بیماری گناه، راههای پیشگیری و درمان(2)
2- درمان بر اساس قرآن و حدیث، نه منابع دیگر
3- عمل بر اساس فتوای مراجع، نه عقیده و سلیقهی شخصی
4- درمان، متناسب با بیماری روحی
5- لزوم هجرت برای درمان بیمارهای جسمی و روحی
6- خطر گناهان خانوادگی در تربیت نسل
7- خطر تزیین گناه و زیبادیدن زشتیها
8- تحقیر و تمسخر دیگران، به اسم شادی و تفریح حاضران
موضوع: بیماری گناه، راههای پیشگیری و درمان(2)
تاریخ پخش: 10/05/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث ما رمضان 91، در مازندران ضبط میشود. موضوع بحث ما، مبارزه با گناه، گناه چطور پیدا میشود؟چطور آدم به گناه معتاد میشود؟ وظیفهی ما چیست؟ دربارهی مسائل گناهشناسی. شبیه این بحث را من 26 سال پیش در تلویزیون داشتم، کتاب هم شده است. ولی حرفهای بسیاری در این 26 سال گیر ما آمده که شاید بالای هزار نکته در رابطه با گناه در این 26 سال جمع شده، که اینها را یکبار دیگر با هم گفتگو کنیم.
دربارهی گناه، جلسهی قبل گفتیم که گناه یک بیماری است. حدیث داریم بیپولی بد چیزی است. بدتر از بیپولی بیماری جسمی است. بدتر از بیماری جسمی، بیماری قلبی است. یعنی گناه کردن. مرض را نباید کوچک شمرد. گاهی مرض واگیر دارد. از محیط بیماری باید دوری کنیم. بیمار را ملامت نکنیم. بعضی بیمارییها ناپیدا است. علائم آن دیر پیدا میشود. تلقین بیماری، بیماری میآورد. پرهیز بهتر از درمان است. بعضی ها خودشان سالم هستند ولی بیماری را منتقل میکنند. نکاتی را عرض کردیم. ولی چیزهای دیگر هم هست.
گاهی بیماری آنگونه پیشرفت میکند که درمان ندارد. حدیث داریم انسان گناه که میکند در روحش یک اثری میشود و این هی توسعه پیدا میکند، توسعه پیدا میکند تا تمام روح را میگیرد. مثل دود! اگر دود یکجایی آمد، اگر درها را باز نکنی بیرون برود، این دود کل سالن را سیاه میکند. ولذا باید بیماری را جلوی پیشرفتش را هم گرفت. حالا بعضی از بیماریها درمان ندارد. بعضیها درمان دارد ولی باید یک عضوی قطع شود. بعضیها خیلی سنگین است باید با یک پول سنگینی بیماری را دوا کرد.
1- رجوع به متخصص در درمان بیماریهای روحی
در بیماری سراغ غیر متخصص رفتن غلط است. از برکات جمهوری اسلامی، «الْحَمْدُ لِلَّه» به لطف خدا رشد پزشکی ما است. در زمان شاه جوانها یادشان هست، یا نسل نمیدانم. دکترهای ما در خیلی از شهرهای کوچک و روستاها، از هند و پاکستان بودند. الآن به لطف خدا رشد پزشکی ما طوری است که از کشورهای خارج هم به اینجا میآیند و درمان میکنند. پزشکی ما رشد کرده است. دیگر الآن با این همه پزشک نمیتوانیم سراغ غیر متخصص برویم. مگر بیماریهای ساده! همینطور که در بیماری سراغ متخصص میرویم، در گناه هم باید سراغ کارشناس برویم. خیلیها ممکن است تابلو بزنند، مشاوره، مشاوره، ولی از اسلام خبر ندارند. مشاور اصلی ما انبیاء هستند. چون از طرف خدا آمدهاند، خدا میداند چه ساخته است. چون خدا میداند چه ساخته میگوید: این غذا را بخور «کلوا» این غذا را «لا تَأْکُلُوا» نخور. حتماً شنیدهاید. احتمال زیاد میدهم که گفته باشم. حالا نمیدانم گفتم یا نگفتم. اگر هم گفتم، یکبار دیگر هم بشنوید.
