امام سجاد علیهالسلام و تداوم کربلا
موضوع: امام سجاد علیهالسلام و تداوم کربلا
تاریخ پخش: 11/06/1400
عناوین:
1- نقش نیت در عبادت
2- کتاب خدا و سنّت معصومان، ملاک سنجش اعمال
3- کار برای خدا، کوچک یا بزرگ
4- تلاش عالمان دین برای شناخت و تبلیغ دین
5- صلح امام حسن و قیام امام حسین، در یک راستا
6- نقش امام سجاد علیهالسلام در حفظ تاریخ کربلا
7- بیان معارف دین، در قالب دعا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
شب جمعهای بحث پخش میشود که شب شهادت امام سجاد علیه السلام است و نکاتی را میخواهیم راجع به آقا صحبت کنیم. به امام سجاد هم «زینالعابدین» میگویند، هم «سیدالساجدین» و زین العابدین، «زین» یعنی زینت، «زینالعابدین» یعنی زینت عبادت کنندگان، «سیدالساجدین» یعنی سرور اهل سجده. امام زین العابدین به این القاب معروف شده.
عبادت یعنی چه؟ که میگوییم زینالعابدین، عابد. عبادت یعنی کاری که رنگ خدایی داشته باشد، ممکن است نجّاری باشد، کشاورزی باشد، تحقیق و پژوهش باشد، جبهه و جنگ باشد، تجارت باشد، هر کاری که برای خدا باشد، عبادت میشود و هر کاری هم که برای خدا نباشد، عبادت نیست، ولو نماز باشد، ولو در محراب باشد، ولو جبهه باشد، برای خدا نرفته جبهه.
1- نقش نیت در عبادت
من این را یک بار دیگر در تلویزیون گفتهام. در جبهه یک کسی شهید شد، به حضرت گفتند: آقا شهید شد. فرمود: این شهید نیست، اسمش را بگذارید: قتیل الحمار، شهید راه خر. گفتند: آقا، چرا؟ این اسم بدی است. گفت: این برای خدا نجنگید، یکی از دشمنان سوار الاغی بود، آن الاغ، الاغ قوی بود، گفت: من بروم او را بکشم، الاغش را به غنیمت بردارم. این برای غنیمت الاغ رفت، منتها موفق نشد، کشته شد. پس ممکن است انسان در حوزهعلمیه و در مسجد و در محراب و در جبهه باشد، عبادت نباشد، پناه بر خدا. ولی ممکن است یک کار عادی بکند، همسرداری، بچهداری، خانهداری، مریضداری، پرستاری، تحقیق و آموزش، تحصیل، تعلیم و تربیت، هر کاری که رنگ خدا باشد، عبادت است.
خیلی سخنرانی برای من مشکل شده است، چون چهل سال است در تلویزیون هستم هر چه داشتهام گفتهام، مجبورم بعضی چیزها را تکرار کنم، یعنی الآن مشابهی در ذهنم نیست. اگر یک خانمی خیال میکند شوهرش آدم مفیدی برای اسلام و مسلمین است و کاری که میکند کار مفیدی است، میگوید حالا که شوهرم مشغول کار مفید است، من هم برای شوهرم غذا درست میکنم، همان غذایی که درست میکند، عبادت است، چون میگوید این غذا را درست کنم برای کسی که او مفید است. نیّت لازم نیست ساعت اول باشد، آخرش هم خدا باشد، باز هم اخلاص است و لذا امام سجاد که شب شهادت بحث را گوش میدهید در دعا میگوید: خدایا آخر نیّتم خدا باشد، ممکن است اولش هم مثلاً بگوید که چرا لباس میشوری؟ میگویم: برای اینکه نظیف باشد. میگوید: چرا میخواهی نظیف باشد؟ میگویم: برای اینکه خدا نظافت را دوست دارد. پس رسیدیم به خدا.
چرا غذا میخوری؟ برای اینکه جان داشته باشم. جان میخواهی چه کنی؟ برای اینکه میخواهم کار بکنم، خدا از آدم بیکار راضی نیست. پس باز رسید به خدا. «وَ انتَهِ بِنِیَّتی» (صحیفهی سجادیه، دعای مکارم الأخلاق) امام سجاد میگوید یا مستقیم عبادت باشد مثل اینکه میگوییم: الله اکبر، مستقیم عبادت است، یا نه، کشاورزی میکند، منتها میگوید کشاورزی میکنم تا خرجی زن و بچه را دربیاورم، زن و بچهام عفیف باشند، عزیز باشند، ذلیل نشوند، تحقیر نشوند. پس اینها هم خدایی شد دیگر.
