امدادهای الهی برای اهل ایمان
2- وعده خداوند درباره یاری پیامبران و پیروان
3- ساختن کشتی نوح با طرح و نقشه الهی
4- خارج ساختن یوسف از قعر چاه به اوج جاه
5- آرامش و امنیت، امداد الهی در برابر دشمن
6- اعطای حکومت به پاکان و صالحان
7- نقش سختیها در رشد و پرورش استعدادها
8- سخن حضرت زینب سلاماللهعلیها در برابر یزید
موضوع: امدادهای الهی برای اهل ایمان
تاریخ پخش: 01/09/97
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
به مناسبت اینکه بحث در ماه ربیع الاول سال 97 در ایامی است که مربوط به پیغمبر اسلام، میلاد پیغمبر و امام صادق(ع) هست من یک مقدار در مورد نصرتهای الهی صحبت میکنم. چون گاهی وقتها مشکلاتی پیش میآید که این مشکلات در عقیده مردم هم اثر میگذارد، سیل هست، زلزله هست، تحریم اقتصادی هست، عملکرد بعضی از مسئولین هست، تورم و گرانی هست، مشکلات حسابی مردم را در منگنه میگذارد. قرآن برای اینکه این… اینها همیشه بوده است. این تحریمها بوده است. عملکرد بد بوده است. همه اینها بوده است.
1- پایان سختیها، گشایش و آسانی
ولی قرآن دوازده کلمه «عُسر» دارد. عسر یعنی درد سر! یُسر یعنی آسانی، در قرآن دوازده تا عُسر است و 36 تا یُسر است. یعنی دوازده مرتبه گفته: سختی، 36 بار گفته آسانی، «ان مع…» کمک کنید… «انَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا» (انشراح/ 6)، «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (شرح/5) دو تا اینجاست، یکجای دیگر قرآن میفرماید: «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً» (طلاق/7) این خودش یک درس است. بالاخره ظهر عاشورا همه رقم سختی در کربلا بود اما بعد از ظهر عاشورا دیگر راه برای امام حسین باز شد و فشارها روی بنی امیه آمد،«انَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا» این ایامی که تلخی پیش میآید اینها را خوب است آدم به خودش تلقین کند.
در قرآن از نصرت الهی در مورد پیغمبران و مؤمنان زیاد تکرار شده است. یک آیهاش را مینویسم که این نمونه باشد. موضوع بحث: [پای تخته مینویسند] امدادهای الهی دربارهی انبیاء، پیامبر اسلام و اهل ایمان. این امدادها، قرآن بخوانم. «انّا» یعنی حتماً ما، «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» (غافر/51) بعضیها فکر میکنند فقط قیامت مؤمنین راحت هستند، «و الآخره» کلمه «إِنَّا» یعنی حتماً، لام لَ در ادبات عرب یعنی حتماً، مثلاً «انّ الانسان لفی خُسر»، «انّ الانسان لیطغی»، «إِنَّا لَنَنْصُرُ» این لام یعنی حتماً، پس «إِنَّا» یعنی حتماً، لام لَ یعنی حتماً. پس چه شد؟ «إِنَّا لَ» یعنی حتماً حتماً، «نَنْصُرُ» فعل مضارع است. در ادبیات عرب فعل مضارع برای همیشگی است. یعنی ما همیشه این کار را میکنیم. فکر نکنی یک جرقه بود و تمام شد و رفت. در طول تاریخ ما انبیاء را یاری میکنیم. الآن فرعون مطرح است یا موسی؟ عیسی مطرح است یا دیگران؟ بنی امیه مطرح است یا بنی هاشم؟ درگیری بوده، سختی بوده و جنگ بوده، ببینیم آخر خط برنده کیست؟امام خمینی موفق شد یا شاه؟ رضاشاه موفق شد یا شیخ عبدالکریم حائری؟ سختیها هست، باید مقاومت کرد. البته هنوز ما به سختیهایی که پیشینیان داشتند نرسیدیم. خدا همه اموات را رحمت کند. یک تکه نان کوچک بود به اندازه دو سانت روی زمین افتاده بود. بچه بودم با پدرم راه میرفتم، پدرم خم شد این نان را برداشت و فوت کرد. گفتم: این نان میکروب دارد، گفت: میکروب دارد ولی بنده بودم که رفتم دکان مغازه نانوایی ایستادم تا نانوا بیاید، آرد را خمیر کرد و پخت، جمعیت زیاد بود و به ما نان نرسید، گریه کنان به خانه برگشتم. ما این روزگار را دیدیم.
