تفسیر آیه 37 سوره مبارکه ابراهیم

برنامه سمت خدا 3 بهمن 1395

بسم الله الرحمن الرحیم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

شریعتی: سلام می‌کنم به همه‌ی شما بیننده‌ها و شنونده‌های عزیزمان، خوشحالیم در کنار شما هستیم. باز هم حادثه‌ی تلخ شهادت تعدادی از آتش‌نشانان عزیزمان را تسلیت می‌گویم. انشاءالله خداوند به خانواده‌هایشان صبر بدهد. داغ بسیار سنگینی بر دلهای همه ما هست. قطعاً برای خانواده‌ها و همکارانشان سخت‌تر است. یک خسته نباشید و خدا قوت هم به همه نیروهای امدادی که شبانه روز تلاش می‌کنند، تا پیکر این آتش نشان‌های عزیز را از زیر آوار خارج کنند، می‌گوییم. حاج آقای قرائتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله. بنده هم تسلیت می‌گویم. خداوند انشاءالله به بازماندگان اینها صبر جمیل و اجر جزیل مرحمت کند. حادثه‌ی تلخی بود ولی شیرینی این حادثه این است که در مسیر خدمت به مردم بود. در مسیر نجات دیگران بود. چون گاهی یک حادثه رخ می‌دهد، انسان حرام می‌شود. مثلاً پایش را روی پوست خیار می‌گذارد. زمین می‌خورد ضربه مغزی می‌شود. ولی اگر کسی در راه مسجد، در راه دین، در راه خدمت به مردم، در راه نجات دیگران، اگر راه این باشد آدم حرام نشده است. بازماندگان بدانند این عزیزان حرام نشدند و خدا آنها را با محمد و آل محمد محشور کند و به بازماندگان صبر بدهد و از این معلوم می‌شود که گاهی وقت‌ها قوانینی هم که شهرداری می‌گذارد، که عقب نشینی کنید، اینجا چند طبقه بیشتر نباشد، اگرچه قوانین به انسان زور است، ولی به نفع انسان است. باید قوانین را مراعات کنیم.
امام در فرانسه بود. افرادی دیدن ایشان می‌آمدند. یکی از افراد به من می‌گفت: ما گفتیم جمعیت خیلی زیاد است. گوسفندی بکشیم و یک آبگوشتی درست کنیم. گوسفند را خریدیم و ذبح کردیم. غذا پختیم، امام آمد غذا بخورد، فرمود: گوسفند کشتید؟ گفتند: بله! این سهم امام نیست، بیت المال هم نیست. خودمان کشتیم. فرمود: قانون فرانسه این است که کسی در خانه‌اش ذبح نکند. من این را نمی‌خورم. امام از آن گوسفند نخورد. من نمی‌خواهم بگویم: همه قانون‌ها درست است. ولی وقتی قانون شد و شورای نگهبان امضا کرد، شورای شهر امضا کرد، وقتی قانون شد باید عمل کنیم. می‌گویند: این مقدار آهن و این مقدار طبقه، آتش نشانی این مقدار، آب این مقدار، گاز این مقدار، با قوانینی که روی دلسوزی و منطق و عقل تنظیم شده است، چانه نزنیم. ما باید تسلیم قانون باشیم و دولت هم باید قانون را محکم‌تر بگیرد که دیگر این حوادث تلخ پیش نیاید.
شریعتی: هفته گذشته خیلی از مخاطبین ما ابراز خوشحالی کردند از اینکه دوباره خدمت شما هستیم. ضمن اینکه بحث هفته گذشته شما هم در ذیل بحث طالوت و جالوت خیلی مورد استقبال دوستان قرار گرفت. ببینیم امروز برای ما چه به ارمغان آورده‌اند.
حاج آقای قرائتی: یک آیه در قرآن داریم مربوط به حضرت ابراهیم است. هفته گذشته دو صفحه قرآن بود، امروز یک صفحه است. حضرت ابراهیم تا پیری بچه‌دار نشد. سن پیری خدا به او بچه داد. این خودش یک درس است. بعضی می‌گویند: چهار سال است بچه‌دار نشدیم. هفت سال است بچه‌دار نشدیم. ناامید نباش. افرادی بودند تا پیری هم بچه‌دار نشدند. دست خدا بسته نیست. یکوقتی یکی از بستگان به من گفت: تو مشهد می‌روی به امام رضا بگو: من چهار سال است بچه‌دار نشدم. من حرم رفتم و این دعا در ذهنم بود. کنار ضریح که نزدیک شدم، گفتم: یا امام رضا فلانی چهار سال است، تا خواستم ادامه‌اش را بگویم، یک کسی پشت سرم گفت: حاج آقا! من یازده سال است بچه‌دار نشدم. گفتم: یا امام رضا اول به این بده! حضرت زکریا هم همینطور بود. تا پیری بچه‌دار نشد.
