با چه کسی مشورت کنیم؟

موضوع: با چه کسی مشورت کنیم؟
تاریخ پخش: 17/09/1401
عناوین:
1- دوری از جوزدگی در مشورت دادن
2- شجاعت در ارائه راه درست به مشورت گیرنده
3- رازداری در مشورت و مشاوره
4- حفظ احترام و تکریم دیگران در مشورت
5- تفاوت ولایت فقیه و استبداد
6- نقش انگیزه در کارها و اقدامات
7- رعایت مصلحت در تصمیم‌گیری‌ و مشاوره

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

هفته‌های زیادی است ما شب جمعه درس‌هایی از قرآن تلویزیونمان بحث تفسیر رساله‌ی حقوق امام سجّاد علیه السلام است. امام سجّاد علیه السلام یک رساله‌ی حقوقی دارد، حدود پنجاه حق را نقل کرده، حقّ پدر، مادر، شریک، همسایه، استاد، شاگرد، فرزند، حتّی حقّ اعضاء: چشم، گوش، دست. هر جلسه‌ای یکی، دو تا از این حقوق را بررسی می‌کردیم، الآن حقّ مشاوره است، کسی از کسی مشورت می‌کند، برای ازدواج، برای تجارت، برای تحصیل، برای هر کاری. ما راجع به مشورت بحث‌هایی داشتیم، حرف‌های زیادی را هم نزدیم، حرف‌های نزده را امروز بگویم.
با چه کسی مشورت کنیم؟ این عنوانمان است.
1- دوری از جوزدگی در مشورت دادن
– با کسی که رضای خدا برایش اصل باشد، جو‌زده و محیط‌زده نباشد. گاهی وقت‌ها مشاور می‌گوید: «فعلاً مردم این‌طور دوست دارند، جامعه چنین است»، حق چه چیزی هست؟ چه کار به جامعه داری؟ ممکن است جامعه، در یک جلسه‌ای اگر، آخر بعضی جاها آمار، ببینید آمار همه جا ارزش ندارد، مثلاً در یک اتاقی پنج نفر سیگاری‌اند، آن وقت دو نفر هم سیگار نمی‌کشند، اینجا باید بگوییم: «آقا نباید در اتاق، هوای اتاق مال همه هست.» «آقا ما پنج نفر سیگاری‌ هستیم؟!» شما پنج نفرید، ولی راهتان درست نیست، پنج نفر سیگاری، حق با آن کسی است که می‌خواهد هوای سالم استشمام کند.
یک خوابگاهی است، دانشجویی، پادگان، در این خوابگاه فرض کنید پنجاه نفرند، دو نفر می‌خواهند بخوابند، چهل و هشت نفر می‌خواهند حرف بزنند، اینجا می‌گوییم حق با آن دو نفر است، چون شب برای خوابیدن است، شب ساعت خواب است، شما می‌خواهید فیلم ببینید، می‌خواهید نمی‌دانم بازی کنید، گفت‌و‌گو کنید، مطالعه کنید، حق با آن دو نفر است، خلاصه می‌خواهم بگویم معنای مشورت هم این نیست که هر کس بیش‌تر است، حرفش درست‌تر است، گاهی این‌طور هست، گاهی هم این‌طور نیست.
– جوزده نباشد. یک خاطره‌ای از دکتر بهشتی شنیدم، برایتان بگویم. نقل شد که مرحوم شهید مظلوم بهشتی خدمت امام رسید و گفت: «مردم به من فحش می‌دهند، حتّی به راحتی می‌گویند مرگ بر بهشتی» امام فرمود که: «آقای بهشتی چه صدایی می‌شنوی؟» مردم پشت حسینیه‌ی جماران می‌گویند روح منی خمینی، بت‌شکنی خمینی، تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست، از این شعارها را می‌دادند. نقل شد امام خمینی به دکتر بهشتی گفت: «مردم دنیا پشت این دیوار بگویند درود بر خمینی، یا بگویند مرگ بر خمینی، در من اثر نمی‌گذارد.» مهم است.
