امام سجاد (ع)، اولی الامر
موضوع: امام سجاد(ع)، اولی الامر
تاریخ: 04/01/67
بسم الله الرحمن الرحیم
در میان جمعی از محصلین و بزرگواران عزیز، آقا زادههای شهدا از مدرسه شاهد، خواهرانی که پشت جبههها لباس میدوزند و خدمات فراوانی میکنند، هستیم. امروز در این جمع چند قشر مهمان داریم. بحثی را که بینندهها میبینند در اوایل ماه شعبان است که در آستانه تولد امام زین العابدین است. لذا میخواهیم با زندگانی امام سجاد(ع) بیشتر آشنا شویم. تمام مصیبتهای که سر کشورهای اسلامی میآید به خاطر نامردهایی است که در کشورهای دیگر حکومت میکنند.
1- اولیالامر چه کسانی هستند؟
در قرآن یک آیه داریم که هر مسلمان باید این آیه را بداند. قرآن میفرماید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(نساء/59) «أَطیعُوا» به معنی «اطاعت کنید» است. «الله» یعنی از خدا اطاعت کنید. «الرَّسُولَ» یعنی از رسول خدا اطاعت کنید. اما این اولی الامر کیست که خدا میفرماید از او اطاعت کنید؟ ماه رجب ماهی است که امام جواد در آن متولد شده است. حضرت امیرالمؤمنین در ماه رجب، حضرت مهدی(عج) در ماه شعبان، امام حسین در ماه شعبان، امام سجاد در ماه شعبان، متولد شدهاند. ماه رجب و شعبان ماهی است که بعضی از اولی الامرهای ما در این دو ماه عزیز به دنیا آمدهاند. بد نیست پنج دقیقه در مورد اولی الامر صحبت کنیم، اما بیشتر بحث ما درباره این است که با زندگانی امام سجاد(ع) آشنا شویم. از طرفی هم چون عنوان، درسهایی از قرآن است باید یک آیه در قرآن در مورد این مسئله باشد. خواهش میکنم بحث را گوش دهید که اگر خواستید هر کجا بحث کنید، مطالبی داشته باشید. من تقاضا میکنم از برادران و خواهران اهل سنت و برادران و خواهران شیعه، که بدون هیچ گونه تعصب متن قرآن را بررسی کنیم. خودمان راحت از متن قرآن بفهمیم که اولی الامر کیست؟ چون شما یادگاری آقازادههای شهید هستید، من میخواهم یک بحث پدرانه و یک یادگاری برای شما داشته باشم؛
مثلاً اگر یک روز میروید و میبینید وزارت بهداشت یک اعلامیهای نوشته است از لبنیات استفاده کنید، بعد زیرآن نوشته است «ماست، کره، دوغ، خامه، سر شیر، کشک و روغن نخورید» اگر شما این را ببینید چه میفهمید؟ هم نوشته از لبنیات استفاده کنید و هم نوشته از این موارد استفاده نکنید. پس چه بخوریم که هیچ کس هیچ چیز نگوید؟ گفته از لبنیات استفاده بکنید و در ادامه گفته اینها را نخورید، چه چیز را گفته است که بخورید؟ تنها چیزی که میماند شیر است و باید شیر میل کنید. البته در مَثل مناقشه نیست و از بزرگها معذرت میخواهم. من در قرآن گاهی مثل مگس میزنم و حال آنکه چنین مثلهایی طوری نیست و برای آموزش مثل عیبی ندارد، حالا من برای آموزش میگویم.