در سن پیری بچه‌دار شدند و آدمی که منتظر بچه‌اش بوده است، بچه متولد شد، خدا گفت: این کودکی که صد سال است منتظرش بودی را با مادرش در منطقه‌ی مکه بگذار. منطقه مکه چند کوه داغ بود. «بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» (ابراهیم/37) یعنی در یک بیابانی که قابل کشت نیست. دستور خدا به حضرت ابراهیم است. از این هم معلوم می‌شود بعضی از دستورات خدا با عقل نمی‌سازد. ما خیلی از دستورات داریم با عقل ما جور درنمی‌آید ولی خلاف عقل هم نیست. ممکن است یک رازی درونش باشد. مثلاً کسی یک انگشت کسی را قطع کند باید ده تا شتر بدهد. دو تا را قطع کند بیست تا، سه تا را قطع کند، سی تا! چهار تا قطع کند، باید چهل تا شود. می‌گوید: نه! باید بیست تا شود. این روی فرمول ما نمی‌فهمیم دلیلش چیست. ولی حکمتی دارد. آن کسی که هستی را آفریده می‌گوید: این کار را کن. لازم نیست همه چیز را متوجه شویم.
سه رقم دستور داریم. ضد عقل، طبق عقل، فوق عقل، در اسلام ضد عقل نباید باشد. مثلاً بگوییم: این آب کثیف را بخور. ضد عقل نیست. اما لازم نیست همه چیز هم طبق عقل باشد. ممکن است یک چیزی فوق عقل باشد و به مرور زمان کسب شود. ممکن است تا آخر عمر هم کشف نشود. از دو نمونه برای شما بگویم. اسلام فرمود: گوشت خوک حرام است. چهار بار در قرآن فرمود: گوشت خوک حرام است! ما نخوردیم و غربی‌ها خوردند. یک مدت‌های پیش گفتند: گوشت خوک تولید کرم کدو می‌کند. نخورید! دستور دادند نخورید. گفتیم: الحمدلله ما هزار سال از آمریکا جلوتر هستیم. یک مدتی شد دوباره گفتند: بخورید. گفتیم: چطور شد؟ گفتند: آنوقتی که گفتیم: نخورید بخاطر کرم کدو بود. اما در فلان درجه حرارت ما می‌توانیم این کرم را بکشیم. بنابراین بخورید. اسلام می‌گوید: کرمش هم کشته شد، باز هم نخور! می‌گوییم: دیگر چرا؟ می‌گوید: به تو ربطی ندارد. تو 1400 سال کرمش را نفهمیدی. بعد از 1400 سال گفتید: بخورید. ممکن است باز یک راز دیگری در این باشد که 1400 سال دیگر بفهمید. لازم نیست دستورات را همین الآن بفهمیم.
اسلام می‌گوید: گردو مرض است. پنیر هم مرض است. اما پنیر و گردو با هم خوب است. حالا گردو گران است، هفته‌ای یکبار بخور. ماهی یکبار بخور. در علم غذاشناسی گردو چه چیزی دارد که پنیر ندارد و پنیر چه دارد که گردو ندارد. با هم همدیگر را تکمیل می‌کنند. بعضی چیزها را ممکن است اصلاً نفهمیم. در قرآن داریم: «عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ» (مدثر/30) جهنم نوزده مأمور دارد. چرا نوزده تا؟ در جای دیگر می‌گوید: جز خدا عدد فرشته‌ها را کسی نمی‌داند. «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُو» (مدثر/31) آمار فرشته‌ها را احدی نمی‌داند. خدایا تو که میلیارد میلیارد فرشته داری، یکی هم بگذار بشود بیست تا! چرا گفتی نوزده تا؟ می‌گوید: مخصوصاً گفتم نوزده تا ببینم فضول کیه؟ «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ‏ إِلا» (مدثر/31) می‌خواستیم ببینیم فضول کیست؟
اصلاً اگر هر چیزی را بدانیم که بنده خدا نیستیم. بنده عقل هستیم. یک جوانی به من گفت: آقای قرائتی شما می‌توانی یک دختری را به ما معرفی کنی که صد در صد خوب باشد؟ گفتم: خدا را حذف کنید خوب می‌شود. چون اگر صد در صد بدانی این دختر خوب است، توکل حذف می‌شود. توکل یعنی چه؟ یعنی ما نمی‌دانیم پشت پرده چه خبر است؟ باید اعتماد کنیم. و الا دو دو تا، چهار تا! دیگر توکل نمی‌خواهد. چشم ما بالای لب ماست. این دیگر روشن است. اگر یک چیزی صد در صد عقلی و منطقی باشد، پس کجا را برای خدا می‌گذاریم؟ ما باید یک مقدار هم ندانیم. بگوییم: خدایا من تا اینجا مشورت و تحقیق کردم. باقی هم توکل به تو! ما باید یک جاهایی ندانیم که توکل داشته باشیم.