2- وعده خداوند درباره یاری پیامبران و پیروان
البته برای «رُسُل» نیست،«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا»، «وَ الَّذِینَ آمَنُوا» یعنی ما طرفداران انبیاء را هم کمک میکنیم. یکوقت رضا شاه هرکس عمامه سرش بود برمیداشت. میخواست نسل آخوند نباشد. در همین زمانی که ایشان هم چادر را برمیداشت و هم عمامه را برمیداشت و هم نمازها را تعطیل میکرد، مؤسس حوزه علمیه استاد امام خمینی، مؤسس حوزه علمیه و استاد همه مراجع، آقای گلپایگانی و همه علمای درجه یک شاگرد ایشان بودند. ایشان برداشت حوزه علمیه درست کرد. گفتند: حواست کجاست؟ تمام شد. مسجد بسته، حجاب را بردارید، ایشان یک حرفی زد، حرفش را برای شما بزنم. گفتند: تمام شد، در زمان رضا شاه شما داری حوزه علمیه درست میکنی؟ ایشان گفت: اگر امام حسین یار نمیداشت چه میشد؟ صبح عاشورا او را میکشتند. این 72 نفری که دور امام حسین بودند، اینها باعث شدند امام حسین نصف روز زنده نگه داشتند، نبودند هم نبودند منتهی اگر نبودند صبح شهید میشد و بودند ظهر شهید میشد. ولی ما در طول تاریخ سلام به یاران امام حسین میکنیم و میگوییم: «یا لیتنی کنت معکم» خوشا به حال شما که یاران امام حسین بودید. برای اینکه اینها نصف روز امام حسین را زنده نگه داشتند. میگفت: رضا شاه دین را بردارد. ما اگر بتوانیم یک ساعت دین را حفظ کنیم، یک ساعت هم یک ساعت است. ممکن است شما بگویی: حریف کشور نمیشوم. حریف خانمت که میشوی. حریف شوهرت که میشوی. حریف بچه و حریف خودت که میشوی. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» خدا شما را هم نصرت میکند. «فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» بله در همین دنیا! قیامت که معلوم است. در همین دنیا هم یاری میکند.
چقدر سید را کشتند؟ مسخره میکردند پیغمبر را و میگفتند: پیغمبر ابتر است. ابتر یعنی چون پیغمبر ما دو تا پسر کوچک داشت در بچگی مردند، آن چه از پیغمبر باقی ماند زهرا(س) بود. زمان جاهلیت هم دختر را جزء آدم حساب نمیکردند. انسانها میگفتند: پسر، دختر را میگفتند: نه، میگفتند: پیغمبر ما ابتر است یعنی بمیرد، اجاق را چه میگویند؟ اجاق کور میشود یعنی دیگر نسلش ابتر است و عقبه ندارد. قرآن گفت: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) دشمنت عقبه ندارد. یک آیه داریم قرآن میگوید: «وَ بَنِینَ شُهُودا» (مدثر/13) یک نفر ده تا پسر 120 کیلویی داشت. حالا 120 کیلویش در قرآن نیست… ده تا پسر دانه درشت داشت، «وَ بَنِینَ شُهُودا» میگفت: هیکلها را ببین، ولی ده تا پسرش محو شد و پیغمبر با یک دخترش مطرح شد. در همین دنیا،«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» بنی عباس هرکس را به زیارت کربلا میرفت دستش را قطع میکردند و تحت تعقیب قرارش میدادند. بعد از هزار و دویست و چند سال امام حسین زوار چند میلیونی دارد. یعنی خدا به وعدههایش وفا کرد.
