جنگ و جهاد – 3
موضوع بحث: جنگ و جهاد – 3، رمضان 63
تاریخ: 10/04/63
بسم الله الرحمن الرحیم
به جا بود این بحث جهاد را یکی از فرماندههای ارتش یا سپاه و بسیج و یا رزمندهای که زیاد در جبهه بوده و کارش نظامی است مطرح نماید، همچون شهید چمران! و من از ارائه این بحث شرمندهام. اگر یک آدم لال بخواهد، خطیب باشد، ادا در میآورد ولی نمیتواند حرف بزند. ما هم در بحث جهاد شبیه همین آدم لال هستیم، ولی خوب اگر نان گندم نخوردیم ولی دست مردم دیدیم.
گفتن این بحث از این باب است که چون به این بحث رسیدیم و مطالب از سخنان علی(ع) و اهلبیت است. مثال ما همچون جوی آب است که نقشی ندارد، زیرا مزرعهای که آب میدهد جای دیگر است و چاه آب هم جای دیگر است و این جوی تنها رابط میان چاه و مزرعه است و شاید هم خدا لطف کند و این جوی در این راه خودش هم خیس شود. البته اگر جنسش نرم باشد، ولی اگر سیمانی و لوله باشد که خیس هم نخواهد شد و آب نفوذ نمیکند. و اینهایی که من عرض میکنم از قرآن و احادیث و نهج البلاغه است که برای رزمندگان میگویم.
1- مقایسه ارتش اسلامی و غیر اسلامی طاغوت
از مسائلی که میبایست قدر آن را دانست وضعیت ارتش است که وضع آنها چه بود. فرمانده کل قوا تحمیلی بود و زورگو و فاسق، ولی الآن نایب حضرت مهدی(ع) است و محبوب و عادل است. در زمان شاه ارتش در خدمت هوس فرد و گروه بود، اما در نظام اسلامی نیروهای رزمنده در خدمت وظیفه و حکم خدا. حاکمیت با زور و رقابت بود یا انتقام و استعمار ولی در اسلام حاکمیت فقط با خدا و قانون خداست. رزمندگان در نظام غیر اسلامی متملق، وابسته و تحقیر شده هستند و کارهایشان باید زیر نظر مستشار خارجی باشد، امادر نظام اسلامی رزمنده خودش را شناخته و وابسته به احدی نیست.
در نظام غیر اسلامی ارتشی بودن شغل است، اما در نظام اسلامی ارتشی بودن وظیفه است و همه به هنگام ضرورت ارتشی میشوند. فرمانده در جمهوری اسلامی مشروط است و هر کاری بخواهد نمیتواند انجام دهد و در چارچوب حکم خدا محدود و مشروط است، اما در نظام غیر اسلامی هر چه اراده کند میتواند انجام دهد.
خلاصه ارتش در نظام غیر اسلامی در اختیار شخص و فرد است، اما در نظام اسلامی در اختیار نظام است. تغییراتی که روی داده است در افراد و در کل نباید فراموش شود.
2- مقایسه روش تربیتی قرآن
سیستم قرآن سیستم و روش مقایسهای است و خیلی از آیات مقایسه میکند. میگوید: «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً»(سجده/18) یا «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ»(زمر/9) «أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقینَ کَالْفُجَّارِ»(ص/28) چون روش مقایسهای در تربیت بسیار تأثیر دارد و مفهوم است و انسان چون لمس کرده خوب درک میکند. در اسلام بسیار به رزمندهها سفارش شده که نترسید، دشمن هر چه باشد ضعیف است و دشمن را تحقیر کرده است، چون در طول تاریخ هیچ ناحقی دوام نداشته است و دیر و زود ناحقیاش مشخص شده است. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»(نساء/76) یعنی نقشههای شیطان ضعیف است. یا «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»(اسراء/81) یعنی باطل رفتنی است. «أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ»(فیل/2) اصلاً همه جمهوری ما خیلی از آن با نقشههایی بود که انجام نشد. شاه را میبریم، امام را میآوریم، هیجانها تمام میشود. یعنی آیا من محاسبات شرق و غرب را بر هم نریختم. قرآن میگوید: «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرینَ»(انبیاء/70) «فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ»(صافات/98) میگوید: برای حضرت ابراهیم اراده کردم که نقشهی بد برای او پیش نیاید. خدا نقشهها را بر هم میریزد. «وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ»(فاطر/43) نقشههای بد به چشم صاحبانش میرود و خدا این وعدهها را به ما داده است. بنی صدر به منافقین ملحق میشود و به اتکای این که آنها دو میلیون ویلیشیا و دو میلیون مسلح و. . . دارند و دیگرتبلیغات پوچ.
