان غلبه کند.
الان اینقدر که مَنار میسازیم اگر اذان گو را روی هم بگذاریم اندازهی منار نمیشوند. ممکن است در یک شهر سه نفر اذان بگویند. 3 تا 5/1 متر میشود 5/4 متر. یعنی 5 متر مؤذّن داریم. 6 تا منار داریم و هر منار 80 متر، یعنی 480 متر منار داریم 5 متر مؤذّن!! 480 متر جای اذان داریم و 5 متر اذان گو!! وقتی آدم خودش را فراموش میکند نمیداند چه کند! درسهایی که میخواند، حرفهایی که میزند و میشنود، این « خود فراموشی » بلای مهمّی است. همه هم گرفتارش هستیم. باید از عمرمان استفاده کنیم. حقّ «خویش» این است که بفهمیم کی هستیم.
حدیث میخوانم: امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) فرمود: بشر! قیمت تو بهشت است، خودت را مُفت نفروشی. «أَمَا إِنَّ أَبْدَانَکُمْ لَیْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّهُ فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا» (کافی/ج1/ص17) قیمت تو بهشت است بغیر بهشت خودت را مفروش. حتی خودتان را به همسر نفروشید. خودتان را به بچّه هم نفروشید. من گناه کنم برای اینکه بچّهام خوش باشد؟! کارگر دزدی کند برای اینکه کارفرما پولدار شود؟! کشاورز آب را بدزدد برای اینکه صاحب باغ وضعش خوب شود؟! من بروم جهنّم، برای شما؟! اگر یک دختر بفهمد قدرش چقدر است دیگر با یک چشمک پسر، با یک بستنی، با یک تلفن و نامه و… اغفال نمیشود، میگوید: تو میخواهی به هوست برسی، من یک انسانم، من یک انسان شریفی هستم، یک دختر کامل و باکمالی هستم، شوهر من یک شخصی باید باشد که نسل من در آینده و تاریخ، یک نسل خوبی باشد. من با هر نامهای و هر لبخندی جذب نمیشوم. اگر دختر بداند که چه جوهر باکرامتی است، خودش را مجّانی نمیفروشد. اگر جوان بداند که انتخاب همسر یعنی انتخاب تاریخ و بگوید: من همسری میخواهم بگیرم که بچّههایم در تاریخ بدرخشند. اگر بداند که انتخاب همسر یعنی انتخاب تاریخ، دیگر پایش شُل نمیشود. اگر اینطور فکر نکند، میگوید: فعلاً این خوشگل است! او هم میگوید: فعلاً ماشین قشنگی دارد! یعنی آینده را نمیبینیم، الان را میبینیم. قضاوت میکنیم، یک وقت میبینیم تاریخ را فراموش کردهایم! نسل را فراموش کردهایم! درست مثل بچّهای که غذایی میخورد فکر نمیکند که عاقبت این غذا چیست؟ قیمت ما بهشت است، آنرا ارزان نفروشیم.
راجع به فکر: فکر در آفریدهها چی میآورد؟ معرفت و شناخت میآورد. فکر در الطاف خدا، چی میآورد؟ عشق و امّید میآورد. فکر در حساب و کتاب، چی میآورد؟ تقوا میآورد. اگر ما میدانیم پولهایی که خرج میکنیم، امضاهایی که میکنیم، حرفهایی که میزنیم و… حساب و کتاب دارد، خودمان را کنترل میکنیم. فکر در تاریخ، برای انسان عبرت میآورد. فکر در دنیا نتیجهاش زهر است. مثلاً اگر آدم مشهور شود چی میشود؟ بازیهای جام جهانی تمام شد و مثلاً مشهور شدیم، بعدش چه میشود؟ هیچّی. تازه وقتی مشهور شدی، کوه هیمالیا شدهای. کوه هیمالیا چند قرن است که مشهور است. ما فوقش چند سال مشهور میشویم، بعد هم یک تازه نفسی ما را کنار میزند. تازه، این شهرتها عواقب دارد. این وزنه بردارها که وزنههای چندصد کیلویی را بلند میکنند درست است که قدرتمند هستند اما اگر دستش جدا شود فاجعه به بار میآورد. یعنی عوارض دارد.
