تربیت، مسولیت والدین و مربیان
موضوع: تربیت، مسولیت والدین و مربیان
تاریخ پخش: 70/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
1- مسئولیت والدین
در موسسه تحقیقاتی هستم که راجع به زمین و گیاه راجع به کشاورزی تحقیقاتی بعمل میآید.
در خدمت برادران و خواهران هستیم اما بحثی را که در ماه مهر شروع کردیم و دوسه هفته است که روی آن صحبت میکنیم و ادامه دارد. بحث تعلیم و تربیت است. مسأله تعلیم و تربیت و وظیفه پدرها و مادرها و وظیفه معلمان و مربیان و اساتید دانشگاه و طلبهها و روحانیون و علما یک بحثی است که به درد همه میخورد و ادامه بحث را در این جلسه میخواهیم در مورد وظیفه والدین بگویم.
وظایف آنها را من در اینجا مطرح کردم
1- دلسوز بودن
2- تکریم و احترام
توجه به شرح وظایف
آن وقت وظایف دو شاخه میشود: وظایف معنوی و وظایف مادی
وظایف معنوی هم باز چند شاخه میشود: عبادی، علمی، فکری، تربیتی و اخلاقی
وظایف مادی هم چند شاخه میشود: بهداشت، شغل، ازدواج، مسائل اجتماعی و سیاسی، مسأله محیط
این استخوان بندی بحث است حالا نمیدانم چقدرش را بگویم ولی بافت بحث قالبش این است حالا شروع کنیم به صحبت کردن.
2- دلسوز بودن
در قرآن و نهج البلاغه کلمه «یا بُنَی» زیاد است پس بحث ما الآن سوز است. کلمه «یا بُنَی» (پسر عزیزم) در قرآن و نهج البلاغه کلمه «یا بُنَی» زیاد است، پیامبران ما با بچه هایشان… لقمان با بچهاش چگونه حرف میزند مقداری صحبت کنیم برایتان در این زمینه.
«قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً» (یوسف/5) یوسف نوجوان کوچکی بود خواب مهمی دید خوابش را به بابایش گفت.
باباش گفت: در این یک اسراری است.
«یا بُنَیَّ» ای پسر کوچولو «لا تَقْصُصْ» قصه نگو. نقل نکن «رُؤْیاکَ» خوابت را «عَلى إِخْوَتِکَ» خوابت را به برادرهایت نگو برای اینکه این خواب اسراری در آن است که معلوم میشود تو در آینده زندگی درخشانی خواهی داشت. برادرهایت هم نسبت به تو حساس هستند و حسود خوابت را بگویی پی میبرند که آیندهات چیست. برایت نقشه میکشند. «لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ» پسر کوچولو خوابت را به برادرهایت نگو «فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً» خوب حالا خواهی گفت آقای قرائتی این چه حرفی است ما را زیر آفتاب نشاندی میگویی یوسف چندهزار سال پیش خواب دیده. بابایش هم گفته خوابت را به داداشهایت نگو. بابا مردم رفتند کره ماه، دنیا، دنیایی است که از ماهواره استفاده میشود دنیا، دنیای برق وصنعت و علم و اتم است. خواب دید که دید، به من چه که دید. این چیست؟ چه درسی میتوانیم از این بگیریم ما معتقد هستیم که قرآن کتاب تربیتی است. این آیه کجایش تربیتی است؟ یوسفی بود چند هزار سال پیش. خوابی دید به پدرش گفت. پدرش گفت: خوابت را نقل نکن. برایت نقشه میکشند.
3- درسهای قصه حضرت یوسف
این درسش کجاست؟ درس این است که منابع زیرزمینی خود را نگو برایتان نقشه میکشند. نوابغتان را به کسی نگویید، فلانی نابغه است برایتان نقشه میکشند. کتابهای خطی را در کتابخانهها، نگو جایی، نقشه میکشند. آثار عتیقهتان را نشان ندهید برایتان نقشه میکشند. این معنایش این نیست که یک خوابی دید، وقتی میگوید خوابت را نگو پس بیداریت را حتما نگو. وقتی میگوید به داداشت نگو پس به بیگانه حتما نگو. این است درس قرآن. قرآن به ما درس میدهد که مسلمانها اسرار فکری، اسرار علمی (کتابهای خطی) اسرار هنری (عقیقه ها)، اسرار طبیعی، اسرار نظامی. مسئولین باید رازدار باشند باید سرش را به کسی نگوید. پس این درس است.
درست است پوستش این است که یوسف خواب دید اما مغزش این است که هر کسی در زندگیش به چیزهایی میرسد که اگر بگوید لو برود، کشف شود، دشمن حساس میشود دشمن را علیه خودتان حساس نکنید، این درسش است. حالا قرآن کتاب امروز است یا دیروز؟ اگر همینطور بگوییم یوسفی بود و خوابی دید میشود کتاب دیروز. درس بگیریم، مسلمانها بیدار باشید اسرارتان را نگویید. دشمن را حساس نکنید. اگر این باشد درس است برای امروز و قرآن کتاب دیروز است و درس امروز.
4- درسهای قصه حضرت نوح
2-نوح پسر بدی داشت به پسرش گفت: ایمان بیاور و سوار کشتی شو خداوند اراده کرده است کفار را غرق کند گفت: دلم نمیخواهد گفت: غرق میشوی. گفت: «سَآوی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماء» (هود/43) میروم سر کوه، کوه مرا نجات میدهد. هر چی نوح گفت: خدا، پسرش گفت: کوه. پدر میگفت: خدا غضب میکند. پسر میگفت: کوه نجات میدهد «یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ» (هود/42). «یا بُنَیَّ» نوح به پسرش گفت: آقازاده «ارْکَبْ مَعَنا» ایمان بیاور، سوار کشتی شو خدا غضب خواهد کرد «وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ» با کفار نباش. تو پسر پیامبری ایمان بیاور و سوار شو. گفت: دلم نمیخواهد. گفت: خدا غضب میکند پسرش گفت: کوه نجات میدهد. این درسش چیست؟
اینهم درس دیروزش این است:
نوحی بود و پسری داشت و گمراه شد و موعظه را گوش نداد و استدلال را به عقل و فکرش نپذیرفت و… به هر حال… این طور بگوییم میشود دیروز. اما میگفت «سَآوی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماء» کوه مرا حفظ میکند الآن هم بسیاری از افراد میگویند: ما در کشاورزی امروز نیاز به نماز باران نداریم چاه عمیق میزنیم برایتان. میگوییم: خدا غضب میکند باران نمیآید او میگوید: چاه نیمه عمیق میزنیم. هر چه نوح میگفت: خدا، آقازاده میگفت: کوه. آقاجان توجه به خدا کنید خدا به شما رحم کند. انسان خودش باید فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی داشته باشد. کسانی که به کوه تکیه میکنند در برابر قدرت خدا….
