تفسیر آیه الکرسی – 2
موضوع: تفسیر آیه الکرسی – 2
تاریخ پخش: 72/03/20
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی داشتیم راجع به آیه الکرسی. میخواستیم در یک جلسه بگوییم نشد. در یک جلسه قسمتی از آن را گفتیم و چون آیه الکرسی از نظر شیعه و سنی تعبیر شده به این که قلّه قرآن است و امیرالمؤمنین(ع) فرمود: من هر شب آیه الکرسی را میخوانم. سیمای توحید است و رمز یک رقم توکل و خود سپردن به خدا و این هاست.
مردم ما هم بسیاری از آنها با آیه الکرسی آشنا هستند.
1- خلاصه تفسیر جلسه قبل
برای این که در جریان جلسهی اول باشید. من سه چهار دقیقه بحث را تکرار میکنم ولی عمدهی بحث ما که حدود نیم ساعت است، قسمت دوم آیه الکرسی است.
آیه الکرسی از این جا شروع میشود. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» (بقره/255). نیست معبودی جز او، جز او معبودی نیست. معبود ارزشمندی. بله معبود خیلی است. برای بعضیها پول معبود است برای بعضیها شکل و زیبایی معبود است برای بعضیها. . . هر دلی را یک چیزی میکشد اما همه میگذرد و میپرد پول میرود، زیبایی میرود قدرتها سلطنتها امکانات همه میپرد. آن معبودی که دائمی باشد نیست جز او. معبود واقعی معبود به حق. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ». حّی هست و قیوم. زنده است. منتها ما هم زنده هستیم. خدا هم زنده است. فرق میکند. گفت که: کریم شیرهای کریم است، کریم خان زند هم کریم است. خداوند هم کریم است. یک ریال هم پول است. هزار تومان هم پول است. میلیارد هم پول است. یک قطره آب است اقیانوس هم آب است. حیّ، حیّ است. منتها خداوند، «یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ»(المصباح کفعمی/ ص256). خداوند زنده ایی است که قبل از هر زندهای او زنده بوده، بعد از هر زندهای او زنده است همهی زندهها میمیرند. همهی زندهها محتاج هستند او زندهای است که احتیاج ندارد.
«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ». البته چون اینها را بحثشان را قبلاً کردیم فقط اشاره میکنیم.
قیوم یعنی همه به او وابسته هستند اما او به کسی وابسته نیست. موجودات همه به او وابسته هستند من برای وابستگی یک مثال بزنم: الآن در ذهنت یک ماشین سه طبقه تصوّر کن. یک ماشین چهار طبقه تصوّر کن. هر لحظه اراده کنی آن تصور از بین میرود یعنی به جای ماشین سه طبقه، خانهی سه طبقه تصوّر کن. اراده کنی به جای خانهی سه طبقه، جنگل تصوّر کنی، دریا تصوّر کنی، یعنی یک چیزی را که شما در ذهنت تصوّر میکنی وجود آن چیز در ذهنت مربوط به ارادهی شماست. هر لحظه اراده بکنی هست هر لحظه اراده کنی نیست. میگویند الآن یاد خانهی داداشم افتادم. میگویند یاد مشهد امام رضا(ع) باش میگویی باشد. میگوید یاد سی و سه پل اصفهان باش میگویی باشد. یعنی وجود سی و سه پل یا مشهد یا خانهی بابایت خانهی خودت یا خانهی داداشت، هر یک از اینها وجودش مربوط به این است که شما بخواهید. اگر خواستید آن چیز در ذهنت هست نخواستید از ذهنت میرود. همین طور که وجود ذهنی بند به ارادهمان است وجود خارجی بند به ارادهی خداست. خواست هست نخواست نیست.
آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی از علمای بزرگوار مشهد یکی از شاگردهایش میگفت: رفت روی منبر درس بدهد هر چیزی بلد بود یادش رفت. گفت: امروز خداوند اراده کرده صفحهی ذهن من از همهی معلومات پاک شود و من هیچی نمیتوانم بگویم. آمد پایین.
امام (ره) به یکی از علما گفته بود: یک مرتبه خدا حافظه را از من گرفت هر چی بلد بودم یادم رفت حتی یادم رفت اسمم روح الله است. یک ربع فکر کردم اسمم چیست. یادم رفته بود. قرآن به پیامبر میگوید: اگر بخواهیم «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» (اسراء/86) اگر بخواهیم آن چه به تو وحی میکنیم از ذهنت میرود. ما چیزی نیستیم وجود ما نور است ولی وصل به کارخانه. یک لحظه برق کارخانه قطع شود، تمام لامپها، شیشهی خالی بیش نیست.
قیوم است یعنی همه بند به او هستیم. اما او بند به کسی نیست.
«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ». «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض» (بقره/255) آن چه در زمین و آسمان هاست مال اوست. این که خانهی شما مال شماست نه خانهی شما مال شما نیست. سندی است در گاو صندوق خانهی شما. و گرنه این زمین شما رویش زندگی میکنید سندش هم به اسم شما هست اما مالکیت واقعی ندارید. و لذا نمیتوانی خانهات را بزرگ کنی. نمیتوانی خاکش را شکلش را الآن شما خودت مالک خودت هستی اما نمیتوانی رنگ دندانت در اختیار خودت نیست. قد شما شکل شما، حافظه شما استعداد شما.
