تعلیم و تربیت -3
موضوع: تعلیم و تربیت -3، رمضان 59
تاریخ: 15/05/59
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی که داشتیم درباره چیزهایی بود که در تعلیم و تربیت اثر دارند. چند چیز در تعلیم و تربیت و در شخصیت اثر دارد که اینها را میخواهم بنویسم و هر کدام هم آیه هایش را در مقابلش مینویسم. پس موضوع بحث ما: مسائلی است که در شخصیت و تربیت موثرند.
{حالا نمیدانم جلسات قبل تا کجا سر نخ دستتان است. داشتیم تعلیم و تربیت را از نظر اسلام بررسی میکردیم اهمیت علم و اهمیت آموزش و پرورش و. . . . }
چیزهایی که در تعلیم و تربیت اثر دارند و اسلام هم روی آنها تکیه کرده و واقعا هم هست. یکی دو مورد نیست. من تا حدود 10، 11 مورد را اینجا یاداشت کرده ام.
1- نقش مهم والدین در تربیت
اول) والدین: پدر و مادر در تربیت نقش اول را دارند و در این میان مادر نقش بیشتری دارد. خیلی اسلام سفارش کرده است. در انتخاب همسر خیلی باید دقت کرد و گفتهاند اگر کسی دخترش را بدهد به کسی که مشروبات الکلی میخورد، گویا نسل خودش را قطع کرده است. معنایش این نیست که بچههایی که پدر و مادرشان مشروبات الکلی میخورند، بچه دار نمیشوند. رحم را قطع کرده است. ممکن است بچه دار هم بشود. منتها این ذریه و این نسل با یک سری اخلاقیات و امراضی هست که عاقبت ندارد. بالاخره اثر خودش را در یک نسل، دو نسل، یا چند نسل خواهد گذاشت. خیلی در انتخاب داماد و انتخاب زن سفارش شده است. آمارهایی نشان داده است که بچههایی که انعقاد نطفهشان شب جشنهای ژانویه که مشروبات الکلی بیشتر مصرف میشود، بوده است، آماریست که مال مدتها قبل است و من این را دیدهام که ایامی که میگساری زیادتر است بچههایی که نطفهشان آن وقت منعقد میشود معمولا مشکلدار هستند.
البته باید به این نکته توجه داشت که اگر ماگفتیم کسی آبجو نمیخورد بچهاش سالم است، ممکن است کسی مشروبات الکلی هم نخورد ولی بچهاش سالم نباشد این یک عارضه است. میگویند هر گردویی گرد است ولی هر گردی گردو نیست. هرکسی مشروبات الکلی بخورد در بچهاش اثر میگذارد، اما معنایش این نیست که هرکس بچهاش عیبی پیدا کرده است لابد مشروبات الکلی خورده است. ممکن است یک نفر فرد باتقوا و صالح پدر و مادر صالح در عین حال به علل دیگر بچه ایشان مبتلا به امراض و یا خصوصیات و روحیاتی باشد. یک عاملش مشروبات است که عوامل دیگر هم ممکن است داشته باشد. ممکن پدر و مادری باشند که در عمرشان دنبال این مشروبات هم نرفته باشند، اما یک سری مسائل بهداشتی یا روانی دیگر را باید مراعات کنند و مراعات نکردهاند و از آنجا ضربه خورده اند. حضرت نوح وقتی نفرین میکند به مردم میگوید خدایا این مردم را هلاک کن برای اینکه بقدری خبیثند که «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً»(نوح/27) «وَ لا یَلِدُوا» یعنی زاد و ولد نمیکنند. «إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً» مگر افراد فاجر. والدین نقش خیلی مهمی دارند. هم از نظر جسمی و هم از نظر اخلاقی. از نظر روانی و از نظرهای مختلف نقش دارند. «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَهِ»(کافى، ج2، ص12)حدیث داریم که هر بچهای طبق فطرت الهی تولید پیدا میکند، مگر اینکه پدر و مادر مگر اینکه پدر و مادر سر او را کج کنند.
حالا نقش والدین چیست؟ باید این مطلب را گسترده بگوییم، لکن حالا چون برنامه تلویزیونی است، نمیشود خیلی بسطش داد و مجبورم کلاسیک و فشرده بگویم.
