بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
شریعتی: سلام میکنم به همه شما دوستان خوبم، سلام به شما و ایمان همیشگی شما، سلام به شما و دلهای بهاری شما، سلام به شما و لحظات ناب و نورانی شما، خیلی خوشحالیم که با سمت خدا در خدمت شما هستیم. انشاءالله هرجا هستید دل وجان شما بهاری باشد، افتخار داریم امروز خدمت شما و خدمت حاج آقای قرائتی عزیز باشیم. سلام علیکم و رحمه الله.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله.
شریعتی: ما و بینندههای عزیز همیشه دعاگوی شما هستیم و دعا میکنیم سالهای سال سلامت باشید. امروز برای ما چه به ارمغان آوردهاید؟
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم. امروز میخواهم در مورد کار و تولید صحبت کنم. کار به معنای کارگر فقط نه، کار علمی هم کار است. کار بازویی هم کار است. کار فکری هم کار است. کار سیاسی هم کار است. در مقابل تنبلی! حدیث داریم در عبادتها اگر عبادت ده قسمت شود، نه قسمت در رزق حلال است. کارکردن برای خرج زن و بچه عبادت است.
یکوقت امام باقر(ع) در اطراف مدینه کشاورزی میکرد. یک نفر گفت: شما در این هوای داغ کار میکنی،اگر الآن عزارئیل بیاید چه میگویی؟ دنبال دنیا هستی؟ گفت: نه دنیا نیست. برای خرجی زن و بچه کشاورزی میکنم. خرجی زن و بچه از بهترین عبادات است. این دنیا نیست، آخرت است. دنیا و آخرت با چه نگاهی باشد؟ کلید با یک چرخش در را قفل میکند، با این چرخش باز میشود. با فوت میشود آتش را روشن کرد و با همان فوت هم میشود آتش را خاموش کرد. فوت همان فوت است، آن کسی که فوت میکند به چه قصدی فوت میکند؟ برای اینکه روشن شود یا خاموش شود.
مسأله کار مسأله مهمی است که من حدود سی نکته اینجا نوشتم. محفوظات من است شاید بیشتر از این مقدار هم باشد. مقام معظم رهبری هم در اولین سخنرانی خودشان در مشهد در مورد تولید صحبت کردند. منتهی این سخنرانیها باید تکرار شود. تبیین شود. ما الآن مشکلمان این است که کار را بد میدانیم. کار را ننگ میدانیم. محفوظات را ارزش قائل هستیم. اسلام اینطور نگفته است. خود تعطیلات عید از چند روز به عید تعطیل است تا بعد از سیزده فروردین. تقریباً یک ماهی کشور تعطیل است. این فاجعه است! بچههای ما آن روزی که امتحان دارند، میگویند: روز نحس است. میگوییم: چرا؟ میگوید: چون دو تا امتحان دارم. آن روزی که امتحان ندارد میگوید: امروز روز خوشی است. هیچی درس نداریم. این وحشتناک است.
خدا رحمت کند آیت الله مروارید از علمای هشتاد، نود ساله مشهد بود. اخیراً مرحوم شد. ایشان میگفت: به حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح مهمان شدیم در یکی از روستاهای مشهد به نام انبران، ایشان تا وارد شد و سلام و علیک کرد، نشست بنویسد. صاحبخانه گفت: حاج آقا من امروز شما را باغ آوردم. امروز دفتر را کنار بگذارید. گفت:من سهم امام بخورم و برای امام زمان کار نکنم؟ گفت: ملک شخصی من است. سهم امام نیست. فرمود: عمر خدا را بگیرم و برای خدا کار نکنم؟ شما اگر کار داشتید من قلم را کنار میگذارم و جواب شما را میدهم. اخمو نیستم. اما هروقت که توقف کردیم، در همان توقف یک مقدار بنویسم! این عمر با برکت است.
آیت الله مشکینی میفرمود: شیخ انصاری آمد کنار سفره غذا بخورد، دید غذا آماده نیست، بلند شد دو رکعت نماز خواند. به او گفتند: مگر شما نماز نخواندی؟ گفت: نماز خواندم. ولی فکر کردم تا غذا آماده شود چند دقیقه عمر من هدر نرود. گفتم: بلند شوم دو رکعت نماز بخوانم. از ثانیههای عمر باید استفاده کرد.
نقل شد آرایشگاهی که آمده بود ریشهای حضرت علی را درست کند، گفت: یا علی لب را نگه دار، من موی روی لب را قیچی کنم. فرمود: لب را نگاه میدارم اما یک سبحان الله عقب میافتم. باز نقل شد به حضرت امیر گفتند: بار این شتر چیست؟ فرمود: صد هزار درخت خرما! نگفت: صد هزار هسته خرما. یعنی به هسته که نگاه میکرد یک درخت میدید.
دکتر به امام گفته بود: شما روزی چند بار قدم بزنید و ورزش کنید. من یکبار با امام کار داشتم رفتم. اشتند راه میرفتند، پرده کنار رفت. من نگاهم افتاد دیدم امام ضمن اینکه دارد قدم میزند ذکر هم میگفت. این استفاده از عمر مسأله مهمی است. عمرمان را تلف نکنیم.