«لَهُ ما فِی السَّماواتِ» همه چیز در دست اوست. «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض». مالکیت حقیقی مالکیت دائمی نه اعتباری و نه محدود. اینها را گفته بودیم. حالا جلسهی امروز. جلسهی امروز ما از این جا شروع میشود.
2- مفهوم و تفسیر «در دین اکراهی نیست»
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/256). یعنی چه؟ در دین اکراهی نیست. دین زورکی نیست. آزادی است. ما آزادیم دین داشته باشیم یا نداشته باشیم. انسان آزاد است دلیل آزادی چهار چیز است:
1- پشیمانی: چون انسان پشیمان میشود نشان دهندهی این است که آزاد است. چون انسان اگر مجبور باشد پشیمان نمیشود. شما وقتی کاری میکنی پشیمان میشوی که میگویی میتوانستم این کار را انجام ندهم. چرا انجام دادم. آدمی که پشیمان میشود، پشیمان میشود، پشیمانی نشان دهندهی آزادی است یعنی میشد من این کار را نکنم. پشیمانی دلیل بر آزادی است.
2- انتقاد: این که شما به کسی انتقاد میکنی چرا این کار را کردی. یعنی میتوانستی این کار را نکنی این نشان دهندهی آزادی است.
3- تربیت: این که شما بچهات را تربیت میکنی نشان دهندهی این است که بچه میتواند راه حقی را قبول کند یا راه باطلی را قبول کند. و گرنه اگر بچه مجبور است ما مثلاً هیچ وقت به گردو نمیگوییم خواهش میکنیم دراز شو. به خیار خواهش میکنیم گرد شو. چون نه خیار میتواند گرد شود و نه گردو میتواند دراز شود چیز مجبوری نصیحت کردنی نیست. همین که شما نصیحت میکنی، همین که شما انتقاد میکنی، همین که شما از کردهی خودت پشیمان میشوی این نشان دهندهی این است که انسان آزاد است. میتواند انجام دهد میتواند انجام ندهد. انسان مجبور نیست نگو آقا شانس ما است. شانس یعنی چه؟ از چیزهایی که دروغ است همین کلمهی شانس است. انسان اراده دارد و خودش میتواند این که گفتم هیچی دست ما نیست. رنگ مو، قد، شکل… در آفرینش ما در اختیار خودمان نیستیم اما در اعمال خودمان در اختیار خودمان هستیم ما در آفرینش از خودمان اراده نداریم یعنی نمیتوانم پاییز و زمستان را عوض کنم، خورشید و ماه را عوض کنم، مادر نمیتواند با ارادهی خودش دختر بزاید یا پسر بزاید، خلقت دست ما نیست. اما بعد از آن که خلقت دست ما نیست اما حالا که خلق شدیم اعمال ما و کردار ما دست ما هست. میتوانیم این کار را بکنیم میتوانیم این کار را نکنیم.
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ». اکراه در دین نیست. حالا اکراه در دین نیست من یک جمله بعضی از این لیبرالها آن زمانی که مسئولیتی داشتند یک چیزی گفته بودند. در سخنرانیش گفت: (البته من همان زمان در تلویزیون بودم من از روز اول انقلاب آمدم تلویزیون) آن زمانی که ایشان مسئول بود من هم در تلویزیون بودم. منتها خوب بحث علمی بود ایشان میگفت که: لا اکراه فی الدین یعنی نمیشود با زور گفت یک کاری بکن یک کاری نکن. دین یعنی اعتقاد، در اعتقاد زورکی نیست ولی در عمل زورکی هست. ما اگر دیدیم یک کسی بیخودی بوق میزند میتواند نیروی انتظامی تشر بزند. و اگر گوش نداد بوق آن را خفه کند. اگر دیدیم یک جایی بیخود پارک کرده سد معبر است میشود با جرثقیل ماشینش را برداریم. اگر دیدیم یکی کسی سیگار میکشد و هی میگوییم آقا ما هم از این هوا حق تنفس داریم هوای اتاق، هوای تاکسی مال همه است به چه دلیل تو سیگار میکشی. حق هوای مرا از من میگیری وقتی گوش نداد میتوانی سیگار او را بگیریم خاموش کنیم. در عمل میتوانیم زور بگوییم.
امیرالمؤمنین(ع) آمد به یک خرمافروش گفت: داداش این جا خیمه زدی خرمافروشی راه بندان کردی ایشان گوش نداد دوبار، سه بار تذکر داد آخرش فرمود: خیمهاش را آتش بزنید. ما داریم که پیامبر خانه را خراب کرد، ما داریم که امیرالمؤمنین خیمه را سوزاند، داریم که افرادی را کتک زدند. ما در اسلام قصاص داریم، تنبیه داریم، جریمه داریم، شلّاق داریم. این که میگوید اکراه در دین نیست یعنی در اعتقاد زور نیست. اعتقاد دست من نیست اما در عمل زور است چون اگر عمل آزاد باشد، هر کسی هرجا میخواهد کاسبی میکند. یک وقت میبینی وسط میدان یک کسی هوس کرده بلال بفروشد. یک کسی وسط خیابان هوس میکند پارک کند. اگر زور نباشد، نمیشود منتها زور برای اجرای عدالت. نه زور برای این که من خوشم میآید آن زوری بد است که از روی نفس است میگوید آقا من دوست دارم تو نوکر من باشی.