خداوند در قرآن گفته است از اولی الامر اطاعت کنید، مثل اینکه گفته است از لبنیات استفاده کنید، بعد گفته که «وَ لا تُطِعْ» یعنی اطاعت نکن «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً»(دهر/24) آثم یعنی گناهکار باشد. «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً» یعنی از صاحبان فرمان، از قدرتمندان از حاکم، از رئیس حکومت پیروی کنید اما اگر رئیس حکومت گناهکار است، گوش به حرفش ندهید. (در مثال بالا گفت که از ماست استفاده نکنید) «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً» آدم کفور یعنی کسی که کافر است، گوش به حرفش ندهید. «وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ»(قلم/10) «حَلاَّفٍ» کسی که خیلی قسم میخورد را گوش به حرفش ندهید. «کُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ» آدم مهین به معنی آدم پست است، اگر حاکم پست است به حرف او گوش ندهید. فهد حاکم است اما به انگلستان رفته و دست ملکه را بوسیده است و ملکه انگلستان یک عکس که از صلیب مسیحیان است، گردن فهد کرده است. یعنی اگر خواسته باشی گردن یک گربه زنگوله کنی یک میو میگوید و فهد هم میو میگوید. این را حاکم پست میگویند که خم میشود و یک زن گردن او صلیب میاندازد، او اندازه یک گربه از خودش شرف نشان ندارد. «مَهینٍ» به معنای پست است، حلاف کسی است که قسم میخورد، کفور یعنی کافر و آثم یعنی کسی که گناهکار است. «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»(کهف/28) یعنی کسی را که قلبش را غافل قرار دادیم و قلبش غافل است، گوش به حرفش ندهید. کسی که یاد ما نیست و مست است، دنبال عیاشی و هوس است و یاد خدا نیست، گوش به حرفش ندهید. «وَ اتَّبَعَ هَواهُ» کسی که «وَ اتَّبَعَ» از هوی و هوسش پیروی میکند، گوش و به حرفش ندهید. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» فرط به معنی افراطی است. به حرف آدمهای افراطی گوش ندهید «وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ»(شعراء/151) کسی که مسرف است و اسراف میکند، به حرفش گوش ندهید. کاخ آنچنانی میسازد، انگشتر چنانی دست میکند، مهمانیهای چنانی میگیرد، چراغهای چنینی در خانهاش است و. .. آدمی که اسراف میکند، نباید رهبر باشد. «وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ»(اعراف/142)
پس آقایانی که دیر تلویزیون را روشن کردهاید خوب گوش دهید، اگر اداره بهداشت گفت: از لبنیات استفاده کنید، بعد گفت: ماست و دوغ و کشک و. . . را نخورید، پس شیر اولی الامر است. یعنی از صاحبان فرمان پیروی کنید. بگو خوب صدام حسین هم صاحب فرمان است. فهد و شاه حسن و شاه حسین و. . . هم همه صاحبان فرمان هستند. میگویم: نه! قرآن گفته است: از اولی الامر پیروی کنید، اما در آیه دیگر میگوید: اگر اولی الامر آثم است، آثم به معنی گناهکار است، اگر اولی الامر کفور است، اگر اولی الامر«حَلاَّفٍ» است یعنی زیاد قسم میخورد، اگر اولی الامر «مَهینٍ» است یعنی پست است، (البته دخترانی که اسمشان «مَهینٍ» است، به معنی پست نیست، آن «مَهینٍ» فارسی و به معنی ماه است، این «مَهینٍ» عربی و از اهانت است.) از او پیروی نکنید. «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» یعنی اگر کسی غافل است، اولی الامر نیست. اگر کسی پیرو هوی هوس است، اولی الامر نیست. اگر کسی آدم زیاد روی است، اولی الامر نیست. اگر ولخرجی میکند، اولی الامر نیست. مفسد است، و فساد میکند، اولی الامر نیست. پس معلوم میشود، اولی الامر کیست، امام معصوم است. چون وقتی در قرآن میگوید گوش به حرف صاحبان قدرت بدهید، گوش به حرف کسی بدهید که قدرت دست اوست، اما اگر آن کس که حکومت دستش است، نباید گناهکار باشد، نباید قسم بخورد، پست نباشد، غافل نباشد، پیرو هوی و هوس نباشد، افراطی نباشد، اسراف کار نباشد، مفسد نباشد، اگر اولی الامر از این «لا تُطِعْ»ها و این گروهها نباشد، پس ما میفهمیم اولی الامر چه کسی است که باید به حرفش گوش داد. این یک آیهای است که هیچ اختلافی در مورد آن بین شیعه و سنی نیست. حالا آخوندهای درباری، پول میگیرند و در کشورهای اسلامی نما، حرف میزنند و از رو خطبههایی را میخوانند. هرکسی هر کاری میخواهد بکند، بکند. ما هستیم و اسلام. اسلام میفرماید: از اولی الامر پیروی کنید. و اولی الامر کسی جز رهبران معصوم نیستند. پس یکجا قرآن گفته است از اولی الامر پیروی کنید، چند جا هم گفته است که از این گروهها پیروی نکنید. اولی الامری که قرآن گفته است پیروی کنید، امام معصوم است و گفتنش کاری ندارد.
