امام علی (علیه السلام)، نامه به مالک اشتر – 14
موضوع: امام علی(علیه السلام)، نامه به مالک اشتر – 14
تاریخ: 25/1/69
بسم الله الرّحمن الرّحیم
نامه امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر بزرگترین نامههای نهج البلاغه است و این نامه نامه سیاسی است که دستور کشور داری و مردم داری و حکومت داری را بیان میکند. این نامه را قطعه قطعه شرح دادیم این قطعه بحثش این است که ارتشی باید چگونه باشد سپاهی باید چه جور باشد بحث رفتار است. نیروهای نظامی و انتظامی. یک ما آشنا بشویم با تفکر اسلامی و عقاید اسلامی و اخلاق اسلامی و معیارهای اسلامی و پس از آشنا شدن. وقتی آدم آشنا شد در همه کارهایش میتواند مؤثر باشد اما در جلسه قبل گفتیم مردم چند طبقه هستند و همه به هم نیاز دارند و هیچ طبقهای از طبقه دیگر بی نیاز نیست.
1- عدالت در میان تمام طبقات مردم نه نظام طبقاتی
ما سوار ماشین شدیم داشتیم مىرفتیم وسط راه دیدیم دو نفر موتور سوار دارند ماشین ما را تعقیب مىکنند، این برادرهاى پاسدار همراه ما گفتند این موتور سوارها هر کجا ما داریم مىرویم دارند ما را تعقیب مىکنند بایستیم ببینیم اینها چکار دارند. ایستادیم گفتیم چکار دارید؟ گفتند ما دیروز پاى صحبت آقاى قرائتى بودیم، چرا ایشان توى تلویزیون گفت جامعه طبقه دارد. گفتم خوب حضرت امیر(ع) مىفرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّهَ طَبَقَاتٌ» (نهجالبلاغه/ص430) مردم چند طبقه هستند: کارگر، ارتشى، کارمند، بازارى و. . . که اینها هر کدام یک طبقهاند. گفت نه، نظام طبقاتى. گفتم: بله، طبقه هست منتهى باید ظلم نشود. عدالت هم باشد. هرکسى ذوقى دارد، ارادهاى دارد و در آمدى دارد، منتهى حکومت اسلامى باید یک نظارت بر همه طبقات داشته باشد. نرخ را کنترل کند، حقوق این را کم کند. حقوق او را بیاورد بالا. یک عدالت و برنامهاى داشته باشد که به کسى ظلم نشود. ما در مملکتمان باید به کسى ظلم نشود. بعد دیدم خیلى چانه مىزند گفتم ببین مادر بزرگت الآن چکار مىکند، گفت توى خانه است گفتم خوب او که الآن در آمد ندارد تو که ماشاءالله جوانى و پول دارى باید خرج او را بدهى. ماشین نو دارد، قراضه هم دارد که ماشین نوها ماشین قراضهها را بکسل مىکنند.
حالا آقاى قرائتى شب هجدهم ماه رمضان، ماه دعا، قرآن، چى دارى مىگویى؟ اول اینکه در مسیر عهدنامه به بحث ارتشى رسیدهام دوم اینکه ماه رمضان جنگ هم بوده، جنگ بدر شب هفدهم یا نوزدهم ماه رمضان بود اینطور نیست که ماه رمضان هیچ جنگى نباشد. ما بسیارى از جنگهامان در ماه رمضان بوده و سوم اینکه امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید روزى که ما مکه را فتح کردیم و با اجازه پیغمبر(ص) پایم را روى دوش او گذاشتم و بتها را کوبیدم، روز بیستم ماه رمضان بودند.
2- توجه به نیروهای نظامی و انتظامی
«جنود» جند: لشکر، گفتیم در جامعه چند قشر داریم، قشر لشکرى اعم از سپاهى، ارتشى، ژاندارمرى، کمیته، فرق نمىکند. اینهایى که نیروهاى مسلحاند قشرى لشکریند منتهى باذن الله. «باذن الله» دو خاصیت دارد، 1 – ارتش اسلام باید متعهد و مکتبى باشد که در کنار قدرت اذن خدا باشد. 2 – مىگوید به تانک و توپ خیلى تکیه نکن، از تانک و توپ استفاده بکن و تخصصهاى دیگران را هم یاد بگیرد. اتفاقاً مخصوص در مسائل رزمى. یک قصه بگویم:
در یکى از جنگها به پیامبر(ص) گفتند یا رسول الله یک گروه از دشمن یک رقم خاص مىجنگند. ده نفر از بچه مسلمانها را فرستاد که آن روش و رقم را یاد بگیرند و به مسلمانها هم یاد بدهند. ما که مىگویم نه شرقى، نه غربى، یعنى نه فکر شرقى و نه فکر غربى اما در یاد گرفتن تخصص هم شرقى هستیم و هم غربى. اگر کسى متخصص شد تخصصش را یاد بگیرید منتهى خودمان را نبازیم. خودباختگى به شرق و غرب نباید داشته باشیم، تانک و توپش را استفاده کنید اما بدانید «باذن الله» است ممکن است همه نوع تانک و توپى داشته باشید اما قدرت نداشته باشید.
«فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نهجالبلاغه/ص430) باذن الله یعنى ارتشىها، سپاهىها یادتان باشد حرکت بایستى الى الله باشد باید مکتبى باشید در کنار تجهیزات باید قدرت خدا را فراموش نکنید.
نیروهاى مسلح چند عنوان دارند «حُصُونُ الرَّعِیَّهِ» دژ مردماند. چطور آدم وقتى در یک قلعه نشست دیوار محکم قلعه به او آرامش مىدهد. سگ و گرگ حمله نمىکند باد و طوفان او را اذیت نمىکند. آدمى که توى قلعه نشسته یک آرامش دارد. آدمى که توى خانه نشسته یک آرامشى دارد غیر از آن آدمى که کنار جاده است یک باد که مىآید پتو را از رویش بر مىدارد. مىگوید لشکر وسیله آرامش مردماند. زمان شاه، لشکر وسیله آرامش شاه بود، شاه مىگفت تا لشکر هست من آرامش دارم نیروهاى مسلح باید «حصون» یعنى دژ و قلعه باشند براى امت نه براى شاه.
«وَ زَیْنُ الْوُلَاهِ وَ عِزُّ الدِّینِ»(نهجالبلاغه/ص430) باید براى ولى امر و مسئولینى که در خط خدا هستند زینت باشند براى دین عزت است. «وَ سُبُلُ الْأَمْنِ» من امنیت و راههاى امن را فراهم مىکنم شاید نیروهاى مسلح اعم از سپاه و ارتش و نیروى انتظامى، یا مرزى خیال کنند شغلشان خوب نیست اما هر عبادتى در سایه امنیت است. تمام اینهایى که به مسجد مىروند چونکه مملکت امن است به مسجد مىروند. آنهایى که در دانشگاه و حوزه و مدرسه درس میخوانند و کار مىکنند چونکه مملکت امن است. اگر امنیت نباشد زن از خانهاش بیرون نمىآید. بنده اگر توى تلویزیون دارم حدیث مىخوانم چون مملکت امن است. قرآن مىفرماید »مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً« (نور/55) بعد مىفرماید «یَعْبُدُونَنی» یعنى تا خوف، امنیت نشود «یَعْبُدُونَنی» نیست تا مردم ترسشان آرام نشود اهل عبادت هم نیستند.
3- توجه به حقوق و مزایای نیروهای نظامی و کارمندان
«وَ لَیْسَ تَقُومُ الرَّعِیَّهُ»(نهجالبلاغه/ص430) مردم نمىتوانند زندگى کنند «إِلَّا بِهِمْ» مگر با نیروهاى مسلح. زندگى بدون قدرت اسلحه امکان ندارد. حالا ارتشى به کجا بنداست به پول «ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ» این جنودهم بپایستند. «إِلَّا بِمَا یُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ» باید بودجه جنود، ارتش و سپاه تأمین بشود. پول را مىخواهند چکار کنند. براى سه کار «الَّذِی یَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى [فِی] جِهَادِهِمْ عَدُوَّهُمْ» پول مىخواهند براى اینکه قوت پیدا کنند با آن پول تا اینکه بجنگند. «وَ یَعْتَمِدُونَ عَلَیْهِ فِیمَا یُصْلِحُهُمْ» پول براى تدارکات. «وَ یَکُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ»(نهجالبلاغه/ص430) پول براى رفع حاجت، جامعه نیروهاى مسلح مىخواهد، نیروهاى مسلح پول مىخواهد. «ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهَذَیْنِ الصِّنْفَیْنِ» ارتشى و مالیات بده رو پا بایستند مگر به صنف ثالث و سومى آن کیست؟ قاضى، کارمند، قلم به دست براى اینکه قرار دادها و پیمانها را امضا کنند، منافع را جمع کنند خواص امور عوام به آنها اطمینان داده بشود. از این معلوم مىشود اگر داخل مملکت حق و ناحق بشود و قاضى و دادستان بى خیال باشند، کارمندها مردم را راه نیندازند، مسئولین دفاتر، منشىها، مسئولین بایگانى، ماشین نویسها و اینهایى که اهل کتاباند کوتاهى کنند اگر اینها خوب کار نکنند آنها لب مرز خوب جنگ نمىکنند، رزمندهاى خوب مىجنگد که بداند کسى نگاه چپ به خواهرش نمىکند، رزمندهاى خوب مىجنگد که بداند فلانى توى اداره زمینها را بین خودشان تقسیم نمىکند. نگوئید ما که دو سال رفتیم جنگ تا برگشتیم فلانى خانهاش را ساخت اما ما کلاهمان پس معرکه است وقتى رزمنده خوب مىجنگد که وقتى برگشت فکر نکند که عقب مانده است.