2- نقش جامعه در تربیت
دوم) دومین عامل اجتماع است. اجتماع در تربیت و شخصیت خیلی اثر میکند و لذا گفتند اگر دیدید جامعه فاسد است، واجب است هجرت کنید. اگر میتوانید، جامعه را عوض کنید و اگر نمیتوانید از جامعه باید هجرت کنید. جامعه اثر میگذارد. مثل اتاقی است که همه در آن سیگار بکشند، گرچه شما هم سیگاری نباشید اما در یک فضایی که همه دود میکشند، نشسته ای، قهرا دودهایش درون حلق شما هم میرود. تنگی نفسش را شما هم میگیرید. اینهم یک مساله است. درباره هجرت گفتیم که: کسانی که در محیط فاسد و در جامعه فاسد هضم میشوند و استقلال خودشان را از دست میدهند و هجرت نمیکنند، لحظه مرگ گرفتار سؤال میشوند و فرشتگان خدا میگویند: «فیمَ کُنْتُمْ»(نساء/97) شما چه میکردید؟ میگویند ما مستضعف بودیم. میگویند چرا تکان نخوردید و چرا هجرت نکردید؟
3- مردم در جامعه سه دستهاند
اگر در یک جامعه جنایتکار، رنگی نداشتی، اگر در جامعه نقشی نداشتی باید هجرت کنی. اگر میتواند اصلاح کند، باید باشد، هجرت برای کسانی است که نمیتوانند جامعه را عوض کنند. ما اصولا سه رقم آدم داریم:
1- یک سری در جامعه فاسد آب میشوند. در جامعه هضم میشوند. مکتب و فکر و فلسفهشان این شعر است که میخوانم.
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
منطقشان این است. میگویند برای اینکه رسوا نشوی همرنگ جماعت شو. یعنی اگر جامعه هر جوری ساز میزند تو باید برقصی. این در جامعه فاسد هضم میشود. اینها یک گروهند که قرآن درباره این گروه میگوید: «وکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ»(مدثر/45) در قیامت میپرسند چطور شد که شما گرفتار آتش جهنم شدید؟ چند تا جمله میگویند: «وکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» ما با افراد خائض، با اینهایی که در دری وری فرو میرفتند، ما هم فرو میرفتیم. یعنی بالاخره برای اینکه جلسه را گرم کنیم، ما از میدان بیرون نمیرفتیم و هیچ میدانید که انسان گاهی در جامعه باید جلسه را بهم بزند؟ یعنی حداقل خودش بلند شود و برود. در یک جلسهای که نشستهاند مشروبات الکلی میخورند باید بلند شود و برود. نشستن در چنین جلسهای اگرچه خودت شما هم نخوری، شرعا اشکال دارد.
اگر کسی دارد قمار بازی و شطرنج و ورق بازی میکند، نگاه کردن به ورقهای قمار از نظر اسلام اشکال دارد. و تعبیر عجیبی دارد که کسی که نگاه میکند به آنها مثل این است که نگاه کند به چی؟ من معذورم از اینکه بگویم. والله من هم گیر کرده ام! ! ! گاهی در حدیثها یک چیزهایی هست که اگر بگوییم خیلی، در عرف ما تند و زننده است. از طرفی امام هم این حرف را گفته است. علیای حال کسی که نگاه کند به ورقهای بازی و قمار مثل کسی است که مثلا نگاه کند به الی آخر. نگاه کردن به آنها حرام است. نشستن در چنین مجلسی حرام است. در جامعه بعضی هضم میشوند. «وکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ»
2- یکدسته هستند در جامعه فقط خود را حفظ میکنند. نمیتواند جامعه را عوض کند ولی در جامعه فاسد اینقدر اراده دارد که خودش را حفظ کند. مثل فرض کنید زن فرعون که در دربار فاسد بود، ولی مومن بود. کسانی خواستند که از جامعه فاسد هجرت میکنند، مثل اصجاب کهف. در یک شهری بودند که همه بت پرست بودند. چند جوانمرد در بین ایشان بود که این جوانمردها از این شهر بت پرست بیرون رفتند و به غار پناه بردند که قرآن میگوید: «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ»(کهف/13) این ها چند تا جوانمرد بودند و ایمان آوردند و هجرت کردند. یعنی شهر را نتوانستند عوض کنند، ولی خودشان از شهر فساد هجرت کردند.
3- گروه سوم، اصلا جامعه را عوض میکنند و جامعه را تغییر میدهند. پس در قرآن سه رقم آدم داریم: یک گروه در جامعه فاسد هضم میشود. یک گروه در جامعه فاسد فقط خودش را نگه میدارد، مانند اصحاب کهف. یکدسته جامعه را عوض میکند. «فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ»(انبیاء/60) یک جوانی پیدا شد «یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ» پیامبری که نامش ابراهیم بود و جامعه بت پرست را عوض کرد.
