تفسیر آیه آخر سوره فتح
موضوع: تفسیر آیه آخر سوره فتح
تاریخ پخش: 76/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» (فتح/29) این آیه میفرماید: محمد(ص) رسول خداست. اسم احمد و محمد در قرآن آمده است. کار نداشته باشید که فلانی خوشش بیاید یا نه، حق این است و معجزه ثابت کرده است.
1- همراهی با پیامبر و ولایت
این «مَعَهُ» یعنی چه؟ کلمه «مَعَ» یعنی: با. راجع به پیغمبر اسلام، سه تا تعبیر است: «آمَنُوا بِه» (اعراف/157)، «آمَنُوا لَهُ»، «مَعَهُ» به پیغمبر ایمان آورد. برای پیغمبر ایمان آورد. با پیغمبر بود.
این «مَعَهُ» یعنی «با پیغمبر بودن». چون گاهی آدم به شخصی ایمان دارد اما با او نیست. مثال: ما ایمان داریم که علم چیز خوبی است اما ممکن است سال تا سال سراغ آن نرویم. معیت و با هم بودن مهم است. خیلیها هستند که ایمان دارند اما همراه نیستند. نماز میخوانند اما با مهر نیستند. یعنی مهر همیشه همراهشان نیست. قرآن را قبول دارند اما همراه قرآن نیستند. ولایت فقیه را قبول دارند اما ممکن است با ولایت فقیه نباشند.
با هم بودن اثر دارد. یعنی قلم و مرکب با هم نوشتن را انجام میدهند، قلم خالی نمینویسد. سوزن و نخ با هم عمل دوختن را انجام میدهند. در این آیه میخواهد بگوید: مسلمان و مؤمن واقعی چه کسی است؟ چون ممکن است گاهی انسان بگوید: من حزب اللهی هستم. من عضو انجمن اسلامی هستم. من جزء هیأت هستم. من انقلابیام، خیلی خوب؛ هستید. اما قرآن میفرماید: خودتان را با این خط کش اندازه بگیرید. اینکه میفرماید: «مَعَهُ» یعنی چه؟ در زیارت جامعه میخوانیم: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ» (مصباحالمتهجد/ص361) یعنی: مؤمن کسی است که نه از او جلو بیفتد (از رهبر و از معصومین) اگر جلو افتادید افراطی هستید و اگر عقب بمانید تأخیری هستید و… حالا میگویید: این به چه درد ما میخورد؟! این مال اصحاب پیغمبر(ص) است. به ما چه؟!
پیغمبر(ص) سه تا پشت دارد: «نبوت، حکومت، قضاوت» نبوتش الآن نیست. اما حکومت و قضاوتش هست. این جمله از حضرت امام(ره) بود. برای نبوتش باید وحی نازل شود. اما وحی دیگر نازل نمیشود. اما حکومت و قضاوتش هست. و « ولایت فقیه» هم همین است. قرآن هم حاضر است. پس ما نباید از او جلو بیفتیم یا از او عقب بمانیم. ما چند رقم آدم داریم. آدمهایی که نوک انگشتشان را گاز میگیرند! آدمهایی که خیلی عصبانی میشوند چهار تا انگشتشان را گاز میگیرند. آدمهایی که خیلی خیلی عصبانی میشوند تمام انگشتانشان را به دهان میگیرند.
2- آثار و برکات همراهی با پیامبر
در قرآن آیهای داریم که میفرماید: افرادی هستند تمام انگشتانشان را گاز میگیرند! و آنها کسانی هستند که میگویند: ای کاش رفیق بد نداشتیم! «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً» (فرقان/27) دو تا دستانش را میجود! میگویند: چرا این کار را میکنی؟! میگوید: «یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً» ای کاش که از پیغمبر(ص) جدا نمیشدم. دختر اگر از مادرش جدا شد خطرناک است. پسر اگر از پدرش جدا شد خطرناک است. رمز اینکه چرا میخواهند بعضی با هر قلمی و هر فکری مردم را از ولایت جدا کنند، چون اگر مردم از ولایت جدا شوند میشود زمان شاه. و باز هم میتواند آمریکا بر ما حکومت کند. اگر دستمان در دست امام باشد میشویم حسین فهمیده، اما اگر دستمان را از دست امام جدا کنیم حتی اگر شاه هم باشیم بله قربان گوی آمریکا میشویم. یعنی شاه بدون ولایت بله قربان گوی آمریکا است و پسر سیزده ساله همراه ولایت میشود حسین فهمیده.
