بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
شریعتی: سلام علیکم و رحمه الله. سلام میکنم به همه شما بینندگان خوب و شنوندگان نازنین. انشاءالله هرجا که هستید خدای متعال پشت و پناهتان باشد. خدا را شاکریم بخاطر فرصتی که از او گرفتیم تا در این لحظات و دقایق به اتفاق حاج آقای قرائتی خدمت شما برسیم. سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله.
شریعتی: خدمت شما هستیم و مباحث شما را میشنویم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، بحث زیاد است ولی بحثی که فکر میکنم یک خرده باید پی در پی گفت، ما حدود 12 میلیون بچه مدرسهای داریم که پی در پی تعطیل هستند. اگر از هر ده نفری، یک نفر به حرف من گوش بدهد، 12 میلیون میشود یک میلیون و دویست هزار نفر. دو هزار نفر بچه مدرسهای، پنج میلیون هم دانشجو، 17 میلیون، یک میلیون هم معلم داریم هجده میلیون. یعنی هجده میلیون فرهنگی داریم. من اساتید دانشگاه و طلبهها را حساب نکردم. چند ماه فرصت داریم. یعنی الآن یک ماه از تابستان هم رفته باشد، یعنی 19 میلیون دو ماه چقدر میشود؟ مقام معظم رهبری امسال در سخنرانی مشهد و عید نوروز فرمودند: کار ده خیر و برکت دارد. من بحث ایشان را گوش دادم، خودم هم یک چیزهایی اضافه کردم و تا 27 مورد را یادداشت کردم که در مورد برکت کار بگویم. الآن اگر به من بگویند: مشکل مملکت ما چیست؟ میگویم: کار کردن بد شده است. کارگری و کار افتخار نیست. مثلاً دختری میگوید: اگر من در خانه کار کنم در شأن من نیست، چون من فوق لیسانس هستم و دیگر نباید در خانه کار کنم. دیگر نباید گلدوزی کنم. کار ننگ شده است و این یک سرطان اخلاقی است.
کارگر باید غرور داشته باشد و افتخار کند که کار میکند. البته این کلمه به این معنا نیست که ما یک چیزی بفهمیم که بالاتر از بزرگها باشند، این رسم است. ما در حوزه درس میخوانیم حرف را از استاد یاد میگیریم و یک چیزی هم اضافه میگوییم و باعث میشد طلبه رشد کند. یکوقتی در ماشین نشسته بودم خدمت شهید مطهری بودم. گفتم: شما در کتاب «امدادهای غیبی» فرمودی علامت سقوط جامعه چهار تا است. ما چهار مورد شما را گوش دادم، گفتم: چه کسی گفته چهار تا؟ خودم فکر کردم تا دوازده مورد آوردم. من در ماشین که نشسته بودم برای ایشان خواندم. چند مورد را پسندید و گفت: خوب است. یعنی هیچوقت قفل نشوید که این بایدها را میگوییم. از افتخارات شیعه این است که فقه ما باز است و بن بست ندارد، نمیگوییم: حتماً باید از ابوحنیفه بگیری، یا از مالک یا از شافعی. چه کسی گفته: چهار تا؟ ممکن است یکوقت آدمهایی باشند از آنها باسوادتر باشند. برای اهلبیت ما دلیل قرآنی و روایی داریم، از شیعه و سنی که اهلبیت از همه برتر هستند. بعد از اهلبیت فقه باز است.
بسم الله الرحمن الرحیم، 1- کار خود انسان را مشغول میکند. این خودش یک برکت است. ما در تهران، یکوقت شهرداری یک کسی را آورده بود. میگفت: این پزشک است، بیمار روانی است. میگفت: چهارده هزار نفر پیرزن و پیرمرد در تهران داریم که افسردگی دارند، بخاطر اینکه کسی نیست با اینها حرف بزند. همین که انسان دستش به کاری مشغول باشد.
یک کسی چاه میکند، گفتند: اینجا آب ندارد. گفت: برای صاحبش آب ندارد، برای من نان دارد. من میکَنم پولش را میگیرم. اشتغال برای خود.