بنی صدر میگوید: خوب! اگر ما دو میلیون نیروی مسلح داشته باشیم، دیگر نیازی به ارتش و بسیج نداریم. منافقین هم با بنی صدر گره میخورند و میگویند: او یازده میلیون رأی دارد و رجبی هم دو میلیون مسلح دارد و گره خوردند تا کار 13 میلیونی انجام بدهند، ولی اکنون پینگ پنگ بازی میکنند. و اگر بازی نکنند به دیوانگی میرسند، چون میبینند کجا بودیم و چه شد و بزرگ ترین شکنجه را میبینند و به قول امام خودشان را تباه کردند. «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ»(نحل/127) قرآن به پیامبر میگوید: نترس و غصه نخور که دشمنانت چه میکنند و چطور هستند. قرآن به پیامبر میفرماید: «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ»(حجر/88) یعنی خیلی به زرق و برق تکیه نکن که آنها چند تا هواپیما اف دارند و اف و خلبان و. . . دارند که آنها چه دارند آنها هر چند تا اف هم داشته باشند وقتی مه شد یا طوفان شد نمیتوانند، پرواز نمایند و فتیله هستی در دست خداست و اگر آن را پایین بکشد هیچ چیز روشن نمیشود. «سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ»(آل عمران/151) یعنی کسی که تکیه گاهش صدام شد، او را رعب فرا میگیرد. یعنی کسی که به دون خدا تکیه کند، پایش به جایی بند نیست. چون هر کس هر چه باشد، فناپذیر و مردنی است. چقدر آدمها بودند که میگفتند: علم خویشاوند من است، یا با چند واسطه به هویدا میخورم و تکیه گاه هویدا شاه بود، تکیه گاه شاه کارتر ولی همه پایین افتادند.
3- ارادهی الهی حاکم بر تمام ارادههاست
«وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ»(آل عمران/54) سیاستمداران شرق و غرب برنامه ریزی میکنند و حزب توده را درست مینمایند و چه خوابهای طولانی میبینند. ولی بیدار میشوند و میبینند که برادران بسیجی، سران تودهای را اعدام کردند. قرآن میفرماید: «هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا»(حشر/2)
ای برادران رزمنده! دست خدا همراهتان است، گر چه شما اقدام کردید، ولی خدا اقدام کرد(هو) «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»(انفال/17) شما تیر را پرتاب میکنید ولی خدا تیر را به هدف میرساند. ما خیال میکنیم که کاری را انجام میدهیم، ولی طراح واقعی خداست. یعنی واقعاً آن کار را خدا انجام داده است.
قصه بگویم: میگویند طلبهای در نجف بود و وضع مالیاش خیلی خراب شد، و فقر به او فشار آورد و رفت حرم علی(ع) وگفت خیلی بی پول شدم، تو در زمان حیاتت خودت به در خانه فقرا میرفتی و به آنها کمک میکردی، حالا من آمدهام. لطفی کن تا کسی همین الآن به من صد تومان بدهد و من شادمان از حرم بروم. ناگهان کسی آمد و بعد از سلام و احوال پرسی گفت: من که میآمدم به پدرتان گفتم دارم میروم نجف، اگر کاری دارید با پسرتان انجام دهم. پدرتان 100 تومان داد که برایتان بیاورم و پول را داد و رفت. آن فرد به حضرت علی(ع) گفت: این پول راپدرم داد. گفتم: شما بدهید. خلاصه نماز خواند و از حرم بیرون رفت. بعد رفت کارهایش را انجام داد و وقتی خواست برود پول را خرج کند، دید پول نیست. هر چه گشت پیدا نکرد و به طرف حرم راه افتاد و حرم را بسته بودند. فردا رفت و هرچه گشت پیدا نکرد، و خیلی ناراحت بود. ماجرا را برای استادش تعریف میکند و استادش گفت: تو توهین کردی! هرچند پدرت داده باشد، ولی هزار شرط میخواهد تا انجام شود، او باید پدرت را دیده باشد، باید توجه میکرده تا پدرت را میدیده و پدرت میبایست پول میداشته تا بدهد و. . . و تو توهین کردی و باید به حرم بروی و وضو بگیری و نماز بخوانی و توبه کنی. او هم، حرم رفت و توبه کرد و گفت غلط کردم و این پول از تو بود. که ناگهان زنی آمد و گفت من چند شب پیش اینجا چیزی پیدا کردم، اگر کسی آدرس بدهد باز میگردانم و او نشانی داد و پول را گرفت و گفت یا علی از تو است.