کسانی که «با» پیغمبرند مشمول رحمتند. قرآن میفرماید: «قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلیمٌ» (هود/48). ای نوح! مؤمنینی که با تو بودند و سوار کشتی شدند، کفار همگی غرق شدند و کشتی هم به سلامت نشست ولی بدان: سلام و برکت بر تو (نوح) و بر کسانی که با تو بودند.
افرادی که با پیغمبر(ص) هستند در قیامت خوار نمیشوند: «یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ» (تحریم/8). کسانی که با پیغمبر(ص) هستد الگو هستند. قرآن میفرماید: «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ» (ممتحنه/4) چه کسی الگوی شماست؟ شما الگوی خوبی دارید: ابراهیم و همراهانش (کسانی که با ابراهیم(ع) بودند.) همراهان پیغمبر مشمول سلام و برکات الهی هستند.
3- استقامت بر حق و انگیزههای استقامت
همراهان پیغمبر آدمهای مقاومی هستند. قرآن میفرماید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» (هود/112) استقامت کن همانطور که گفتیم. بعد میفرماید: «وَ مَنْ تابَ مَعَکَ». ای نوح! استقامت کن، همانطور که گفتیم. یعنی استقامت طبق امر من باشد. بعضیها استقامت میکند از روی لجبازی و یکدندگی. فرق بین استقامت و یکدندگی چیست؟! یکدنده میگوید: روی میل خودم! من دوست ندارم. تا پای جانم هم میایستم. مقاومت میکند و جانش را هم میدهد، اما جانش را در راه هوسش میدهد. میفرماید: استقامت کن همانگونه که به تو گفتیم. روی آنچه به تو گفتیم استقامت کن نه روی میل خودت. چون ممکن است یک فرد تودهای هم بگوید: نه! من تودهای هستم و منافق. حتی اگر مرا اعدام کنید دست از نفاق بر نمیدارم. «فَاسْتَقِمْ» بارک الله، استقامت کن. این استقامت است اما «کَما أُمِرْتَ» نیست. استقامتش طبق ماموریت نیست بلکه از روی لجاجت است.
یکوقت میگوید: چون خدا فرموده میایستم، یکوقت میگوید: خودم دلم میخواهد بایستم. بنابراین هر استقامتی ارزش ندارد. یک کسی صورتش را غیر شرعی اصلاح میکرد. به او گفتم: تو که ذاتت خوب است، جنست هم خوب است. خودت هم خوب هستی و مدیریت و سوادت هم خوب است، حالا این ظاهر را هم درست کن. گفت: ببین من چون زمان شاه این رقمی بودم دلم میخواهد استقامت کنم. گفتم: این استقامتی که شنیدهای این نوعش نیست. استقامتی ارزش دارد که «کَما أُمِرْتَ» یعنی بر اساس وحی باشد. روی قانون خدا استقامت کنید نه روی حب نفس. ولذا گاهی آدم کسی را تهدید میکند بعد هم بر میگردد. مرد این است که حرفش صدتا باشد بر خلاف اینکه میگویند: مرد حرفش یکی باید باشد. مرد کسی است که اگر 99 تا حرف زد و بعد فهمید اشتباه کرده حرف صحیح را بگوید.
