تفسیر سوره حجرات – 9
موضوع: تفسیر سوره حجرات (9)
تاریخ پخش: 31/03/80
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- تفسیر سوره حجرات
آیه 4 و 5، یکی از سورههای قرآن سوره حجرات است. حجرات جمع «حجره» است «حجره» یعنی جایی که کسی حق ندارد بیاید تو، میگویند حجرهاش یعنی بالاخره در و دروازهای دارد، قهوه خانه قنبر نیست که هر کس بیاید، «حجره» حالا به عقل هم میگویند: «حِجر» چون عقل هم باعث میشود که هر چیزی را قبول نکند، کسی که عقل دارد دست به خیلی از کارها نمیزند، یعنی عقلش یک پلیسی است که هر چیزی را قبول نکند، پس به عقل میگویند: «حجر»، «وَ الْفَجْر، وَ لَیالٍ عَشْر، وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ، وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ، هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ» (فجر/5-1)
2- بحث تعدد زوجات پیامبر
«لِذی حِجْر» یعنی الذی عقل، به عقل میگویند: «حجر» چون دروازه بان است، پس «حجر» یعنی دروازه بان، عقل «حجره» یعنی دروازه دارد یعنی خلاصه که در دارد. اطاقی است که در و سامان دارد. پیامبر اسلام(ص) خانه کوچکی داشت اطاقهای مختلفی داشت، همسران متعددی داشت، همسران پیامبر، هر همسری یک دلیلی داشت، کتابهای زیادی شاید صد کتاب در این زمینه نوشته شده، که چرا پیامبر ما زنان متعدّد داشت، افراد مختلفی بودند چون یکی از راهِ ارتباط با قبیلههای مختلف این بود که پیغمبر، احساس کنند که پیغمبر داماد آن قبیله است، کارشکنی نکنند، یعنی آنها پیامبر را از خودشان بدانند و اگر این زمان پیامبر اینکه بگوییم همه دختر بودند و جوان بودند و چنین بودند، چنان بوده، اینچنین نبوده. پیامبر، اوّلین ازدواجش در سنّ، بزرگترین یعنی، زنهای از بیست و پنج سالگی تا حدود بعد از بعثتش تا حدود چهل و چند سالگی یک همسر داشته، آدمی که آن وَرِ پنجاه سال، بین پنجاه و شصت سال، کسی که بین پنجاه و شصت سال زنهای مختلفی بگیرد آن دیگر برای نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله، نعوذ بالله جسارت نباشد، کسی که آنوَرِ پنجاه سالگی و شصت سالگی داماد میشود آن دیگر هدفش، هدف جوانی نیست.
علاوه بر اینکه هر زنی یک خصوصیّتی داشته مثلا بعضی از زنها مسلمان شدند فامیل آنها را بیرونشان می¬کرد، حال که مسلمان شدهای برو کنار، دیگه تو فامیل ما نیا، پیغمبر این زنِ مسلمان را با یک مرد مسلمان عقد میکرد بعد مرد هم میرفت جبهه شهید میشد، این نه شوهر داشت، هم از نظر شوهر ضربه خورده بود هم از نظر فامیل هم چند تا یتیم داشت، میگفت: خیلی خوب پس بیا زنِ خودم باش، زنی که یک مشت یتیم دارد و از یعنی زنهای پیامبر غیر از حضرت خدیجه نه مالی داشت و ازدواجها بعد از پنجاه سال بود بنابراین توجه کنید، چند اصل را دقت کنید:
1- پیغمبر ما کاری را روی هوس نمیکرد، نعوذ بالله آدمهای عادی هم که روی هوس کار میکنند این وَرِ چهل سالگی است نه آن وَرِ پنجاه و پنج سالگی است.
2 – زنان پیامبر جوان جوان نبودند، داغدار بودند، بعضیهای آنها چند شوهر کرده بودند و از فامیل اخراج شده بودند.