مىگویند اگر ما لب مرز بودیم خوش انصافها، قاضیها، و کُتابها به حرف خوب عمل کردند وگرنه اگر که از جبهه برگردد این خون داده، جان داده، مجروح شده، اسیر داده، اما کس دیگر پروانه ساختمان گرفته، ماشین دولت گرفته است، مىگوید اى بابا ما رفتیم جبهه از قافله افتادیم. بعد مىگوید این پنج قسم، عمال، کُتاب، قاضى، جنود و مالیات بِدِه «وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ جَمِیعاً» قدرت و قوامى براى این پنج طبقه نیست «إِلَّا بِالتُّجَّارِ» مگر تجار، بازارىها و صناعات هم باید حساب کارشان را بکنند. براى اینکه اینها «یَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ» از مرفاق و کارهاى یدى و زحمتهایى که مىکشند خیرات و منافع را براى مردم جمع کنند یعنى اینطور نباشد که با یک تلفن چیزى بخرد و با یک تلفن چیزى را بفروشد یک تلاشى بکند و زحمتى بکشد احساس نشود یک نفر خیلى راحت به عالىترین مقام مىرسد یک نفر سى برابر او جان مىکند و یک سىام او زندگى ندارد. ما نمىگوئیم یک جور، یک جور بالاخره یک تفاوتهایى هست خداوند مىفرماید: »وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ« (نحل/71) یکى بچهاش خشگل است یکى زشت، یکى بچههاى دوقلو دارد و یک کس دیگر بچه ندارد. یک جا ملخ مىآید و میوه را مىخورد یک جان مىآید. یک جا باران مىآید خوب مىشود یک جان مىآید. یک ماهیگیر تورش را بالا مىکشد خیلى ماهى توى تورش است، یک ماهیگیر ماهى توى تورش کم است.
بالاخره یک تفاوتهایى هست که این تفاوتها رمز تکامل است چون اگر همه مردم یک جور باشند. معلوم نیست کِى بخیل است و کِى سخى. من باید چیزى بفهمم شما نفهمید، آنوقت من باید تواضع کنم و یاد شما بدهم و شما هم تواضع کنى یاد بگیرى در ضمن برعکس شما تیراندازى بلد هستید من شیخ وارد نیستم باید کوچکى کنم بیایم پهلوى شما یک دوره نظامى یاد بگیریم. شما هم پیش من بیاید و قرآن یاد بگیرید.