آن کسی که مرا خلق کرد و خوک را خلق کرد، فرمود: گوشت خوک در این معده نرود. غربیها خوردند و ما مسلمانها نخوردیم. گوشت خوک حرام است! نخوردیم و نخوردیم تا تقریباً 50، 60 سال پیش گفتند: که گوشت خوک کرم کدو و تَرشین تولید میکند. گفتیم خوب ما قبل از آنکه شما به این پی ببرید، دین ما گفته بود نخورید، ما هم نخوردیم. دوباره میگویند: بخورید. میگوییم: دیگر چرا؟ میگوید: در فلان درجه حرارت کرمش را میکشیم. به پیغمبر میگوییم: یا رسول الله بخوریم؟ میگوید: نه! میگوییم: آقا کرمش را کشتند. میگوید: مگر من برای کرمش گفتم. من گفتم: نخور. چه کرمش را بکشی، چه کرمش را نکشی. شما این مشکل را 50 سال است فهمیدهاید. 1350 سال نفهمید. ممکن است 1350 سال دیگر هم یک آثاری معلوم شود که شما امروز نمیفهمید.
2- درمان بر اساس قرآن و حدیث، نه منابع دیگر
مشاور اصلی ما انبیاء هستند، اولیاء هستند، علمای ربانی هستند. با چهار تا کتاب و پنج تا کتاب مشاوره کامل نیست. مگر آنکه آن مشاور، دستش در دست یک اسلام شناس هم باشد. باید مواظب باشید به کارشناس رجوع کنید.
یک حقهبازی بود در تلویزیون آمده بود. «الْحَمْدُ لِلَّه» تلویزیون متوجه شد، بیرونش کرد. چند تا موبایل خریده بود یک مشت مشتری هم جمع کرده بود، به خصوص زنها خیلی در اینطور جاها مشتری میشوند. گوشی را برمیداشت، میگفت: بفرما. میگفت: آقا یک استخاره کن. میگفت: قرآن را باز کن. در تلفن میگفت: خانم قرآن را باز کن. میگفت: سطر اول این طرف را بخوان. میگفت: «أَعُوذ بِاللَّهِ»…«وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» (ص/62) میگفت: خوب سطر آخر این طرف را هم بخوان. «وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» (رعد/2) شما چند سالی ازدواجت عقب میافتد. وقتی هم ازدواج کنی چند سالی بچهدار نمیشوی. من او را دیدم گفتم: کلکی! حقهباز! از کجای این آیه درآمد که تو ازدواج میکنی یا نمیکنی؟ چند سال یک عده را استحمار کرده بود. دختر خودم به او زنگ زد. همین حرف را زد. گفت: چند سال بچهدار نمیشوی، چند سال ازدواج نمیکنی، بعد هم که ازدواج کنی، چند سال بچهدار نمیشوی. دختر من گفت: آقا، من 24 سال است ازدواج کردم و دو تا بچههای من هم دانشجو هستند. (خنده حضار)
ببینید وقتی به کارشناس مراجعه نمیکنید، میروید نزد عارف، عارف اگر بند به فقه بود ممکن است حرفش درست باشد. عارف بدون فقه قبول نیست. شاعر بدون فقه قبول نیست. دکتر بدون اسلامشناس قبول نیست. آن کسی که ما را خلق کرده میداند که چه خلق کرده است. خالق من میداند چه ساخته است. او باید برای من قانون بدهد. بابا یک بخاری علاءالدین، یک کولر، یخچال، پلوپز، کامپیوتر، شما هرچیزی از هر کالایی، از هر کارخانهای بخری، میگویی: سازندهاش باید قانونش را بدهد. آخر من از یک کولر، از یک بخاری، از یک رادیو، تلویزیون پستتر هستم. شما میگویید: کالای هر کارخانه را باید سازندهاش قانونش را بدهد. خوب من هم، باید خالق من، که من را ساخته، من هم باید سازندهام قانون مرا بدهد. خدا مرا ساخته، میداند نیازهای من چیست. شما نزد چه کسی میروی؟ نمیخواهم بگویم درسهای روانشناسی و اینها غلط است. میخواهم بگویم آنها به شرطی درست است که دستشان در دست وحی باشد. وگرنه عقل بشر ناقص است. ما نمیتوانیم به افراد ناقص مراجعه کنیم. ما مرجع تقلید هم که به حرفش گوش میدهیم بعد از هفتاد سال درس خواندن چون ایشان را نایب امام زمان میدانیم. وگرنه اگر اینها نایب امام زمان نباشند گوش به حرف مراجع هم نمیدهیم. به چه دلیل به حرف مراجع گوش بدهیم؟ خوب پنجاه سال درس خوانده، خوانده باشد. ما مراجع را نایب عام امام زمان میدانیم. امام زمان را نایب امیرالمؤمنین میدانیم. امیرالمؤمنین را نایب پیغمبر میدانیم. پیغمبر را نمایندهی خدا میدانیم. خالق ما، خدا باید دستور بدهد که گوش به حرف چه کسی بدهیم و چطور عمل کن. در بیمار، متخصص، در مسائل روحی هم باید… وگرنه میگوید: آقا نمیخواهد نماز بخوانی، ناد علی بخوان. هزار بار ناد علی به اندازهی یک دقیقهی نماز نمیارزد. شما بگو: خمس نمیدهم ولی به فقرای محله کمک میکنم. باسمه تعالی غلط است.