یک وقت میگویی من دوست دارم تو مزاحم مردم نباشی خوب این جا کار درست کردی و کتک هم حق اوست. پس کتک و زور برای اجرای حق، حق است. کتک و زور برای این که تو میل من باشی، باطل است زور برای میل، باطل است. اعمال زور برای اجرای حق، درست است.
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» یعنی در اعتقادات اکراه نیست. چرا اکراه نیست؟ چون انسانی که برهان دارد نیازی به اجبار ندارد. واقعاً اگر بتواند یک کشورهایی را برود، خوب است حالا ما خودمان که پول نداریم برویم اما به دلائلی جمهوری اسلامی چند تا کشور ما را فرستاد و خیلی خوشحالم به ده تاکشور سرمایه دار هم رفتم و ده، بیست تا کشور کمونیستی، زندگی این بیچارهها فلج است. خانه باید در این خیابان باشد. حالا اگر اسم کشور را ببرم میگویند از لحاظ سیاسی لغو شد روابطمان.
اگر شما خواسته باشی در یک خیابان دیگر خانه داشته باشی باید خانهات این مقدار متراژ باشد باید در این خیابان باشی از این شهر به آن شهر ممنوع. از این مدرسه به آن مدرسه ممنوع.
بچه بیش از یکی ممنوع. چنان در مذیقه هست که یعنی واقعاً زندگی در آن کشور. من فکر میکنم آنها چه طور زنده هستند. یعنی مثل فتیلهی چراغ قشنگ تنظیم میکنند. هیچ اراده ندارند.
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ». در اعتقادات زور نیست. اما در اجرای قانون زور هست و باید هم باشد. همهی مردم قانون پذیر نیستند.
3- راه حق و باطل از هم روشن است
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (بقره/256). یعنی راه رشد از راه غی روشن است. کیست که نفهمد مثلاً پخش فیلمهای ویدئو، عکسهای سکسی واقعاً آن کسی که پخش میکند، یک سؤال همان کسی که گوش میدهد من اصلاً خیلی کار به حلال و حرامی آن ندارم من یک سؤال از وجدان میکنم آن کسی که این را دست شما داده ایران را دوست دارد یا ایران را دوست ندارد؟ کسی که پای این فیلمها نشست دیگر میتواند اگر یک وقت یک صدامی پیدا شد به ایران حمله کرد، این از پای سکس ویدئو حال دارد، اسلحه دست بگیرد برود جبهه یا حال ندارد؟ اصلاً از پای منقل و بافور میشود رفت رزمنده شد. از فیلم ویدئو میشود آدم انقلابی باشد. روشن است، ممکن است آدم امروز از یک عکس خوشش بیاید از یک فیلمی خوشش بیاید ولی هر کسی وجداناً میداند آن کسی که این فیلم را در اختیار من گذاشت دوستم ندارد.
ما راحت میتوانیم بگویم مرگ بر آمریکا. برای چه؟ حدود شصت سال است اروپا و آمریکا از ما دانشجو گرفته. همهی دنیا هم میدانند مغز ایرانی از متوسط به بالاست. یعنی ما آدمهای کودنی نیستیم. یا متوسط هستیم یا به بالا. یعنی ایرانی در کل این صد و چند کشور استعداد ایرانی، استعداد بالایی است.
شصت سال از ما استعداد گرفتند هنوز سازندهی هواپیما به ما تحویل ندادهاند. ایرانی نمیفهمد؟ نه.
خودشان میگویند ایرانیها میفهمند. پس معلوم میشود آنها علمشان در اختیار بچههای ما نمیگذارند. علمشان را نمیگذارند ولی سکس و فیلم هایشان را میگذارند از این آدم چه میفهمد. میفهمد دیگر.
«قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ». هم پیداست راه حق چیست. «الرُّشْدُ» یعنی راه حق. «الْغَیِّ» یعنی راه باطل. یعنی راه حق و باطل از هم روشن است. مخ خوش استعداد را میگیرد فرمولهای علمی را. فرمول پپسی را هنوز به هیچ کشوری نداده است. من رفتم کارخانه پپسی و کوکاکولا. به مهندسین آن گفتم بالاخره فهمیدید چیست یا نه؟ گفتند: نه.
نامردها فرمول کوکا را به ما نمیدهند امام فیلم سکس میدهند. خوب از این پیداست که بچههای ما را میخواهند خراب کنند اما علم و صنعتشان را نمیخواهند به ما بدهند.