2- کار نشاط میآورد. آدم بیکار افسرده است. احساس میکند عمرش تلف شده است. آیت الله مشکینی میگفت: روزی آمد غذا بخورد، آمد سر سفره دید سفره پهن است و غذا آماده نیست. بلند شد گفت: الله اکبر! خانمش گفت: نماز نخواندی؟ گفت: خواندم ولی دیدم دو دقیقه از عمرم تلف میشود. دو رکعت نماز میخوانم. کتابی داریم به نام «پنج دقیقههای قبل از غذا» نوشته من هروقت رفتم دیدم غذا آماده نیست، همانجا از این کتابهای جیبی داشتم مطالعه کردم و تمام نکاتی که از این پنج دقیقهها بدست آوردم را به هم چسباندم.
آرایشگاهی آمد ریشهای حضرت را اصلاح کند. لب حضرت تکان میخورد. گفت: یا علی لب را نگهدار، موی روی لب را قیچی کنم. فرمود: اگر لب را نگهدارم، چهار سبحان الله عقب میافتم! از حضرت پرسیدند: بار شتر چیست؟ نفرمود: صد هزار هسته خرما! فرمود: صد هزار درخت خرما! یعنی نگاه حضرت این بود که هر هسته میتواند یک درخت باشد. روایت داریم بچهها را بچه نبینید، اینها مردم آینده هستند. به بچه به عنوان مرد آینده نگاه کنید نه بچه امروز.
3- یأس دشمنان؛ اگر آمریکا بداند همه ایرانیها کمر بستند برای کار، به فکر فرو میرود. مأیوس میشود و میگوید: ما حریف اینها نمیشویم. منتظر فرصت هم نباشند. آیت الله هاشمی رفسنجانی که خدا رحمتشان کند، وقتی در زندان بود، فقط به ایشان قرآن داده بودند. ایشان یک دفتر سفید میگرفت، کلمه به کلمه قرآن را فکر میکرد که از این کلمه چه چیزی درمیآید. بار دوم که از خانواده به دیدن ایشان میآمدند، دفتر را میداد و یک دفتر دیگر میگرفت. این دفترها بعد از انقلاب به تفسیر راهنما تبدیل شد. بیست جلد تفسیر نوشتند که حرفهای خوبی هم دارد. این انگیزه کار مهم است. الآن 12 میلیون بچه در خانه بیکار نشستند. بعضیها کوچک هستند و از آنها کاری برنمیآید. ما گفتیم: از هر ده بچه، یک نفر را حساب کنیم، 200 هزار نوجوان داریم. بعضی از مسئولین مملکتی میگویند: کار برنامهریزی و جمع بندی و هماهنگی میخواهد. یا القاب درست میکنند. بخاطر آن القاب بعضیها تمکین نمیکنند. ما باید دست به کار شویم.
4- برای سلامتی خوب است. آدمی که کار میکند سلامت است. روستایی ما از شهری سالم تر است. از وقتی همه چیز ماشینی و برقی شد، رشد بیماری در ما بیشتر شد.
5- آدمی که کار میکند عزیز است. چشمش به مادرش نیست، چشمش به شوهرش نیست. خودش احساس استقلال میکند. مثل توتی که از درخت میکنیم و میخوریم، خوشمزه تر از توتی است که میخریم و میخوریم. هم در جامعه عزیز است و هم در بین الملل. یکوقت میگویند: آمار بیکاری در کشور زیاد است، هرچه بیکار کمتر باشد آن کشور عزیزتر است.
یکوقتی من خدمت مقام معظم رهبری گفتم: این پول نهضت سوادآموزی را بدهیم به این جوانهای لیسانسی که میخواهند ازدواج کنند. ایشان فرمود: برای جمهوری اسلامی حتی یک بیسواد هم زشت است! کشور ما با «اقرأ» شروع شد. اولین آیه در دین ما «اقرأ» است. یعنی برو درس بخوان! اینکه با «اقرأ» شروع شد، زشت است ما میلیونها بی سواد داشته باشیم. الآن که تابستان است بیسوادهایی که در خانه هستند نمیتوانند روزی نیم ساعت پیش کسی که باسواد است درس بخوانند؟ روزی ده دقیقه درس بخوانند؟ باز هم باید پول از دولت بگیریم؟ همت نکردیم.