یک کسی آمد گفت: آقا من یک خانهی بزرگی دارم، در رفاه زندگی میکنم؟ مستکبرم؟ فرمود: خانهی بزرگ را برای چی گرفتی؟ گفت: من رئیس فامیل هستم، فامیلها جمع میشوند خانهمان، شامشان میدهم، غذایشان میدهم، عقد و عروسیشان، مراسمشان در خانهی ما هست، خانهی بزرگی دارم، در اختیار فامیلها و اینها گذاشتم. فرمود: این آخرت است، این دنیا نیست. چون آخر نیت این است که میگویی خانهی بزرگ که لذت ببرم، خلاص، آخرش میشود لذت. یک وقت میگویی من میخواهم درس بخوانم که بشوم دکتر یا آیت الله، آخرش میشود مقام. یک وقت میگویی من اگر ملا بشوم، آیت الله بشوم، بیشتر از آیات قرآن استفاده میکنم از یک آدم عادی، من دکتر بشوم، تخصصی پیدا کنم، بیشتر مفیدم و خدا راضیتر است، یعنی آخرش باید برسد به خدا. اگر هر کاری آخرش به خدا رسید، بافندگی، شعربافی، نمیدانم قالیبافی، هر چی. هر چی آخرش به خدا رسید، عبادت است، این یک مسئله. و لذا هیچ کس نباید غصه بخورد که چرا او جلو است و من عقب.
یک چیزی را برایتان بگویم.
بسم الله الرحمن الرحیم [پای تخته]
2- کتاب خدا و سنّت معصومان، ملاک سنجش اعمال
این نیمدایره را شما فرض کنید. این که آن بالا است، مثلاً مقام معظم رهبری است، میآید پایین رئیس جمهوری تا شهردار، استاندار، مدیر کل تا یک آدم عادی. یکی تاجر درجه یک است، تا تاجر درجه دو، تا میآید یک آدم بسیار ضعیف. یکی سرلشکر است تا میآید به یک سرباز. هر کسی در این نیمدایره یا بالاست، یا وسط، یا پایین. اگر ما هدف را گم نکنیم، هدف چی هست؟ این گوشه، اینجا را یادمان نرود، اینجا هم یادمان نرود، هدف «کتابَ الله»: فرمان خدا، الگوها هم الگوی معصوم: «وَ عِترَتی» الگو، الگوی معصوم باشد. اگر هدفت از قرآن، یعنی از مکتب و رهبر، از ایدئولوژیها، ایدئولوک، اگر از اینها جدا نشوی، حرکتت مستقیم باشد، صاف بیایی اینجا، صاف، این زاویهی قائمه است؛ اینجا هم باشی اگر حرکتت مستقیم باشد، باز زاویهی قائمه است، اینجا باشی، حرکت درست باشد، باز زاویهی قائمه است، یعنی هر کجا، در هر مداری هستی، پولدار و فقیر، چون خدا نگاه نمیکند به چهقدر، فقط نگاه میکند به نسبت. مثلاً ببین یک کسی هزار تومان دارد، یک تومانش را به فقیر میدهد، این یک هزارم داده. یک کسی هزار میلیون دارد، یک میلیون میدهد، او هم یک هزارم داده است. خدا نگاه نمیکند، چه کسی یک تومان داد، چه کسی یک میلیون داد، نگاه میکند او یک تومان نسبت به سرمایهاش یک هزارم است، تو هزار تومان یک تومان داده، او هم در هزار میلیون یک میلیون داده است. اینهایی که میگویم حدیث است هان. اسلام میگوید خداوند وقتی میخواهد اجر بدهد نگاه به مبلغ نمیکند چند است، نگاه میکند این مقداری که دادی نسبت به سرمایهات چهقدر است. عربیاش را هم میخواهید بخوانم، بخوانم:
«یا مَن»: ای کسی که، «سَوّی» مساوی قرار دادی توفیق را، «یا من سَوَّی التَّوفیق بینَ الضَّعیف و القَوی» یا «بینَ القَوی و الضَّعیف» یعنی خدا تقسیم کرده. مثل کلمهی شش دانگ در فارسی، میگوییم فلانی خانهاش شش دانگ است، یعنی چه؟ حالا ممکن است خانهاش بیست متر باشد، ولی بیست مترش شش دانگ است، او هم ممکن است خانهاش چند هزار متر باشد، آن هم شش دانگ است. شش دانگ، خدا نگاه میکند این سند دارد یا نه، سندش شش دانگ است یا شش دانگ نیست، اگر شش دانگ است، شش دانگ ارزش است، چه به کوچک، چه به بزرگ.
