تفسیر سوره فتح – 2
موضوع بحث: تفسیر سوره فتح – 2
تاریخ پخش: 24/1/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الحمدللّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیدنا و نبینا محمّد و علی اهل بیته ولعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»
به مناسبت پیروزی برادران رزمنده، ما درسهایی از قرآن را میگوییم، چند جلسه نیز اضافه قرار است صحبت کنیم و آیات پیروزی جنگ را بگوییم. چون در زمان پیامبر(ص) جنگهای زیادی رخ داد، جنگهایی که خود پیامبر گاهی شرکت داشتند و گاهی ایشان تشریف نداشتند. جنگهای زیادی بود، بعضی از جنگها در آن شکست و گاهی پیروزی بود.
بعضی از آیات و سورههایی نیز در قرآن است که به مناسبت پیروزی رزمندگان و آیات بشارت و تحقق وعدههای الهی است. این آیات در زمان ما خیلی مناسبت دارد. بخصوص این شبها که خیلی مردم ما به این مسئله عنایت دارند که پای تلویزیون بنشینند و از فیلمها و تصویرها و زحمات برادرانی که در صدا و سیما هستند و فیلمهایی که از جبهه گرفته شده است، استفاده کنند. یک عطشی دارند که از فتح و پیروزی بشنوند. من از این فرصت استفاده کردم که آیات پیروزی را بگویم.
در این جا بحث سوره فتح را داریم. سورهی فتح در جزء 27 قرآن است. خدا در این سوره به پیغمبرش میگوید: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً» و در این زمینه مقداری صحبت کردیم و حالا دنباله بحث را میخواهیم بگوییم. پس بحث ما درسهایی از قرآن به مناسبت پیروزی رزمندگان اسلام است. سورهی فتح با «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً» شروع میشود. این آیه را به عنوان سر نخ ترجمه و شرح کوچکی بر آن داشتم.
مطالب و مباحث را به سه بخش میتوان تقسیم کرد:
1- ساده
2- نیمه عمیق
3- عمیق
بحثهایی که من در تلویزیون مطرح میکنم یا ساده و یا نیمه عمیق است. چون بحثهای عمیق آن را باید برای فرصتهای دیگر و زمان دیگر و یا افراد دیگر بگذاریم که بیایند و بگویند. یک تفسیر سورهی حمد را من میگویم و یک تفسیر سورهی حمد را آقای مطهری میگوید، و یک تفسیر سورهی حمد است که رهبر انقلاب میگوید. هر دو تفسیر سورهی حمد میگویند اما عرض کنم تومانی چند ریال تفاوت دارد.
«إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً» ای پیغمبر! ما برای تو یک پیروزی آشکاری نصیب کردیم. یک پیروزی آشکاری را نشان دادیم تا تبلیغات و گناه تراشی ها، لغزش ها، کج بینی ها، سوءظن ها، دلهره ها، این بحثها که این اسلام پا میگیرد یا نمیگیرد؟ آیاموفق میشود یا نمیشود؟ ما حق هستیم یا خیر؟ از میان برداشته شود و این فکرهای کج و ناراحتیها منحل شود. ما چنین فتحی را نصیب تو کردیم. «لِیَغْفِرَ لَکَ»(فتح/2) تا پوشیده شود آن چیزهایی که باطل بود.
قرآن در همین سورهی فتح میفرماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّهِ»(فتح/26) هیچ از خودتان پرسیدید که ما وقتی میجنگیم، رزمندگان ما به چه چیزهایی دلشان خوش است؟ 1- راه ما راه اسلام است. 2- کشورمان جمهوری اسلامی است. 3- فرمانده کل قوای ما رهبر انقلاب اسلامی است. 4- رهبرمان امام است 5- مردم با ما هستند 6- راه ما حق است و داوطلبانه به جبهه آمدهایم.
1- دلخوشی رزمندگان ما و عامل محرک عربها
امت ایران چنین دل خوشیهایی دارند. دل خوشی تکیه به خدا، تکیه به مکتب، تکیه به رهبر، تکیه به امت، این تکیه گاهها را ایرانیها دارند و لذا شجاعانه در میدان میجنگند. در مقابل این بدبختهایی که در ارتش صدام شرکت میکنند، موتوری که اینها را داغ میکند چیست؟ ما را خدا و قیامت و بهشت و فرمان و تشویق امت و عشق به ملت و مکتب و رهبر تحریک میکند، اما عامل محرک عربها چیست؟ قرآن پاسخ میدهد: «إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ» البته ارتش بعث را میگویم. (وقتی میگویم عرب ها، منظورم همه عربها نبودند، منظورم ارتش بعث بود) کفار در دلشان تعصب جاهلی دارند. آنها جنگ را روی مسئله فارس و عرب بردند، یعنی صدام برای تشویق فرماندهان ارتش و سربازان بعثی میگوید: ای عراقی ها! بجنگید که در غیر این صورت عرب نابود میشود و این طرح استعمار است. سابق هم جنگ اعراب و اسرائیل میگفتند. جنگ اعراب و اسرائیل گفتند تا ترکیه و ایران و اسرائیل را کنار بگذارند. تا به این وسیله یک سری کشورها را از گود خارج کنند و بگویند: «جنگ، جنگ نژادی است» نخیر جنگ عرب و فارس نیست، جنگ اسلام و کفر است. همان زمان هم رهبر انقلاب در نجف فریاد زد و فرمود: نگویید جنگ اعراب و اسرائیل، بگویید جنگ اسلام و اسرائیل. عامل محرک و موتور محرک، در دل ارتش بعث، تعصب عربیت است و ما تعصب عربیت را شرک میدانیم. تعصب ایرانی بودن را نیز شرک میدانیم. اصولاً خاک برای ما ارزش دارد و لذا رزمندگان ما منطقههایی را که آزاد کردند، خاکش را میبوسند. ما خاک ایران را میبوسیم، زمین ایران را ارج مینهیم، اما مسئلهی تعصب ایرانی بودن غلط است. تعصب ایرانی بودن شرک است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»(حجرات/10) مسلمانها هر کجا هستند با هم برادرند و غیر از مکتب پافشاری کردن روی چیز دیگر شرک است، این عقیدهی من است.
