بیماری گناه، راههای پیشگیری و درمان(1)
2- خطر تأخیر در درمان، یا کوچک شمردن بیماری گناه
3- دوری از ملامت بیماران روحی
4- نرخ ما چقدر است؟
5- شیوهی ستیز و گریز، در برابر بیماری گناه
6- برگزاری مناظره، به جای القای شبهه
7- محاسبه اعمال در دنیا، پیش از حساب قیامت
8- محروم شدن از بهشت، به خاطر بیماریهای روحی
موضوع: بیماری گناه، راههای پیشگیری و درمان(1)
تاریخ پخش: 09/05/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثهای رمضان 91 در استان مازندران ضبط میشود، موضوع بحث: گناهشناسی و فرار از گناه. انواع گناه، انواع فرار، راه فرار، چطور آدم گناهکار میشود. چه کنیم که نشویم؟ وظیفهی ما چیست؟ پیرامون مسائل گناه است.
بحث امروز ما این است که گناه یک بیماری است. بیماری گناه با بیماری جسمی یک تفاوتهایی دارد که اینجا من خدمت شما بگویم. حدود بیست تفاوت دارد که اول بدانیم بیماری است. چون گاهی آدم گناه میکند، میگوید: طوری نیست. چیزی نیست. ببینید یک پشه که در اتاق میآید، میگوییم: چیزی نیست. اما اگر بگوییم: آقا این پشه نبود، مار بود. مار! حساس میشود. ما گاهی وقتها بیماریهای بدنی را بیماری میدانیم. بیماریهای روحی را بیماری نمیدانیم. چون بیماری نمیدانیم سراغ مداوایش هم نمیرویم. حالا موضوع بحث ما این است.
1- بیماری روحی، بدتر از بیماری جسمی
گناه بیماری است و گناهکار بیمار است. یک روایت داریم که میفرماید: «إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَه» (بحارالانوار/ج69/ص53) بیپولی، یک بلا است. خیلی خوب، «وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِکَ مَرَضُ الْبَدَن» بدتر از بیپولی بیماری بدن است. «وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ» بدتر از بیماری جسمی، بیماری قلبی است. بیپولی بد، بدتر از بیپولی بیماری، بدتر از بیماری، گناهکار شدن. «وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَهَ الْمَال» نعمت، پول داشتن است. «وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَهِ الْمَالِ صِحَّهُ الْبَدَن» بهتر از پول داشتن، سلامتی است. «وَ أَفْضَلُ مِنْ صِحَّهِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْب» بهتر از سلامتی تقوا است.
پس یک منحنی رو به بالا و پایین هست. بیپولی، بدتر از آن، بیماری، بدتر از آن خلافکاری. از آن طرف سر بالا. سرمایه نعمت است. بالاتر از سرمایه، سلامتی جسم، بالاتر از سلامتی جسم، تقوا است. بیپولی، بیماری، خلافکاری، بد، بدتر، بد بدتر! کامل، کاملتر، کامل کامل! حدیث است.
این آیه را حفظ کنید. «فی قُلُوبِهِمْ مَرَض» (بقره/10) اینها مرض قلبی دارند. چه کسی ندارد؟ نمیتواند یک کسی را که ببخشد. حالا یک جسارتی کرده، او را ببخش. نمیتوانم او را ببخشم. حریف خودم نمیشوم. نمیتوانم، یعنی مثل لکی که به پارچه میافتد دیگر هرچه صابونش میزنی، پاک نمیشود. این بیماری است.
قرآن میفرماید: «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (شعراء/89) کسانی که با قلب سالم، با روح پاک، تکبر ندارند. وقتی به او میگویند: این عیب را داری، میگوید: چشم! نمیگوید: من این عیب را دارم؟ خودت این عیب را داری. ننهات این عیب را دارد. بابات این عیب را دارد. جد و آبادت! بابا… از چیزی نمیگذرد. مثل کسانی که رودهی تنگ دارند. اینهایی که رودهشان تنگ است، یک هسته انار در آن گیر میکند. لاستیک دوچرخه چون ضعیف است در یک دستانداز، تاب برمیدارد. لاستیک تراکتور از همه موجها رد میشود و تاب هم برنمیدارد. بعضیها روحشان بزرگ است، مثل لاستیک تراکتور. بعضیها روحشان کوچک است، مثل لاستیک دوچرخه! این سعه صدر، حالا فحش داده، خلاص! ماه رمضان، مگر ماه عفو خدا نیست؟ اگر خدا میلیون میلیون میبخشد، حالا من هم تک تک ببخشم.