چه‌قدر فحش به انبیاء دادند، چه حرف‌هایی که نزدند، شاعر است، بعد آیه آمد نه: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ» (یس/ 69)، نه، شاعر نیست؛
کاهن است، فرمود: «نه، کاهن هم نیست.» (حاقه، 42، طور/ 29)؛
ابتر است، نخیر، ابتر هم نیست، بی‌عقبه نیست، عقبه دارد. (سوره‌ی کوثر)؛
مجنون است (حجر/ 6، قلم/ 51، دخان/ 14، شعراء/ 27، ذاریات/ 39، ذاریات/ 52 (هر پیامبری که می آمد)، قمر/ 9، به لطف خدا مجنون هم نیست. (قلم/ 2، طور/ 29)؛
یعنی در مقابل باشم، گفت: نخیر، «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ ضَلالٍ مُبین‏» (اعراف/ 60) منحرفی، فرمود: «لَیْسَ بی‏ ضَلالَهٌ» (اعراف/ 61)
به پیغمبر دیگری گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ سَفاهَهٍ» (اعراف/ 66)، خل هستی، فرمود: «لَیْسَ بی‏ سَفاهَه» (اعراف/ 67)، خل نیستم، همین می‌گفت این‌طوری که شما می‌گویید نیستم.
یک وقت یک موجی راه می‌اندازند، در این موج آدم نمی‌تواند حق را بفهمد، با کسی مشورت کنید که محیط‌زده، موج‌زده، تحت عناوین شعارها قرار نگیرد، این یک مسئله.
– تحت تحلیل‌های نادرست هم نباشد، خیلی‌ها تحلیل می‌کنند، یک چیزی را تفسیر می‌کنند و حال آن‌که تفسیرشان غلط است. من این خاطره را یادم هست گفتم، ولی اجازه بدهید یک بار دیگر هم بگویم. می‌گویند یک شاعری یک شعری خواند، مضمون شعرش این است: «بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد»، شعر شاعر مضمونش این بود. گفتند: «یعنی چه؟!» پهلوی یک عارفی رفتند، گفتند: «این شعر یعنی چه؟ بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد؟» گفت: «غرض این است که تا انگیزه نباشد، کار پیش نمی‌رود، یک کسی را که می‌خواهید کاری انجام بشود، باید انگیزه داشته باشد، مراد انگیزه است.» به بازاری‌ها دادند، گفتند: «مراد پول است، پول نداشته باشی، هیچ کارت جلو نیست، بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد، یعنی باید پول دستت باشد.» به حوزه‌ی علمیه دادند، گفتند: «آقا این شعر یعنی چه؟» گفت: «مراد توحید افعالی است، یعنی بدون اراده‌ی خدا هیچ کاری نمی‌شود کرد. هر کسی یک تحلیلی کرد. به اداره‌ای‌ها دادند، گفتند: «آقا این یعنی چه؟» گفت: «بی پارتی نمی‌شود، با پارتی می‌شود» خوب که همه‌ی حرف‌ها را که تحلیل کردند، رفتند پهلوی خود شاعر، گفتند: «آقای شاعر ببخشید، شما یک شعر گفتی، همه در آن مانده‌اند، هر کسی، یک جور تفسیر می‌کند، بی تو مزرعه آب نخورد، یعنی چه؟ غرضت چه هست؟» گفت: «غرضم بیل است» گفتند: «اِه، بیل؟!» گفت: «بله» گفتند: «جمله‌ی دوّم‌ات چه چیزی هست؟ بی تو شیشه مِی نخورد؟» گفت: «غرضم قیف است، چون مِی را که می‌خواهند در شیشه بکنند، باید قیف داشته باشد.» یعنی طرف یک چیز دیگری می‌گوید، تحلیلش یک چیز دیگری است، بنابراین باید مواظب باشیم که تحلیل‌ها درست باشد، ممکن است تحلیل‌های غلطی باشد.