کار هم اشتغال برای خود است و هم برای دیگران، این فایده اقتصادی است. از کار نباید بدمان بیاید. من یکی از خبرگان، آیت الله قریشی که برای ارومیه هستند. من ارومیه بودم خدمت ایشان رفتم. گفتند: ایشان باغ رفته است. رفتم باغ دیدم ایشان تا زانو در گل است. گفت: من این باغ انگور را دارم. خودم کشاورزی میکنم. با اینکه ایشان چهل، پنجاه کتاب نوشته و سالهاست چند دوره جزء خبرگان بوده است. زمان شاه تبعید و زندان بوده است. با همه این مشغلهها پنجاه کتاب نوشته است. یعنی هم آدم میتواند این مقدار کتاب بنویسد هم کشاورزی کند.
ما چه کنیم که کار برای ما ارزش باشد؟ دانشگاههای ما باید محفوظاتی که واجب نیست کنار بگذارند و جای آن مهارت بیاورند. من قبل از اینکه اینجا بیایم حدود چهل مهارت برای طلبهها نوشتم. یعنی یک طلبه میتواند قصه گویی بلد باشد. در هر مدرسهای برود برای بچهها قصه بگوید. قرآن 268 قصه دارد. با همین قصهها پیغمبر سلمان و ابیذر درست کرد. قصه گفتن یک مهارت میخواهد. آشتی دادن زن وشوهرهایی که با هم قهر هستند. هدایت افراد منحرف نیاز به مهارت دارد. مثل کامپیوتری که مهارت میخواهد. تعبیر خواب مهارت میخواهد. پاسخ وهابیها مهارت نیاز دارد. تفسیر گفتن مهارت میخواهد. اگر کسی مهارت داشته باشد از همین پشم قالی درست میکند، قالی نفیس که تابلو میکنند و گران هم میفروشند. میشود همین پشم را طوری بافت که پالون الاغ شود.
این مسأله مهمی است. ما باید مهارتها را در حوزه و دانشگاه بیاوریم و معارف و محفوظات را هرچه واجب است، حفظ کنیم و هرچه فقط جهت اطلاع است، خوب ما که بلد نیستیم چه میشود؟ یک شعار غلطی در ایران هست، میگویند: آدم هرچیزی را بداند بهتر از این است که نداند. این شعار از کجا آمده است؟ قرآن میگوید: خیلی از دانستنیها ضرر دارد. ندانید بهتر است. «وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُم» (بقره/102) دنبال چیزهایی میروند که ضرر دارد. شما الآن عیبهای مرا بدانی بهتر است؟ نه بد است. عیبهای مرا بدانی دیگر تلویزیون را خاموش میکنی وگوش نمیدهی. من عیبهای شما را بدانم ارزش دارد؟ در سیلوها گندم نیست، خوب همه باید بدانند. خوب چاقوکشی میشود. مسئولین گندم زودتر فکر نان و آب مردم باشند. نگذارند گندم کم شود. خیلی از چیزها را ما بدانیم ضرر دارد. قرآن میگوید: «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاء» (مائده/101) این آیه برای سانسور است. «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُم» از کسی نپرسید که اگر بداند برای شما اسباب دردسر شود. چه کسی گفته: هر علمی مفید است؟
حدیث داریم پیغمبر ما یک دعا را هر روز میخواهند. «اعوذ بک من علمٍ لا ینفع» پناه میبرم از اطلاعات بیخاصیت. افرادی هستند مهمانی که میروند، میگویند: این لیوان را چند خریدی؟ کجا خریدی؟ یعنی همینطور از لیوان صاحبخانه هم آمار میگیرند. در بازار و خیابان بعضی پرسه میزنند. یک چیزی نیاز است بخر. خیلی از فیلمهای ما ممکن است فیلمی هیچ فایده نداشته باشد. دلیل ندارد که چون تلویزیون پخش میکند ببینیم.
یک نفر دکتر میرفت، دارو هم میخرید و نمیخورد. گفتند: تو که دارو نمیخوری پس چرا دکتر میروی؟ گفت: دکتر باید زندگی کند. گفتند: چرا دارو میخری؟ گفت: دارو فروش و دارو ساز هم باید زندگی کند! گفتند: پس چرا نمیخوری؟ گفت: من هم میخواهم زنده بمانم. من بعضی مدها را نگاه میکنم. میبینم این مد واقعاً جز اذیت چیز دیگری هم هست.
یک بنده خدایی یک کفش خرید. کفاش یک کفش تنگ به او داد. گفت: کفش شما فشار میآورد وتنگ است. گفت: حرف نزن! من 35 سال است تخصص دارم. گفت: من 45 سال است کفش میپوشم. تو اگر در کفاشی تخصص داری، معنایش این نیست که هرچه گفتی من گوش کنم.