اجتماع در انسان اثر میگذارد. این که میگویند که امر به معروف و نهی از منکر واجب است با اینکه میگویند امر به معروف نظارت عمومی است یعنی همه باید ناظر کار همدیگر باشند به خاطر اهمیت تأثیر اجتماع است. «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»(توبه/71) مردان و زنان با ایمان ولی همدیگر هستند، چون ولی و سرپرست هم هستند «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» هر مسلمانی نسبت به مسلمان دیگر دارد حق امر به معروف دارند. البته امر به معروف شرائطی دارد. شرائطی که فتنه مهمی بر نخیزد. انسان احتمال اثر بدهد و الی آخر. در قرآن درباره اجتماع آیات زیادی دارد، آیاتی که درباره امر به معروف و نهی از منکر است همهاش درباره اجتماع است. آیاتی که درباره جهاد و تبعید است. مثلاً در قران داریم که کسانی که شایعه سازی میکنند: «وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَهِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلا»(احزاب/60) کسانی که مرجفون یعنی شایعههای دلهره آور میاندازند، در مدینه میان مسلمانها میآیند و یک حرفهایی که دلهره و ترس و لرز بوجود میآورد در بین مردم میگویند، قرآن میگوید: «ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلا» دیگر حق مجاورت در مدینه را ندارند و از طرف تو باید اینها تبعید بشوند.
کسانی که نظام اجتماع را بهم میزنند، امنیت را بهم میزنند، با شایعه سازی جنگ سرد روانی بوجود میآورند. یا مثلا فرض کنید که داریم: «الزَّانِیَهُ وَ الزَّانی»(نور/2) مرد و زن زنکار را باید شلاق زد بعد میگوید: «وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنین»(نور/2) باید اینها را بیاورند در میدان شهر و ملت شلاق خوردن ایشان را مسلمان ببینند. چرا؟ برای اینکه میخواهد شلاقی که میخورند باقی ها هم ببینند و این زنگ بیدار باش برایشان باشد.
تمام آیات امر به معروف، تمام آیات هجرت. آیات کیفرهای علنی در قرآن به مسائل اجتماعی نظر دارد. درست است که شما گناه نمیکنی، اما باید این گناه در جامعه نباشد. بنابراین گرچه تو هم صدمه نمیبینی، اما باید جلو فساد را بگیری.
4- نقش معلم در تربیت
سوم) سومین عامل در تعلیم و تربیت معلم است که خیلی اثر دارد. در یک آیه قرآن داریم «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»(عبس/24) «فَلْیَنْظُرِ» یعنی انسان باید به غذایش نظر کند. منتها امام یک تعبیر لطیفی کرده است، میگوید غذا فقط آن نیست که در معده بریزد و بعد بیرون برود، غذا آن مطلبی است که در مغز میریزد و تا آخر عمر بیرون نمیرود. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» اما این آیه یک حدیث لطیفی دارد. میگوید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» یعنی «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ»(کافى، ج1، ص49) «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» انسان نگاه به طعامش میکند. بعضی میگویند: بله! نگاه کن به طعامت که ببین چه عناصر طبیعی با هم ترکیب شده است. خداشناسی را از این غذا بشناس. ابر و باد و مه و خورشید فلک در کارند تا برای تو توت شیرین و لیمویی ترش بسازند. طعام را نگاه کن که یک وقت مو و استخوان در آن نباشد تا گلویت را بگیرد. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» 10، 12 تا لطیفه مادی در آن هست که انسان از نگاه کردن به طعامش چه درسهایی میتواند بگیرد. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» که آیا از حلال است یا از حرام است. ولی از معصوم علیه السلام حدیثی است که: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» یعنی نگاه کند انسان به علمی که میگیرد «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ»(کافى، ج1، ص49) از حلقوم چه کسی حرف را میگیرد. یک حدیثی خواندم که «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ» هرکس گوش به هر گویندهای بدهد، عبد گوینده است. شما پای سخنرانی هرکس بنشینی، عبد او هستی. اگر او از حق بگوید عبد حقی و اگر او از باطل بگوید عبد باطلی.
