حقوق – 10، حقوق محرومین
موضوع: حقوق، حقوق محرومین (10)
تاریخ پخش: 77/05/01
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»
1- زکات
در خدمت عزیزانی هستیم که به ضعیفترین افراد جامعه خدمت میکنند، در بهزیستی. پرسنلی که سر و کارشان با افراد مختلف است، که به نحوی مشکلاتی دارند. چون بحث امسال من در مورد حقوق است میخواهم حقوق محرومان را بگویم. بخش اهمّ این محرومان را بهزیستی تحت پوشش دارد، قشری هم تحت پوشش کمیتهی امداد امام(ره) و قشری هم تحت پوشش بنیاد پانزده خرداد هستند. قشری هم تحت پوشش هیچکدام از این ارگانها نیستند و افراد خَیر جمع میشوند و به آنها کمک میکنند و دولت هم در جریان نیست؛ مستمندان، نابینایان، ناشنوایان، معتادان، افراد بی سرپرست، سالمندان، گم شدهها، بیماران، آسیب دیدهها، افراد منحرفی که ناسازگارند، معلولین جسمی و فکری، کودکان و در راه ماندهها… اینها بخشی از افرادی هستند که سازمان بهزیستی تحتِ پوشش دارد. یک سری کارهای حقوقی است که مجلس تعیین میکند، مثل همین قانونی که: «از هر صد نفری که استخدام میشوند سه نفرشان از این عزیزان باشند» این یک مصوّبهای است که باید عمل شود. در اینکه رفاهیات اینها، دارو و درمان اینها دست چه کسی باشد، دست مجلس است. یک سری مسایل حقوقی و قانونی و قضایی است که مسئولین انجام میدهند. من به عنوان یک معلّم قرآن، آنچه اسلام میگوید (جنبههای تربیتی و ارشادی و تبلیغی) را میگوییم.
2- در مقابل محرومان مسؤولیم
اول اینکه: آیا اینها حق دارند یا نه؟ بله حق دارند. (خطر بیتفاوتی نسبت به محرومان): در قرآن آیات زیادی داریم، روایات زیادی داریم. افرادِ بی خیالی هستند که میگویند: به ما چه؟! ما خوش باشیم، بقیه هر کاری میخواهند بکنند. ما که از این پیاده رو رد شدیم حالا این نابینا نمیشود و گفت به ما مربوط نیست. بیدردی خیلی بد است. در کاشانِ ما وقتی میخواهند به کسی فحش بدهند میگویند: ای بیدرد! بیدرد یعنی بیتعهّد، بیخیال؛ قرآن میفرماید: اهل بهشت از اهل جهنّم میپرسند: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ» (مدثر/42) چطور شما جهنّمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل… یکی این است که: ما بی درد بودیم. «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ» (مدثر/44) ما به فکر فقرا نبودیم. گندم را درو کردیم، دادیم به تعاونی روستا، او هم حواله داد برای بانک کشاورزی، 20 میلیون پول گرفتیم، اصلاً سؤال نکردیم که در این روستا فقیری هست یا نه؟! در بازار اینقدر درآمد داشتیم، اصلاً فکر خمس نبودیم! از جادّه عبور کردیم، شخصی در کنار جادّه بال بال میزد و اعتنا نکردیم! البتّه یک سری قوانینی هم داریم که مردم را بی درد میکند، این قوانین را جمهوری اسلامی باید بردارد.
شخصی افتاده بود گفتم: او را به بیمارستان ببرید. گفتند: اگر ببریم خواهند گفت: تو او را زدی؟! برای اینکه خودمان گیر نکنیم رد میشویم. این قانون هم گیر دارد. عرض کردم که همه باید به هم کمک کنیم. یعنی قوّهی قضاییه و قوّهی مجریه و قوّهی مقننه و امّت و ملّت ودولت و جوان و پیر و… اگر همه با هم کمک کنیم، کار پیش میرود. وگرنه اگر تلویزیون بگوید: « هرگز نکن فراموش لامپ اضافی خاموش » بعد بیاییم ببینیم لامپ خیابانها در روز روشن است، یعنی صدا و سیما یک چیزی میگوید، خیابان یک چیز دیگر! باید باهم باشیم.