خب دیگر چی؟
2- شجاعت در ارائه راه درست به مشورت گیرنده
– شجاعت داشته باشد، گاهی وقت‌ها می‌گوید حالا همه‌ی ما را می‌زنند، ما یک چیز دیگر بگوییم. نه، شجاعت داشته باشد.
– هر کسی در فضای خودش دست به ابتکار بزند. بگذارید یک نکته‌ی لطیف قرآنی بگویم، ما مقلّد باشیم، یا خودمان هم اجتهاد کنیم، در مسائل اجتماعی؟ در مسائل احکام که باید تقلید کرد، انسان یا باید مجتهد باشد، یا باید از مجتهد تقلید کند، ولی بعضی‌ها جرأت نمی‌کنند، قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» (فرقان/ 74)، این که خواندم قرآن بود، یعنی من مبتکر باشم، رهبری بکنم، بتوانم طرح نو بدهم، پیشنهاد نو بدهم، یعنی امام، پیش‌رو باشم، یعنی راه را برای دیگران باز کنم، یعنی هم باید راه را برای دیگران باز کنیم، هم باید راه‌هایی که بزرگان و قدما رفته‌اند، آن راه را دنبال کنیم، یعنی از یک سری چیزها تقلید کنیم، تجربیات بزرگان پیشکسوتان را بپذیریم، خودمان هم اهل ابتکار باشیم، «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»، با کسی مشورت کنید که جرأت داشته باشد، حرف نو بزند، نترسد.
خب دیگر چه؟
از همکاری صاحب‌نظران استفاده کنیم. مشاور فکر نکند که عقل کل است، حالا مثلاً ممکن است دکتر باشد، یا آیت الله باشد، فکر کند کسی بالاتر از او نیست، چه مانعی دارد شما روان‌شناسی، مشاوره می‌دهی، در یک مسأله بگویی فردا جوابت را می‌دهم، با چهار تای دیگر هم تلفنی حدّاقل مشورت کنی؟ از صاحب‌نظران استفاده کنید.
بحث مشورت است، با چه کسی مشورت کنیم؟
– با کسی که تجربه داشته باشد، «رَأْیُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ تَجْرِبَتِهِ» (غرر الحکم و درر الکلم، ص 388)، ارزش افکار به این است که چه‌قدر تجربه دارد.
دیگر چه؟ حر باشد، محیط‌ساز باشد، نه محیط‌زده. بعضی آدم‌ها مثل آب هستند، آب شل هست، در هر ظرفی شکل همان ظرف درمی‌آید، هوا شل است، در هر ظرفی شکل همان درمی‌آید، نگاه می‌کند ببیند دیگران چه کردند، این هم می‌کند، یک عدّه آدم‌ها هستند خودشان قالب‌سازند، یعنی قالب‌پذیر نیستند، انسان باید در مواردی که حق با آن‌هاست، قالب آن‌ها را بپذیرد، نگوید من می‌خواهم یک کار نویی بکنم، خب کار نو ممکن است خراب بشود. هم باید جرأت داشته باشیم کار نو انجام بدهیم، امام و رهبر باشیم، پیشکسوت باشیم، هم خدمات و تجربه‌ها و علم و تخصّص‌های پیشکسوتان قدیم را هم بشنویم و عمل کنیم.
3- رازداری در مشورت و مشاوره
– «وَ … أَنْ تُطْلِعَهُ عَلَى سِرِّک‏» (المحاسن، ج‏2، ص 602 و 603)، برای مشورت که می‌روی، اسرارت را به مشاور بگو، چون باید بداند که ماجرا چه چیزی هست، چون اگر نداند، ممکن است رأی دیگر بدهد، یک دکتری که می‌روی، باید به او بگویی که چه چیزی خوردم که این‌طور شدم که باید بداند، چون اگر بگویی نه، حالا من نمی‌خواهم بگویم چه چیزی خوردم، خب دکتر هم، مشاور هم نمی‌داند که چه چیزی به شما بگوید. و مشاور هم باید راز را که فهمید، برای کسی نقل نکند، حالا یک خلافی شده، پسری، دختری، مردی، زنی یک خلافی کردند، هم باید اگر نیاز به مشورت هست، مشورت کند و هم وقتی راز طرف را فهمید، راز این آقا را به کسی دیگر نگوید.