سپاه و ارتش هم حتی وقتی چیزی به ذهنشان میافتد، نمیتوانند بگویند: از من است! بلکه خدا لطف کرده و در ذهن اینها انداخته است. پس یادت نرود که کارها را به خدا نسبت بدهی. ولی ما سعی میکنیم کارها را به غیر خدا نسبت بدهیم. مثلاً مریضمان خوب میشود، میگوییم: خدا سایهی دکتر را از سرمان کم نکند و هر وقت که نتوانست بهبود مریض را به کسی نسبت دهد، میگوید: نمیدانم خدا شفا داد. نگوییم ماشین لباس را شست، بلکه برق بود که ماشین را به حرکت در آورد. «هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ»(حشر/2) خداست که کفار را از خانه خودشان بیرون میکند. سفارت خانه کشور خاک آن کشور است، سفارت آمریکا خانه آمریکاست، خدا اینها را از خانهشان بیرون کرد، البته دست خدا از آستین دانشجویان پیرو خط امام بیرون آمد. «ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ» شما اصلاً فکر نمیکردید که آنها بیرون بروند، خودشان هم فکر نمیکردند که بیرون بروند. خیال میکردند که سفارت خانه، خانهشان است و در دیپلمات بودن میتوانند آنها را حفظ نمایند.
«فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا» یعنی دلهره و رعب به دل اینها انداختیم و بالاخره «یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ » و خانهشان به دست خودشان خراب شد و پروندههایی را که ساخته بودند به دست خودشان ریز ریز وپاره کردند. «وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ»ای رزمندگان طراح اصلی در این هستی خداست.
داشتیم دستورالعملها را میخواندیم. گفتیم از نظر آمادگی از نظر دقت در گزینش، داشتن تحلیل صحیح سیاسی، انسجام، دیدبانها، بازدید از مکان، دعوت به حق، تمرین با اسلحه در شب، کشیدن و امتحان شمشیر در قلاف، اسلحه را شب در کنار خود بگذارید و شب حمله خواب را مزه مزه نمایید، عجله نکردن و بخشی رانگفتیم.
4- حفظ اسرا و پرهیز از بدگمانی و احساسات
دستورالعمل شماره بعدی حفظ اسرار نظامی یکی از مسائل بسیار مهم است. در قرآن و احادیث هم مواردی داریم، البته در قرآن به صراحت آیهای نداریم، ولی لطیفهای هست که اسرار نظامی هم از آن برمیآید. سوره یوسف میگوید: یوسف خواب عجیبی دید و وقتی به پدر گفت، حضرت یعقوب گفت: خوابت را نگو. «قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ»(یوسف/5) یعنی خوابت را برای برادرانت نگو! چون برایت نقشه میکشند. وقتی انسان خوابش را بگوید، برایش نقشه میکشند، آیا اگر اسرار نظامیاش را بگوید اتفاقی نمیافتد؟
عتیقههای درون موزهها را هم بگویی نقشه میکشند، برای نوابغ و مغزها هم نقشه میکشند. هر چیزی که اگر دشمن بفهمد برایش نقشه میکشد نباید گفت. امیرالمؤمنین(ع) در نامهی 50 میفرماید: «وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدِی أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً ً إِلَّا فِی حَرْبٍ»(نهجالبلاغه، نامه 50) من هیچ چیز پنهانی ندارم و هر چه دارم آشکارامی گویم مگر در مسائل نظامی.
وقتی کسی گفت: من مسلمان هستم! نگویید: دروغ میگوید! چون در ماجرایی یک نفر گفت من مسلمانم و گفتند دروغ میگویی و او را کشتند و پیامبر وقتی فهمید بسیار ناراحت شد و گفت: «لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً»(نساء/94) به کسی که ادعا میکند مسلمان است نگو دروغ میگویی. وقتی یک بهایی آمد و گفت مسلمانم و نوشت از او بپذیرید. البته این بدان معنا نیست که هر چه داریم در اختیارش قراردهیم، میگوید در خانهات را ببند مردم را دزد نکن.
