بقای روح پس از مرگ انسان
موضوع: بقای روح پس از مرگ انسان
تاریخ پخش: 20/02/1400
عناوین:
1- هویت ثابت انسان در طول عمر
2- رابطه روح با جسم، دنیا و برزخ
3- لذت و درد عالم برزخ، همانند عالم خواب
4- شفاعت در قیامت، نه عالم برزخ
5- روح انسان، حقیقت کامل انسان
6- اذان و نماز، از آغاز تا پایان حیات انسان
7- یاد نعمتهای الهی، عامل دوری از غفلت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
1- هویت ثابت انسان در طول عمر
در ماه رمضان 1400 گفتیم معاد را بگوییم. در معاد حرفهایی را زدیم، رسیدیم به نفسهای آخر و عبور از دنیا. در این جلسه میخواهیم بگوییم که ما بدنمان میمیرد ولی روحمان زنده است. روح باقی است، روح باقی است. عنوان ما این است. انسان یک جوهر ثابتی دارد، یک شرایط متغیّر. مَثَل زدم در یک جلسه به موی سر و موی مژه. موی سر متغیّر است، هی اصلاح میکنی، کوتاهش میکنی، بلند میشود کوتاه میکنی، بلند میشود، ولی موی ابرو و موی مژه، یک مویی است که هشتاد سال تکان نمیخورد. یک چیز ثابت در بدن ما به نام روح است، آن ثابت است. سلولها هم هی میآیند میروند. هر به چند سالی یک بار میگویند، اگر اشتباه نکرده باشم، میگویند هر هفت سالی یک بار همهی سلولهای بدن عوض میشود، ولی روح ثابت است، چهطور؟ اگر یک کسی به شما سیلی بزند، فرار کند، چه زمانی سیلی بزند؟ بیست سالگی، ده سالگی. بعد هفتاد سال ایشان را پیدا کردی، او را میبینی میآید داخل، میگویی: تو سیلی زدی. میگوید: من؟! آن سلولهایی که دست من بود، به صورت تو خورد، آن سلولها ده بار تا حالا عوض شده، میگوید: من کاری به سلولها ندارم، تو بودی زدی! ببینید این که انسان خودش را یک وجود ثابت میداند.
کسی از شما نسیه میکند فرار میکند، تا میروی او را بگیری، چند سال طول میکشد، این نمیتواند بیاید بگوید که: آقا آن سلولهایی که در پا بود و در دست بود و جنس را برداشت و فرار کرد و نداد، آن سلولها عوض شده، میگوید: من کاری به سلول ندارم، تو خودت همانی هستی که پول مرا خوردی، سیلی زدی.
پس ببنید روح ثابت است، به آن «من» میگویند. من، من هستم. و لذا گاهی هم به خودم میگویم آقا من شما را ندیدم؟! شما آن نیستی که مثلاً سی و پنج سال پیش در دانشگاه، در دبیرستان با هم بودیم، میگوییم چرا. خب این سلولها همه عوض شده ولی میگوییم تو خودتی، من هم خودم هستم. این حرفهایی که میزنم یعنی انسان روحش ثابت است. در برزخ چون بحث معاد هست، روح از ما گرفته میشود، ولی نیست نمیشود، حالا روح چه میکند؟ ما این را اینطور بنویسم.
2- رابطه روح با جسم، دنیا و برزخ
[پای تخته] سه تا ماشین را فرض کنید، سه تا ماشین: این یک ماشین. ماشین دوم. ماشین سوم.
1- یک ماشین هم چراغهایش روشن است، هم راننده اینجا نشسته است.
2- ماشین دوم: یک ماشین دیگر چراغهایش روشن است، ولی راننده میرود رستوران چایی بخورد، راننده بیرون است.
3- ماشین سوم: یک ماشین هم رانندهاش میرود بیرون، هم چراغهایش خاموش است.
شمارهی یک. دو. سه.