اگر یادتان باشد چند ماه پیش میگفتم که در بعضی از مساجد و در برخی از روستاها که میرویم شعری میخوانند که خیلی درست نیست، گر چه مشهور است. خیلی از مشهورها غلط است. شعر این بود:
«در کرببلا به شمر ملعون لعنت *** در طوس غریب الغربا را صلوات»
آیا این شعر درست است؟ تحلیلش را اگر فکر کنید خیلی خوب نیست. چون انسان وقتی میخواهد صلوات بفرستد و یا لعنت بگوید، باید مکتبی فکر کند. ولی در این شعر محلی فکر کرده است. کرببلا برای عراق است، لعنت بگویید. طوس برای ایران است، هارون الرشید را نادیده بگیرید و غریب الغربایش را بگویید. کربلا شمرش را میگوییم و طوس غریب الغربایش را میگوییم و این درست نیست. اگر خواستیم صلوات بفرستیم باید مکتبی صلوات بفرستیم.
پس باید بگوییم در کرببلا به امام حسین صلوات، در طوس هم به امام رضا صلوات، در کرببلا به شمر ملعون لعنت، در طوس نیز به هارون الرشید لعنت. نه این که کربلا مال عرب است شمرش را لعن بگوییم، چون طوس برای ایران است، هارون را رها کنیم. این تعصب جاهلی است. این تعصب درست نیست.
2- تعصب نژادی ابلیس را ابلیس کرد
یک مثال برایتان بزنم. از همین خانمهایی که پای بحث من نشسته اند، وقتی بچه هایشان با بچههای همسایه در کوچه دعوا میکنند، فوری چادر را سر کرده و میرود سرآن پسری که با بچهاش دعوا کرده داد میزند. خواهر! چرا این گونه حرف میزنی؟ این تعصب جاهلی است. «حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّهِ» نباید تعصب داشت. باید ببینیم تقصیر کیست؟ شاید پسر شما تقصیر داشته باشد. همین که پسر من با کس دیگر دعوا کرد، قبل از این که ببینم حق با کیست، میروم و طرفداری پسر خودم را میکنم. این تعصب فامیلی و نژادی است. ابلیس را تعصب نژادی ابلیس کرد. وقتی خدا به ابلیس میگوید: «به آدم سجده کن»(نژاد پرستی او گل میکند) و میگوید: «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»(اعراف/12) نژاد من از آتش است و نژاد آدم از خاک است. تعصب نژادی ابلیس را ابلیس کرد. تعصب باعث شد که برادران یوسف، یوسف را به چاه انداختند. برادران یوسف گفتند: «إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوه أَحَبُّ إِلى أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ»(یوسف/8) برادران یوسف تعصبشان گل کرد، گفتند یوسف و برادرش نزد پدر موقعیتش بیش از ماست، در حالی که ما قلدر هستیم، ما قدرت داریم و گروهی هستیم، و این تعصب باعث انحرافشان شد. تعصب روی جمعیت، روی خاک، روی نژاد، روی زبان و هر چه باشد، از مدار توحید بیرون میرویم. آدم موحد و مخلص نباید این مسئل را مطرح کند.
نیروی رزمندگان ما ایمان به خدا، و نیروی رزمندگان بعث تعصب روی نژاد عرب بود و صدام خیلی روی عرب بودن تکیه میکرد و کاش راست میگفت، چون اگر راست میگفت باید مقابل اسرائیل میایستاد.
3- نزول آرامش بر دل پیامبر و مؤمنین
«فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنین»(فتح/26) قرآن میگوید آرامش را خدا بر رسول خود نازل کرد. این آرامش خیلی مسئلهی مهمی است. در مملکت ایران، از این 35میلیون، یا 36 میلیون، چه دلی از همه آرامتر است؟ دل امام! چه مغزی از همهی مغزها بیشتر به این افکار هجوم میآورد و متوجه حوادث میشود؟ امام. بیش ترین غصهها و خاطرات تلخ را به امام گزارش میدهند و آرام ترین دل ها، دل امام است و این قرآن مجسم و معنی این آیه است. «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنین» آرامش خودش را بر قلب پیامبر و بر مومنین نازل کرد. اینها دلشان آرام است.
