موضوع: تقوا – 2
تاریخ: 26/03/67
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهى انطقنى بالهدى والهمنى التقوى»
در جلسهی قبل راجع به تقوا گفتیم. تقوا یعنى حالتى که انسان خودش را حفظ مىکند. مانند اینکه کلاه سرش مىگذارد، برای اینکه سرما نخورد. کفش پا مىکند برای اینکه تیغ به پایش نرود. انسان در یک حالتى از معنویت و ایمان قرار مىگیرد که ترکش گناه به بدن او نرسد، معناى تقوا این است.
1- دستورات قرآن زمینهساز تقواست
در قرآن بسیارى از عبادات برای رسیدن به تقواست. وقتى قرآن مىگوید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/183) سالى سى روز روزه بگیرید، در ادامه مىگوید: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» من که مىگویم روزه بگیرید براى این است که مىخواهم تقوایتان زیاد بشود. روزه چطور انسان را با تقوا مىکند؟ آدم سالی سی روز در ماه رمضان نان وآب خودش را نمىخورد، کسى که سالى سى روز کنترل این را داشت وقوى بود و نان وآب خودش را نخورد، به نان وآب مردم هم رسید، قدرت کنترل دارد. نماز براى تقواست. قرآن مىفرماید: «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(عنکبوت/45) نماز آدم را از فحشا و منکر باز مىدارد و آیا تقوا غیر از این است که انسان از فحشا و منکر دورى کند؟ نماز بخاطر تقواست. روزه بخاطر تقواست.
این که به زنها مىگویند: با ناز و کرشمه حرف نزنید. به پسرهاى جوان مىگویند: در خانه با لباس زیر راه نروید، حتی اگر مرد و یا خواهر و برادر و یا حتی به هم محرم هستید. چون شما جوان هستید، پهلوى خواهرت هم لباس عفیفانه بپوش. این بخاطر تقواست. قرآن مىگوید: خواهرها با نرمى حرف نزنید. در تلفن یا غیر تلفن با متانت صحبت کنید. براى این که «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ»(احزاب/32) آقازاده جوان دبیرستانى، راهنمایى این طور زلفهایت را درست نکن. این طور بلوز نپوش. تو که این طور خودت را درست مىکنى «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ» «فَیَطْمَعَ» طمع مىکند. چه کسى طمع مىکند؟ «الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ» آیه قرآن است آن کسى که در دل مرض دارد. یعنى وقتی آدمهاى ناجور دیدند که تو شیکپوشى مىکنى در تو طمع میکند. شیک پوشی نکنید. آن کسى که مریض است برای شما قصد بدی دارد. خانم اینطور بیرون نیا.
حجاب بخاطر تقواست. من متاسفم از اینکه بعضى وقتها باید یک حرف را چندین بار تکرار کنم. این سومین دفعه است که مىخواهم بحث حجاب را بگویم. دلیلش هم این است که باز تابستان است و مساله حجاب یکى از مسالههاى مهمى است که باید مطرح شود.
2- بیتقوایی زمینه گناه، انحراف و فساد
خواهرهاى بد حجاب و بى حجاب هم خودشان را به فساد مىکشانند و هم بچههایشان را بی حجاب میکنند. اجازه بدهید من این جمله را بگویم. اگر خانمى که بدحجاب است در خیابان برود همه او را با چشم باز نگاه میکنند و وقتی که یک جوان به این خانم نگاه کرد میل پیدا میکند. میل که پیدا کرد، اول بى تقوایى شروع مىشود. اول فکر میکند و دنبال فکر میرود، بعد میل پیدا مىکند. وقتی نمىتواند به میلش برسد حسرت میکشد. اگر شما یک میوه نوبرى را نگاه کردى و پول نداشتى که آن را بخرى حسرتش را مىخورى. خواهر من با این لباس بیرون مىآیى که چکار کنى؟ مىخواهى فکر مردم را در مشت خود بگیری؟ اصلا خدا و پیغمبر را کنار بگذاریم. من و شما فرض کنیم اسلام هم نیست. من به عنوان یک انسان سوال مىکنم. خوب است یک انسان با این لباس بیرون بیاید و تمرکز فکرى را از مردم بگیرد؟ خوب است یک انسان بیاید و اینطور خودش را جلوه بدهد و افرادى که نتوانند از او استفاده کنند، نتوانند ازدواج کنند در حسرت بمانند و شما باعث ایجاد این حسرت شده باشی؟ بعد اگر میل پیدا کرد و نتوانست حسرت بکشد دنبال نقشه است و بعضی از این نقشهها مىگیرد. بعضى از کشورها هستند که نقشه هایشان گرفته است. نقشه که مىکشند زنا بوجود مىآید. اگر زنا بوجود بیاید بى بندوبارى جنسى بوجود میآید.