برزخ را ما میتوانیم با این مثل میتوانیم بزنیم. ما دو تا بدن داریم. یک بدن سنگین داریم، این بدن که الان داریم با هم حرف میزنیم، بدن سنگین است. سنگین است یعنی چه؟ یعنی ممکن است شنا بلد نباشد، بیفتد در استخر، غرق شود، یعنی نمیتواند پرواز کند. ولی یک بدن سبک هم داریم که مثل همین بدن است، منتها آن سبک است ،یعنی با اینکه شنا بلد نیستی، ممکن است در اقیانوسها هم شنا کنی، میخواهید پرواز کنی، خواب میبینی در آسمان داری پرواز میکنی. با این بدن نمیتوانی، ولی با آن بدن میتوانی. این بدن خواسته باشد مثلاً برود کانادا، شاید ده، پانزده ساعت باید در هواپیما بنشیند، ولی ممکن است با آن بدن یک لحظه خوابت ببرد، تو همین یک لحظه خواب، خواب ببینی کانادا هستی. یعنی این بدن ده، پانزده ساعت طول میکشد ولی آن بدن در یک دقیقه میرود کانادا و برمیگردد.
در روایات داریم «فِی قَالَبٍ کَقَالَبِهِ» (الکافی، الإسلامیه، ج 3، ص 245) روح از بدن شما بیرون میآید، میرود در یک قالبی مثل همین قالبی که الآن هست و لذا شما خواب هم که میبینی، کس دیگری را نمیبینی، میگویی خودم رفتم به او گفتم، او همچین گفت. این خودتی. این کلمه در ذهنتان مأنوس باشد: «فِی قَالَبٍ کَقَالَبِهِ» یک بدن سبک داریم، عین این هست، اینها به هم وصل میشوند. مثل طلا هست، طلای اصلی، طلای بدلی. انگور طبیعی داریم که از میوهفروشها میخریم، انگور مصنوعی هم داریم که شوفرهای تاکسی انگور پلاستیکی پهلوی آینه آویزان کردند. این انگور مثل آن انگور است، شباهت آن است. «فِی قَالَبٍ کَقَالَبِهِ» قالب مثالی. «کَهیئته» داریم، «کَقَالَبِهِ» داریم.
ما الآن که با هم حرف میزنیم ماشین اول هستیم که هم راننده هست، چراغها روشن است. چراغها روشن است، کلیه کار میکند، قلب کار میکند، ریه کار میکند، چشم کار میکند، شنوایی، گوارش، بینایی، همهی اعضا دارند کار میکنند، خودمان هم بیداریم.
وقتی میخوابیم، ماشین دوم میشویم. ماشین روشن است، یعنی کلیه و قلب و ریه و همهی اعضا کار میکنند، اما رانندهاش نیست، روح میرود این طرف، آن طرف، خواب میبیند میرود این طرف، آن طرف. بدن اینجا خوابیده، کلیه و ریه و شش و اینهایش کار میکند، اما روحش این طرف و آن طرف است، مثل همان رانندهای که ماشینش روشن است اما رستوران رفته است.
تا زنده هستیم، شکل اول هستیم، یعنی هم اعضا کار می کند، هم روح داخل بدن است. وقتی میخوابیم، نصفش را من بگویم، نصفش را شما بگویید: وقتی میخوابیم، روح هست یا میرود بیرون؟ با هم بگویید: میرود بیرون، اما چراغهایش روشن است. در خواب ریه همه کار میکند.
وقتی میمیریم، هم کلیه و اینها از کار میافتد، هم راننده بیرون میرود. «فِی قَالَبٍ کَقَالَبِهِ»
3- لذت و درد عالم برزخ، همانند عالم خواب
در دنیا که زندگی هستیم، زندگی دنیا با بدن سنگین است. بدن سنگین، همان بدنی است که فعلاً داریم. زندگی ما در دنیا با بدن سنگین است. در خواب زندگی با بدن سبک است. در خواب زندگی با بدن سبک است. حالا این بدن سبک هم گاهی رابطه دارد با بدن سنگین، گاهی رابطه ندارد. مثلاً خواب میبیند اینجا میخوابد، خواب میبیند در فلان منطقه دارد مثلاً خلافی میکند، گناه میکند، از خواب بلند میشود، میبیند اِه، جُنُب شد، باید به حمام برود. یعنی با آن بدن جای دیگری کار میکرد، اما اینجا شلوارش مثلاً نجس شد. بین این بدن و آن بدن رابطه است. گاهی هم رابطه نیست. یعنی خواب میبینید کتکت میزنند، بلند میشوید: هـِن هـِن هـِن ، گاهی هِـن و هـِن هم میکنی، گاهی هِـن و هـِن هم نمیکنی. فقط میگویی که داشتند مرا میزدند ولی هِـن و هـِن نبود. این ارتباطات کم رنگ و پر رنگ دارد.