کلمه «مَعَهُ» را معنا کردیم. یعنی کسانی که همراه پیغمبر هستند. بعضی افراد همراه پیغمبر نیستند. مثل خانمها و آقایان وسواسی. پیغمبر(ص) میفرماید: بابا پاک میشود. این آقا میگوید: نه خیر پاک نشد! کاسه سر داغتر!! همانطور که پیغمبر فرموده باید عمل کنیم. شخصی به پیغمبر(ص) اینگونه سلام کرد: «سلام علیکم و رحمه الله و برکاته»! حضرت فرمود: شورش را درآوردی! ما اینقدر نگفته بودیم. اگر گفتند: «سلام»، بگو: «سلام علیکم»، اگر گفتند: «سلام علیکم»، بگو: «سلام علیکم و رحمه الله»، اگر گفتند: «سلام علیکم و رحمه الله» بگو: «سلام علیکم و رحمه الله و برکاته»؛ برای من چه ماند؟! من چه بگویم؟! یک چیزی هم برای من بگذار تا بگویم. شورش را در آوردی. شخصی دعا میخواند: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»! حضرت فرمود: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ» را ما گفتیم، اما «وَ الْأَبْصَارِ» را شما از خودت گفتی؟! جلو افتادی! آن مقدار که به ما گفتهاند: پشت بام داد بزن، اذان است. کی گفته با بلندگو اذان بگو؟! در قانون اسلام اذان با حلقوم است. برو پشت بام و اذان با حلقوم بگو. اما بلند گو را که گفت؟! قبل از اذان کی گفت شما یک ربع مناجات بگذاری؟! اسلام به ما گفت: بروید روی بام با بهترین صدا و از حلقوم اذان بگویید. اذان حلقومی را بلندگویی کردیم. ده دقیقه قبل از اذان مناجات گذاشتیم! مردم میخواهند بخوابند. فقط با صدای اذان مردم باید بیدار شوند. اسلام گفته: این 5 دقیقه را با صدای اذان بیدار شوند. شرع هم میگوید: مردم باید با صدای الله اکبر از خواب بیدار شوند و الا چه فرقی با اروپا دارد؟! از علامتهای شهر اسلامی این است که مردمش با صدای اذان بیدار شوند. (اذان با حلقوم)
ما کار اضافه میکنیم. به ما گفتهاند: این دعا را بخوان. شما چرا زیادی میخوانی؟! به ما گفتهاند: بعد از نماز 34 مرتبه بگو «اللَّهُ أَکْبَرُ»، 33 مرتبه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و 33 مرتبه «سُبْحَانَ اللَّهِ»، ما میگوییم: بگو تا 40 تا!! اصلا یک آیه داریم که عددها رمز امتحان هستند. قرآن میفرماید: «عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ» (مدثر/30) جهنم 19 تا مأمور دارد. 19 تا!! یکی دیگر میگذاشت تا 20 تا شود! یعنی چه؟! قرآن میفرماید: گفتم 19 تا، تا ببینم فضول کیه؟ «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً» (مدثر/31) به ما میگویند: در 34 متری یک گنج است. بکن تا به گنج برسی. ما میگوییم: ما 36 متر میکنیم، چه فرقی میکند! میگوید: بکن اما به گنج نمیرسی. اگر دکتر گفت: قرص را نصف کن و بخور، اگر شما دو تا را با هم بخوری، میمیری! اگر گفتند: دستت را به احترام ادب تا نزدیک گوش بالا بیاور، اگر کمی بالاتر ببری میزنند در گوشت. میگویند: همان که گفتیم: «کَمَا اُمِرْتَ» یعنی همانطور که گفتم. جُک نمیگویم بلکه اینها نکتههای ظریفی هستند.