علم و صنعت حق است، اما توجه به خدا، مادر همه اینهاست. تمام کامپیوترها، تمام سیستمهای برقی، فنی، حرفهای، همهاش درست، اما اگر خدا نخواهد، نمیشود.
شما برق کشی سالن را متخصص بیاور خوب برق کشی کن سیستم برق رسان عالی صددرصد عالی اما اگر از کارخانه برق، برق قطع شود، نور خبری نیست. کدخدا را با… تمام این علت و معلولها و همه این فرمولها، خالق دارد، تصادف فرمول ساز نیست، تصادف، تصادف میسازد، فرمول، مدبر میخواهد، همان علم و صنعت، همان تخصصها و همان فرمولها، تدبیر و برنامه ریزی شده این هم یک مسأله که «یا بُنَیَّ» خوابت را نگو. «یا بُنَیَّ» ایمان بیاور، چی؟ سوار کشتی شو. حالا در اینجا یک قصهای یادم آمد برایتان بگویم خوشمزه است.
زمان ناصرالدین شاه، ناصرالدین شاه مثل باقی شاهها تظاهر به اسلام میکرد و دهه محرم و عاشورا روضه میخواند و روضه خوانهای تهران هم در خانهاش منبر میرفتند. در خیابان ری کوچهای به نام شترداران بود که آب نداشت چون قدیم لوله کشی نبود توی هر یک، چند تا محلهای چاه آبی بود. آب در جویها میرفت خانه مردم. کوچه شترداران یک کوچهای بود که آخر آب بود یعنی هیچ وقت آب به آن کوچه نمیرسید مردم جمع شدند خانه روضه خوانی که در آن کوچه بود، گفتند: امروز که میروی خانه ناصرالدین شاه، روضه بخوانی، به ناصرالدین شاه بگو یک چاه در کوچه ما بزند که ما همیشه آخر آب نباشیم. روضه خوان هم روز عاشورا رفت بالای منبر و ناصرالدین شاه نشسته، مسئولین لشکری و کشوری، ایشان هم گفت: بسم الله الرحمن الرحیم ماجرای قصه نوح را گفت و تا رساند به اینجا. که نوح گفت: ای پسر ایمان بیاور! سوار شو دنیا را آب میگیرد، کفار غرق میشوند. گفت: دنیا را آب بگیرد من میروم آسیا، آسیا را که آب نمیگیرد. نوح گفت: پسرجان آسیا را هم آّ ب میبرد گفت: میروم ایران، نوح گفت: پسرجان ایران را هم آب میگیرد. گفت: میروم تهران، گفت: عزیزم تهران را هم آب میگیرد گفت: میروم خیابان ری، گفت: آقاجان خیابان ری را هم آب میگیرد گفت: میروم کوچه شترداران، وقتی گفت: میروم کوچه شترداران، نوح دیگر چیزی نگفت. یعنی فهمید که اگر همه دنیا را آب بگیرد کوچه شترداران را آب نمیگیرد.
بعد گفت: ناصرالدین شاه، علی حضرتا به کوچه شترداران هیچ وقت آب نمیرسد همه دنیا را آب بگیرد به آنجا آب نمیرسد. دستور بده… خلاصه چاه کنده شد. الله اکبر آخوند اگر بخواهد درست کند. خیلی قشنگ گفت. این هنر میخواهد. خیلی هنر میخواهد که آدم از کجا به کجا، بتواند ظهر عاشورا، چاه آب کوچه شترداران بزند. یعنی از تفسیر شروع کند و به کوچه شترداران سر بزند.
5- درسهای قصه حضرت لقمان
پس یک «یا بُنَیَّ» یوسف «یا بُنَیَّ» دیگر … «یا بُنَیَّ» سوم مربوط است به لقمان. «یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ» (لقمان/13) پسر عزیز «لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ» تکیه به غیر خدا نکن. «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ» لااقل ما در جمهوری اسلامی، دیدیم تکیه به غیرخدا را. کویت را دیدیم تکیه بر دلار کرد. صدام را دیدیم تکیه به اسلحه کرد. شوروی را دیدیم تکیه به مکتبش داشت شاه را دیدیم تکیه به ابرقدرتها داشت یعنی در این چند ساله ما خیلی چیزها را دیدیم. انصافا خدا برای ما یک نمایشگاه بین المللی بهم ریختن حکومتهارا… در همین چند ساله، شاه و کویت و صدام و مکتب مارکسیسم و… به هر حال دیدیم در این چند ساله که خدا چه جوری به هم میریزد. دیگر حالا بس است. بابا چهار تا نمایش چهار تا نمونه. یک معمار چهار رقم خانه میسازد معماریش را قبول میکنیم. بابا تکیه به غیر خدا نکن. منافقین تکیه به سازمان میکردند هر چی گفتیم بابا وظیفه شرعی خدا، میگفت: سازمان دستور داده. میگفتیم: آقا آخه این که حرام است میگفت: بله حرام است اما سازمان گفته. تکیه به سازمان، تکیه به اسلحه، تکیه به دلار.