ساختمان میسازند سقفش پایین است. میگوییم:چیه؟ میگوید: نقشه مهندسی است. خوب مهندس بسازد، من هم آدم هستم و دارم در این ساختمان خفه میشوم. سالن آمفی تئاتر را کج میسازند. اگر صاف باشد، آن آقایی که آن قسمت بالا برنامه دارد، همه میبینند. اگر صاف باشد میشود در سالن نماز جماعت هم خواند. میشود میز پینگ پونگ هم گذاشت. میشود درونش خوابید. عزاداری کرد. عروس گرفت. شما سالن را کج ساختی، سالی دو سه سخنرانی میشود، این همه پول دولت و ملت را خرج کردی برای دو تا سخنرانی. هیچ عاقلی با یک کیلو آرد نانوای باز میکند؟ برای دو سخنرانی این همه خرج میکنید؟ ساختمانها، منارها، کاشی کاریها، فیلمهای بیخاصیت! یک نهضتی باید بشود که این کار عیب نباشد.
اشتغال مسأله مهمی است. نشاط، کسی کار میکند نشاط دارد. آدم بیکار نشاط ندارد و احساس میکند بی خاصیت است. یأس دشمنان، اگر دولت و ملتی کار کنند دشمنان مأیوس میشوند. میگویند: اینها همه کار میکنند. از پا درنمیآیند. نمیتوان اینها را فلج کرد. اینها ماه رمضان دارند. غذایشان را دو وعده میکنند. رمضان یعنی غذا را دو وعده کن. یک وعده را کم کن. کار برای سلامتی خوب است. کسی که کار میکند از کسی که بیکار است سالمتر است. کار برای انسان عزت میآورد. عزت در خانه و عزت در جامعه و عزتهای بین المللی.
استقلال، قرآن یک آیه دارد میفرماید: «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» (نساء/141) خدا اجازه نمیدهد کفار بر مؤمنین راه نفوذ داشته باشند. البته معنای تولید هم این نیست که ایرانی هر جنسی درست کرد بخریم. ولی باز هم اگر آن جنس را بخریم ضررش کمتر از این است که جنس مرغوب خارجی را بخریم. اول انقلاب بحث تخصص و تعهد بود. که ایشان متخصص است ولی از نظر مکتبی خیلی ایمانش بالا نیست. فلانی ایمانش قوی است ولی تخصص ندارد. در قوه قضاییه بهشتی بعضی از افرادی که خیلی جوان بودند، حکم میداد که اینها قاضی شوند. میگفتند: این خیلی جوان است و تخصص ندارد. فرمود: دین دارد! آدمی که دین داشته باشد تجربه را یکی دو ساله پیدا میکند. اما اگر به یک متخصص بیدین بدهم تا آخر عمر بیدینی میکند. حرف قشنگی است.
دربارهی ازدواج هم امام حسن یک چنین جملهای دارد. میگوید: دخترت را به جوان دیندار بده. اگر دوستش داشته باشد زندگی شیرین است. اگر هم دوستش نداشته باشد چون دین دارد لااقل او را رها نمیکند. دیندارها همیشه برنده هستند. ایشان فرمود: اگر ما یک آدم متدین را پیدا کنیم، ولو تجربهاش ناقص باشد، تجربه بعد از یک مدتی پیدا میشود، ولی اگر یک آدم بیدین را مسئولیت بدهی، تا آخر عمر بیدینی میکند. این مسأله مهمی است. ما باید فرق بگذاریم بین کارخانهها وتولیدگرانی که رو به رشد هستند و اینهایی که درجا پایینتر هم میروند.
برای آنهایی که رو به رشد هستند یک حسابی قائل شویم. بگوییم: مثلاً ما چند هزار کارگاه و کارخانه داریم، 270 تا رو به رشد است. برای رو به رشدها یک حسابی باز کنیم. آنهایی هم که اصلاً تکان نمیخورند. یک خطی را دنبال کردند و حاضر نیستند یک تغییر ایجاد کنند، ما آنجا را متوقف کنیم. اینهایی که رو به رشد است را حمایت کنیم. این درست نیست که ما برای کشورهای بیگانه که نمیخواهند سر به تن جمهوری اسلامی باشد، هشت سال جنگ نشان داد ما هیچ یاوری روی کره زمین نداشتیم. آنوقت ما جیب بیگانه را پر کنیم و جوان خودمان بیکار باشد.
یکی از دوستان ما از علماست. میگفت: ما پنج تا بچه لیسانس داشته باشیم، یکی کار داشته باشد، همان یک نفر نان بخرد و باقیها بخورند. یعنی ما به یک استخدام راضی هستیم. آنوقت چه وجدان ایرانی است که پنج نفر جوان در خانه باشند و نان نداشته باشند بخورند، آنوقت این جنس بخرد که این لیوان بلژیکی است، فرانسوی است. مگر آب خوردن چقدر ارزش دارد که حتماً باید لیوان فرانسوی باشد. یا میخواهم یخچال بخرم. یخچال ده میلیونی از فلان کشور، ولی یخچال ایرانی نمیخریم. ازدواج را عقب میاندازیم. صبر میکنیم وقتی جهاز درست شد خانه شوهر میرویم. حق طبیعی را از عروس و داماد میگیرند و مانع عروس میشوند به خاطر یخچال ولی آدم را معطل یخچال کردند. جهازیه درست نشده است. درست نشده باشد. یک پتو که دارد. جهیزیه جور نشد با همان مقدار کم سر زندگی بروند. به مرور زمان کمکم درست کنند. اینکه نه جهیزیه باید تکمیل شود ولو به قیمت اینکه دختر من فاسد شود. ولو به قیمت اینکه پسر من بسوزد! دختر فاسد شود و پسر فاسد شود و هردو بسوزند اما یخچال من کرهای باشد. گل شش بشقاب مثل هم باشد. ما بت پرست شدیم! بت پرستها با دست خودشان بت میپرستیدند. گریه میکردند. قرآن میگوید: خودت تراشیدی. «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُون» (صافات/95) با دست خودت بت تراشیدی و مقابلش اشک میریزی؟ با دست خودمان آداب و رسومی درست کردیم و در آداب و رسوم ماندیم. یک اراده و خط شکنی نیاز دارد.