یک سوره ای در قرآن داریم به نام سورهی ماعون که در اوّلش میفرماید:
«أَ رَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ» (ماعون/2-1)، «یَدُعُّ الْیَتیمَ» وقتی به یتیم رسیدی، بگویی: ول کن بابا!! اصلاً کمک به یتیم حق اوست. چون میفرماید: «وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ» (ماعون/7) منع میکند از خدمات. «مَاعُون» یعنی خدمات، کسی که طناب دارد، نردبان دارد، ظرف دارد، صندلی دارد، ولی در اختیار دیگران نمیگذارد. اینکه میفرماید: «وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ» یعنی «مَاعُون» حق اوست. آخر پولی که در جیب من است نمیگویند که قرائتی پولش را منع میکند! چون پول جیب من مال من است. اینکه میفرماید: «منع میکند » یعنی: این حق اوست و تو منع میکنی. یعنی: چرا نمیدهد؟ چرا منعش میکند؟! وقتی کلمهی «منع » به میان میآید یعنی طرف حقّش است. از کلمهی «یَمْنَعُونَ»، «حق» فهمیده میشود. مسئله باید جدّی گرفته شود. اصولاً ما در کارهایمان شُل هستیم. یک وقت آدم از کنار کمیتهی امداد رد میشود یک 50 تومانی هم در صندوق میاندازد.
موقع سال تحویل برای آنکه سال با برکتی داشته باشد یک چک صدهزارتومانی هم به بهزیستی میدهد. این جدّی نیست. ما حدیث داریم: اگر به چهل نفر دعا کردی، دعای خودت هم مستجاب میشود. بعضی ها اصلاً کاری به آن چهل نفر ندارند، منظور از دعا فقط خودشان است! منتها برای اینکه دعای خودش مستجاب شود آن چهل نفر را هم دعا میکند. چهل نفر را دعا میکند به هوای مستجاب شدن دعای خودش. اینکه میفرماید: اگر به چهل نفر دعا کردی دعای خودت هم مستجاب میشود، شاید معنایش این باشد که: اگر اینقدر درد و رحم و محبّت داشتی که قبل از آنکه خودت یادت باشد مسلمانان دیگر یادت بودند و از سوز دل به چهل نفر دعا کردی، خدا یک همچنین روح لطیفی که دیگران را بر خود مقدّم کرده، دعایش را برنمیگرداند؛ یک کسی میبیند که کار زیاد است و در اداره اضافه کار میماند، این شخص دلش برای مردم میسوزد، یک شخصی هم حقوقش کم است و برای اینکه حقوقش زیاد شود اضافه کار میماند، این شخص فکر خودش است نه مردم؛ یک کسی هم رفته پیش رئیس اداره و گفته: من هفتهی دیگر دو روز میخواهم به مرخصی بروم، رئیس هم میگوید: این چند روز که هستی دو برابر کار کن. او هم این هفته را دو برابر کار میکند نه به فکر پول است نه به فکر مردم، چون هفته دیگر میخواهد مرخصی برود زیاد کار کرده، این شخص برای رفاه آینده خودش اضافه کار میماند.
من یک وقت یک مثال زدم، یک بار دیگر میگویم: یک لیوان آب را به سه نفر میدهیم تا بخورند. هیچکدام نمیخورند. اولی قهر کرده، دومی میل ندارد، سومی میگوید: شخص چهارمی تشنهتر است؛ پس زنده باد سومی. نگاه کنید: هیچکدام نخوردند ولی به نیتهای مختلف. این معنای: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ» (تهذیبالأحکام/ج1/ص83) است. نیتها به کارها رنگ میدهد. ما اگر بخواهیم کار کنیم باید برای طبقهی محروم سوز داشته باشیم.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» (کافی/ج2/ص163) این «کَانَ، یَکُون» یعنی همواره. یک وقت میگوییم: «إِنَّ اللَّهَ قَدِیرٌ» (بحارالانوار/ج4/ص53) یعنی خدا قدرت دارد. یک وقت میگویم: «إِنَّ اللَّهَ کَانَ قَدِیرٌ»، «کَانَ» یعنی همواره. «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ» (مدثر/44) علاوه بر اینکه ما طلبهها یک اصطلاحی داریم در عالم آخوندی، میگوییم: فعل مضارع دلیل بر استمرار است. یعنی «همواره، همواره»، «لَمْ نَکُ نُطْعِمُ» یکی «کان، یکون»، «نَکُ» و دیگری «نُطْعِمُ» که فعل مضارع است. هر دو به معنای همواره است. میپرسند: چطور رفتید جهنّم؟! یعنی: ما همواره همواره به فکر فقراء و مساکین نبودیم. آیا اینکه یکبار کمک کردی کافی است؟ آیا سالی یک افطاری بس است؟
زمان شاه، ما رفتیم جایی سخنرانی کنیم. یکی از این ساواکی ها یک متلکی به من گفت. گفت: شما آخوندها همهاش میروید بالای منبر ومی گویید: « حسین را کشتند و به او آب ندادند!! » گفتم: همین است. میدانی چرا؟! برای اینکه تو سالی یکبار به مسجد میآیی؟! آن هم شب عاشورا. کسی که سالی یک شب به مسجد میآید آن هم شب عاشورا، در شب عاشورا هم میگویند: امام حسین(ع) را شهید کردند. شبهای دیگر هم بیا تا چیزهای دیگر بشنوی؛
بچّههای ما «همواره » درس نمیخوانند. اگر امتحان بود درس میخوانند، بعد از امتحان چندتا از این بچّه مدرسهایهای بی ادب کتاب را پرت میکنند؟! ما بچّه مدرسه ای داریم که حتی کتابهای جلد کردهی سال اولش را هم دارد (با اینکه دیپلم گرفته) یعنی کتاب معشوق اوست. بچّه مدرسهای هم داریم که بی ادب است، بعد از آنکه کتاب را خواند آنرا پرت میکند! بابا این کتاب به گردن تو حق دارد، این کتاب تو را با سواد کرده، این کتاب با هزینهی بیت المال ساخته شده. این کتاب بوسیدنی است نه پرت کردنی. این پیداست که حتی آنوقتی هم که آنرا میخواند دوستش نداشت. فقط برای نمره میخواند.