3- عمل بر اساس فتوای مراجع، نه عقیده و سلیقهی شخصی
شما اگر تمام اموالت را به فقرا بدهی، خمس ندهی، در قیامت جهنم است. آقا تمام اموالم را وقف کردم. باسمه تعالی غلط است. این کار غلط است. وقف مستحب است، زکات واجب است. اینکه انسان پیش خودش بگوید: من به جای زکات وقف میکنم. به جای خمس، افطاری میدهم. به جای نمیدانم، سهم امام، روز عاشورا پلو میدهم. غذا میدهم! اینها تحلیلهای الکی است.
یک قصه برایتان بگویم. رئیس هیأت ابالفضل یک جایی، فرشهای مسجد را در حسینیه برد برای عزاداری و نهار و شام. عالم منطقه گفت: آقا، این فرشها وقف مسجد است. چیزی که وقف مسجد است شما حق نداری از مسجد خارج کنی و جای دیگر ببری. گفت: برو آشیخ! ابالفضل در کربلا دو دستش را برای خدا داد. حالا خدا زیلوهایش را به ابالفضل نمیدهد؟ (خنده حضار) ببینید، اینطوری میشود.
وقتی به غیر اهلش مراجعه کنی، هرکسی روی تصور خودش یک چیزی میگوید. یک شاعری یک شعری گفت. شعرش قشنگ بود. گفت: «بیتو مزرعه آب نخورد»، «بیتو شیشه می نخورد» گفتند: این چه میگوید؟ دادند به حوزهی علمیهی قم گفتند: آقا این شعر چیه؟ «بیتو مزرعه آب نخورد»، گفتند: غرض توحید افعالی است. یعنی بدون ارادهی خدا هیچکار نمیشود کرد. «بیتو مزرعه آب نخورد»، خیلی خوب، «بیتو شیشه می نخورد». دادند به حوزه، گفتند: آقا غرض چیه؟ گفت: غرض توحید افعالی است. یعنی بدون ارادهی خدا هیچ کاری نمیشود کرد. تمام کارها، فعل و انفعالات زیر نظر خداست.
به بازاریها دادند، غرض چیست؟ گفتند: غرض پول است. بی پول هیچکار نمیشود کرد. به ادارهایها دادند گفتند: غرض چیست؟ گفت: غرض رشوه است. اداره! رشوه! به عرفا دادند، گفتند: غرض عشق است، تا آدم عاشق نشود کار پیش نمیرود. «بیتو مزرعه آب نخورد»، «بیتو شیشه می نخورد» هرکسی یک چیزی گفت. رفتند نزد شاعر گفتند: ببخشید. چه میگویی؟ «بیتو مزرعه آب نخورد»، غرض تو چیست؟ گفت: بیل است! (خنده حضار) خوب دومی چه؟ «بیتو شیشه می نخورد» گفت: غرضم قیف است! چون قیف نباشد نمیشود می را در شیشه کرد. ببینید او میگوید: بیل و قیف، عرفا و اینها چه میگویند.
این کارشناسهایی که به آنها مراجعه میکنید، اگر کارشناس باشند، دستشان روی عقل و وحی باشد، روی چشم ما. اگر از عقل جدا شوند، یا از وحی جدا شوند، اعتباری به آنها نیست. اگر عقلشان کار میکرد که قانون آمریکا تا به حال 25 بار عوض نشده بود. قانون اساسی آمریکا تا به حال 25 بار عوض شده است. یکی از کشورهای اروپایی 119 بار قانون اساسیاش اصلاح شده است. این پیداست عقل نمیرسد. اگر عقل کامل بود که آدم پشیمان نمیشد. همین که پشیمان میشویم پیداست عقل ما نمیرسد. بنابراین همینطور که در بیماری باید نزد متخصص رفت، در مسائل بیماری روحی هم باید نزد متخصص رفت. متخصص کیست؟ نه عارف است، نه فیلسوف! مگر اینکه این عارف و فیلسوف مثل مطهری باشد. وگرنه اگر قرآن و حدیث را کنار بگذارد، همینطور اصطلاحات عارفانه بلد باشد، هیچ اعتبار ندارد.