سیگارشان را میفرستند کامپیوتر سازیشان را نمیفرستند. آدم چه میفهمد، راحت میشود فهمید. جوانها، آقازادهها، دخترها، بدانید دوستتان کیست؟ دشمنتان کیست؟
بالاخره دو تا خط ما داریم: یک خط امام، یک خط آمریکا، خط امام که آمد، ترسو، شجاع شد. خط امام که آمد استقلال سیاسی پیدا کردیم. رئیس جمهور و وکیل را خودمان انتخاب میکنیم. حتی رهبرمان را خودمان تعیین میکنیم. کسی نگفت چه کسی رهبر باشد ما خودمان گفتیم رهبر باشد. رهبرمان، رئیس جمهورمان وکیلمان بالاخره هیچ کسی در دنیا نیست که به ما بگوید تو باید چه کنی. یا تو نباید چه کنی. باید و نباید دست خودمان هست. خط امام که حاکم شد استقلال پیدا کردیم. خط آمریکا که بود استقلال نداشتیم. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» روشن است. حتی در گرانی. البته من یک جایی بودم بعضی از این مسئولین مملکتی میگفتند. شیر که گران شد، من هم رأی دادم که گران شود. گفتیم چرا؟ گفت: برای این که دیدیم که شش میلیارد سوبسید را یک سد میسازیم. گفتیم: چرا از شیر بچهها کم کردید، از لوسترها کم کن. از سنگهای مرمر کم کنید. از ماشینها لوکس کم کنید. ولی در عین حال ما اگر یک وقتی نباشد که گفتیم سد بسازیم ولو به قیمتی که همه با دوچرخه راه برویم. خوب روشن است دو ماه با دوچرخه راه برویم پنج تا سد پیدا شود یا همهمان سوار ماشین شویم سیل بیاید و استان استان را بردارد و ببرد.
زمین داریم آب هم داریم زیر آب خفه میشویم. همهی دنیا به ما میخندد. میگویند اینها زمین دارند سیل هم دارند اگر سد بسازند به جای این که از این زمین گندم استفاده کنند، گندمشان را از خارج میخرند سیل هم که میآید عوض این که از آب آن استفاده کنند یک سری غرق میشوند.
امسال در ایران پانزده استان را سیل برد. دنیا به ما میخندد که ما چرا سد نداریم. وقتی میخواهیم سد بسازیم، میخواهیم پول داشته باشیم از پول میگوییم یک جا سوبسید را کم کنیم منتها من میگویم سیگار را گران کنند. پاکتی دو هزار تومان کنند. ولی شیر بچه شیر و نان حسابشان از سیگار و پپسی جداست. بلیط هواپیما را گران کنند چون حالا مسافرت با هواپیما مال امت نیست ولی شیر و نان مال امت هست. به هر حال ما اگر یک جایی رسیدیم که باید تصمیمی بگیریم که واقعاً مملکت به این چیز نیاز دارد و از یک چیزی باید بگذریم. خوب بگذریم.
گفتند: بنا است آخوندها این کار را بکنند. خیلی خوب ما این کار را میکنیم.
یک جاهایی را باید تصمیم گرفت. و کشورهایی که مشکلشان را حل کردند به خاطر این مشکل خود را حل کردهاند. ما الآن یک تبعیضهایی هست که خواسته باشیم به عدالت برسیم هنوز جا دارد حالا من نمیخواهم اسم کشور را ببرم ولی یک چیزی به شما بگویم. شما هیچ میدانید بعضی از کشورهای غربی یا خیلی از آنها لیسانس که معلم کلاس ابتدایی است با لیسانسی که دانشگاه میرود یا دبیرستان میرود، حقوق لیسانسش یکی است. ولی ما اگر لیسانس رفت دبستان، خاک بر سرش اما اگر رفت در یک کارخانه ماهی دهها هزار تومان، آن وقت میدانید چه میشود؟ نتیجهاش این است که لیسانسههای ما میروند سراغ آن جایی که پول زیادتر است آن وقت بچه مدرسهای هایشان سواد زیادی ندارند بچهای که سواد زیادی ندارد استعدادش کور میشود.
ما تا به آن عدالتی که هر کس در این مقطع لیسانس یا فوق لیسانس دارد باید حقوقش مثلاً بیست تومان سی تومان، پنجاه تومان باشد. حالا هر جای مملکت نیاز است همان کار را کند.
یک کاری نکنیم که تحصیل کردههای ما سراغ پول بروند آن وقت یک زمینههای بسیار آماده به خاطر نداشتن پول از دست برود.
4- کفر ورزیدن به طاغوت و ایمان به خدا
«قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوت وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» (بقره/256). کسی که به طاغوت کفر بورزد. «وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» و به خدا ایمان داشته باشد. یک کسی از ما پرسید: لیبرالها کیستند. گفتم: این آیه. لیبرالها میگویند: بگو مرگ بر آمریکا و ایمان به خدا. آنها ایمان به خدا دارند، لیبرالها خیلی از آنها ممکن است نماز شب هم بخوانند «وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» دارند اما الآن فرق بین ایران و باقی کشورها همین است. ایران حاجی هایش که میروند مکه هم «یَکْفُرْ بِالطَّاغُوت» برائت دارند هم «وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» دارند.