3- ساختن کشتی نوح با طرح و نقشه الهی
حضرت نوح «نَجَّیْناه» نوح 950 سال فقط پیغمبر بود و سن نوح بیش از 950 سال بود. فقط 950 سال پیغمبر بود، حالا قبلش چقدر بوده که پیغمبر نبوده نمیدانم. 950 سال تبلیغ کرد و چند نفری، چند آدم به او ایمان آوردند. خدا به نوح گفت: یک کشتی بساز. در کویر ایشان هم کشتی ساخت. حالا مگر کشتی سازی بلد بود؟ گفت: خودم میگویم چه کار کن. «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ» (هود/37) «اصنع» صنعت، صنعت کشتی «بِأَعْیُنِنا» یعنی خودم دارم میبینم، «وَ وَحْیِنا» عربیهایی که میخوانم قرآن است. من به تو وحی میکنم. اینجا را میخ بکوب، اینجا را اره کن، قدم به قدم خودم میگویم چه کن. یک کشتی بزرگ ساخت، قرآن میگوید: هرکس آمد برود یک متلک گفت. «کُلَّما مَرَّ» یعنی بدون استثناء، «مرَّ» یعنی مرور کرد، «عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ» هر گروهی که از کنار نوح میگذشتند، «سَخِرُوا» مسخره میکردند. البته حضرت عباسی جای مسخره هم بود. کشتی را کنار دریا میسازند که درون آب برود. میگفتند: در این کویر چطور میخواهی کشتی را به آب بیاندازی؟ خدا گفت: تو کشتی را بساز، آب را من میآورم. به جوانها میگویی: داماد شو. میگوید: پولم کو؟ بابا ازدواج کن خدا پولش را میرساند. دو تا بچه بیشتر داشته باشم، نمیتوانم. نه خانم تو بی عرضه هستی، افرادی هستند بچههای متعدد دارند و همه هم با عرضه هستند. آدم نمیرسد تربیتش کند، دروغ است. آدم هست دوازده تا بچه دارد یکی از یکی بهتر، آدم هست دو تا بچه دارد گوساله! ما هیچ دلیل علمی و تجربی نداریم که آنهایی که بچهشان کمتر است تربیتشان بهتر است.
آیت الله العظمی حکیم، سید محسن شانزده تا اولاد داشت. فامیل آیت الله حکیم 63 شهید دادند. برادر، پسر برادر، داماد، هرکس بود و نبود 63 نفر را صدام از اینها کشت. شانزده تا اولاد داشت بچهها یکی از یکی بهتر! آدم هست یک بچه دارد… تو کشتی را بساز و کار نداشته باش. وقتی خدا گفت: این کار را بکن انجام بده. «کُلَّما مَرَّ» هرکس آمد برود، یکی گفت: حضرت نوح، نوح! کشتی میسازی؟ مثل اینکه پیغمبری تو گل نکرد به نجاری افتادی؟ ای متلک میگفتند. امان از این متلکها! یکی آمده بود مکه همه رفتند سوغاتی بخرند، ایشان گفت: من سوغاتی نمیخرم ولی برای اینکه دست خالی نباشیم یک چوب خلال خرید. یک زوار دید گفت: چوب خلال خریدی؟ معلوم است ما نان خالی میخوریم و شما گوشت مرغ میخورید و نیاز به خلال داری. یعنی کسی خواسته باشد متلک بگوید، حرف مردم… من یک خاطرهای را… صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