در کمک به محرومین داریم که: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» کسی که صبح کند به امور مسلمین اهتمام نورزد… «یَهْتَمُّ» از همّت میآید. یعنی جدّی بگیرید، همّت کنید. نمیگوید: «بِاَمْرِ الْمُسْلِمِینَ» میفرماید: «بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ» نمیگوید: «بِأُمُورِالمُؤمِنین» میفرماید: «بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ». چون مؤمنین درجه یکها هستند. مسلم کسی است که میگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». نگو که: ایشان که نماز نمیخواند، نماز نخواند، مسلمان که هست، کمکش کن. حتی غیر مسلمان را هم کمک کن.
حضرت از جایی رد میشد، دید یک نفر نابینا است. گفتند: آقا ایشان تا وقتی که جوان بود کار میکرد، حالا پیر شده و به گدایی افتاده. فرمود: وای به کشور و امّتی که تا شخص جوان است از او کار میکشند، پیر که شد، تأمین اجتماعی و بیمه ندارند! حتماً از بیت المال مسلمین زندگی او را تأمین کنید. دستور داد که ایشان جزء حقوق بگیرها شود. گفتند: آقا مسلمان نیست! فرمود: انسان که هست. انسان است، در جوانی کار کرده و حالا پیر شده. حالا یهودی است یا مسیحی فرق نمیکند. بالاخره جوانیاش را داده. باید زندگیش تأمین شود.
امیرالمؤمنین(ع) دستور داد از بیت المال مسلمین شکم غیرمسلمانها سیر شود. ما در چند جای قرآن داریم که: شکم غیرمسلمانها را سیر کنید. می فرماید: از مسلمانها زکات بگیر و تقسیم کن «وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ» (توبه/60) مؤلف یعنی کسی که اُلفت دارد. یعنی برای« اُلفت دلها » برای اینکه دلشان را به خودتان جلب کنید، به آنها هم بدهید تا بخورند. مسلمانها هم همینطورند.
اگر امام حسین(ع) هم پلو ندهد میشود مثل امام جواد(ع)؛ کسی برای امام جواد(ع) سینه میزند؟! مسئلهی شکم خیلی مسئلهی جدّیی است. خدا وقتی میخواهد بگوید: بیایید مرا عبادت کنید، مسئلهی شکم را مطرح میکند. البته برای شکموها شکم مهم است. آیهی شکموها این است: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/4-3) خدا را عبادت کنید برای اینکه شکمتان را سیر کرده؛ برای بعضیها که بالاترند دیگر نمیگوید: شکم.
در یک جلسهای وقتی میخواهند بچّهها را به اتاق دیگر ببرند میگویند: برو آن اتاق چون پرتقالهای آنجا بزرگتر است. به بعضیها میگویند: برو بالا بنشین. چون در آنجا بوعلی سینا نشسته. او دیگر برای پرتقال نمیرود. بوعلی سینا یک مقام علمی است. در کنار دانشمند نشستن ارزش است، ولو پرتقال و فرش هم نباشد. ولذا خدا به موسی(ع) میگوید: «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری» (طه/14) موسی! نماز را برای انس با من بخوان. اما به شکموها میگوید: نماز بخوان چون نونَت دادم، آبَت دادم. آدم به بچّهی کوچولو میگوید: بابا خوبه؟ میگوید: بله، آلاسکا خرید، آدامس خرید، پفک نمکی خرید،… ولی وقتی از دختر 18 ساله میپرسی بابا خوب است؟ نمیگوید: چون آلاسکا خرید. برای او ارزشها مطرح است؛ دینداری جدّی است: «خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ» (مریم/12) شُل شُلکی نه؟!