یک کسی به من گفت: قرائتی! خوشا به حالت تلویزیون تو را نشان میدهد! گفتم: راز بقا را ندیدهای؟ که حیوانها را نشان میدهد؟ دنیا چی است؟! حالا مثلاً آدم با دروغ و رشوه و… پولدار شد. چی دادی؟ 50 سال، چی گرفتی؟ 50 میلیون. این یعنی 50 سال عمرم را دادهام و ده تا پیکان گرفتم! البتّه 50 میلیون گیر همه نمیآید. 99 درصد مردم که هشتشان گرو دوازده است. خیلی کم هستند افرادی که زندگی عالی دارند. حواسمان را جمع کنیم و در آفریدهها، الطاف، حساب و کتاب، تاریخ،… فکر کنیم. اگر تاریخ را بخوانیم میفهمیم که نه شاه ماند نه شاهپور، نه ابرقدرتها ونه… کو قارون؟ کو فرعون؟
یک کسی میگفت: آقای قرائتی افتخار دهید پهلوی شما یک عکس بیندازم. گفتم: بینداز، اما اگر فردا من گرفتند، تو را میگیرندها! گفت: راست میگویی و رفت. ما باید در ضعفهایمان فکر کنیم. انسان خیلی ضعیف است. فکر در ضعفها عامل تواضع است. آدم اول گردن کلفت است، اما وقتی به ضعفهای خودش توجّه کند، میگوید: آقای قرائتی! فکر نکن کسی هستی، اگر یک زنبور بینی تو را نیش بزند و بینی تو بزرگ شود، با بینی بزرگ در تلویزیون حاضر نمیشوی. یعنی من به یک زنبوربند هستم. درسهایی از قرآن بند به یک زنبور است. باید ما بفهمیم که چقدر ضعیف است. اینکه گردن کلفتی ندارد. ایکه دو کلمه خواندهای که بدمستی ندارد. ممکن است در یک لحظه اسم خودت را فراموش کنی؛
خدا به موسی(ع) فرمود: مردم را عاشق من کن تا عبادت کنند. فرمود: چگونه؟ فرمود: نعمتهای مرا برایشان بشمار. اگر مردم به نعمتهای خدا توجّه داشته باشند، بندهی خدا میشوند. گاهی اوقات آدم عمرش و فکرش را حرام میکند. مینشیند جدول روزنامه حل میکند. چه مشکلی را حل کرده است؟ چه مشکلی از خودت را حل کردهای؟ چه مشکلی از مردم را حل کردهای؟ بعضی از ما طلبهها هم از این اشتباهات داشتهایم. یک کتابی است در دنیای ادبیات به نام «السیوطی »، ادبیات خیلی مهم است. یعنی طلبه باید ادبیات عرب را طوری بخواند که بتواند عبارت را درست بخواند. اما کلاهی که سرمان رفت این بود که مثلاً «الفیه» را شروع کردیم به حفظ کردن! حالا حفظ کردی بعد هم یادت رفت، این نیاز شخصی تو بود؟ نیاز جامعه بود؟ مشکلی را حل کردی؟ شکمی را سیر کردی؟ گمراهی را هدایت کردی؟ طرف میگوید: هزار تومان میگیرم یک لیوان آبغوره سر میکشم. خوب مثلاً این کار را هم انجام دادی. که چی؟! اینکه چرخ موتور را بلند میکنی چه معنایی دارد؟ در روستا این خانهی مجلّل را میسازی که چی؟! خودت را نشان یک مشت جوان بی همسر میدهی که چه چیز را بفهمانی؟ مثلاً میخواهی دلها را آب کنی. اگر دلها را آب کنی به خودت خدمت کردهای؟ یا به جوانها خدمت کردهای؟ چه کامی گرفتی؟ اگر باتقوا باشند نفرینت میکنند، اگر بی تقوا باشند مثل حلوای نذری از تو کام میگیرند. و تو حیفت نمیآید که خودت را نشانِ چشمان هرزه قرار میدهی؟ این خانههایی که در روستاها ساخته میشود، این لباسهایی که پهلوی فقراء پوشیده میشود نشاندهندهی چیست؟ یک کمی آدم فکر کند که عاقبت چه میشود؟ قرآن میفرماید: قارون وقتی راه میرفت چنان اِسکُرت و دنگ و فنگ و… که همه گداها در راه میایستادند و خیلی حسرت میخوردند و یک آهی میکشیدند و میگفتند: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ» (قصص/79) کاش مثل آنچه برای قارون است برای ما باشد. او خیلی حظ و کیف میکند. بعد همین که قارون در زمین فرو رفت، گفتند: خوب شد که ما قارون نبودیم. دیروز میخواست جای قارون باشد، امروز میگوید: چه خوب شد که ما جای قارون نبودیم. فکر در تاریخ خیلی مهم است. سرمایهای داریم به نام عمر، علم و تجربه و… اینها را کجا خرج کنیم؟ تابستان دارد میرود.
بعضی دخترها در این تابستان خیاطی یاد گرفتند. بعضیها هم کامپیوتر یاد گرفتند. بعضیها هم رفتند شنا یاد گرفتند، پسرها هم همینطور. بعضیها هم همینطور الکی وقتشان را تلف کردند. عمرشان به بطالت گذشت. خود فراموشی عذاب الهی است. حق خودمان این است که توجّه به خودمان داشته باشیم. سعی کنیم حتی یک دقیقه هم از عمرمان هدر نرود.
یک کسی به من گفت: این موسیقیها حلال است؟ گفتم: من کاری به حلال و حرام بودنش ندارم، من با این کار دارم که آدم همیشه باید در حال رشد باشد. دو روزمان مثل هم باشد باختهایم. حضرت علی(ع) فرمود: دو روزتان مثل هم نباشد. روز به روز جلو برویم. حدیث داریم: پیغمبر(ص) فرمود: «اگر روزی به عمرم اضافه شود که در آن روز یک چیزی یاد نگیرم آنروز برای من مبارک نیست.» امام صادق(ع) فرمود: اگر هر شب جمعه بر اطّلاعات ما افزوده نشود به روغن سوزی میافتیم. «إِنَّا لَنُزَادُ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ لَوْ لَمْ نُزَدْ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا» (بصائرالدرجات/ص232)، «رَبِّ زِدْنی عِلْماً» (طه/114)، «زادَهُمْ هُدىً» (محمد/17)، «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ» (صحیفه سجادیه/دعاى20) به امام سجّاد(ع) گفتند: خیلی عبادت میکنی؟! فرمود: من کجا علی(ع) کجا؟! به علی(ع) گفتند: چرا خود کشی میکنی؟ فرمود: من کجا پیغمبر کجا؟! به پیغمبر گفتند: چرا اینقدر عبادت میکنی؟ فرمود: من کجا و خدا کجا؟! طرف چند سال است که ماشین خریده، ولی حتی یک مرتبه هم با آن نمازجمعه نرفته! یک کار درست با آن انجام نداده! که برای قیامتش مفید باشد. اصول دین بعضیها این است: خوراک، پوشاک، مسکن! این تابستان دوتا از این بچّهها را سوار کن و به گردش ببر، به یک باغی ببر. یک استخری است، بچّههای خودم را میبرم، شما هم بیایید برویم. من دارم نمازجمعه میروم، بیایید شما را هم ببرم. ماشین شما اگر در اتریش و بلژیک هم بود همین بود، پس چه فرقی میکند بین اتریش و جمهوری اسلامی. باید یک فرقی باشد. چون شما حزب اللهی هستید باید چند کار الهی هم بکنید. وگرنه هر انسانی در هرجای کرهی زمین صورتش را میشوید، منتها شما همرا با شستن صورت قصد وضو هم کنید. ما باید از یک قطره آب هم استفاده کنیم.