یک دل آرام وارد ایران شد، وقتی از پاریس امام میخواست بیاید، در هواپیما گفتند: آقا چه احساسی داری؟ فرمود: چی؟ بگویید. هیچی، دلم آرام است. حالا شاید حکومت بختیار هواپیما را سرنگون کند ولی دلم آرام است. وقتی هم میخواست از دنیا برود فرمود: من با قلبی آرام، یک دل آرام دیدیم. باقی دلها را دیدیم آرام نیست، دیگه باید بفهمیم این تجربه است، قرآن میگفت: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28). نمونهاش هم این است. چند تا ابرقدرت را هم دیدید امام را هم دیدید، آنها دل آرام ندارند، اما امام دارد. خدا میگوید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، با ذکر خدا دلم آرام میگیرد. نمونهاش هم این است، خوب بس است دیگر. آدم اگر لجباز نباشد باید قبول کند، بیخود ما اهل نماز و اهل تقوا بودنمان کم رنگ است باید برگردیم به آن رو، باید برگردیم.
«یا بُنَیَّ» ای پسر کوچولو «لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ» به غیر خدا تکیه نکن. ان یشرک لظم عظیم. تکیه به غیر خدا ظلم به خودت است، چون خلیفه خداست، عقب چی میدوی؟ میگویند یک شتری را خیلی اذیت کردند صاحبش پشیمان شد و به شترش گفت: شتر ما تو را خیلی اذیت کردیم، حلال کن، البته حالا طنز است، اما حالا از این طنزهایی که مثنوی گاهی به شعر در میآورده، شتر گفت: هر چه بار از من کشیدی حلالت، فقط یک جا از تو نمیگذرم. گفت: کجا؟ گفت: یک بار افسار مرا به دم خر بستی. خیلی هم بهش بد گذشت، که شتر… واقع این است که انسان اگر سرنوشتش را داد دست انسانی پستتر از خودش یا ضعیفتر از خودش یعنی انسان آه میکشد به این لوستر، بابا لوستر جماد است تو آدمی. انسان است، پشت ماشین نشسته یک مرتبه یک ماشین قشنگتر و نوتر و بهتر میبیند همانطور که فرمان را میبرد شل میشود، انسان اگر جماد را شل کند مَثلش، مثل آن شتری است که… بابا آخه این، تو… ما خلیفه خدا هستیم یعنی ما نباید جذب هیچ چیز بشویم جذب هر چی بشویم باختیم، دل باید به کس دیگر یعنی باید خودمان را به با شرفتر و با سوادتر و شریفتر، ما باید دلمان را، دستمان را بگذاریم در دست کاملتر نه دستمان را بگذاریم در دست ناقصتر. اگر من جذب آن انگشتر شدم این انگشتر جماد است و من انسان هستم انسان عقب جماد برود زشت است جماد باید عقب انسان برود این است که حضرت لقمان میگوید: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ». به غیر خدا تکیه کنی به خودت ظلم کردی چون بعد از خدا، انسان است. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً» (بقره/30). خلیفه خدا انسان است، خلیفه خدا باید دستش را در دست جماد بگذارد؟ ظلم کرده به خودش. اگر در دانشگاه یک معلم کلاس ابتدایی بیاورند به دانشجوها ظلم شده، استاد دانشگاه باید برود دانشگاه، ظلم است اگر آدم دستش را در دست… ما باید ببینیم دیگران چه میگویند.
یک بُنَی دارد حضرت ابراهیم، حضرت ابراهیم(ع) یک خوابی دید مامور شد بچهاش را بکشد به پسرش گفت: «یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى» (صافات/102)، من مامور شدم ترا ذبح کنم. نظر بده، رای تو چیست؟ عربیهایی که میخوانیم آیه قرآن است. من مامورم ترا ذبح کنم، نظر بده رای تو چیست؟ گفت: هر چه خدا میگوید انجام بده چونه نزن. از این معلوم میشود ابراهیم صدساله با پسر 13 سالهاش مشورت میکند. اینجا یا بنی زیاد نوشتهام. لقمان باز میگوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف» (لقمان/17) (ای پسر کوچولو)، پسر کوچولو نماز بخوان امر به معروف کن. جالب این است که خدا به بازاری ما و پول دار ما میگوید: «یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاه» (نمل/3) بچه که پول ندارد چون بچه پول ندارد قرآن میگوید: «أَقِمِ الصَّلاهَ» دیگر نگفته «أَقِمِ الصَّلاهَ وَ اتو الزَّکاه»، پولم کجا بود «أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف»، پسر کوچولو نماز بخوان و خوبیها را هم تشویق کن. جلو بدیها را هم بگیر، نگو من بچهام، بچه هستی ولی باید جلوی فساد را بگیری. یک حدیثی شنیدم امروز قبل از اینکه بیایم اینجا تعجب کردم. امام رضا(ع) مهمانی داشت مهمان گفت: پسری دارم 10 ساله، امام رضا(ع) فرمود نماز میخواند یا نه؟ گفت: آقا 10 سالش است گاهی میخواند، گاهی نمیخواند فرمود عجب! 10 سالش است نمیخواند.
«یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ»، دختر 7 ساله باید نماز خواندن را شروع کند. پسر باید از 9 سالگی، 10 سالگی نماز بخواند. این نماز حساب جاری است. حساب جاری را قطع نکن. اگر حساب جاری قطع شود، دیگه برگشت مشکل است، شما هر جایی، دریا میخواهی بروی آن طناب را نگه دار. بالاخره دریا هرچه قدر موج داشت آن طناب باشد که برگردی. آدمی که طنابش قیچی شده غرق میشود.