یکبار مکه در مسجد الحرام نشسته بودم، دستم روی زانو بود و داشتم با بغلدستیام حرف میزدم یک نفر آمد دست مرا بوسید و رفت. من چون مشغول حرف زدن بودم توجه نکردم، چون بوسیدن که گاز نگرفت، همینطور لبش را گذاشت و برداشت و من نفهمیدم. یک نفر آمد گفت: آقای قرائتی دعا کن خدا تکبر شما را بگیرد! گفتم: خدایا تکبر مرا بگیر! از ما چیزی دیدی؟ گفت: آره، یک پیرمرد آمد دست شما را بوسید، باید دستت را پیش گیری، چرا اجازه میدهی یک پیرمرد دستت را ببوسد؟ گفتم: والا خدا میداند اصلاً نفهمیدم. یک گنجشک آمد روی درخت نشست، وقتی میخواست برود گفت: درخت مواظب باش بلند میشوم. گفت: اصلاً آمدنت را نفهمیدم که تو میگویی مواظب باش دارم میروم. گفتم: نفهمیدم ولی در عین حال حواسم را جمع میکنم. تشکر! حواسم را جمع کردم. با بغل دستی که حرف میزدیم باز داشتیم ادامه میدادیم، یکی دیگر آمد ببوسد، چون حواسم جمع بود تا آمد ببوسد، دستم را پیش گرفتم. دوباره یکی دیگر گفت: آقای قرائتی دعا کن خدا تکبرت را بگیرد. گفتم: خدایا تکبر مرا بگیر. چیزی از من دیدید؟ گفت: بله، یک پیرمرد با عشقی میآید دست تو را ببوسد، چرا دستت را پیش میگیری؟ گفتم ما چه خاکی بر سرمان کنیم؟ (خنده حضار) هرکاری بکنی همین است که هست. اگر خواسته باشی با نخ دهان مردم را بدوزی، نخ کم میآید چون هی میدوزی و پاره میشود. «انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» نوح! از کسانی که به نوح ایمان آوردند سوار کشتی شدند، آب از زمین و آسمان جوشید، زمین زیر آب رفت و مؤمنین نجات پیدا کردند. این نصرت برای حضرت نوح است. ابراهیم را در آتش انداختند. خدا به آتش گفت: «بَرْداً وَ سَلاما» (انبیاء/69) «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً» آتش برای ابراهیم گلستان میشود.
قوم لوط اهل لواط بودند، لواط علنی، وسط خیابان و وسط کوچه، در جلسه علنی و روبروی هم، هرچه حضرت لوط… خدا به لوطگفت: تو زن و بچه را بردار و از این شهر بیرون برو و من شهر اینها را زیر و رو میکنم. کاری ندارد، الآن جنگلهای آمریکا دارد میسوزد. کالیفرنیا، این مقداری که آمریکا به ما ضرر میزند خودش دارد میسوزد، چوب خدا سیلی ندارد. البته ما راضی نیستیم هیچ جنگلی بسوزد. اسلام اجازه نمیدهد جنگل بسوزد، حتی میگوید: اگر درختانش زمین است حق نداری درخت را اره کنی و ساختمان کنی. مگر اینکه به جای درخت یک درخت بکاری. یکی از آرزوهای من این است که پادگانها همه درختهایش درخت میوه شود. اینقدر غصه میخورم در پادگانها میبینم دو سه هزار جوان گرسنه و تشنه و بی میوه ایستادند و درختها هم درخت زینتی است. خوب نمیشود… نمیشود این درخت، درخت میوه باشد؟ اشکال دارد در پادگانهای ما درخت میوه باشد؟ آب هست و زمین هست، شکم گرسنه هست، هوا هم داغ است، میوه هم میخواهم پول و بودجه نیست. یک اراده نیست که این درختها را به درخت میوه تبدیل کند. سبزی که میکاریم این سبزیها را، به لوط گفتیم: برو بیرون، شهر را زیر و رو میکنیم.
4- خارج ساختن یوسف از قعر چاه به اوج جاه
یوسف در چاه بود دیدید چطور عزیز شد؟«انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» چرا من بگویم. من یکی یکی میخوانم و شما این کلمه را بگویید، «انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» از این به بعد نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. این هم تا یوسف که نگفتید.