در حال حاضر تنها کشوری که چندین سال است در محاصرهی اقتصادی است، ایران است. ایران تنها کشوری است که حدود 2 میلیون آوارهی افغانی را در خود پذیرفته است. ایران تنها کشوری است که یک سال و نیم در جنگ است و بعد از این مدت قدرتمندتر از اول ایستاده است. ایران تنها کشوری است که شرق و غرب بر سرش میزنند، ولی در عین حال آرام ترین و متین ترین دولت، دولت ماست. این است معنای این که خداوند آرامش را بر دل مؤمنین نازل کرد. زن ایرانی شهید میدهد، اما قلبش آرام است، زن غربی به خاطر این که فلان رنگ به آرایشش نمیخورد، از شوهرش طلاق میگیرد. زنانی که تربیت دیروز را با خود داشتند، یعنی به خاطر فلان مهریه و فلان خانه و فلان کفش و لباس، و با هر حادثهای قهر نمیکردند، چنان شدند که اکنون دختران عقد بسته ما شوهرشان شهید میشود و هیچ نمیگویند، صدها و هزارها دختر عقد بسته داریم که شوهرش شهید شده و در خانه آرام است و همین دختر در فرهنگ غیر اسلامی به خاطر کفش با شوهرش قهر میکند. دختری که دیروز در دبیرستان به خاطر یک مسئلهی جزئی و سطحی قهر میکرد، امروز شوهرش را از دست میدهد و قهر نمیکند. این را آرامش میگویند.
دولت ایران آرامش دارد. محاصره اقتصادی را پذیرفت، هزارها و میلیونها آوارهی افغانی و جنگ زده را در خود جای داده و همهی این مسائل دولت را محاصره کرده است ولی صدایش در نمیآید. زمان شاه با 6 میلیون بشکه نفتی که روزانه خرج میشد، اگر یک زلزله میشد این شیر و خورشید چه میکردند؟ همه پفکی بود. روی پرچم ایران شیر بود ولی آنهایی که زیر پرچم بودند گربه هم نبودند، حال شیر را برداشتهاند و خودشان شیر شده اند. سابق عکس شیر داشتیم و خودمان موش بودیم، حال عکس شیر را برداشتیم، و آرم الله روی پرچم آمد و خودمان شیر شدیم. در اوایل پیروزی یکی از این ملی میهنیها میگفت: ملیت ما از ما گرفته شد. یک آرم شیر داشتیم آن هم رفت. احمق! شیر رفت و الله آمد.
شیران روز، عبّاد شب. این رزمندگان در جبههها میرزمند و نمیدانم که از نماز شب اینها چقدر خبر داری؟ چه نماز شبهای با حالی میخوانند! در فرهنگ دیروز، نماز شب خوانهای ما 80 درصد پیرمردهای 50 سال به بالا بودند، آن پیرمرد هم که پیر است و پای تلویزیون نشسته است، خودش میداند که بعد از نیمه شب دیگر خوابشان نمیبرد. سه بعد از نیمه شب تنگی نفس شروع میشود، بلند میشود و وضو میگیرد و نماز شب میخواند. البته خیلیها هم خودشان را از رختخواب جدا میکنند و نماز شب میخوانند. سلام و درود خدا بر آنها باد! «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»(سجده/16) از رختخواب خودشان را جدا میکنند. . . از این نوع پیرمردها هم داریم. اما الآن 80 درصد نماز شب خوانهای ما زیر 30 سال(یعنی از 16 ساله تا 30 ساله) هستند. در شب اشک میریزند و گاهی به قدری تند میروند که باید جلویشان را گرفت. آنچه که باعث حرکت ما میشود خداست و آنچه که باعث حرکت صدامیها میشود نزاد عرب است. این نوع تعصب نزد ما شرک است. کما این که تعصب بروی فارس بودن هم شرک است. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم»(حجرات/13) ما نژاد برایمان حل شد، زبان برایمان حل شد، الآن فارس و ترک نداریم. عرب وعجم نداریم. کرد و لر نداریم. نژاد و زبان و شهر و ده نداریم، تحصیلات نداریم. در استخدام کمتر تأکید میکنند که فوق لیسانس هستی یا لیسانس؟ میگویند دزد است یا دزد نیست؟ دلش برای اسلام میسوزد یا نمیسوزد؟ ملت ایران را دوست دارد یا دوست ندارد؟ دلها از اسلام پر شده است. البته تخصص را نیز برایش حساب باز میکنند. چند درصد مربوط به مدرک و تخصص و چند درصد مربوط به این است که ایران و اسلام راچقدر دوست دارد و چقدر مسلمان است؟ اگر برای ایران خطر پیش آمد فرار میکند یا میماند؟
«فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ» سکینه از سکون است، سکون هم به معنای آرامش است. ما الان اگرچه خون میدهیم، اما آرامش داریم. زمان شاه سکوت داشتیم، اما سکون نداشتیم. زمان شاه سکوت داشتیم، دلها منفجر میشد، بغض داشتیم، ناراحت بودیم، ولی میگفتند: ساکت باشید. این که در زمان سابق سازمان امنیت میگفتند، امنیت از امن است. امنیت به معنای سکون است، نه به معنای سکوت. «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ» دل پیامبر آرام است.