4- توجه به تعامل طبقات و مشاغل مختلف
زن یک عواطفى دارد مرد یک قدرت تولید بیشترى دارد و زن قدرتتر بینش بیشتر است. هر دو مکمل همدیگر هستند طبقات هم بایستى مکمل همدیگر باشند. «ثُمَّ الطَّبَقَهُ السُّفْلَى» یک طبقه دیگر داریم افراد زمین گیر همان محرومین و مستضعفین و پا برهنهها. مستضعفین هم دو نوعاند: یک نوع از آنها پر رو هستند، مىگوید یک خانه براى من بسازید آنرا جارو هم بزنید، هشتاد و دو کیلو است حال ندارد بند کفشش را ببندد مىگوید به من بدهید بخورم. آدمهایى که فقیرند و تن پرور یک ریال هم نباید پول به آنها داد. یک شخصى آمد گفت یا رسول الله(ص) به من پول بده. پیامبر(ص) فرمود: خوب هیکلت سالم است برو کار کن. گفت پول ندارم. فرمود: بسم الله این طناب این هم تبر برو هیزم بِکَن، من ابزار تولید به تو مىدهم اما جان کندن با خودت. دولت براى ما خانه بسازد پس خودت چکارهاى، بله، مىشود گفت دولت زمینى به ما بدهد دولت در گرفتن پروانه و پایان کار اذیتمان نکند. پس دو رقم بى پول داشتیم بى پولهاى بى عار اما بعضى پیرند، مریض است کار از او نمىآید جان مىکند خرجش نمىرسد کشتىاش غرق شد. کامیونش در دره افتاد یک مرضى پیدا کرده چند صد هزار تومان پول عملش است. اینهایى که بى عار نیستند اما پول قد نمىدهد اینها طبقه محرومین و مستضعفین هستند که «ثُمَّ الطَّبَقَهُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَهِ وَ الْمَسْکَنَهِ الَّذِینَ یَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ»(نهجالبلاغه/ص430) باید عقربه روح تو و خط حکومت تو بایستى متوجه این طبقه محروم باشد.
5- حقوق متقابل حکومت و مردم
«وَ فِی اللَّهِ لِکُلٍّ سَعَهٌ» خداوند براى هر کسى یک توسعهاى قرار مىدهد براى تلاش هر کسى یک مقدارى مقدر کرده منتهى «وَ لِکُلٍّ عَلَى الْوَالِی حَقٌّ بِقَدْرِ مَا یُصْلِحُهُ» همه اینها به گردن والى حق دارند. لشکر حق دارد، قاضى و کُتاب و عمال حق دارد، مالیات بده حق دارد.
همانطورى که حکومت بر طبقات حق دارد طبقات هم بر والى حق دارند منتهى به قدرى که مردم لوس نشوند «بِقَدْرِ مَا یُصْلِحُهُ» به قدر توان. یعنى یک لیوان آب است همه مىگویند بده بخوریم دولت باید یک قاشق چایخورى دستش بگیرد و جیره بندى کند. هر کس هم بگوید به ما نمىرسد مىگویم در نهج البلاغه آمده که مردم بر والى حق دارند اما به مقدار معین.
امیرالمومنین(ع) مىفرماید: اى استاندار اگر مىخواهى حکومت دارى و مردم دارى کنى سه چیز مىخواهد و گرنه تو نمىتوانى «وَ لَیْسَ یَخْرُجُ الْوَالِی مِنْ حَقِیقَهِ مَا أَکْرَمَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ ذَلِکَ» واقعاً والى از حقیقت کار نمىتواند بیرون بیاید از زیر بار دین مگر «إِلَّا بِالِاهْتِمَامِ» شبانه روز کار کند. خدا پدرمان را رحمت کند به ما گفتند بیا تهران وکیل و نماینده مردم بشو، پدر من راضى نبود. گفت من راضى نیستم گفتم چرا؟ گفت: نماینده مردم که شدى مدیون 50 میلیون مىشوى، مدیون 50 میلیون شدن آسان است! از زیر بار دین 50 میلیون بیرون آمدن اولیای خدا مىخواهد و من تو را خوب مىشناسم از اولیای خدا نیستى. قرض کردن آسان است از زیر قرض بیرون آمدن سخت است.
دوم: «وَ الِاسْتِعَانَهِ بِاللَّهِ» استعانت به خدا و سوم «وَ تَوْطِینِ نَفْسِهِ» یعنى هم باید به خودش تلقین کند، خودسازى و تزکیه کند، جان بکند و هم باید تکیه به خدا کند. با تلقین، تلاش و توکل مىشود در غیر این صورت نمىشود امداد غیبى، تلاش پیگیر. بعد مىگوید «وَ الصَّبْرِ» خیلى باید حوصله داشته باشى چونکه هرکس هر مشکلى دارد به تو مراجعه مىکند و تو که بار مسئولیت را مىکشى باید تحمل فحشها را هم داشته باشى. «وَ الصَّبْرِ عَلَیْهِ فِیمَا خَفَّ عَلَیْهِ أَوْ ثَقُلَ» رسول اکرم(ص) داشت مىرفت شخص بى ادبى آمد عباى پیامبر را چنان کشید و چونکه زبر هم بود گردن پیامبر خراشیده شد پیامبر(ص) رویش را برگرداند فرموند: چکار دارى گفت گرسنهام بده ببینم مردم گفتند آقا این خیلى بى ادب است بزنیمش فرمود: نه، گرسنه است(کسى که تب دارد نباید سیلى زد) یک کسى گفت هندوانه کیلویى چند، گفت کیلویى این مقدار گفت: اوه، اوه! من اگر این هندوانه را بخورم بیشتر عطش مىکنم چونکه گران است اگر کسى تب داشت اگر به او سیلى بزنیم حرارتش بالا مىرود. «خَفَّ عَلَیْهِ أَوْ ثَقُلَ» گاهى مشکلات کم است یا سنگین، در ریز و درشت مشکلات باید حوصله کنى.