قدیم که بردهها را میفروختند، بردهای که هنر داشت گرانتر بود. مثلاً بردهای که مرجع بود گرانتر از برده بیکار بود. یک کسی رفت برده بخرد، دید برده خیلی گران است. گفت: برده چند است؟ گفت: اینقدر… گفت: چه هنری دارد؟ گفت: نگاه میکند به یک نفر میفهمد تشنه است یا نه؟ گفت: ما چنین علمی نشنیدیم. برده را خرید و یک غذای چرب و شوری هم درست کرد و سران کشوری و لشگری را دعوت کرد. سفره را پهن کرد و آب هم نگذاشت. غذای چرب و شور عطش میآورد. از بین اینها یک نفر گفت: یک لیوان آب میخواهم. این برده نگاه کرد، گفت: دروغ میگوید. از آن طرف سفره یک نفر گفت: آب! گفت: این هم دروغ میگوید. همه با هم گفتند: آب، آب! گفت: این جوسازی است، مقاومت کنید. من تشنه شناس هستم! یکی از اینها گفت: مرگ بر تشنه شناس! خودش لیوان آب را برداشت و بیرون رفت. گفت: این تشنه بود! این که نشسته میگوید: آب، پیداست تشنه نیست. ما هنوز تشنه نشدیم. دلمان با القاب خوش است.
مسأله دیگر استقلال است. قرآن یک آیه دارد میگوید: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» (نساء/141) خدا میداند اگر مسلمانها قدرتی که امام خمینی داشت را داشتند، یک قطره خون امام خمینی را در اقیانوس اطلس میریختند، اقیانوس اطلس را به آمپول تبدیل میکردند، به همه بی غیرتهای دنیا میزدند، با غیرت میشدند. چون ایشان فرمود: سربازها از سربازخانه فرار کنند. شیر نفت را ببندید. اگر کشورهای اسلامی جنس غربی را نخرند، کمر آمریکایی و اروپایی میشکند. ما بی عرضه هستیم. یکوقت آیت الله رضوانی در شورای نگهبان، استاد ما بود. مهمان ما شد. پلو برایش گذاشتند، گفتند: روغنش کم است، گفت: روغنش کم نیست، برنجش زیاد است. حالا آمریکا قوی نیست، ما ضعیف هستیم. دلمان خوش است که این پارچه حتماً فلان آرم باشد. نباشد چه میشود!؟ حتماً این جنس باید خارجی و ساخت فلان کشور باشد.
آدمی که کار میکند پول دارد. پول که دارد، راه ازدواج هم باز میشود. آدمی که کار و مهارت دارد، پول هم دارد و داماد هم میشود. ایام فراغتش هم پر میشود. پر کردن ایام فراغت خیلی کار مهمی است. صدا و سیما باید بجنگد. هر استانی مهارتهای آن استان را نشان بدهد. این استان ترشی میسازد. این خیاطی میکند. این فرش میبافد. ما سوزن داریم، نخ هم داریم اما خیاط نیستیم. تقریباً در همه خانهها باسواد هست. خوب بگویند: روزی نیم ساعت بیایید روزی یک کلمه یاد بگیرید.
مسأله امید؛ آدم یک خرده پول جمع کرد، شارژ میشود یک مقدار دیگر هم جمع کند. پول، پول میآورد. یعنی اگر این بچه یک کاری کرد، شما یک مبلغی دادی و گفت: این برای کار امروز است، به او میچسبد و فردا هم با انگیزه بیشتری میآید. این امید بیشتر میشود.
پیروی از سنت پیغمبر و اهلبیت؛ اینها خیلی طرفدار کار بودند. یک عدهای خدمت امام صادق(ع) رسیدند. پرسید: شغل شما چیست؟ گفت: کار ندارم. تو گفت: من کار ندارم، حضرت سرش را پایین انداخت. فرمود: «سقط من عینی» از چشم من افتادی! جوانی هستی و کار نداری. گاهی حدیثهای تندی داریم. امام صادق(ع) فرمود: دوست دارم شلاق بر سر طلبهها بزنم، که فقیه شوند.