نکاتی که هست:
2- خطر تأخیر در درمان، یا کوچک شمردن بیماری گناه
1- بیماری را سبک نشماریم. نگوییم: حالا شوخی کردیم. ببین شوخی کردی ولی آبروی یک کسی رفت. چه بگویی، شوخی کردم و چه بگویی جدی کردم، با این شوخی طرف خراب شد. مثل اینکه من یک طلا بردارم، مثلاً یک سیخ طلایی، در چشم کسی بزنم. بگوید: آخ کور شدم. بگویم: طلا بود. حالا یا طلا بود، یا میخ بود. ما کور شدیم. نمیشود گفت: حالا طلا بود. چه طلا بود، چه میخ بود، کور شد! چه شوخی بود، چه جدی! آبروی طرف رفت. بیماری را سبک نشماریم.
2- گاهی وقتها دکتر میگوید که: چرا دیر آمدی؟ اگر زودتر آمده بودی، خود بنده پارسال دو سه روز که روزه گرفتم، دکتر گفت: دیگر نباید روزه بگیری. قندت بالا است، خطرناک است. گفتیم آخر، گفت: ببین تقصیر خودت است. اگر قبل از ماه رمضان میآمدی، من قند تو را کنترل میکردم روزههایت را میگرفتی. دیر آمدی حالا باید روزه بخوری. گاهی وقتها میگویند: دیر آمدی. همین که این دختر و پسر، شما نگاه میکنید در معرض خطر هستند، آنها را حفظ کنید. نگویید: حالا جوانی است. حالا اینها بچه هستند. این که میگوییم: بچه هستند. بچه نیست، خوب هم میفهمد.
گاهی وقتها میبینی خانم راه میرود، میگوییم: خانم این دخترت، خیلی بد وضعی دارد. میگوید: هنوز نه سالش نشده، این یک ماه دیگر نه سالش میشود. خانم! اگر یک کسی سیگار میکشد، یا تریاک میکشد، بگوییم: آقا این هفت ماه دیگر 15 ساله میشود، به او میگویم: نکش. آخر اگر کسی معتاد به تریاک شد دیگر نمیشود گفت: بایست! ترمز نیست که پایمان را بگذاریم بایستد. اگر روح به یک چیزی عادت کرد، دیگر برگشتن این مشکل است.
حدیث داریم وقتی بچه سه ساله میشود این کلمه را به او یاد بدهید «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»! هفت ماه و بیست روز که گذشت، میشود سه سال و هفت ماه و بیست روز. بگویید: محمد رسول الله! (صلوات حضار) همینطور قدم به قدم، بعد او را بنشان نماز تو را ببیند. بعد صورتش را بشوید. ماه رمضان که هست بگو: خوب میخواهیم برویم افطار کنیم. همان ناهار هم که به او میدهی بگو: ببین تا حالا روزه بودی، الآن افطار کن. بعد از ناهار بگو: خوب حالا روزه باش. دوباره عصر آب میخواهد، به او آب بده و بگو: افطار کن. یعنی کلمهی روزه، کلمهی افطار، از بچگی. امامان ما میگفتند: ما بچههایمان را از هفت سالگی به نماز وادار میکردیم. نمیشود دختر تا ده روز به نه سالگیاش لخت در خیابان برود، بعد سر نه سالگی بگوییم، به راست راست، به چپ چپ! پادگان که نیست. این را معتاد کردی. دیگر این حجابدار نمیشود. بیماری را، مرض را جدی بگیرید. کوچک نشمارید.
2- گاهی مرض واگیر دار است. یک کلمهای که مرد به خانمش میگوید، یا خانم به مرد میگوید در خانه، که این کلمه زشت است، بچه یاد میگیرد. بچه نگاه میکند و دید مامان به بابا چه گفت. بابا به مامان چه گفت. حرف نزن، خوب این تشر را بچه یاد میگیرد. واگیردار است. این هم فردا در خانهی شوهرش میگوید: حرف نزن! گاهی بیماری واگیر است. در محیط بیماری نرویم. اگر گفتند این بیمارستان، مثلاً گاهی میگویند: آقا اصلاً با این لباس نمیتوانی در فلان اتاق بیمارستان بروی. این دختر برود خانهی دختر عمویش و برگردد طور دیگری میشود. این خانم برود خانهی برادرش و برگردد واگیر می کند. بعد میآید میگوید: این چه زندگی است؟ شوهر خواهر من ماشین خریده، شوهر خواهر من خانه خریده. شوهر خواهرم… هی شوهر خواهرش را میزند در کلهی شوهرش! بعضی وقتها بیماری واگیر دارد. باید از محیط بیماری دور شویم. از محیط بیماری دور شوید. میدانی که اگر با این رفیق شوی، این تو را آلوده میکند. دیگران هم آلوده کرده است.