بگذارید ماه ذیحجه است از مکه یک چیزی برایتان بگویم.
در مکه دو تا سنگ داریم: سنگ ولایت سنگ برائت. سنگ ولایت: سنگ کعبه است دورش طواف میکنند و میبوسند.
سنگ برائت: همان سنگ است و سیاه است منتها حاجیها به آن سنگ میپرانند. یعنی یک سنگ را میبوسند یک سنگ را، سنگ میپرانند. یک چرم را جلد قرآن میکنند میبوسند. یک چرم را کفش میکنند. هم جلد قرآن چرم است هم کفش چرم است. هر دو سنگ است ولایت و برائت. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوت وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ». کفر به طاغوت و ایمان به خدا. برادرها اگر کسی مهر طاغوت در دلش است این نمیتواند ایمان به خدا داشته باشد. دیو چو بیرون رود فرشته درآید. یعنی نمیشود گفت، آقا میدانی من هم خدا را دوست دارم هم خرما را. هم نماز میخوانیم هم این آهنگ را گوش میدهیم. این آهنگ را اگر گوش دادی دیگر نمازت، نماز نیست. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى» (بقره/256). کسی که کفر به طاغوت داشته باشد و ایمان به خدا داشته باشد. به ریسمان محکمی دست زده. ایمان ریسمان محکم است. بقیهی ریسمانها شل است. دستتان را بدهید به ریسمان شاه شل است. هویدا، کارتر، آمریکا، ریگان، کو؟ به هر ریسمانی دست بزنی دیر یا زود نخش پاره میشود. خانم یک مرتبه میگوید: ما که از تو شوهر خیری ندیدیم. تکیه کنیم به شوهر؛ تا شوهر یک زندگی پیدا کرد میرود یک هوو میآورد سرت. بچه، یک لباس سیاه میپوشد یک دسته گل میگذارد سر قبرت. خلاص. به هر چیزی دست بزنید. میپرد. به شکل خود مینازی، با تب میپرد. به جنس، به قالی. با یک گوگرد آتش میپرد. هر چیزی باشد کم است و پریدنی.
5- ایمان به خدا ریسمان محکمی است که پاره نمیشود
«فَقَدْ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى». ایمان به خدا. ببینید آقا. شما در عمرت خیلی از آدمها را دوست داشتی. همهی آنهایی که دوست داشتید پرید.
برای چه دوست داشتی؟ یکی را دوست داریم پول بستنیمان را داد. یکی را دوستش داریم پول هواپیمایمان را داد. یکی را دوستش داشتیم برایمان کادو آورد. وام داد، تمام این علاقهها میپرد. اما علاقه به امام حسین(ع) هست. مردم هزارو چهار صد سال است یک جور امام حسین(ع) را دوست دارند. چرا؟ چون امام حسین(ع) خدایی است و ایمان به خدایش، ثابت است. چون خود خدا ثابت است، ایمان به خدا هم ثابت هست. هزار و چهارصد سال است عشق مردم به امام حسین کم رنگ و پر رنگ نشده. اما عشقشان به من «اگر پول بستنیتان را دادم دوستم دارید ندهم دوست ندارید. یعنی فراز و نشیب در حد صد تومان پانصد تومان کم زیاد. تا خوشگل است دوستش دارد تا رنگش پرید، زرد شد دیگر دوستش ندارد. تمام علاقهها میپرد علاقهی خدا میماند. مردم امام را دوست داشتند(بنیان گذار جمهوری اسلامی) چون امام برای خدا بود. آن زمانی که فرمود: جنگ جنگ تا رفع کل فتنه. دوستش داشتند. آن وقتی که جام زهر را مینوشم. قطعنامه را قبول میکنم، دوستش داشتند. آن وقتی که آمد در بهشت زهرا، پنج میلیون استقبال کردند. آن وقتی که از دنیا رفت ده میلیون تشییع جنازه کردند.
علاقهی مردم به امام چه زمان جنگ چه زمان صلح چه زمان ورود چه زمان خروج، همه علاقهها ثابت است. چون خدا ثابت است امام خدایی بود. علاقهی ثابت هم، ثابت است. اما علاقههای من و شما با دسته گل، بستنی، رفاقت، شکل، پول، وام پایین و بالا میشود.
قرآن میگوید: اگر میخواهی محکم باشی و ثابت، «فَقَدْ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى» ریسمان محکم ایمان است. بقیه ریسمانها محکم نیست. ولو ریسمان شاه. همه چسبیده بودند به علم، علم چسبیده بود به هویدا. هویدا چسبیده بود به شاه. شاه چسبیده بود به کارتر همه پاره شدند. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً» (نساء/76).
«لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» (بقره/256). یعنی این نخ پاره شدنی نیست. جاوید است فروپاشی در آن نیست.
«وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ». «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا» (بقره/257) آیهی آخر آیه الکرسی این است:
6- خداوند سرپرست مؤمنان است
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا». خداوند ولی یعنی سرپرست مؤمنین است. مؤمن خدا دارد. شما حساب کنید در جنگ هشت ساله بین ایران و عراق هم ما شهید دادیم هم صدامیها کشته دادند منتها ما خدا داریم. کشتههای صدام هیچی ندارند. همیشه مؤمن برنده هستند.
برادرانی که کارمند دولت هستید صبح برای چه میآیی اداره؟ برای پول میآیی؟ پول میپرد.
برای این میآیی که سرگردی، سرهنگ شوی، میپرد. برای خرجی میآیی، برای سابقه کار میآیی، برای هر کاری قدم برداریم، رنگ خدایی نداشته باشد میپرد.
بنده سخنرانی میکنم در تلویزیون برای چه؟ (برای مثل میگویم: برای این که مشهور شوم. بعد کاندیدا شوم البته کاندیدا تا به حال نشدم و در فکرش هم نیستم.) بعد رأی بیاورم. بعد بروم مجلس بعد بعد بعد بعد آخرش میشود هیچی. اگر خدا باشد رنگ خدایی به کار ارزش میدهد.
امام صادق(ع) دید که کسی آشپزخانهاش را سوراخ میکند. فرمود: برای چه سوراخ میکنی؟ گفت: برای این که دودها برود بیرون. فرمود: میتوانی به جای این که بگویی دودها برود بیرون بگویی برای این که نور بیاید داخل.
هر دو سوراخ میشود منتها نیت به کارها من قبلاً مثل زدم گفتم: یک لیوان آب را به سه نفر میدهیم میگوییم بخور. هیچ کدام نمیخورند. آقای یک میگوید: قهرم، آقای دوم میگوید: میل ندارم. سومی میگوید: چون چهارمی تشنهتر است، من نمیخورم.
یکی نخورد چون قهر است یکی نخورد چون میل ندارد. یکی نخورد چون چهارمی تشنهتر است. پس زنده باد سومی. این «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّات»(تهذیبالأحکام/ ج1/ ص83). معنایش این است. یعنی نیتها به کارها همان کسی که شیرجه میرود، آب تنی میکند و همان کسی که غسل جمعه میکند آب تنی میکند. منتها وقتی از زیر دوش میآیند بیرون یکی میگوید: دوش گرفتم. دیگری میگوید: غسل جمعه کردم.
هر دو دوش گرفتند منتها زنده باد کسی که زیر دوش قصد غسل جمعه هم میکند.
همهی آنهایی که رکوع نمیکنند ورزش کمر میکنند منتها رو سفید آن کسی است که رنگ خدایی داشته باشد. پول خرج میشود منتها این پول در چه راهی؟
«اللَّهُ وَلِیُّ». خداوند ولی مؤمنین است.
7- مفهوم خارج کردن از ظلمت به نور
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (بقره/257). از ظلمات اینها را خارج میکند. (مؤمنین را) «إِلَى النُّورِ». ظلمات چیست؟ ظلمات جهل به نور علم ظلمات تفرقه به نور وحدت. ظلمات شرکی به نور توحید ظلمات کنید به نور محبت. خداوند ولی مؤمنین است. آنهایی که خدا ندارند تحت ولایت چه کسی هستند.
8- سرپرست کافر طاغوت است که آنها را به تاریکی میبرد
بعد میگوید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» (بقره/257) ولی آنهایی که کافر هستند. «أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» ولی اینها طاغوت است. بد نیست یک نکته بگویم. یک جا «ولّی» است یک جا «أولیاء» هست. یعنی «آمَنُوا» ولی دارد «کَفَرُوا» ولی ندارد. أولیا دارد. فرقش چیست؟
مؤمن یک خدا دارد. آن کسی که بنده خدا نیست هزار تا مثل کسی که پدر دارد یک پدر دارد کسی که پدر ندارد همه میآیند میگویند بلا تشبیه.
کسی که مؤمن است. میگوید من کار ندارم. قوانین بین الملل باشد. سازمان امنیت ملی فرمود: منطقهی مسلمان نشین بوسنی منطقهی امن هست. همه هم امضاء کردند بعدش هم بمباران شد. اصلاً امضاهایشان به اندازهی یک آلاسکا ارزش ندارد. ساعت هشت امضا میکنند نه بمباران میشود. اصلاً کشک کشک است. کسی که «آمَنُوا» ولی دارد کسی که «کَفَرُوا» ولی ندارد. هرکس میگوید من ولی هستم. یک روز شوروی میآید میگوید من یک روز…
الآن این کشورهایی که میگویند نه شرقی نه غربی. روی پرچم اینها الله است.
بعضی کشورهای دیگر پرچم آمریکا را زدند. حالا اگر پرچم آمریکا سقوط کرد پرچم فرانسه را میزنند. فرانسه سقوط کند پرچم آلمان را میزنند یعنی بدبخت هر روز باید یک پرچمی را بزند. یعنی آدمی که بند جایی نیست هر ساعت آدمی که خانه دارد صاف میرود خانهاش، آدمی که خانه ندارد هر شب در یک شیره کش خانهای.