یک ماشینی را فرض کنید، یک جادهای را هم فرض کنید، از طرف اداره راه به ما میگویند: در این جاده برو! راننده اینجا نشسته است و نگاه میکند که تابلو زده است «برو» این هم به اطمینان تابلو میرود و در دره میافتد. یک سؤال میکنم شما بگویید: در جاده ای که دره دارد آیا درست است که به ما بگویند: برو! من میگویم خدا به بشر گفته است، پشت سر اولی الامر برو. وزارت راه باید بگوید: که از راهی برو که دره نباشد. خدا هم که میگوید: برو! میگوید پشت سر اولی الامری برو که اولی الامر نقطه ضعف نداشته باشد. غلط است که به من بگویند: پشت سر اولی الامر گناهکار برو، باید بگویند که پشت سر اولی الامر معصوم برو. چون خدا در قرآن به ما گفته است که پشت سر اولی الامر برو. پس پیداست این اولی الامر، اولی الامری است که لغزش ندارد. حالا بروید و حاکمی را پیدا کنید که لغزش ندارد. اینهایی که رئیس جمهور هستند را بررسی کنید. رئیس جمهور مصر، اردن و کویت و دیگر کشورها و این امیرها و شیخها را بررسی کنید. آیا ایشان را به عنوان اولی الامری که لغزش ندارد، قبول میکنید؟
2- ویژگیهای امام سجاد (ع)
یکی از این اولی الامرهای عزیز ما، امام سجاد(ع) است. یک خورده با امام سجاد آشنا شویم، امام سجاد(ع) را از چند مورد بررسی میکنیم. حلم و صبر، جرات و شجاعت، عبادت و تواضع امام. یک خاطراتی میگویم که خاطرات خوبی است.
یک حدیث است که من مطلب این حدیث را میدانستم امّا حدیثش را ندیده بودم و نمیدانستم. اصلش را قبول داشتم اما حدیثش را ندیده بودم، حدیث این است که امام فرمود: تمام امامها در تمام کمالات یک طور هستند، یعنی شجاعت هیچ امامی از امام دیگر بیشتر نیست. اگر میگویند: امام کاظم معنایش این نیست که تنها امام کاظم، کظم غیظ میکرده است. امام رضا راضی بوده است. امام تقی تقوا داشته است. ائمه در تمام کمالات با هم مساوی هستند. اما هر کدام یک اسمی دارند. چند قصه است که یکی از آنها دربارهی حلم امام است. امام چهارم در کربلا بودند. دیدند که مردم آمدند، پدرش را در کربلا شهید کردند. اما همین قاتلها که به کربلا آمدند و امام را شهید کردند و رفتند، همه اینها مأمورین دولت وقت بودند. مأمورین حکومت بنی امیه و یزید و اینها بودند. به کربلا آمدند و امام حسین(ع) را کشتند و لب مرز رفتند تا به لب مرز رفتند، امام زین العابدین(ع) برای مرزدارها دعا میخواند، این خیلی حلم و صبر میخواهد. ماه گذشته ، پدرش را کشتند، حالا چون رفته مرز حکومت اسلامی را حفظ کند، به همان مأمورین دولت آن زمان، دعا میکند. چرا امام نمیگوید: اینها آمدند پدر من را کشتند، قاتل پدر من بودند، مأمورین دولت بودند؟ امام آنها را دعا میکند. از این میفهمیم که گاهی یک مصلحتی پیش میآید که آدم باید به خاطر آن مسئله مهمتر حق خودش را نبیند.
یکی از خوارج به امام حرف زشتی زد، مردم ریختند تا او را کتک بزنند، امام فرموده «مهلاً، مهلاً» یعنی صبر کنید کسی به او کتک نزند. گفت: «أ لک حاجهٌ»(کشف الغمه، ج2، ص101) شما ناراحتی داری؟ اگر ناراحتی داری، مشکلت را حل میکنم. خلاصه با اینکه این حرف زشت زد، امام چنان مؤدب با آن رفتار کرد، که روایت میگوید: «فأستحیا» (کافی،ج2،ص226)شخص خجالت کشید. بعد امام فرمود: هزار درهم به او بدهید، هزار درهم به او داد و ایشان مسلمان شد و در خط اهل بیت آمد. گفت: «أشهد أنک من أولاد الرسل» (بحارالانوار،ج46،ص99) خدا را گواه میگیرم که تو لیاقت داری امام شوی، با اینکه من به تو ناسزا گفتم، ولی تو با بزرگواری تمام به روی خودت نیاوردی. زشت ترین حرف را به امام میزند، با اینکه یاران امام میخواهند به او کتک بزنند، میگوید: او را نزنید. بعد میگوید: شاید ناراحتی داری، ناراحتی او را حل میکند و به او پول هم میدهد و همین محبت باعث میشود که در خط اهل بیت بیاید.