حضرت ابراهیم تا پیری بچه‌دار نشد. وقتی هم بچه‌دار شد خدا گفت: این کودک و این خانم را در بیابان‌های داغ بگذار. قرآن یک آیه در سوره‌ی ابراهیم دارد. این آیه را بخوانید و ثوابش را به حضرت ابراهیم هدیه کنید. می‌گوید: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» (ابراهیم/37) ابراهیم گفت: خدایا من به دستور تو ذریه‌ام را، این کودک را با مادرش در یک بیابانی آوردم که قابل کشت نیست. منتهی کنار کعبه است. برای چه آمدی؟ برای حج آمدی. تمام کسانی که در تاریخ مکه می‌روند یا برای حج می‌روند یا برای عمره می‌روند. می‌گوید: نه برای حج آمدم، نه برای عمره! نگو: آمدم «لیحجوا» برای حج، «لیعتمروا» برای عمره آمدم. گفت: «رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ» برای نماز آمدم. هرکس مکه می‌رود یا برای حج می‌رود یا برای عمره. ولی بانی مکه گفت: نه برای حج و نه برای عمره آمدم. برای نماز آمدم!
یکوقت یک کسی از امام صادق در مورد حج سؤالی کرد. بعد هم سؤال کرد. یکبار به امام صادق گفت: ببخشید آقا من بیست سال است در مورد حج از شما سؤال می‌کنم. هربار یک پاسخ نو می‌دهید. حرف‌های شما درباره‌ی مکه تمام نمی‌شود؟ امام صادق فرمود: کعبه شوخی نیست. دو هزار سال قبل از آدم درست شده است. می‌خواهی خانه‌ای که دو هزار سال قبل از آدم بوده با بیست سال تمام شود؟ مکه با همان بیست سال و اسرارش، تازه قبله نماز است.
آب رود نیل قرص من است *** خواب اصحاب کهف چرت من است
یعنی مکه با همه چیزش تازه قبله نماز است. یکوقت یکی از مدیران محترم بیست سال رئیس سازمان حج بود. از سازمان بیرون آمد، من به او زنگ زدم. گفتم: بیست سال است کجایی؟ گفت: در حج بودم. گفتم: بیست سال است مدیر حجی بودی که حج با تمام بند و بیلش قبله نماز است. حالا به ستاد نماز بیا.
ترجمه‌ی آیه‌ای که خواندیم این است: خدایا زن و بچه‌ام را به فرمان تو در بیابان داغ بی آب و گیاه آوردم، کنار کعبه برای نماز آوردم. خدایا دل مردم را به این خانواده متمایل کن. رزقشان را هم قرار بده تا شاید سپاس گزارند.
اما نکاتش را بگویم. دعاها با «رَبَّنا» گره خورده است. در قرآن تقریباً همه دعاها جلویش «یا ربِّ، ربِّ» است. «یا الله، یا حی و یا قیوم» هم در دعاها داریم. اما در قرآن شاید بالای 95 درصد دعاهایی که هست بند به «رَبَّنا» است. حدیث داریم اگر کسی خواست دعا کند ده مرتبه بگوید: «یا رَبِّ، یا ربِّ» خدا می‌گوید: چه می‌خواهی؟ به تو می‌دهم. کلمه «رَبّ» با دعا گره خورده است.
«إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی» من زن و بچه‌ام را اینجا آوردم. اختیار مسکن با مرد است. در قرآن قصه‌ی آدم و حوا را که می‌گوید، دائم می‌گوید: هردو شما. «وَ لا تَقْرَبا» (بقره/35) هردو با هم. دور این گیاه نروید. از این نخورید. «فَأَکَلا» (طه/121) هردو با هم خوردند. یعنی چند جای قرآن هردو را با هم می‌گوید، ولی به مسکن که می‌رسد، «اُسْکُنْ‏ أَنْتَ وَ زَوْجُک‏» (بقره/35) حق مسکن با مرد است مگر اینکه زن شرط کند حق مسکن با من باشد. «بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» این خودش برای ابراهیم یک امتحان است. حضرت امیر در خطبه قاصعه می‌فرماید: خدا می‌توانست کعبه را یک جای خوش آب و هوا بگذارد، همه مردم که می‌روند کیف هم بکنند. تفریحی بروند. مخصوصاً یک جایی گذاشت که جاذبه نداشته باشد. شهر زیارتی خالی باشد. نه زیارتی و سیاحتی. در بیابانی که هیچ جاذبه‌ای ندارد. آنجا معلوم می‌شود ما مرد هستیم یا نیستیم.