ارتباط با خدا غرق نشدن است. در چه چیزی غرق میشوی؟ غرق در سه چیز: خوراک، پوشاک، مسکن، سیاستمدارانش هم در رژیم و حکومت و اینها. یادشان میرود که اصلش برای چه خلق شدند. هدفشان چه بود؟ چه کردند در عمرشان؟ کجا رفتند؟ خودشان را گم میکنند یعنی بشر گیر این است که مثلا شما در این دارالیقین خودتان در مسائل کشاورزی تحقیق میکنید. ممکن است همه چیز را کشف کنید ولی خودمان را کشف نکنیم کشف کردیم فلان گیاه را کشف کردیم فلان اثر را کشف کردیم فلان قانون را، انسان در طبیعت ممکن است قوانین طبیعت را کشف کند اما خودش را کشف نکند. خوب خودمان را کشف کنیم برای چی؟ آمدم برای چی؟ اصلا خدا برای چی مرا آفریده بود؟ خوب حالا گیرم تمام زیرو روی خانهام شد قالی خوب بعدش چی؟ تمام خانه خشتیام شد آجری خوب بعدش؟ روی آجر را هم کردم سنگ مرمر، خوب بعدش؟ شما آفریده شدهای که در 50 سال خانه خشتی را تبدیل به آجری و سنگ مرمر کنی؟ شما برای همین خلق شدی؟ اصلا خدا این همه استعداد داده برای همین… نه آخر سوار الاغ میشدیم حالا سوار ماشین شدیم، خوب حالا فاصله از الاغ تا ماشین خوب بعد سوار ماشین میشوی که چی؟ انسان ممکن است همه فرمولها را کشف کند ولی فرمول سعادت خدا را کشف نکند. یک مرتبه وقتی میخواهد بمیرد احساس کند که گاو صندوقی بودم برای وارث. پول دار بی معرفت، گاو صندوق وارث است. مشهوری که خودش را گم کند. مثلا یک آدم مشهوری که در خیابان راه میرود همه میگویند فلانی است این، آن است خوب مثلا فیل هم راه میرود میگویند فیل است. مشهور بی معرفت، فیلی است در میان مردم. یعنی همه نگاهش میکنند. نه ممکن است آقا، ایشان میدانی الآن رفته مدیر کل شده بعد معاون وزیر میشود بعد وزیر میشود، بعد… تو درجات آقا، این سروان بوده، سرگرد میشود پس سرهنگ یک میشود سرهنگ دو میشود، بعد تیمسار، آقاجان کاسب بوده حالا تاجر شده، بعد کمپانی میشود، آقا جان هر چقدر آدم برود بالا اگر خودش را کشف نکند مثل دود میماند، دود میرود بالا ولی روسیاه هست. بالا رفتن دلیل بر روسفیدی نیست، دود هم بالا میرود، آقا از من میلیونها آدم استفاده میکنند خوب باشد میلیونها آدم استفاده کنند، بنده اگر در تلویزیون سخنرانی کنم و همه مردم از من استفاده کنند اماخودم، خودم را کشف نکنم میشوم مثل کلاغ.
قرآن بخوانم، قرآن میگوید: آدم دو تا بچه داشت هابیل و قابیل. یکی، یکی را کشت فکر این بود جنازهاش را چه کار کند، یک کلاغی آمد یک چیزی را زیر خاک دفن میکرد، دفن را یادش داد از آن زمان تمام کشور و نسلها و قرنها و نژادها هر که مردهاش را دفن میکند معلمش چی؟ کلاغ است. پس میشود آدم معلم کره زمین باشد ولی کلاغ باشد. بالا رفت ولی دود بود، معلم بود ولی کلاغ بود، پولدار بود ولی گاو صندوق بود.
گم نشویم، هدف چیست؟ ما برای یک چیز دیگر هستیم، خودمان را کشف کنیم. شما که میخواهی طبیعت را کشف کنی خودت را کشف کن، خودت هم از طبیعت هستی، خودمان را کشف کنیم برای چه آفریده شدهایم؟ مثلا ما برای چه بودیم؟ خوارک، حیوان بیشتر از ما میخورد، یک حیوان که غذا میخورد 5 امتیاز دارد. بیشتر میخورد الاغ الآن هم بیشتر میخورد، هم پوست کندن ندارد سرخ کردن ندارد، ظرفشویی ندارد، مسمومیت غذایی ندارد. لباسش پرندهها لباسشان پرو نمیخواهد، دوخت نمیخواهد، وصله نمیخواهد، اتو نمیخواهد. شهوت، خروس بیشتر از انسان شهوترانی میکند، دفتر ازدواج و مهریه هم نمیخواهد. ما برای این نیستیم که هستیم ما برای این نیستیم که سرگرمیم. ما برای چیز دیگر هستیم. حیف که انسان فرمولها را کشف کرد خودش را کشف نکرد. مارکسیسم انسان را کشف نکرد گفتند: انسان کیست؟ گفت: انسان یک وجود اقتصادی با شعور، یعنی حساب کردند انسان یک کارخانهای است فقط برای اقتصاد. کسی که انسان را حربهای برای پیشرفت اقتصاد فهمید این معلوم میشود که انسان را کشف نکرده. انسان چیست؟ سلطهای برای ضعفا، آمریکا خودش را کشف نکرده، طبیعت را کشف کرده، نه انسانیت را.
تنها مکتبی که انسان را کشف کرده قرآن است. مکتب انبیاء به انسان میگوید: بشر تو هدف دیگر داری، البته کشف انسان این نیست که فرمولهای طبیعت را کشف نکند به ما در مورد کشف فرمولهای طبیعی گفتهاند. «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ» (مشکاهالانوار/ص135). برو چین هم اگر میخواهی درس بخوانی ما که میگوییم نه شرقی، نه غربی در خود باختگی ولی در تحصیل ما هم شرقی هستیم هم غربی. و باید باشیم. اسلام به ما گفته هم شرقی باشید هم غربی. بروید هر چه هر که دارد یاد بگیرید در کشف طبیعت کوتاه نیایید. اما کشف طبیعت باعث نشود که خودمان را کشف نکنیم. یا بُنَی زیاد است در نهج البلاغه زیاد است این «یا بُنَیَّ» خودش دو تا جلسه است.