4- خداوند سبب ساز و سبب سوز است
پیغمبر زیر یک درخت خوابیده یود، یک نفر از مخالفین گفت الآن میروم و او را ترور میکنم. شمشیر را کشید وآهسته، آهسته بالای سر پیامبر آمد و به پیامبر گفت چه کسی تو را نجات میدهد؟ تا گفت چه کسی تو را نجات میدهد؟ پیامبر فرمود: خدا! تا گفت خدا، خداوند حالی برای او پیش آورد که پایش لغزید و افتاد. پیامبر فوری بلند شد و شمشیرش را گرفت و در جواب پیغمبر گفت چه کسی تو را نجات میدهد؟ و او ماند که چه بگوید. مؤمن هیچگاه به بن بست نمیرسد، چون خدا هم سبب ساز و هم سبب سوز است. بین این دو مطلب فرق است. سبب ساز یعنی چه؟ یعنی که سبب نیست و سبب میشود. کشک چیزی نیست که انسان از آن پولدار بشود، ولی خدا اگر بخواهد از راه کشک انسان را پولدار میکند. قالی ابریشمی انسان را پولدار میکند ولی خداوند همین قالی ابریشمی را کاری میکند که چنان بازارش پایین بیاید و چنان حوادث پیش اید که این تاجر قالی از قالی ابریشمی سبب میسوزد ولی آن از کشک سبب میسازد. ریگ که جلوی فانتوم و هلی کوپتر را نمیگیرد؟ ریگ طبس سبب نیست، ولی خدا ریگ را سبب میکند و وسائل نظامی آمریکا را میسوزاند. این خدای ماست. کسی که ایمان به قدرتی دارد که آنچه را که سبب نیست، میتواند سبب کند، خیالش آسوده است. آتش میسوزاند ولی خدا جلوی این سبب سوزاندن را میگیرد. آتش برای حضرت ابراهیم(ع) گلستان میشود. قهر آمریکا سبب برای نابود کردن ماست، ولی این قهر آمریکا که سبب محکومیت ماست، خدا این سبب را از او میگیرد. خدا سبب ساز و سبب سوز است. «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ» و آرامش خیلی مسئلهی مهمی است.
ابی ذر هیچ نداشت، ولی آرامش داشت. الآن آمریکا همه چیز دارد ولی آرامش ندارد. خانوادههای مرفه همه چیز دارند، ولی آرامش ندارند. با شراب خود را آرام میکنند. با قرص خواب چند ساعتی میخوابند، با سیگار خودشان را آرام میکنند، پناه به سیگار، شراب، خودکشی و. . . نشانه عدم آرامش است. اینها وسائل آرامش پیدا کردن در غرب است، اما مؤمن به خدا دلش به خدا خوش است.
5- تقوی یعنی چه؟
«وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى»(فتح/26) رزمندگان ما ملزم به کلمه تقوا هستند. خداوند پیامبر و رسولش را به کلمه تقوی ملزم کرد. تقوی یعنی چه؟ تقوی را مکرر معنی کرده ام، معنی تقوی آن این است که انسان مصونیت داشته باشد. یعنی شناختی داشته باشی که خود را از گناه حفظ کنی، مثل انسانی که میفهمد این جا چاله است و در حال رفتن ترمز میکند. البته گاهی گاز میدهد. «کَلِمَهَ التَّقْوى» مثل این که انسان به زمین دارای تیغ و گل میرسد، لباس را بالا میزند که تیغها و گلها به لباسش نرسد. تقوی نیز به انسان حالتی میدهد که خود را از گناه حفظ کند.
وقتی میجنگند در جنگ مردانه میجنگند. علی بن ابیطالب(ع) در جبهه بود و با دشمن میجنگید، دشمن آب را گرفت و بر روی آنها بست، ولی مسلمانها حمله کردند و شط را گرفتند، گفتند: یا علی اجازه بده ما هم آب را بر آنها ببندیم، فرمود: نه، آب ندادن تقوی نیست. شما در رفتار با دشمن نیز مردانه عمل کنید. علی بن ابیطالب با دشمن سرسخت و تروریست خود ابن ملجم مردانه عمل کرد. (لعنت خدا بر او باد) ابن ملجم شخصی بود که علی بن ابیطالب را کشت، اما او را در خانه حضرت علی آوردند، برای حضرت شیر آوردند، حضرت میگوید: نیمی از این را به دشمن بدهید، چون اسیر ماست، باید با اسیر مدارا کرد. چقدر خوب شد که این اسیران را که در جنگ رزمندگان گرفته اند، همه ایران را شناختند و اسلام را شناختند، آزادی را شناختند و اینها در ایران آزاد هستند. تنها اسم این است که اسیر هستند، در واقع آزاد هستند و از شر صدام آزاد شدند. در این ایام که برای اینها آیاتی از قرآن خوانده شد و تفسیر شد، صدام و حالات صدام، افکار صدام، نیات صدام، روشن شد و حالات امام و رفتار امام برایشان مشخص شد. رفتار ارتش صدام و رفتار ارتش اسلام را که دیدند، خود اینها آماده شدند که به عراق باز گردند. اینها هر کدام اگر به عراق باز گردند، شاخه و سفیری از جمهوری اسلام میشوند. البته بعضیها هم ممکن است «قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»(انعام/43) یعنی سنگ دل باشند. «وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»(بقره/93) مانند گوساله پرستی که قرآن میگوید، صدام پرستی در قلبشان اشراب شده باشد و دیگر قابل هدایت نباشند. اما آنها که به طور طبیعی هستند، (یعنی سنگ دل نیستند) با دیدن این حالات ساخته شده اند، کما این که زندان ما چه کلاس خوبی بود. این دختر و پسرها که زندان رفتند، کلاسهایی برای اینها گذاشته شد و بحث آزاد مطرح شد که ببینیم چه میگویند؟ اجازه داده میشد که حرفشان را بزنند و اگر ما جواب علمی داشتیم پاسخشان را میدادیم.