عواطف قومی و نژادی نباید مانع بشود و مهم باشد. امیر المؤمنین(ع) در نهج البلاغه نقل میفرماید که: «وَ لَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا»(نهجالبلاغه، خطبه 56) یعنی در جبهه جنگ پیامبر پدران و پسران و عموهایمان را میکشتیم و هیچ وقت نمیگفتیم این چه جنگی است که برادر برادر را میکشد. و اگر برادر باطل است فرقی نمیکند که برادر باشد یا خیر.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإیمانِ»(توبه/23) پدر و پسرت اگر طرفدار کفر باشند، حق نداری آنها را سرپرست قرار بدهی. پدر وقتی سر پرست من است که در خط اسلام باشد و کافر حق ندارد سر پرست مسلمان شود «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»(نساء/141) و معنای جنگ مکتبی این است که مسائل عاطفی و نژادی و فامیلی نباید مطرح باشد.
5- توجه به نظم، اطلاعات از فرماندهی و نظارت الهی
نظم در ارتش بسیار مهم است، خداوند وقتی از رزمندهها تعریف مینماید میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ»(صف/4) خدا آنهایی را که در جبهه در حال داشتن صف و منظم میجنگند دوست دارد. در جنگ احد پیامبر وقتی میدید شانهی سربازی بیرون آمده شانهاش را صاف مینمود.
اطاعت از فرمانده؛ رسول الله(ص) فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْشِ أُسَامَهَ»(بحارالأنوار، ج30، ص432) خدا لعنت کند هر کسی را که از فرماندهی اسامه سر باززند. چون با اینکه اسامه سن کمی داشت ولی فرمود همه باید از فرماندهی او اطاعت کنید و باید تسلیم باشید.
قرآن از افرادی نقل میکند که فرمانده میخواستند ولی همین که جناب طالوت فرمانده شد، گفتند: «أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ»(بقره/247) یعنی این فرمانده شده است که پدرش فقیر است. ما سزاوارتریم به فرماندهی پس اطاعت از فرمانده واجب است.
خدا را حاضر دیدن و این را رزمندهها از ما بهتر بلد هستند. امیر المؤمنین(ع) وقتی سربازان را میخواست به جبهه بفرستد میفرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ بِعَیْنِ اللَّهِ»(نهجالبلاغه، خطبه 66) بدانید که شما زیرنظر خدا هستید. اصولاً اگر انسان خدا را در مواقع حساس ناظر ببیند، مشکلات برایش آسان میشود. حضرت موسی برایش مشکل بود که نزد فرعون برود، چون یک چوپان چوب به دست بود آن هم به دربار فرعون برود که میگفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»(نازعات/24) من پروردگار بزرگ شما هستم و بگوید که تو غلط فکر میکنی. و خیلی سنگین بود، خدا فرمود: «إِنَّنی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى»(طه/46) موسی و هارون بروید و به فرعون بگویید، من با شما هستم. حرف هایتان را میشنوم و کارهایتان را میبینم و این مشکلات را بر حضرت موسی آسان کرد و با دل آرام رفت.
وقتی خدا به نوح میگوید که کشتی بساز قرآن میگوید: «کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ»(هود/38) یعنی هر دستهای میدیدند آنها را مسخره میکردند که پیامبریات نگرفت دست به نجاری زدی؟ و دیگران میگفتند: انسان کشتی را جایی میسازد که دریا باشد.
اما آن عاملی که حضرت نوح را در مقابل همه فشارها و نیشها مقاوم ساخت این بود که خدا به او گفت: «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا»(هود/37) کشتی بساز که تو را میبینم.
همین که انسان بداند زیر نظر است مشکلات آسان میشود. انسانهایی هستند در خانه حاضر نیستند آب را بردارند و بخورند و باید مادرشان بدهد، ولی در میدان جعبه را بلند میکنند و جابجا مینمایند. فقط دلش به این خوش است که مردم او را میبینند.
6- اهمیت پرچم و شرایط اسیر گرفتن
در باره پرچم سفارش شده که پرچم را به دست هر کسی ندهید و به دست یک انسان بسیار قوی بدهید. «وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَیْدِی شُجْعَانِکُمْ»(نهجالبلاغه، خطبه 124) به آنی که از همه زور بازویش بیشتر و قویتر است بدهید چون افتادن پرچم به معنای سقوط جنگ است. اباالفضل العباس علمدار و پرچم دار میدان کربلا بود.