«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر/18) این آیه چه معنایی دارد: این حکم عبادی دارد. این عبارت خیلی ها را بیرون میکند. ببین اگر عباد را برداری یک فضای دیگر دارد «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» خدا «فَبَشِّرْ الَّذینَ» نگفته، گفته است «فَبَشِّرْ عِبادِ» یعنی کسانی که عباد من هستند، یعنی کسانی که من را شناختند. جهان بینی الهی دارند. استخوان بندی فکریشان آگاهانه و عالمانه است، مثل اینکه میگویم به دکترها بگوئیم این مریض چه بیماری دارد. نگفته برو بیرون هرکسی در کوچه هست، صدا بزن بیاید و ببیند این چه مشکلی دارد. اگر به شما گفتند در کوچه یکنفر را بیاور برای مریض یعنی چه؟ یعنی برو در کوچه یکنفری که دکتر است بیاور که اهل تشخیص باشد. قرآن نگفته است: «فَبَشِّرْ الَّذینَ» گفته «فَبَشِّرْ عِبادِ» پس باید اول انسان عبد خدا باشد.
عبد خدا کیست؟ کسی که مسائل را عالما، عامدا، آگاهانه با شعور و عمق و دقت، شناخت صحیح داشته باشد. بعد هم میگوید «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» حرفها را بشنوید و هرچه احسن و بهتر بود قبول کنید. پس باید یک کسی باشد که قدرت انتخاب احسن را داشته باشد. خیلی ها هستند قدرت انتخاب احسن ندارند. بیائید برویم درخیابان نشانتان بدهم. خیلی ها که ناآگاهانه طرفداری از گروهی میکنند، میگوئیم آقا: شما عاشقی؟ بله من تا آخرین قطره خونم را در این راه میدهم. خوب دلیل؟ ! میماند، دلیلی ندارد. یا مثلا میگوید فلانی دارای کمال است. خوب کمالهایش روی چشم. دیگران را ندیدی؟ ما الان در حوزه علمیه خودمان شاید هزار تا طلبه آماده داشته باشیم. دست کم بیشتر داریم. شاید هزار تا طلبه داشته باشیم که حرفهای مارکس را خیلی بهتر از مارکسیستهای ایران میفهمد. منتها میخواند و میخندد. و شما در تمام ایران پیدا کن یک مارکسیست که حرفهای ما را بلد باشد. هزار ها طلبه حرفهای آنها را بلد هستند و یکی از آنها حرفهای ما را بلد نیستند. ببینید آدم باید هر دو حرف را بلد باشد و یکی را انتخاب کند. یکنفر مارکسیستی که از اسلام خبر ندارد و رفته مارکیست شده، خوب این راهش درست نیست. باید بگوید که چهار تا مکتب را دیدیم و در این چهار مکتب، این را پذیرفتم. یک چنین مارکسیستی ارزش دارد که بگوید من چهار مکتب را دیدم و آگاهانه انتخاب کردم. اگر انتخاب باشد، خیلی ارزش دارد اما اگر روی انتخاب نباشد خیلی ارزش ندارد.
{یکی از حضار درباره کلمه عبادی در آیه «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ» پرسید} {حاج آقا پاسخ میدهند} {شخص سوال کننده: گفته است بشارت بده از بندگان کسانی را که گوش میکنند قول ها را} {حاج آقا: ببینید این عباد را از آیه بردارم چه میشود؟ } {شخص سوال کننده: عباد فقط مسلمانها نیستند و یک گروه نیست. بلکه همه بنده خدایند} {حاج آقا: پس باید بگوید «فَبَشِّرْ الَّذینَ» پس این عبادی چه ویتامینی دارد؟ بالاخره خدا یک غرضی داشته است که این عبادی را در این وسط آورده است} {شخص سوال کننده: این جا جمله ناقص میشود} {حاج آقا: ابدا ناقص نمیشود. فبشر الذین معنایش تمام است. اگر قرآن میگفت «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ». خدا چرا اینجا گفته است «فَبَشِّرْ عِبادِ»} یعنی تا چهار چوب فکریش درست نباشد. . . ببینید اگر کسی عبد هوسش باشد، این نمیتواند واقعیات را انتخاب کند، چون هوسش نمیگذارد. میگوید من عاشقم، مرغ یک پا دارد. خوب یک کسی اگر لجوج است آدم لجوج نمیتواند بنده خدا باشد. یک کسی متکبر است حق را میفهمد نمیخواهد قبول کند.