اجمالاٌ اخراج شده از فامیل، شهید داده، یتیم دارد، سن بالا، آن وَرِ پنجاه سال با این خصوصیّات دیگر وصلهای به پیغمبر نمیچسبد.
حالا هر خانمی در یک اطاقی بود، اطاقهای پیامبر چقدر بود؟ تفسیر آلوسی از تاریخ ابن سعد نقل میکند که طولش حدود ده زراع بود، که «زراع» از اینجا را میگویند تا اینجا تقریباٌ نیم متر، یک خورده از نیم متر شاید کمتر است، تقریباٌ چهار متر طولش بود و تقریباٌ سه متر عرضش و سقفش هم دست بلند میکردی به سقف میرسید، پردهای داشت هر اطاقی از موی بزغاله، اطاقهای ساده که زمان ولید که اینها را خراب کردند و جزء مسجد دادند در مدینه، مردم گریه کردند و یکی گفت: ای کاش این اطاقها بود و مردم میآمدند و میدیدند که کسی که توانست یک میلیارد مسلمان راه بیاندازد، خانه خودش چقدر ساده بود.
حالا این کلمه «حجرات» یعنی حجرههای پیامبر، اطاقهای خواب، بعضی از مسلمانهای بی ادب میآمدند می¬گفتند: یا محمد اخرج بیا بیرون میخواهیم تو را ببینیم، آیه نازل شد شما چقدر بیادب هستید، صبر کنید تا پیامبر خودش بیرون بیاید، حالا آیه را برایتان بخوانم آیه 4 و 5 از سوره حجرات، آیه را میخوانم و برایتان درسهای اجتماعیاش را بیان میکنیم، پس سوره حجرات آیه 4 و 5، آیه این است «إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» (حجرات/4)
«إِنَّ» را که بلدید یعنی چه «الَّذینَ» کسانی که ندا میزنند و داد میزنند از دور «مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ» از پشت اطاقها داد میزنند میگویند: «یَا مُحَمَّدُ اخْرُج» (کافی/ج1/ص449)، «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» اکثر اینها بیعقلند. چه کنند که عاقل باشند؟
«ولو» یعنی اگر «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (حجرات/5) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ» اگر اینها که داد میزنند «صَبَرُوا» صبر کنند «حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ» تا خودِ پیامبر بیاید بیرون، «حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ» قطعاً برای اینها بهتر است. «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» خداوند غفور رحیم است یعنی بالاخره، با اینکه اینها بی عقلی و بی ادبی میکنند ولی خداوند اینها را میبخشد. حالا یک سؤال دارم جواب دهید: یک پیامبری که الآن حضور ندارد و اطاقهایش هم خراب شده یک کسی پُشت دیوار داد میزده، حالا این چیست که ما بعد از هزار و چهار صد سال، بیاییم بگوییم آنها که داد میزدهاند بی عقل هستند، آیا این مسأله روزاست؟
«بسم الله الرحمن الرحیم» بله، آیات قرآن در یک حادثه نازل میشود، اما برای همیشه درسی است، الآن ما آدم نداریم که داد میزند و نمیگذارد طرف آرام بگیرد؟ میگوید حالا درسها که میگیرم این است ببینید ما گاهی وقتها ممکن است بگوییم: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) بریده باد دست ابولهب.