– حدیث داریم مشورت رشد در آن است، یُمن در آن هست، توفیق در آن هست، «مُشَاوَرَهُ الْعَاقِلِ»، اگر با آدم عاقل مشورت کنید، «الْعَاقِلِ النَّاصِحِ»، عاقل خیرخواه، «رُشْدٌ وَ یُمْنٌ وَ تَوْفِیقٌ مِنَ اللَّه‏»، هم رشد در آن است، هم برکت در آن است، خداوند، «تَوْفِیقٌ مِنَ اللَّه‏»، خداوند راه را برایتان باز می‌کند. (المحاسن، ج ‏2، ص 602)
– باز روایت داریم با کسی مشورت کن که پنج تا چیزی داشته باشد: عقل و علم و تجربه و خیرخواهی و تقوا. (مصباح الشریعه، ص 152)
روایاتی داریم «لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِک‏» (تحف العقول، ص 129)، اجازه نده، با فلانی مشورت نکن، گروه‎هایی هستند، می‌گوید با این‌ها مشورت نکن، مرد هستند، ولی می‌گوید مشورت نکن، در مشورت زن و مرد ندارد، هر کس تدبیر و منطق و حکمت دارد، با او مشورت کن، چه زن، چه مرد و هر کس که رأیش شل است، گول می‌خورد، با او مشورت نکن، چه مرد، چه زن. این هم پاسخ به یک سؤال است، «رَأْیَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ»، رأی‌هایشان سست است، مردهایی هم داریم که رأی‌هایشان سست است.
فواید مشورت چه چیزی هست؟ برای فواید مشورت هم مطالبی بگوییم، خیلی فایده دارد، فواید مشورت:
1- احتمال خطا را کم می‌کند، ممکن است آدم با چند نفر هم مشورت کند، باز هم کلاه سرش برود، بفهمد اشتباه کرده، ولی احتمال اشتباه در یک نفر بیش‌تر از دو نفر است، هر چه مشاور بیش‌تر باشد، احتمال خطا کم‌تر است؛
2- استعدادها را شکوفا می‌کند، این هم دو تا؛
3- مانع استبداد می‌شود. اگر کسی خودش هر چیزی که می‌خواهد، عمل کند، یک آدم قلدر زورگو می‌شود، مانع استبداد می‌شود؛
4- اگر در مشورت کامیاب شدیم، حسود نداریم، من با شما مشورت می‌کنم، این کار را بکنم یا نکنم؟ زمینی، جایی را خریدم، با مشورت شما خریدم، بعد زمین ترقّی کرد، شما نسبت به من حسود نیستی، می‌گویی با من مشورت کرد، در اثر مشورت با من زمین را خرید، پولدار شد، یعنی رشد او را فکر خودت می‌دانی، می‌گویی رشد او به خاطر مشورت با من بود، پس حسود نیستی، مثل پدری که به او می‌گویند پسرت رشد کرده، هیچ پدر و مادری به بچّه‌اش حسد نمی‌ورزد، چرا؟ می‌گوید: «هر چه هم رشد کند، پسر من است». هر چه هم این زمین ترقّی کند، این با مشورت من پولدار شده، یعنی حسود کم می‌شود، اگر شکست خوردیم، مشورت کردیم و زمین را خریدیم و شکست خوردیم، باز هم غمخوار داریم، می‌گوید: «بنده خدا، ایشان با من مشورت کرد، من گفتم بخر، خرید و بد شد.» پس اگر شکست خوردیم، دلسوز داریم، اگر پیروز شدیم، حسودمان کم است، این‌ها فواید مشورت است؛