یکی ازحقوقی که این عزیزان دارند، افراد نابینا، ناشنوا، عقب ماندهها… اول اینکه این عقب ماندهها ممکن است از یک جهت عقب مانده باشند و از یک جهت دیگر جلو باشند. بنده زمان شاه رفتم در یک روستا روضه بخوانم چون روضه بلد نبودم مرا بیرون کردند. من صدا ندارم بعضی میخواهند که واعظ خوش صدا باشد و من هم صدا ندارم. پس من عقب مانده هستم (از جهت عزاداری) ولی از نظر کلاسداری جلو هستم.
داروین که فکر میکنید دانشمند بود و آدم موفّقی بود در دو رشته شکست خورده بود. یکی در رشتهی پزشکی شکست خورد و یکی در علوم دینی مسیحیت.
یک نابینا آمد خانهی ما، میهمان من بود. گفت: آقای قرائتی! چی گذاشتی سر سفره؟! گفتم: قاشق، چنگال، بشقاب و… گفت: بلد نیستی سفره بیاندازی! گفت: اول چیزی که در سفره میگذارند چیست؟ گفتم: نون، گفت: نه خیر، آب. گفتم: چرا؟ گفت: برای اینکه ممکن است میهمان اولین لقمهای که در دهانش میگذارد، در گلویش گیر کند وخفه شود! باید قبل از نان، آب باشد. گفتم: من سی سال است که آخوند هستم، این چیزی را که تو فهمیدی، من نفهمیدم. بی سوادهای ما هم همینطور هستند.
یکی از شخصیتهای مملکتی که همه مردم ایران او را میشناسند، میگفت: در جایی نشسته بودم و یک بی سواد کنارم نشسته بود. گفتم:
الهی جسم و جانم خسته گشته *** درِ رحمت برویم بسته گشته
میگفت: این بی سواد که کنارم نشسته بود گفت: اگر جسم و جانت خسته گشته، خوب چند ساعت بخواب. درِ رحمت خدا هم بروی هیچکس بسته نگشته. میگفت: من یک نگاهی کردم و خیلی خجالت کشیدم. او سواد ندارد ولی شعورش از من بیشتر است. ممکن است خدا یک چیزی را بگیرد و در عوض یک چیز دیگر بدهد. یک چیزی را میگویم که خیلی مهم است: نابیناهایی که در ایران حافظ قرآن هستند عددشان کمتر از کسانی نیست که چشم دارند و قرآن حفظ هستند.
«وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِفَقِیرٍ مُسْلِمٍ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّ اللَّهِ» (أمالی صدوق/ص429) اگر کسی فقیری را تحقیر کند خدا را تحقیر کرده. یکی از کسانی که باید زیر نظر بهزیستی باشند متکدّیان هستند، کسانی که گدایی میکنند. گداها دو قسم هستند: گدای واقعی و گدای حرفهای. قرآن میفرماید به گدای واقعی کمک کن.
«وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحى/10) کسی که سائل است و میگوید: بدهید در راه خدا، او را رد نکنید. «وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاریات/19) در اموالشان حقی است برای سائل و محروم. البته بهزیستی یک سری گداهای حرفهای را جمع میکند. اصلاً هر کاری که حرفهای شد خطرناک میشود. چه حق و چه باطل، چه مباح و چه مکروه؛ این مطربها در عروسیها دایره میزنند خودشان اصلاً کیف نمیکنند. چون کارشان شده است. همه دست میزنند ولی آنها هیچ احساسی ندارند. یعنی وقتی یک کاری حرفهای شد، خاصیت خود را از دست میدهد. و لذا باید روضه خوان بقدری روضه بخواند که خودش هم گریه کند. اگر اینقدر بخواند که خودش دیگر گریه نکند بهتر است که برای تربیت روحی خود، مدّتی روضه نخواند. اگر هر روز میروی حرم، بیتفاوت شدی، چند روز حرم نرو. یک جوری برو که حرم برایت جاذبه داشته باشد. انسان باید احساسش را تر و تازه نگه دارد و همیشه شاداب باشد؛ ما خیال نکنیم که فقط شکم افرادِ محروم باید پر شود.