یک کسی مکه آمده بود خیلی در گرما اذیت شد. عمل حج که تمام شد، به آقا گفت: حج من تمام شد؟ گفت: بله اعمال تمام شد. گفت: خدایا! ما که آمدیم، خودت بودی می‌آمدی؟ عصبانی شده بود با خدا دعوا می‌کرد. حضرت امیر در خطبه قاصعه می‌فرماید: خداوند مکه را جایی گذاشت که ببیند مرد کیست و نامرد کیست؟ چون گاهی وقت‌ها ما مرفه‌ها را قبول می‌کنیم.
یک کسی نزد امام آمد گفت: چرا نشستی بیا قیام کن. شما صد هزار یاور داری. بلند شو حکومت را سرنگون کن. دید این خیلی شعار می‌دهد. امام فرمود: شما کفش‌هایت را دربیاور و در این تنور آتش برو. گفت: ما خلاف نگفتیم. حرف بدی نزدیم. گفت: مگر نمی‌گویی من صد هزار یاور دارم؟ تو هم یکی هستی. در آتش برو! نرفت. یک بنده خدای دیگر آمد از یاران امام صادق بود. سلام کرد، امام فرمود: در آتش برو!  قشنگ درون آتش رفت. او گفت: سوخت سوخت! دید نه قشنگ در آتش نشسته است. گفت: چند شیعه تنوری داریم که وقتی گفتیم درون آتش بروید، بروند؟ گفت: شیعه تنوری هیچی نداریم. مسلمان هستند و به شما هم علاقه‌مند هستند. علاقه‌مندان اهل‌بیت هستند. ما الآن خیلی از اینها را داریم. ایام محرم میلیون‌ها تومان خرج می‌دهد. اما به او می‌گوییم: نیم میلیون خمس بده، برایش سنگین است. یا اینکه می‌گوید: من می‌خواهم این کار را بکنم. پول دارد ولی علامت می‌خرد. می‌گوییم: با این پول یک کار دیگر بکن. یک مسجد بساز. یا حتی حسینیه می‌سازد. می‌گوییم: جایی که مسجد نیست حق ساختن حسینیه را نداری. مسجد بساز! می‌گوید: نه! اینها را پای خدا حساب نکنید.
یکوقت چند تا تاجر خدمت یکی از مراجع آمدند. به نظرم آیت الله فاضل لنکرانی بود. گفتند: ما سهم امام می‌دهیم به شرط اینکه اجازه بدهید خود ما بدهیم. خودم بدهم یعنی به هرکس دوست دارم، بدهم. این سید را دوست دارم، خمس می‌دهم. از او بدم می‌آید، نمی‌دهم. پس این بندگی خدا نیست. به خاطر دلم می‌دهم. کمکی ارزش دارد که برای خدا باشد. نه چون او را دوست دارم، یا دلم سوخت برای مرهم دلم این کار را بکنم. خدا این سفر را در قرآن مطرح کرده است. می‌گوید: ابراهیم هجرت کرد. «بوادٍ غیر ذی زَرع» هجرت کرد. روی کره‌ی زمین چقدر هجرت شده است؟ از هجرت ذوالقرنین خدا تعریف می‌کند. «ثُمَ‏ أَتْبَعَ‏ سَبَباً» (کهف/89) سه بار این را در یک صفحه گفته است. یعنی بلند شد راه افتاد. سه بار این را فرمود. خرجی زن و بچه‌اش هم نبود. «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً» (کهف/84) ذوالقرنین همه امکاناتی داشت. هیچ کمبودی نداشت. با اینکه همه امکاناتی داشت، سفر غربی داشت، سفر شرقی داشت، به مناطقی رفت که مردم خوب را از بد تشخیص نمی‌دادند. اینکه اگر من گرسنه بودم و برای خرجی زن و بچه رفتم، خرجی زن و بچه واجب است، اما این یک درجه دارد، اما آنجا که برای خدا می‌روم یک درجه دیگر دارد. «مُهاجِراً إِلَى اللَّه‏» (نساء/100) وگرنه بگویم: اگر تلویزیون نشان می‌دهد من بیایم سخنرانی کنم. اما اگر در یک منطقه‌ای است که دوربین نیست، نمی‌آیم! این را پای خدا نگذارم، دوست دارم دوربین نشان بدهد. افرادی هستند دلشان می‌خواهد به تلویزیون بیایند. اینکه انسان شکمش سیر باشد و برود مهم است. ابراهیم برای خرجی زن و بچه نرفت، برای نماز رفت. رفت بانی نماز شد. نماز به قدری می‌ارزد که انسان زن و بچه‌اش را در بیابان بگذارد و برای نماز برود. مسجد می‌آید می‌رود فوری روی صندلی می‌نشیند. می‌گوید: زانو درد دارم! شما نماز امام را ندیدید که چطور نماز می‌خواند؟ دو نفری رکوع بردند و دو نفری بلندش کردند.
