بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون محیط زیست خیلی مهم است، من در مورد طبیعت و مهم زیست چند دقیقهای با شما صحبت میکنم. قرآن میگوید: طبیعت مخلوق خداست. خدا به طبیعت قسم خورده است. اینکه در بسیاری از سورههای قرآن اسم طبیعت است. سوره نور، سوره دخان، عنکبوت، سوره تین، سوره شمس، سوره قمر، سوره حدید، سوره قلم، بسیاری از سورههای قرآن اسم طبیعت است. خدا به طبیعت قسم خورده است. معلوم میشود طبیعت ارزش دارد. «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُون» (تین/1) قسم به انجیر و زیتون، ما ساده رد میشویم. در این کلمه دو رساله دکترا هست. چرا نگفته: قسم به انجیر و انار، انجیر و موز، انجیر و خربزه! رابطه بین انجیر و زیتون در علم غذاشناسی چیست؟ بستر تحقیقات برای یک دکتر تغذیه میتواند باشد. آنوقت تین یعنی انجیر، اسمش یکبار در قرآن آمده است. ولی زیتون شش بار آمده است. این هم یک بستر دیگر شد. البته تحقیق کردند که خوردن یک انجیر با شش زیتون آثاری دارد که با پنج تا و هشت تا ندارد. ساده نگیریم.
«الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبان» (الرحمن/5) ماه و خورشید حساب و کتاب دارد. شما به سال تحویل فکر کردید یعنی چه؟ میگویند: در فلان روز، فلان ساعت و فلان دقیقه سال تحویل میشود. یعنی چه؟ یعنی حرکت زمین دور خورشید تمام میشود. این دلیل بر خداشناسی است. اگر خدا نباشد که نمیشود این ساعت تعیین کرد. شما یک اتوبانی بروید که هیچ ماشینی در آن نیست. جاده صد در صد سالم و خوب است. بهترین ماشین کره زمین را با بهترین راننده در این جاده خوب ببر که بهترین جاده است، بگویید: آقای راننده ماشینت درجه یک، جاده هم درجه یک، خودت هم یک راهنما پایه یک داری. دلم میخواهد این دویست کیلومتری که میروی در فلان ثانیه، در فلان دقیقه به نتیجه برسی. هیچ رانندهای قول نمیدهد، میگوید: حالا میرویم دیگر! با پنج دقیقه کم و زیاد میرویم. میگوییم: سر دقیقه! جواب ما این است: چطور ماشینی که راننده عاقل دارد جرأت نمیکند بگوید: در فلان دقیقه به فلانجا میرسم. آنوقت آنهایی که خدا را قبول ندارند، یعنی چه؟ یعنی این کرهی زمین خدا ندارد. مسافت هم دویست کیلومتر و صد کیلومتر نیست. مسافت دور خورشید است. کرهی بزرگ زمین برای مسافت هزارها و میلیاردها کیلومتر، آنوقت شما ثانیه تعیین میکنی و میگویی: در فلان ثانیه سال تحویل میشود؟ یعنی حرکت کره زمین به آخرش میرسد.
یکبار دیگر بگویم. ماشین کوچک در جاده کم با داشتن راننده جرأت نمیکند بگوید: در فلان دقیقه به فلان مقصد میرسم. چطور کرهی بزرگ در مسافت بزرگ، شما برایش تکلیف تعیین میکنی که در فلان ثانیه سال تحویل میشود. پیداست که این هستی، نظام و کتاب دارد. ساده نگیریم. محیط زیست را فاسد نکنیم. بی خود شاخه را نشکنیم. ما از محیط زیست خوب استفاده نمیکنیم.