یک کسی به امام جسارتی کرد، امام گفت: بیا، آمد و گفت: چه به من میگفتی؟ حالا ما اگر یک کسی جسارتی کند میگوییم: بیا، به من بودی، خودتی، جد و آبادت است. این اخلاق ما است. یک کسی یک حرفی زد، امام سجاد(ع) فرمود: نزد من بیا! آمد و گفت: این حرفهایی که شما زدی، بالاخره یک قیامتی هم هست. اگر ما از آن قیامت رد شویم، یعنی اگر از مشکلات قبر و قیامت رد شویم، اینهایی که تو گفتی چیزی نیست. اگر رد نشویم، این که تو گفتی کم است، صد برابر این هم باید به ما گفته شود. عبارت عربی آن این است. ما یک راه پر پیچ و خم داریم که راه قبر و قیامت است. اگر از آن عقبهها و گردنه های قیامت رفتم، مهم نیست. حالا تو یک فحش هم دادی، مهم نیست. اگر ما رفتیم و به مکه رسیدیم حالا قیف نفت هم گم شد، چیزی نیست. اگر هم به مکه نرسیدیم، این ساکهای خوشگل فایدهای ندارد. مهم این است که ما به هدف برسیم. در یک جای دیگر به امام توهین شد. امام فرمود: آقا این حرفی که شما زدهای، یا راست میگویی و یا دروغ میگویی، تو گفتی من این عیب را دارم، اگر این عیب را دارم خدا من را بیامرزد. اما اگر این عیب را ندارم خدا تو را بیامرزد. اینها اخلاقهای امام معصوم است.
یک روز امام در مسافرت بود، نمازش را خواند، اینهایی که با امام بودند، طولش میدادند، گفتند: آقا، شما رئیس کاروان و قافله هستید؟ شما نمازت تمام شده است ولی نماز اینها هنوز تمام نشده است. گاهی وقتها هست که پیش نماز میگوید: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» ولی نمازگزار هنوز نمازش تمام نشده و نمازش را طول میدهد. میگوید: «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ»(فاتحه/7) میگوید: و لاالض، و لاالض، مرض! چه شده است؟
می گفتیم که امام سجاد(ع) با یک گروهی در مسافرت بود، امام نمازش تمام شده بود، همراهان امام داشتند کارهای مستحبی انجام میدادند. گفتند: آقا نماز شما تمام شده است، آنها کارهای مستحبی و متفرقه انجام میدهند. آقا بگو کارشان را تمام کنند. امام گفت: نمیخواهم بگویم، صبر میکنم تا کارشان را تمام کنند. چرا عجله کنم، بگذار در ذوقشان نخورد.
3- برخورد امام سجاد با کنیز خطاکار
یک کنیزی در خانه بود، یکروز امام نشسته بود، این یک چیزی دستش بود افتاد به پیشانی امام سجاد(ع) خورد، صورت مبارک امام خونی شد، امام سجاد(ع) نگاهی کرد، کنیز باسوادی بود، گفت: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ»(آل عمران/134) آیه قرآن است. یعنی وقتی آدم غیظ کرد باید خودش را نگه دارد. گفت: خیلی خوب غیظ نمیکنم. گفت: «وَ الْعافینَ عَنِ النَّاس»(آل عمران/134) این آیه سه جمله دارد. «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ» یعنی کسانی که غیظ خودشان را کظم میکنند. غیظ غیر از غضب است، اگر آدم پنجاه درصد یا هفتاد، هشتاد در صد جوش بیاورد غضب میگویند، صد در صد که شد غیظ میشود و لذا قرآن نمیگوید: «والکاظمین الغضب» میگوید: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ» یعنی خوب که جوش آوردی، خودت را نگه دار. در ادامه میگوید: «وَ الْعافینَ» عافین به معنی بخشش است. «وَ الْعافینَ عَنِ النَّاس، وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»(آل عمران/134) خداوند نیکوکاران را دوست دارد. این کنیز در خانه امام بود، ظرفی دستش بود، از دست او افتاد و در صورت امام چهارم خورد، صورت امام خونی شد، امام عصبانی شد، این کنیز فوراً این آیه را خواند. «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ» امام فرمود: باشد، من تو را بخشیدم و غیظم را نگه داشتم. «وَ الْعافینَ عَنِ النَّاس» یعنی عفو کن. گفت: تو را هم بخشیدم. کنیز گفت: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» امام گفت: آزادت کردم، بلندشو و برو. یعنی سه تک زد.