3- دوری از ملامت بیماران روحی
4- بیمار را ملامت نکنید. دکتر وقتی بالای سر بیمار میآید، نمیگوید: خاک بر سرت کند. بدبخت، ذلیل، بابا بیمار است، مسخرهاش نکن. بیماریاش را دوا کن. به بیمار توهین نکنید. به خلافکار هم، خلافکار را توبیخ نکن. رفتی کفتر پرانی میکنی؟ خاک بر سرت کنند، در پشت بام کفتر پرانی میکنی؟! ببین آن عشقی که در سر او است، در سر تو هم باشد تو هم میروی پشت بام. بیمار را ملامت نکنید. گناهکار را ملامت نکنید.
از قرآن بخوانم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ» (شعرا/168) من با خودت خوب هستم، عملت خوب نیست. حدیث داریم خداوند آدمهایی را دوست دارد، عمل آنها را دوست ندارد. میگوید: این بندهی خوب من است. منتهی حالا این کلمه را نباید بگوید، این حرف را نباید بزند. این غذا را نباید بخورد. من این را دوست دارم. حدیث داریم. که خدا میگوید: من افرادی را دوست دارم. کارش خراب است ولی خودش آدم خوبی است. مثل اینکه یک خانهی خرابی است، ولی خوب لوسترش خوب است، قالیاش خوب است. چیزهای در خانه خوب است، حالا خشتهایش پوسیده است. یا به عکس! خانه سالم است، حالا مثلاً این کثیف است.
5- بعضی بیماریها ناپیدا است، یا علائم آن دیر پیدا میشود. بعضی بیماریها ناپیدا است. بعضی گناهان ناپیدا است. آدم گناه میکند، ناپیدا است. توجیه هم میکند میگوید که: خواهر و برادر هستیم. به هوای اینکه خواهر و برادر هستیم، دیگر حالا با هم میگویند و میخندند، خوب این خواهر و برادری یک سرپوش است. بعضی بیماریها پیدا نیست. آدم خودش هم نمیفهمد.
خدا شهید مطهری را رحمت کند. من این حرف را از ایشان شنیدم. در کتابهایش ندیدم ولی از خودش در یک جایی بودیم شنیدم که میگفت: هرکس میخواهد ببیند بیمار هست یا نه، ببیند چه خوابی میبیند. خیلی آدمهایی که در روز خیلی هم آدمهای خوب و مقدس و محترمی هستند، در خواب میبیند کشت، برد، زد. یک کارهای بدی کرد. اینکه در خواب این خواب را میبیند، پیداست این همان است. اگر در بیداری دست از پا خطا نمیکند در رودروایسی گیر کرده است.
4- نرخ ما چقدر است؟
الآن نرخ بنده چند است. شما حجتالاسلام هستی، معلم قرآن هستی، آخوندی، ریش سفید هستی، خوب همهی اینها هست. بعد شما میگویی: آقای قرائتی این گوسفند را تقسیم کن، گوشتش را تقسیم کن. تا گوسفند را میکشم گوشتش را تقسیم کنم، کبابیاش را میبرم در یخچال برای خودم! میگویند: اُ… دیدی چه شد؟ در تقسیم یک بزغاله عادل نبودی. همهی اینکه صل علی محمد، یار امام خوش آمد! همه پوچ! یک بز به تو دادند تقسیم کنی، کبابیهایش را برای خودت برداشتی. نرخ تو یک بزغاله است. حدیث داریم هرکس میخواهد ببیند نرخش چند است، ببیند کجا خلاف میکند. اگر سر یک بز خلاف کرد، یک بزغاله! اگر نه، من برای بزغاله گناه نمیکنم، اگر یک سکه بیاید شاید چند تا دروغ بگویم. پس شما هم یک سکه میارزی. اگر گفت: نه، من اگر ده تا سکه هم بدهند یک دروغ میگویم. پس شما هم ده سکه میارزی. امیرالمؤمنین چقدر میارزد؟ امیرالمؤمنین فرمود: اگر کرهی زمین را به من بدهند خلاف نمیکنم. «اقالیم سبعه» اگر حکومت دنیا را به من بدهند، خلاف نمیکنم. یعنی نرخ من از دنیا بیشتر است. آدم هم هست یک بستنی به او بدهی شانزده تا دروغ برایت میگوید.