عبادت یعنی کار خدایی. و برای اینکه ما را، اصلاً قرآن نازل شد، اصلاً هستی برای بشر آفریده شده، ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، درست است، قرآن هم همین را میگوید. میگوید: «خَلَقَ لَکُم» (بقره/ 29- شعراء/ 166- روم/ 21)، «سَخَّرَ لَکُم» (ابراهیم/ 32 و 33- نحل/ 12- حج/ 65- لقمان/ 20- زخرف/ 12 و 13)، «مَتاعاً لَکُم» (مائده/ 96- نازعات/ 33- عبس/ 32)، لَکُم، لَکُم یعنی هستی برای تو هست. خب تو برای چه چیزی هستی؟ میگوید: تو را هم آفریدم که خدایی بشوی. یعنی اصول دینت ننوشته باشد خوراک، پوشاک، مسکن، خانه، ماشین، تلفن، نیّتت را، برو دنبال خانه و مسکن و تلفن، برو سراغ استخدام و حقوق، پول، اما آخرین نیّتت باید به خدا برسد، اگر رسید، موفق هستی.
یک پولی که به بانک میدهند، بانک میخواهد ببیند این پول قلّابی است یا درست نیست، این را با یک نوری، با یک ابزاری نگاه میکنند ببینند این نخ که در اسکناس هست در این کاغذ هست یا نه، اگر این کاغذ نخ داخلش بود، میگویند پول سالم است، اگر نخ نباشد، هر چه هم اسکناس کوچک و بزرگ باشد، این عبادت نیست. خدا دنبال آن نخ هست، در کار ما آن نخ خدا هست یا نه.
3- کار برای خدا، کوچک یا بزرگ
آن وقت برکاتی هم دارد اخلاص. اخلاص برکاتش این است که آدم مخلص کار کمش هم مشتری دارد، «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزله/ 7) وزن یک ذره هم حساب و کتاب دارد. ممکن است خلق کار کم را قبول نکنند ولی خدا کار کم را قبول میکند. شما یک سلام کن به یک بچه، برای اینکه این بچه را تشویقش بکنی، سلام، عزیز، خوبی؟ همین یک محبت و لبخند به بچه برای تشویق برای کار خیر، برای تحصیل، برای ادب، برای نظافت، حتی کودک اگر باشد، حتی اگر کار جزئی باشد.
بنابراین به ما گفتند سعی کنید همهی کارهایتان، ما هم میتوانیم خودمان را کوثر کنیم، خودمان را سجاد کنیم، نه مثل امام سجاد، در فضای خودمان، همان شش دانگ خانهی بیست متری، همانی که هستیم، بندهی خدا باشیم، برای خدا درس بخوانیم، حالا چی میخواهی بشوی؟ هر چب مصلحت باشد، هر کار باشد. از اول خط و نشان نکشیم من باید این درس را بخوانم، این مدرک را بگیرم، تا آن، اگر هدفت آخرش مدرک و پست و مقام و پول و عنوان و پُز دادن باشد، در روایت داریم که درس میخوانی اما «لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاء» (الکافی، چاپ الإسلامیه، ج 1، ص 47) محاسبه میکنند که چه کسی بزرگ است، چه کسی کوچک.
یک چیزی یادم آمد از امام خمینی برایتان بگویم. امام قبل از انقلاب میخواستند بیایند تهران. با یکی از شاگردانشان که از علمای بزرگ هستند، دو تایی در ماشین نشستند که بیایند تهران. این شاگرد امام، بغل امام نشسته بود، گفت که: چه خوب است که عراق گذرنامه نمیدهد، چون اگر عراق گذرنامه و ویزا بدهد، طلبههای باسواد قم همه میروند نجف، سابقهی حوزهی علمیهی نجف خیلی بیشتر از قم است، هزار سال جلوتر از قم است با کم و زیادش، طلبههای باسواد همه جذب نجف میشوند با ویزا، آن وقت بچه طلبههایی که سال دوم، پنجم، ششم هستند، بچه طلبههای مبتدی قم میمانند، وزن نجف سنگین میشود، وزن قم سبک میشود، میشود مثل یک کودکستان و دانشگاه. گفت: تا من این را گفت امام فرمود: وزن چه کسی بزرگ میشود؟ وزن چه کسی کوچک میشود؟ به چه کسی ویزا میدهند؟ آنجا عظمت پیدا میکند؟ به چه کسی ویزا نمیدهند، آنجا کوچک میشود. تمام این فکرها، فکر انحرافی است. ایشان فرمود: فرمود امام از قم، جادهی قدیم بوده هان، اتوبان نبود، از قم حدود سه ساعت برای من صحبت کرد تا تهران، که کسی که فکرش این باشد که چه کسی بزرگ شد، چه کسی کوچک شد، این خدایی نیست، بزرگی و کوچکی دست خداست.