الآن مملکت ما کمتر از زمان جنگ خطشکن نمیخواهد. خیلی خطشکن نیاز داریم. افرادی که جگر داشته باشند و یک تحولی ایجاد کنند. تحویل سال تمام شد اما تحول سال همیشه هست. تحویل سال چند ثانیه است. اما تحول، قرآن گفته: در جا نزن. اول میگوید: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِین» (بقره/155) به صابرین بشارت میدهد. بعد میگوید: صابر کم است. «لکل صبار» اول سفارش میکند اگر صابر باشی بشارتت میدهم. بعد میگوید:«صابر» کم است. «لکل صبار» یعنی از صابری به صبار رفت. اول میگوید: «قائِماً بِالْقِسْط» (آلعمران/18) عادل باش. بعد میگوید: «قائِماً بِالْقِسْط» کم است. «قَوَّامِینَ بِالْقِسْط» (نساء/135) اول میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» بعد میگوید: «آمِنُوا» (نساء/136) تو که ایمان داری، به ایمانت عمل کن. به کم قانع نشو. دو روز شما مثل هم باشد ضرر کردید.
تولیدکنندگان ما هرروز خودشان طرح بدهند. به طراحها جایزه بدهند. از مردم طراحی بخواهند. ژاپن در سطل آب گوجه کاشته و پنجاه کیلو گوجه درآورده است. آنوقت ما باغچه داریم چند متر، مزرعه داریم چند متر، ولی باز برای پنجاه کیلو گوجه باید از چند متر فضا استفاده کنیم. علمهایی که فقط در جهت اطلاع است را کنار بگذارید. تولیدی که ماندگار باشد.
البته یک جاهایی داریم که جنس بهتر مصرف کنید. در مورد ماشین مثلاً باید دقت کنیم. چون ماشین قراضه سالی صدها نفر را میکشد. نان خالی آدم را نمیکشد. روی گونی و موکت بنشینیم نمیمیریم. لباس ما ساده باشد نمیمیریم. اما ماشین بد آدم را میکشد. یک جاهایی نباید صرفه جویی کرد. ماشین و جاده و دارو و پزشک را باید جدی گرفت.
اسلام در مورد محکم کاری خیلی دستور دارد. میگوید: اگر بخواهی دین را یاد بگیری باید مجتهد اعلم باشد. یعنی بین تمام مجتهدها باسوادترین را پیدا کن. شاهد باید عادل باشد. یعنی محکم کاری کن! به هر کسی اطمینان نکن. گاهی وقتها یک موجی میاندازند و یک شعاری میدهند، به خصوص وقت انتخابات رئیس جمهور و شورای شهر و نماینده مجلس، فضاهای مجازی یک موجی میاندازند بعد هم میبینی از ریشه دروغ است. یک وقت موج انداختند فردا عید فطر است. چه کسی دیده؟ گفتند: فلانی. زنگ زدند به امام جمعه استان که ماه را دیدند. گفت: بله، فلان محله ماه را دیدند. رفتند گفتند: محله شما ماه را دیدند؟ گفتند: بله مردم مسجد ماه را دیدند. رفتند مسجد گفتند: شما ماه را دیدید؟ گفتند: عباس آقا ماه را دیده است. رفتند نزد حاج عباس گفتند: شما ماه را دیدی؟ دیدند کور است. اصلاً چشم ندارد چیزی را ببیند.
فضای مجازی دوست ما نیست. در انتخابات این مسأله مهم است و مواظب آبروی افراد باشید. اگر کسی هم قرار است خراب شود،آن مقداری که باید خراب شود، خرابش کنید. بیشتر او را تخریب نکنید. یک درس مدیریتی از یکی از مراجع بگویم.
قبل از امام خمینی آقای بروجردی مرجع درجه یک بود. قبل از آقای بروجردی هم آ سید ابوالحسن اصفهانی که یادمان نمیآید. ایشان به بنده خدایی حکم داده بود تو نماینده ما در فلان منطقه هستی. ایشان نماینده مرجع درجه یک جهان تشیع و او هم نماینده مرجع بود. این نماینده دسته گل آب داد. یک کارهای خلافی از این نماینده دیدند. هی نامه نوشتند، آ سید ابوالحسن محل نمیگذاشت. باز گفتند: آقا این نماینده شما چه کرده، چه کرده. گفت: میدانم. گفتند: پس چرا او را برنمیدارید؟ گفت: دنبال یک فرصت هستم. آنوقتی که نماینده من نبود نیم کیلو آبرو داشت. من که حکم دادم و نماینده من شد، نیم کیلو، ده کیلو شد. ولی الآن اگر حکم را از او بگیرم، این ده کیلو میریزد. این دیگر در محله نمیتواند زندگی کند و باید فرار کند و به یک شهر دیگری برود. دنبال یک فرصتی میگردم که نیم کیلو آبرویش برایش بماند. ما گاهی در انتخابات طوری حرف میزنیم که نیم کیلو خودش هم برایش نمیماند. یعنی طرف را ضایع میکنیم.