شعیب، قرآن درباره شعیب میگوید: «نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» (هود/94) «انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» فهرست وار بگویم که تمام شود. صالح؛ قرآن میگوید: «نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه» (هود/66) یعنی فکر نکن ما انبیاء را حفظ میکنیم، منتهی «معه» نمیگوید: «آمنوا به» ما در قرآن یک «آمنوا به» داریم، یک «آمنوا له» داریم، یک «آمنوا معه» داریم. «آمنوا معه» یعنی غیر از اینکه ایمان بوده، با او همراه بودند تا آخر. برادر بودن فایده ندارد، یوسف ده برادر داشت ولی بی وفا، امام حسین یک برادر داشت، ابالفضل ولی با وفا، کیلویی نیست که آدم بگوید: چند کیلو برادر دارم و چند کیلو خواهر، گاهی ده تا برادر هیچ خاصیتی ندارند، گاهی یک برادر همه خاصیتی دارد. یونس در شکم ماهی گیر کرد، «نجیناهُ» نجاتش دادیم. «انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا»
حضرت عیسی را خواستند بگیرند بکشند، خداوند عیسی را به آسمان برد. الآن هم زنده است و در آسمانهاست، معراجی که برای پیغمبر است، حضرت عیسی او را برد. قرآن میگوید: «إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ» (آلعمران/55) من تو را نزد خودم میبرم. پیغمبر اسلام «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً» (فتح/1)، «انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» پیغمبر ما خیلی مشکل داشت، هم یتیم بود و هم فقیر بود. خدا میگوید: یتیمی تو را حل میکنم. «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى» (ضحی/6) فقیر هستی، فقیری تو را حل میکنم. «وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنى» (ضحی/8) عائل یعنی فقیر، اغنی تو را غنی کردیم. پیغمبر ما هم مشکل داشت.
5- آرامش و امنیت، امداد الهی در برابر دشمن
دلهره، قرآن میفرماید: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» (توبه/26) خدا آرامش را بر پیامبر و بر مؤمنین نازل کرد. اگر شما مسئول امنیت هستی، خوشحال باشید، امنیت یعنی آرامش. آرام بخشی کار خداست. میفرماید: «أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ» خدا آرامش نازل کرد و شما که در بستر آرامش کشور کار میکنید همکار خدا هستید.
«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً» (فتح/4) مؤمنین دلشان آرام است. این دل آرام را شما در مصاحبه امام در هواپیما میبینید. دوازده بهمن در هواپیما نشست که از فرانسه به ایران بیاید. با او مصاحبه کردند، دولت دست آمریکا بود. چون دست بختیار بود و بختیار هم دست آمریکا بود. خیلی به راحتی میشد هواپیما را سرنگون کنند. چون از آمریکا که زدن هواپیما کاری ندارد، مگر در جنگ نزدند؟ پیش بینی میشد هواپیما را سرنگون کنند، با امام مصاحبه کردند که چه احساسی دارید؟ در هواپیما نشستیم، هواپیما ممکن است سرنگون شود و ممکن است سالم برسید یا سالم نرسید. فرمود: هیچی! در قرآن یک آیه داریم میگوید: «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» (کافی، ج5، ص57) یعنی هردو خوب است. شهید شویم، الحمدلله، پیروز شویم الحمدلله، یعنی هرکدام، همهاش خوب است. یک پیرمردی کاشان عید بود همه دورش جمع شدند فامیلها او را ببوسند. در این بوسیدنها یک دختر نا اهل یا یک زن نا محرم، یک نامحرم را هم بوسید. گفتند: حاجی، حواست کجاست؟ این نامحرم بود. گفت: اِ… بیاید پس بدهد! (خنده حضار) گفت که دادن و پس دادنش هردو یک مزه دارد. «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» شهید شدیم الحمدلله، پیروز شدیم الحمدلله، ضرر ندارد. «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» فرمود: هیچی، آن شبی که امام داشت میآمد، نماز شبش را هم در هواپیما خواند. تهران بمباران میشد، دوستان امام گفتند: ما دغدغه داریم تهران بمباران میشود. بیایید زیر حسینیه جماران برویم یک جایی پناهگاهی باشد. گفت: نه اگر مردم تهران همه که پناهگاه ندارند. گفتند: ما دلهره داریم، بخاطر دل ما بیا برویم. گفت: باشد برویم. امام را پناهگاه بردند و به دکتر گفتند: الآن که تهران بمباران میشود یک نوار قلب از امام بگیر. امام فرمود: اول از خود این آقا نوار بگیرید، قلب من آرام است. لذا فرمود: من با دلی آرام و نفسی مطمئن، این دل آرام لطف خداست.