5- استفاده از آرای دیگران طرح را پخته می‌کند، چون وقتی چند تا، یک لامپ، یک لامپ است، پنج تا لامپ نورش بیش‌تر می‌شود، چهار تا لامپ نورش بیش‌تر می‌شود، طرح را پخته می‌کند، جامع می‌کند. «مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا» (نهج‌البلاغه، حکمت 161)، کسی که با مردم مشورت کند، در عقل آن‌ها شریک شده؛
4- حفظ احترام و تکریم دیگران در مشورت
6- احترام به مردم است. اصلاً مشورت احترام است، نظر شما چی هست؟ قرآن نقل می‌کند، خانمی پادشاه بود، حضرت سلیمان یک نامه نوشت به این خانمی که شاه بود، حکومت دستش بود که بیا ایمان بیاور تو خورشید‌پرستی مثلاً. خانم هیئت دولت را دعوت کرد، گفت: «یک نامه‌ای «إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَریم‏» (نمل/ 29)، یک کتاب کریمی برایم آمده از پیغمبری به نام حضرت سلیمان، دعوت کرده من را که من هم بروم به دین خدا، شما نظرتان چی هست؟» پادشاه بود ولی با همه‌ی دست‌اندرکاران مشورت کرد. پیغمبر ما در چند تا از جنگ‌ها با مردم مشورت کرد، حتّی در جنگ احد نظر مردم را پذیرفت و شکست هم خورند، ولی گفت خب، رأی مردم محترم است.
امام رضا از یک برده‌ی سیاه‌پوست مشورت کرد، گفت: «آقا من یک برده‌ی سیاه‌پوست هستم!» فرمود: «اشکال دارد که خدا یک چیزی به ذهن تو بیندازد که به ذهن من نیاید؟» هیچ کس خودش را غنی نداند. مشورت، احترام به مردم است.
قبل از انقلاب چند روزی خدمت مطهّری در اهواز بودیم، ایشان برای تحصیل‌کرده‌های بالا سخنرانی می‌کرد، من هم یک کلاسی برای بچّه‌ها داشتم، تقریباً چهل، پنجاه سال پیش. چند بار ایشان یادم هست، در ذهنم هست که به من گفت: «آقای قرائتی نمره‌ام چند بود؟!» چون من معلّم، آقا شما استاد استادهای ما هستی! فرمود: «نه، نظر تو چی بود؟ نظر تو چی بود؟»
خدا رحمت کند یکی از منبری‌های درجه یک مرحوم آقای فلسفی، ایشان که یک جایی می‌رفت مثلاً ده شب سخنرانی کند، یک شب را پاسخ به سؤالات می‌گذاشت، می‌گفت پاسخ به سؤالات نگاه می‌کنم ببینم مردم چه سؤالی در ذهنشان است، من ببینم در ذهن مردم چه چیزی هست، سخنرانی‌ام براساس جواب آن‌ها باشد، ممکن است این سؤال دیگری دارد، من جواب دیگری بدهم و عقیده‌ی بنده هم به عنوان یک طلبه‌ی حالا ان‌شاءالله کارشناس شدیم دیگر بعد چهل، پنجاه سال، به نظر بنده این است که تعلیمات دینی مدارس باید پاسخ به سؤالات بچّه‌ها باشد. یعنی یک صندوقی در دبیرستان‌ها و راهنمایی‌ها و دانشگاه‌ها باشد، چه شبهه‌ای داری؟ چه سؤالی داری؟ سؤالش را بنویسد، تو صندوق بیندازد و پاسخ به سؤالات. پاسخ به سؤالات یعنی دانشجوی ما دیگر تیغ در مغزش نباشد، ما خودمان نویسندگان کتاب‌های دینی برمی‌دارند علومِ، آدم‌های خوبی هم هستند، حرف‌های خوبی هم می‌نویسند، اما آنجایی را که می‌خارد، نمی‌خارانند، آن سؤالی که این دارد، جواب داده نشد.