در دنیا ما با بدن سنگین زندگی میکنیم. در خواب با بدن سبک زندگی میکنیم. در برزخ با بدن سبک زندگی میکنیم. در قیامت دومرتبه با بدن سنگین. همین ذرات جمع میشود. مثل خشتی که خوردش میکنند، دومرتبه از همین ذرات خشت، باز خشت درست میکنند. «أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * … قادِرینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ» (قیامه/ 3 و 4) همین ذرات پخش شده دومرتبه جمع میشود و لذا دیگر یک مشت حرفهای آبکی را نباید به آن توجه کرد. وقتی انسان مُرد ما نوار در قبرش گذاشتیم، حرف نمیزد. مگر گفتیم با این بدن است؟ بدن سنگین رفت داخل قبر. سؤال حساب و کتاب و شب اول قبر و اینها سؤالها برای بدن سبک است. بدن سبک شما نوار بگذاری یا مثلاً دهانش را پر از آرد نخودچی کردیم، بعد دیدیم این آرد نخودچیها بیرون نریخته، خب اگر میخواست جواب نکیر و منکر را بدهد نخودچیها، وقتی میخواهد بگوید خدای من چه کسی است، پیغمبر من چه کسی است، باید آرد نخودچیها بریزد بیرون!
آرد نخودچیها چه چیزی هست؟ نوار چه چیزی هست؟ شما تا حالا خواب نکردید؟ خواب ندیدید تا حالا؟ در خواب چهجوری زندگی کردید؟ در برزخ زندگی ما زندگی قالب سبک است، بدن سبک است، قالب مثالی است، در دنیا زندگی، نصفش را من میگویم، نصفش را با هم بگویید، زندگی ما در دنیا با بدن، بلند بگویید، با بدن سنگین. در خواب زندگی با بدن سبک است، در برزخ زندگی با بدن سبک است، در قیامت زندگی با بدن سنگین است. این مثالش هم همین ماشین خوب است. بدن سبک. این زندگی برزخ.
اینکه داریم: «القَبر اِمّا روضَهٌ مِن رِیاضِ الجَنَّه أو حُفرَهٌ مِن حُفَرِ النّار» (تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 553) برزخ، قبر یا دری است به بهشت یا دری است به جهنم. یعنی همان در عالم قالب مثالی. اینطور نیست که شما بگویی من جنازهی فلانی را در زمینی دفن کردیم که بتن آلمر بودیم و بعد هم رفتیم دیدیم جنازه آنجا هست و هیچ دری به بهشت و جهنم باز نشده. هر چیزی یک عالمی دارد، هر چیزی یک عالمی دارد. لبخوانی یک دنیایی است. باید دوره دید، با لبخوانی با هم حرف میزنند. زبان اشاره، زبان تاریخ. هر چیزی یک زبانی دارد.
شما در خواب میبینی، یک خواب میبینی میروی پهلوی یک کسی که تعبیر خواب بلد است میگوید شما از این خواب شما این استفاده را میکنیم. دنیای خواب، یک دنیایی است. دنیای رحم، یک دنیایی است. اینها دنیاها با هم فرق میکند. مثل دنیای نباتات، دنیای حیوانات، دنیای پرندگان، دنیای چی، دنیای چی.
4- شفاعت در قیامت، نه عالم برزخ
برزخ یک دنیایی است برای خودش. فاصلهی بین دنیا و آخرت را برزخ میگویند. زمانش هم معلوم نیست، کسی نمیداند زمانش کی هست. این برزخ را هم باید برایش حساب باز کرد. چیزی که مهم است این است که امامان ما فرمودند: ما در برزخ شفاعت نخواهیم کرد. اگر هم شنیدید امام حسین شفاعت میکند، ائمهی ما، پیغمبر ما شفاعت میکنند، برای قیامت است، در برزخ شفاعت نیست. این مسئلهی مهمی است. یعنی گیرم شما یقین هم پیدا کنید به خاطر خدماتی که کردید امام حسین شفاعتتان را میکنید، حالا فرض کنید، یقین کنید، خودشان گفتهاند ما بعضی جاها شفاعت نمیکنیم، کسی که نماز را سبک بشمارد، ما شفاعت نمیکنیم، «لا یَنالُ شَفاعَتَنا» (الکافی، چاپ الإسلامیه، ج 3، ص 270) بروید در کامپیوتر ببینید چه افرادی را گفتند شفاعت نمیکنیم، شفاعت نمیکنیم. ولی یک عده را شفاعت نمیکنند، یک عده را هم که شفاعت میکنند برای قیامت است. بر فرض که شما یقین کردی که شفاعت شما را خواهند کرد، حسینیه ساختی، مهدیه ساختی، نمیدانم عزاداران امام حسین را، به هر صورت، اگر یقین کنیم و الله، بالله شفاعت ایشان را خواهند کرد، شفاعت برای قیامت است، برزخت را میخواهی چه کنی؟ امام صریحاً فرمود: ما در برزخ شفاعت نمیکنیم.