4- درمان، متناسب با بیماری روحی
بیماریهای روحی گاهی با درمان ساده است. استغفار، مثل پیرزنها و پیرمردها، جوانیشان یک دستهگلهایی آب دادند.حالا دیگر از پا افتادند. دیگر کاری نمیشود کرد. بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ»! تا چشم داشتی نگاه کردی، دیگر حالا نابینا شدهای. نابینا شدی دیگر کاری نمیشود کرد. یک کسی در چاه افتاد، به او گفتند: صبر کن، من بروم طناب بیاورم. گفت: خوب مثلاً صبر نکنم، چه کنم؟ در چاه هستم. بعضیها دوایشان سر پایی است. یک قرص آکسار آسپرین میخورد خوب میشود. استغفار! بعضیها سخت است باید شصت روز، روزه گرفت. یک روز، روزه خوردی، شصت روز، روزه! کیفرش سخت است. بعضیها قطع دست است. میگوید: «فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما» (مائده/38) دزدی کرده، دستش را قطع کنید. البته دست دزدی را قطع میکنند که 26 شرط دارد. وگرنه اگر هرکس یک قلم دزدی کند دستش را قطع کنند، که نصف مردم بیدست هستند. (خنده حضار) 26 تا شرط دارد. دست هر دزدی را قطع نمیکنند. بعضیها را باید تحقیر کرد. یعنی باید در جامعه شرمنده باشند. قرآن میگوید: اگر میخواهید زناکار را شلاق بزنید، یک گروهی هم تماشا کنند شلاق خوردن او را. یعنی باید تحقیر هم شود. یک دسته را باید بایکوت کرد، یعنی از گردونه خارجش کرد. «ذَرْهُمْ» (انعام/91)، «أَعْرِضْ عَنْهُم» (مائده/42)، «لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَهً أَبَدا» (نور/4) این عربیهایی که میخوانم قرآن است. رهایش کن، با او مشورت نکن، اصلاً دوستش نداشته باش.
5- لزوم هجرت برای درمان بیمارهای جسمی و روحی
ما یک آیه داریم میگوید: کسانی که ایمان دارند ولی از وطنشان تکان نمیخورند. به او میگویی: آقاجان این قسمتهای کرمانشاه، این قسمتهای مازندران، این قسمتهای کرمان، قسمتهای افغانستان، قسمتهای پاکستان نیاز دارد، آقا اینجا روحانی ندارد. برای چه در قم ایستادی؟ برای چه در مشهد و نجف ایستادی؟ میگوید: نه، من اینجا در جوار قبر مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آلاف التحیه و السلام… میگوییم: ببین! بازی درنیاور. امیرالمؤمنین میگوید: این روستا کمبود عالم دارند، باید هجرت کنی. اگر کسی ایمان دارد ولی هجرت نمیکند، قرآن به ما میگوید: اصلاً او را دوست نداشته باش. هیچ مسؤولیتی هم به او نده. آیهاش این است. «وَ الَّذینَ آمَنُوا»، «آمَنُوا» یعنی چه؟ «وَ لَمْ یُهاجِرُوا» یعنی چه؟ ایمان دارد ولی هجرت نمیکند. «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا» (انفال/72) کسی که ایمان دارد، هجرت نمیکند، «ما لَکُمْ» حق ندارید، «مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» ولایت چه به معنای دوستی باشد، ذرهای دوستش نداشته باشید، یا ولایت به معنای حکومت باشد. ذرهای پست به او ندهید. هیچ پستی به او ندهید، علاقه و دوستش هم نداشته باشید. چون «آمَنُوا» هست ولی «هاجرُوا» نیست. «آمَنُوا» و «هاجَرُوا»، «آمَنُوا» و «وَ لَمْ یُهاجِرُوا» باید تکان بخوری!
برای حل بخشی از مشکلات مملکت، باید هجرت اجباری شود. حالا این را ممکن است ما بمیریم. ولی مردم ایران این را بدانید. تا هجرت واجب نشود، خیلی از مشکلات حل نمیشود. یکوقت میبینی در یک ساختمان سی تا دکتر هستند، باید هجرت باشد. حالا برنامهریزی کنید آقای قرائتی شما که در تهران هستی، سالی مثلاً 20 روز، سالی 40 روز، سالی 50 روز باید هجرت کنی. باید هجرت واجب شود. وگرنه جاهایی که رفاه هست، پر. جایی هم که رفاه نیست، بیکس بیکس! خوب آن روستایی هم میبیند که دکتر میخواهد نیست، دانشگاه میخواهد نیست، کتابخانه میخواهد نیست. هرچه میخواهد نیست، بلند میشود به شهر میآید.