چهار راه دارد: 1- یا اولاد حرامزاده به جامعه تحویل بدهد. 2- یا مىبیند حامله شده و باید کورتاژ کند و سقط کند. 3- یا دید که آبرویش رفته است و باید خود کشى کند. 4- یا باید بچه را سر راه بگذارد و فرار کند. 5- یا باید از خانه فرار کند.
شما با این لباس بیرون مىآیى و مردم را تحریک مىکنى. هدف تو چیست؟ یک موقع من یک جملهای را گفتم. عرض کردم ما فعلا فرض میکنیم که مساله اسلام مطرح نیست. خواهرها و برادرها بیایید به عنوان دو انسان باهم صحبت کنیم. فرض کنیم هیچ دینى وجود ندارد. اصلا نه دین یهودیت است و نه دین مسیحیت. بیایید به عنوان دو انسان با هم صحبت کنیم. آیا اگر کسى پول ندارد که میوهاى بخرد، خوب است شما میوه نوبر بخوری؟ آیا اگر مردم پول ندارند که با اتوبوس هم بروند، خوب است شما سوار ماشین شخصى شوی و ویراژ بدهی؟ خوب است که به همسایه گرسنهات دود کباب بدهى. فرض میکنیم دین نیست اما انسانیت که هست.
امام حسین (ع) فرمود: «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً » (بحارالانوار،ج45،ص51) اگر دین ندارید، مرد باشید و حر باشید. شما به عنوان یک دختر مسلمان فکر کن با این لباس بیرون مىروم، مىخواهم بگویم شما که با این لباس اینطور بیرون میآیی وقتی ده نفر خانم و ده نفر آقا شما را با این وضع ببینند، آن دسته از زنانی که از صبح مشغول خانه داری و بچه داری بودهاند و فرصت نکردهاند که به وضع خود برسند و از اینکه شوهرانشان شما را دیدهاند و ممکن است احساس بدی بکنند بسیار ناراحت هستند و شما با این کار خود باعث از بین بردن بنیان چند خانواده شدهای. با این کاری که شما کردهای ممکن است فردا یک کسی پیدا شود که از تو شیک پوشتر باشد و بنیان خانوادهی تو را از بین ببرد. پس این کارها را نکنید.
با این که من هیچ پست و مقامی ندارم و تنها یک معلم هستم، اما خدا مىداند چند دفعه عده اى از جوانها آمدهاند و گفتهاند: آقا چون ما برادر شهید هستیم یا بچه شهید هستیم یا خانواده شهید هستیم، نمیتوانیم تحمل کنیم که خون برادرمان یا خون پدرمان اینطور از بین برود. ما کاری با وزارت کشور هم نداریم مىخواهیم برویم برخورد کنیم. گفتم: آقا حکومت اسلامى قانون دارد، شما به مراکز قانونى بروید. جوانهاى عصبانى هستند که یک ساعته مىتوانند پدر بى حجابى را در بیاورند، ولى حالا مساله ارعاب نیست، مساله دین هم نیست. تو به عنوان یک انسان وقتی پانصد زن شیکپوش در خیابان مىآیند و یک مردى که به خانم خودش نمره سیزده را داده است و این خانمها را میبیند حسرت میخورد. وقتی هم که به خانه میآید او را با پانصد زن مقایسه مىکند. این زن بیچاره در یک نصف روز باید با پانصد رقیب رقابت کند و باید بگویم که این زن شکست میخورد. اما اگر شما به خودت لباس ساده بپوشانى و وقتی بیرون میروی آرایش نکنى، مرد که بیرون میاید پانصد نفر زن را مىبیند، اما مىبیند که همه لباسهاى قهوهاى، سرمهاى، مشکى پوشیدهاند. باز خانم خودش را مىبیند و به خانمهایى که در خیابان هستند نگاه میکند و میبیند چون این خانمها به خودشان رنگ وآب نزدهاند، نمره خانمهایی که در خیابان هستند، دوازده است اما نمره خودش سیزده است. پس اگر شما ساده بیرون بیایى، یک تنه یک زن بر پانصد نفر پیروز مىشود و وقتی که یک زن پیروز شود کانون خانوادهها گرم میشود، آمار طلاق کم مىشود.