5- روح انسان، حقیقت کامل انسان
مسئلهی دیگر در قرآن کلمهی «تَوَفّی» چند بار آمده است. «تَوَفّی» یعنی گرفتیم، به طور کامل گرفتیم. «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ» (زمر/ 42) خدا به طور کامل جان را میگیرد. «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (انعام/ 61) فرشتههای ما به طور کامل جان را میگیرند. بهطور کامل جان را میگیرند؟ پیداست حقیقت انسان روح انسان است که بهطور کامل گرفتیم. به طور کامل گرفتیم، حقیقت روح است.
در جنگ بدر کفار که کشته میشدند را در یک چاه ریختند. پیغمبر اسلام آمد بالای سر چاه ایستاد و یک خورده با این کفار حرف زد: خوب بود؟ لجبازی کردید، شما خدا را قبول نکردید، رفتید بت تراشیدید، آخه حساب نکردید بتها را با دست خودتان سنگ تراشیدید، به قول قرآن: «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُون» (صافات/ 95). پیغمبر با اینها، نمیگویم این حرفهایی را که من زدم زده، پیغمبر با اینها یک حرفهایی را زد، حالا چی گفت، نمیدانم. گفتند: یا رسول الله با مرده حرف میزنید. گفت: شما از اینها شنواتر نیستید، شما فکر میکنید زنده هستید شنوا هستید؟ نخیر، اینها هم مثل شما شنوا هستند، شما از اینها شنواتر نیستید. مهم بود این.
در یک ماجرای دیگر یکی از کفار جنازهاش افتاده بود، حضرت آمد بالای سرش با اینها حرف زد. گفت: چرا این کارها را کردید؟ چرا همچین کردید؟ چرا همچین کردید؟ گفتند: با این حرف میزنید؟ گفت: بله، حرفهای مرا میشنود. مرده میشنود. به ما گفتند مُرده را در خاک، در قبرش گذاشتی، تکانش هم بده بگو: «اِسمَع»: حواست را جمع کن، بشنو. «إذا أتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبان»: دو فرشته میآیند، فرشتههای عزیزی هستند، سؤال میکنند از خدا، از پیغمبر، از کعبه، از نماز، «لا تَخَف»: نترس. به اینها بگو خداوند تبارک و تعالی پروردگار من است، قبلهی من کعبه است، کتاب من قرآن است، عقاید را، هی مُرده را تکانش میدهند و میگویند: بگو. یعنی چه؟ یعنی میشنود که میگویند وگرنه لغو است. اگر در برزخ. ما صدایش را نمیشنویم ولی او که. خداوند به ما از طرف اولیایش دستور داده که مُرده را تلقین بگویید، تلقین بگویید. تلقین یعنی مُرده هم میفهمد. حرف اثر دارد، حرف اثر دارد.
یک کسی آمد یک شیخی را مسخره کند، گفت: آشیخ چهطور شد این دختره تا یک ساعت پیش به ما حرام بود، شما آخوندها در دفتر عقد میگویید: «اَنکَحتُ و زَوَّجتُ» نمیدانم، من خودم را زن تو کردم، آن هم با این مهریه گفت: «قَبِلتُ» حرام خدا حلال شد با همین کلمه؟ من زن تو، تو شوهر من، مهریه هم اینقدر، حلال، حرام خدا حلال شد؟ این آقا هم یک حرف زشتی زد، گفت: برو گمشو، خفه شو! ناراحت شد گفت: آقا من یک سؤال از شما کردم، این چه حرفی است که میکنید؟! گفت: من که یک حرف بیشتر نزدم. شما گفتی حرف، همین کلمهی برو گمشو در تو اثر کرد، دوستی تو را به من، تبدیل به ناراحتی کرد، قبلاً من را دوستم داشتی، حالا با این جسارتی که به تو کردم. پس حرف اثر دارد، حرف اثر دارد.