بعضیها را باید قرنطینه کرد. آیهی قرنطینه هم داریم میگوید: «لا مِساسَ» (طه/97) سامری یک هنرمندی بود، از طلاها یک مجسمهی گوساله ساخت و به طرفدارهای موسی گفت: خدای شما همین گوساله است. مردم هم دست از خدا کشیدند و دور گوساله رفتند. خدا گفت: این را به یک مرضی مبتلا میکنیم که بگوید: «لا مِساسَ»! یعنی با من تماس نگیرید. دور من نیایید، دور من نیایید! قرنطینه، یا مثلاً میگوید: «لا تصاحبهم» با اینها مصاحبت نکن. «لا تزوجهم» دختر به این نده. دختر از او نگیر. بایکوتش کن.
امیرالمؤمنین راجع به پیغمبر میگوید: پیغمبر «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه» (نهجالبلاغه/ص156) پیغمبر طبیب بود که بلند شده بود راه میافتاد. نمینشست مریضها بروند. او بلند میشد و سراغ بیمارها میرفت. «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»!
6- خطر گناهان خانوادگی در تربیت نسل
بعضی از گناهها ارثی است. یعنی پدر و مادر فاسد هستند، در نسل اثر میگذارد. محمد حنفیه در جبهه یک طوری رفتار کرد، که امیرالمؤمنین فرمود: «أدرکک عرق من أمک» (شرحنهجالبلاغه/ج1/ص243) تو به خاطر اینکه مادرت ترسو است، تو هم ترسو شدی. ولی امام حسن طوری شمشیر میکشید… «اللَّهُ أَکْبَر»! امام حسن شجاعتش از امام حسین کمتر نبود. حالا ما یک حرف غلطی میزنیم، بزنیم. ما کمالات را بین امامها تقسیم کردیم. میگوییم: «و الشجاعه الحسینیه»، «والحلم الحسنیه» چه کسی گفت شما یک چنین تقسیمی کنید؟ یعنی امام حسین حلم نداشت؟ امام حسن شجاعت نداشت؟ ما یک تقسیمهای بیخودی میکنیم. اینها مبنا ندارد. تمام امامان ما در تمام کمالات یکسان بودند. یعنی امام حسن کربلا بود، امام حسین بود. امام حسین، جای امام حسن بود، امام حسن بود. بله! حساب کربلا جداست. چون خداوند برای خون و برای شهید یک ارزشی قائل شده است.
یکوقت یک بازاری به من زنگ زد و گفت: حاج آقا، تو در تلویزیون هیچوقت از این تجار تعریف نمیکنی. گفتم: بنده، به عنوان یک معلم، چه دلیلی دارد که… گفت: آخر اگر ما تجّار نباشیم چنین نمیشود، چنان نمیشود… من دیدم خیلی به خودش اطمینان دارد.
یک زنی به شوهرش گفت: نمیدانم تو از خوشگلی من خوشت میآید یا از کمالات من؟ شوهر گفت: «وَ اللَّهُ» از اعتماد به نفس تو خوشم میآید، که چقدر خودت، خودت را قبول داری. (خنده حضار) نه خوشگلی و نه کمال داری. ولی چنان باورت آمده که هم خوشگل هستی و هم کمال داری. حالا از من میپرسی که از زیبایی من خوشت میآید یا از کمالات من. از اعتماد به نفست خوشم میآید که چقدر خودت، خودت را قبول داری.
دیدم این بازاری هم خیلی خودش را قبول دارد. اگر ما نبودیم، اسلام نبود. اگر اموال خدیجه نبود اسلام پیش نمیرفت. گفتم: ببین، من یک سؤال میکنم دروغ که نمیگویی. گفت: «إِنْ شاءَ اللَّه» نه! گفتم: شما برای حضرت خدیجه بیشتر اشک ریختی یا برای علی اصغر؟ یک خرده فکر کرد و گفت: برای علی اصغر! گفتم: خدیجه مال داد. همهی مالش را هم داد. واقعاً خدیجه خیلی به گردن اسلام حق دارد. واقعاً، خدا مزدش را هم داد. مال زیادی را داد، اما مادر کوثر شد. خیلی خدیجه به گردن ما حق دارد. اما در عین حال وقتی میخواهیم گریه کنیم، برای علی اصغر بیشتر گریه میکنیم. چون او خون داد، او پول داد. همیشه خون دادن با پول دادن حسابش فرق میکند.