4- سازشناپذیری و برائت از دشمنان
«أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» (فتح/29) یعنی چه؟! یعنی با کفار سازش نکن. ما در فارسی اصطلاحی داریم به نام «ماستمالی» به معنای سرهم بندی، از بین بردن. قرآن عوض ماستمالی از روغن مالی استفاده میکند. «دُهْن» در عربی یعنی روغن، «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (قلم/9) یعنی دوست داشتند روغن مالی کنی تا آنها هم روغن مالی کنند. دوست دارند که از ارزشها صرف نظر کنی. تو کوتاه نیا. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» سازش ممنوع! بابا حالا تو کمی کوتاه بیا. کوتاه آمدن در چیزهای قراردادی میشود. مثل اینکه شما به بقال بگویی 100 تومان، او بگوید: نه 110 تومان یا 90 تومان در مسایل شخصی قراردادی میشود کوتاه آمد. اما اینکه: حالا کوتاه بیا و یک نماز بدون رکوع بخوان!! این دیگر نمیشود.
قرآن در جاهایی برائت را واجب میکند. درجایی میفرماید: «لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ» (نساء/144) کافر را ولی خود قرار ندهید. اجازه ندهید که آمریکا بر شما ولایت و حکومت و سرپرستی کند. باز میفرماید: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا» (هود/113) به ستمگران تکیه نکنید، هرکس به مقداری که کمک ظلم کند به همان مقدار شریک است. و لذا حدیث داریم: روز قیامت انسان میبیند که یک قطره خون روی سینهاش ریخت! میگوید: این چه بود؟! میگویند: وقتی فلانی را کشتند، تو به اندازه یک قطره از خون شریک بودی. یا ایستادی و خندیدی، یا شمشیر تیز کردی، یا تشویقش کردی یا ساکت شدی و یا… به ستمگر تکیه نکنید.
«جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (توبه/73) با کفار و منافقین جهاد کن و نسبت به اینها غلیظ باش. «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) بریده باد دست ابولهب. بابا عمو است؟! عمو باشد. من بارها این جمله را گفتهام که: نمک گیر نشوید. بابا ما نان و نمک او را خوردهایم چه کار داریم که ده کیلو تریاک دارد!؟! ولش کن. ما با هم رفیق هستیم. بابا نمک گیر نشوید. او با این کارش جوانان را از بین میبرد. عمری حضرت موسی(ع) در خانه فرعون نان و آب او را خورد. اما نمک گیر فرعون نشد. هدف ما از خواندن داستان حضرت موسی(ع) خواندن قصه نیست. داستان حضرت موسی(ع) به ما میگوید که: نمک گیر نشوید. آمدند خواستگاری دخترم، دیدم پسر چشم دار، مادرش هم التماس کرد، دیگر رویم نشد که بگویم نه! رویت نشد؟! خاک بر سرت، بابا به جوان نااهل دختر نده، رویم نشد یعنی چه؟! دخترت را بدبخت میکنی بخاطر اینکه رویت نیامد بگویی: نه!؟ این حرفها چیه؟! یک پست حساس را میدهیم دست یک آدم بی عرضه، میگوییم: خوب او را بردار. میگوید: زشت است. زشت است یعنی چه؟! بسمه تعالی بلند شو برو. ما یک مقدار رو در بایستی داریم. نباید در کشور جمهوری اسلامی رودربایستی باشد. سلام و صلوات خدا بر امام (ره). بعضی از اعضای دفتر امام (ره) یک روز گفتند: ما نمیدانیم که امام (ره) از ما راضی هستند یا نه؟ برویم از ایشان بپرسیم. نکند امام از ما راضی نباشد و نگوید. یکی از آقایان رفت پیش امام و گفت: آقا! ما در این دفتر در خدمت شما هستیم و کار میکنیم. شما بالاخره از ما راضی هستید یا نه؟ ایشان فرمود: «هرلحظه بدانم که شما خلاف هستید یا اینکه کسی بهتر از شما پیدا کنم، یا از شما ضعفی ببینم… من با کسی رودربایستی ندارم.»
5- شیوههای دعوت به خوبی و ترک بدیها
البته باید محترمانه گفت: مثل: «إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنی عَنْکَ شَیْئاً» (مریم/42) ابراهیم(ع) کوچولو بود. به پدرش گفت: کار شما اشتباه است.