من یک وقت قبای نو پوشیدم تا از قم به تهران بیایم، وقتی میآمدم لباس نو پوشیدم، آمدم در ماشین و در اتوبوس نشستیم. بعد از مدتی شاگرد شوفر گفت: پول بده! دیدم، قبایم را عوض کردم و پول در قبا نگذاشتهام و پولها در قبای کهنه است. (الان هم همینطور است، خیلیها که لباس شیک میپوشند پول ندارند. خیلیها که لباسهایشان کهنه است، پول دارند.) رفتم پهلوی راننده و گفتم آقای راننده لطفاً من را پیاده کنید. گفت: چرا؟ گفتم: راستش را بخواهی من قبایم را عوض کردم، پولم را در قبای کهنه گذاشتهام. گفت: خیلی خوب مهمان من باشید. گفتم: نه فایده ندارد، حالا من در تهران پیاده میشوم، پول ندارم. باید کنار جاده گدایی کنم، این که نمیشود، یا همین جا پیادهام کن برگردم، یا خرجی تهران را هم به من بده گفت: خیلی خوب گفت: چقدر پول میخواهی، گفتم: به اندازهای که ما به خانه برسیم. آن زمان بیست تومان بود و من بیست تومان گرفتیم.
4- توجه به حقوق حیوانات
پیشانی امام را خونی کرد. ولی چون بلد بود یک آیه بخواند جلوی غیض را گرفت. مورد عفو قرار گرفت، خودش هم کنیز بود، آزاد شد. این هم یک قصه از امام چهارم بود که گفتم.
امام سجاد(ع) بیست بار به مکّه رفت، امّا یک مرتبه به شتر خودش تازیانه نزد. ما گاهی وقتها الکی، میآییم برویم حیوانی ایستاده است، پاشنه کش را در میآوریم و زیرش میکوبیم، آقا چه کارش داری؟ شما هیچ میدانی نمیشود حیوان را اذیت کرد؟ شخصی روی حیوان نشسته بود و حرف میزد، امام فرمود: بی خود نشستهای حرف میزنی، پایین بیا، حیوان برای راه رفتن است، اگر سه نفری سوار حیوان بشوند، روایت داریم از آن سومی خیلی انتقاد شده است. اگر حیوانی نمیتواند بار را تحمل کند، مگر میشود او را کتک زد؟ مگر میشود بار زیاد روی بار حیوان گذاشت.
اسلام میگوید: میروی شیر بدوشی ناخنت را بگیر. یک موقع ناخن تو پستان گاو را اذیت نکند. پرندهای که خواب است را شکار نکن. پرندهای که پر ندارد را صید نکن. وقتی میخواهید زکات بگیرید، بین شتر و بچه شتر جدایی نیندازید. شیر را میدوشید، یک خرده شیر را در پستان گاو برای بچه گوساله بگذارید. تو بخاطر اینکه کیف کنی، پرنده را در قفس میکنی. الان این برای من از نظر فقهی یک مشکل است و میخواهم از یک فقیه بپرسم، اینها که پرنده را در قفس میکنند که برایشان چهچه بزند، خدا پرنده را برای این آفریده که در هوا پرواز کند. آنوقت شما حق داری که این پرندهای را که حق دارد در هوا پرواز کند برای خوشحال شدن خودت در قفس کنی؟ اگر پرنده را آزاد کنی خدا هم تو را آزاد میکند.