خلاصه اینکه حرف اثر دارد. اگر حرف اثر نداشته باشد،
6- اذان و نماز، از آغاز تا پایان حیات انسان
چرا به ما میگویند نوزاد لحظهای که به دنیا میآید در گوشش اذان بگویید، یعنی از آن لحظه میشود اذان گفت تا بعد. «حَیّ ِعَلَی الصَّلوه»، این حالا تازه به دنیا آمده، نماز نمیداند چه هست! حرف نزن تو. «حَیّ ِعَلَی الصَّلوه، حَیِّ عَلَی الفَلاح». در زایشگاه میگوید از صلاه بگو. در قبرش هم که میخواهی بگذاری میگوید: الصَّلوه. نماز چه هست که باید از زایشگاه تا قبرستان. در زایشگاه که متولد میشود اذان بگو، در قبرش هم میخواهی بگذاری، نماز مُرده بخوان. نماز یک آمپولی هست که خدا هم به زمین فرو میکند، هم به آسمان. زمین زلزله میشود، میگوید: نماز آیات بخوان. خورشید میگیرد، میگوید: نماز آیات بخوان، باران نمیآید، میگوید: نماز باران بخوان. نماز چه هست؟ چه آمپولی هست که هم باید هم به زمین فرو میکنند، هم به آسمان؟ نمیدانیم ما. هر چیزی که نمیدانیم که نباید. بوعلیسینا سفارش کرده هر چیزی را نمیفهمید نگویید نیست، بگویید من نفهمیدم، باشد بعد میفهمیم. راجع به کشتی میگوید: خداوند به دست شما کشتی آفرید، الاغ و اسب و قاطر و اینها را فرستاد، و بعد میگوید: «وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ» (نحل/ 8) یک چیزهایی هم درست خواهد کرد که شما هنوز نمیدانید. آن زمان هواپیما و هلیکوپتر و اف 14 و اف 16 و اینها نبود، منتها قرآن گفته، گفته برای شما مرکب آفریدم. مرکب چه هست؟ اسب است، شتر است، قاطر است، اینها هست، بعد میگوید یک چیزهایی هست: «ما لا تَعْلَمُونَ» نمیدانید ولی در آینده معلوم خواهد شد.
یک وقت میگوید: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (شرح/ 6)، با سختیها آسانی هست، با سختیها آسانی هست. بله، این کار نیکو کردن از پر کردن است. آدم در سختیها تجربه یاد میگیرد، تلاش میکند، اما یک آیه هم داریم: «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً» (طلاق/ 7) بعد از سختیها، بعداً، دو ماه دیگر، ده ماه دیگر به تو خواهم گفت. حضرت امیر علیه السلام میفرماید: یک کاری که خیر است منتظر بخشنامه و آییننامه نباش، کار خیر را انجام بده، کار خیر را انجام بده، اگر امروز کسی از تو قدردانی نمیکند، بعدا گروهی پیدا خواهند شد.
زینب کبری به امام سجاد عصر عاشورا گفت: ای پسر برادر، ما را کشتند، خیمههایمان را آتش زدند ولی این خیمههای پارچهای را آتش زدند، انقدر مهدیه و حسینیه بسازند با سیمان و آجر. بگذار اینها خیمههای پارچهای را آتش بزنند، میلیونها حسینیه و مسجد و زینبیه و فاطمیه و مهدویه با بتن آلمر خواهند ساخت، بگذار خراب کنند: «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً» (طلاق/ 7) به هر حال ما دنیایی داریم دنیای برزخ.