انسان جانشین خداست، «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَه» (بقره/30) ما مسلمان هستیم و کتاب ما قرآن است، میگوید: انسان خلیفه خداست. خوب اگر جانشین خدا هست، جانشین که نباید کار خدا را خراب کند. خدا این گل را با این وضع اینجا آورده است. این گل زیبا، این رنگها در خاک که نبود. سبزی، قرمز، نارنجی، زرد، ما بیاییم شاخهاش را بشکنیم. «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض» (جمعه/1)، «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (حدید/1) هم یُسَبِّحُ داریم و هم سَبَّحَ داریم. یعنی تمام هستی دارد سبحان الله میگوید. پس اینها دارند یاد خدا میکنند، چرا آنها را میشکنید؟ یک حدیثی داریم «إِنَّکُمْ مسؤولونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم» (بحارالانوار/ج32/ص 7) مسئول چهارپایان هستید. شما اگر روی هوا و هوس تیراندازی کنید و آهو را شکار کنی و گوشتش گیر دارد. نمیشود بگوییم: تفریحی و تفنّنی برویم یکی را بزنیم. بله برای تهیه گوشت طوری نیست. شما شکار آهو کنید. اما اگر خواسته باشی روی هوس بدون قصد و جدی، بدون عنایت صحیح شکار کنی، روی هوا و هوس شکار کنی. بپرسید مراجع اجازه میدهند؟
کسی یک ظرف آبی داشت، خورد و باقی را روی خاک ریخت. حضرت فرمود: چرا اینطور کردی؟ گفت: چه کردم؟ گفت: در رودخانه میریختی، گفت: مگر فرق دارد؟ گفت: بله، نصف لیوان آب بی خود مصرف شد. حاج احمد آقا فرمود: امام یک لیوان آب خورد، مقداری که زیاد آمد یک دستمال کاغذی برداشت و این دستمال کاغذی را در این لیوان گذاشت. پرسید: آقا چرا دستمال کاغذی را اینجا گذاشتید؟ گفت: عصر هم که تشنه شدم، باقیاش را میخورم. چون دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است و اسراف گناه کبیره است. بیشترین گناه به نظر من گناه اسراف است. درست است شما مالک هستی ولی مالک حق ندارد هرطور دلش خواست تصرف کند؟ مالکیت شما قبول است، ولی هر مالکی هرطور بخواهد مصرف میکند، شما مالک دست و صورتت هم هستی، اما حق داری در صورتت بزنی؟ حق داری خودت را بزنی و بکشی؟ نه! انسان ارزش دارد.
یک مسأله هست که بیست بیست بالا میرود. بیست، چهل، شصت، هشتاد، صد. اگر کسی با قرص و آمپول نطفه سقط کرد، در آستانه حامله شدن، نگذاشت حامله شود، با قرص سقط کرد. بیست مثقال طلا جریمهاش است. چون این ظرفیت قابلیت یک انسان شدن داشت. تو چرا او را از بین بردی؟ اگر این نطفه مثل خون بسته بود، سقط کرد، چهل تا میشود. اگر این خون بسته، گوشت شده بود، شصت تا میشود. اگر در گوشت، استخوان بود هشتاد تا میشود. اگر روی استخوان پوست بود، سقط کند صد مثقال طلا جریمهاش است. اگر روح در آن دمیده شود، هزار مثقال میشود. یعنی ده برابر میشود. بیست، چهل، شصت، هشتاد، صد، از صد به هزار میرود! چیزهایی که ظرفیت تکامل دارد ما نباید استفاده کنیم. چقدر ما کاغذ دور میریزیم. چقدر درسهایی میخوانیم که به درد نمیخورد. الآن مشکل مملکت ما تحصیل کردگانی هستند که تحصیلشان کاربردی نیست. یک محفوظاتی را حفظ کرده و یک نمره هم گرفته و مدرکش هم گرفته است. ولی کاربرد ندارد. 350 اعوذ در کامپیوتر است. یعنی پناه میبرم از این بدی، یکی این است. پناه میبرم از علمی که بیخاصیت باشد.
شاهزادههای قدیم که حمام میرفتند، یک کلفت و نوکری داشتند که لنگهای قیمتی به تن میکردند. یکی از اینها یک لنگ قیمتی به خودش بست و در حمام رفت و دید یک پیرمردی در حمام است، میخواست پز بدهد. گفت: پیرمرد قیمت من چند است؟ این هم یک نگاهی کرد و لنگش را دید و دستی زد و گفت: قیمت تو هفتصد تومان است. گفت: احمق! من هفتصد تومان پول لنگم است. گفت: ببخشید من لنگ شما را قیمت کردم. خودتان ارزش ندارید. لنگ شما قیمت دارد، شما ارزش ندارید!
قرآن یک آیه دارد، میگوید: دانشمندی که به علمش عمل نکند مثل الاغی است که کتاب بار کند. خیلی تعبیر تندی است. «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ» (جمعه/5) حالا علم ما مفید است یا نیست؟ اگر میخواهید بدانید تحصیلات ما مفید است یا مفید نیست، از آثارش میشود فهمید. قرآن میگوید: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) یعنی کسی که باسوادتر است باید دغدغه داشته باشد. از خدا بترسد، در ایام عید که به دیدن فامیل میرویم و دید و بازدید میکنیم، آن کسی که در فامیل باسوادتر است، باید بیشتر غصهی فقرای فامیل را بخورد تا کسی که سواد ندارد. «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ» باید از خدا بترسد! این گرسنه است.