6- تلقین، بیماری میآورد. گاهی آدم یک حرفهایی را میگوید و میگوید، تلقین میکند. من یک شب در اتاق نشسته بودم. خانواده هم نبود. فقط من بودم و پاسدارم. دو نفری، با پاسدارم شوخی کردم. گفتم: آقای پاسدار، یک بیماری داریم، یک جنون داریم، جنون ادواری، یعنی آدم در یک لحظه، یک سه دقیقه دیوانه میشود. یک هفت دقیقه دیوانه میشود. در یک لحظه دیوانه میشود. نکند امشب تو یک پنج دقیقه دیوانه شوی، در خانه هیچکس نیست بلند شوی من را بکشی. جنون لحظهای نکند امشب بیاید، هیچکس در خانه نیست. گفت: نه، خواهش میکنم. این حرفها چیه؟
شام خوردیم و خوابیدیم، یک مدتی که خوابیدیم دیدم این پاسدار صدا میزند. حاج آقا حاج آقا، بلند شو! گفتم: چه کار داری؟ گفت: بلند شو در اتاق برو و آن در را هم ببند. مثل اینکه آن جنون ادواری دارد میآید. (خنده حضار) گاهی وقتها تلقین بیماری، بیماری میآورد.
7- پرهیز بهتر از درمان است. این هم یک مورد. نمیدانم چند مورد شد؟ من شمارهام هفتم است. هفتم درست است. پرهیز بهتر از درمان است. یعنی قبل از آنکه آدم مریض شود، پرهیز کند.
5- شیوهی ستیز و گریز، در برابر بیماری گناه
8- راه بیمار نشدن ستیز و گریز است. چه کنیم بیمار نشویم؟ گاهی باید خودمان را تقویت کنیم. گاهی باید فرار کنیم. آدم خودش شل باشد مبتلا میشود. باید بروی جایی که مگس نباشد، یا باید با این باد زن این مگس را بلند کنی. بنشینی آرام، مگس مینشیند. راه بیمار نشدن، ستیز و گریز است. بعضیها خودشان سالم هستند، ولی بیماری را منتقل میکنند. مثلاً یک شبههای است خودش جوابش را دارد. اما هرکس را میبیند میگوید: خوب، یک سؤالی از تو میکنم ببینم جوابش را میدانی؟ یک سؤال میکند این شبهه را القاء میکند. خودش جواب را بلد است، اما این شبهه را القاء میکند. یا میگوید یک سؤالی میکند. حالا یا روی منبر، یا سر کلاس، یا در دانشگاه، یک سؤالی را القاء میکند بعد میگوید: بروید جوابش را پیدا کنید. خوب این شبهه را گرفت، اما ممکن است جوابش را پیدا نکند. این خودش سالم است چون جواب سؤال را بلد است. اما وقتی القاء میکند، این مهم است.
اصلاً گاهی وقتها سؤالها ایجاد استرس میکند. به یک آقایی گفتند: شما شبها که میخوابی ریشهایت روی لحاف است، یا زیر لحاف؟ یعنی اینطور میخوابی یا اینطور؟ گفت: «وَ اللَّهُ» ما میخوابیم و اصلاً به این حرفها توجه نداریم. حالا امشب امتحان میکنم. رفت و خوابید و گفت: من هرشب اینطور میخوابم. هر شب اینطور میخوابم. اینطور میخوابم، اینطور میخوابم. گفت: خدا لعنتت کند با این سؤالت. خواب را از سر ما بردی. گاهی وقتها اسمش را هم پژوهش میگذارند.
یک کسی میخواست یک کسی را خراب کند. گفت: آقایان ایشان بسیار آدم شریفی است. بسیار آدم دانشمندی است. بسیار آدم دلسوزی است. بسیار، بسیار، بسیار! اما این هم که میگویند: پدرش بهایی است، من تحقیق کردم دروغ است. میگویند: اِ… این پدرش بهایی است؟! او گفت: دروغ است ولی همین حرف شیطنت بود.