یک تاجر فکر نکند که اگر یک چک کشید داد، این مثل رزمندگان است. بنده 32 سال که در تلویزیون هستم، به اندازهی یک دقیقه رزمندهای نیستم که اسیر شده است. من پلو میخورم حرف میزنم. او کتک میخورد! نباید گفت: آقا تو یکی و من هم یکی. طلبههایی که جبهه رفتند، جوانهایی که جبهه رفتند، حالا ولو از نظر علمی ممکن است یکی دو سال عقب مانده باشند، اما یکوقت اینهایی که باسوادتر هستند، مثلاً این آقا جبهه رفته ولی فوق دیپلم است، آن آقا جبهه نرفت لیسانس است. یکوقت این لیسانسهها باورشان نیاید که مهمتر هستند. هیچ کمالی به اندازهی شهادت و خون نیست…
امامان ما همه از نظر علمی همسطح بودند. اینطور نبود که امام حسین سوادش بیشتر از امام هادی باشد. امام هادی سوادش بیشتر از امام صادق باشد. از نظر علمی همه در یک سطح هستند. اما همه اینها به امام حسین احترام قائل شدند. حساب امام حسین جداست. «کلهم سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع» همه، کشتی نجات هستند، اما کشتی امام حسین تندتر میرود. «کلهم باب الله و باب الحسین اوسع» همه درگاه لطف خدا هستند، اما درگاه حسینی جمعیت بیشتری را جذب میکند. هیچ چیز کار خون را نمیکند. حساب شهید جداست.
بعضی گناهان ارثی است. گناه ارثی را قرآن میگوید: «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً» (نوح/27) حضرت نوح گفت: خدایا این مردم به قدری بد هستند که دیگر نسلشان هم خوب شدنی نیست. «وَ لا یَلِدُوا» زاد و ولد نمیکنند، «إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً» مگر فاجر کفّار! یعنی اینها دیگر مثل این پارچههایی که چرک به خورد آن رفته است. دیگر هیچ مواد شویندهای این را پاک نمیکند.
7- خطر تزیین گناه و زیبادیدن زشتیها
یکی از خطرها این است که کسی که میخواهد گناه کند گناهش را تزیین میکنیم. من برای تزیین یک تابلو دارم. خیلی تابلوی خوبی است. مثلاً گناهکار وقتی میخواهد تریاک بکشد، میگوید: ببین، تریاک که میکشی اعصابت راحت میشود. درد استخوانت خوب میشود. غذایت هضم میشود. بالاخره تا یک چیزی نگویند، کاشان یک گرمکهایی دارد خیلی بیمزه است. وقتی گرمک میآید، میگوید: آقا نمیدانی چقدر خاصیت دارد؟ اینقدر خاصیت دروغ و راست برایش میبافند تا این گرمکها فروش برود. گرمک بی مزه، باید با زور شکر آن را خورد، اما چون بیمزه است، این را هی دارند تعریفش را میکنند. آدمی که میخواهد گناه کند، گناه خودش را تزیین میدهد. تزیین گناه!
به نام شأن من است، اسراف میکند. شأن من این است. به هوای اینکه شأن من است، موقعیت اجتماعی من است، بریز و بپاش میکنم. به نام شعار مذهبی، در ساختمان مسجد ولخرجی میکند. ولخرجی میکند. میگوییم: بابا این همه برای چه؟ میگوید: نه، این جزء دین است. به نام مد، از مد افتاده، لباسها را کنار بزنیم. مبلمان را کنار بزنیم. ماشین را عوض کنیم. به اسم مد اسراف میکنند. به اسم پیشرفت آمار دروغ میگوید. میخواهد بگوید: ما مثلاً چه کردیم، چه کردیم، چه کردیم، میخواهد بگوید: پیشرفت کردیم، خدمات اجتماعی، خدمات رفاهی، خدمات، خدمات، برای اینکه بگوید: خدمات ما زیاد بوده هی دروغ دروغ میگوید. دروغ میگوید!
به نام جذب دیگران کارهای غلطی میکند. یکوقت یک کسی نزد من آمد، ملاقاتی داشتیم و رفت. دوستان ما گفتند: فهمیدی انگشترش چند است؟ گفتم: نه! نرخ انگشتر دست من نیست. اصلاً من توجه به انگشتر او نداشتم. حالا توجه هم میکردم، نرخ انگشتر او دست من نیست. گفت: انگشترش یک و نیم میلیون است. گفتم: راست میگویی؟ گفت: بله. به او زنگ زدم گفتم: آقا ببخشید، شما انگشترتان چند میارزد؟ گفت: مثلاً یک میلیون و سیصد! گفتم: برای چه یک انگشتر یک میلیون و سیصد تومانی دست کردی؟ گفت: اتفاقاً جوانها چون فهمیدند انگشتر ما گران است، دور من جمع میشوند. گفتم: به! پس تا حالا خدا اشتباه کرده، «نَعُوذُ بِاللَّه»! خدا میگوید: میخواهی این جوانها را جذب کنی با حکمت جذب کن. «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَه» (نحل/125) مردم را با حرفهای منطقی جذب کن. تو میگویی: «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بالانگشتر»! به دسته عینک، با لباس، با ماشین. خط را گم کردی. باید مواظب باشیم کلاه سرمان نرود. اینها مهم است.