ما اگر خواسته باشیم امامان را بشناسیم همین یک مَثَل کوچک من را دقت کنید. اول که ما فکر میکردیم حضرت امیر بعضی شبها هزار رکعت نماز میخوانده، بعد دیدیم امام سجاد هم میخوانده. یک سؤال: هزار رکعت نماز خسته نمیشد؟ نه. چه جوری خسته نمیشد؟ به دلیل اینکه ماهی هر چه شنا کند خسته نمیشود، ما خسته میشویم، ولی چون ماهی با آب جوش خورده، ما هنوز با خدا جوش نخوردیم.
تیر از پای امیرالمؤمنین میکشیدند، متوجه نمیشد، راست میگویید؟ آره. مگر میشود؟ آره. چه جوری میشود؟ فوتبالیستها در زمین چمن گاهی میافتند، استخوان پایشان میشکند، حالیشان نیست، چون عشق به گل زدن دارند. آدم اگر عاشق شد خیلی چیزها را دیگر به حساب نمیآورد. من دیدم زنی را که شنا بلد نبود، ولی وقتی به او گفتند: بچهات افتاده در استخر، در حوض، مثل فرفره دوید و با لباس زمستان شیرجه در آب رفت. اصلاً حساب نکرد که زمستان است یا تابستان، شنا بلد است یا بلد نیست، هیچ محاسبه نمیکند. این محاسبات برای آدمهای معمولی مثل ما هست. از عبادات خسته نمیشد.
ما داشتیم آیت الله مشکینی خدا رحمتشان کند نقل میکرد از بزرگواری که ایشان وقت مرگ گفته بود نمازهایم را دومرتبه بخوانید، در آستانهی مرگ گفته بود همهی نمازهایی که در عمرم خواندهام دومرتبه برایم قضا کنید. گفتند: چرا؟ گفت: من از نماز لذت میبردم، وقتی میگفتم: «إیّاک نعبد» لذت میبردم، حالا شک دارم آیا نماز برای خدا خواندم، یا برای لذت خواندم. مهم است اینها. اینها بوده هست.
4- تلاش عالمان دین برای شناخت و تبلیغ دین
ما آدم داریم که، خدا رحمت کند آیت الله عظمای نجفی مرعشی را، ایشان میگفت: یک کتابی دیدم، میخواستم بخرم، پول نداشتم، ترسیدم این کتاب را بفروشند، از دستم در برود، به کتابفروش گفتم آقا این کتاب را من آلان از شما خریدم، بگذار کنار، من برای شما الآن پول میآورم، چند دقیقهای به من مهلت بده. میگفت: آمدم، قبایم را کندم، کنار خیابان نجف ایستادم قبایم را فروختم، رفتم کتاب خریدم. یعنی لباسش را میفروشد.
علامهی امینی صاحب الغدیر رحمه الله علیه، ایشان به آیت الله خزعلی گفته بود، یعنی ایشان از او پرسیده بود: هوای هندوستان چهجور بود؟ چون ایشان رفته بود هندوستان برای تحقیق، در کتابخانههای هندوستان کتابی پیدا کرده بود، رفت آنجا، چند ماهی آنجا ماند. آیت الله خزعلی گفت از او پرسیدم هوای هند چهجور بود؟ ایشان یک خورده فکر کرد، گفت: نفهمیدم.
علامه محمد تقی جعفری رحمه الله علیه ایشان در اتاقش مطالعه میکرد، چراغش دود میکرد، ولی چنان روی کتاب افتاده بود که اصلاً متوجه نشده بود، طلبهها در حیاط گفتند: دود از پنجرهی اتاق آقای محمد تقی جعفری میآید، دویدند، افتادند رویش، دیدند چنان غرق در مطالعه است که دود اتاقش را متوجه نشده است. اگر کسی عاشق بشود، جایش را عوض میکند، مکانش را عوض میکند. حالا حضرت امیر هزار رکعت نماز میخواند، هزار رکعت با توجه. ما الآن مثلاً بنده در آستانهی هشتاد سال هستم، هفتاد و چند سال، در این هفتاد، هشتاد ساله یک رکعت نماز باتوجه خواندهام؟ او یک شب هزار تا، یعنی هشتاد تا سال ما به یک دقیقهی یک شب امیرالمؤمنین نمیرسد. این سجاد که میگویند امام سجاد این است.