6- احترام به جوانان در سیره رسول اکرم
تکریم، تکریم یعنی احترام، پیامبر به نسل نو خیلی احترام میگذاشت «عطا بن عصید» یک جوان 21 ساله او را فرماندار مکه کرد. اسامه یک جوان 18 ساله بود او را فرمانده نظامی کرد هر چه هم مردم گفتند زشت است پسر 21 ساله فرماندار مکه شود فرمود: نه زشت نیست. مگر فرماندار کیلویی است؟ که آقا ایشان که 34 کیلو بیشتر نیست، آقا مگر کیلویی است. آدم 120 کیلویی بگذار بابا فرماندار که کیلویی نیست. فرمانده نظامی که کیلویی نیست این لیاقت دارد. مقاومت کرد که هر چه هم اعتراض کردند… حالا نمیدانم اسمش را بگویم یا نگویم، حالا میگویم ابوعیوب انصاری همان که شتر در خانهاش خوابید که پیامبر رفت خانهاش. در همه جبههها شرکت کرد. در یکی از جبههها، فرمانده یک پسر جوانی بود زورش آمد یک خورده سنگین بود برایش. الآن هم ما این طور هستیم. اگر کمی… این… این… این به من میگوید، خوب بله به شما میگوید حرف او حق است شما عمرت را بگذار برای آقا ببین چه میگوید. خوب ممکن است یک وقت درست بگوید. چه خبر است؟
امام حسین(ع) ظهر عاشورا، امام ولی خداست یکی از اصحاب گفت: ای امام حسین ظهر شده است. دعایش است گفت: آفرین یک وقت میبینی امام حسین را هم باید به او تذکر داد. چه مانعی دارد آدم به امام حسین تذکر بدهد. رسول اکرم گاهی مینشست به مردم میگفت: موعظه کنید من میخواهم موعظه بشنوم. امیرالمؤمنین به اصحاب فرمود: به من تذکر بدهید ولیکن توقع نداشته باشید هر چه شما گفتید من…، ولی تذکر بدهید من تحلیل کنم. ممکن است شما درست بگویید قبول میکنم آن پیشنهاد را. اما نه ممکن است شما تذکر بدهید از یک زاویه درست باشد، از یک زاویه غلط باشد. پیامبر فرمود: بروید سراغ نسل نو، جوانها رقیقترند. انقلاب را چه کسی راه انداخت؟ پیرها یا جوانها. اصلا آن کسی که اولین روز ما گفت: مرگ بر شاه بچهها بودند. نوجوانها بودند. فرمود: کار را از جوانها شروع کنید پیامبر فرمود: من وقتی مبعوث شدم جوانها دورم جمع شدند. پدرهایشان دورم جمع نشدند. به خصوص جوانهای ایران، جوانهای ایران. گاهی آدم میگوید فلانی سوسول است یا نمیدانم چی چی؟… شما اینها را… ممکن است حالا قیافه و ژست و یا حالا مثلا یک لباسی میپوشد و… ولی بعضی از افراد را خیلی روی لباسهایشان نمیشود قضاوت کرد البته دلیل هم نیست که در لباس هم آدم خودباخته باشد آنها هم نباید خود را ببازند. اما حالا اگر او در مد لباسی خود را باخت و غرق در مد شد. شما همه قضاوتها را انجام ندهید.
یک جوانی بود در مشهد هیپی بود. یک زلفهایی داشت خیلی پدرش ناراحت بود گفت برو سرت را اصلاح کن من دوست ندارم گفت: برای تو نیست من برای خودم دوست دارم خیلی چونه زد آخرش گفت: آقاجان اگر سرت را اصلاح کنی یک پیکان برایت میخرم گفت: من زلفهایم را بیشتر از پیکان دوست دارم گفت: خدا مرگت بدهد. گفت: با زلفهایم میروم در قبر، این پدر، برید، بیچاره شد. آقاش گفت: یک وقت دیدم آمد قشنگ سرش را اصلاح کرده، قشنگ ماشین کرده، ما گفتیم لابد هوس پیکان کرده، به او گفتیم: چرا اصلاح کردی؟ پیکان میخواهی؟ گفت: نه گفتیم: پس چرا کسی به تو گفت. گفت: نه آقا امام از پاریس دستور داده سربازها از سربازخانه فرار کنند که دولت شاه قدرت نظامیش کم شود. سربازهای لشکر 77 مشهد فرار کردند. دژبانی اینها را در خیابان میگیرد. ما هیپیهای مشهد تصمیم گرفتیم سرمان را ماشین کنیم برویم خیابان. آنها با ما قاطی شوند تا شناخته نشوند. الله اکبر، این هیپی که هر که میدید فحش میداد به او… به انقلاب که رسید زلفش را به انقلاب داد. یعنی… ما داشتیم آدمهایی که آدم احتمال نمیداده که این در یک کارهای معنوی و انسانی این قدر جهش و رشد داشته باشد یک مرتبه یک جهش کرده که ما گفتیم: الله اکبر. این نمایش خداست.
حر، تا دو سه روز قبل از روز عاشورا طرفدار عثمان بود با امام حسین(ع) هم رابطه نداشت هر جا امام حسین(ع) میایستاد، همسفر او بود. مثلا اینجا امام حسین(ع) خیمه میزد میرفت یک خورده عقبتر. هی در میرفت و بالاخره یک مرتبه با یک جهش حسینی شد و یک آدمهایی هستند با یک جهش یزیدی میشوند.
7- وظیفه پدر در قبال فرزند
وظائف خیلی زیاد است. من همینطور فهرست وار به شما بگویم. امیرالمؤمنین میفرماید: هیچ وقت از خدا پسر خوشگل نخواستم. «وَ اللَّهِ مَا سَأَلْتُ رَبِّی وَلَداً نَضِیرَ الْوَجْهِ وَ لَا وَلَداً حَسَنَ الْقَامَهِ وَ لَکِنْ سَأَلْتُ رَبِّی وُلْداً مُطِیعِینَ لِلَّهِ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ بِهِ عَیْنِی» (المناقب/ج3/ص380) نگفتم خدایا به من بچهای بده من راجع به قیافه بچهام تا حالا دعا نکردم ولی این دعا را کردم این سؤال را ازخدا کردم. «وَ لَکِنْ سَأَلْتُ رَبِّی وُلْداً» ولی این سؤال را از خدا کردم که اولادی به من بده عبد تو باشد «مُطِیعِینَ لِلَّهِ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ بِهِ عَیْنِی». میخواهم یک بچهای داشته باشم که این بنده صالح خدا باشد. اول صلاح بعد هم سلامتی. به امام زین العابدین(ع) که میگفتند بچهات شده، نمیپرسید پسر است یا دختر، میفرمود سالم است؟ تا میگفتند سالم است میفرمودند: الحمدالله.