یک سری چیزها در برزخ مفید است. سلامی که ما میکنیم. در قرآن چه قدر آیه داریم: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمینَ» (صافات/ 79)، « سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» (صافات/ 120). سلام میکنیم. وهابیها میگویند آدم که مُرد، که مُرد، که مُرد، که مُرد، خلاص، پیغمبری نیست. میگوییم پس پیغمبری نیست، به وهابیها جواب میدهیم پیغمبری نیست، پس پیغمبر که مُرد یک سنگ است، یک خاک است، مثل باقیها میمیرد، هیچی به هیچی. میگوییم: پس «سَلامٌ عَلى نُوحٍ» (صافات/ 79) یعنی سلامٌ علی خاک. میگوید: مُرده مثل چوب میشود. یعنی «سَلامٌ عَلى إِبْراهیم» (صافات/ 109) یعنی سلام علی چوب. حاضرید این حرفها را بزنید؟ شما وهابیها که میگویید انسان که مُرد، دنیای برزخی نداریم، یا مُرده که مُرد، دیگر نمیشنود، نمیفهمد، پس چرا خدا به آدمی که نمیفهمد سلام میکند؟ شما به آدم کر حاضری بگویی: «سلام علیکم»؟ بابا این نمیشنود، پس اگر نمیشنود چرا «سَلامٌ عَلى نُوحٍ» (صافات/ 79) چه قدر سلام در قرآن است. خود شما مگر در نمازتان سلام بر پیغمبر نمیدهید آخر نمازتان؟ «السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا النَّبِّیُ» نبی نیست، پیغمبر مُرد، کأنّه خاک، کأنّه چوب، نعوذ بالله. به چوب و خاک سلام میکنیم؟ بعضی. چی آدم بگوید؟!
در برزخ افراد مؤمن دنیای خودشان را دارند، لذتها، لذتهای در قالب مثالی است در بدن سبک. در بدن سبک. بله، بدن سنگین را شما بگو گَرد نخودچی بریز در حلقش، نوار بگذار در قبرش، بتن آلمر کن که کسی نتواند متّه بگذارد، سوراخ کند، اینها همه با بدن سنگین است. در دنیای خودش. شما ممکن است یک کسی در بدن سنگینش میخوابد، متکای پر قو میگذاری بالای سرش، چه تشکی، چه رختخوابی، چه ملحفهای، اینجا میخوابد، ولی خواب میبیند بدترین شکنجهها را میشود، بدترین شکنجهها را میشود. بدن سنگینش در رختخواب است، روی پر قو خوابیده است اما با بدن سبکش شکنجه میشود.
ما یک بدن سبک داریم با آن در خواب این طرف و آن طرف میرویم. برزخ ما با بدن سبک است. انکار برزخ، انکار ضروریات دین است. قرآن هم آیه داریم که آیات قرآنش را هم برایتان بخوانم:
بسم الله الرحمن الرحیم. قرآن میفرماید که: «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُون» (مؤمنون/ 100) کلمهی برزخ در قرآن آمده، میگوید بعد از جان کَندن، نفس آخر را که کشیدیم، برزخ است تا برسیم به قیامت. امام صادق فرمود: «وَ اللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ إِلَّا الْبَرْزَخَ» (بحار الأنوار، ج6 ، ص 214) خدا میداند فقط برای برزخ شما میترسم. قیامت ما از شما دستگیری میکنیم، ولی برزخ دست ما کوتاه است.
آیهی دیگر میفرماید: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ» (غافر/ 46) صبح و غروب آتش بر اینها عرضه میشود، روز قیامت هم «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ» قیامت هم حسابش جداست. جهنم که صبح و شام ندارد، عصر و ساعت نه ندارد، دو بعد از ظهر و چهار بعد از ظهر ندارد. این که میگوید آتش را بر اینها عرضه میکنیم روزی دو بار، صبح و عصر، این برای دنیای برزخ است، دنیای قیامت که اگر کسی رفت در آتش دیگر صبح و عصر ندارد. «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها» آتش بر اینها عرضه میشود. «غُدُوّاً وَ عَشِیّاً» صبح و شب، یعنی روزی دو بار آتش بر اینها عرضه داده میشود. بعد میگوید و روز قیامت هم میگویند خب ببرید اینها را به جهنم. آیهای دیگر، قرآن میفرماید: «أُغْرِقُوا» (نوح/ 25) قوم فرعون غرق شدند، بعد میگوید: «فَأُدْخِلُوا نَاراً» (نوح/ 25) پس فوری وارد جهنم آب، آب است، آتش، آتش. میگوید قوم فرعون در دریا غرق شدند، فوری رفتند جهنم. این پیداست آن نار، نار برزخی است. فعلاً در دنیا که اینها در آب هستند. خود فرعون الآن جنازهاش هست، مومیایی شده در مصر هست. قرآن میگوید: «أُغْرِقُوا» اینها غرق شدند،خب این فرعون هست، غرق نشده، مومیایی شده در موزه. خدا میگوید غرق شدند ما با چشممان میبینیم اینها غرق نشدند. جواب چه هست؟ با بدن سنگین غرق شدند، با بدن سبک وارد جهنم میشوند.