6- اصول و معیارهای گزینش و مسئولیت نظامیان
حالا رئیس چه کسى باشد «فَوَلِّ مِنْ جُنُودِکَ» رئیس قرار بده از لشکرت «أَنْصَحَهُمْ فِی نَفْسِکَ» آن کسى که مىدانى سودش بیشتر است، دلسوزترین آدمها را رئیس کن «فِی نَفْسِکَ» یعنى خودت باید انتخاب کنى که چه کسى سوزش بیشتر است. چون گاهى وقتها آدم هایى هستند با زبان اظهار سوز مىکنند اما در دلشان سوز نیست «فِی نَفْسِکَ» یعنى بایستى خودت معتقد باشى. و خیرخواه است براى خدا و رسول خدا(ص) و براى ولى امر و امام هر کس نسبت به قانون خدا و نسبت به فرمان رسول خدا و نسبت به اطاعت ولى امر خیرخواهتر است. «وَ لِإِمَامِکَ [وَ] أَنْقَاهُمْ جَیْباً» هر کس پاک دلتر است قلبش پاک است «وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً» هر کس حلم و صبرش بیشتر است «مِمَّنْ یُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ» دیر غیض مىکند.
کسى باید فرمانده لشکر باشد که زود جوش نیاورد «وَ یَسْتَرِیحُ إِلَى الْعُذْرِ» کسى را رئیس کن که اگر سربازى یا پاسدارى عذر آورد عذر او را بپذیرد «وَ یَرْؤُفُ بِالضُّعَفَاءِ» نسبت به ضعفا رحم کند اگر گفتند ایشان چهار بچه دارد او را سربازى نبرد بگوید: نه، یا او را نمىبرم یا او را در شهر خودش نگه مىدارم. یک کارى کنیم که خرجى براى زن و بچهاش در بیاورد. برنامه را طورى قراردهید تا آدمهایى که پدر پیرى، مادر پیرى، زنى، بچهاى، نامزدى، نقص عضوى، اگر سربازى مىبینید ضعیف است «وَ یَرْؤُفُ بِالضُّعَفَاءِ» یک وقت مىبینى یک بچه تاجر 84 کیلویى را مىاندازد پیش عمه یا پدرش اما یک نفرى که نامزد دارد، پدر و مادر پیر دارد، مىفرستد آن طرف مرز. رئیس لشکر کسى باشد که در جاسازى سربازها نگاه کند کدام سرباز ضعیف است «وَ یَرْؤُفُ» رفعت داشته باشد به سربازش «وَ یَنْبُو عَلَى الْأَقْوِیَاءِ» آن کسى که قوى است بارش قشنگتر بشود.
رسول اکرم(ص) سالى یک یا دو مرتبه از جلوى سربازها راه مىرفت و مانور مىدید هرکس قوى و خوش هیکل بود مىگفت: اسمت را بنویس براى جبهه. هرکس احیاناً یک کج و کولى یا نقص عضوى داشت مىگفت تو اسمت را براى حفاظت شهر بنویس، تو که قدت کوتاه است و انگشتت هم کمى کج است براى عدس پاک کردن که خوبه. نگوییم آقا کف پایش صاف است خوب براى عدس پاک کردن به کف پا نیازى نیست، یک جورى نکنیم که آدمهاى قوى از سربازى در بروند و سربازى براى آدمهاى ضعیف دو سال تمام انجام بگیرد.
«وَ مِمَّنْ لَا یُثِیرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا یَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ» طوفان در او بوجود نیاید و ضعف مدیریت هم نداشته باشد. خدا لعنت کند آل سعود و مسلمانان آمریکایى را که مىگویند دین از سیاست جداست. در نهج البلاغه و قرآن آیات و روایات سیاست و عبادتش یکى است چطور مىشود گفت دین براى نماز و روزه است امیرالمؤمنین براى جزئیات فرهنگى، ارتشى، نظامى دستور داده است.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»