بنابراین خدا گفته است باید عباد باشند. عبد من یعنی عبدالله. یعنی بنده حق کسی که عبد هوس و تعصب و عُجبش است، این عباد نیست. صد تا دلیل هم بیاوری این راهی را میرود که طبق هوس خودش است. بنابراین خدا که گفته است: «فبشر عباد» هدفی داشته است. و گرنه میگفت: «فَبَشِّرْ الَّذینَ». این که گفته است «فبشر عبادی» یعنی تا عباد من نباشند خودشان را از حقه و کینه و بخل و عجب و تکبر و لجاجت و هوس و اینها رها نمی سازند. . . تا خودشان را از اینها خالی نکنند، عبد من نمیشوند و تا عبد من نباشند قدرت شناختن حق را ندارند. یک مادر را اگر به او بگویی بچه چه کسی خوشگل است؟ بچه خودش را میآورد. این مهر مادری نمیتواند قبول کند که یک بچه دیگر از بچه خودش خوشگلتر است. اگر هم بگوید بچه دیگری خوشگلتر است میگوید او خوشگلتر است اما بچه من یک نمک دیگری دارد. اگر یک بچه لوچ کچل هم زائیده باشد میگوید بالاخره نمکش یک چیز دیگر است. 20 عامل داریم که برای انسان مثل پرده است و نمیگذارد انسان واقعیت را ببینید.
یک سوال: اگر یک بزغاله بدهند بگویند تقسیم کن گوشتهای کبابیش را برای چه کسی برمی داری؟ برای خودتان! یعنی شکم پرستی نمیگذارد شما حق را ببینید. همه حاجیها را در مسجد جمع کنید. بعد یک گوسفند بدهید و بگویید: آقا تقسیم کنید! همه اینهایی که 24 ساعته نماز جماعت میروند. اگر یک گوسفند بدهی بگویی گوشتش را تقسیم کن، کبابیهایش را برای خودش برمی دارند. یعنی چه؟ یعنی علاقه به شکم، علاقه به نفس، حب نفس و حب شکم نمیگذارد که ما واقعیت را ببینیم. ببینیم چه کسی است که مدتی است کباب نخورده و گوشت کبابی را به او بدهیم.
پس ما اگر خواسته باشیم شناخت داشته باشیم، باید اول بنده خدا باشیم. بنده خدا باشیم یعنی بنده پول نباشیم. بنده خدا در مقابل عوامل بازدارنده از شناخت واقعی است. یک چیزهایی است که نمیگذارد شما حق را بفهمید. دختر و پسری برای ازدواج علاقه بهم پیدا میکنند. هرچه بابا میگوید این جوان، این پسر، این دختر به این دلیل غلط است. روی علاقه و عشقی که پیدا کرده است، نمیتواند بفهمد که حرف بابا چیست؟ مثلا مناجات از دید امام سجاد شیرین است و لذا میگوید خدایا: «اذقنی حلاوه مناجاتک» خدایا شیرینی مناجاتت را به من بچشان. او نزدش مناجات شیرین است، ما پهلومان خواب صبح شیرین است. یک عده بقدری ورزش را دوست دارند که تحصیل را فدای ورزش میکنند و یک عده علم را بقدری دوست دارند که ورزش را فدای علم میکنند. یک عده جوانی را فدای پول میکنند و یک عده پولشان را فدای جانشان میکنند. علیای حال تا حب و بغض و عجب و تکبر و هوی و شکم ارتباطات و علاقه ما را به زنجیر میکشد قدرت شناختن را از ما میگیرد و لذا تا انسان خودش را از اینها خالی نکند، نمیتواند حق را بفهمد.
میروید آمپول بزنید. آمپول زن میگوید خودت را شل کن اینطور که خودت را گرفتی جلو اثر آمپول را میگیری. باید حالت، حالت طبیعی باشد که این آمپول اثر کند. شما الان فرض کن از خانه بیرون میآیی. برادرت با یکی از بچههای محل دعوا میکند. فوری به آن بچه حمله میکنی! ! ! چه کسی است که فوری حمله نکند. پدر و مادری را پیدا کنید، برادری را پیدا کنید که بیاید بگوید خوب، صبر کنید ببینیم مسئله سر چیست؟ ببینیم قصه چیست؟ اول ببینیم حق با کیست؟ بعد طرفداری از حق کنیم. هرکس از درب خانه بیرون آمد و دید یک کسی از بستگانش با یک کسی دعوا میکند، بدون اینکه تفحص کند، حمایت از فامیلش میکند. برادر قدرت شناخت واقعی را کم داریم، فلذا میگوید: «فبشر عباد» بنده خدا باش! یعنی موانع شناخت جلو راهت را نگیرد. سوال خوبی بود ولی جوابش طول کشید. از همه اینها گذشته میگوید: «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر/18) قدرت انتخاب احسن را داشته باشد. یعنی قدرت انتخاب احسن را ندارند.