بدن سبک خیلی آسان است، خیلی باز است، یعنی هیچ مانعی برایش نیست. بلیط نمیخواهد، گذرنامه نمیخواهد، هواپیما نمیخواهد، در یک دقیقه میتواند دنیا را سیر کند. روایتهایی که داریم گفتیم: «فِی قَالَبٍ کَقَالَبِهِ» قالب مثالی، «فی هیئه کهیئته». اینها تعبیرات قرآن است. این برای دنیای برزخ در حد سواد ما و حوصلهی شما.
7- یاد نعمتهای الهی، عامل دوری از غفلت
گاهی آدم بنشیند این صحنهها را بخواند. دعاهای ما خیلیهایش قیامت را برای ما مطرح میکند. شما دعای ابوحمزهی ثمالی را سحرهای ماه رمضان ببینید، قشنگ میگوید که روح تا کجا میآید، چه جور خارج میشود، فامیلها اطراف جنازه را میگیرند، من را غسل میدهند، اینها همه در دعاست هان، سخنرانی نیست، متن دعاست. «مُغْتَسَلِ» یعنی من را غسلم میدهند، «أَطْرافَ جِنازَتِى» بستگان اطراف جنازهی من هستند، دارند مرا غسل میدهند، بعد مرا حملم میکنند. نزدیک قبرم میآورند. بعد میگوید خدایا رحمم کن در این خانهی جدید. «وَلَمْ أَفْرُشْهُ» این خانه را من فرش نکردم، سالهای زیادی زندگی کردم ولی قبرم را با عمل صالح فرش نکردم. این تیکهها را امامها در دعاها میگویند. در توحید هم همینطور است. امام حسین در دعای عرفه میگوید که چه بودم، چه بودم، چه بودم، قشنگ از قبل تولدش شروع میکند، ذرهای بودم، خدا در قرآن هم میگوید، میگوید اول: «لَمْ تَکُ شَیْئاً» (مریم/ 9) هیچی نبودی. بعد هم که یک چیزی هم شدی قابل ذکر نبودی: «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (انسان/ 1) اول میگوید: «لَمْ تَکُ شَیْئاً» هیچی. بعد حالا اگر هم چیزی شدی: «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» قابل ذکر نبودی. بعد هم که ذکر شدی، به نام پستی ذکر شدی، گفتند: «ماءٍ مَهین» (سجده/ 8)، یعنی آب پست، به پستی یادم کردی. بعد «فی ظُلُماتٍ ثَلاث» (زمر/ 6) در سه تا تاریکی رحم مادر، من بین فلان و فلان و فلان و فلان. بعد میگوید هی خلق، آفرینشها تازه به تازه شد. نطفه بودیم، علقه شدیم، مضغه شدیم، اول یک تک سلول بودیم، این تک سلول تبدیل به خون بسته شد، خون بسته تبدیل شد به گوشت نرم جویده شده، مثل گوشت نرم جویده شده، بعد کم کم استخوان پیدا شد. چشم و ابرو درست شد. قلب درست شد. رشد و رشد و رشد و رشد، تغذیهی من درست شد از بند ناف. بعد به دنیا آمدم، «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» (نحل، 78) هیچی بلد نبودم. سال میآید میرود و میرود یک بچه انسان، یک کره خر از پشتبام نمیافتد پایین، ولی سالی چهقدر بچه به پایین پرت میشود. یعنی فاصله سرش نمیشود. بچه که در قنداق است، ماه را میبیند همچین میکند، میخواهد ماه را بگیرد، ولی کره خر فاصله سرش میشود.