بگویند: ابولهب که فعلاً نیست، میگوییم: خودش نیست ولی فکرش هست، ابولهب چی بود، عموی پیامبر بود، کارشکنی میکرد، وقتی میگوییم: مرک بر ابولهب، یعنی مرگ بر کارشکن. کسی که مانع اهداف پیامبر است، هر چه پیغمبر کار میکرد، ابولهب کارشکنی میکرد، الآن اگر یک کسی اینطوری است. قصّه: حالا – درسهایی که از این میگیریم این است که:
3- ادب ابن عباس نسبت به استادش
یک قصه برایتان بگویم: ابن عباس، تفسیر آلوسی به خانه استادش میرفت استادش چه کسی بود؟ ابی ابن کعب، درب خانه مینشست تا استادش بیاید، یک وقت استاد گفت: ابن عباس شما میآیی پهلوی من درس بخوانی، درب را بزن. فرمود: قرآن میگوید: وقتی میروید درِ خانه پیغمبر داد نزنید بنشینید تا خودِ پیغمبر بیاید بیرون و من به همین دلیل درِ خانه استاد داد نمیزنم تا خودِ استاد بیرون بیاید، پس ببینید در همان زمانی هم که پیغمبر بود. این آیه مالِ شخص پیغمبر نبود، یک ادب بود که انسان نسبت به معلمش و مربی¬اش باید احترام بگیرد. ادب باید مراعات شود، هر کسی توی خونهاش حق آزادی دارد، افراد برای خودشان برنامه ریزی کردهاند، اینطور نیست که شما، اَلو بفرمایید، آقا یک استخاره کنید، آقا میفهمی چه ساعتی است، این وقت استخاره است، آقا پیغمبر که خوش اخلاق بود، بله پیغمبر خوش اخلاق بود اما با اینکه او خوش اخلاق است بعضی وقتها از دست مهمانهایش حرص میخورد. آیه بخوانم:
میآمدند خانه پیامبر(ص) نهار میخوردند و مینشستند، خوب دیگه چی، او یک چیزی میگفت او یک چیزی میگفت تا غروب پیامبر هِی دلش شور میزد روش نمیشد بگوید بروید آیه نازل شد: از این آیههایی است که شماها هم بلد هستید معنایش را «فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ» (احزاب/53) «فَإِذا طَعِمْتُمْ» وقتی طعامتان را خوردید.
«فَانْتَشِرُوا» پاشید منتشر شوید. بروید، «لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ» چرا نشستهاید گپ میزنید «إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ» پیغمبر حرص میخورد، روش نمیشود بگوید بروید.
این یک ادبی است، قصه مالِ مهمانی خونه پیامبر است، اما بابا هر جا رفتید مهمانی ناهار خوردید تو را به حضرت عباس، پاشید بروید، ممکن است این خانم کلاس داره، ممکن است این آقا اداره داره، ممکن است آقا قرار داره، که چی شما آمدهای مهمانی، ظهر آمدهای مهمانی، تا غروب نشستهای، آیه قرآن است، متن وحی است:
4- قرآن برای تمام زمانها است
میآمدند خانه پیامبر، پس ببینید قصه مالِ خانه پیامبر است، اما فتوکپی آن مالِ همه مهمانیهاست. قصه مال ابولهب است اما فتوکپیاش مالِ همه کارشکنهاست، قصه مالِ داد زدن است. الآن کسی توی کوچه داد نمیزند؟ خیلی هستند توی کوچه داد میزنند، همین الآن، حتماً شنیدهاید من که خیلی دیدهام که توی ماشین نشسته کار به این خانه داره حال ندارد پیاده شود، درِ خانه را بزند همینطور توی ماشین که نشسته بوق میزند،آقا جون شما یک آدم تحصیلکردهای، متمدّنی، آخه تو به این خانه کار داری چرا توی کوچه بوق میزنی که همه خانهها را، این مالِ تحصیلکردههای ما، غیر تحصیل کردههای ما هم همینطور است.