اصلاً خود قرآن بحث آزاد را مطرح کرده است. آیاتی داریم که میفرماید: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ»(بقره/111) به مردم بگو برهانتان را بیاورید تا من ببینم چه میگویید. شما حرف حسابتان چیست؟ خدا بنی صدر را لعنت کند، بنی صدر فکر میکرد که مبتکر بحث آزاد است. حق دارد که این را بگوید، زیرا این آیه را بلد نیست. «هاتُوا بُرْهانَکُمْ» این بحث آزاد در قرآن است یعنی حرف هایتان را بیاورید ما گوش میدهیم و جواب میدهیم. این شعار بحث آزاد در قرآن است. این برادران زندانی در زندان هر چه حرف داشتند زدند.
6- رفتار با تقوی حتی با دشمن
«فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى»(فتح/26) با دشمن هم طبق تقوی رفتار کنند. قرآن کریم میفرماید که باید بجنگید. «لا تَعْتَدُوا»(بقره/190) اما تجاوز نکنید. با دشمن نیز باید این گونه باشید. حضرت علی(ع) بعضی مجرمانی را که شلاق میزد، بعد از شلاق زدن با نهایت محبت با ایشان رفتار میکرد و لذا در حدیث داریم که به فرمان علی بن ابیطالب دزدی را چهار انگشتش را بریدند. (البته هردزدی را انگشتش را نمیبرند، چون اگر بنا شد هر دزدی را انگشتش را ببرند، خیلی از مردم ممکن است بی انگشت شوند. دزدی را دستش را میبرند که شرایطی داشته باشد: یک قفلی شکسته باشد. دیواری را خراب کرده باشد. دو نفرشاهد عادل دزدی او را ببینند. قبل از این که به دادگاه رسد مال را پس ندهد. آخر بعضی وقتها دزد چیزی را دزدیده است و میبیند دارد لو میرود فوری مال را پس میدهد. اگر مال را پس بدهد، انگشت او را قطع نمیکنند، ممکن است او را تنبیه کنند ولی دستش را نمیبرند. باید قیمت مال یک چهارم دینار ارزش داشته باشد و شاهد عادل ببیند. اگر آدم عادل دزدی را ببیند باید از دزدی نهی کند، زیرا عادل اگر منکری را ببیند نهی از منکر میکند. دزدی که روبروی عادل دزدی میکند، معلوم میشود دزد مسلحی است که نهی ازمنکر در او اثر ندارد. در دزدی از مال پدر و پسر دست قطع نمیشود. شریک نیز این گونه است. یک شرایطی باید داشته باشد. که اکنون جای گفتنش نیست.) داشتم میگفتم که دزدی با همهی شرایط دستش به فرمان حضرت علی(ع) بریده شد. یک نفر از اینهایی که دنبال نقطه ضعف میگردند، به این فرد که دستش قطع شده، رسید. میخواست یک نیش و طعنهای بزند. (طعن به معنای نیزه است. حرفهایی که نیش دارد به آن طعنه میگویند، چون این نیزه سوراخ میکند، زبان نیز سوراخ میکند) به این فرد گفت که چه کسی دست تو را قطع کرده است؟ میخواست این فرد بگوید حضرت علی قطع کرده و چنین و چنان است. میخواست یک سری حرف نامربوط به حضرت علی بزند. گفت دستم را قطع کرد کسی که. . . و به تجلیل و تعریف از حضرت علی(ع) پرداخت. ما خیلی از جوانان شلاق خورده را داریم که بعد از شلاق خوردن دست کسی را که شلاق به آنها زده است را بوسیدهاند و گفتهاند که این شلاق ما را ادب کرده است. (جور استاد به ز مهر پدر) واقعیت این است که اسلام دین رحم است. ما در نمازمان چند بار رحم میکنیم؟ یعنی هر رکعت نماز ما 6 کلمه رحم در آن است. یک «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» برای حمد میگوییم و یکی برای «قُلْ هُوَ اللَّهُ» و یکی هم «الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» داریم. یعنی روزی 17 رکعت نماز میخوانیم. که از این 17 رکعت 7 رکعت آن را «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» میگوییم و در 10 رکعت و در هر رکعت 6 بار کلمه رحم را به کار میبریم که 60 بار میشود. یعنی هر مسلمانی روزی 60 مرتبه کلمه رحم را میگوید، خدا رحم دارد، خدا به همه رحم دارد، دین ما چنین دینی است. پیغمبر ما «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»(انبیاء/107) است. شلاق اسلام هم رحم است و لذا به شما برادرها و کسانی که از زندان بیرون آمدید، میگویم که این زندان هم برای شما رحم بود. یعنی کسی با شما دشمن نیست. غصه میخوریم که چرا با وجود امام دنبال رجوی رفتید.