هیچی بودیم. یعنی هی شروع میکند چی بودیم، چی بودیم، چی بودیم، با پی دیدم، با گوشت حرف زدم، زبان. با استخوان شنیدم. هی رشد و رشد و رشد. بعداً عقل به من دادی، فطرتم دادی، امام حسین در مناجات نعمتها را آدم بنشیند بشمرد. همین نانی که ما داریم میخوریم یکی از مسئولین مهم مملکتی میگفت یک بار نشستم با دقت حساب کردم، دویست و شصت و هشت گروه کار میکنند تا ما نان میخوریم. گفتم: دویست و شصت و هشت گروه؟ گفت: بله. بله ما که میخوریم میگوییم کشاورز گندم را تولید کرد، گندم هم تبدیل شد به آرد، آرد را هم نانوا نان کرد، همین سه گروه. خب این گندم چه عواملی بود که این گندم را تولید کرد؟ شخمش، تراکتورش، آبیاریاش، سمپاشیاش، گندم را خواستی ببری سیلو، با کامیون میخواستی ببری، این کامیون از چند قطعه درست شده، سیلو از چند قطعه ساخته شده که گندم را سیلو نگه داشتید؟ یعنی اگر ما بنشینیم ریز کنیم. هم باید نعمتهای خدا را دقت کنیم: «ذاکِرَهً لِسَوابِغِ نَعمائِک» بنشینیم نعمتهای خدا را بشماریم. چهقدر در دعا میگوییم: أنتَ الّذی، أنتَ الّذی، أنتَ الّذی. خدایا تو بودی که، تو بودی که، تو بودی که، تو بودی که. بعد میگوید که: أنا الّذی، أنا الّذی، أنا الّذی، أنا الّذی، أنا الّذی. تو چه کردی، من چه کردم، تو چه کردی، من چه کردم. گفتوگوی با خدا. ایام را میشود روزی چند دقیقهای بنشینیم با خدا حرف بزنیم. لازم هم نیست عربی باشد. فارسی بگوییم. چه بلاهایی: «کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ» (مفاتیحالجنان، دعای کمیل) از چه لغزشهایی حفظم کردی، چه بیماریهایی چه کردی، چه کردی، چه کردی. ما باید با همین اذکار و دعاهای فارسی، عربی و هر بیانی هست بنشینیم خودمان را از غفلت بیرون بیاوریم. خدایا دیگر بحثهای بعدی باید باز وارد صحنهی قیامت بشویم، یک اشارهای بکنیم. این بحث معاد هم قد دهان من نیست، باید یک افرادی مثل آیت الله مدنی شهید محراب بگوید، گریه کند، مخاطبینش هم بشنوند، متحول بشوند. ما قیامت را فراموش کردیم که اینقدر اختلاس میشود، قیامت را فراموش کردیم که اینقدر بد میشود. تلویزیون را باز میکنی، همهاش از چیزهای ریز مثل پوشک و تخم مرغ گرفته تا چیزهای بزرگ. همهاش اختلاس، اختلاس، اختلاس. کمعقلی، کمتجربگی، بیمدیریتی به خاطر اینکه قیامت را فراموش کردیم. ما از قیامت غافل هستیم. قرآن یک لقب زشتی را به غافل داده، میگوید: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (بقره/ 179) اینها مثل گاوند، از گاو هم بدترند. میگوییم از گاو هم بدترند، چه کسانی هستند؟ میگوید: «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (بقره/ 179) اگر کسی غافل باشد، نداند چه راهی جلویش است و مسئولیتش چه هست، الآن مسئولیت من چه هست؟ به کارمان زود قانع نباشیم. من این را یک بار دیگر هم گفتم. به نظرم گفتم، در تلویزیون یا یک جای دیگر من یک وقت فکر کردم چه کسی گفته من در تلویزیون باشم؟ اگر روز قیامت بگویند ما چهل سال در تلویزیون بودیم، خدا گفت: تو غلط کردی! اِه، آقا من غلط کردم، قرآن میگفتم، حدیث میگفتم؟! غلط کردی، چرا؟! تو یک سال میرفتی زبان اردو یاد میگرفتی، میرفتی هندوستان هجرت میکردی، در گاوپرستهای هند آنجا مسکن میکردی، به جای این که چهل سال در تهران باشی، اگر چهل سال در هندوستان در منطقهی گاوپرستها بودی، شاید هزاران مسلمان درست کرده بودی. تو غلط کردی تلویزیون بودی! اِه. گاهی وقتها پرده کنار برود من میبینم خوبیهایم بدی بوده. پناه بر خدا.
خداوندا مرگ را برای ما مثل گل بو کردن، سکرات مرگ آسان، ما را با یقین و ایمان زنده بدار، با یقین و ایمان بمیران.
قیامت را روز سرافرازی ما قرار بده.
ما را از غفلت، از شهوت، از قسوت و قساوت و سنگدلی، از انحراف، از لغزش، از همهی لغزشها حفظ بفرما.
منحرفین را هدایت کن.
هدایت شدهها را حفظ کن.
کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.
«و السلام علیکم و رحمه الله»