کلمه‌ی «ذُریّه» در سخنان ابراهیم زیاد آمده است. در بین انبیاء حضرت ابراهیم بیش از همه از ذریه خود گفته است. لذا حضرت موسی نسل ابراهیم است. حضرت عیسی نسل ابراهیم است. پیغمبر ما نسل ابراهیم است. حضرت مهدی نسل ابراهیم است. لذا دعا می‌کنیم می‌گوییم: خدایا از برکاتی که به ابراهیم دادی، به پیغمبر بده. «بارک علی محمد و آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم» یعنی خدایا برکت‌های ابراهیمی را به پیغمبر بده. پیداست خیلی با برکت بود. نسلش، فکرش، تمام کارهای مکه تقریباً یادگارهای ابراهیم است. حضرت ابراهیم مِن و مِن نمی‌کرد و وقتی خدا چیزی می‌گفت، عاشقانه عمل می‌کرد. قرآن می‌گوید: بعضی پول می‌دهند اما «وَ هُمْ کارِهُونَ‏» (توبه/48) اکراه دارند.     نماز می‌خوانند اما «وَ هُمْ کُسالى‏» (توبه/54) کسالت دارند. یعنی اگر بفهمند یکی از مراجع گفته نماز صبح هم نخواندید، نخواندید. می‌گوید: قربان این آقا بروم! آقای خوبی است. همین مرجع تقلید ما شود. اینکه انسان تسلیم باشد مهم است.
فرزند ابراهیم هم همینطور بود. وقتی خدا به ابراهیم گفت: سر بچه را ببر. «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافات/103) هردو تسلیم شدند. نگفتند: چرا؟ چانه نزدند. خدا گفته، چشم! گاهی وقت‌ها یک دستورهایی را نمی‌فهمیم. شب عید فطر یک نماز مستحبی دارد، رکعت اول هزار «قل هو الله» دارد و رکعت دوم یک «قل هو الله» دارد. این با چه فرمولی جور درمی‌آید؟ این با عقل جور درمی‌آید؟ بعضی وقت‌ها فکر می‌کنیم همه کارها بهداشتی است. می‌گوییم: با فلان شوینده دستم را شستم بهداشتی است. اسلام می‌گوید: همه نگاه‌ها بهداشتی نیست. وقتی می‌گویم: این نجس است. نگو: از نظر بهداشتی ضد عفونی شده است. ممکن است یک راز دیگری داشته باشد. تسلیم باشیم، یعنی آنچه خدا گفته را قبول کنیم.
حتی در دعاها، به ما گفتند: آنطور که گفتیم دعا کنید. یکوقت امام دید یک نفر دعا می‌کند، می‌گوید: «یا مقلب القلوب و الابصار» امام فرمود: آنچه ما گفتیم، گفتیم: «یا مقلب القلوب» ابصار را از کجا می‌گویی؟ خودت رویش گذاشتی. ما این را نگفتیم. یا امام دید یک نفر دعا می‌کند، می‌گوید: «یحیی و یمیت و یمیتُ و یحیی» امام فرمود: ما این را نگفتیم. این صلوات‌هایی که قاری‌ها در جلسات قرآن می‌فرستند، هیچ جای دین نیست. صلوات درست و حسابی که هم شیعه و هم سنی می‌گوید، این است. «اللهم صل و سلم و زد و بارک» حرف درستی است ولی در روایت نداریم. از پیغمبر پرسیدند: «کیف نصلی» چطور صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید «اللهم صل علی محمد و آل محمد» صلوات استاندارد این است. در بعضی مفاتیح‌ها نوشتند: در فلان صفحه این دعا هست. هفت بار بخوانید و بنویسید. به هفت نفر بدهید. باسمه تعالی غلط کردی! ما حق نداریم یک چیزی را از خودمان اضافه کنیم.
در جامعه هم همینطور است. یک نفر دو کراوات با هم بزند، همه می‌خندند. کراواتی که غربی‌ها می‌زنند یکی است. ارتش می‌گوید: دستت را اینجا بگذار. تو بگو من بالاتر می‌گذارم! در گوشت می‌زند. دارو را می‌گویند: هر هشت ساعت بخور. شما هر شش ساعت     بخوری. همان که گفتند را باید انجام دهی. می‌گویند: در چهار متری گنج است. شما 36 متری را بکنی. آمپول را در رگ بزنی شفاست، در گوشت بزنی درد است. همه کارها حساب و کتاب دارد. منتهی ما جای دیگر حواسمان را جمع می‌کنیم و اینجا اجتهاد می‌کنیم. تسلیم باید باشیم. حضرت ابراهیم تسلیم بود.
«عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» یعنی خانه در کنار مسجد ارزش دارد. الآن در جامعه ما خانه‌هایی که کنار مسجد است، ارزان‌تر است. این هم مسلمان‌ها مقصر هستند. نباید غیر از اذان صدای دیگر پخش شود. صدای اذان منتهی کسی که خوش صدا باشد اذان بگوید. غیر از اذان به اسم مناجات، به اسم سحرخوانی، به اسم روز بسیج، روز سپاه و روز ارتش و مراسم، نه حق داریم برای شادی مردم را از خواب بیدار کنیم، عروس ببریم دیروقت بوق بزنیم. نه حق داریم برای عزا بی وقت طبل بزنیم. مردم آزاری حرام است. چه عروسی، چه عزا! اذان هم طبیعی باشد. طول ندهیم. گاهی اذان را کش می‌دهند. اذان‌هایی که الآن پخش می‌شود ثواب ندارد. اذان باید حلقومی باشد. شما یک دکمه کامپیوتر را بزنی و همه کامپیوترها اذان بگویند، اذان پلاستیکی کامپیوتری ثواب ندارد. اذان باید حلقومی باشد. یک نفر خوش صدا اذان بگوید. در هر شهری گروه تواشیح هست. اما در هر شهری گروه اذان هم هست؟ قرآن در مورد اذان می‌گوید: «نادَیتُم، نودیَ» کلی حدیث برای اذان هست. تواشیح فارسی خوب است، اما عربی را متوجه نمی‌شویم. گاهی یک چیزی را که دستور نیست، دستور می‌کنیم. آنچه دستور هست حذف می‌کنیم. علامت سخنرانی خوب دو چیز است. عوام بفهمد و خواص هم نتواند اشکال بگیرد. عوام بفهمد و خواص بپسندد.
من خودم بارها جایی سخنرانی گوش دادم، حتی یکبار دعا می‌کرد،یادم نیست چه گفت. گفت: خدایا انوار باطنی و ملکوتی ما را با ملکوت اعلی تطبیق بفرما. گفتم: خدایا من متوجه نشدم چه گفت. ولی اگر منطقی است الهی آمین! قلمبه حرف زدن کمال نیست. وقتی خدا به موسی گفت: تو پیغمبر هستی، گفت: خدایا زبان مرا باز کن روان بگویم. بعضی‌ها نمی‌توانند روان بگویند، طوری نیست. بعضی‌ها ادا درمی‌آورند. به جای اینکه بگوید: همینطور که پیش می‌رویم، می‌‌گوید: در روند تکاملی تاریخ! خوب نصف مردم متوجه نشدند چه می‌گویی. امام که صحبت می‌کرد همه متوجه می‌شدند.
«عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» خدایا کنار کعبه آمدم. کنار مسجد بودن کمال است به شرط اینکه مردم آزاری نداشته باشد. فاتحه در مسجد بگیرید، اما صدای قرآن نباید در مسجد بیاید. حالا عمه من مرد باید همسایه‌ها اذیت شوند؟ قرآن هم بخوانیم. در مسجد بلندگو هم باشد، اما صدا بیرون نرود.
«رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ» مسأله‌ی اقامه نماز برای اسلام نیست. حضرت ابراهیم هم اقامه نماز کرد. به شعیب گفتند: به خاطر نمازت اینطور زور دار شدی؟ «یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُک‏» (هود/87) نمازت باعث شد به ما امر و نهی می‌کنی؟ یا اولین دستوری که برای موسی آمد گفت: «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی‏» (طه/14) یا دستور حضرت عیسی «وَ أَوْصانِی‏ بِالصَّلاه» (مریم/31) یعنی نماز از آدم تا خاتم بوده است. نماز مثل سر است. آدم افراد را بخواهد بشناسد از سر می‌شناسد. مسلمانی که نماز نمی‌خواند مثل کسی است که شناسنامه ندارد.
آیه‌ای داریم که قرآن به جای ایمان گفته نماز. مسلمان‌ها 15 سال به سمت بیت المقدس نماز می‌خواندند. بعد به دستور خدا قبله عوض شد. یک عده گفتند: نمازهای پانزده ساله ما چه می‌شود؟ نمازهای گذشته باطل است؟ گفت: نه! «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ‏ إِیمانَکُم‏» (بقره/143) درحالی که باید بگوید: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ‏ صلواتکم» به جای اینکه بگوید: نمازتان درست است، فرمود: ایمانتان درست است. یعنی چه؟ یعنی نماز ایمان است. ابراهیم آمد، سفر مبارک بود. هجرت واجب بود. در مقابل هجرت تسلیم بودند.