بعد معارفهای مختلف. کار شکلش عوض میشود. اینجا که ما الآن بحث میکنیم مال اردوگاه شهید باهنر است، برای آموزش و پروش است، حالا چون ایام کروناست و تعطیل است ما میآییم زیر درختهایش، بحثمان را انجام میدهیم. در یکی از این تابلوها دیدم نوشته، در همین اردوگاه نوشته بود که: تعلیم تعطیلبردار هست، اما تربیت تعطیلبردار نیست. جملهی قشنگی است.
امامان ما کارهایشان فرق میکرده، ولی هدفشان یکی هست. بینید من این عبا را میخواهم بشورم، میگذارم در آب، میکشم بالا. این دست من رو به شما میآید، همچین میکند، این دست رو به خودم میآید، همچین، این دست میآید رو به این طرف، این دست رو به این طرف. حرکت اینها فرق میکند، این این طرف میآید، این این طرف میرود، اما هدف این است که آب این عبا گرفته بشود.
گاهی وقتها یکی دعا میخواند، یکی حوزهی علمیه دارد مثل امام باقر و امام صادق، یکی میرود جبهه مثل امام حسین، یکی مثل امام سجاد در قالب دعا حرفش را میزند، قالبهایش فرق میکند، در زمین فوتبال یکی توپ را بالای سرش میگیرد، یکی توپ را زیر پایش میچرخاند، یکی شوت میزند، هر کدام از این ده، یازده نفر، هر کدام یک کاری میکند ولی هدفشان یکی هست، این تیم به آن تیم گل بزند.
5- صلح امام حسن و قیام امام حسین، در یک راستا
ولذا پیغمبر فرمود: امام حسن و امام حسین فرق نمیکنند، «امامان» هر دو یک جور هستند، «قاما»، قیام کنند، «أو قَعَدا» (علل الشرائع، ج 1، ص 211) یا قیام نکنند. نگویید شجاعت حسینیه، حلم حسنیه، این تعابیر درست نیست، شجاعت حسینیه یعنی چه؟ یعنی امام حسن شجاع نبوده. امام حسن علیه السلام در جبهه جوری میجنگید که امیرالمؤمنین وحشت کرد، گفت: چه جگری دارد! چه شجاعتی دارد! شمشیر امام حسن، پدرش امیرالمؤمنین را به تعجب واداشت، نمیشود گفت نه آن.
به هر حال خدا رحمت کند از شهید مظلوم بهشتی نقل شد، گفت فلان آیت الله، دو تا مرجع بودند، گفت: فلان آیت الله العظمی و امام خمینی هر دو پهلوی من یک جور هستند. با اینکه امام خمینی قیام کرد، آن آیت الله العظمی قیام نکرد. بعد گفتند: چرا؟ گفت: برای اینکه من یقین دارم او هوس نداشت، او هم هوس نداشت، هیچ کدام به خاطر هوس نبود، برای رضای خدا بود. چون هدفشان خدا بود، این مهم است.
گاهی وقتها یک کاری شکلهایش فرق میکند. کسی اسبی داشت، میخواست برود خانهای، میخ اسب را کوبید به دیوار، اسبش را بست به آن زنجیری که به دیوار چفت شده، بست. رفت کارش را انجام داد و برگشت و اسب را باز کرد، گفت: این میخ باشد، کسی دیگر هم میآید دیگر دنبال میخ نگردد، حالا ما که این میخ را کوبیدیم، باشد باقی آدمها هم که اسب دارند بچسبانند. یکی دیگر آمد، عبایش، لباسش خورد به این میخ، نزدیک بود پاره بشود یا پاره شد، میخ را کند و دور انداخت. گفتیم ببین این سه تا عبادت کردند، آن کسی که میخ را گذاشت برای اینکه یکی دیگر استفاده کند، آن کس که میخ را کند چون احساس کرد که این مزاحم است، لباس مردم را پاره میکند، او هم کند، میخواهم بگویم خلاصه شکل کارها فرق میکند، اگر هدف خدا باشد، همهی کارها عبادت میشود. و لذا قرآن گفته حتی یک آجری هم که روی هم میگذارید، بنایی که میکنید، بناییتان هم میتواند خدایی باشد. آیهاش این است: «وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً» (نساء/ 87) آیه قرآن است که خواندم، یعنی خانههایتان را رو به قبله بسازید یا مقابل هم بسازید. یعنی میشود خانهسازی. داریم که اگر مثلاً میخواهی در خانهات هم بنشینی، رو به قبله بنشین، ولو نمیخواهی نماز بخوانی، میخواهم بنشینم، میخواهم چایی بخورم، این طرف اتاق بنشینم، یا آن طرف اتاق، آن طرف اتاق بنشینم رو به قبله هم هستم، آنجا چایی میخورم.