3- کرامت انسانی
مرا به یک استانی بردند برای بازدید از یک مؤسسه، یکی از علما در آنجا مؤسسهی خوبی داشت. روزی چندین گوسفند ذبح میکردند و آشپزخانهی مفصّلی داشتند. یک انبار بزرگ از لپّه، قند، شکر، خط کش، دفتر، کفش و جوراب و… اینها را بسته بندی میکردند و در خانهی یتیمها میدادند. مرا بردند تا بازدید کنم. گفت: خوب است؟ گفتم: 50 درصد خوب است. گفت: چرا؟! گفتم: شما به نصف حرف قرآن عمل کردهاید! قرآن میفرماید: «وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (نساء/5) شکمشان را سیر کنید، به آنها لباس هم بدهید. آیا اینها کافی است؟ نه خیر «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» یعنی بنشین برایش قصّه بگو. بچّه یتیم علاوه بر خوراک و پوشاک، محبّت هم میخواهد. و لذا چقدر خوب است که خانواده بیایند در بهزیستی، بچّه را بگیرند و ببرند خانه. حدیث داریم: بهترین سفره، سفرهای است که یتیم بر سر آن سفره غذا بخورد و محبّت ببیند. و حدیث داریم: همان لباسی که به فرزند خودت میدهی به یتیم هم بده. و اگر خواستی او را تنبیه کنی مثل فرزند خودت تنبیه کن. نه اینکه بچّه یتیمی را ببریم برای نوکری. گاهی وقتها که ما افطاری میدهیم به خادم مسجد هم میگوییم: بیا. منتها میگوییم: عمو رحمت! فردا بیا افطاری خانهی ما. وقتی آمد به او میگوییم: فلان کار را بکن!! یعنی اینجا هم افطاری نیست بلکه حمّالی است! برای قربه الی الله نیست. برای این است که ظرفی بشوید، کفشها را جفت کند! این کار نامردی است. دیگر امشب که آمده افطاری، بگذار راحت غذایش را بخورد. یک عمری او کفش تو را جفت کرده، یکبار هم تو کفش او را جفت کن.
و لذا میفرماید: «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ» (فجر/17) «تُکرِمُون» از اکرام و کرامت میآید. نمیگوید: شکم یتیم را سیر کن، میگوید: به او احترام بگذار. باید بگویی: سلام علیکم و رحمه الله؛ شخصی از مسجد آمد بیرون و گفت: من دیگر پشت این آقا نماز نمیخوانم! گفتم: چرا؟! گفت: سه نفر سلام کردند و آقا هر کدام را یک جوری جواب داد. پولداره که سلام کرد، گفت: سلام علیکم و رحمه الله! صَبَّحَکُمُ الله بالخیر! یک آدم معمولی سلام کرد، گفت: سلام علیکم؛ یک بچّه هم سلام کرد، گفت: علیک سلام. گفتم: آقا! شما چرا سوء ظن داری؟! ممکن است که آن پولداره 4 تا فقیر را هم سیر کرده باشد. نگو که جواب سلام به خاطر اسکناسهایش است. اگر فهمیدی که به خاطر اسکناس است بگو که غلط است. اما شما حق دارید که کار یک مسلمان را از اول حمل بر غلط کنی. ممکن است کارش درست باشد. ولی مردم حساس هستند؛
حدیث داریم: وقتی پیامبر اسلام(ص) بچّه را صدا میزد با کنیه صدا میزد. میفرمود: یا ابالحسن، یا اباالقاسم… مثلاً میفرمود: آقا محمود، حسن آقا، زهرا خانم، فاطمه خانم و… با کرامت صدا میزدند.
یک آیه در قرآن داریم که میفرماید: «رُزِقُوا مِنْها» (بقره/25) در جای دیگر میفرماید: «وَ ارْزُقُوهُمْ فیها» (نساء/5) فرق ایندو در چیست؟ «مِنْها» با «فیها» فرق میکند. «مِنْها» یعنی از همین سرمایهای که ارث برده، بدهید تا بخورد. «فیها» یعنی سرمایهاش را به کار ببندید و از درآمدش به او بدهید تا بخورد. یعنی از لابلای درآمدها. «منتها یعنی از اصل سرمایه. آیات قرآن مثل کد تلفن است. بعضی آیههای قرآن مثل هم هستند، فقط یکی «و» دارد و دیگری «ف» معنایش از زمین تا آسمان فرق میکند. درست مثل کد شهرستانها. تهران 021، اصفهان 031، تبریز 041، مشهد 051، اهواز 061، شیراز 071 و…
4- آنچه در ازدواج مهم است