آیا این درست است که او بعد از ظهر خوابیده حالا از این چیزهایی که دوره گردها میآیند، البته دوره گردها دو سه جور میخوانند جنوب شهر محل فقرا دمپایی کهنه، لنگه کفش، سماور شکسته، میخریم، اسفناج، سبزی، کاهو، شمال شهر، تلویزیون رنگی، قالی نو و کهنه، بالاخره یا قالی یا اسفناج یا دمپایی پاره. بالاخره مردم را از خواب بیدار میکند این آیه میخواهد بگوید: انسان در مسکنش حق آزادی دارد. این آیه میگوید: آزادی مسکن، کسی که رفت توی مسکنش کسی حق ندارد از توی خانه بیرونش بکشد. نظام باید یک افرادی را سَرِ شیفت بگذارد برای آتش نشانی، برای پزشکی، برای پلیس، ولی این مسئول شیفتش است، پست شبانه، اما یک کسی که رفت توی خانهاش حق استراحت، حتی یک چیزی به شما بگویم، آیا اگر شما آمدی درِ خانه من، من توی خانه بودم، حق دارم به شما بگویم من آمادگی ندارم شما الآن به من مراجعه نکنید یک همچنین حقّی دارم یا ندارم، بله آیهاش را میخوانم همه شما بلد هستید: «قیلَ ارْجِعُوا» (حدید/13)
«قیل» یعنی چه «قال» یعنی چه: «قال» یعنی خودش گفت. «قیل» یعنی بهش گفته شد، اگر گفته شد «ارجعوا» «ارجع» یعنی برگرد مراجعت کن، من الآن خوابم میآید حال ندارم، «فارجعوا» اگر گفتند برگرد، برگرد و نق، اَه چرا؟ اَه میگی؟ آقا، بابا این خانه اوست، حق آزادی مسکن دارد. آقا شنیدم شما دوشاخ تلفن را در خانه میکشی، اسلام به من اجازه داده وقتی میروم تو خونه دوشاخ تلفن را بکشم، چون آزادی مسکن حق من است، آقا شما چرا موبایلتان خاموش است، حق دارم در ملکم اثر کنم، گاهی وقتها توقّع بالاست، همه هم یک توقعات، بیاییم قرآنی باشیم، قرآن چیزی را فروگذار نکرده، از مهمترین مسأله گفته که: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر» (توبه/12) رهبران کفر را بکشید که مهمترین مسأله نظامی سیاسی است، تا مسأله تلنگل زدن، که بچه کوچولو «الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ» (نور/58) بچههایی که هفت ساله، شش ساله هستند وقتی میخواهند بروند توی اطاق بابا و نَنِه در را باز نکنند، بروند.
قرآن میگوید: «الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ» در بزنند، از تِق، تِقِ اطاق بابا و نَنِه گفته تا کشتن رهبران کفر، این را میگویند: دین خوب، دینی ارزش دارد که ریزترین مسائل تا بزرگترین مسائل را داشته باشد مهم «فَقاتِلُوا» دارد و هم در زدن اطاق.
قرآن میگوید: هر وقت با فریاد مؤمنی را اذیّت کردی این نشانه بیعقلی است، توپ بازی باشد، یا قرآن خواندن یا هیأت، مداحی یا شعر، سرود باشد یا بوق ماشین یا عروس بردن، هر صدایی که مردم آزاری توشه، این کار غلط است، خوب حالا این آیه مالِ امروز است یا دیروز، مالِ هر روز، گاهی وقتها آدم میگوید هی بابا، آقای قرائتی حالا چهار نفر آمدهاند پشت دیوار پیامبر(ص) داد زدهاند، حالا ما بنشینیم بگوییم که: «إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» حالا نه «الَّذینَ» هست و نه «یُنادُونَکَ» و نه حجرهای هست. بابا پیغمبر نیست مؤمن و امّتش هست، دیوار خانه پیامبر نیست، نعرههای دیگر هست. خوب درسهایی از این آیه میگیریم.
1- پیامبر اسلام هم نیاز به استراحت دارد.
ما نماینده امام خمینی(ره) بودیم امام هم زنده بودند رفتیم در یکی از شهرها سخنرانی شب میخواستم بخوابم به صاحبخانه گفتم: آقا برای نماز صبح ما را بیدار کنید. گفت: به به به، به به به نماینده امام هم خوابش میبرد گفتم: من خودم نماینده امام هستم خوابم که نماینده امام نیست، خوب خوابم میبرد ساعت یک بعد از نصف شب میخوابم. خوابم میبرد دیگه ببین مردم توقع دارند که حالا که من نماینده امام شدم. اتوماتیک از خواب بپرم.