مثلاً بنده دو بچه دارم یکی خوب است و یکی بد است. شما بگویی:یکی از بچههایش خوب است و یکی دیگر مسأله دارد. یا مثلاً یکجا رفتم، یا عکس میگیرند. روی عکس نمیشود قضاوت کرد، باید فیلم گرفت. مثلاً روز عاشورا شما بیایی عکس بگیری. یک صحنهای پیش آمده من خندیدم. بگویی: قرائتی روز عاشورا میخندد. بیانصاف من از صبح روضه بودم و سخنرانی کردم. یک خنده هم یک جایی کردم، از همان لحظه خنده عکس میگیرند و با عکس قضاوت میکنند. اینها همه بیتقوایی است. باید جواب بدهیم.
خدا رحمت کند یکی از سیاسیون از دنیا رفت. من گفتم: شما بیا رئیس نماز استان خودتان باش.گفت: من جزء جناح سیاسی هستم. گفتم: نماز که سیاست ندارد. هرکس هر خطی دارد نماز میخواند. گفت: من در استانی که هستم بعضی از مخالفین به قدری با ما بد هستند که اگر بفهمند من رئیس نماز شدم از کینه و بغض من اصلاً نماز نمیخوانند. اینها خوب نیست.
امام صادق(ع) به کعبه نگاه کرد و گفت: کعبه عزیز هستی، آبروی مؤمن از تو عزتش بیشتر است. مواظب باشیم یک کسی را بالا نبریم. امیرالمؤمنین فرمود: اگر کسی را بیخود بالا بردی، ملق است. «الثناء باکثر مَلِقٌ» (نهجالبلاغه/حکمت 347) یعنی خیلی تعریف کردی تملق است. ستادهای انتخاباتی حواسشان جمع باشد. گاهی وقتها یک لقبهایی میدهند، عارف است، واصل است. این همه لقب میخواهد چه کند؟ گاهی یک کسی را میخواهند خرد کنند، در مملکت ما آدمهایی هستند یا چهل ستون هستند یا بی ستون هستند. امیرالمؤمنین میفرماید: جاهل یا افراطی است یا تفریطی است. مواظب باشیم حق را حق بگوییم و باطل را باطل بگوییم.
شریعتی: اگر معیار داشته باشیم فکر نمیکنم این اتفاق بیافتد.
حاج آقای قرائتی: معیار دین ماست. یک مقدار غلو نکنیم. نقل شد مادر یکی از آقایان مرحوم شد. دفتر آقا میخواست احترام قائل شود گفت: خبر فوت مادر شما را به آیت الله العظمی فلانی گفتیم و ایشان به شدت ناراحت شد. بردند آقا امضاء کند. گفت: من به شدت ناراحت نشدم. به شدت دروغ است. دروغ نوشتن مثل دروغ گفتن است. اگر من که حجت الاسلام هستم نوشتی: آیت الله قرائتی دروغ نوشتی. دروغ نوشتن مثل دروغ گفتن گناه کبیره است. نامه را عوض کردند و نوشتند: خبر فوت مادر شما را شنیدند، ایشان ناراحت شد. کلمه به شدت را برداشتند. خواند و فرمود: ناراحت هم نشدم. سن طبیعی را داشته است. خدا بیامرزد. نامه سوم نوشتند: خبر فوت مادر شما به آیت الله فلانی گفتیم، ایشان طلب مغفرت کردند. گفت: الآن درست شد. خدا بیامرزد! مواظب باشیم کسی را بالا نبریم. یک کسی را بی خود تجلیل نکنیم. حدیث داریم در دهان آدمهای متملق و چاپلوس خاک بریزید. ما میگوییم:خاک بر سرش کند! «احْثُوا فِى وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَابَ» (منلایحضرهالفقیه/ج4/ ص11) آنهایی که ستایش بیجا میکنند.
«الثناء باکثر مَلِقٌ» اگر نیم کیلو خوبی دارد، دو کیلو تعریف کردی، متملق هستی. اگر نیم کیلو خوبی داری، یک کیلو را گفتی، اینجا حسادت است. کمالات مردم را تحمل نمیکنی به زبان بگویی. من رفتم یک جایی حرفی زدم، یک کسی گفت: آقای قرائتی راستش را بگویم ناراحت نمیشوی؟ گفت: حرفت خوب است، اما نمیخواهیم بگوییم: قرائتی گفت. ما گوش به حرف قرائتی بدهیم. خودمان کسی هستیم! اینکه تو یک حرفی را القاء میکنی. برای ما سنگین است که تو چرا القاء کردی؟ قرآن میگوید: «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْل» (زمر/18) نمیگوید: «یستمعون القائل» حرف اگر درست است، قبول کن. ما میگوییم: نه، چه کسی گفته است؟ قرآن میگوید: حرف را گوش بده و حق را قبول کن. خداوند از لقمان قصه نقل کرده است. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»(لقمان/13) به بچهاش گفت: «لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ» خدایا قربانت بروم، خودت به بچهها بگو: «لا تشرک» میگوید: نه! یعنی خدا خالق است از لقمانی که مخلوق است، حرف نقل میکند. ولی من عارم میشود بگویم: این را از بچهام شنیدم. میگویند: نه، خواهند گفت: قرائتی سوادش کم است!