امیر المؤمنین(ع) میفرماید: «فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِیبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِیحٍ وَ لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ إِنْ کُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ»(نهجالبلاغه، نامه 14) کسی را که در حال فرار است، نکشید. البته فراریها دو گونهاند: یک سری را باید کشت و یک سری را نباید کشت.
در جنگ جمل هر کس فرار میکرد، امام فرمود: نکشیدش، ولی در جنگ صفین هر کس فرار میکرد را میگفت: بکشیدش. به امام فرمودند: کدام درست است؟ امام فرمود: چون در جنگ جمل رهبر جنگ سقوط کرد و اینهایی هم که فرار کردند جایی برای رفتن ندارند، رهایشان کنید. اما در جنگ صفین هنوز رهبرشان زنده و پابرجاست.
حال اگر کسی از ایران فرار میکرد، باید او را به عنوان مفسد فی الارض گرفت و هر کاری هم بخواهیم با او انجام دهیم، چون اگر فرار کند میرود پاریس و به رهبر کفر ملحق میشود ولی اگر رهبری وجود ندارد و از لاعلاجی فرار میکند رهایش باید کرد. فرق است بین فراری که میخواهد به رهبرش ملحق شود یا فراری از روی لاعلاجی و در به دری.
«وَ لَا تُصِیبُوا مُعْوِراً» یعنی کسی که تسلیم است و میگوید «دخیلک خمینی» دیگر آزارش نکنید و با او کاری نداشته باشید. «وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِیحٍ» روی زخم کسی که زخم خورده زخم دیگری نزنید. «وَ لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى» در جبهه اگر زن بود، زنها را عذاب نکنید.
در یکی از جبههها وقتی مسلمانان پیروز شدند، زن و مرد یا خواهر و برادری بودند که مرد کشته شد و زن اسیر شد، وقتی زن را به نزد پیامبر میبردند سرباز، زن را از مسیری آورد که جسد کشته شده مردش را ببیند و جیغ بزند. پیامبر فرمود: مگر تو رحم نداری؟ شوهر یا برادرش دشمن ما بود و کشته شد، ولی تو چرا دل این زن را سوزاندی؟ شما مهر رسول خدا را در کنار غروب عاشورا بگذارید، که دستور دادند زینب کبری را از جایی ببرند که بدن قطعه قطعهی امام حسین(ع) را ببیند و دلش بسوزد. یعنی رحمی که رسول خدا به کفار کرد را دیری نپایید که به اهل بیت پیامبر روا نداشتند.
«وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ » گر چه زنها به شما فحش بدهند، با آنها کاری نداشته باشید «وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ» گر چه به فرماندهانتان هم ناسزا بگوید، با آنها کاری نداشته باشید چون این مسأله اقتضای عاطفه و حساسیت زن در این حالات است.
7- یاد خدا و پرهیز از غنائم در حال جنگ
شعارها؛ «إِذا لَقیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً»(انفال/45) یعنی قرآن میفرماید: در برخوردها ثابت قدم باشید «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً» یعنی بزرگی خدا را زیاد به خودتان تلقین نمایید و در این حالت دیگر دشمن هر چه باشد به نظرتان بزرگ نمیآید.
«وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»(انفال/46) «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ»(انفال/46-47) غنائم و اسیر گرفتن شما را از ضربه زدن باز ندارد. در صدر اسلام بارها اتفاق افتاد که خواستند غنائم جنگی را جمع نمایند و دشمن حمله نمود، فکر غنیمت نباید شما را از جنگ و هدف اصلی باز دارد.
«ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُریدُ الْآخِرَهَ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»(انفال/67) یعنی این که قبل از به پایان رسیدن جنگ رفتید به سراغ غنیمت! یعنی دنبال مال دنیا هستند! میخواهید مثل جنگ احد بشود که دندان پیامبر شکست و بسیاری از یاران با وفای پیامبر کشته شدند و حمزه شهید شد و این به خاطر این بود که وسط جنگ به سراغ غنائم جنگی رفتند.