3- خانواده عامل گناه یا بازدارنده از گناه
بحث تقواست. بخش مهمى از گناهان مردها به دوش زنها است. بد نیست برایتان بگویم در قرآن چهار رقم زن و شوهر داریم: یک زن وشوهرهایى هستند که همگام هستند. مثلا خانم به شوهرش مىگوید: من طلاهایم را مىفروشم ولى راضى نیستم که تو این کار را انجام بدهى. این عمل شما و این کسب شما حرام است. دنبال حرام نرو حتی به قیمت این که قالى ما زیلو بشود، طلاى ما نقره بشود، نقره ما مس بشود. ما سطح زندگى را پایین مىبریم ولی تو گناه نکن. زنى هم داریم که به شوهرش مىگوید: به من ربطى ندارد تو باید این جنس را تهیه کنى، مىخواهى حلال باشد، مى خواهى حرام باشد. آن زنهایى که باید مىگویند و شوهرانشان را وادار مىکنند، قرآن در مورد این زنها مىگوید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ»(مسد/4) «سَیَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ»(مسد/3) ابولهب خودش مىرود وارد جهنم مىشود، اما هیزم کش این دوزخ خانمش است «سَیَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ»(مسد/4-3) چون ابولهب است آتش هم «ذاتَ لَهَبٍ» است. چون لهب به معنای سرخ است. یعنى گونه هایش سرخ بود. ابولهب عموى پیغمبر است اما صورتش سرخ بود. به صورت سرخ لهب مىگویند و به صورت چاق کلثوم مىگویند. کلثوم یعنى کسى که صورتش چاق است. چون صورت عموى پیغمبر سرخ بود به او ابولهب گفتند. خدا مىگوید: خیلى خوب این صورت سرخ وارد آتش سرخى مىشود «سَیَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ» بعد هم مىگوید که «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ» بله در تفسیر گفتند که خانم ابولهب هم تیغ مىآورد و جلوى راه پیغمبر مىریخت اما این هم یک معنایى است که در ذهن من آمده و نمىدانم درست است یا نه؟ شاید هم معنی آن این باشد که این زن مقصر بود. بخشى از تقصیرات ابولهب هم تقصیر زنش بود، چون زن او هیزم کش است. اگر زنهاى جامعه خوب بشوند، اگر دخترها خوب بشوند گناه خودشان را کم مىکنند. یعنى اگر ما چهار گناه داشته باشیم دوتای آن برای مردهاست. دوتای آن برای زنهاست. یکی از آن دو گناه مرد هم بخاطر زنهاست. سه چهارم گناهها بخاطر زنهاست.
اگر یک روز زنها به مردها بگویند: ما از تقاضایمان پایین مىآییم، حالا ماشین لباسشویى گران است با دست مىشوییم. اگر زنها بیایند کمک کنند، اعصاب مرد هم آرام مىشود. زندگى شیرین مىشود. آدم روى زیلو بنشیند ولی شاد باشد. چرا باید ما به این همه صندوق و بانک بدهکار باشیم. بد نیست این را بگوییم ما دورقم بنده داریم. بعضى بندهها را عبد مکاتب مىگویند که این از نظر آخوندى است و اصطلاح فقهى است. مکاتب یعنى چه؟ بنده به آقایش مىگوید: آقاجان من ده تومان، ده تومان کار مىکنم و به تو مىدهم. قیمت من هزارتومان است ولی من ده تومان، ده تومان به شما مىدهم. به اندازه هر ده تومان خودم را آزاد مىکنم. قرار داد امضا مىکند. این را عبد مکاتب مىگویند. عبد مکاتب یعنى بندهاى که با کتابت و حواله و نامه و سفته خودش ذره ذره کار مىکند و خودش را آزاد مى کند. آدمى که به اندازه صد چک و سفته بدهکار است، عبد مکاتب است. یعنى هر سفتهاش را که داد یک خوردهاش آزاد مىشود. یعنى زندگیمان زندگى بردگى است. حالا اى کاش وام براى اصل خانه باشد. گاهى آدم وام را برای سنگ خانه، تلفن خانه، تلویزیون رنگى میگیرد. براى یک هوس چند لحظهاى، براى رقابتهاى بی خود وام میگیرند.