به ما گفتند در خانهتان یک جایی را برای نماز بگذارید. حالا خانههای تنگ بگو چه چی (21:15) هست که ما جا برای نماز بگذاریم. شما میتوانید با یک خط خوبی بنویسید قبله. به دیوارتان نه بزرگ، یادت نرود قبله از این طرف است.
کسی را میفرستند چین و استرالیا گاو بکشد، گوشتش را بفرستد ایران، میگویند یک قصاب برود آنجا، آن گاو و گوسالهای که در چین و استرالیا ذبح میشود، قصابش بسم الله بگوید، اگر بسم الله گفت، ذکر خدا گفت، این گوشت حلال است، وگرنه گوشتی که سلول بدن شما میشود در ایران، باید قصابش در استرالیا جهت الهی داشته باشد، بسم الله بگوید. اینها برای اینکه ما را هی تربیت کنند.
امامان ما همه کارشان عبادت است، بنابراین ما همیشه میتوانیم در حال عبادت باشیم. هر کاری میکنیم، میتوانیم جهتش، جهت الهی باشد. این درسی است که امامان به ما دادهاند. همه کارهای ما عبادت است، حتی ورزش، من ورزش میکنم دکتر به من گفته راه برو، ورزش کن، راه برو، که سالم باشی، که بتوانی یک حدیث بیشتر بخوانی، همین راه رفتن، ورزش هم میشود عبادت. یک وقت هم من ورزش میکنم.
حالا باز همین ورزش مدال آوردن، یک وقت من ورزش مدال میخواهم بیاورم در فلان بازیهای بینالمللی، میخواهم مدال بیاورم که قهرمان ایران بشوم، خب این میخواهی خودت را معرفی کنی، خوب که معرفی کردی، میشوی کوه هیمالیا، کوه هیمالیا را همهی دنیا میشناسند، شما را هم به عنوان یک فوتبالیست همهی دنیا میشناسند، میشوی هیمالیا. اگر هدفت باشد که خودت را مطرح کنی، خب کوه هیمالیا هم در دنیا مطرح است، نه توی ایران، نه برای یک فصل و یک بازی، در طول تاریخ کوه هیمالیا معروف است، قلهی دماوند در ایران معروف است.
اما یک وقت میگویی که من اگر مدال آوردم جمهوری اسلامی عزیز میشود، جمهوری اسلامی پهلوی رقیبانش عزیز میشود، مردم خوشحال میشوند، مقام معظم رهبری وقتی از ورزشکارها میخواهد تشکر کند، نمیگوید چون قهرمان شدی تشکر میکنم، مینویسد چون مردم را خوشحال کردی، خوشحال کردن مردم یک ارزش است، ما میتوانیم البته باید از خدا بخواهیم. امام سجاد همهی وجودش عبادت بود، اما از خصوصیات ایشان چند تا جمله بگویم:
6- نقش امام سجاد علیهالسلام در حفظ تاریخ کربلا
یکی اینکه شاهد کربلا بود. تاریخ کربلا اگر خبرنگار نبود، از بین رفته بود، چون حادثهی مهم تاریخی بود، نه تاریخ قبلش بود نه تاریخ بعدش. به قدری مهم بود که خاطرات کربلا را حتی خداوند از طریق فرشتهها به پیامبران هم یاد داده بود که کسی میآید به نام محمد بن عبدالله، نوهای دارد به نام امام حسین، این رقمی دعوتش میکنند، این رقمی کنار نهر آب روبهروی زن و بچهاش سرش را میبرند و انبیاء قبل از امام حسین برای امام حسین گریه کردهاند. این تاریخ کربلاست. تاریخ دو تا خبرنگار میخواهد. یک خبرنگار مرد میخواست زینالعابدین علیه السلام، یک خبرنگار زن میخواست حضرت زینب، اگر اینها نبودند کربلا میگفتند بله، حالا دو نفر، مثل جنگهایی که در دنیا هست، نگاه به کربلا. امام سجاد علیه السلام که شب شهادتش بحث را گوش میدهیم، اگر نبود کربلا پاک میشد، زینب کبری اگر نبود، کربلا پاک میشد. میخواستند پاکش کنند، این که به قبر امام حسین آب بستند و کشاورزی کنند، میخواستند اصلاً اینجا مزرعه بشود، محو بشود، چون معاویه خودش گفت، گفت: «دَفْناً دَفْنا» (کشف الغمه فی معرفه الأئمه، چاپ قدیم، ج 1، ص 419)، من اسلام را دفن میکنم، یعنی زیر خاکش میکنم، اجازه نمیدهم که بگویند: «أشهد أنّ محمداً رسول الله»، در اذانها اسم محمد باشد ولی اسم ابوسفیان نباشد، چرا اسم پدر من نیست، معاویه بن ابوسفیان. چرا اسم ما نیست؟ چرا اسم آنها هست؟ گفت: من دفنش میکنم. این که گفتند: اسب ببرید روی سینهی شهدای کربلا، میخواستند این گوشت له بشود، یعنی قابل جمع کردن نباشد.