به حضرت امیر(ع) گفتند: چه بار کردهای؟ فرمود: صدهزار درخت خرما. گفتند: صدهزار درخت خرما بار شتر کردی؟! فرمود: صدهزار هستهی خرماست که هر هستهی خرما میشود یک درخت خرما. در قرآن یک آیه داریم که میفرماید: اگر کسی یک نفر را بکشد انگار تمام مردم کرهی زمین را کشته است. چرا؟ برای اینکه یک نفر میتواند سرچشمهی یک نسل باشد. مگر همه ما یک پدر و مادر نداریم (آدم و حوّا) «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً» (مائده/32) یک انسان میتواند سرچشمهی یک نژادی باشد. اگر ما بتوانیم در کارهایمان خط شکن باشیم، خط گذار باشیم، تمام کسانی که در طول تاریخ دنبال ما میروند ما در اجرشان شریکیم. مثلاً من بیایم یک کار نویی انجام دهم در صرفه جویی، در علم، در تخصّص و… در طول تاریخ هرکس این خط را دنبال کند ثوابش را بنده هم دارم. برعکسش هم همینطور است. مثلاً شخصی هروئین را اختراع کند، در طول تاریخ هر جوانی نابود شد، آن شخص در نابودی آن شریک است. «مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ أَجْرُهَا» (کافی/ج5/ ص9)، «مَنْ ِسَنَّ سُنَّهَ سَیِّئَهً کَانَ عَلَیْهِ وِزْرُها» (بحارالأنوار/ج71/ص204) چه کنیم؟ عمرمان را کجا مصرف کنیم؟ فکرمان در چی؟ دستمان در چی؟ حقّ چشم چیست؟ نگاه به نامحرم نکنیم.
4- آفات چشم چرانی
من چند جملهای در مورد نگاه بگویم. ببینید آقا، این چشم است در حال نگاه کردن است، اگر دخترها هم بی بند و بار شدند، وقتی این چشم به این بدن افتاد علاقه پیدا میکند (هوس) یک مقداری دنبال هوس برویم تا ببینیم به کجا کشیده میشود؟ دنبال هوس (اگر انسان تقوا نداشته باشد) سوء قصد است. دنبال این هوسها توطئه است. دنبال توطئه (در بسیاری از موارد) میرسد به تجاوز، دنبال تجاوز یا سقط (کورتاژ) یا حرامزاده که خود این حرامزاده هزار تا حرامزادگی میکند.
میگویند: شیطان با یک حرامزاده قرارداد بستند که بروند فساد کنند و شب آمار بدهند. هر کدام به طرفی رفتند. غروب به هم رسیدند. شیطان گفت: تو چه کردی؟ حرامزاده گفت: من 73 تا خلاف تولید کردم. گفت: تو چه کردی؟ گفت: من یک مرد و زن نامحرم را به هم رساندم. گفت: خاک بر سرت من 73 تا خلاف تولید کردم، تو فقط یکی؟! شیطان گفت: من یک حرامزاده تولید کردم که در روز مثل تو 73 تا خلاف تولید میکند؛ این از گناهان مادر است. دنبال این کار بچّه سر راهی است. دنبال این کارها ضرر علمی است. یک دانشجویی که دنبال هوس است نمیتواند پیشرفت علمی داشته باشد، اصلاً تمرکز فکری ندارد. دلش جای دیگر است. مثل نمازهایی که ما میخوانیم. رو به قبله، دل جای دیگر. به دنبالش ضرر مالی هم هست. مگر هوس مفُت است؟ هوس خرج دارد. گران است. پول از کجا بیاورد، برف پاککن ماشین میدزدد. میخواهد به هوسش برسد، راه حلال هم ندارد، فساد شغلی به دنبال دارد. روابط مشروع هم به هم میخورد. مرد چشم چران نگاه کرده به یک زن بی بند و بار و به او علاقه پیدا کرده، او دیگر نمیتواند با خانم خودش زندگی خوبی داشته باشد. میگوید: حرف نزن تو دیگر. البتّه هر مردی که عصبانی شد نگوییم: هوس دارد، نه ممکن است چکش برگشته، پول آب و برق را ندارد و… یک چیزی نگوییم که فتنه ایجاد کند.