کسانی که مسئول امنیت هستند در وزارت اطلاعات و نیروی ویژه، کلانتریها، پاسگاهها، جادهها، مرزها، ارتش و سپاه و بسیج، هرکس که مسئول امنیت است کارش در راستای اراده خداست. «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً» دیگر چه؟ دعای مستجاب؛ در سوره انبیاء از قول چند پیامبر نقل میکند. نوشتم، حضرت نوح، حضرت یونس، حضرت زکریا، حضرت ایوب، اینها دانه دانه میگوید، میگوید: چنین دعایی کردم، «فَاسْتَجَبْنا» (انبیاء/76) کلمه «فَاسْتَجَبْنا» پشت سر هم در سوره انبیاء آمده است. دعای مستجاب یک نصرت است. حالا نصرت خدا گاهی دلها به هم گرایش پیدا میکند، «وَ لِیَرْبِطَ عَلى قُلُوبِکُم» (انفال/11) همه مردم میجوشند، این نصرت الهی است. یک اربعینی پیدا میشود و میبینی شیعه و سنی و مسیحی، کوچک و بزرگ و روستایی و پولدار و دهاتی و فقیر، عجب این امام حسین چه کرد بعد از هزار و دویست سیصد سال، اینها مدد الهی است.
6- اعطای حکومت به پاکان و صالحان
با معجزه، نصرت است. حکومت میدهد. «وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (نساء/54) خدا میگوید: بعضی از انبیاء حکومت هم داشتند. پیغمبرانی که هم پیغمبر بودند و هم پادشاه، یکی حضرت سلیمان بود. یکی داود بود، یکی یوسف بود و یکی ابراهیم بود و یکی هم ذوالقرنین، البته ظاهراً پیغمبر نبود، یا بود نمیدانم. منتهی ذوالقرنین از اولیای خدا بود که پیغمبر در قرآن خیلی از او تجلیل کرده است. ولی حکومت هم داشت.«إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» (کهف/84) یعنی تمام امکانات در اختیار ذوالقرنین بود. «انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا»
ما خودمان چه بودیم؟ شما میتوانستی مستأجر را از خانهات زمان شاه بیرون کنی؟ مردم ایران جمع شدند و جوش خوردند و شاه را از کشور بیرون کردند. آنوقت شاه با گریه رفت و امام با خنده آمد. «انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» خدا همیشه از این کارها کرده و خواهد کرد. «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَهٍ» (توبه/25) قرآن در سوره توبه آیه 25 میفرماید: خیلی از جاها ما به شما کمک کردیم. یادت رفته است. ما یکجا را میفهمیم و هزار جا را نمیفهمیم. حضرت امیر دندانش درد گرفت، اذیتش کرد، گفت: خدایا یک ذره استخوان ما درد گرفته است، حالا اگر همه استخوانهایم درد میگرفت، چه؟ گاهی هم تلخیها درونش شیرینی است و ما شیرینیاش را نمیفهمیم. بنده خدایی بی پول شد، حدیث داریم اگر بی پول شدید خانهتان را نفروشید. طلا، کتاب، لباس، ماشین، هرچه میفروشید بفروشید ولی خانه را نفروشید. اول پولی که گیرتان میآید خانه بخرید. من غصه میخورم برای عروس و دامادهایی که خانه ندارند، یا اتاق ندارد مبلمان دارند، مبلها در کوچه نمیرود و از خانه همسایه و از کوچه پشتی مبل را با طناب… مبل میخواهی چه کنی؟ اول خانه، اینهایی که میگویم حدیث است. اسلام میگوید: در مدیریت زندگی اولین پولتان را خانه بخرید. اگر بدبخت شدید آخرین چیزی که میفروشید خانه باشد. زود خانه را نفروشید. چون حدیث داریم کسی خانهاش را بفروشد پولش آتش میگیرد.
یک کسی بی پول شد، طلا و کتاب و فرش و هرچه بود فروختند. یک روز یک قابلمه مسی داشت، خانمش این قابلمه مسی را برداشت بفروشد. دید خانم میرود قابلمه را بفروشد، گریه کرد. فکر کردند دیگر شکست خورد. اینقدر من بی پول شوم که قابلمه بفروشم. گفتند: آقا طوری نیست، «انَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا» گفت: نه من برای فقر گریه نمیکنم، از بس که خدا دوستم دارد گریه میکنم. گفتند: از کجا فهمیدی خدا تو را دوست دارد؟ گفت: چهل سال پیش خدا میدانست که من امروز فقیر میشوم. چهل سال پیش به فکر من انداخته که من یک قابلمه مسی بخرم. این قابلمه مسی چهل سال است در آشپزخانه مورد نیازم بوده و حالا میفروشم خرج میکنم که نیازم به مردم… قربان خدا بروم که از چهل سال پیش فکر بی پولی امروز من بوده است. نگاهها خیلی فرق میکند. اگر کسی نگاهش مثبت باشد همه تلخیها شیرین است.