«کَفَرُوا» نه تنها ولی ندارد هر شبی یک جایی هست «اولیاء» به همین خاطر میگویند زود دخترهایتان را شوهر بدهید. اولین خواستگار که میآید دخترتان را شوهر بدهید. برای این که وقتی این دختر معلوم شد که همسرش یک جوان متدین است دیگر دل آرام میشود. اما وگرنه هر فیلمی هر عکسی هر نگاهی است روح این دختر را بالا و پایین ببرد. زود پسر داماد شود وگرنه هر نگاهی هر فیلمی ممکن است متلاطم کند او را. اگر «آمَنُوا» شد یک ولایت است اگر کفرو شد هر کسی میآید میگوید ولی تو من هستم.
خوشا به حال ما این جا میگوید «اللَّهُ وَلِیُّ» حالا چون بینندهها وقتی بحث را میبینند که غدیر خم را پشت سر گذاشتهاند. ولی ما غیر از خدا کس دیگری هم هست. «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» (مائده/55) این آیه میفرماید: فقط ولی شما خداست و رسول خداست و کسی که در حال رکوع انگشتر داد.
بروید ببینید چه کسی در حال رکوع انگشتر داد. دویدند دیدند حضرت علی(ع) انگشتر داد.
ولی شما ایشان است. یعنی ولی شما یا خداست. «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ». فقط ولی شما خداست و رسول خدا و آن کسی که در راه خدا در حال رکوع انگشتر داد. یعنی ولی شما امیرالمؤمنین است.
سنی و شیعه بدون استثناء گفتهاند: امیرالمؤمنین ولی مسلمان هاست. «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّه». ولی مسلمانها حضرت علی(ع) است.
و ما مفتخریم که تحت ولایت خداوند هستیم منتها این ولایت خدا را باید مواظب باشیم داریم: اگر کسی غیبت یک مؤمنی را بکند، خداوند میفرماید: ایشان از مدار ولایت من رفت بیرون. در دام شیطان افتاد، سعی کنیم این ریسمان محکم را بگیریم. بودن ریسمان مهم نیست، گرفتن ریسمان مهم است. بودن مسجد در محله مهم نیست مسجد رفتن مهم است.
«فقد استَمْسَکَ» یعنی برو بگیر. ریسمان هست گرفتن آن مهم است. «استمسک» یعنی برو بگیر. سفت هم بگیر.
9- خلاصه بحث تفسیر این جلسه
حرف هایم را جمع کنم. حرف ما این است: نگاهی به آیه الکرسی از این جا شروع کردیم: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ». یعنی در اعتقادات نمیشود زور وارد کرد.
ایمان دست خود آدم است. میخواهد داشته باشد میخواهد نداشته باشد. اما در عمل ما باید با قدرت در راه عدالت نه در راه هوس. زور اگر در راه هوس باشد بد است، اگر زور در راه اجرای عدالت باشد.
خوب. یک مرتبه قصه بگویم: امیرالمؤمنین رفته بودند وضو بگیرند. جمعیت هم زیاد بودند یک کسی ایشان را نشناخت که حضرت علی(ع) است. قلدر هم بود یک تنه به حضرت علی(ع) زد و حضرت کم مانده بود بیفتند ولی خودشان را نگه داشتند حضرت علی نگاهش کرد دید دارد وضو میگیرد حالش را نگرفت. وضویش را گرفت و رفت در حیاط دیدش آن مرد را از او پرسید شما بودید به من تنه زدید؟ او گفت: بله، حضرت زد در گوش آن مرد، فرمودند: شما حق داشتید وضو بگیرید ولی حق نداشتید دیگران را تنه بزنید. این سیلی مال این است که تنه زدی.
ما اگر دیدیم یک کسی موذی هست و شرور هست نصیحت میکنیم او را و حالش را هم میگیریم. «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ». در عقیده زور نیست. اما در اجرای عدالت باید زور باشد.
«قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ». یعنی راه حق و باطل روشن است.
چه کسی مرا دوست دارد. اسلام مرا دوست دارد. به چه دلیل؟ چون اسلام آمد مرا مرگ بر آمریکا بگو، درآورد. مرا فرستاد جبهه مقابل تجاوز صدام ایستادم.
کفر برایم عکس و فیلم ویدئو فرستاده. بالاخره میفهمیم. اروپا و آمریکا شصت سال دانشجوی خوش استعداد از ما گرفتند هواپیماساز نفرستادند حتی ترکیبات پپسی و کوکا را به ما نگفتند. اما انواع فیلمهای سکس را برای ما میفرستند. از این پیداست که چه کسی ما را دوست دارد و چه کسی دوست ندارد. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّه». اگر کسی ایمان دارد ولی میگوید میدانی ما مسلمان هستیم اما حالا با آمریکا باشیم یا اروپا هم باشیم با شرق و غرب هم باشیم. این «یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»اش کم رنگ است. «یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» باید محکم باشد «یُؤْمِنْ بِاللَّه» باید محکم باشد. حالا اگر این طور شد، «فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى». این ریسمان محکم است ریسمانهای دیگر پاره میشود بیخود پی این و آن نروید. «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ» (نساء/139).