4- تقوی و آثار تقوی در قرآن
بحث دربارهی تقوا است و قرآن دراین باره فرموده است که روزه بگیرید «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» قرآن مىگوید: نماز بخوانید «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» قرآن مىگوید: حجاب داشته باشید. قرآن مىگوید که خانمها در خیابان چه طور راه بروند. «تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاءٍ»(قصص/25) آیه قرآن است «وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ»(نور/31) پایکوبى نکنند «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»(احزاب/32) آن وقت اگر گناه هم عادى شود، دیگر نمیشود کاری کرد. وقتى که گناه کردن برای انسان اشکالی نداشته باشد، عادی میشود. برای اولین بار وقتی که یک انسان پهلوی یک نا محرم مینشیند احساس ناراحتی میکند، ولی بعد ذره ذره عادی میشود. قرآن درباره تقوا مطالبى دارد که یک خورده از آن را براى شما بگویم.
در قرآن براى تقوا آثار بسیار زیادى نقل شده است. مىفرماید «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(انفال/29) اگر تقوا داشته باشید، دید پیدا مىکنید. منظور از دید قدرت شناخت است. آیهاش این است «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» آیه قرآن است. فرقان صیغه مبالغه از فرق است. فرق یعنى اینکه قدرتى پیدا مىکنید. مىدانید چه کسى حق و چه کسی باطل مىگوید؟ گاهى جوانها مى گویند: کدام یک از آنها درست مىگویند؟ اگر آدم تقوا داشته باشد راحت مىفهمد که این کار کلک بود. این کار حقه بازى بود. این صداقت بود. این خباثت بود. این خیانت بود. این جنایت بود. آدم حق و باطل را مىفهمد. اصلا حق و باطل یک طورى است که انسان به طور طبیعى مىفهمد. یک بچه کوچک که مثلا دو سال سن دارد مىگوید: بابا! مىگوید: جانم. مىگوید: این سیب را نگهدار من بروم دستم را بشویم و بیایم. میگوید: باشد. سیب را به پدر مىدهد و مىرود دستهایش را بشوید وقتی بر مىگردد مىبیند که سیب را خورده است. آن بچه هنوز نمیتواند حرف بزند ولى با نگاهش میگوید: اى خائن من تو را امین دانستم، سیب امانت بود و تو به امانت خیانت کردی. کلمه خائن و امانت و خیانت را نمیداند ولی با تمام وجودش مىفهمد. آقا ما نفهمیدیم حق با چه کسى است؟ چطور مىشود که این را نفهمیدی؟ بابا این دروغ گفت. این فحش داد. این کلک زد. هنوز هم نفهمیدى چطور مىشود؟ اگر کسى گیج است و نمیفهمد که چه کسى راست مىگوید، پیداست که تقوا ندارد. قرآن مىگوید: آدم با تقوا مىفهمد که چه کسى راست مىگوید. «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»(طلاق/2)
5- سرانجام بیتقوایی رسوایی است
وقتی اباذر را تبعید مىکردند از طرف حکومت اعلام شد که کسى برای بدرقه نرود. امیرالمومنین خط را شکست و برای بدرقه به لب دروازه رفت. گفت: اباذر تبعیدت مىکنند. اگر زمین و آسمان علیه کسى فشار بیاورد اما این در میان فشارهاى زمین وآسمان تقوا داشته باشد، خدا برای او راه نجات قرار مىدهد. آدم با تقوا بى پول مىشود، اما در بن بست نمىماند. قرآن مىگوید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً»(طلاق/4) چون آدمى که مىخواهد با بى تقوایى پول گیر بیاورد، مثلا مىخواهد با دروغ پول گیر بیاورد، بالاخره چقدر میشود که به او دروغ گفت؟ با یک دروغی که میگویی هنوز لبخند نزده باید در عزاى رسوایی بنشینى. حالا من دروغ مىگویم. مىگویم که آقا من هندوانه کاشتهام. خوب بالاخره سه شنبه دروغ گفتی، چهارشنبه دروغ گفتی اما بالاخره دروغ تو هفته دیگر رسوا میشود. پیداست این بوته هندوانه نیست. ابرو باد و مه وخورشید و فلک در کارند تا دروغ من و شما را فاش کنند. بالاخره خاک که به دروغ نمىگوید: حالا چون قرائتى به دروغ گفت: هندوانه، ما از خاک هندوانه بیرون میدهیم. نه آقا ابر و باد و مه وخورشید و فلک در کارند تا این تخم خربزه، خربزه بدهد و دروغ مرا رسوا کنند. تا چه وقت آدم میتواند دروغ بگوید؟ ممکن است آدم یک شعارهایی، یک برنامه هایى داشته باشد، اما فقط برای یک مدت است و بالاخره لو مىرود.