البته پدر و مادرها باید مراقبت کنند که فرزندانشان معلول نشوند. قبل از ازدواج مسئلهی خون، مسئلهی مهمّی است. در حال بچّه دار شدن (که من نمیتوانم در تلویزیون بگویم) در حال آمیزش صدها حدیث داریم که: اگر شکم پر باشد، اگر هیجان باشد، اگر… اگر… یکی از برکات اسلام این است که فرموده: زن تا میتواند کارهایش در خانه باشد. وقتی از خانه بیرون بیاید که مجبور باشد. وقتی میآید بیرون، همین که کوچکترین اتّفاقی بیافتد، یک بوق بیجا و… همین چیزها در بچّهاش اثر میگذارد (زن حامله) یک سری معلولها از مادران ترسو است. حامله بوده یک گربه از درِ اتاق بیرون آمده و او ترسیده! بچّهاش چپ میشود به خاطر ترسو بودن مادرش. از اثرات تربیت بد است که به بچّه میگویند: ساکت باش، لولو تو را میخورد!! یعنی بچّه را از لولو میترسانند! خیلی از زنها از سوسک میترسند! زمان قدیم در تهران یک چاقوکش بود، میگفت: تمام چاقوکشهای تهران از من میترسند، من از زنم میترسم، زنم هم از سوسک میترسد. برخی از این معلولیتها ناشی از بوق بیجا، ترس بیجا، و یک حادثه و… است. بنابراین هرچه زن در محیط آرام باشد و آمار معلولین کم شود باید حرکتها و حالات هیجانی را از زنها دور کنیم. خود امام (ره) به صدا و سیما دستور فرمود: اینقدر تشییع جنازه در تلویزیون نشان ندهید. یک مرتبه 300 جنازه شهید! یک زن حامله اینها را میبیند و جیغ میزند و بچّهاش معلول میشود. خیلی از فیلمها عامل معلولیت است. یعنی اگر صدا و سیمای ما یک فیلمی نشان دهد که هیجان زا باشد مثل حوادث خیابانی و تصادفات، اثر سوء دارد. ترس خیلی بد است.
امام سجّاد(ع) سحرماه رمضان دعا میخواند، میفرماید: خدایا به تو پناه میبرم از ترس. حضرت علی(ع) فرمود: من میخواهم ازدواج کنم، یک زنی پیدا کنید که ترسو نباشد. برای اینکه بچّه هایش هم ترسو میشوند. حضرت امیر(ع) یک بچّهاش از یک خانم دیگر به نام محمّدبن حنیفه، در جبهه میترسید، آخر حضرت عصبانی شد و بر کتف او زد و فرمود: «أَدْرَککَ عِرْقٌ مِنْ أُمِّکَ» (شرحنهجالبلاغه ابنابىالحدید/ج1/ص243) یعنی ترست از مادرت است. اگر مادرت زهرا بود ترسو میشدی؟ اگر شیر زهرا خورده بودی «زینب» میشدی. پس باید علّتهای معلول شدن را هم درنظر داشت. 1- در ازدواج مواظب باشیم. اسلام به ازدواج خیلی عنایت دارد.
داریم: دختر قشنگی که از خانوادهی نااهل است مثل گل قشنگی است که ریشهاش در کود (پِهِن) است. مواظب باشید که این دختر شیر کدام مادر را خورده است. درآمد پدرش حرام بوده یا حلال؟ مسایل طبّی و بهداشتی و ژنتیک را دقّت کنید. در مورد همخونی دقّت کنید. در مسایل آمیزش جنسی، احادیث را در نظر بگیریم. باید در این زمینه کلاس باشد. اصلاً یک فیلم ویدئو باشد که در آن یک استاد دانشگاه و یک عالم حوزهی علمیهی قم مسایل را تشریح کنند. هرکس عقد بست، دفتر ازدواج این نوار را هم به او بدهد.
شما که اینهمه پول دفترداری میگیرید (دفتر ازدواج) دو کار بکنید: یک کتاب درمورد ازدواج یعنی کتاب آیین همسرداری آیت الله ابراهیم امینی (که برای هر عروس و دامادی خوب است) و یکی هم این فیلم ویدئو؛ گاهی وقتها، ما نمیدانیم که چه کار میکنیم. جوانی به خیال خودش موتورسواری میکند و چرخ موتور را بالا میبرد! یک لحظه هوسرانی میکند، بعد هم خونریزی مغزی میکند و معلول میشود و بهزیستی به 60 میلیون نفر بند میشود، چون پول بهزیستی از دولت است. یعنی حقّ 60 میلیون آدم را باید بدهند به بهزیستی و بهزیستی خرج یک موتورسوار کند که هوسرانی کرده و چرخ موتورش را بلند کرده. یا اینکه کلاه سر نگذاشته. آقا جان! زور لازم است، زور لازم است. ظلم بد است ولی زور لازم است. واقعاً باید زور باشد. کسی که کلاه سرش نگذاشت جریمه شود. چون اگر پلیس امروز این موتورسوار را جریمه کند، خودِ این موتورسوار به 60 میلیون آدم زور میگوید. غیر از اینکه خانوادهاش زجر میکشند حقّ مردم را هم پایمال میکند؛ ما باید به افراد معلول احترام بگذاریم. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَهِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَهَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى» (نهجالبلاغه/نامه 53) شما را به خدا شما را به خدا در مورد طبقه محروم. کسانی که دست و پا ندارند. کسانی که نمیتوانند خود را در جامعه اداره کنند، افراد زمینگیر «وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِکِ وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِی الْإِسْلَامِ فِی کُلِّ بَلَدٍ» (نهجالبلاغه/نامه 53) سهم اینها را فراموش نکنید، در همه شهرها و روستاها. اگر الان بهزیستی در شهرهای بزرگ باشد در آنجاها امکانات هست، در بسیاری از روستاها افراد عقب مانده هستند و امکانات برای آنها نیست.