ولی گاهی ریشهی بعضی بداخلاقیها، هوس است؛ بعد امراض مقاربتی که پیش میآید. امراض روانی که پیش میآید. این چیزها چیزی نیست که مخصوص مسلمانها باشد بلکه برای هر انسانی مسلّم است. مثل شیرین بودن شکر. یعنی اگر دین هم نداشته باشیم باید قبول کنیم. یعنی اگر چشمها باز باشد، زنها هم بی بند و بار باشند، دنبالش هوس هم هست، دنبال هوس هم مفاسد است. برخی مفاسد ما در برخی مفاسد دیگر است. مثلاً تجاوز خودش 30 تا گناه دنبالش دارد. مگر هر لحظه انسان میتواند تجاوز کند؟ برای یک تجاوز انسان باید هزار تا کلک بزند تا به یک گناه برسد.
یک طلبه یک جایی افطاری خورد، یک نفر گفت: عجب مُفتی خوردیها؟! گفت: من 20 سال حدیث خواندهام تا این غذا را به من دادند، فکر نکن مُفت بود.
من نمیتوانم بگویم یک تجاوز چه پیش نیازهایی دارد. یک نفر که میخواهد یک توطئه را عملی کند چقدر باید دست و پا بزند، چه شیطنتهایی؟ چه کلکهایی؟ هزار رقم شیطنت میکند تا این تجاوز را عملی کند. اینطور نیست که سقط کار آسانی باشد. دنیای کورتاژ خودش هزار رقم مسئله دارد.
قرآن وقتی از زمان جاهلیت یاد میکند میفرماید: دختر را زنده بگور میکردند. الان در غرب وقتی کورتاژ میکنند هم دختر را در گور میکنند و هم پسر را. تازه او در گور میکرد این در چاه مستراح میاندازد. در زمان جاهلیت و توحّش آدم، آدم را میکشت، اینجا مادر بچّهاش را میکشد. امراض مقاربتی خودش یک دنیایی است. امراض روانی، خودش یک دنیایی است.
حقّ چشم این است که نگاه نکنیم. نه اینکه چشمت را روی هم بگذار. اگر این کار را بکنی در جوی آب میافتی. یعنی: وقتی نگاهت افتاد خیره نشو. اینقدر کِشَش نده. نگفته: لا تنظر: نگاه نکن، نگفته: به زن نگاه نکنید، فرموده: وقتی نگاهت افتاد کشش نده. چون ادامهی نگاهت که زمینهی وسوسه است. «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» (نور/30) یعنی وقتی نگاهت افتاد چشمت را پایین بینداز. حقّ چشم این است که: نگاه نکنیم. نه به نامحرم، به هر چیزی که فتنه بوجود بیاورد. گاهی انسان باید منشیاش را عوض کند. زمینهی شیطان است.