یک بچه یک قالیچه دستش باشد به او بگو یک آدامس در ازای آن به تو میدهم! خوب آدامس را به او میدهی و قالیچه را از او میستانی. شما پیدا کنید یک گول خوردهای را که قرآن را بلد باشد. تمام دختر و پسرهایی که جذب میشوند یکی از ایشان حتی ترجمه نمازشان را هم شاید بلد نباشند. (شاید خیلی کم باشند، حالا نمیتوانم بگویم همهشان بلد نیستند بعضی از ایشان هم بلدند) علیای حال پیدا کنید یک کسی را که قرآن شناس باشد، اسلام شناس باشد و جذب بشود. معلم خیلی اثر میکند. مثلاً دختر و بچههایی که مدرسه میروند. مادرشان یک حرفی میزند، خانم معلم هم یک حرف به ایشان میزند، میبینی حرف خانم معلم را بیشتر ترجیح میدهند.
یک معلمی میگفت: دخترم سر کلاسم بود. به ایشان گفتم: مثلا امشب باید سه صفحه از روی درس بنویسید. میگفت: آمد خانه به او گفتم پاشو اتاق را جارو کن. آخر هم معلمش بودم و هم مادرش. میگفت یک مرتبه ناآگاهانه دخترم گفت خانم معلم گفته است بنشینید مشق هایتان را بنویسید. بعد گفتم خانم معلمت من هستم. میگفت بقدری معلم موثر است که ناآگاهانه اینطور میشود. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»
5- نقش تاریخ در تربیت و سازندگی
چهارم) تاریخ در سازندگی خیلی اثر دارد. کسی که از جریانات تاریخی با اطلاع باشد حوادث او را گیج نمیکند. یعنی کسی که تاریخ انقلابهای ایران و جهان را بلد باشد و بداند که انقلابهای دنیا همه زیر سر حزبها و سازمانها بوده است و انقلاب ایران بستگی به هیچ حزب و سازمانی نداشته است. در انقلابهای دیگر یک قشری پتک میشدند و در سر یک قشر دیگری کوبیده میشدند و در ایران هیچ قشری برای قشر دیگر پتک نشد، همه اقشار بودند. کسی که تاریخ انقلابها را داشته باشد و بداند که بعد از انقلابها چه حوادث و قحطی ها و ناراحتی ها پیش میآید. بعد یک سری حرفهایی که بعد از انقلاب پیدا میشود، او را ناراحت نمیکند. باید اینطور بشود. مثل کسی که فرض کنید هر سال رفته است مکه و شلوغی ها را دیده است و امسال هم که میرود و نگاهش به جمعیت میخورد، دیگر خیلی گیج نمیشود. زمان قدیم کم توی تهران جیب بر بود. بعضی ها که میآمدند تهران جیب ایشان را میزدند. من از یک نفر پرسیدم: اینهایی که یک شب دو شب میروند تهران جیب برها جیب اینها را میزنند. پس خود مردم تهران چه میکنند؟ گفت برای اینکه اینهایی که از شهرستانها تهران میروند یکمرتبه نگاه میکنند به یک ساختمان، و میگویند: اوه! میایستند و نگاه می کنند، همه میفهمند که این غریب است. چون تازه دیدهاند جذب میشوند، خوب میشود اینها را زود. . . . اما مردم تهران زیاد دیدهاند و دیگر برایشان مهم نیست.
اطلاعات تاریخی در استقامت خیلی مهم است. کسانی که اطلاعات تاریخیشان کم است استقامتشان هم کمک است. در قرآن چند آیه داریم میگوید: «فَسیرُوا فِی الْأَرْض»(آل عمران/137) حضرت علی(ع) فرمود: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ»(نهجالبلاغه، نامه47) بترسید از خدا، بترسید از خدا درباره قرآن. نگذارید به قرآن دیگران زودتر از شما عمل کنند. 6 دفعه در قران داریم: «سیرُوا فِی الْأَرْض» در زمین بروید و بگردید، جهانگردی، بروید زمین را بگردید. ما مسلمانها به این آیه عمل نکردیم. ولی از غرب آمدند و ایران ما وجب به وجب خاکش را گشتند. معادنش را بررسی کردند و هر قطعه زمینی که بدرد کشاورزی میخورد، فورا به مهرههای اینها میگفتند این زمین بدرد کشاورزی میخورد. زود یک تابلو بزن جنگلبانی، منابع طبیعی و جلوی کشاورزی را بگیر، هر قطعه زمینی که بدرد میخورد یک تابلو میزدند که جلوی کشتش را بگیرند. وجب به وجب ایرانمان را زیر نظر داشتند و حال آنکه قران میگوید: «فَسیرُوا فِی الْأَرْض» مسلمانها شما باید وجب به وجب غرب را با اطلاع باشید. ما باید وجب به وجب دنیا را بدانیم. آنها آمدند وجب به وجب خانههای ما را متر کردند. اینجاست که حضرت علی میگوید: نگذارید دیگران به قرآن زودتر از شما عمل کنند. در قرآن 6 «سیروا» داریم. 5، 6 «وَ اذْکُرْ» داریم «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ»(مریم/54) یعنی تاریخ فلانی را بخوان «وَ اذْکُرْ» یعنی متذکر باش. هم ببین آثار را، تاریخ عینی و تجربی را ببین و هم تاریخ دیگران را بخوان. همه خواندنی هایش را بخوان، هم دیدنیهایش را ببین. دیدن تاریخ اثر میگذارد.