توجه به مسائل عبادی
8- توجه به مسائل عبادی فرزند
داریم رسول اکرم فرمود: «مُرُوا صِبْیَانَکُمْ بِالصَّلَاهِ إِذَا بَلَغُوا سَبْعَ سِنِینَ» (عوالیاللآلی/ ج1/ص252). بچه هفت سالش که شد شروع کنید… یک روایت دارم بچه را تا 3 سال آزادش بگذارید. بعد از 3 سال اولین کلمهای که یادش میدهید این باشد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». بعد 7 ماه و 20 روز آزادش بگذارید. 3 سال و 7 ماه و 20 روزش که شد این کلمه را یادش دهید «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» اللهم صل علی محمد و آل محمد. مقداری، چند ماهی که گذشت بچه را بغلت بگیر وقتی میخواهی نماز بخوانی بگو بنشین من نماز بخوانم. مینشیند و با نگاه نماز شما را فیلمبرداری میکند بعد یک خورده که گذشت صورت او را بشوی و دستهایش را نشوی همینطور ذره ذره و همچنین در ماه رمضان، در ماه رمضان تا دیدی گرسنهاش است غذا به او بده بعد بگو از حالا روزه. دوباره یک ساعت دیگر تشنهاش میشود بگو حالا بیا افطار کن. یعنی این کلمه روزه… افطاری… سحری را تربیت کن.
آموزش غسل، آدم اول باید قبل از آنکه بچهاش به بلوغ برسد و نیاز به غسل داشته باشد، مثلا دختر است آدم زشت است که بگوید که چه وقت باید غسل کنی یا به پسر بگوید چه وقت باید غسل کنی آدم غسل جمعه را یادش دهد با بچهاش برود حمام و بگوید غسل جمعه این است یک روز جمعه میرود و میگوید این است غسل جمعه. و این ثواب دارد. غسل جمعه را آدم اول قبل از تکلیف یادش میدهد. بعد میگوید اگر به تکلیف رسیدی یک غسل داری که آن غسل مثل غسل جمعه است.
خدا رحمت کند همه اموات را. پدر ما خدا رحمتش کند. به او گفتم: آقا، بچه بودم گفتم میخواهم بروم چراغانی، گفت: این لامپ را ببین گفتم: دیدم گفت: آنجا هم صد تا است مثل این. شما غسل جمعه را یادش بده بعد بگو غسل جنابت هم مثل آن است. الآن داروخانه هم که میروی هر چه میخواهی میگوید مشابه آن است.
9- توجه به مسائل تعلیم و تربیت فرزند
امام حسین(ع) به معلم بچهاش هزار دست لباس داد اوه، اوه، اوه هزار دست اسراف نیست؟ ببینید آقا گاهی در مملکت بنا است یک شبکه وارد شود. در شبکه وارد کردن اسراف نیست. اگر زندگی عادی باشد حتی اگر آستین شما یک خورده دراز باشد اسراف است. اما اگر در زندگی غیرعادی که آدم میخواهد تنش بوجود آورد اسراف نیست.
یک مراسمی است در کربلا. انشاالله خدا روزی همه کند همهمان برویم. من چهار تا عاشورا کربلا بودم. در عاشورا در کربلا خیمه میزنند بنزینی میکنند و نفتی میکنند ظهر عاشورا آن خیمهها را آتش میزنند. یکی از علمای بزرگ، مراجع تقلید آقای آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری که دو سه سال پیش مرحوم شد. ایشان با آیت الله محقق داماد که باز از مدرسین علمای بزرگ قم بود، اینها آمده بودند مکه و آمدند کربلا. روز عاشورا کربلا بودند من از آیت الله داماد پرسیدم که که آقا (بچه طلبه بودم) گفتم: این خیمهها را بنزین میزنند آتش میزنند اسراف نیست. فرمود: وقتی آدم در جامعه میخواهد توحش بنی امیه را بگوید و مظلومیت اهل بیت را بگوید باید گاهی یک خیمه نو را هم آتش بزند. این جور جاها اسراف نیست. مثلا گاهی وقتها آدم فکر میکند که اگر بزند شیشه را بشکند در اداره یک موج راه میافتد میگوید: مگر آقا نگفتم میزنم میشکنم (البته فردا پول شیشه را میدهد) ولی گاهی باید برای ایجاد تنش یک موجی ایجاد کرد. و گرنهای امام حسین(ع) قربان شما بروم هزار دست لباس آخه اسراف نیست. تقسیم فقرا میکرد بابا ایجاد تنش است. گاهی وقتها پول میریزند سر عروس بابا گم میشود اسراف است. بابا عروس است. آقا شما قالی فرش میکنی ماشین از روی قالی میرود این چرخ ماشین قالیها گلی میشود خاکی میشود. بابا جان وقتی بنا است امام خمینی از پاریس بیاید همه ایران حاضر است قالی خود را بیندازد که ماشین امام خمینی از رویش رد شود. و میداند قالی خاکی میشود. یعنی نمایش قدرت است. میخواهیم به شاه بگوییم: شاه تو امام را بیرون کردی که از دلها محو بشود بعد از 15 سال آمد من قالی خود را انداختهام زیر ماشینش این تنش است. ما چرا برای پیامبر یک صلوات میفرستیم و برای امام سه تا. این فقط به خاطر تنش بود بعنی به کوری چشم شاه بود. یعنی گاهی برای ایجاد تنش یک چیزی باید اضافه خرج کرد. ولو برای اما سه تا صلوات. این برای ایجاد تنش است یعنی برای این که چشمت کور شود. توحش بنی امیه را میخواهیم نشان بدهیم باید خیمه را آتش بزنیم. برای اینکه یک تکانی بخورند باید یکی دو تا شیشه شکست.