الآن سفیر ما وقتی به یک کشور شیک می‌رود، خیلی با نشاط می‌رود. اما اگر یک کشور فقیر و عقب مانده باشد، جدی نمی‌گیرد. خدایا تا پیری که بچه‌دار نشدم، وقتی هم بچه‌دار شدم گفتی: بچه را با مادرش در بیابان‌های داغ بگذار. چرا؟ آنجا کعبه هست. چرا آنجا بگذارم؟ برای اقامه نماز گذاشتم.
«فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» دل مردم را به سمت من هول بده. این معلوم می‌شود محبوبیت دست خداست. عروس و داماد با جهازیه و پز و خانه عزیز نمی‌شوند. دل دست خداست. ما تالارهایی در تهران داشتیم که سنگین‌ترین مراسم عروسی آنجا بوده است، و آمار طلاق در آن خانواده‌های مرفه بیشتر بوده است. دل دست خداست.
دختری بود صورتش آبله داشت. خواستگار نداشت و از سنش گذشته بود. یک خواستگار پیدا شد. گفتند: زن این شود. آرایشگر آوردند این را درست کند طوری که این یک مقدار زیبا شود. آرایشگاهی گفت: من زحمت خودم را کشیدم. اما صورت تو مشکل دارد و معلوم نیست داماد بپسندد. عروس گریه کرد. بلند شد رفت و در اتاق را بست. یک سجاده بود، سجاده را باز کرد، مهر کربلا را برداشت، گفت: یا حسین! عمری است روی این نماز خواندم کسی خواستگاری من نیامده است. این هم که آمده آرایشگر گفت: معلوم نیست بپسندد. حسین جان هرکاری می‌خواهی بکن، دستش را به مهر زد و به صورتش مالید. نزد داماد آمد. داماد تا نگاهش کرد، انگار چشم داماد عوض شد. انگار زیباترین زن‌های دنیاست. یکی از علمای درجه یک، از علمای نود ساله گفت: اینها پیرمرد و پیرزن شدند، پیرزن می‌خواست برود، پیرمرد می‌گفت: می‌ترسم تو را چشم کنند. می‌گفت: از زیر قرآن او را رد می‌کرد. گاهی وقت‌ها خانه شیک و عروس زیبا، پولدار و مرفه، اما باز می‌بینی دلش محکم نشد. قرآن می‌گوید: محبت از طرف من است. «مَحَبَّهً مِنِّی‏» (طه/39) در خواص هم همینطور است. بعضی از مؤمنین به من گفتند: تو زیاد در تلویزیون می‌آیی. در همه کانال‌ها هستی. یک مقدار کم به تلویزیون بیا محبوب می‌شوی. گفتم: مردم همه نان می‌خورند. نان محبوب است. دل دست خداست. به امام صادق گفتند: بعضی از مرده‌ها چشمشان باز است. بعضی چشمشان بسته است. فرمود: آنکه چشمش باز است فرصت نکرده ببندد. آنکه بسته است فرصت نکرده باز کند.
در قرآن چهارده مرتبه «بَغْتَه» هست. یعنی ناگهانی، من بگویم: من دیر در تلویزیون بیایم برای اینکه محبوب شوم. خوب دو تا حدیث کمتر می‌خوانیم. کتک‌هایش را ابیذر خورد و زحمت‌هایش را مفیدها، طوسی‌ها، مجلسی‌ها کشیدند. ما به پلوهایش رسیدیم.
شریعتی: امروز صفحه‌ی 468 قرآن کریم قرار روزانه‌ی ما هست. دوستان خودشان در منزل آیات را تلاوت کنند.
حاج آقای قرائتی: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی‏ إِلَیْهِمْ» خدایا من زن و بچه‌ام را به مکه در این هوای داغ و بی آب و گیاه آوردم. خدایا دل مردم را هول بده. مردم پول می‌گذارند ثبت نام می‌کنند که بعد از ده سال مکه بروند. کدام ساختمان روی کره‌ی زمین است که مردم پول بدهند ده سال دیگر این ساختمان را ببینند؟ روی کره‌ی زمین یک چنین ساختمانی نیست. این دعای ابراهیم است. بعضی مردم می‌گویند: برای چه پولت را به عرب‌ها می‌دهی؟  آن آقایی که این حرف را می‌زند خودش نه به عرب‌ها می‌دهد نه به عجم‌ها، باز آن کسی که پولش را به عرب‌ها می‌دهد، خمس می‌دهد، زکات می‌دهد، عذرخواهی می‌کند، موقع برگشتن سور می‌دهد. آن کسی که مکه می‌رود خیرش به دیگران هم می‌رسد. آن کسی که مکه نمی‌رود، هم مکه نرفته و هم از باقی چیزها محروم شده است. این «أفئده» یعنی دلها ملحق شود. دلش با مردم گره بخورد. چون بعضی‌ها به زبان یک چیزی می‌گویند، اما قلباً دل و زبانشان یکی نیست.