6- برگزاری مناظره، به جای القای شبهه
اگر کسی راجع به اسلام شبههای دارد، بگو: آقا شبههات سر جایش. اجازه بده من یک اسلام شناس دعوت کنم، تو پنج دقیقه اشکالت را بگو. آن اسلام شناس هم پنج دقیقه جوابش را بدهد، من به عنوان یک جوان دو تا پنج دقیقه را گوش میدهم، هرکدام را پسندیدم انتخاب میکنم. اینکه تو در دانشگاه آمدی، یا سر کلاس، یا چهار تا آدم ضعیفتر از خودت پیدا کردی، حرفت را میزنی این پیداست کلک است. تو اگر میخواهی واقعاً تحقیق کنی لامپ را روشن کن ببینیم چطور میرقصی؟ در تاریکی مییگویی: خوش رقص هستم. من که نمیتوانم جوابت را بدهم. تو پیش بیسواد تر از خوت آمدی القاء میکنی.
یک خانمی را به یک شوهر کوری دادند. این خانم هرشب، به شوهرش که چشمهایش بسته بود میگفت: شوهر حیف تو که چشم نداری. اگر بدانی من چه شکلی دارم. یک شب از صورتش میگفت، یک شب از بازویش میگفت. یک شب از سینهاش میگفت. یک شب از قد و بالایش میگفت. شوهر هم هی تحمل کرد، یک ماه، دو ماه، خسته شد. گفت: خانم! دو سه ماه است، زن من شدی. هرشب از زیبایی خودت میگویی. من که چشم ندارم تو را ببینم. اما اگر اینقدر خوشگل بودی، چشمدارها تو را برده بودند. (خنده حضار) همین که تو را برای من گذاشتند، پیداست دروغ میگویی.
اگر یک استاد دانشگاهی، یا یک معلمی، یا یک دانشجویی، یا یک زنی، مردی، آخوندی، هرکس، اگر دارد یک اشکالی به کسی میکند، بگو: آقاجان، من که نمیتوانم جواب بدهم ولی اگر تو خوشگل بودی، نمیآمدی سر کلاس به من بگویی. همین که سر کلاس به من میگویی، همین دلیل بر این است که حرف تو درست نیست. دفتر تبلیغات قم 200 تا شماره تلفن دارد، 200 تا هم پاسخ به سؤالات است. تو اگر مرد هستی خوب زنگ بزن از دفتر تبلیغات بپرس. اینکه به من میگویی، پیداست یک چیزی میشود. یعنی گاهی وقتها بیماری را افرادی انتقال میدهند.
فیلم میسازد، خودش پیرمرد است، سنش بالا است. تحت تأثیر قرار نمیگیرد. اما این فیلم بچهها را خراب میکند. نباید بگوید: من چیزی نشدم. خوب تو از سنت گذشته است. این آهنگ برای این بچه خطرناک است. گاهی وقتها یک آهنگی برای یک نفر حرام است. ممکن است برای دیگری حلال باشد.
اگر شما به یک کسی نگاه میکنی، دوستش داری. یک طوری که نگاهش میکنی، ولو ممکن است او زشت باشد. آن زشتی هم که شما دوستش داری، برای شما نگاه کردنش حرام است. بابا اینکه خوشگل نیست، این را دوست داری؟ اَه… بابا جان، چه اه، چه به! من حساسیت دارم، با نگاه به این گرفتار میشوم. نباید بگویی: همه میگویند: زشت است. اگر همهی دنیا هم میگویند… اگر شما به کاهگل نگاه کردی، خوشت آمد. شما حق نداری به کاهگل نگاه کنی. ممکن است یک آهنگی روی مغز اثر بگذارد، هرکسی ضامن خودش است. آخر بعضیها میگویند که اینکه خوشگل نیست، خوب خوشگل نباشد. در بودن با این درد سر پیدا میشود.