در هر روستایی باید امکانات باشد. شهرداری ما باید طوری عمل کند که برای معلولین مشکلی نباشد. البتّه الحمدلله الان کنار پلّهها یک سرازیری قرار میدهند برای کسانی که برای آنها مشکل است از پلّه بالا رفتن. حسینیهها، روضه باید طوری باشد که برای افراد معلول مشکلی از جهت رفت و آمد نباشد. بعد میفرماید: «فَإِنَّکَ لَا تُعْذَرُ بِتَضْیِیعِ الصَّغِیرِ لِإِحْکَامِکَ الْکَبِیرَ» (تحفالعقول/ص139) تو حق نداری حقّ کوچولوها را ضایع کنی. یک مسئله بگویم: اگر یک بچّهی 6 ساله یک جایی نشست، بالاترین شخصیت مملکتی وارد شد، شما این بچّهی 6 ساله را از جایش بلند کردی و بزرگترین شخصیت مملکتی جای او نماز خواند، نمازش باطل است، چون جایش غصبی است. آیا میشود بچّه را از جایش بلند کرد «وَ تَوَاضَعْ لِلَّهِ یَرْفَعْکَ اللَّهُ وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلضُّعَفَاءِ وَ أَرِبِهِمْ إِلَى ذَلِکَ مِنْکَ حَاجَهً وَ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ» (تحفالعقول/ص139) برای اینها تواضع کن. اگر به یک پولدار سلام کردی که هنر نکردی، به یک بچّه سلام کن آن دستی که برای بچّه روی سینهات میگذاری ارزش دارد. اگر به یک تیمسار و سرلشکر و آیت الله سلام کردی که هنر نکردی؛ اگر به یک مذهبی سلام کردی که هنر نکردهای. میفرماید: «وَ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ»، «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلضُّعَفَاءِ» ای استاندار! برای عقب ماندهها و محرومین و… بیشتر تواضع کن. اگر عقب ماندهها ترشی بیشتری دارند، شما باید شکر محبّتتان را بیشتر کنید.
یک آقایی پول داد به یک فقیری، رفت، همراه آقا گفت: چرا دادی؟ او تریاکی بود! اگر تریاکی است پس خرجش بیشتر است، باید دوباره بدهم. اگر کسی عقب مانده است شما باید محبّتتان را بیشتر کنید. دیروز در یک ادارهای بودم، یک آقایی را که قراردادی هم بود، اخراج کرده بودند. گفتم: چرا او را اخراج کردید؟ گفتند: زن او مسئله دار است! گفتم: اگر زن او مسئله داراست پس باید بیشتر به او رحم کنید. با این حال او دوتا سیلی میخورد. مثل اینکه کسی دندانش درد میکند و ما یک سیلی هم به او بزنیم. گاهی وقتها ما این رقمی عمل میکنیم. در مورد سؤالات گزینشی! الله اکبر! الله اکبر! سؤالاتی میپرسند که مردم را دست میاندازند. از خودیها هم هست از غیر خودیها هم هست. نمیدانم بگویم یا نه. یک جوری میگویم که هم گفته باشم و هم نگفته باشم. یک کسی که من به او ارادت ندارم یک وقتی مسئول گزینش بود. یک بندهی خدا آمد برای گزینش. از او سؤال کرد: شما پارسال روز قدس ناهار چه خوردید؟! گفت: تخم مرغ! گفت: معلوم میشود روز قدس روزه نبودی!! او یادش نبود که روز قدس جزو ماه رمضان است. این نامردی است. من بی دینی آن کسی را که روزهاش را خورده از دین این آقا که گزینش میکند بیشتر قبول دارم، این که دینداری نشد.
من سال اول طلبگی یک مسجدی میرفتم. یک پیرمردی بود که مرا دست میانداخت. اگر پدر زن دایی عمهی انسان شیر مادربزرگ انسان را بخورد مَحرم میشود؟! گفتم: نمیدانم. همیشه چند تا سؤال قُلُمبه داشت. هر آخوندی میآمد از او میپرسید و او را گیر میانداخت. آیا این شیرینی است؟ آیا این هنر است؟ یک کسی هم پیدا میشود که تو را دست میاندازد.