حدیث داریم اگر کسی شکمش سیر باشد و همسایهاش گرسنه باشد ایمان به خدا ندارد. علامت علم مفید این است که انسان یک مشکلی را از جامعه حل کند. هنری یاد بدهد. کشور ما نیاز به یک نهضت دارد. نه نهضت سوادآموزی، سوادآموزی به لطف خدا دارد جمع میشود. یعنی یکوقتی ما پنجاه درصد بیسواد داشتیم، حالا با کم و زیاد ده درصد بیسواد داریم. یعنی یک نهضت جدی در باسوادها باید بشود. یعنی همه باید جلو بیایند. مقام معظم رهبری که چند بار فرموده باز هم نیاز به سفارش و توصیه ایشان است. دانشگاهها، همه باید بسیج شویم، آموزش و پرورش مادر این قصه است. باید هر جوان ایرانی یک هنر داشته باشد، وگرنه اقتصاد مقاومتی با آدمهای بیمهارت چطور عمل میشود؟ هرکسی باید یک هنری داشته باشد. در این دوازده سالی که بچهها در مدرسه هستند، باید یک هنری یاد بگیرند، هر هنری دوست دارند. بعضی کشورهای دیگر اینطور هستند. یعنی تحصیلات و مدرکشان بسته به هنر است.
آقا این چوب را بگیر، اگر از این چوب کرسی ساختی، نردبان ساختی، مدرک ابتدایی به تو میدهیم. اگر توانستی در و پنجره بسازی، مدرک دیپلم به تو میدهیم. اگر از این چوب توانستی منبتکاریهای قدیمی را انجام بدهی، کارهای هنری و فنی کنی لیسانس نجاری به تو میدهیم. لیسانس نجاری هم ارزش داشته باشد. این دانشگاه علمی و کاربردی هم که درست شد، به این هدف درست شد. یک کمی هم تکان خوردند! من دیروز با رئیس یک دانشگاه صحبت میکردم، دیدم فکرش به لطف خدا هست، چون سالی یک میلیون لیسانس بیکار داریم. چرا از بچه جلوگیری میکنند؟ بچه در اسلام بازو است. «عَضُد» بچه باید بازو باشد. یعنی چه؟ یعنی تولید کند. الآن بچه بازو نیست، شکم است. قدیم اگر میگفتند: قرائتی ده تا بچه دارد، همه میگفتند: خوشا به حالش! ده تا بچه، پس بیست تا بازوی تولید دارد. الآن اگر بگویند: قرائتی ده تا بچه دارد، میگویند: ده تا بچه! به اینها چه میدهد بخورند؟ چون بچه شکم شده است. اسلام میگوید: بچه بازو است، در جامعه ما بچه شکم است. یک خرده هم گیر اعتقادی داریم، مثلاً میگوییم: یک بچه باشد آدم به او میرسد، چند تا بچه باشد، آدم به بچه نمیرسد! خدا خواسته باشد حال تو را بگیرد یک بچه به تو میدهد هر روز یک مرضی میگیرد و پول پنج بچه خرج درمان بچه باید بکنیم. با خدا کشتی نگیرید. زمین میخورید. ما باید زهد و سادگی را در کشورمان زیاد کنیم. الآن تجملات غوغا میکند.
یک ساختمان ساده خیلی گران نمیشود. بعد از آنکه سفت کاری و گچ کاری شد، تازه میگویند: نصف پولها مانده برای تزئیناتش! یک مقداری نمیتوانیم تصمیم گیری کنیم و مشکل در خودمان است. اشکال دارد پدر عروس با پدر داماد بگویند: شما چقدر میخواهید پول تالار و طلا و لباس بدهید؟ من هم میخواهم اینقدر پول جهازیه بدهم. شما هم میخواهید اینقدر پول بدهید. بیایید هردو پولها را جمع کنیم، آغاز زندگی یک خانه برای اینها بخریم. اگر کم است یک جا را برای اینها رهن کنیم. اگر خانه خریدی و رهن کردی به اسم عروس و داماد باشد. یک جهازیه سبک اما مشکل مسکن اینها از اول زندگی حل شود. آخر میشود آدم عروسی بگیرد و تالار نگیرد. بله میشود! آنوقت میروی برای یک روز تفریح تالار بگیری، برای یک روز مراسم، بعد میبینی پسر شما بیست سال است در یک خانه رهنی نشسته است. بیست سال است اجاره نشین است. چرا؟ برای اینکه پدر و مادر گفتند: مگر میشود عروس لباس نخرد؟ عروسها لباسشان را به همدیگر بدهند. اشکال دارد یک عروس بعد از مراسم عروسیاش لباسش را به یک عروس دیگر هم بدهد استفاده کند؟ پنجاه عروس این لباس را بپوشند. هر دامادی باید یک لباس عروس بخرد. آنوقت مشکل مسکن داماد بعد از بیست سال حل نشده است. برای لذتهای لحظهای!