یک خاطره است که بد نیست برایتان بگویم. بد نیست این را گوش کنید، ما یکروز داشتیم با یکی از برادرها میرفتیم، به یکی از این کوچههای تهران رسیدیم. دیدیم یک حجلهای در خانهی یک شهید است، به برادرها گفتم که داخل برویم. در را زدیم و داخل شدیم. صاحبخانه آمد و گفت: شما آقای قرائتی که در تلویزیون صحبت میکند، هستی؟ گفتم: بله. گفت: چطور شده است که به خانهی ما آمدهای؟ گفتم: داشتیم میرفتیم، حجله را دیدیم، گفتیم خانواده شهید است، ما هم داخل شدیم. دوید به خانمش گفت: بدو! بدو! آمد و گفت: آن قصه را برای ایشان بگو، خوب ببینیم حالا قصه چیست؟ معلوم شد این آقایی که شهید شده است، کبوترهایی داشته که آنها را در قفس کرده است، یکروز کنار قفس رفته و با خود گفته که چرا من این کبوترها را در قفس زندانی کردم؟ باید اینها را آزاد کنم. یکی، دو کبوتر داشته که خیلی هم رنگ آمیزیش کرده است، او در قفس را باز میکند و کبوتر را آزاد میکند، کبوتر که آزاد میشود، این بچه هم میگوید: که ما هم خودمان را آزاد کنیم و به جبهه برویم. این کبوتر را در فضای باز آزاد کنم و خودم هم از این کوچه و محله آزاد شوم. ایشان به جبهه میرود و یک مدتی که جبهه است مادرش میبیند که این کبوتر رنگ آمیزی شده است، آمد دور این خانه چرخید و در اتاق آمد، دور اتاق چرخید و رفت پهلوی عکس نشست و همینطور گردنش و صورتش را به عکس این شهید میمالید، تا این کبوتر صورتش را به عکس کشید، مادر شروع به جیغ زدن کرد که بچهام شهید شد. پرسیدند از کجا فهمیدی؟ گفت: آخر این کبوتر، شش ماه پیش آزاد شده است. چرا این کبوتر بعد از شش ماه آمده و دائم دور خانه میگردد؟ چرا رفت پهلوی عکس نشست و صورتش را به عکس میمالید؟
حیوانها شعور دارند. قرآن میگوید: هدهد شعور دارد، مورچه شعور دارد. در این عالم خبرهایی است.
امام سجاد(ع) وقتی میخواست مسافرت برود، با آدم ناشناس میرفت تا او را نشناسند حتی در سفر حج نا شناس میرفت، با لباس مبدّل و یا با اسم مستعار یا با هر نحوی که ناشناس باشد و به کاروانیها میگفت: من با شما به مکه میآیم پول میدهم، کار هم میکنم. میگفتند: چه بهتر که هم پول میدهد و هم کار میکند. حالا بعضیها مثل حاجیهای معمولی پول میدهند و کار نمیکنند. بعضیها مثل کارگرها کار میکنند و پول نمیدهند. بعضیها پول نمیدهند و کار هم نمیکنند. بعضیها هم پول میدهند و هم کار میکنند. ایشان گفت: من هم پول میدهم و هم کار میکنم. مدیر کاروان هم کیف میکرد از این مشتری که هم کار میکند و هم پول میدهد و همانطور ظرف میشست و غذا میپخت، خیلی فعالیت میکرد، نزدیک مکّه یک کسی گفت: آقا این چه کسی است؟ گفتند: نمیدانم یک جوان خوبی است، هم پول میدهد و هم کار میکند. گفتند: شما او را نمیشناسید؟ گفتند: نه! گفتند: این امام زین العابدین است. حاجیها دویدند و عذر خواهی کردند و اما امام گفت: ببخشید ندارد، من اصلاً آمدهام با کاروان ناشناس کار بکنم، این هم یک ماجرا است.