سابق به پیرزنها میخندید که چرا داخل امام زاده شمع روشن میکنند. چون شمع مال زمانی است که برق نبوده است، با وجود خورشید چرا شمع روشن میکنی؟ میگفت آخر من نذر کرده ام. خوب غلط کردی که نذر کردی. نذری در اسلام ارزش دارد که کار صحیحی باشد و الا من نذر کنم که سرم را زمین بگذارم و پایم را هوا ببرم و با کله راه بروم. یا نذر کنم که مثل بزغاله با دست هایم راه بروم. آن نامرد میگفت که ما قسم خوردیم که به نظام شاهنشاهی وفادار باشیم. در روایات داریم که یک کسی قسم خورده بود که بین هیچ کس را اصلاح نکند. به او گفتند که آقا بیا این جا بین این دو نفر را اصلاح کن، گفت من قسم خورده ام، آیه نازل شد: «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَهً لِأَیْمانِکُمْ»(بقره/224) این قدر خدا را دست آویز نکنید. «لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ»(بقره/225) شان نزول بعضی از این آیهها این بود که یک کار خیری را قسم میخوردند که دیگر انجام ندهند. مثلاً میگوید: والله دیگر تو را به خانهام راه نمیدهم. میگوییم: او را ببخش، میگوید: قسم خورده ام، خوب بی خود قسم خورده ای. قسم و نذر در فقه وقتی ارزش دارد که حق باشد.
سابق پیرزنی در روز روشن میرفت و شمع روشن میکرد، به او میخندیدیم، حالا به این روشن فکرها میخندیم که در کنار رهبر انقلاب سراغ رجوی میروند. میگوییم: چرا سراغ این فرد رفتید؟ میگوید سازمان به من گفته است. سازمان غلط کرده است. چه کمبودی در اسلام میبینی که در این سازمان کامل میشود؟ و چه نقصی رهبر انقلاب دارد که آن رهبر منافقین ندارد؟ قرآن میفرماید که در اسلام زندان و تنبیه رحم است. و لذا حضرت علی(ع) وقتی یک کسی را شلاق میزد، بعد به او محبت میکرد. «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى»(فتح/26) خداوند آرامش را بر پیغمبر و مؤمنین فرستاد و اینها را با تقوی ملازم کرد که انسان در حین عصبانیت هم خود را کنترل کند.
داریم اگر میخواهید با کسی رفیق شوید دو سه بار او را عصبانی کنید. اگر دو سه بار در حال غیظ و عصبانیت خودش را کنترل کرد با او رفیق شوید. این پیداست «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى» یعنی تقوی را از دست نمیدهد. «وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها»(فتح/26) جوان میخواهد به جبهه برود، بسیج میگوید باید پدر و مادرت راضی باشد. چقدر اصرار و التماس میکند تا پدر و مادرش را راضی کند. این جوان که این قدر التماس میکند تا پدر راضی شود، این به خاطر «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى» است. اگر مسئله تقوی نباشد، میگوید: راضی باشد یا نباشد به من چه ارتباطی دارد. همین جوانی که در زمان شاه بی خبر در میرفت و مادرش فریاد میکشید: نرو! و او اعتنایی نمیکرد، امروز میگوید: مادرجان! قربانت بروم، اجازه بده به جبهه بروم. این را تقوی میگویند.
پیامبر اسلام خوابی دید که مردم به سلامتی وارد مکه میشوند، بعضیها سرهایشان را میتراشند و بعضیها موها را کوتاه میکنند و خلاصه یک عمرهای انجام میدهند، پیامبر این خواب را بیان کرد و پس از چندی با مردم حرکت کردند و سراغ مکه رفتند که یک طواف بکنند. مشرکین مکه فهمیدند که پیامبر با اصحابش میآید. گروهی سر راه آمدند و گفتند که نمیگذاریم بیایید و خلاصه بنا بود جنگی شود و نشد و صلحی شد و اینها بالاخره وارد مکه نشده بازگشتند. وقتی برگشتند یک آدمها بهانه گیری(که همیشه هستند) گفت: پیامبر گفته بود وارد مکه میشویم، چه شد که خواب درست نبود؟ مگر پیامبر خواب ندیده بود که شما وارد مکه میشوید؟ به پیامبر این مطلب را گفتند. ایشان فرمودند: من که نگفتم امسال، گفتم ما در آینده وارد میشویم و حتماً امسال نگفتم.