به نام خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. از خودش اراده ندارد. شعر خواهی نشوی رسوا را بارها گفتم که بدترین شعر است. اگر یک کشتی صد مسافر دارد، نقص فنی پیدا کرد، غرق شد، نود و هشت نفر از مسافرها هم غرق شدند، چون شنا بلد نبودند، دو تا از این مسافرها شنا بلد هستند. بگویند: ببین داداش ما صد نفر بودیم، سوار این کشتی شدیم. نقص فنی پیدا کرد، کشتی غرق شد، نود و هشت نفر هم غرق شدند. بیا ما دو تا هم غرق شویم. چون نود و هشت نفر غرق شدند، ما دو تا هم غرق شویم. شعر غلط است. به اسم اینکه همرنگ جماعت شو!
به اسم اینکه ما باید به روز باشیم. خوب به روز باشیم یعنی چه؟ یعنی هرکاری بکنیم. اینها کلماتی است که آدم گناه خودش را توجیه میکند.
به اسم تشکر، چاپلوسی میکند. تشکر اندازه دارد. نیم کلیو خوبی دیدی، نیم کیلو تعریف کن. اگر یک سیر خوبی دیدی، دو کیلو تعریف کردی، پیداست چاپلوس هستی.
به اسم رقابت با افسد، میگوییم: بابا این فیلم خراب است. میگوید: ببین اگر این نباشد میروند ماهواره میبینند. حالا ماهواره میبینند ممکن است فیلمش غلط باشد، اما فیلم تو هم درست نیست. به نام دفع افسد به فاسد! یعنی اگر این کار را نکنم، آن کار میشود.
به اسم تدریس، معلم سر خانه میگیرد. آقا دختر تو نامحرم است برای این معلم، آخر معلم سر خانه میگیری که چه؟ به اسم معلم سر خانه…
8- تحقیر و تمسخر دیگران، به اسم شادی و تفریح حاضران
به اسم ادخال سرور، اسلام که با شادی موافق است. بگوییم و بخندیم. به اسم ادخال سرور، تحقیر میکنند، مسخره میکنند، به نام اینکه میخواهیم با هم ازدواج کنیم. فعلاً حالا یک مدتی با هم بیاییم و برویم. چون میخواهیم بعداً ازدواج دائم داشته باشیم، حالا فعلاً با هم باشیم. به اسم آشنا شدن با اخلاق همدیگر برای ازدواج دائم.
به اسم توفیق جوار امیرالمؤمنین، جوار امام رضا، جوار حضرت معصومه هجرت نمیکنند. به اسم تجلیل از مردهها، دستهگل، چه دستهگلهای قیمتی! چه دسته گلهای قیمتی روی قبرها میگذارند. همه اسراف است.
به اسم تجلیل از قرآن، قرآن چاپ میکنند، سیصد هزار تومان، چهارصد هزار تومان، نیم میلیون، یک میلیون، یک کلمهاش را نمیخواند. ولی چه کاغذی، چه جلدی، دائم هم میگویند: تجلیل از…
به اسم میراث فرهنگی، چه خرجهایی میکنند. به اسم زیبایی شهر چه ولخرجیهایی میکنند. به اسم بهداشت چقدر غذای نیم خرده را در رستورانها، در عروسیها، همینطور غذای پخته را در سطل میریزند.
به اسم جذب بودجه، ما اگر بودجه جذب نکنیم، به ما خواهند گفت: تو بیعرضه هستی. ماه آخر پولها را آتش میزنند، که نگویند پول به خزینه برگردد. اینها نمونههای تزیین است. که انسان کار خودش را… به اسم اینکه خواهر و برادر هستیم. به اسم خواهر و برادری…
من در هواپیما دیدم یک جوانی، چهرهاش هم مذهبی بود. رفت کنار یک خانمی نشست، همینطور سرش را هم آورد تا نزدیک سینهی این خانم. هی حرف میزدند و گفتیم: چقدر اینها با هم نزدیک حرف میزنند؟ زن و شوهر که نیستند. به این جوان گفتم: ببخشید، این خانم فامیلت بود؟ گفت: نه! گفتم: خیلی با او… گفت: داشتم نصیحتش میکردم. گفتم: برو جان ننهات! (خنده حضار) آخر آدم سر خودش هم کلاه میگذارد.