یک تحولی در زندگی ما باید بشود وگرنه میسوزیم. غصه میخوریم، اول ازدواج نمیکنیم میگوییم: پول نداریم. ازدواج آسان، ازدواج ساده، بانکها، شرکتها، اصلاً وقف کنیم. آقا یک کسی بیاید یک چیزی را وقف کند، بگوید: خرج ازدواج دختر و پسرهایی که نمیتوانند عروسی کنند. اداره اوقاف یک دفتری برای ازدواج آسان داشته باشد. افراد خیر هم وقف کنند. برای ازدواج وقف کنیم. نذر کنیم که خدایا اگر بچههای من شوهر کردند، دختر و پسر من ازدواج کردند، به شکرانه اینکه چهار تا پسر من داماد شدند، دخترهایم عروس شدند، یک دختر و پسر را عروس و داماد میکنم! پسرها سی ساله و دخترها 27 ساله هستند و این خیلی مشکل است!
یک مقدار هم ایمان بچهها ضعیف شده است. میگوید: خدایا اگر من یکی باشم تو خدا هستی و میتوانی روزی مرا بدهی. اما اگر ازدواج کردم و دو تا شدیم، دیگر نمیتوانی رزق مرا بدهی. یادت رفت قبل از تولد سینه مادرت پر از شیر شد؟ قبل از اینکه به دنیا بیایی خدا به فکر رزق تو بوده است. میگویند: آدم دو تا بچه داشته باشد، بهتر میتواند تربیت کند. دروغ است! آدمهایی هستند که بچههای زیادی دارند یکی از یکی بهتر است. همه گل هستند. آدمهایی هم هستند یک بچه دارند، جانور است! دو تا بچه دارد اما گرگ هستند. ما هیچ دلیل تجربی و عقلی و علمی نداریم که آنهایی که بچهشان کمتر است، ادب بچههایشان بهتر است. نه! چنین دلیلی درست نیست.
محاسبات ما غلط است. در قرآن خیلی میگوید: محاسبات شما کشک است. «یَحسَبون» در دنیای خیال است. به یک کسی گفتند: یک مرغی در هوا تخم میاندازد. گفت: اِ… پس دامنم را بگیرم! دامنش را بالا گرفت و در خیابان راه میرفت. گفتند: چرا اینطور کردی؟ گفت: شنیدم یک مرغی میپرد و تخم میاندازد. من میخواهم تخم او در لباس من بیافتد و زمین نخورد، بشکند! گفتند: دلت خوش است! گفت: نه، به خانمم گفتم: آب را جوش بیاورد که تخم مرغ را ببرم! یعنی یک محاسبات کشکی دارند.
اولین خواستگاری که برای دخترتان میآید رد نکنید. اسلام این را گفته است. ما میگوییم: لیسانس بگیرد. لیسانس چه کار به ازدواج دارد. مثل کسی که تشنه است، میگوییم: شما تشنه هستی؟ انشاءالله بعد از لیسانس آبت میدهم! این غلط است. لیسانس چه کار به عطش دارد؟ یک خرده بازنگری کنیم. ما الآن محکوم این آداب و رسوم شدهایم. بایدهایی که نباید باشد و نبایدهایی که باید باشد. اینها جابجا شدند. چیزهایی که لازم نیست جزء ضروریات شده است.
امیدوارم که بتوانیم با یک تغییر و تحول، با یک محاسبات صحیح و با یک بسیج عمومی همه مشکلات خانوادهها را حل کنیم. ازدواج آسان شود، مسکن آسان شود. اگر با هم باشیم، میشود. دانشجو نباید دنبال خوابگاه بگردد. مگر نمیخواهید چهار سال در دانشگاه باشید؟ چهل روز هم کارگری کن. زمین و مهندس از وزارت علوم، بنایی و عملگی از خودت. هر دانشجو چهل روز مفت عملگی کند، در عوض چهار سال در دانشگاه بخوابد. دانشجو همینطور کنار خیابان تخمه میشکند، میگوید: دولت بسازد. دولت هم میگوید: نفت فروش نرفته است. فرجام و برجام گیر هستند. دولت میخواهد نفت بفروشد و پول نفت را وزارت علوم بدهد و وزارت علوم هم به مهندس بدهد و این آقا هم کنار خیابان تخمه بشکند تا خوابگاهش را بسازند. ما گیر هستیم. بعضی از ما نه دل داریم، نه جگر داریم و نه اراده!
«والسلام علیکم و رحمه الله»