امام اول جنگ فرمود: یک سیلی به صدام بزنیم که نتواند قد علم کند و نتواند از جای خویش بلند شود، این جملهای بود که امام فرمود. بعضیها میگفتند: دیدید امام حرفش درست نبود؟ امام فرموده بود یک سیلی به صدام میزنیم که نتواند از جایش بلند شود. دیدی صدام کشورمان را تکه تکه گرفت؟ آری امام گفت سیلی میزنیم، اما چه تاریخی را گفت؟ پیامبر گفته بود مکه میرویم، رفتید نشد. خوب نشد، سال بعد بروید. دیدید خداوند خواب پیغمبر را تعبیر کرد؟ دیدید خداوند به جمله امام، لباس عمل پوشاند. «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا»(فتح/27) خداوند به رؤیایی که رسول اکرم دیده بود، لباس عمل پوشاند. خواب این بود. «بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرام» خوابی هست که من آن را از فقهای شورای نگهبان شنیدم و الان یادم نیست که این خواب را آن فقیه بزرگوار دیده بود یا از امام نقل میکرد. فکر میکنم از خود امام نقل کرد که در یک صحنه، آتش فسادی برپا شد و امام برخاسته تا این آتش را خاموش کند ولی این قبایی که امام پوشیده بود، سوخت ولی بالاخره امام با همان لباس سادهی زیر این آتش را خاموش کرد. چون بینندهی خواب شخص بزرگی بود، تعبیر صحیحی که شده بود، این بود که امام آتش فساد و ریشهی طاغوت راان شاء الله از بین میبرد، گر چه به قیمت سوختن لباسش باشد. گرچه به قیمت شهادت مطهری باشد. گر چه بهشتی و هفتاد و دو تن تکه تکه شوند. گر چه به قیمت شهادت دستغیب و هاشمی نژاد و مدنی باشد، اما بالاخره ریشهی نفاق و کفر را از جا میکند.
7- قاطعیت با کفار و مهربانی با خودی
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»(فتح/29) محمد رسول خداست و کسانی که با او هستند نسبت به کفار خشونت دارند، عباس هستند یعنی نسبت به دشمن عبوس هستند، دشمن را که میبینند، کمین میکنند. نسبت به کفار قاطع هستند ولی در عین حال «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» هستند. علی بن ابیطالب(ع) یتیمی را میبیند و اشک میریزد و برای این که بچه یتیم بخندد روی دست هایش راه میرود و صدای بزغاله در میآورد و بعد که به او میگویند یا علی! برای رئیس حکومت اسلامی در آوردن صدای بزغاله زشت است، میگوید: برای خنداندن بچه یتیم، من این کار را میکنم اما در عظمت او میبینیم که در یک روز دهها و صدها جنایت کار را میکشد.
امامی که به کارتر و ریگان میگوید: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، بعد به این برادر بسیجی و سرباز سپاه و به این رزمنده میگوید: من دست تو را میبوسم و بر این بوسه افتخار میکنم. لبی که میگوید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، همان لب میگوید: من بر دست این رزمنده بوسه میزنم و میگوید: رهبر من آن طفل سیزده ساله است که. . . نسبت به کفار قاطع و بین خود رحیم هستند. «تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً»(فتح/29) فقط نیروی رزمی نیست که در پادگان است، نماز شبهای این عزیزان را باید دید. این رزمندگان را میبینی که چه رکوعی در جبههها دارند، چه سجدههایی میکنند و در عین حال «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ»(فتح/29) هستند.
یکی از دوستان میگفت: داشتم در پادگان قدم میزدم، به جایی رسیدم و دیدم صدای نالهای میآید. دیدم یکی از جوانهای هفده، هجده ساله، صورتش را روی خاک گذاشته و چنان مناجات میکند که. . . فردا میخواهد به جبهه برود، امروز سحر هم صورتش روی خاک است.
ای برادر و خواهری که پای تلویزیون هستید، جوانهایی هم سن شما داریم که صورت هایشان را روی خاک گذاشتند و نعره کشیدند و سرهایشان را تسلیم شمشیر کردند و شما هنوز هم در خواندن یک نماز سهل انگاری میکنید. هنوز خواب شیرین صبح را رها نمیکنید؟ او خواب شب را برای خود حرام کرد و تو از خواب صبح هم دست نمیکشی؟ نکند در نماز کوتاهی کنیم.
در روز قیامت مجرمین به این مؤمنین میگویند: ای برادران سرباز و بسیجی! «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ»(حدید/13) برگردید تا ما از نور شما استفاده کنیم. ای سفید رویان بهشتی! خوشا به حالتان. میگویند: «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» بروید از دنیا نور بیاورید. میگویند «یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ»(حدید/14) ما در یک شهر و کشور و محله و کارخانه و مدرسه نبودیم؟ میگویند: چرا با هم بودیم ولی راهمان جدا شد، صورت من در سحر روی خاک زمین پادگان بود و میگفتم: خدایا مرا بیامرز. خدایا به من توفیق بده ریشهی طاغوت را بکنم. صورت من روی خاک بود، صورت تو روی بالشت بود. من شب دو ساعت خوابیدم و هشت ساعت جنگیدم، اما تو هفت ساعت خوابیدی و صبح هم 4ساعت به آن خواب اضافه کردی. شما 11 ساعت خوابیدی و ما 2 ساعت خوابیدیم. «أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» منتها تو از خواب، شهوت، شکم، دختر مردم و از یک نگاه نگذشتی و من زن تازه عروس داشتم و گذشتم. من خون خود را دادم، تو خون مردم را هم کشیدی. اینها ریاکاری نیست، چون بعضیها مثلاً میگویند: (پشه چون سحر خیز است خون مردم را میمکد) یعنی به خاطر مکیدن خون مردم سحر خیز است. آیه: «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً»(فتح/29) شامل سحر خیزانی نیست که همچون این مثال باشد. «سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود» به او که نگاه میکنی اثر سجده بر پیشانیشان پیداست، یعنی چهره آنها، چهرهی ملکوتی است. «ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ» همینطور که نام و نشان خود پیغمبر در تورات و انجیل آمده است، نام اصحاب رزمندهی پیغمبر هم در تورات و انجیل آمده است. «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ» همینطور که نام و نشان خود پیغمبر در تورات و انجیل آمده است، نام اصحاب رزمندهی پیغمبر هم در تورات و انجیل آمده است.