6- اثر دوست و رفیق در شخصیت افراد
از چیزهایی که در شخصیت ما اثر میگذارد رفیق است. دوستی باید مکتبی باشد. ما با هم مکتبی هایمان دوستیم. کسی که میگوید ایدئولوژی من اسلامی است و تا حالا هر وقت همکاری کرده است، میبینیم با گروههای ضد اسلام همکاری میکند، چنین کسی ایدئولوژی اسلامی ندارد. ایدئولوژی اسلامی را قرآن میگوید. یک سورهای داریم سوره مجادله، یک آیهای داریم آیه عجیبی است. آیه آخر سوره مجادله میفرماید: «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»(مجادله/22) یعنی پیدا نمیکنی قومی را بگویند ما ایمان به خدا داریم و. . . آیه مفصل است. خواهر ها و برادرها این یا قرآن است یا دروغ است. اگر این قرآن است و سوره مجادله هست، میگوید نمیشود کسی بگوید من ایدئولوژیم اسلامی است و با گروههای ضد اسلام همکاری کند. پیدا نمیکنید کسی را که بگوید من ایمان به خدا و قیامت دارم و بعد کارهایش را هماهنگ با گروههای کفار بکند. این آیه قران است. سوره مجادله، جزء 28 و آیه آخر. پیدا نمیکند قومی را که بگویند ما ایدئولوژیمان اسلامی است، ایمان به الله داریم و ایمان به قیامت هم داریم، اما از بعد از انقلاب یکسال و خردهای که میگذرد، تمام ارتباطات و همکاری هایشان، اگر نگوئیم تمامش بسیاری از همکاری هایشان اگر نگوئیم همکاری هایشان، علاقه شان، اگر نگوئیم علاقه شان، هم هدف ایشان. خلاصه «یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ» محبت با دشمنان است.
بنابراین برادر و خواهر اگر دیدید در خانه برادرت، پدرت، مادرت، همسایه ات، قوم و خویشت راه انحرافی میرود، اول قرآن میگوید: اگر دیدی کسی راه انحرافی میرود دعوتش کن به حق «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَه»(نحل/125) دعوتش کن با موعظه! با استدلال و با منطق و با بحث آزاد. . . اما اگر دیدید طرف لجبازی میکند، تو دیگر حق رفاقت با او نداری. تمام شد و رفت. آقا حالا دیگر پسرم است خوب پسرت باشد. خدا به نوح گفت درباره پسرت حق شفاعت نداری. شما مگر نماز نمیخوانی در نماز مگر سلام نمیدهی؟ میگویی السلام علینا و بر پسرم؟ نه السلام علیکم و بر پدرم؟ نه السلام علینا و بر همشهریم؟ نه «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ» سلام بر من و بر بندگان صالح خدا. ما مکتبی سلام میکنیم. دیگر حالا تو رو دربایستی گیر کردیم و یک سلامی به او کردیم، غلط است. اگر همفکر تو نیست، قشنگ مثل آجر بیا از کنارش رد شو و سلامش نکن. آخر نمیشود! خوب پس شلی، قاطعیت نداری. اگر قاطعیت داری باید خیر کنی. دوست، زن و شوهر هم همین طور هستند. اگر زنی دید شوهرش راه انحرافی میرود و اگر دید شوهرش اصلا از اسلام کشیده است، این باید از شوهرش جدا شود. حکم فقهی آن هم این است. نباید مرد کافر شوهر زن مسلمان بشود. و نباید زن مسلمان در اختیار شوهر کافر قرار بگیرد. و اگر شوهری و اگر دامادی کافر بود، آمد خواستگاری کرد نباید دختر را به او بدهیم و وای بر مسلمانهایی که به خاطر دو فلس حقوق، بخاطر یک مسائلی که دخترم گفته است، زنم گریه کرده است، خواهش کردند، تلفن کردند. از بس گفته است جذب میشوند و این دختر پاک را در اختیار هر جوان منحرفی یا این پسر پاک را در اختیار هر زن منحرفی میگذارند. از چیزهایی که خیلی اثر دارد مسئله دوست است. حالا از زن و شوهر گرفته تا رفیق ها و امثالهم.