بعد هم خدا این پزهای این رقمی را باز میکند. چون یک آیه داریم «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُون» (بقره/72) یعنی خدا هرچه را پنهان کنی مشخص میکند. یک اسفناج که کاشتی، هرچه هم بگویی: کاهو،کاهو، برگش درمیآید میفهمند اسفناج است. ما باید از کسانی بیخود تجلیل کردیم، مواظب باشیم. اگر بنده خدا شدیم، خدا قول داده «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا» (حج/38) خدا دفاع میکند. «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) این «جاهدوا» تأکید درونش نیست. «جاهدوا» یعنی در راه خدا تلاش کنند. اما «لَنَهْدِیَنَّهُمْ» دو تأکید دارد. یکی «لام» است «لَ» یعنی حتماً، یکی هم «ن» تشدید دار. «لَنَهْدِیَنَّهُمْ» این تأکید است. یعنی تو اگر به طور طبیعی تلاش کنی، من حتماًحتماً… «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» تو در یک راه حق راه برو، در همین انتخابات، در ازدواج پسر و دخترت یک راه حق را انتخاب کن، که این حق است. بعد هم میگوید: «سُبُلنا» یعنی تو یک راه انتخاب کن، من باقی راهها را هم به تو میگویم. خدا انشاءالله کمک کند که بنده خوب خدا باشیم. موضع گیری و انتقاد و تشکر ما همه حساب و کتاب داشته باشد.
شریعتی: در مورد تولید صحبت کردیم و بعد وارد فضای انتخابات شدیم که فکر میکنم ضرورتی است که در این ایام که بحث انتخابات در محافل خصوصی و اجتماعی داغ است، این حرفها را بشنویم و به اینها عمل کنیم که هم انتخابات خوبی داشته باشیم و هم اخلاق مدار باشیم و طبق معیار دین عمل و رفتار کنیم. امروز صفحه 552 قرآن کریم آیات 6 تا 14 سوره مبارکه صف در سمت خدا تلاوت میشود.
«وَ إِذْ قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ «6» وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ «7» یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ «8» هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ «9» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ «10» تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «11» یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ «12» وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ «13» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ کَما قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَهٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَهٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ «14»
ترجمه: و آنگاه که عیسى پسر مریم به بنى اسرائیل گفت: همانا من فرستاده خدا به سوى شما هستم و توراتى را که پیش از من بوده است، تصدیق مىکنم و نسبت به پیامبرى که بعد از من خواهد آمد و نامش احمد است، مژده مىدهم. پس چون معجزات روشنى براى آنان آورد، گفتند: این جادویى آشکار است. و کیست ستمکارتر از آن که بر خدا دروغ بست (و قرآن را سحر خواند)، در حالى که به اسلام دعوت مىشود و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمىکند. آنان تصمیم دارند که نور خدا را با دهانها (و سخنان و افتراها) ى خود خاموش کنند، در حالى که خداوند کامل کننده نور خویش است، هرچند کافران ناخشنود باشند. او کسى است که پیامبرش را همراه با هدایت و دین حق (به سوى مردم) فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب سازد، گرچه مشرکان آن را خوش نداشته باشند. اى کسانى که ایمان آوردهاید! آیا شما را بر تجارتى که از عذاب دردناک (قیامت) نجاتتان دهد، راهنمایى کنم؟ به خدا و رسولش ایمان آورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید که این براى شما بهتر است، اگر بدانید. (در این صورت،) خداوند گناهان شما را مىآمرزد و به باغهایى که نهرها از زیر آنها جارى است و خانههاى دل پسند در بهشتهاى جاودان واردتان مىکند. این رستگارى بزرگى است. و نعمت دیگرى که آن را دوست دارید، یارى و نصرت از جانب خداوند و پیروزى نزدیک است و (اى پیامبر!) مؤمنان را بشارت ده. اى کسانى که ایمان آوردهاید! یاوران (دین) خدا باشید، همانگونه که عیسى بن مریم به حواریون گفت: یاوران من در راه خدا چه کسانى هستند؟ حواریون گفتند: ما یاوران (دین) خدا هستیم، پس گروهى از بنىاسرائیل ایمان آوردند و گروهى کافر شدند، پس کسانى را که ایمان آوردند، بر دشمنشان یارى دادیم تا (بر آنان غلبه کرده و) پیروز شدند.