ناصرالدین شاه اشتباهی کرده بود. روحانیون تهران گفتند: حالا که اشتباه کرده است دیگر هیچکدام از ما با او رابطهاى نداریم، ولى خوب ناصرالدین شاه سالى یک بار یک افطار به بعضى از آقایان تهران میداد. این سال هم به خاطر غلطى که کرده بود، نباید هیچ کس افطارى برود ولى مسئولین دربار مىخواستند به روى خودشان نیاورند. گفتند: ما امسال افطارى مىدهیم. اگر از شرق وغرب هم آخوند بیاوریم، سفره را مىدهیم و گزارش هم تهیه مىکنیم که علما آمدند و افطارى خوردند. بالاخره نشستند و فکر کردند تا برای یک عده طلبه مصنوعى یک آیت الله قلابى پیدا کنند. یک خربزه فروش بود که ریشهای سفیدى داشت. هیکل خیلى خوبى داشت. گفتند: آقا شما به این مجلس بیا. ما هم یک عمامهاى سر شما مىگذاریم و تو هم بنشین و یک افطارى بخور و برو. ما فقط مىخواهیم گزارش تهیه کنیم. گفت: قبول است. من که باید صبح تا شام خربزه بفروشم و آخرشب هم ده تومان در بیاورم، خوب این کار را میکنم. لباس روحانى را پوشید و آمد. یک عده طلبه قلابى هم با آیت الله قلابى نشستند و افطارى خوردند. و وقتى خواستند گزارش را رد کنند، ناصرالدین شاه گفت: بایستند من برای خداحافظی بیایم. گفتند: نه! اجازه بدهید بروند، اینها کار دارند، روضه دارند، سخنرانى دارند. گفت: نه بایستند. هرچه این مسئول دربار خواست او را نگهدارد، گفت: نه! باید بایستند. بالاخره ناصرالدین شاه آمد و گفت: آقایان یک لحظه بنشینید. دل مسئولینى که برنامه ریزى کرده بودند، تاپ تاپ مىکرد. قصه دارد لو مىرود. بالاخره تا رفت خربزه بخورد، چون افطارى تمام شده بود و آخرش بود. ناصرالدین شاه گفت: ببخشید که این خربزهها شیرین نیست، مثل این که نتوانستند خربزه شیرین تهیه کنند. یک باره آیت الله گفت: باید در خانه یا در دکان خودم بیایید تا خربزه خوب ببرید و یک باره همه چیز خراب شد. یعنى براى یک مدتى میشود همه کارى کرد اما بالاخره زمین موظف است که تخم هندوانه را هندوانه بیرون بدهد و کشف کنند که کسى که گفت: خربزه کاشتهام، دروغ گفته است. محال است دروغ کشف نشود. خدا قول داده است که هرکس دروغ بگوید من او را رسوا مىکنم «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»(بقره/72) یعنى خدا قول داده است که هرکس چیزى در دل دارد، لو مىرود. «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ»(محمد/30) منى که زبانم کاشانى است هرچه بخواهم ترکى و عربى و تهرانى و یزدى و اصفهانى حرف بزنم یا خواسته باشم لری حرف بزنم بالاخره یک زمانى کشف مىشود که من لر نیستم. آخر مگر مریض هستی. خوب به زبان خودت حرف بزن. تمام کائنات دست بدست هم دادهاند که دروغ گو را رسوا کنند. پس حالا که رسوا مىشوم از اول همین که هستم، باشم.