یک کسی داشت میرفت یک کلاغی آشغالهای شکمش پایین ریخت و روی سر این ریخت. رفت بگوید: أه… گفت: الحمدلله. گفتند: چرا الحمدلله میگویی؟ گفت: اگر گاوها میپریدند من چه میکردم؟ (خنده حضار) یعنی در تلخیها هم گاهی با یک نگاه میشود شیرین باشد. گاهی ترشیها هم شیرین است.
7- نقش سختیها در رشد و پرورش استعدادها
شما نگاه نکن لیمو شیرین، شیرین است. لیموترش تلخ است منتهی یک دقیقه شیرین است. بعد از یک دقیقه تلخ میشود. ولی لیمو ترش، ترش است اما آب لیمو ترش چند سال میماند. یعنی آنچه ترش است باقی است و آنچه شیرین است بعد از یک دقیقه تلخ است. ممکن است یک چیزهایی تلخ باشد و یک چیزهایی شیرین، ولی «انَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا». اگر جنگ به ما تحمیل نمیشد، نیروی مسلح ما این ابتکارات را داشت؟ هرچه ایران رشد کرده بخاطر فشاری بود که روی ما آوردند. درون تلخیها شیرینی است. بیماری تلخ است اما علم داروسازی را به انسان یاد داد. اگر مریض نمیشدیم به فکر داروسازی نمیافتادیم. سرما، سرما است اما به فکر ساخت بخاری میافتیم. گرما، گرما است به فکر ساختن کولر میافتیم. یعنی در سختیها فکرها به جوش میآید، فکر کنیم چه کنیم در مقابل این مصیبت، همین که فکر میکنیم خدا کمک میکند.
آدم اگر دستش در دست خدا باشد آرامش پیدا میکند. یک بچه تنهایی راه برود اگر یک لاتی نگاهش کند، میترسد. اما اگر همین بچه دستش در دست پدرش باشد، هر لاتی هم نگاهش کند به لات میگوید… (خنده حضار و بیان حرکت) همین که دستش در دست باباست، خیالش راحت است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) با معجزه، با آرامش، با دعای مستجاب، اینها نمونههای نصرت الهی است.
8- سخن حضرت زینب سلاماللهعلیها در برابر یزید
حضرت زینب در سخنرانی بعد از اسارت در کوفه و شام فرمود: «کد کیدک» کد همان کید را میگوید، یعنی کید و حیله، یزید هرچه زور داری بزن. «واجهد جهدک» جهد یعنی تلاش، مجتهد یعنی تلاشگر، اجتهاد، جهاد «وجهد جهدک» هرچه توان داری به کار ببر، هرچه عقل داری تدبیر کن «فوالله» به خدا قسم، خدایی که «شرفنا بالوحی» ما را توسط وحی شریف قرار داد. توسط کتاب و نبوت شریف قرار داد. به والله قسم، «و لا تدرک أمدنا» تو نمیتوانی در طول زمان به ما برسی، «و لا تبل غایتنا» نمیتوانی به عمق ما برسی. «لا تمح ذکرنا» به خدا قسم نمیتوانی حسین را محو کنی. زینب کبری این همه سختی، این مدیریت بحران اخیراً در دانشکدههای مدیریت یک شاخه آمده آنهایی که دکترای مدیریت میگیرند، به نام مدیریت بحران. اگر از من پرسیدند: مدیریت بحران روی کره زمین در طول تاریخ، نفر اول میگویم: زینب کبری. شما نگاه کنید بحران عصر عاشورا، برادر نیست. ابالفضل نیست. برادران ابالفضل نیست. قاسم نیست، علی اکبر نیست. دو تا پسرهای خودش نیست. هجده شهید از یک فامیل، زینب نصف روز هجده شهید داد و بعد هم سخنرانی میکند و بعد هم باید نماز شب بخواند و باید اسرا را نگه دارد، رهبری کاروان اسرا را به عهده بگیرد. این را مدیریت بحران میگویند. بحران ما این است که مثلاً یک منطقه زلزله میشود، استاندار و فرماندار گیج میشوند و میگویند: استاندار بغلی برود کمک کند. حمایت کند، معاون، یک اسمی هم دارد… مُعین… مدیریت بحران برای یک حوادثی است که رخ میدهد و البته مهم است اما بحران عصر عاشورا. بالاخره زینب ماندگار شد.