امام صادق(ع) شخصی به نام «سراج» را دنبال یک مأموریتی فرستاد. رفت و برگشت، گفت: این مردمی که من را برای مأموریت به آنجا فرستادهای چنینند، چنانند! امام فرمود: چه شده؟! گفت: آقا! نمیدانید که چقدر مردمِ بدی هستند. فرمود: تو خودت را با آنها مقایسه کردهای، اگر بنا باشد برای اینکه آنها مثل تو نباشند بد باشند تو هم مثل من نیستی پس تو هم بدی، من هم مثل رسول الله نیستم، پیغمبر هم مثل خدا نیست. کمی کوتاه بیا.
بد عمل میکنیم. خدا رحمت کند شهید مظلوم بهشتی (ره) را. ایشان از آلمان آمده بود، ما رفتیم دیدن ایشان. حدود 28- 27 سال پیش، من جوانهای کاشان را جمع کرده بودم و برایشان کلاس گذاشته بودم. گفتم: من محسن قرائتی از طلّاب کاشان، با جوانهای کاشان کلاس دارم، شما برای جوانهای آلمان چی میگفتید؟! فرمود: چطور؟! گفتم: هرچیزی که شما گفتید، من هم میخواهم برای جوانهای کاشان بگویم. آنهایی که آنجا بودند همگی خندیدند! که جوانهای اروپا چه ربطی به جوانهای کاشان دارند؟! ایشان فرمود: خندهی همه شما بیخود بود، نیازهای انسانی جوانهای اروپا و آمریکا و شرق و غرب، نیازهای طبیعی و فطری انسانها فرق نمیکند. هر تشنهای آب میخواهد. بعد به من گفتند: آقای قرائتی! اگر شما دوتا کار کنید اسلام پیش میرود: یکی خرافات را از اسلام کنار بزن، یکی هم مسلمانها را از اسلام کنار کن. آنجایی که اسلام پیش نرفته یا عمل مسلمانها باعث شده یا خرافات. آبی که مگسی در آن افتاده انسان آن را نمیخورد. نه اینکه تشنهاش نیست، نه، تشنهاش است. چون خرافه در حقیقت افتاد آدم حقیقت را هم نمیخواهد.
اینکه امام (ره) آخر عمرشان میفرمودند: اسلام ناب. یعنی اسلامی که در آن خرافه نباشد. مسلمانها هم نمیگذارند اسلام پیش برود. برمیداریم یک کوچهی کثیف تنگ را میگذاریم: کوچه سلمان فارسی. آیا از این کوچه بهتر نبود؟ یک نااهلی از اروپا میآید مثلاً در اسلامشهر، شهری که شلوغ است با فرهنگهای مختلف، میآید زیر تابلوی اسلامشهر میایستد مصاحبه میکند. میگوید: آقایان اینجا اسلامشهر است! اگر میخواهید اسلام باشد یعنی یک همچنین جایی! این را در تلویزیون اروپا نشان میدهد! این نامردی است. ما کلّی خیابان تمیز داریم. ما نباید بگذاریم که دشمنان از ما سوء استفاده کنند. اگر من جملهای گفتم که رادیو اسرائیل پخش کرد، پیداست من ناخوداگاه هم حلقوم با رادیو اسرائیل شدهام. نه اینکه عیب را نگویم. بلکه طوری بگویم که دیگران بهره نبرند. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/13). گاهی بعضی از این افراد معلول را ببرید خانه. اگر تفریحی میروید اینها را هم ببرید تا محبّت ببینند. گاهی به این مراکز بهزیستی سرکشی کنید. وقتی میگویم بهزیستی منظورم همه هستند، کمیتهی امداد، بنیاد 15 خرداد و… برای من فرقی ندارد (تمام کسانی که به طبقهی مظلوم و محروم خدمت میکنند) شما هم دستتان درد نکند بالاخره سر و کلّه زدن با افراد معلول کار طاقت فرسایی است.
افرادی هستند که یک نابینا را نمیتوانند نگه دارند. شما این همه معلول و نابینا و… دارید. شما اینها را پای خدا حساب کنید. مردم هم هرچه میتوانند کمک کنند، احترام کنند، تفقّد کنند، سرکشی کنند. خدا رحمت کند آیت الله زنجانی (ره) یک مناجاتی دارد میفرماید: خدایا! به عدد هر ناشنوا شکر که ما میشنویم، به عدد هر نابینا شکر که ما میبینیم. شکرانهی اینکه ما پا داریم این است که دست آن بی پا را بگیریم. خدایا هرچه هم کوتاهی کردهایم از سر تقصیراتمان بگذر.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»