خدا آیت الله العظمی گلپایگانی را رحمت کند. یکبار سر درسش بودیم. قبل از انقلاب گفت: ما گاهی که میفهمیم طلبهها کم درس میخوانند، آنقدر غصه میخورم که تب میکنم. این غیرت مهم است. دلمان بسوزد این پسر همسایه و پسر عمه بیکار است. اگر غصه بخوریم خدا راهنمایی میکند. بی خیال نباشیم، برای ما مهم باشد.
مسأله دیگر این است که گناهها کم میشود. خیلی از گناهها بخاطر بیکاری است. بیکار است دست به فساد میزند و گناه میکند. این آمار گناهان کم میشود.
ولخرجی کم میشود. چون آدمی که پول مفت بدست آورد، مفت هم خرج میکند. اگر کسی کار کرد و پول بدست آورد دیگر ولخرجی هم نمیکند. این از برکات کار است. استعدادها شکوفا میشود. خلاقیت به وجود میآید. «کار نیکو کردن از پر کردن است» انسان وقتی دست به کار شد، معمار ما وقتی برج میسازد، زمین بغلی را مثل دیگری نمیسازند. در برج شانزدهم یک چیزهایی است که در برج پانزدهم نیست. در برج 24 یک ابتکاری است که در برج 23 نیست. جلسههای سخنرانی من با هم فرق دارد. به یک جلسه نمره هجده میدهم، به یک جلسه نمره هفده میدهم. چون هر بار با اصطلاحات آشنا میشوم. الآن هر چیزی مهارت میخواهد. حتی برای تکان دادن دست هم باید دوره دید. یک بنده خدایی سخنرانی میکرد، دستش را بی ربط تکان میداد. میگفت: یوسف در چاه رفت، دستش را بالا میبرد! بعد میگفت: پیغمبر به معراج رفت! دستش را پایین میبرد.
ما یک استاد داشتیم، سرش را تکان که میداد گوشه عمامهاش شل میشد، هرچه درس میداد ما متوجه نمیشدیم. یعنی حواس ما پرت میشد. معلم با چه قیافهای سر درس برود. من اگر روی منبر رفتم، اگر در چهار انگشت من انگشتر باشد، تا میخواهم بگویم: امام صادق فرمود: دنیا ارزش ندارد! طرف میگوید: چهار تا انگشتر دارد، تازه میگوید: دنیا ارزش ندارد. یعنی همین انگشترها باعث میشود حرف من از اثر بیافتد.
در سخنرانی تلویزیون ساعت مچی را نشان ندهید. نه اینکه حرام باشد. تا میآیم ساعت مچیام را نشان بدهم، این حواسش به ساعت من میرود. همه اینها نیاز به مهارت دارد. یک آقایی پیشنماز بود، میخواست مُهر بخرد، مُهر چهارگوش میخرید. گفت: مُهر گرد نخرید. گفت: یکبار پیشنماز بودم، مُهر من گرد بود. تا آمدم بگویم: «سبحان ربی الاعلی و بحمده» تا سرم را برداشتم مُهر چسبیده بود، افتاد و رفت. حالا پیشنماز هستم و مُهر هم ندارم. اینها مهم است.
بنده خدایی وقتی میخواست جوراب بخرد، همه را یک رنگ میخرید. گفتم: چرا؟ گفت: برای اینکه وقتی یکی سوراخ شود، باید هر دو را دور بیاندازم. اما اگر همه یک رنگ باشد، یک لنگه را عوض میکنم. این شکم مدیریت میخواهد. الآن خلبانهای هواپیما دو نوع غذا میخورند، اگر یک نفر کتلت بخورد، او باید نان و پنیر بخورد. برای اینکه اگر غذای یکی فاسد باشد و بیمار شود، دیگری بیمار نشود. اصلاً همین تکان دادن مژه مدیریت میخواهد. همه کاری مدیریت میخواهد. شما شبی که برای دخترت گوشواره میخری، هر نصیحتی کنی، میگوید: چشم! آن شبی که دخترت را به هر دلیل توبیخ میکنی، آنوقت حرف بزنی اثر ندارد. زیر نمره بیست نصیحت کنی شاگرد گوش میدهد. زیر نمره صفر اثر ندارد.