8- تشبیه جامعه اسلامی به نهال که بعد تنومند میشود
«کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ» اینها مثل گیاهی هستند که شاخه میدهند و بزرگ و قوی میشوند «فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِه» پیغمبر جامعهی اسلامی را به یک نهال که اول کوچک است و سپس تنومند میشود، تشبیه کرده است. «إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً فَکَثَّرَکُمْ»(اعراف/86) ای مسلمانان! کم بودید، و حالا زیاد شده اید. ای برادران کمیته ای، در آغاز چند کمیتهای داشتیم، کمیته سر از سپاه درآورد، سپاه سر از بسیج درآورد، بسیج سر از ارتش میلیونی سر درآورد. خداوند میگوید: جامعهی اسلامی مانند نهال است که کوچک است، اما «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ» نهال رشد میکند و فروع و شاخه هایش زیاد میشود، هم زیاد میشود و هم قوی میشود. بعد که قوی شد «فَاسْتَوى عَلى سُوقِه» ارتش بیست میلیونی قدرت سوم در دنیا میشود. «یعجب الّزراع» به طوری که خود پیغمبر که نگاه میکند لذت میبرد. خود کشاورز که میبیند نهال این درخت تنومند شده، لذت میبرد. خود رسول اکرم از این امت و خود رهبر انقلاب از این ارتش 20 میلیونی لذت میبرد. «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ»(فتح/29) بعد جالب این است که میگوید: «لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» جگر کفار به غیظ میآید که ما با چه کسی طرف شدیم؟ میگوید که من اف14 دارم. من اف16 دارم، این بسیج یک کلاه هم ندارد که برسرش بگذارد. این بسیجیان از این کلاههایی که بچه مدرسه ایها زمستان به سر میگذارند و با کمی نان خشک به جبهه میروند. آخر حداقل امکانات یک سرباز مسلح، داشتن یک کلاهخود است. جگر آمریکا میسوزد که این کیست که به سراغ من آمده است؟ آخر شاه دوست دارد اگر کسی او را میکشد، با خنجر طلا او را بکشد. اگر کسی شاه را با دسته گوشت کوب بکشد، شاه دو غصه دارد، یکی این که کشته شده و دوم این که با دسته گوشت کوب کشته شده است. «لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» کفار از این ناراحتند که این چه کسانی هستند که به جنگ من آمده اند؟
یک مشت از این بچههای مستضعفین، کارگران به پادگان رفته بودند، پرسیدم از این نیروهای بسیجی که آنهایی که اهل بازار هستند، دستشان را بلند کنند، چند نفری دست هایشان را بلند کردند. گفتم اداریها دستشان را بلند کنند، چند نفر دیگر دستشان را بلند کردند. گفتم معلمین و چند نفر دیگر دستشان را بلند کردند. گفتم کشاورزان و چند نفر دیگر دستشان را بلند کردند. بیش ترین بسیجی کشاورز و بچه کشاورز بود، کارگر و بچه کارگر بود. آمریکا میگوید: اینها با کلاه پشمی و گیوهی پاره به جنگ من آمده اند؟ و خیلی جگرش میسوزد. «لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ»آمریکا چشمت کور شود. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظیماً»(فتح/29) خدا وعده داده است. «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ»(قصص/5) اراده کرده همین گیوه پارهها جلوی اف16 بایستند. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» این وعدهی خداست، شما خدا را نمیشناسید. وعدههای خدا و نیروی ملائکه را هم نمیشناسید. ازغیب هم نا آگاه هستید. سراغ تز و آنتی تز خودتان بروید. ما غیر از تز و آنتی تز و سنتز کانال دیگری داریم. ما غیر از اف16 ملائکه هم داریم. ما غیر از نیروی ظاهری، نیروی باطن هم داریم. امت ایران این را کشف کرد، فهمید، یافت، عمل کرد و لمس کرد ولی شما نفهمیدید. امیدوارم این توجه به غیب و معنویت که ما داریم دوام داشته باشد و به تمام جهان هم سرایت کند.
همهی شما عجله کنید تا با این بسیج و مستضعفین، با این حرکت اسلامی، با این امت و رهبر، با این نمازجمعه، خودتان را پیوند بدهید که راه امت، راه حق است. بهترین رهبر و بهترین مکتب، بهترین دولت و بهترین مجلس، بهترین خاک و بهترین آب همین آب و همین خاک و همین مکتب و همین رهبر است. اگر جا ماندهای خود را برسان، جای دیگر خبری نیست.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»