6- تقوا زمینهساز اندیشه و دید صحیح
«وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»(حدید/28) قرآن مىگوید: کسى که تقوا داشته باشد «وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»
یکى از آدمهاى مشهور که حالا معذور هستم که اسم او را ببرم مىگفت: در ماشین نشستم، گفتم:
الهى جسم وجانم خسته گشته *** در رحمت برویم بسته گشته
مىگفت: یک عوامى نشسته بود، حالا این آقا حجت الاسلام و یا دانشمند و مدیر کل و. . . بود نمیدانم ولی مقام مسئولى بود. مىگفت: با آن ژست و پز و عنوانى که داشت، این هم عوام بی سواد بود. سواد فارسی خواندن را هم نداشت ولى من تا گفتم: الهى جسم وجانم خسته گشته در رحمت برویم بسته گشته. گفت: آقا چه مىگویى؟ شیخ مىگفت: به قدرى خجالت کشیدم و دیدم که من مدیر کل که آن طرف دانشگاه ژاپن هم رفته است و شرق و غرب دنیا را دیده است از این بنده خدا که ازپشت کوه آمده خیلی کمتر هستم. چون دیدم که او دید دارد ولی من دید ندارم. آدمهاى پاک مىفهمند.
گاهى در مصاحبههاى تلویزیونى عوام یک حرفهاى پخته پخته مىزنند. اصلا گاهى عوام ضرب المثل هایشان روانشناسى است. مثلا مىگوید: آدم تارک الصلاه مهر وتسبیح جمع مىکند. این یک مثل وضرب المثل است ولى خوب این یک حقیقت روانشناسى است. یعنى آدمهایى که یک چیزى را ندارند و میخواهند با تاسف براى خودشان بدست بیاورند، آدمهاى تارک الصلاه هستند. آدمهای تارک الصلاه مهر وتسبیح جمع مىکنند. یک آدمهایى هستند که یک زمانى هیچ ریش نداشتند ولى وقتى ریش مىگذارند، چنین ریش مىگذارند که انتقام سالهاى قبل را بگیرند. خوب از این پیداست که همان آدم تارک الصلاه مهر وتسبیح جمع مىکند. خوب این یک مسئله روانى است.
عوام ما وقتى مساله مىگویند، مساله سادهاش حکمت است. مىگوید: خدا الاغ را شناخت که به او شاخ نداد. این مىخواهد حکمت خدا را بگوید. به یک کسى گفتند: امام باید معصوم باشد. گفت: بله! امام باید معصوم باشد. گفتند: دلیلت چیست؟ گفت: دلیل ندارد. هرچه بگندد نمکش مىزنند واى به روزى که بگندد نمک. خوب ما که امام مىخواهیم براى این است که ما کج مىرویم. واى به روزى که امام کج برود. امام کج نرود یعنى چه؟ یعنى امام باید معصوم باشد.