وقتی دست به کار زدیم خلاقیت رشد میکند. رقابت سالم ایجاد میشود. خوب است مدیر کل و استاندار ایجاد رقابت کند. سلیمان میخواست تخت بالقیس را از منطقهای کوچ بدهد. «أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها» (نمل/38) چه کسی تخت بالقیس را بیاورد؟ یکی گفت: سلیمان تا نشستهای میآورم. «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ» (نمل/39) قبل از اینکه بلند شوی میآورم. یکی گفت: «قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک» (نمل/40) قبل از اینکه مژه بر هم بزنی میآورم. این رقابت است. تلفن همراه را برمیداری، شماره میگیری و با آمریکا حرف میزنی. اخیراً تشکیلات رشد پیدا کرده است، عکس طرف را هم در آن طرف دنیا میبینی. یعنی اول صوت بود و بعد تصویر شد. قرآن میگوید: شما میتوانی با یک مژه کاخ را بیاوری. نه صدا و عکسش را بیاوری، خود کاخ را بیاوری. این پیشبینی را قرآن کرده است. یکی از یاران حضرت سلیمان گفت: یک علمی دارم که در اثر این علم قبل از اینکه مژه بر هم بزنی، ساختمانش را میآورم. پس این چیزی بالاتر از تکنولوژی امروز ماست.
رقابت چیز خوبی است. حضرت رسول برای کندن خندق فرمود: هر بیست متری برای چند نفر و تقسیم کار کرد. بعد خودش هم اولین کلنگ را زد. باید تقسیم کار کرد. باید سرود یاد اینها داد. گفت: وقت کندن این سرود هم بخوانید. همینطور که بیل میزد، امید هم میداد. میگفت: این جرقه یعنی ما فلان جا را فتح خواهیم کرد. یعنی امید میداد، کلنگ اول را زد که تشویق شود، تقسیم کار کرد، ایجاد رقابت کرد. آنوقت گفت: خودتان همدیگر را پیدا کنید. ابوبکر و عمر با هم شدند. حضرت علی و پیغمبر با هم شدند. طلحه و زبیر با هم شدند. فقط بیست نکته مدیریتی در جنگ خندق هست. گاهی هم که زمین سخت میشد، پیغمبر کمک او میرفت. این خودش دلیل بر این است که گروههایی که دلالت میکنند اگر یک گروهی وا ماند، مدیر سراغ آنها برود. ما اسلام را نشناختیم.
من غصه میخورم که 55 سال است آخوند هستم ولی نفهمیدم. ما از اسلام پوست فهمیدیم. در همین «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُون» (تین/1) دو تا رساله دکترا است. همه ایرانیها حفظ هستند. قسم به انجیر و زیتون، چرا نمیگوید: قسم به انجیر و انار!؟ چرا این دو با هم است؟ رابطه این دو میوه در غذاشناسی چیست؟ قرآن الکی نیست. قرآن کتاب عادی نیست. «تَنْزِیلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى» این از جانب کسی است که آسمانها را آفرید. یعنی ریشه در آسمانها دارد. ما نمیفهمیم حساب ما جداست. یا مثلاً اسم انجیر یکبار در قرآن است. ولی زیتون شش بار در قرآن آمده است. یک رازی درونش است. خارجیها تحقیق کردند که خوردن یک انجیر و شش زیتون آثاری دارد که چهار تا و هفت تا ندارد. اگر به شما گفتند: 34 متری را بکنی به گنج میرسی، 35 متری را بکنی به گنج نمیرسی. 34 بار بعد از نماز الله اکبر بگو. 33 بار الحمدلله بگو. دارو را باید سر ساعت بخوری. رقابت سالم و کمک به مردم، آدمی که کار میکند، پول دارد. پول هم دارد باقیات الصالحات انجام میدهد و با پول خودش بانی خیر میشود.
آدمی که کار میکند با تولید گران دیگر هم آشنا میشود، شرکت راه میاندازد. همکارها را میشناسد. کارهای اینها را بازدید میکند.
امنیت جامع، کشوری که نان ندارد، عزت ندارد. کشوری که نان ندارد و عزت ندارد مورد طمع دشمن است. همیشه برده است و همیشه چشمش به دست دیگران است.