شریعتی: انشاءالله لحظه لحظه زندگی ما منور به نور قرآن کریم باشد. فرصت کردید به کانال ما هم سر بزنید. نکات خوبی در کانال برنامه هست که انشاءالله استفاده کنید و برای دوستانتان هم بفرستید. در مورد تولید و کار صحبت میکنیم. نکات پایانی صحبتهای شما را میشنویم.
حاج آقای قرائتی: اگر انسان کار داشته باشد درآمد دارد، ازدواج هم جلو میافتد. مشکل ازدواج هم حل میشود. ایان فراغت پر میشود. کار به انسان آبرو میدهد،آدم بیکار آبرویش آسیب میبیند. به انسان امید میدهد. امامان ما کشاورزی میکردند. البته حالا نگویید همه هم کشاورزی کنند. امامان ما نیاز به مطالعه نداشتند و علمشان الهی بود. بنده خواسته باشم اینجا صحبت کنم، نیم ساعت صحبت کنم کلی باید مطالعه ذخیره داشته باشم. استاد دانشگاه، معلم همه تولید علم میکنند منتهی علم مفید و نافع باشد. آدمی که کار میکند چون با زحمت پول درآورده است، ولخرجی نمیکند. اینهایی که بیکار هستند با قمار و یک چیزهایی پول پیدا میکنند، چون بیزحمت پول پیدا کرده است، ولخرجی میکند. ما یک دوستی داشتیم وقتی میرفت سخنرانی کند، روی بلندی فرش انداخته بودند. به فرش که میرسید کفشهایش را درمیآورد. گفتند:همه با کفش میروند. گفت: من قالی بافتم میدانم چقدر سخت است. وقتی پایم را روی این میگذارم و با کفش میروم دلم میسوزد.
یکوقتی نقل شد پدری به پسرش گفت: شما اگر خواستی خانه را بفروشی، بفروش ولی سر در را خراب نکن. بساز و بعد بفروش. یعنی بدانی که این خراب کردن سر در و ساختن آن چقدر زحمت دارد. این خانه را من چطور ساختم و همینطور الکی نفروش.
استعدادها شکوفا میشود. از قدیم گفتند: کار نیکو کردن از پر کردن است. یعنی انسان اگر کار کند استعدادها زیاد میشود. راه جدیدی کشف میکند. رقابتهای سالمی پیدا میشود چون کارگرهای دیگر هم هستند. کارخانههای دیگری هم هستند. افراد دیگری هم هستند. یعنی وقتی چند رقیب بودند این رقابت سالم میشود. آدمی که کار میکند اهل خیر هم هست. درآمد که دارد، خمس میدهد، زکات میدهد، افطار میدهد، سوغاتی هم میدهد، عیدی هم میدهد، یعنی آدمی که دستش به پول هست، اهل خیر هم هست. باقیات الصالحات برای خودش میگذارد. آدمی که وضع مالیاش خوب است وقف میکند. مؤسسه،خیریه، اینها باقیات الصالحات است.
ارتباط با تولیدگران و ایجاد شرکتها؛ کسی که کار میکند میگوید: این کار را با کار فلانی گره بزنیم. یک کار مشترکی بکنیم. امنیت جامع، بالاخره کشوری که نان ندارد بخورد، عزت ندارد و مورد طمع دشمنان قرار میگیرد. یعنی همیشه برده است و چشمش به دست دیگران است.
کسی که کار میکند، بچههایش هم تولید کننده بار میآیند. یعنی معمولاً کسی که اهل کار است آن کار را به نسل بعد منتقل میکند. یعنی شرایط انتقال هم بیشتر است. آن کسی که کار میکند الگو است.
یکوقتی ما طلبهها یک جشنی دارند، جشن عمامه گذاری دارند. جوان بودم خواستم عمامه سر بگذارم، نزد آیت الله گلپایگانی رفتم، گفتم: من میخواهم عمامه سر بگذاریم، یک جشنی میخواهم بگیرم، شما اجازه میدهی من از سهم امام یک جشن بگیرم؟ ایشان فرمود: من بدون جشن عمامه گذاشتم! طوری شد؟ گفتم:نه! گفت: تو هم بدون جشن عمامه بگذار! این الگو میشود.
باز بچه بودم به پدرم گفتم: برویم چراغانی ببینیم. گفت: این لامپ را ببین. هزار تا از این لامپها آنجا است. این که فلانی هم کار میکند، فلانی هم از تحصیلات استفاده میکند.