اگر شما یک بلال درست کردی بخوری. خوب بلال که قیمتی نیست. بلال که طلا نیست. بلال است دیگر. ولی اگر افرادی هستند که نگاهش به این بلال بخورد که تو در خانه داری بلال درست میکنی با شوهرت میخوری، این چشمت میزند. چشم زخم را اسلام قبول دارد. البته نه اینکه حالا سوء ظن داشته باشیم، هان! این چشمش شور بود. اما اصل چشم زخم درست است. بر خلاف عطسه است. عطسه که میگویند: عطسه کردی صبر کن، دروغ است. حدیث داریم عطسه کردی عجله کن. میگویند: سیزده نحس است. دروغ است. سیزده نحس نیست. حضرت امیر سیزده رجب به دنیا آمد. بعضی چیزها دروغ است. عطسه کردی صبر کن، دروغ است. سیزده نحس است، دروغ است. زن از دندهی چپ درست شده دروغ است. ایشان بد اخلاق است برای اینکه صبح از دندهی چپ بلند شده، دروغ است. ما دروغ خیلی داریم. اما در همهی اینها چشم زخم درست است. اگر شما بلال میخوری و میدانی ممکن است یک کسی همین بلال را هم ندارد، نگاهش به شما بخورد، که شما نصف بلال را خوردی و نصفش را به خانم دادی، همین که یک بلال را با خانمت تقسیم میکنی، یک نگاهی کند و آه بکشد، ممکن است آه این شما را بگیرد. روبروی او بلال هم نمیشود خورد. نگو: حالا طلا که نبود، قالی ابریشمی که نبود. برج که به هم ندادیم. مزرعه که ندادیم، یک بلال به هم دادیم. بابا! این بلال در چشم او حساسیت به وجود میآورد. شما باید نگاه کنی، حساسیت. این جاهایش فرق میکند.
9- بعضی سالمند هستند ولی بیماری را منتقل میکنند.
10- با خواندن کتاب نمیتوان درمان کرد، باید به پزشک مراجعه کرد. بیمار نگوید: آقا کتاب خواندم. بعضیها میگوییم: آقا شما با یک عالم ربانی تماس گرفتی؟ میگوید: نخیر! من خودم تحصیل کرده هستم، کتاب مطالعه میکنم. همینطور که کتاب خالی کافی نیست، باید به پزشک مراجعه کنیم، مطالعات خالی هم کافی نیست. باید به خود اسلام شناس مراجعه کنیم. همهی ایرانیها باید تلفن یک اسلام شناس در جیبشان باشد. به خاطر اینکه تا یک شبهه شد، بگوید: الو! سلام علیکم. یک شبههای است کسی آورده لطفاً در تلفن جواب مرا بدهید. به خصوص دانشجوها و دبیرستانیها.
7- محاسبه اعمال در دنیا، پیش از حساب قیامت
11- هرچند مدتی باید انسان خودش را چکاپ کند. چطور؟ در قالب محاسبه مرتب! «حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا» (بحارالانوار/ج4/ص310) امام کاظم فرمود: اگر هرکسی شب به شب یک نگاهی به کار روزانهاش نکند که چه کرده است، این شیعهی کامل نیست. شب که میخواهید بخوابید، یکی دو دقیقه بگویید خوب از صبح که بلند شدم، چه کردم؟ چطور اگر یک پولی داشته باشی، میگویی: خوب این پول، آن مقدارش کجا، آن مقدار… چطور حساب پولت را میکنی شب به شب؟ همینطور که حساب پولتان را میکنید، شب که میخواهید بخوابید، دو دقیقه از روی ساعت، امروز صبح که بلند شدم، ببین چه کردی؟ اگر کار خوب کردی، «الْحَمْدُ لِلَّه»! اگر کار خلاف کردی، عذرخواهی کن. آنوقت حدیث داریم کسی که غروب به غروب، شب به شب خودش را محاسبه کند، در قیامت خدا میگوید: این را حسابش را رسید. چون این در دنیا خودش از خودش حساب کشید. چون خودش از خودش حساب کشید دیگر ما از او حساب نمیکشیم. محاسبه، چون اگر آدم محاسبه نکند، از دست در میرود. دیگر کار از کار گذشت.
ما چند رقم چکاپ داریم. حالا یک بحثی دارم راجع به چکاپ، چکاپ اعتقادی، حضرت عبدالعظیم حسنی، شاه عبدالعظیم، به امام دهم فرمود: من میخواهم عقایدم را به شما بگویم. ببین درست است؟ من عقیدهام راجع به توحید این است. راجع به نبوت این است. عقیدهی من این است، این است، این است. حضرت هادی فرمود: «انت ولینا حقا» حقاً که تو شیعهی درجه یک هستی. عقیدهاش را گفت. مسائل سیاسی را چکاپ کنید. مسائل فرهنگی را چکاپ کنید. حالا یک بحث چکاپ دارم «إِنْ شاءَ اللَّه» در همین بحث گناه میگویم.