خیلی باید دقت کرد، گاهی انسان میگوید: بروم ببینم فلان چیز هست؟ ناگهان ترکش میخورد. در جنگ مسائل جزیی نباید بازیتان بدهد.
8- آزمودن نیروها و شرایط آتش بس
رزمنده باید قبلاً آزمایش شود؛ قرآن از رزمندگان حق میگوید که وقتی میخواستند بروند و با باطل بجنگند فرماندهشان گفت: «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً»(بقره/249) شما که میخواهید با کفر بجنگید، خداوند آزمایشتان می کند. به نهر آبی که در راه به آن میرسیم. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی» هر کس بخورد از ما نیست، البته اگر کسی خیلی تشنه است «إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ» یعنی هر کس خیلی تشنه است یک قورت دو قورت با دستش بخورد ولی سیر نشوید. و خدامی خواهد ببیند که شما که میخواهید بجنگید، آیا حاضر هستید از شکم خود بگذرید یا خیر؟ وقتی رسیدند، قرآن میفرماید: «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً» از این آیه میفهمیم که یک فرمانده قبل از حمله باید سربازان خودش را آزمایش کند تا شکمی نباشند.
در مورد آتش بس؛ دستور دادهاند که اگر واقعی است بپذیرید «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(انفال/61) مفهوم نبود، اگر دشمن میگوید: من جنگ ندارم، با او صلح نما! ابتدا اگر واقعی باشد. ولی گاهی میگوید آتش بس، تا بتواند تجدید قوا نماید. و از روی حرام زدگی است. ولی اگر طبیعی بود باید قبول کرد چون ما جنگ طلب نیستیم، اما اگر بدانیم توطئه است، حتی وقتی بگویند زغال سیاه است یا ماست سفید، نباید به کسی که بافتش دروغ و فریب است، اعتماد کرد و فریب او را خورد.
9- شرایط رزمندگان و شناسایی موقعیت دشمن
افراد ترسو را از جبهه طرد و دور نمایید. و افرادی که به جبهه میروند شجاع و قوی دل باشند. «لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً»(توبه/47) آدمهای ترسو و منافق اگر به جبهه بیایند دسته گل به آب میدهند.
اگر کسی میترسد نباید او را به جبهه راه داد. فرماندهها در حرف زدن و پیام دادن با قاطعیت و ثبات سخن بگویند و تردید و من ومن نداشته باشند. وقتی پیام میدهد و اخطار میکند خیلی با قدرت و قاطعیت باشد.
در یکی از جبههها امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِیَهَ»(کافى، ج7، ص460) یعنی به خدا معاویه را میکشم، بعد آرام گفت: «ان شاءالله» رزمندهای در کنار امام(ع) بود، گفت: چرا «ان شاءالله» را آرام گفتی؟ گفت: آخر من فرمانده هستم و اگر «ان شاءالله» را هم بلند بگویم، میگویند: خود فرمانده هم شک دارد و فرمانده میبایست محکم و قاطع صحبت نماید.
امام وقتی به بهشت زهرا آمد فرمود: من توی دهن این دولت میزنم، البته «ان شاءالله» ش را هم میگوید. ولی اگر «ان شاءالله» را هم بگوید که فایده ندارد. در جبهه هم همین طور است آنهایی که مسئولند باید محکم صحبت کنند و اگر «ان شاءالله» هم میخواهند بگویند، آرام بگویند.
می گویند هر کس چیزی پیدا کرد باید تا یک سال خبر نماید، کسی کیفی پیدا کرده بود و میخواست آن را بردارد وحلال هم باشد، برای خبر کردن به مسجد میرفت و میگفت: یک کیفی پیدا شده و پیدا شدهاش را آرام میگفت، تا 1 سال بگذرد و کسی سراغ کیف نیاید. قاطعیت مسئولین و حتی قیافهای که به خودشان میگیرند بسیار مهم است.
بعد از انتخابات مسئول اجرایی انتخابات وقتی برای صحبت میآید، اگر روحیه باز یا بستهای داشته باشد، تأثیر فراوانی بر روی بینندگان دارد، اگر شاداب حرف بزند میگویند: معلوم است انتخابات به خوبی انجام شده است.