5- تفاوت ولایت فقیه و استبداد
این سؤال دارد، مثلاً می‌گوید: «فرق بین ولایت فقیه و استبداد چه هست؟» سؤالش است. «استبداد یعنی هر چه شاه گفت، گوش می‌دهیم، ولایت فقیه هم یعنی این‌که هر چه آقا گفت، گوش می‌دهیم؟ خب این که یکی هست.» باید گفت: «فرقش عدالت است، ولایت فقیه شرطش این است که عادل باشد، طبق هوسش رأی ندهد و یک خبرگان هم، هفتاد تا مجتهد بالای سر این‌ها که بر کارهای رهبری نظارت می‌کند که سلیقه‌ی شخصی نباشد، از وحی و فرمان قرآن و سنّت پیغمبر خارج نشده باشد، پس هم عادل است، هم هفتاد تا ناظر دارد، شاه نه عادل است، نه ناظر دارد.»
گاهی وقت‌ها یک چیزی، من این را نمی‌دانم، ممکن است گفته باشم، خیلی مشکل است، دیگر بعد از چهل، پنجاه سال گاهی حرف تکراری می‌شود، طوری نیست، تکرار هم طوری نیست. یک وقت یک کسی از من پرسید که: «ما زمان شاه به شاه می‌گفتیم جاوید شاه، حالا هم در برابر رهبری می‌ایستیم، می‌گوییم جانم فدای رهبر، خب جاوید شاه، با جانم فدای رهبر هر دو تملّق ات؟!» شبهه هست در جوان، جوان هم گول می‌خورد. جوابش این است که، من یک کسی از من پرسید، گفتم به او شما، زمانی بود که فیلم یوسف را تلویزیون پخش می‌کرد، گفتم: «شما قصّه‌ی زلیخا را دیدی؟» گفت: «بله، در فیلم دیدم» گفتم: «چه کسی عاشق شد؟» گفت: «زلیخا» گفتم: «وقتی درها را بست، خودش را به یوسف عرضه کرد، یوسف چه کرد؟» یک خورده فکر کرد، گفت: «فرار کرد» گفتم: «زلیخا چه کرد؟» گفت: «او هم عقبش فرار کرد» گفتم: «فرق بین دو تا فرار چی هست؟» او می‌دوید و من می‌دویدم، بله، فیزیکش هر دو می‌دوند، منتها یوسف می‌دوید که گناه نکند، زلیخا عقبش می‌دوید که گناه بکند، پیراهنش را از عقب کشید، پاره شد. فیزیکش یکی است، شیمی‌اش فرق می‌کند.
6- نقش انگیزه در کارها و اقدامات
بارها من یک مَثَل را زدم، اجازه بدهید تکرار کنم، یک لیوان آب را به سه نفر می‌دهیم؛ می‌گوییم: «بخور» یک نفر که نمی‌خورد، قهر کرده، می‌گوید: «من از تو بدم آمده، از دست تو آب نمی‌گیرم» خب این آقا قهر است، آب نمی‌گیرد. دوّمی «بفرمایید» نه، «شما چرا؟!» تشنه نیستم، میل ندارم. شما بفرمایید: «شما دیگر چرا؟» چهارمی تشنه‌تر است، بده به چهارمی. ببین سه نفر آب نخوردند، یک نمی‌خورد، قهر کرده، یکی نمی‌خورد، تشنه نیست، یکی نمی‌خورد می‌گوید چهارمی. زنده باد یک، یا دو، یا سه؟ زنده باد سوّمی، سوّمی می‌گوید: «نمی‌خورم، چون چهارمی تشنه‌تر است» ما باید تعلیمات دینی‌مان، معارف دانشگاهمان پاسخ به سؤالات باشد، ببینیم بچّه‌ها چه سؤال می‌کنند، گاهی هم اعتراضاتشان حق است، بگوییم: «آقا حق با شماست»، گاهی هم باید به یک کسی بگوییم، او از ما بهتر می‌نویسد. اخیراً شنیدم آموزش و پرورش این کار را کرده، شنیدم حالا، وارسی نکردم که مثلاً یک بحثی را می‌خواهیم بکنیم، ده نفر نویسنده، پنجاه نفر نویسنده، کم‌تر، بیش‌تر در ایران هست، بگوییم آقا همه‌تان راجع به این موضوع یک متنی بنویسید که هم استدلالش محکم باشد، هم از مرز خارج نشود، هر کدام بهتر بود آن کتاب دینی، این‌که ما پنج نفر برویم در یک اتاق، بگوییم کارشناس ما پنج تا هستیم، هر چه ما نوشتیم، شما هم باید بخوانید، نمره بگیرید! بابا این‌که تو نوشتی، پاسخ به سؤال‌های من نیست، من سؤالم دیگر است. این فکر می‌کند که حجاب تحقیر است، حجاب تکریم است، شما سیب‌زمینی را کادوپیچی نمی‌کنی، سکّه‌ی طلا را کادوپیچی می‌کنی، حجاب تکریم است، منتها این در ذهنش این است که.