عزت را از این و آن میخواهی؟
آیهی آخر آیه الکرسی «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا» (بقره/257). مومن تحت ولایت خداست. خدا او را از بن بستها نجاتش میدهد. امام بنیان گذار جمهوری اسلامی دانشکدهی سیاسی نرفته بود ولی چون خدا ولی او بود تمام سیاستمداران دنیا خواستند کلاه سر امام بگذارند، نتوانستند چون امام «الَّذینَ آمَنُوا» است و خدا ولیّ است.
خدا که ولیّ امام هست «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (بقره/257). هر وقت ابرقدرتها مینشینند. یک توطئهای ظلماتی بوجود بیاورند سلمان رشدی را کیش کیش میکنند کتابش را به چندین زبان ترجمه کنند در تیراژ سه، چهار میلیون که به رسول الله توهین شود. این خودش یک ظلمات است. انواع توطئهها برای اسلام ظلمات است. رهبر وقتی عادل بود و متقی بود رهبر وقتی «الَّذینَ آمَنُوا» شد. خدا ولی و رهبر است خدا وقتی ولی رهبر شد، رهبر را از ظلمات توطئهها به نور هدایت میکند.
تمام آنهایی که دکترای سیاست داشتند همهی پدرسوخته بازی هایشان را نشستند درآوردند یک کلاه سر امام نگذاشتند. یکی ازاین منافقین رفته بود خدمت امام. امام خودشان گفتند: که یکی از این منافقین آمد برای من تند تند قرآن و نهج البلاغه میخواند. من از بس که آن قرآن خواند فهمیدم یک کلکی دارد. چون یک کسی را که میگویند خیلی خیلی خیلی خوب است معلوم است یک ریگی به کفش دارد. آدم خوب عادل است. آن چیزی که میگویند طعم کره دارد پیداست روغن نباتی قو است. روغن نباتی، روغن نباتی است دیگر حالا طعم کره دارد تبلیغ آن که اوج گرفت معلوم میشود پوچ است. و لذا کچلها شانهشان بیشتر از زلفیها است.
آدم تارک الصلاه جانمازهایش قشنگ است ما گاهی دیدیم خانههایی که صاحبش نماز نمیخواند ولی سجاده درست کردهاند پارچههای قیمتی چه گلهایی. اصولاً آدمی که کمبود داد تظاهر بیشتر میکند. مشکی که آب در آن کم است لق لق آن زیاد است.
اگر ما «الَّذینَ آمَنُوا» باشیم خدا ولی ماست. مردم ایران بیایید به خدا بچسبیم میدانیم دیگران دوستمان ندارند. اگر ما «الَّذینَ» باشیم خدا ولی ما است. خدا که ولی ما شد از هر توطئه و ظلماتی آقا. ماهواره میآید. خوب بیاید هر خطری پیش بیاید و هر توطئهای که باشد اگر ما مؤمن باشیم خدا ما را از ظلمات نجات میدهد. شما حساب کن ببین جنگ صدام و کویت تمام شرق و غرب به هم ریخت بین صدام و آمریکا تمام شرق و غرب به هم ریخت. یک عده گفتند حمایت صدام کنیم یک عده گفتند نکنیم بالاخره یک ظلماتی بود که باید ایران از آن ظلمات به سلامتی به نور برسد.
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت» (بقره/257) اما آنهایی که کافر هستند از خدا جدا هستند کسی که از خدا جدا شد. . . مثل بچهای که دستش را از دست ولی خود رها کند. آن وقت هر هرزهای او را میدزد. تا دست او در دست ولی اوست کسی کاری با او ندارد. دستش از دست خدا آمد بیرون هر کسی کلاه سرش میگذارد.
«وَ الَّذینَ کَفَرُوا». آن کسی که از خدا برید دیگر ولی ندارد. اولیاء دارد. هر کسی ولی اوست «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». از نور به ظلمات. در مسجد بود، نورانی بود، او را به یک جای هرزبرد. رفیق مؤمن داشت برد پهلوی رفیقهای بد. زبانش پاک بود حالا چه چیزهایی میگوید. چشمش پاک بود حالا چه چیزهایی را میبیند. روحش پاک بود ببین چه افکاری دارد کسی که ولی طاغوت شد، از نور به ظلمات میبرد.
خدایا تک تک دختر و پسرها را تک تک مردم ما را تحت ولایت خودت قرار بده.
هر ظلماتی که برای پیش بینی میکنند خدایا خودت دست ما را بگیر از ظلمات اقتصادی سیاسی فکری هنری هر رقم ظلمات که برای ما بوجود میآورند، خدایا ما را از این ظلمات به نور ارشاد و هدایت بفرما.
روح آن امامی که از ظلمات ترس طاغوت پرستی و شاه زدگی ما را به نور اسلام دعوت کرد نور آن امام و شهدا را روحشان را از ما راضی بفرما.
نمازجمعه را فراموش نکنید از این که جلسه با تأخیر برگزار شد من معذرت میخواهم اختلاف ساعت بود. ان شاءالله تکرار نمیشود.
«والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»