من یک مهمانی داشتم، مهمان من با بچه‌هایش خانه ما آمده بود. این مهمان ما یک بچه سه ساله داشت. من این بچه سه ساله را بوسیدم. بچه خودم هم حدوداً سه ساله بود. نگاه کرد. تا دیدم او نگاه می‌کند، او هم بوسیدم، گفت: مرا الکی بوسیدی! دل نبود، الکی بود. دل مهم است. لذا اگر عده‌ای مسجد رفتند و پشت سر آقا نماز خواندند، ولی آقا را دوست ندارند، نمازشان قبول نیست. باطل نیست اما قبول نیست. مثل چای در آفتابه، چای در آفتابه را کسی نمی‌خورد با اینکه چای است. چای باید در فنجان باشد. «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ» اول هدف «لیُقیموا الصلاه» باشد و بعد هم می‌گوید: وضع مالی اینها خوب باشد. چون دنیا را نمی‌شود نادیده گرفت. «کُلُوا مِنْ‏ طَیِّباتِ» بعد می‌گوید: «وَ اعْمَلُوا صالِحا» (مؤمنون/51) یک چیزی بخور بعد نماز بخوان. می‌گوید: «فَلیعبُدوا»، بعد می‌گوید: «أَطْعَمَهُمْ‏ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/4) یعنی نمی‌شود گفت زن و بچه‌اش را در بیابان داغ برده هیچی به هیچی! شرایط باید فراهم شود. خدایا رزق اینها را بده و شکمشان را سیر کن. آخر می‌گوید: «لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» معلوم می‌شود نماز شکر است. بهترین شکر نماز است. اگر کسی نماز نخواند ولی دائم الحمدلله بگوید، خوب نیست. شکر واقعی نماز است. خدا به پیغمبر می‌گوید: من به تو زهرا دادم. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر/1) بعد می‌گوید: «فَصَل‏» شکرش این است.
خدا در قرآن می‌گوید: اگر دیدی همه مردم گروه گروه می‌آیند مؤمن می‌شوند، یک سبحان الله بگو بس است. «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‏ وَ الْفَتْحُ» (نصر/1) یعنی اگر نصرت خدا آمد، فتح و پیروزی آمد و در جبهه‌ها پیروز شدید. «وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) با چشمانت دیدی که گروه گروه می‌آیند. هم پیروزی و هم تقیه، هم گروه گروه مسلمان می‌شوند، «فَسَبِّحْ» یک سبحان الله بگو، بس است. اما وقتی می‌گوید: زهرا دادم، می‌گوید: «فَصَل» یک نماز کامل باید بخوانی. یعنی همه مردم ایمان بیاورند شکرش سبحان الله است. اما بخاطر زهرا یک سبحان الله نیست، یک نماز کامل است. بعد هم می‌گوید: یک شتر نحر کن. کسی که زهرا دارد، کسی که خانه‌اش میلیاردی است دیگر نباید در صندوق کمیته امداد پول خرد بیاندازد. شما باید نامه بنویسی به کمیته امداد و بگویی: چهار دختر را جهاز می‌دهم.
شریعتی: حاج آقای قرائتی دعا کنند و همه آمین بگوییم.
حاج آقای قرائتی: خدایا امروز بحث من ابراهیم بود. به آبروی ابراهیم و نسلش، موسی، عیسی، پیغمبر و حضرت مهدی، ما را مقیم نماز قرار بده. مزه نماز را به ما بچشان. نسل ما را نسل نمازخوان قرار بده. هرکدام پیر شدید و دختر و پسرتان را عروس و داماد کردید، خدا به شما مالی داده است، بیایید جایی که مسجد ندارد یک مسجد بسازید. خاک برداری، نقشه، نظارت، حمل و نقل مصالح هم کمک ما به شما است. مسجد ساده هم بسازید. این باقیات الصالحات را انجام بدهید. ابراهیم زن و بچه‌اش را در معرض مرگ گذاشت. ما هم قدمی برداریم.
شریعتی: بهترین‌ها را برای شما آرزو می‌کنم. باز هم به بازماندگان این حادثه تلخ تسلیت می‌گوییم. برای پیدا شدن مفقودین دعا می‌کنیم.

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=9058

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.