نقش انجمن اسلامی این است که در دبیرستان تذکر بدهد. اگر امر به معروف نکند که خاصیتی ندارد، منتهی برای هر کسی به نوعی باید رفتار کرد و تذکر داد. انجمن اسلامی باید درسش قوی باشد. وگرنه خواهند گفت: تو با 16 تا تجدیدی مرا نصیحت میکنی؟! نباید تجدیدی باشند. بیان باید خوب باشد. «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83) با مردم به نیکویی صحبت کنید. بعد هم باید آگاه باشیم که: با کی چگونه صحبت کنیم، چون ممکن است یک حرف که من میگویم او گوش ندهد اما از شما قبول کند. اینجا شما باید بگویید. بلقیس یک خانم تاجدار بود. حضرت سلیمان(ع) وقتی به او نامه نوشت، نامه را به هدهد داد تا به او بدهد نه به کلاغ. چون زن تاجدار پرنده تاجدار میخواهد. برای خلبان اگر خلبان صحبت کند ارزشش بیشتر است. برای پزشک هم پزشک صحبت کند. همچنین در شرایطی باشد که طرف آمادگی شنیدن نصیحت را داشته باشد. چون گاهی وقتها طرف ناراحت و عصبانی است. یکی از دوستان میگفت: دیدم عروس میبرند و وضع عروس در ماشین خیلی بد بود. رفتم به داماد گفتم که:… تا گفتم او عصبانی شد و حرف بدی گفت. به او گفتم: در آن موقعیت، وسط خیابان، زمانی که داماد حواسش جای دیگری است آخر جای این حرفهاست؟! دوده و گرد گچ هردو منکر هستند. با گرد گچ باید انقلابی برخورد کرد اما اگر با دوده انقلابی برخورد کنیم هم دستمان کثیف میشود و هم دوده نمیرود. دوده را با فوت کردن میتوان بلند نمود. هر منکری قلق خاصی دارد. دندان که درد میکند میشود پر کرد اما گوشی که درد کرد که نمیشود پر کرد! نمیشود با هر کسی یک جور صحبت نمود. کی حرف بزند؟ آدم تجدیدی نه، آدم بی سلیقه نه. چه زمانی باشد؟ و لذا حدیث داریم: مجرم را در زمستان شلاق نزنید. زمستان دردش بیشتر است. بگذارید تا کمی هوا گرم شود و نزدیک ظهر به او شلاق بزنید؛ تذکر بنویسیم، نامه بنویسیم و…
6- مهربانی و محبت با مردم
«رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» (فتح/29) نسبت به خودمان رحمت داشته باشیم. به ما گفتهاند که: لباس کفار را نپوشید. برای اینکه وقتی لباس کافر را پوشیدی معنایش این است که: خلق و خوی آنها را پسندیدهای. یعنی خودت را باختهای. کسی از لباس خودش بیرون میآید و لباس دیگران را میپوشد که خودش پوک باشد و به دیگران عشق بورزد.
از امام صادق(ع) نقل شده که: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِی وَ لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِی وَ لَا تَسْلُکُوا مَسَالِکَ أَعْدَائِی فَتَکُونُوا أَعْدَائِی کَمَا هُمْ أَعْدَائِی» (عللالشرائع/ج2/ص348) حدیث داریم: لباس دشمن مرا نپوشید. «وَ لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِی» یاد غذاهای قدیمی بخیر. الآن غذاهای خارجی میخورند. حتی اگر مزه هم ندهد ولی اینکه خارجی است کافی است. «وَ لَا تَسْلُکُوا مَسَالِکَ أَعْدَائِی» روشتان مثل روش دشمن من نباشد. یعنی یک خرده غیرت دینی داشته باشید. من خودم هم کسی هستم. با کمال تأسف الان مهندسین ما خودشان را باختهاند! البته خوشبختانه پشیمان شدهاند. چند مسجد در تهران ساختند که گنبدش مثل کلیسا بود! حضرت عباسی انبار سیب زمینی به آنها شرف دارد. باید نسبت به کفار غیرت داشت و خود را نباخت. خدا رحمت کند امام (ره) را. میفرمود: ای کاش خودم جوان بودم میرفتم و سلمان رشدی را اعدام میکردم. جوهرهاش جوهره دینی بود. گاهی انسان باید خودش را فدا کند. اگر در بیابانی ماشین در گل گیر کند و هیچ وسیلهای نباشد تا بتوان ماشین را بلند کرد مثلا من عمامهام را باز کنم و به ماشین ببندم، راننده ماشین تا آخر عمر، من هرچه بگویم گوش میکند. چون دید که من خودم را (عمامهام را) فدا کردم.