7- رعایت مصلحت در تصمیم‌گیری‌ و مشاوره
یک وقت نامه‌ای معاویه به حضرت علی نوشت که یادت می‌آید آنجا با زور تحمیل کردند، حرفی زدی، یا عملی کردی؟ گفت: آقا این افتخار من است که خودم با اختیار زیر بار نرفتم، مصلحت دیدم بیعت کردم مثلاً، یا کوتاه آمدم. یک وقت یک کسی می‌ترسد، مثلاً آدم می‌ترسد، عقب‌نشینی می‌کند، یک کسی نه، مثل امام خمینی فرمود: «نه، من نمی‌ترسم از صدّام»، در عمرش امام خمینی نترسید، در عمرش. من خودم جوان بودم، از ایشان شنیدم، گفت: «در عمرم نترسیدم» منتها خب اگر مصلحت این است که صلح را بپذیریم، می‌پذیریم. جام زهر است، ولی اگر مصلحت است، می‌نوشم، فرمود: «جام زهر است، ولی می‌نوشم.» (صحیفه‌ی امام، ج 21، ص 95)
در کتاب‌ها مشورت کنیم، نویسندگان عزیز کتاب‌هایتان را قبل از چاپ به چند نفر بدهید، بخوانند، حالا زشت است من بگویم، ولی بگذارید بگویم. همین تفسیر نوری که خدا لطف کرد ما یک دور نوشتیم، یک شورای نگهبان برایش گذاشتیم. چند جزئش را خدمت آیت الله مصباح یزدی خواندم، یک جزئش را پهلوی آیت الله سید مهدی روحانی از افراد برجسته‌ی جامعه‌ی مدّرسین قم، از مجتهدهای چهل سال، چند جزئش را آیت الله استادی دید، بخشی‌اش را آیت الله مؤمن شورای نگهبان دید، این‌ها می‌دیدند، کتاب می‌خواهید چاپ کنید، یک مقدار را هم مواظب حال مردم باشید، مردم الآن حوصله ندارند، کتاب‌ها باید، تریاکی‌ها یک مَثَلی دارند، البتّه من سیگاری هم نیستم، ولی تریاکی‌ها مَثَلی می‌زنند، می‌گویند: «کم و تیز و چسبان»، قدیمی‌ها می‌گفتند: «مفت و مفید و مختصر» مردم حوصله ندارند، یک زمانی کامپیوتر قدّ بشکه بود، حالا قدّ یک آدامس شده، یک زمانی خانه می‌پختند، حوصله‌شان کم شد، از رستواران غذا می‌گرفتند، ، دیدند رستوران گران است، گفتند ساندویچ، دیدند ساندویچ را باید جوید، می‌گویند آبمیوه بدهید، دیگر حوصله‌ی جویدن هم ندارند. مراعات کنید که کم حوصله هستند، اطّلاعات هم زیاد است، شرح نده، این مقدار بیان کنید که بفهمند، کتاب‌هایی که سی جلد و چهل جلد و پنجاه جلد، این‌ها را کسی نمی‌خواند، مشورت کنید. افرادی هستند عالم هستند، اما «یَمْشی‏ فِی الْأَسْواق‏» (فرقان/ 7) شان کم است، در جامعه نیستند و لذا در دنیای خیال هی تحقیق می‌کند، تحقیق می‌کند، بعد چاپ می‌کند، می‌بیند کتاب‌ها روی دستش ماند. حتّی پایان‌نامه‌های دکتری، گاهی وقت‌ها تحقیق راجع به یک مسأله‌ای است که ثمره‌ی عملی، ثمره‌ی علمی، هیچ ثمره‌ای ندارد، رساله بنویسیم که امام زمان زن و بچّه دارد یا نه. حالا زن و بچّه داشته باشد، نداشته باشد، چه مشکلی از جامعه حل می‌شود؟ من بسیاری از پایان‌نامه‌ها را نگاه می‌کنم، می‌بینم هیچ مشکلی را حل نمی‌کند، یک جایی به من گفتند ششصد تا پایان‌نامه‌ی قرآنی هست، من هم معلّم قرآن بودم، گفتم بروم ببینم بعضی از این بحث‌ها را استفاده کنیم، بیاییم در تلویزیون بگوییم، هر چه مطالعه کردم، گفت این‌ها مشکل مردم نیست که! مشکل مردم نیست! چیزی که می‌نویسید:
1- باید واجب باشد؛ یا واجب باشد؛ 2- یا مستحب باشد؛ 3- یا مشکل جامعه را حل کند؛ 4-یا لااقل مشکل یک نفر را حل کند.
بسیاری از تحقیقات نه واجب است، نه مستحب است، نه مشکل جامعه است، نه مشکل فرد است، این به خاطر این است که مشورت کم است، «یَمْشی‏ فِی الْأَسْواق‏» (فرقان/ 7) برای مشورت نیست، ولی اثر «یَمْشی‏ فِی الْأَسْواق‏» این است که آدم وقتی در، نمی‌گوید: «مَشی»، «مَشی» یعنی یک بار پیغمبر از بازار عبور کرد، نه، «مَشی» آدم با یک بار عبور چیزی نمی‌فهمد، «یَمْشی» مال استمرار است، یعنی پیغمبر دائماً در بازارها راه می‌رفت، یعنی مرتّب، نه که در عمرش یک بار، دو بار در بازار برود، «یَمْشی».
نمی‌گوید: «یمشی فی السّوق»، در یک بازار هم نه، فقط از بازار آهنگرها برود، یا از بازار قالی‌فروش‌ها برود، در همه‌ی بازارها تاب می‌خورد، یعنی کسی که پیوسته راه می‌رود، در همه‌ی بازارها هست، با آدم‌های مختلف هست، مزاج جامعه دستش است و لذا اگر چیزی می‌گوید و چیزی می‌نویسد، حرف‌هایش مفید است، کاربردی است وگرنه در دنیای تخیّلات، یک تخیّلاتی دارد، روی کاغذ می‌آورد، چاپ می‌شود، بعد هم می‌برند کارخانه‌ی مقوّاسازی خمیر می‌کنند متأسّفانه بعضی از این‌ها را. مشورت کنیم.

«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 60 سوره اعراف به کدام یک از نسبت‌های ناروا به پیامبران الهی اشاره دارد؟
1) جنون و دیوانگی
2) انحراف و گمراهی
3) سحر و جادوگری

2- آیه 74 سوره فرقان به چه امری اشاره دارد؟
1) پیروی از اهل تقوا
2) پیشوایی برای اهل تقوا
3) هر دو مورد

3- آیه 32 سوره نمل به کدام ویژگی پادشاه سبا اشاره دارد؟
1) مشورت با دست‌اندرکاران
2) هدیه فرستادن برای سلیمان
3) دعوت سلیمان

4- رسول خدا در کدام جنگ با مردم مشورت کرد و رأی مردم را پذیرفت، با آنکه به شکست انجامید؟
1) جنگ بدر
2) جنگ خیبر
3) جنگ احد

5- آیه 7 سوره فرقان به کدام ویژگی پیامبران الهی اشاره دارد؟
1) حضور در میان مردم
2) حضور در مکان‌های عبادی
3) حضور در جهاد با دشمنان

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=9778

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.