چطور ماشینتان را قبل از سفر چکاپ میکنید. خودمان را هم قبل از سفر مرگ چکاپ کنیم. واقعاً این پولهایی که گرفتم حلال است؟ الآن من پیر شدم یک سرمایهای دارم. میخواهم بمیرم، من رفتم از مسؤول مردهها پرسیدم. که آقا بیشتر افرادی که میروند در چه سن و سالی هستند؟ گفت: بیشتر مردهها بین 60 تا 70 هستند. الآن خود بنده در این ده سال هستم. بین 60 تا 70. بالاخره حالا این زندگی که داری از کجا آوردی؟ پولت از کجاست؟ خمسش را دادی؟ زکاتش را دادی؟ به فامیل رسیدی؟ به فقرا رسیدی؟ حلال بود؟ حرام بود؟ به کسی بدهکار نیستی؟ چطور وقتی میخواهید یک مسافرت بروید ماشینتان را میدهید چکاپ کند، بالانس کند. آبش، گازش، بنزینش…
8- محروم شدن از بهشت، به خاطر بیماریهای روحی
12- بیماری جسمی ما را از حیات موقت و لذت موقت محروم میکند. اما بیماری روحی ما را از بهشت و زندگی دائمی. بیماری جسمی گاهی سبب تضرع و تذکر میشود ولی بیماری روحی سبب سقوط میشود. آدم جسمش بیمار شود، یک «یَا اللَّهُ» میگوید. درد میکند. امیرالمؤمنین یکی از دندانهایش درد گرفت خیلی اذیتش کرد. گفت: خدایا! «الْحَمْدُ لِلَّه»، یک ذره استخوانم درد گرفته اینطور اذیت شدم. حالا اگر همه استخوانهای بدنم درد میگرفت چه میشد؟ یعنی انسان در بیماری جسمی یک «یَا اللَّهُ» میگوید. تضرعی، گاهی وقتها بیمار است، مشرک است، متکبر است، حسود است، بخیل است، یک بیماریهایی دارد، و دارد از زندگی بهشت و ابدی محروم میشود، خودش هم خودش را حساب نمیکند.
«الذُّنُوبُ الدَّاء» (غررالحکم/ص194) حدیث داریم گناه بیماری است، «وَ الدَّوَاءُ الِاسْتِغْفَار» استغفار است. ماه رمضان هم ماه استغفار است. راست بگوییم: خدایا ما را ببخش، خدا ما را میبخشد. خدا زود راضی میشود. در دعای کمیل داریم «یا سریع الرضاء» میگوید: اوه… من خیلی گناه کردم. خدا زود راضی میشود.
دو تا برادر مسجد رفتند. یکی اهل نماز بود، یکی تارک الصلاه. رفتند در مسجد و برگشتند خدا تارکالصلاه را بخشید، اهل نماز را نبخشید. چرا؟ برای اینکه اهل نماز وقتی مسجد میرفت غرور داشت. تارکالصلاه وقتی میخواست در مسجد برود، خجالت میکشید. گفت: خدایا من یک بندهی فراری هستم. فراری آمده است. همین که گفت: من فراری هستم خدا او را بخشید. اقرار کنیم خدایا من بد هستم. خدا زود راضی میشود. غفور است، غفور رحیم است. آخر بعضیها را از زندان میبخشند، دیگر به او محبت نمیکنند. خدا هم میبخشد و هم مهربانی میکند.
خوب می گویند: تمام شد، حرفهای من تمام نشد.
خدایا، توفیق بده ما خودمان را چکاپ کنیم، کنترل کنیم، محاسبه کنیم، از خودمان غافل نباشیم. خدایا وقت لغزش دست ما را بگیر. لغزشهای گذشتهی ما را ببخش و بیامرز. اگر میخواهید خدا شما را ببخشد، شما هم دیگران را ببخشید. این کُدش است. قرآن میگوید: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» (نور/22) همدیگر را ببخشید. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» (نور/22) مگر نمیخواهی خدا تو را ببخشد؟ اگر میخواهی خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش. حالا یک چیزی گفته، یک فحشی، غیبتی، یک سیلی زده، یک پولی خورده، دیگر قورتش بدهید. گیر ندهید. گیر ندهید تا خدا هم به ما گیر ندهد.