شریعتی: در پیامها خیلی میگویند: که ما سالهاست بیکار هستیم و این بیکاری به شدت دارد ما را آزار میدهد. ما از خواندن این پیامها واقعاً اذیت میشویم و دوست داریم کاری کنیم ولی متأسفانه کاری از ما برنمیآید. مشکل بیکاری چطور حل میشود؟
حاج آقای قرائتی: مشکل در آموزش و پرورش است. یعنی این دیپلمی که میخواهد بگیرد، تا این دیپلم را بگیرد دوازده سال در خدمت آموزش و پرورش است. یک هنری که بچه دوست دارد یاد بدهد. مشکل دوم دانشگاه است. چهار سالی که در دانشگاه است، چهار تابستان تعطیل است،یعنی یک سال تعطیل است. چهار سال هر سالی 52 جمعه و 52 پنجشنبه تعطیل است. ما باید دیپلم یک مهارت بلد باشد. لیسانس یک مهارت بلد باشد. طلبهها باید مهارتهای آخوندی را بلد باشند. اگر مهارت باشد کار هم هست. گیر در خود ماست. ما کار را پشت میز نشستن میدانیم. پول نفت را بفروشیم و بدهیم زمین ورزش درست کنیم. جوانی که میخواهد ورزش کند خودش هم بیاید زمین ورزش درست کند. دولت زمینش را بدهد، بگوییم: خودت دیوار کشی کن، ورزشکارها دیوار بکشند. پول دیوار کشی را به خودت بدهند. یک مقداری مملکت ما،مسئولین ما جگر ندارند. این نداشتن جگرو جرأت خیلی مهم است.
سر کلاس بگو: باسمه تعالی بلد نیستم. نمیدانم. نمیتوانم! دختر در فامیل لیسانس گرفته و همه دخترها میخواهند لیسانس بگیرند. همکار ما در یک روستایی زمان نهضت سواد آموزی رفته بود. میگفت:حدود 150دیپلم در روستا بود هیچکس بلد نبود یک آمپول بزند. میگفت: ما مریض که میشویم کسی نیست ما را ببرد. دولت بیاید با ماشین ما را ببرد. یا دولت بیاید اینجا درمانگاه و بیمارستان بسازد. یعنی 150 دیپلم میگویند: دولت بیاید درمانگاه بسازد. این بد است. یک مقدار خودمان را باید درست کنیم. دانشجو که میخواهد در خوابگاه بخوابد، بیست روز هم عملگی کند. برای دیگران که نمیکند. میگوییم:زمین و آهن و نقشه را ما میدهیم، دانشجوهایی که چهار سال میخواهند اینجا بخوابند خودشان بسازنند. اردوهای جهادی هم خوب است ولی باید عمومی شود و غنی شود. دانشجو میگوید: برای من زمین ورزش بسازید که بروم ورزش کنم. خوابگاه بسازید که بروم بخوابم. جاهایی که مردم میخواهند کار کنند شریکی کار کنیم. در جنگ مهمترین مسأله جنگ بود. مردم همه آمدند و جنگ حل شد. یک وجب خاک را به صدام ندادیم. به هر کشوری اینقدر حمله میکردند کشور از دست رفته بود. ما نباید از بنایی و نجاری و آشپزی عارمان شود. زنها در خانه کار کنند. تا امتحان نباشد درس نمیخوانیم. این یعنی من عاشق علم نیستم. امتحان دادی و مدرک گرفتی. اشکال دارد هفتهای یک کتاب بخوانی؟ مشکل ما این است که حال مطالعه نداریم.
شریعتی: باز هم دعا میکنیم برای اشتغال جوانها و حل مشکلاتشان. حاج آقا دعا بفرمایید.
حاج آقای قرائتی: خدایا حق را به ما نشان بده و اراده بده که عمل کنیم. باطل را به ما نشان بده که باطل است و تقوا بده دوری کنیم. ما را دچار خیال و توهم نکن. کار برای من ننگ است. این کار در شأن من نیست. میخواهیم سلام کنیم، میگوییم: نه، او باید به من سلام کند. بگو: سلام علیکم! آن کسی که سلام میکند ثوابش بیش از کسی است که جواب میدهد. اما ما بخاطر اینکه سواد ما بیشتر است. یا ماشین ما از او قشنگتر است، میگوییم: او باید به ما سلام کند. آخر ما گیر این هستیم.
یک خاطره هست. کسی سوار اسب بود به نهر آبی رسید. آب کم بود اسب میتوانست برود. اسب ایستاد. طرف هرچه شلاق زد نرفت. خودش در آب رفت، اسب را کشید نیامد. میخ کوبید اسب نرفت. یک مرد حکیمی گفت: چه شده؟ گفت: اسب را هر کاری میکنم نمیرود. گفت: یک بیل بردار آب را گلی کن اسب میرود. یک بیل برداشت و آب را گلی کرد و اسب رفت. گفت: خدا پدرت را بیامرزد. دلیلش چه بود؟ گفت: آب که تمیز بود اسب خودش را میدید. هرکس خودش را ببیند پا روی خودش نمیگذارد. ما اگر روی خودمان پا بگذاریم رد میشویم. از کار کردن عارمان نشود. کار فقط پشت میز نشستن نیست. هیچ رئیس جمهوری نمیتواند مسأله اشتغال را حل کند. ما سالی یک میلیون لیسانس بیرون میدهیم. حضرت عباسی سالی یک میلیون شغل نداریم. هر سال که میگذرد تورم این افرادی که اشتغال ندارند بیشتر میشود. چاره این است که از کار بدمان نیاید. محفوظات مهم دانشگاه و دبیرستان را هم بگیریم. مهمها را یاد بگیریم. آنهایی که جهت اطلاع است کنار بگذاریم و جایش مهارت بگذاریم.
شریعتی: حاج آقای قرائتی خیلی نکات خوبی را شنیدیم. در پناه خدا باشید. دلتان شاد باشد و بهاری.