فهم دین مهم است. گفتند: فلانی خیلی آدم باتقوایی است. حضرت ایشان را دید. گفت: هان! این است که میگویند: با تقوا است؟ حضرت دید رفت دکان میوهفروشی دو تا انار برداشت و در جیبش گذاشت و پولش را نداد. به او هم نگفت: آقا بنویس، نسیه، فلان! دو تا انار برداشت و رفت. رفت دکان نانوایی دو تا هم نان برداشت و رفت. یک خرده عقب تر رفت و به یک فقیر داد. حضرت گفت: بیا ببینم چه میکنی؟ گفت: مؤمن زرنگ است. دو تا انار دزدیدم، دو تا گناه! دو تا نان دزدیدم، دو تا گناه. دو تا و دو تا؟ چهار تا. به فقیر دادم. قرآن میگوید: اگر یک عبادت کنی ضرب در ده میشود. چهار ضرب در ده میشود چهل. چهار تا گناه کم میشود، 36 تا برای من میماند. گفت: بله، ریاضیات خوب است، اما قاطی کردی.
یک کسی داماد شد، عروس سه ماهه زایید. (خنده حضار) رفت خانهی پدر عروس گفت: آقا این دختر شما مسألهای داشته؟ گفت: نه، چه شده؟ گفت: سه ماهه زاییده است. گفت بنشین برایت ثابت کنم. گفت: چند تا سؤال. 1- چند ماه است دختر من زن تو شده است؟ گفت: سه ماه است. گفت: خوب این سه ماه که دختر من زن تو شده است. چند ماه است تو شوهر او شدی؟ گفت: خوب سه ماه است. گفت: خوب این هم یک سه ماه دیگر. گفت: چند ماه است هردو زن و شوهر شدید؟ گفت: آن هم سه ماه. گفت: سه سه تا؟ نه تا! (خنده حضار) گفت: خیلی خوب، ریاضی شما درست است. اما سؤظن من هم سر جایش است. به اسم خواهر و برادر، به اسم تجلیل از مرده… به اسم…
بابا آخر هشتاد متر منار میخواهی چه کنی؟ چه کسی آن بالا برود؟ آن بالا هرچه داد بزنی، پایینیها نمیفهمند. شما هی بگو: «حَیَّ عَلَى الصَّلَاه» ممکن است فرشتهها بفهمند. یک چیزهایی را میگوییم، به هوای شعائر، به هوای آبروداری، به هوای دیپلماسی، به هوای شأن، به هوای تجلیل قرآن، به هوای تجلیل از مرده، به هوای نصیحت، به هوای خواهر و برادری، به هوای اینکه آشنا شویم و بعداً ازدواج دائم داشته باشیم. اینها همه تزیینات است. یکی از راههایی که گول میخوریم گول این حرفها را میخوریم. گول این حرفها را نخورید.
قرآن هم یک آیه دارد، دقیقه آخر است. میگوید: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطان» (نمل/34) شیطان که میخواهد آدم را گناهکار کند، «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطان». اول که نمیگوید: بیا خفهات کنم. بیا بکشمت. میگوید: تریاک برای این سن خوب است. تریاک برای اعصابت خوب است. اگر اینجا شراب بخوری مرضت خوب میشود. حدیث داریم خداوند شفا را در حرام قرار نداده است. آدم نباید بداخلاق باشد. بابا بداخلاق نیست، این دارد غیبت میکند. یا به او بگو: غیبت نکن. یا بلند شو برو. نه من مینشینم گوش میدهم. میگویند: چرا؟ خوب ما نمیخواهیم بداخلاق باشیم. به اسم اینکه نمیخواهیم بداخلاق باشیم، راحت مینشیند او هم آبروی مردم را میریزد، شما هم با راحتی گوش میدهی. خطر این است که انسان غلط خودش را ملحفه کند. رفو کند، توجیه کند. قرآن میگوید: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم» (نمل/34) شیطان که میخواهد آدم را به گناه وادار کند، گناه را نزد آدم زیبا جلوه میدهد. دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است. خدایا چه بگویم خودمان هم گناهکار هستیم. اسراف گناه کبیره است و گناه کبیره عادل را فاسق میکند.
خدایا ماه رمضان بحث را گوش میدهند. تو را به آبروی شهید این ماه، امیرالمؤمنین، تو را به آبروی مولود این ماه، امام حسن مجتبی تا به الآن هرچه خلاف کردیم به آبروی این دو عزیز، مولود رمضان، و شهید رمضان، به آبروی این پدر و پسر لغزشهای گذشتهی ما را ببخش و بیامرز. از این به بعد لحظههایی که میخواهیم گناه کنیم منتها ملحفه کنیم، زینت دهیم که این گناه نیست، تجلیل است، تشویق است. از این به بعد وقت گناه خودت ما را هشدار بده. اموات ما را بیامرز.