آدمی که کار میکند بچههایش هم تولیدگر بار میآیند. بچه شوفر، شوفر میشود. بچه نویسنده، نویسنده میشود. چون ظرفیت هست. اگر کسی ناجی غریق است بچههایش هم شنا یاد بگیرند. چون شغل خودش ناجی است.
قرآن میگوید: مثل فلانی باش «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحریم/11) ببین زن فرعون چطور است. من در تفسیر نور این را آوردم که زن فرعون بیست سنت معروف ما را شکست. مثلاً میگوییم: با یک گل بهار نمیشود. زن فرعون میگوید: باسمه تعالی غلط کردی. با یک گل بهار میشود. من یکی بودم ولی در تاریخ ماندگار شدم. خانمها تابع شوهرشان هستند. باسمه تعالی اینطور نیست. زن فرعون تابع فرعون نبود. میگوید: از زن فرعون یاد بگیرید ولی از یونس پیغمبر یاد نگیرید. «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوت» (قلم/48) یونس خسته شد، عصبانی شد، نفرین کرد. میگوید: تو نه خسته شو، نه عصبانی شو و نه نفرین کن. «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوت» مثل یونس نباش، مثل زن فرعون باش. پیداست جنسیت مطرح نیست.
یکی از انقلابهایی که باید بشود، به من میگویند: چرا حرف تکراری میزنی؟ شما یک گل را یکبار بو میکنی؟ بچه را یکبار میبوسی؟ همه مردم همیشه پای تلویزیون نیستند و بعضی چیزها را باید مکرر گفت که به گوش همه برسد و یک فرهنگ شود. ما باید الگو داشته باشیم که بگوییم: فرمانده این پادگان پانصد درخت تزئینی کاشت، به درخت میوه تبدیل کرد. الآن سربازها در پادگان میوه تازه میخورند. اگر تو این کار را کردی، ما تو سرباز را سرهنگ میکنیم. اگر شما به ده تا سرباز خیاطی یاد بدهی، از خدمتت کم میکنیم. امام خمینی به احدی رهبر نگفت، رهبر من فلانی و فلانی است. به یک سیزده ساله رهبر گفت. گفت: حسین فهمیده رهبر من است. چرا؟ برای اینکه از خودش هنر نشان داد. چوب را بدهیم و بگوییم: اگر شما در و پنجره ساختی، دکترای نجاری داری. همینطور محفوظات و مدرک میدهیم و هیچ خاصیتی هم ندارد. آنوقت نتیجهاش میشود که الآن میفهمیم هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، آمار جمعیتش کمتر نیست. این پیداست مدرک و محفوظات مشکل دنیا را حل نمیکند. اینکه مقام معظم رهبری فرمود: نباید آن طرف دنیا بنشینند و برای ما تصمیم بگیرند، ما خودمان تصمیم بگیریم که چه باعث شد امام در مقابل دنیا ایستاد. چه باعث شد هشت سال بمباران شدیم و یک وجب از زمین را به دشمن ندادیم. اگر برای دانشگاه فرهنگیان میخواهیم چهل هزار معلم تربیت کنیم، اصطلاحهای خارجی را کنار بگذاریم، بگوییم: ما چند تا فرهنگی داریم که چهل سال در ایران معلم بودند. اینها استاد دانشگاه شوند. اگر کسی سیکل دارد ولی چهل سال است معلم موفقی است، این استاد دانشگاه فرهنگیان است. اگر کسی سیزده دکترا دارد ولی بیست نفر را تربیت نکرده هم نباید رئیس شود. باید خطشکن باشیم.
شریعتی: در هفته دوم پنجمین دوره قرآن کریم از مقام ارزشمند خاتم المحدثین حاج شیخ عباس قمی یاد میکنیم. امروز آیات نورانی صفحه 10 قرآن کریم را از شهر کاشان تقدیم شما خواهی کرد.
«إِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ«62»وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ«63» ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ«64» وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِین«65»فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ«66» وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ«67» قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ«68» قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ«69»
ترجمه: همانا کسانى که (به اسلام) ایمان آورده و کسانى که یهودى شدند و نصارى و صابئان، هرکس که به خدا و روز قیامت ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس براى آنها در نزد پروردگارشان، پاداش و اجر است و بر آنها ترسى نیست و آنها محزون نمىشوند. و (یاد کن) زمانى که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما بالا بردیم (و گفتیم:) آنچه را (از آیات و دستورات خداوند) به شما دادهایم، با قدرت بگیرید و آنچه را در آن هست، به خاطر داشته باشید (و به آن عمل کنید) تا پرهیزگار شوید. سپس شما بعد از این جریان (که کوه طور را بالاى سر خود دیدید، بازهم) روىگردان شدید و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود قطعاً از زیانکاران بودید. قطعاً شما از (سرنوشت) کسانى از خودتان که در روز شنبه، نافرمانى کردند (و به جاى تعطیل کردن کار در این روز، دنبال کار رفتند) آگاهید، ما (به خاطر این نافرمانى) به آنان گفتیم: به شکل بوزینه باشید در حالب که مطرود هستید. ما این عقوبت را عبرتى براى حاضران معاصر و نسلهاى بعدشان و پندى براى پرهیزکاران قرار دادیم. و (بخاطر بیاورید) هنگامى که موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان مىدهد (براى یافتن قاتل) ماده گاوى را ذبح کنید، گفتند: آیا ما را به تمسخر مىگیرى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه مىبرم از اینکه از جاهلان باشم. (بنىاسرائیل به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن کند که آن چگونه (گاوى) است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مىفرماید: ماده گاوى که نه پیر و از کار افتاده باشد و نه بکر و جوان، (بلکه) میان این دو (و میان سال) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید. (آنان به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن سازد که رنگش چگونه است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مىگوید: آن ماده گاوى است زرد یک دست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد!
شریعتی: نکات پایانی را بفرمایید و یادی از حاج شیخ عباس قمی و انشاءالله دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای قرائتی: یکوقت کسی یک متلکی نسبت به مفاتیح حاج شیخ عباس قمی گفت. ایشان مجتهد نبود، حدیث شناس بود. فقیه رسمی نبود و خودش هم تقلید میکرد. من از آیت الله مشکینی شنیدم که حاج شیخ عباس فقیه نبود. کتاب ایشان همه کتابها را کنار زد و کنار قرآن رفت، هر خانهای یک قرآن است یک مفاتیح هم در کنارش هست. رفتم نجف سر قبر کمیل گفتم: ای کمیل نمیدانم چه کردی. ولی سه صفحه از دعای کمیل را رونویس کردی، دعای کمیل مشهور شد. افرادی هستند هزاران صفحه پژوهش میکنند و تحقیق میکنند و هیچ خاصیتی ندارد. یک نفر گفت: شما مفاتیح را باز کن. نوشته: دعای ساعت اول روز، دعای ساعت دوم، این دینی که شما گفتید، یعنی دائم دعا بخوانیم. مردم رفتند فضا را تسخیر کردند، تو نوشتی دعای چهارم و پنجم! گفتم: من چه کنم تو متوجه نمیشوی؟ گفتم: این مثل این است که شما میگویی: تهران- قم ساعت هشت! تهران- قم ساعت نه! این معنایش این نیست که هی قم بروی و برگردی. میخواهد بگوید: هر ساعتی خواستی بروی، ماشین هست. داروخانه شبانه روزی معنایش این نیست که شبانه روز دارو بخر، میخواهد بگوید: هر ساعتی خواستی دارو بخری، داروخانه باز است.
یک کسی آمد پیش من گفتم: میدانی خودسازی یعنی چه؟ یک کسی در خیابان راه میرفت، نگاهش به شکمش بود. گفتم: چرا نگاهت به شکمت است؟ گفت: دکتر گفته مواظب شکمت باش. خمیر گیر از سحر تا اینکه آرد را نان کند، تا ساعت نه صبح وقت ندارد. ولی ساعت نه که نانش پخته شد، یک ساعت وقت دارد. میگوید: اگر این ساعت دعا نشد، دعای برای این ساعت داریم.
خدایا به آبروی همه آبرومندان به ما توفیق بده اسلام را درست بفهمیم. درست عمل کنیم و درست به نسل نو منتقل کنیم. در فهم و عمل به اسلام ما را سر در گم قرار نده.
شریعتی: بهترینها نصیب شما شود. «والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»