7- نقش خواندن کتاب در سازندگی
ششم) کتاب: در اسلام اصلی داریم که خواندن کتابهای منحرف کننده غلط است. در اینجا اشکال میکنند که پس اسلام آزادی علم را قبول ندارد. اگر علم آزاد است من دلم میخواهد هرچه را بخوانم. آزادی علم معنایش این نیست که هرکه هر چه دلش میخواهد بخواند، مثل اینکه میگویم آقا انسان مریض آزاد است برود پهلوی پزشک. ولی معنایش این نیست که هر مریضی پهلوی هر پزشکی برود. انسان مریضی باید دوا بخورد، اما معنایش این نیست که هر مریضی هر دوائی را بخورد. شما اگر برقکش شدی، دست به سیمی که میخواهی بگذار، تا برقکش نشدی و قدرت انتخاب و شناخت صحیح را نداری، نمی توانی به هر سیمی دست بزنی. بچه را دو سال اول باید شیر مادر بخورد، بعد که معده قوی شد هسته انار هم خورد، خورد. چون قوی شده است و هسته انار را هم هضم میکند و رد میکند ولی تا شیر مادر نخوردی و تا معدهاش قوی نشده، هسته انار توی معدهاش گیر میکند. همینطور که معده باید دو سال با شیر مادر رشد کند قوی که شد حالا هر آشغالی هم بخورد، برمی گرداند یا رد میکند، از چیزهایی که مهم است مسئله کتاب است و البته خیلی ها هم در انتخاب کتاب هم اشتباه می کنند. مثلا فرض کنید شنیده است که کتابهای مرحوم مطهری خوب است میرود مثلا کتاب فلسفه و عرفان را میخواند و دو تا خمیازه میکشد و دور میاندازد. میگوید حوصلهام نمیکشد یا مثلا میرود کتابخانه میگوید: فلان کتاب را بده ببینم! یک کتاب کلفت میگیرد و میخواند و خسته میشود. کتاب خواندن هم راه دارد، تخصص میخواهد و کارشناسی می خواهد. مثل شربت است که گاهی وقتها باید از یک راهی شروع کرد. مطالعه سیری دارد. افرادی هم سیر مطالعاتی را نوشته اند. بعضی از ایشان درست نوشتهاند و بعضی از ایشان درست ننوشته اند. این دیگر چیزی نیست که در تلویزیون بگویم هرکسی باید مقدار حوصلهاش را در نظر بگیرد.
اولا سه رقم آدم داریم: 1- بی حوصله، 2- کم حوصله، 3- پرحوصله.
باز در اینها یا با مطالعه و یا بی مطالعه، یا قدرت انتخاب دارد و یا ندارد، یا سابقا مطالعه کرده یا نکرده است.
روحیهاش چگونه است؟ روحیه ها فرق میکند. پنج تا روحیه داریم: 1- روحیه لیز. 2-روحیه مغرور 3- روحیه بسته 4- روحیه تشنه، 5- روحیه بی تفاوت. بعضی روحشان لیز است، بعضی روحشان بسته است، بعضی روحیشان بی تفاوت است. تا چه کسی چه کتابی بخواند. خلاصه همینطور که آدم برای بیمارش دکتر میرود، برای مطالعش هم باید نزدیک کارشناس برود. بگوید سنم این است، سوادم این است، مطالعات قبلی من این است، حوصلهام این است. طبق معمول سیر مطالعاتی کنید. نمیشود یک سیر مطالعاتی برای همه ملت در تلویزیون گفت و یا چاپ کرد. هر انسانی سیر مطالعاتیش یک جوری است. تا روحیه اش، سنتش، سابقهاش و حوصلهاش و. . . تا انسان تشخیص ندهد، نمیشود گفت. باید دکتر درجه تب و فشار را ببینید و بعد نسخه بدهد. دنباله بحث ادامه دارد.
خدایا تو را به حقیقت محمد و آل محمد ما را قدم به قدم با اسلام و به رضای خودت نزدیک بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»