در سوریه قبر حضرت رقیه من جوانیام دیده بودم، یک تابلو زده که، شعرش را بلد نیستم اما این است که
شیعیان قبر من این شام عبرتخانه است *** مدفنم آباد قبر دشمنم ویرانه است
قبر معاویه مخفی است، ما از طریقی رفتیم و پیدا کردیم. در یک خانهای بود و یک پولی دادیم و یک اتاق ساده بود. یک قبر درونش بود قبر معاویه، شما قبر حضرت رقیه را ببین، قبر معاویه را هم ببین، معلوم میشود «انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» ما کمک میکنیم. باطل میآید یک جولانی میدهد ولی محو میشود.
خدایا هر نقشهای علیه اسلام و مسلمین، علیه جمهوری اسلامی، علیه امت اسلامی، هر نقشهای هست نقشه را نقش بر آب و نقاشش را نابود بفرما. همینطور که در طول تاریخ اولیای خودت را یاری کردی،«انّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» خدایا ما را هم یاری بفرما. بی رو دروایسی من دو تا دعای دیگر هم بکنم. گاهی سیلیهایی که میخوریم بخاطر گناهان ما هست. دعای کمیل را خیلیها بلد هستید. «اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم» یعنی گناه میکنیم خدا واژگون میکند. ما اینطور هستیم اگر لیوان را از این طرف گرفتی خدا شیرش میکند. شربت و چای میکند، اما اگر لیوان را دمر گرفتی، چیزی درونش نمیریزد. وقتی دل سمت خدا آمد یک چیزی میگیرد وقتی دل پشت به خدا کرد… شبهای زمستانی پنج، شش ساعت مینشیند و همه فیلمی میبیند. سه دقیقه روی ساعت نماز نمیخواند. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکا» (طه/124) کسی که از یاد خدا غافل شود زندگیاش ننگ میشود. نفتش یک دلار باشد یا صد دلار! یک دلار باشد یا صد دلار تو از خدا و نماز و قرآن غافل هستی. یک مقدار هم گناه میکنیم. «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا» (نساء/160) قرآن میگوید: بعضی تحریمها بخاطر گناه شماست. گناه میکنید تحریم میشود. عربیهایی که میخوانم قرآن است «أخذناهم بذنوبهم» خدایا هر گناهی کردیم که باید سیلی بخوریم ببخش و بیامرز. اگر عیبی داریم که باید سیلی بخوریم آن عیب را برطرف کن. اگر بخاطر امتحان باید سختی بکشیم، ما را مقاوم قرار بده. شر دشمنان را به خودشان برگردان.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- قرآن کریم، بر کدام یک از گزارههای زیر تأکید دارد؟
1) سختی و مشکلات، به دنبال آسانی و گشایش
2) گشایش و آسانی، در پی سختی و مشکلات
3) گشایش، به میزان سختی
2- خداوند در قرآن به چه کسانی، وعده نصرت و یاری داده است؟
1) پیامبران الهی
2) پیروان اهل ایمان
3) پیامبر و پیروانشان
3- نصرت الهی درباره حضرت ابراهیم علیهالسلام چگونه تحقق یافت؟
1) نجات از آتش
2) نجات از دریا
3) نجات از زندان
4- بر اساس قرآن، کدام پیامبر از مرگ نجات یافت و هماکنون زنده است؟
1) حضرت داود
2) حضرت عیسی
3) حضرت سلیمان
5- بر اساس قرآن، عامل اساسی تنگی و سختی در زندگی چیست؟
1) دوری حاکمان از مردم
2) دوری مردم از یاد خدا
3) دوری مردم از حاکمان