یک وقتی عدهای آمده بودند خدمت امام (ره) که آقا در مجلس یک قانونی تصویب شد ما رای ندادیم. فرمود: رای ندادی خوب بیخود کردی. این که کافی نیست باید بلند شوی صندلی را برداری، هوا بیندازی. آقا یک سؤال فقهی، صندلی را هوا بیندازیم پیچش شل نمیشود. بابا گاهی در مجلس حساسیت است ایجاد تنش خرج دارد. (هزاردست لباس). ما اگر مدارس غیرانتفاعی را توسعه بدهیم حتی مدارس دولتی را. یک جوری باشیم که معلم احساس کند که اگر حقوقش هم از آموزش و پرورش کم است ما یک دو سه هزارتومانی از جای دیگر تامین میشود و این دیگر به فکر شغل دوم نباشد. شب برود بنشیند، مطالعه کند، فردا خوب درس بدهد. بابا جان آدم باید بیشترین پول را خرج مغز کند. یک کسی آمد خدمت امام صادق(ع) دید امام یک عمامهای دارد گفت: آقا این پارچه زیادی نیست شما دور سرت پیچیدی؟ نمیشد مثلا یک عرق چین سر بگیرید. امام صادق(ع) فرمود: شما داماد شدهاید؟ گفت: بله. گفت: چه قدر شما برای دامادی و مهریه و عروسی خرج کردی؟ گفت: مثال به پول امروز 100 هزارتومان. گفت: عمامه من کلا پانصد تومان است من 500 تومان خرج بهترین عضو خود کردهام، اسراف است ولی تو 100 هزار تومان خرج پست ترین عضوت کردی. در مملکت باید بیشترین پول خرج مغزت شود آموزش و پرورش مغز مملکت است. کشورهایی که پیشرفتهاند نمیشود معلم دو ساعت بیاید درس بدهد عصر هم برود شغل دیگر، شب هم برود شغل دیگر، یعنی دو سه رقم معلم شغل داشته باشد. خوب معلمی که دو سه تا شغل دارد که بچه شما با سواد نمیشود این ضرر دارد. یک میلیون بچه تجدیدی و رفوزه! خیلی است در 13 میلیون یک میلیون. در صد تا بچهای که وارد ابتدایی میشود یکی باید دیپلم بگیرد. هر صدتایی که میرود کنکور باید 10 تا قبول دانشگاه شوند. این به خاطر این است که معلم یا سواد نداشته یا سواد داشته وقت نداشته یا عشق نداشته. وقتی معلم عشق نداشت، سواد نداشت، وقت نداشت، یکی است. حالا بعضی از معلمها سوادشان کم رنگ است بعضیها هم هستند خیلی دانشمند و فاضل هستند معلمین. ولی میگویند آقا با ماهی هفت تومان نمیتوانم زندگی کنم. باید عصری یک کار دیگر انجام دهم. باید آموزش و پروش… این رشد علمی است. بنابراین اگر شما طبقه بالای خانهات را نسازی اما بچههایت شاگرد اول شوند بردهای. اما اگر خانهات را کاه گلش را برداشتهای قیرگونی کردی روی آجرها را مرمر کردی لامپت را لوستر کردی موکت را قالی کردی اما بچهات تجدید شد شما باختهای.
یک جملهای میخواهم بگویم: کسانی که خانه و ماشینشان مدرن است و بچهشان تجدید میشود اینها باختگان جامعه هستند. قالیت را بفروش بده به معلم بگذار بچهات رشد کند. (رشد علمی) امام حسین هزار دست کت و شلوار به قول امروزیها، هزار قواره لباس داد به معلم و هزار دینار هم داد. مردم اعتراض کردند که آقا «وَ أَیْنَ یَقَعُ هَذَا مِنْ عَطَائِهِ یَعْنِی تَعْلِیمَهُ» (المناقب/ج4/ص66) این گفت زیاد است. فرمود: معلم است. به معلم باید رسید. ما الآن در مدارس، در دانشگاهها درس زندگی یاد میدهیم.
مهندس راه وساختمان، مهندس چی… مهندس چی… مهندس چی… 10 – 15 رقم مهندس تربیت میکنی بعد میرویم نمازخانه دانشگاه، انگار انبار سیب زمینی است یعنی درس زندگی میدهیم ولی درس بندگی نمیدهیم. بهر حال باید رسید.
وظیفه والدین؛ وظیفه عبادی. امام رضا(ع) فرمود: 10 سالش است نماز نمیخواند؟ عجب!
وظیفه علمی: به معلم هر چه قدر خرج کنی، خرج مغز کردی، مغز باید خرجش شود. یک وقت یک دانشمندی از ایران اول انقلاب خیال میکرد بیرون خبری است البته حالا برگشت. ولی آن وقتی که میخواست از ایران برود یک مقدار هم طلا داشت در فرودگاه، مامورین گرفتند او را که آقا حالا این طلا ارز است چرا ارز باید برود بیرون؟ گفت: آقاجان حالا گیرم این طلا 10 مثقال 20 مثقال والله آن طلا ارز نیست. ارز این است. این ارز است. این مخ دارد میرود بیرون. البته حالا الحمدالله برگشت. مخ هر چه قدر خرجش شود… ولی متاسفانه فرهنگ ما جوری است که زن گریه میکند که چرا سرویس آشپزخانه عوض نشده ولی ناراحت نیست برای تجدیدی. باید به معلمین و آموزش و پرورش رسید و اینکه بگوییم آقا قانون اساسی گفته آموزش تا دیپلم مجانی، بابا قانون تصویب شد ولی وقتی عمل نشود…
قانون میگوید ماه رمضان روزه بگیر. اگر شما زخم معده دارید بابا بخورید. ما که نمیتوانیم بچههایمان رفوزه شوند منتظر قانون بمانیم.