خبر یابی از دشمن با قرینهها؛ در یکی از جبههها، سربازان یک نفر از دشمن را که برای بازدید آمده بود گرفتند و او را بردند نزد رسول خدا، پیامبر به او گفت شما برای غذا چند شتر میکشید: گفت 5 تا و پیامبر فرمود پس مثلاً اینها هزار نفر هستند. در جبهه گاهی دستور عقب نشینی یا ایست میدهند نباید رزمنده بگوید، حالا که آمدیم، برویم و باید به وظیفه عمل کند. و لذا در جبهه گاهی میگویند «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ»(نساء/77) بایستید برای نماز و نباید بگوید حالا وسط جنگ است و باید تسلیم محض باشد.
10- جامعیت دستورات اسلامی و لزوم شناخت آن
ابتدا خیلی از اینها عمل میشود، ولی اگر انسان بداند که از اسلام است دل خشنود میشود. البته الآن شهرداری میگوید: در حمامها لنگ نباشد و الآن لنگ نمیدهند ولی انسان خوش بین میشود وقتی بداند که پیامبر گفتند: دو نفربا یک لنگ به حمام نروند و این یک دستور بهداشتی است. و دین ما دین غنی است و دانشکده نظامی چیز جدیدی ندارد و هر تاکتیکی داشته باشد کلیاتش در روایات ما هست. من زمانی تاریخ جنگ خندق را مطالعه کردم و یک لطیفه مدیریت از آن بیرون آوردم. دیدم قدم به قدم این جنگ آیین مدیریت است و فقط در دانشکدههای مدیریت به این مفاهیم تیترهای مهمی میدهند ولی واقعیتش یکی است.
مثلاً روضه خوانهای قدیمی ما وقتی میخواستند روضه بخوانند میگفتند: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» (کافی/ج1/ص230) به این حالت میگویند ابراز جهان بینی! یعنی این که نگرش من این است که این جهان متصل به منبعی است، ولی دید مادی معتقد است که این هستی به جایی متصل نیست. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» روح جهان بینی است.
پیامبر در جنگ خندق اولین کلنگ و ضربه را خودش میزند و من فکر میکردم این که آیت اللهها اولین کلنگ مسجد رامی زند تشریفاتی است، ولی دیدم نه اینطور نیست و پیامبر هم چنین کرده است یا این که در آیین مدیریت میگویند: تقسیم کار. پیامبر هر 20 متر را به یک نفر از یارانش میسپرد. و فرمود: هر کسی رفیق خودش را انتخاب نماید و بعد سلمان تنها مانده بود و هیچکس او را به سوی خودش نخوانده بود، پیامبر به او فرمود: بیا و در میان ما باش و فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ»(إختصاص مفید، ص341) تو از ما هستی. بعد به سنگهای سخت رسیدند و پیامبر برای تحریک کردن افراد به کار سریعتر شعار میداد و بعد فرمود: خاکها را به طرف خودشان بریزند تا کفار از آن به عنوان خاکریز استفاده ننمایید یا بوسیله آن خندق را پرنکنند. ومو به موی جنگ خندق تاکتیکهای نظامی و مدیریت است. جنگهای پیامبر در دانشکدههای نظامی باید سطر به سطر تحلیل شود.
ما در زمان شاه پای تلویزیون مراد برقی بودیم، یک مرتبه افتادیم در جمهوری اسلامی و هنوز مثل کسی هستیم که برنج و روغن دارد و ناگهان مهمان میآید و هنوز آمادگی پذیرایی ندارد.
این آیات و احادیثی هم که من میخوانم نا آماده و در هم است. به امید روزی که جنگهای اسلام در دانشکدههای افسری ما تدریس شود و روزی که مدیریت، مسائل اجتماعی و. . . ما که منابع خوبی داریم ولی هنوز پخته و آماده نشده است به بار بنشیند.
خدایا به حق محمد و آل محمد کسانی را که در جبهه حق میجنگند در هر گوشه از دنیا هستند پیروز بفرما.
شهدای ما که قبل از این که با این آیات و احادیث آشنا شوند با روح اینها آشنا شدند و ما با عبارت اینها آشنا شدیم وآنها با روح اینها آشنا شدند و ما اهل علم شدیم و آنها اهل عمل و شهدای عزیزی که خون دادند و پادگانها و مراکز ارتش و افکار رزمندهها که همینطور که اینها با انقلابشان همه چیز را عوض کردند ما را هم و سیلهای قرار بده تا بازویی برای اسلام باشیم.
رهبر انقلاب را سالم بدار و توطئهها را خنثی و توطئه گران را نابود بفرما.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. . .
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»