شیطان گفته: هر جا یک زن و مرد تنها بودند سومی آنها من هستم. بعضیها جانماز آب میکشند و میگویند: ما بیمه هستیم. نه خیر، دروغ میگویید. چطور شد که حضرت علی(ع) بیمه نشد، تو بیمه شدی؟
به حضرت علی(ع) گفتند: پیغمبر(ص) به زنها سلام میکردند، شما چرا نمیکنید؟! فرمود: آن حضرت بزرگتر از من بود (30 سال) پیر شده بود. من جوان هستم، میترسم اگر سلام کنم آن خانم یک جواب گرمی به من بدهد که دلم بلرزد. آنوقت حضرت امیر(ع) بیمه نیست ولی این آقا بیمه است. این شخص خیلی مسلمانتر از حضرت علی(ع) است؛
5- حق شکم
لقمهی حرام نخوریم. حدیث داریم: لقمهی حرام در بچّه اثر میگذارد. «کَسْبُ الْحَرَامِ یَبِینُ فِی الذُّرِّیَّهِ» (کافی/ج5/ص124) آن چند تا جوانمرد وقتی به غار پناهنده شدند تا گرفتار مشرکین نشوند از خواب که بیدار شدند گرسنه بودند، گفتند: یکی برود غذا بگیرد: «أَیُّها أَزْکى طَعاماً» (کهف/19) یعنی: بروید سراغ غذای حلال. خمس داده، زکات داده. من نمیدانم این گندمی که ایران مصرف میکند و زکاتش را نمیدهد این لقمهها چه لقمههایی هستند؟ مراجع باید فتوایش را بدهند. بالاخره زکات واجب است. این کشاورزی که گندم را درو میکند و به سیلو میفروشد اصلاً کاری ندارد که زکات هم باید بدهد، اصلاً در ذهنش هم نیست! مقصّر هم بنده هستم که نرفتم برایش بگویم. اخیراً رادیو تلویزیون ما هم « سود، سود » میکند! این ربا چی شد؟ وَر افتاد؟ یکی میگفت: خدا پدر جمهوری اسلامی را بیامرزد! یکی موسیقی را حلال کرد یکی ربا را! گفتم: نه خیر، حلال نکرده، هم موسیقی اگر تحریک کننده باشد حرام است و هم ربا، گناه ربا همان است. من اگر به شما گفتم: به شما یک میلیون میدهم و شما ماهی چهل تومان بده، این رباست. ولی اگر گفتم: این یک میلیون را میدهم، با آن کار کن، اگر سود کردی شریک، اگر ضرر هم کردی شریک، این «مضاربه» و حلال است. ربا گناهش مثل زنا با مادر است. شوخی هم ندارد. جمهوری اسلامی و طاغوت ندارد. یک لقمهاش هم حرام است.
6- حق دست
بچّه از مدرسه بیرون میآید، یک پاشنه کش در میآورد و به دیوار خانهی همسایه میکشد؟! آیا میشود به دیوار اعلامیه زد؟ این دیوار خانهی من است. نمیخواهم اعلامیه بزنید. من پول سنگ دادم، آجر سه سانتی گران است. هر که میآید مینویسد: تیم ملّی زنده باد، استقلال، پرسپولیس و… حالا اگر با خطّ خوب بنویسند آدم نمیسوزد با ذغال روی دیوار با آجر سه سانتی مینویسند!! حتی شما نمیتوانید بدون اجازه، تبلیغ نماز روی دیوار مردم بنویسید. تو چه حقّی داری که روی دیوار مردم مینویسی؟! در انتخابات، در تبلیغات،… آیا میشود به هرجا میخ بکوبیم؟ با چکّش به هر دیواری بزنیم؟! نه خیر. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزال/8-7) دستمان را باید کنترل کنیم. امام صادق(ع) برای آموزش یک مسئله میخواست دست یکی از اصحاب را فشار دهد. فرمود: شما اجازه میدهید دستتان را فشار دهم؟ گفت: خواهش میکنم بفرمایید. وقتی فشار داد جای دست روی دست آن مرد ماند. بعد فرمود: مردم! اگر کسی دست مسلمانی را قدری فشار بدهد که اثرش بماند این هم جریمه دارد. امام صادق(ع) اجازه میگیرد! طرف سلام میکند چنان به پشت او میکوبند که قرمز میشود! نکنید این کارها را. شخصی در جبهه دست همه را میچرخاند! به نظر خودش هم در آنجا تبلیغات میکرد. مگر میشود دست هر کسی را فشار داد؟! مگر میشود کسی را ترساند؟!