7- تقوا زمینهساز نزول رحمت و لطف الهی
قرآن میفرماید: «یغفرلکم» اگر شما تقوا داشته باشید، خدا لغزشهای شما را مى بخشد. امام فرمود: آمریکا هیچ غلطى نمىتواند بکند. این جمله که آمریکا هیچ غلطى نمىتواند بکند، یعنی چه؟ آیه قرآن است مىفرماید: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا» یعنى اگر شما مقاومت کنید «وَ تَتَّقُوا» اگر تقوا داشته باشید «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً»(آل عمران/120) اگر شما مقاومت کنید، تقوا داشته باشید، نقشه دشمنان هیچ ضررى به شما نمیتواند بزند. «لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» نقشه وحیله و مکر ابر قدرتها نمیتواند به شما ضرر بزند. به شرطى که «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» آقا فرشته مىآید؟ درست است فرشته مىآید. قرآن مىفرماید «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» اگر رزمندهها در جبهه و غیررزمندهها در پشت جبهه «تَصْبِرُوا» مقاومت کنند «وَ تَتَّقُوا» تقوا داشته باشند و گناه نکنند «یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمینَ»(آل عمران/125) خداوند با پنج هزار فرشته آنها را کمک مىکند. فرشته کمک مىکند، مىآید و دستتان را مىگیرد. قرآن مىفرماید: «یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ»(حدید/28) اگر شما اهل تقوا باشید، خدا لطفش را دو برابر مىکند. خدا در قرآن مىفرماید: اگر شما اهل تقوا باشید، خدا باران رحمتش را به شما نازل مىکند و جلوى خطرها را براى شما مىگیرد. نمونهاش پیغمبر ما است که بسیار با تقوا بود. بت پرستها همه رقم کارى با پیغمبر کردند ولی در هدف پیغمبر آسیبى وارد نشد. معنایش این است که دندان پیغمبر خونى میشود، مغز على (ع) پاره مىشود، پهلوى فاطمه (س) شکسته مىشود، جگر امام حسن (ع) سوراخ سوراخ مىشود، ائمه ما شهید مىشوند اما هدف باقی میماند. یعنی ائمه ما هدف خود را حفظ کردند. هدف دست ماست «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ»(اعراف/128) به هدف مىرسد. موسى به هدف رسید، فرعون به هدف نرسید. البته اگر انسان خواسته باشد که به هدف برسد، باید مشکلات هم داشته باشد. اگر هر زنى بخواهد که بچه دار بشود باید درد زایمان را بچشد. اگر گفتیم به هدف مىرسیم معنایش این نیست که گرانى نیست، مشکلات نیست. گرانى هست، مشکلات هم هست. مفقود، اسیر، شهید، جانباز و همه این سختىها هست، اما به هدف مىرسیم.
هدف ما چه بود؟ هدف ما این بود که خودمان رئیس جمهور را تعیین کنیم. پای صندوقهای رای بیاییم تا آمریکا رئیس جمهور ما را تعیین نکند. خودمان وکیل تعیین کنیم. آمریکا به ما سفارش ندهد. بسیجىهای خودمان، سربازهاى خودمان جنگ را اداره کنند. فرمانده مستشار خارجى در ارتشمان نباشد. به هدف رسیدیم. جوان هم داریم و هرگز نباختیم. اگر تقوا داشته باشید به هدف مىرسید «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ» ابراهیم یک نفر بود. کره زمین در شرک بود، اما ابراهیم به هدف رسید. موسى به هدف رسید. منتهى برای این به هدف رسیدن، سختى بسیار است. قرآن هم در کنار تقوا، صبر را هم میگوید. «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» در قرآن «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» خیلی با هم آمدهاند.
8- تقوا در گفتار و عمل و اظهار محبت
اشاره مىکنند که وقت تمام شده است. یک خورده حرف زدنهایمان را کنترل کنیم. آقا من خیلى مشتاق دیدار شما بودم. نه! خیلى مشتاق نبودى. اگر نیم کیلو خوبى دیدى، یک کیلو تعریف کردى متملق هستی. اگر نیم کیلو خوبى دیدى، یک سیر تعریف کردى حسود هستی. اگر نیم کیلو خوبى دیدى، نیم کیلو تعریف کردى انصاف دارى. یعنى در ستایش تعریف نکنید.
چهار نوع آدم داریم. بعضى آدمها هستند که مثل مگس هستند. مثلا اگر شخصی بیست حسن داشته باشد، آن طرف فقط بدی او را میگوید. آدمهایى هستند که مثل زنبور عسل میمانند. اگر بیست گل بد بو باشد و یک گل خوشبو باشد فقط مىرود و روى گل خوشبو مىنشیند. نه مثل زنبور عسل خوب است که بدیها را نمىبیند و نه مثل مگس خوب است که همه خوبیها را نمى بیند. در گفتن تقوا انصاف داشته باشید. اینکه در سایه جنس را مىفروشیم، بى تقوایى است. چون اگر آفتاب بفروشیم لو مىرود. اگر به کسى وعده دادیم بیا من جنس را به تو بدهم و با تو به مدارا رفتار مىکنم، بعد اگرسود زیادى از او گرفتى، این بى تقوایى است. تو به او قول دادهاى. توهین کردن بى تقوایى است. ساعت کاری اداره هشت صبح است ولی تو هشت ونیم صبح میآیی و این درست بى تقواى است.