حالا امام سجاد همهی اینها را دید، یک امام معصوم با حضورش و تازه اگر امام سجاد نبود، این بنا بود امام سجاد را در شام بکشند، وقتی سخنرانی کرد آبروی یزید را برد، یک سخنرانی کرد، گفتند: این چه کسی است؟ گفتند: این علی بن الحسین است. گفت: به من گفتند علی بن الحسین کشته شده؟ گفت: او علی اکبر بوده است که کشته شده، علی بن الحسین، علی اکبر، علی بن الحسین است، این علی بن الحسین، امام سجاد است. خیلی سخنرانی کرد، سخنرانی کرد که جلسهای که یزید درست کرده بود که خودش را مطرح کند که ما دشمنان را به خاک نشاندیم، کشتیم، اسیر کردیم، اصلاً همهی جلسه را برگرداند، یعنی یک انقلاب بسیار مهمی کرد، انقلاب روحی کرد، امام حسین انقلابش نظامی بود، شمشیر و اسب و زره واینها بود، امام سجاد انقلابش فرهنگی بود، بیدارباش بود.
7- بیان معارف دین، در قالب دعا
بعد آن وقت نقشی که امام راجع به دعا دارد. راجع به دعا چه نقشی دارد؟
یک سفری ما رفتیم کانادا، برای ایرانیها و اینها صحبتی داشتیم. یک کسی به من زنگ زد، گفت: من فلانی هستم. من او را نمیشناختم. به سفیر گفتم: ایشان گفت: بگو تشریف بیاورید، بفرمایید فلان. گفتم: ایشان چه کسی است؟ گفت: این یک استادی است که سه روز آمریکاست، سه روز کاناداست، فوق تخصص فلان رشتهی ارتباطات است و نازش را هم میخرند، با ایران هم خوب است، میآید و میرود، سالی یکی دو بار، با کم و زیادش میآید ایران. گفت: میخواهم بیایم ببینمت. حالا این پروفسور آمریکایی چه کار به من دارد؟ سی، چهل سال است در آمریکاست. گفت: من آمدم از شما تشکر کنم. گفتم: برای سخنرانی؟ گفت: نه، شما یک چیزی گفتی راجع به دعاهای امام سجاد. امام سجاد دعا که زیاد دارد یکی از دعاهایش دعای ابوحمزهی ثمالی است که ماه رمضانها میخوانند، طولانی هم هست دعا، یک دو ساعتی طول میکشد، یک سطر دعا، نزدیک تقریباً صفحهی آخر، میگوید خدایا به تو پناه میبرم، از چی؟، حالا من این را روی تخته سیاه چه گفتم که این آقای پروفسور خوشش آمد، نوشتم: عوامل سقوط جامعه، چهطور یک جامعه افت میکند؟
گفتم: تمام عوامل سقوط جامعه را امام سجاد در یک سطر دعا گفته است. آن صفحه را نوشتم:
«اللّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ»، دیگر نمیخواهد شما بلد هستید بعضیهایتان، «اللّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ» خدایا من پناه میبرم، «مِنَ الْکَسَلِ»، اگر جامعه کسل باشد، بینشاط باشد، شکست میخورد، «اللّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ وَالْفَشَلِ وَالْهَمِّ وَالْجُبْنِ»، «وَ الْجُبْنِ» ترسو باشد، جامعهی بیسواد سقوط میکند، «وَ الْغَفْلَهِ» جامعهی غافل سقوط میکند، «وَ الْقَسْوَهِ» سنگدل، قساوت، «وَ الْفَقْرِ» جامعهی فقیر. عوامل سقوط را، منتها امام سجاد حوزهی علمیه نداشته، دانشگاه هم نداشته، در قالب دعا گفته خدایا پناه میبرم به تو از ترس، از غفلت، از سنگدلی، از فقر، از بیسوادی، همهی عوامل سقوط جامعه را پشت سر اللهم گفته، آدم فکر کند، دعاست اما دقت کنی عوامل سقوط یک جامعه است، هر جامعهای سقوط کند به خاطر این است.