7- حق پا
کجا رفتی؟ روی چه هدفی رفتی؟ چی در ذهنت جا دادی؟ قرآن میفرماید: حتی اگر در دلت هم چیزی بگذرد جریمه دارد. ترجمهاش این است: آن چیزهایی هم که از دلت عبور میکند خدا رویش حساب میکند. «یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» (بقره/284) چرا همچین نیتی کردی؟ نیت بد کیفر اخروی ندارد. در قیامت بخاطر نیت بد کسی را کتک نمی- زنند اما کیفر دنیوی دارد. من اگر نیت کنم سر شما کلاه بگذارم. اگر نیت کنم که کلاه بگذارم، حدیث داریم که: خداوند رزق خودت را قطع میکند. چند نفر نیت کردند که از میوههای باغ به کسی ندهند. میخواستند شب هنگام میوهها را بچینند تا فقراء نبینند، شب خوابیدند که و باغشان آتش گرفت. فقط نیت کردند!
ابرهه فقط نیت کرد که خانهی خدا را خراب کند که عذاب الهی نازل شد. کاری نکرده بود فقط آماده شده بود که این کار را بکند. سورهی فیل را خواندهاید: «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» (فیل/5)، «تَرْمیهِمْ بِحِجارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ» (فیل/4). نیت کرد و نابود شد. نیت خیلی خطرناک است. نیت بد در قیامت گناه بد ندارد ولی در دنیا گوشمالی دارد. نیت که میکنی حال کسی را بگیری، همین نیت، حساب و کتاب دارد.
قرآن میفرماید: بعضی گمانها و سوء ظن گناه است: «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/12). ما که پاسدار خونمان هستیم پاسدار فکرمان هم باشیم. افرادی گاوصندوق را قفل میکنند اما فکرشان را قفل نمیکنند! اجازه ندهید هر چیزی وارد مغزتان شود. تقوا یعنی خودت را حفظ کن، مواظب خودت باش. چطور وقتی غذا میخوری میپرسی: غذا سالم است؟ استاندارد است؟ بهداشتی است؟ در مسایل معنوی هم دقّت کنید. بگویید: آقا این حرف درست است؟ گاهی وقتها حتی اگر فهمیدیم طرف دروغ میگوید به روی خودمان نیاوریم. تو پول کیف مرا برداشتی؟ میگوید: نه، دیگر حتی اگر مطمئن هستی او برداشته چیزی نگو. اگر بگویی شکسته میشود؛ بگویی: تو دروغ میگویی، پیش دیگران خورد میشود. اسلام به ما میگوید: اینجا تغافل کن. یعنی بگو ندیدهام. شتر دیدی ندیدی. ما فتوکپی آن را هم برمیداریم.
یکی از کسانی که کاندیدا شده بود رفته بود در شهر جناح رقیب خود، گفته بود: این شخص در بچّگی کار نکرده!! چه طرف نامرد است که این کارها را میکند. «تحسس» جایز است. ولی «تجسس» ممنوع است. «تحسس» یعنی خوبیهای طرف را بیرون بکشیم. «تجسس» یعنی بدیهایش را بیرون بکشیم. قرآن میفرماید: «فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ» (یوسف/87)، «وَ لا تَجَسَّسُوا» (حجرات/12) صرفه جویی کنیم.
خدا رحمت کند آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی را، در تشت وضو میگرفت و بعد آب تشت را پای درخت میریخت. میگفت: هم من وضو میگیرم و هم درخت آب میخورد. مواظب خودمان باشیم.
«قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ» (زمر/15) زیانکار و بازنده کسی است که خودش را فراموش کند و مُفت ببازد
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»