قرآن نازل شد تا ما را بالا ببرد. «نَزَّلَ» یعنی پایین آمد، تا انسان را بالا ببرد. ما هم گاهی باید پایین بیاییم و تواضع کنیم.
نسبت به خودیها: «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ». خدا رحمت کند آیت الله سعیدی را. یکروز او را بدون عبا دیدند. گفتند: عبایت کو؟! گفت: دیدم در خیابان شخصی میلرزد، آن را به او دادم. پیش خودم گفتم: در قیامت میگویند: تو هم عبا داشتی و هم قبا ولی او هیچ نداشت پس… عجب!!
7- اوصاف یاران پیامبر و عبادت آنان
«تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً» (فتح/29) یعنی: وقتی به ایشان نگاه میکنی میبینی که در حال رکوع و سجودند. پیداست که رکوع و سجود نباید در اتاق باشد. اینکه میگویند میبینی، پیداست نماز باید علنی باشد. امت حزب الله باید نمازشان را علنی بخوانند. اینکه فرموده: برو پشت بام و بگو: «حَیَّ عَلَى الصَّلَاهِ»، یعنی عبادت باید علنی باشد. میگویند: ریا میشود. خوب ریا شود. مگر هر ریائی بد است؟! آن ریائی حرام است و نماز را باطل میکند که خودنمایی کنیم. من نمیخواهم خودنمایی کنم بلکه میخواهم نماز نمایی کنم. فرق است بین خودنمایی و نمازنمایی. من میخواهم نماز را مطرح نمایم.
«رُکَّعاً سُجَّداً» رکوع و سجود برای چه؟ «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً» یعنی با اینکه رکوع و سجود میکنند باز هم از خدا فضل میخواهند! میگویند: خدایا رکوع و سجود ما کافی نیست برای رفتن به بهشت باید به ما فضل کنی. این رکوع و سجود ما خیلی ارزشی ندارد. آخر گاهی آدم میگوید: من سه هفته نماز شب خواندم!؟ باید، دیگر مشکلات من حل شود، فکر میکند که از خدا طلب دارد. قرآن میفرماید: آنها دائما در رکوع و سجودند اما باز هم فکر فضل هستند. قرآن میفرماید: «سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» (فتح/29)؛ یاران پیغمبر از صورتهایشان پی میبری که اهل نماز شب و سجدههای طولانی هستند.
«ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ» (فتح/29) یاران پیغمبر(ص) در تورات و انجیل در هرکدام 5 تا علامت دارند که ذکر شد. «وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ»، «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» (فتح/29) در کتاب مسیحیها، آمده امت پیغمبر آخر 5 علامت دارند: مسلمانها مثل دانهای هستند که جوانهشان بیرون بزند. سپس این جوانه قوی میشود. سپس ضخیم میشود. سپس روی پای خودش میایستد. اینها خصوصیات مؤمنین است. یعنی مؤمن باید پویا باشد. یعنی دو روزش مثل هم نباشد. ما باید فرهنگمان را صادر کنیم. باید تولید کنیم. حضرت فرمود: اگر روزی از من بگذرد که بر علمم اضافه نشود آنروز روز مبارکی نیست.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»