قرآن راجع به بنیاسرائیل میفرماید که: «فَضَّلْتُکُمْ» (بقره/ 47) به بنیاسرائیل میگوید: «فَضَّلْتُکُمْ»، یعنی من شما را فضیلت دادم، «عَلَى الْعالَمین» (بقره/ 47)، بر همهی مردم شما را فضیلت دادم. این آیه قرآن است، خدا به بنیاسرائیل میگوید من شما را بر عالمیان برتری دادم. بعد جای دیگر میگوید «باؤُ» (بقره/ 90)؟ این بنیاسرائیل برگشتند، «باؤُ بِغَضَبٍ» (بقره/ 90) گرفتار غضب خدا شدند.
سؤال: در یک آیهی قرآن میگوید زنده باد، یک آیه میگوید مرده باد. فضیلت دارید اسرائیل بر دیگران، اسرائیل خاک بر سرتان کند، گرفتار قهر خدا میشوید. حالا چرا ««فَضَّلْتُکُمْ» شد «باؤُ بِغَضَبٍ» (بقره/ 90)؟ چهطور فضیلت شد غضب؟
سه گروه سه دسته شدند: یکی دانشمندانشان منحرف شدند، یکی تجّارشان منحرف شدند، یکی عموم مردم منحرف شدند.
راجع به دانشمندانشان قرآن میفرماید که: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه» (نساء/ 46)، یعنی کلمات تورات را تغییر دادند، قانون آسمانی را عوض کردند، کار دانشمندان است، قانون را عوض کردند. «یُحَرِّفُونَ»
تجارشان را قرآن میگوید: «وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» (نساء/ 161) رفتند سراغ ربا و درآمدهای نامشروع. عوامشان هم حال جنگ نداشتند، گفتند: «إِنَّا هاهُنا قاعِدُون» (مائده/ 24) به موسی گفتند: ما حال جنگ نداریم، برو شهر را امن کن، ما وارد میشویم.
یک امتی که فضیلت دارند و برتری دارند به خاطر اینکه دانشمندش قانون را عوض میکند، تاجرش دنیاگرا و سودگرا میشود، عوامش ترسو میشود، «فَضَّلْتُکُمْ» شد. مسلمانها یک زمانی «فُضُّلُوا عَلَی العالَمین»، مسلمانها بر همهی دنیا پیروز بشوند، تا وسط اروپا پیش رفتند، بعد مسلمانها شدند «باؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَب» (بقره/ 90)، گرفتار قهر خدا شدند، برای اینکه دانشمندانشان به وظیفهشان عمل نکردند، تجارشان به وظیفهشان عمل نکردند، عمومشان به وظیفهشان عمل کردند، فضیلتشان شد غضب.
چون چنان بودیم، بودیم آن چنان چون چنین گشتیم، گشتیم این چنین
باید مواظب باشیم تا مادامی که دستمان در دست شاهنشاه بود، شاهنشاهها یکی پس از دیگری، هر وقت به ایران حمله کردند یک تکه از ایران را گرفتند. از زمانی که دست مردم ایران در دست ولایت فقیه شد هشت سال بمباران کردند، یک وجب زمین را پس ندادند، این نقش این است که آدم رهبرش چه کسی باشد.
یک سلام به امام سجاد بدهیم: السلام علیک یا علی بن الحسین، السلام علیک یا زین العابدین و رحمه الله و برکاته
خدایا ما که نمیتوانیم بگوییم شیعهی آنها هستیم ولی ذرهای، پرتوی، جرقهای، ذرهای از ایمانشان، علمشان، اخلاصشان، عبادتشان، معرفتشان نصیب ما هم بفرما.
«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 29 سوره بقره بر چه امری تأکید دارد؟
1) جهان برای انسان
2) انسان برای خدا
3) انسان برای خدمت
2- بر اساس آیات سوره زلزال، چه کارهایی در کیفر یا پاداش محاسبه میشود؟
1) کارهای کوچک
2) کارهای بزرگ
3) کارهای ماندگار
3- رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم، کدام حرکت را تأیید کردند؟
1) صلح امام حسن علیهالسلام
2) قیام امام حسین علیهالسلام
3) هر دو مورد
4- امام سجاد علیهالسلام، از چه طریق جنایات یزید را افشا و او را رسوا کرد؟
1) سخنرانی در مسجد کوفه
2) سخنرانی در مسجد النبی مدینه
3) سخنرانی در مسجد اُموی شام
5- امام سجاد علیهالسلام در کدام دعا، عوامل سقوط جامعه را بیان کرده است؟
1) دعای مکارم الاخلاق
2) دعای ابوحمزه ثمالی
3) دعای عرفه
سلام،
فیلمشو اشتباه گذاشتین