10- مسائل فکری فرزندان
امام صادق(ع) فرمود: «بَادِرُوا أَوْلَادَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَهُ» (کافى/ج6/ص47) زود بچه هایتان را حرف حق یادشان بدهید قبل از آنکه فکرهای انحرافی وارد مخ بچهتان شود. مغز بچهتان را با فکر صحیح پر کنید. البته حالا این فکر است. مسائل عاطفی هم همینطور است. اگر شما قبل از آنکه بچههای محله، بچهتان را گول بزنند ببرند با او بستنی بخورند و بعد هم چهار تا حرف زشت یادشان بدهند. خود شما برو با بچه بستنی بخور. قبل از آنکه آنها با بستنی منحرف کنند خود شما بروید بگردید. از نظر فکری و کمبودهای عاطفی برسید تا آنها منحرف نشوند.
11- مسائل تربیتی فرزندان
اما زین العابدین(ع) میفرماید: خدایا کمکم کن تا بچهام را بتوانم خوب تربیت کنم. تربیت بچه کار خیلی دقیقی است.
چون گاهی وقتها آدم عصبانی میشود. ا… اینجا بد شد! میبیند انیجا نباید عصبانی شود گاهی میخندند. میگوید: اینجا هم نباید بخندیم. در اینکه کجا بخندیم، کجا عصبانی شویم، چون خیلی حرفها قابل تقدیر نیست. برای یک کسی عصبانیت سازنده است و برای کس دیگر… و لذا در تعزیرات حکومتی، اسلام میگوید مجتهد و قاضی باید خودش تشخیص بدهد.
مثلا آخوند است تنبیه او این است که عمامهاش را برداری حالا کت و شلوار خوب الحمدالله حالا که ما عمامه نداریم، تنبیه او یک چیز دیگر است. هر کسی تنبیهش یک جوری است. لذا قرآن بعضیها را میگوید: «عَذابٌ شَدیدٌ» (آلعمران/4) بعضیها را میگوید «عَذابٌ مُهینٌ» (بقره/90). بعضیها را میگوید «عَذابٌ أَلیمٌ» (بقره/10). یعنی هر نژادی با یک جور.
«حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ إِذَا کَانَ ذَکَراً أَنْ یَسْتَفْرِهَ أُمَّهُ وَ یَسْتَحْسِنَ اسْمَهُ وَ یُعَلِّمَهُ کِتَابَ اللَّهِ وَ یُطَهِّرَهُ وَ یُعَلِّمَهُ السِّبَاحَهَ» (کافى/ج6/ص48)
میگویند: به ملانصرالدین گفتند یک نامه بنویس. گفت: پایم درد میکند. گفتند: نامه چه کار به درد پا دارد؟ گفت: خط مرا کس دیگر نمیتواند بخواند برای هر که نامه نوشتم باید خودم هم بروم برایش بخوانم. و چون پایم درد میکند نمیتوانم بروم بخوانم. حالا ملا نصرالدین خط خودش را میتوانست بخواند. من… بله.
ولی ترجمهاش این است که: یکی از حقهایی که بچه بر پدرش دارد این است که پدرش روبروی بچه، مادرش را توهین نکند. یعنی اگر هم ناراحتی دارند عروس و داماد یا زن و شوهر روبروی بچه هیچی نگویند. اگر کلمه زشتی را پدر روبروی بچه به مادر گفت یا کلمه زشتی را مادر روبروی بچه به پدر گفت، اینها حق را انجام ندادهاند. حق فرزند بر پدر و مادرش این است که اگر ناراحتی دارند ناراحتیشان را روبروی بچه اظهار نکنند.
مسائل اجتماعی، حالا باید یک جلسه دیگر بگذاریم. برای مسائل بهداشتی، چه مسائلی داریم برای شغل چه حدیثی داریم. برای مسائل جنسی و ازدواج چه حدیثی داریم. برای مسائل لباس چه حدیثی داریم. برای مسائل اجتماعی و برای تغییر دادن محیط. اینها همهاش استخوان بندیش این بود ولی در قسمتهای اول بحثمان ماندیم.
خدایا… خوب دینی داریم. خدا میداند گاهی آدم فکر میکند نمیداند اینقدر اسلام دقیق است. ساده ترین بحث را ازش رد نشود. گاهی آدم فکر میکند به قدری این… نکات ظریفی در اسلام است.
امام به یک کسی فرمود: چرا موهایت اینطوری است؟
گفت: حال ندارم. گفت: حال نداری تیغ بزن اگر میخواهی زلف داشته باشی باید شانه کنی. ژولیده، ما در اسلام نداریم. یا شانه کن و روغن بزن یا… حدیث داریم یا شانه کن یا تیغ بزن همینطور ول کردی دورت؟ درست نیست. از زلف میآییم پایین برای صورت چه برنامهای داریم. برای یقه چه برنامهای داریم برای لباس چه برنامهای داریم. برای اندام چه برنامهای داریم.
حدیث داریم: پیامبر سینه و شکمش یک جور بود. اینها که شکمشان آمده بیرون و سینهشان رفته تو. حدیث داریم پیامبر سینه و شکمش یک جور بود. برای اندام حدیث داریم. برای مسواک برای صابون، برای سدر، برای حمام، آب سرد، آب گرم، زمان حمام، وقت حمام، در حمام غذا خوردن، در حمام معطل شدن. یک چیزهای دقیقی که آدم فکر نمیکند مثلا اسلام اینقدر دقیق است. اسلام این قدر دقیق است. و ما اسلام را نشناختیم.
خدایا ترا به حق محمد و آل محمد(ص) به ما توفیق شناخت اسلام و عمل به اسلام و نشر اسلام به دلهای آماده کره زمین مرحمت بفرما.
و همین مقدار که این حدیثها در تلویزیون گفته میشود به خاطر خون شهدا است شهدای ما قطعه قطعه شدند به جای رقص، حدیث امام صادق(ع) را ما گوش میدهیم.
خدایا روحشان را از ما شاد، روح امام را از ما شاد و ما را خائن، حالا نمیگوییم خدمت کنیم. سابق میگفتیم ما خدمتگزار انقلاب باشیم. ما نمیخواهد خدمت کنیم ما خراب میکنیم.
خدایا ما را نسبت به خون شهدا، خائن قرار نده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»