انسان نیاز به رسیدگی به خانواده دارد، به عبادت دارد، هر لحظه مزاحم هر کسی نشویم، تلفن بی وقت نکنیم، توقع بیجا نداشته باشیم، آزادی مردم را سلب نکنیم، فشار و هیجان بوجود نیاوریم. یکی از علما اسمش را ببرم میشناسید، گفتند آقا بروید منبر، گفت. مطالعه نکردهام، گفت: من امروز مطالعه نکردهام، گفتند: صلوات ختم کنید، گفت: مطالعه نکردهام، پیرمردِ ریش سفیدی است از آیت اللههای مشهد است، از علمای بزرگ مشهد است، خلاصه با زور و صلوات و هیجان رفت منبر و رفت، گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» بی مطالعه سخنرانی ظلم به افکار و عمر است که شما عمرتان را دراختیارمن گذاشتهاید.
باید یک چیزی یاد بگیرید. اگر عمرتان را گذاشتهاید و من بی مطالعه حرف زدم بر عمر شما خیانت کردهام، من چون امروز مطالعه نکردهام سخنرانی نمیکنم والسلام علیکم و رحمه الله، آمد پایین، رفت بالای منبر این را گفت آمد پایین.
برنامههای مردم را به هم نزنید برنامههای ورزشی هم همینطور است. یک مدیری علاقمند به من شد دعوت کرد مرا دبیرستان، بچهها توپ بازی میکردند، توپ بچهها را گرفت گفت بچهها سالن، یا الله سالن، خوب بچهها هم همه آمدند سالن، دیدم بچهها نشستهاند و خیلی عصبانی هستند. گفتند: آقا بفرمایید: سخنرانی کنید، ما رفتیم توی سالن گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم» اسلام با ورزش مخالفتی ندارد، اسلام با ورزش همراه است، پس بنابراین بچهها ورزش.
البته اینکه میگوید: «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» بعضیها…، این خود یک درسی است برای امور تربیتی، معلمین، پدر، مادر، روحانی که وقتی انتقاد میکنی نگو همه، میگوید: اکثراً چون همیشه هستند که واقعاً توجه ندارند.
ببین گاهی افراد جسور هستند و بی حیا، گاهی افراد، نعره میکشد، گاهی تُنِ صدایش بلند است، گاهی یکی میخواهد بیادبی کند پایش را دراز میکند، گاهی بابا دردِ پا دارد پایش را دراز میکند، یعنی هر کس پایش را دراز میکند، یعنی هر کس پایش دراز است نگو بی ادب، میگوید: آنها ممکن است آدم توی کوچه هم داد بزند امّا توجه نداشته باشد، ممکن است بسیاری افراد تا امروز نمیدانستهاند که مردم آزاری از طریق بلندگوی مسجد، نمیدانستند حالا نگوییم همه اینها بی عقلند، آن که میفهمد و لج میکند بی عقل است، اما کسی توجه ندارد میرود پایش را میگذارد روی قرآن، منتها نفهمیدم این آیه قرآن است، گناه نکرده، اگر بفهمد قرآن است پا رویش بگذارد بی ادب است یعنی اینکه میگوید: «أَکْثَرُهُمْ» یعنی شعور مهم است مسأله توجّه مهمّ است.
در عین حال چون اینها مؤمن هستند خداوند در آخر آیه میفرماید: «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» یعنی: با اینکه این کار را کردهاید، این کار را نکنید، کارهای گذشته را هم خداوند میبخشد و از این هم معلوم میشود اگر یک آدم بی ادب است طردش نکن، ممکن است یک کسی یک کار بی ادبی هم کرد امّا افراد بی ادب، آخرش میفرماید: «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»
یه سری حرف دیگه هم دارم شیرین است ولی وقت تمام شد. انشاء الله در جلسه بعد انشاء الله. فعلاً شما را به خدا میسپارم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»