تقوا در فکر: فکر بد نکنیم. تقوا در چشم: نگاه بد نکنیم. تقوا در زبان: حرف بد نزنیم. حتی تقوا در دل، غذا و دست نیز وجود دارد.
آخر حرفم این است که قرآن قول داده است که اگر شما گناه نکنید من به شما دید مىدهم. اگر شما گناه نکنید من شما را از داخل بن بستها بیرون مىآورم. خداى شما خالق است و قول داده است که اگر تقوا داشته باشید، من کارهاى مشکل شما را آسان مىکنم. اگر تقوا داشته باشید من به شما نور مىدهم. اگر تقوا داشته باشید، ضعفهایتان را مىپوشانم. این آیههاى قرآن است و خدا قول داده است. «وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»(حج/47) وعده داده است که اگرگناه نکنید من مشکلاتتان را حل مىکنم. منتهى ما گیج مىشویم و گناه مىکنیم و خدا هم کار ما را تاب مىدهد. اگر یک جوانى که در یک منطقهای است واقعا با تقوا باشد، هر جا مىنشیند، به حسابش مىگویند: آقاجان این جوان با تقواست. چشمش، زبانش، فکرش باتقواست اما نه خانه، نه پول، نه ماشین و نه سرمایهای دارد. خدا مىداند الان در جامعه ما هزاران نفر هستند که دنبال چنین جوانهایی مىگردند تا دخترشان را به چنین انسانهایی بدهند. اگر یک جوانى باشد که واقعا دست و چشمش پاک باشد، بسیار خوب است.
اگر مستأجرها باتقوا باشند اتاق خالى خیلى است. مىگوید: اگر به او اتاق بدهم دیگر بلند نمىشود. یک خرده بدى صاحبخانهها به خاطر بدى مستاجرهاست. اگر واقعا تقوا باشد خوب چرا من پول را در خانه بخوابانم، پول را به تو میدهم و تو با آن کار کن. چرا اینقدر با خواستگار چانه میزنیم؟ به خاطر این که مىترسم این پسر، پسر نا اهلى باشد. اگر جوانها پاک باشند، ازدواج راحت مىشود. جوانها پاک باشند پولها بیرون مىآید. هرکس پول دارد به جوانها میدهد و مىگوید: برو کار کن. اگر تقوا داشته باشى میگویی: خوب مسافر است، سوارش مىکنم. خود بنده که با ماشین مىروم، گاهى به برادرهاى پاسدار مىگویم: این را سوار کن. مىگوید: چه مىدانى که او کیست؟ بلکه آمد و قاچاقچى بود. مىگویم: خوب پس برو. آخر اگر واقعا تمام مردم پاک باشند، ماشین که مىرود تو هم سوار شو برو.
انشاءالله که خدا به همه ما تقوا بدهد که وقتى گفتند: این ساخت ایران است؟ بگوییم: به به! درود بر جمهورى اسلامى با این کارگرانی که دارد. اگر کارگر ایرانى ساخته پس حتما درست ساخته است. ولى متاسفانه اگر بگوییم ایرانى است، پس معلوم نیست که چیست ولی اگر ژاپنى است شاید خوب باشد. بى تقوایی کارگر آبروى جمهورى اسلامى را مىبرد.
خدایا! به کارگر ما، به شاطر ما، به آخوند ما، به واعظ ما، به دانشجوى ما، به استاد دانشگاه ما، به اداره ما، به بازارى ما، به زن ومرد ما تقوا بده که اگر گیر کردیم خدا به ما کمک کند. خدا قول داده است که اگر تقوا داشته باشید به شما دید و راه نجات آسانى و نور بخشش را میدهم. اینها وعدههاى قرآنى است.
خدایا! به آبروى محمد وآل محمد تقوا را در فرد فرد ما زندهتر بفرما.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»