5- امام سجاد در برابر قدرتهای ستمگر
جرأت امام زیاد بود، در مجلس شام، یزید به امام سجاد جسارت کرد و گفت: «کَیْفَ رَأَیْتِ صَنِیعَ اللَّهِ بِکُمْ أَهْلَ الْبَیْت»(بحارالأنوار، ج45، ص154) دیدی خدا با شما چه کار کرد؟ فرمود: خدا هرچه کرد لطف بود، امّا تو به جهنم میروی. امام سجادی که فرزند شهید است، حالا قاتل پدرش را میبیند، هیچ نمیترسد و میگوید: تو به جهنم میروی. «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها»(نساء/93) هرکس مؤمنی را بکشد، باید به جهنم برود. تو که ولی مؤمنین و امام مؤمنین را کشتی، به جهنم میروی. یزید مشورت کرد و گفت: با این اسیر چه کار کنم؟ گفتند: او را بکش. فوری امام سجاد(ع) یک تک زد و فرمود: فرعون که با مشاورینش مشورت کرد گفت: با موسی چه کار کنم؟ گفتند: «قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ»(اعراف/111) موسی را نگهدار. امّا مشاورین تو از مشاورین فرعون بدتر هستند، فرعون با مشاورین مشورت کرد، با موسی چه کنم؟ تو هم مشورت کردی که با سجاد چه کنی؟ نظیر آن جوانی بود که اسیرش کردند، دستهاش را بستند و او گفت: مرگ بر صدام. امام سجاد(ع) در خرابه شام اسیر بود. گفت: کاری که اینها با ما کردند، همان کار فرعون است. امام سجاد(ع) هفتاد و دو داغ دیده است. واعظ روی منبر رفت و تعریف یزید را کرد. از پای منبر فریاد زد: خاک بر سرت کنند، تو خواستی یزید را راضی کنی، خدای یزید را از خودت غضبناک کردی. به منبر رفتی، تعریف یزید را میکنی؟ میگویی: یزید آدم خوبی بود؟ خاک بر سرت کنند. یزید نشسته است و آخوند بالای منبر است. امام سجاد اسیر است، یک اسیر در مسجد است، حاکم هست، یزید هم هست، از پا منبر دارد نفرین میکند، آخوندی را که دارد از یزید تعریف میکند.
6- دعا با روش مبارزاتی امام سجاد (ع)
هرکس میخواهد امام سجاد(ع) را بشناسد باید صحیفه سجادیه را بخواند. یکی از علما گفت: صحیفه سجادیه مهم نیست. من هم مثل صحیفه سجادیه مینویسم. گفتند: بنویس! قلم و کاغذ دستش دادند، سرش را پایین انداخت، ساعتها فکر کرد و دستش خشک شد و در تاریخ نوشتهاند که مرد. «وَ أَطْرَقَ رَأْسَهُ فَمَا رَفَعَهُ حَتَّى مَاتَ»(المناقب، ج4، ص137) میخواست روی دست امام سجاد(ع) دعا بنویسد، مگر میشود؟ امام سجاد چه دعاهایی دارد و چه مناجاتی دارد. امام سجاد در دعاهایش، یک کارهای به خصوصی میکرد. مثلاً میدید همهی مردم، بله قربان میگویند. اگر میگفت: مردم بله قربان نگویید، حکومت زور است، ظالم است، طاغوت است، در مقابل طاغوت احترام نکنید. اگر اینها را میگفت، امام سجاد را میکشتند. امام سجاد با یک چنین جانورهایی بود. یکی از حکام، ولید بود. ولید قرآن را تیر باران کرد. همین قرآن را گذاشت و به ارتش گفت: قرآن را تیر باران کنید. امام سجاد در چنین زمانی بود. یکی از حکام زمان امام سجاد، عبدالملک بود. گفت: هرکس کلمه تقوا از دهانش بیرون بیاید تیر بارانش میکنم، این هم یکی دیگر است. یک نفر به ولید گفت: بزرگی برای خداست و ولید او را با لگد کشت. جابربن عبدالله انصاری که روز اربعین به قبر امام حسین آمد، ایشان را با مهر داغ شکنجه میداد. خلیفه در محراب مست بود، نماز صبح را که دو رکعتی بود سه رکعت خواند. میگفت: من امروز مست هستم و حالم خوب است، میخواهید هفت رکعت بخوانم. میخواهید بیشتر بخوانم من حالش را دارم، امام سجاد(ع) در زمانی زندگی میکرد که امام حسین(ع) را کشتند، خودش را هم اسیر کردند. آنوقت در زمان چنین جانورهایی امام سجاد چه کند؟ امام لابلای دعا حرفهایش را میزد و بد نیست من این جمله را هم برای اینهایی که نشنیدهاند بگویم. در یک دقیقه خیلی فشرده میگویم:
یکی از علمای قم که امام جمعه بوده است و الان از مدرسین و معلمین قم است ایشان برای من میگفت: آیت الله العظمی منتظری زمان شاه در زندان بود. در زندان انفرادی از روزنه در میدید، که ما را به زندان و به اتاقی بردند. ایشان میخواست در اتاق به همه دلداری بدهد. چون آیت الله العظمی منتظری خودش زندانی بود، به باقی زندانیها دلداری میداد. لب مبارک را دم روزنه گذاشت و گفت: آقای فلان سلام علیکم ما هم اینجا هستیم، ناراحت نباشید، تنها نیستی، خسته نباشی. شروع کرد به صحبت کردن، مأمور زندان آمد و گفت: آقا خواهش میکنم. حالا آیت الله العظمی منتظری در زندان است هم میخواهد بگوید، و هم میر غضب زندان لب در ایستاده و نمیتواند بگوید، ایشان گفت: دیدیم که یک دفعه آقای منتظری قرآن میخواند و آن آقایی که تازه به زندان آمده است شروع به قرآن خواندن کرد «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ»(اسراء/82) همینطور قرآن میخواند، لابلای قرآن گفت: رفیق عزیز، ما هم اینجا هستیم. دو سه روز دیگر تو را برای محاکمه میبرند و از تو سؤال میکنند. جواب هم بده. اگر چنین گفتند، تو چنین بگو. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً»(اسراء/82) آن آقا میگفت: ما در زندان بودیم. ایشان تمام مسائل دادگاه زمان شاه را از لابلای آیههای قرآن استخراج میکرد و از این سوراخ رد میکرد و ما همهی فوت و فن را فهمیدیم، که اگر بردند چنین گفتند، ما چه بگوییم. فهمیدیم که آیت الله العظمی منتظری این درس را از چه کسی گرفته است؟ از امام سجاد(ع)، امام زین العابدین حکومت را میدید ظلم را میدید، میخواست حرف بزند، تیرباران میشد، آنوقت شروع به دعا خواندن میکرد. مثلا میدید طاغوت وارد شد، همه اظهار ادب میکنند. اگر میگفت: ادب نکنید تیر باران میشد، آنوقت بعد از نماز شروع میکرد به دعا کردن که خدایا مرا بیامرز، اگر در صورت طاغوت نگاه کردم، مرا بیامرز. اگر طاغوت وارد شد و من جلوی پایش ایستادم، مرا بیامرز. اگر برای طاغوت کف زدم، مرا بیامرز. اگر دوات طاغوت را مرکب ریختم، مرا بیامرز. اگر قلم طاغوت را تیز کردم، مرا بیامرز. اگر آب دست طاغوت دادم، مرا بیامرز. اگر حاضرم یک دقیقه زنده بماند، مرا بیامرز. یعنی میگفت: مردم کارهای شما درست نیست. یعنی امام سجاد دعا میخواند اما لابلای دعا تمام کارهای خلاف را محکوم میکرد و این کاری که آیت الله منتظری کرده بود، یک ذره است از دریای کارهایی که امام سجاد کرده بود. بردهها را میخرید و در خانه با آنها کار میکرد. خوب که اینها را تربیت میکرد شب عید قربان آنها را آزاد میکرد.
یک مقدار از اشعار ناب آقای حسان را درباره امام سجاد گوش بدهیم. چون ایام ایام ماه شعبان است و خواهرها و برادرها گوش میدهند، ما هم یک چند خاطره گفتیم حالا آقای حسان هم یک یا چند از آن شعرهایش را برای ما میخواند. .
خدایا! تو را به حق آبروی اولیائت، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، که ایام عید و تولد این بزرگواران است، خدایا به حق محمد و آل محمد همین طور که در این جلسه بچههای شهدا را پای بحث نشاندیم، با بچههای شهدا به کربلا و سر قبر آن شهدا و دل خانواده شهدا با باز شدن راه کربلا و سقوط صدام و حامیانش و سقوط اسرائیل و حامیانش و آزادی اسراء و مفقودین، دل همه را شاد بفرما. خدایا امروز همهی ما مسئولیم. من به عنوان یک معلّم، یا یک طلبه در برابر شهدا هستم، روز قیامت پدرهای اینها، یقه من را میگیرند، میگویند: با خون ما چه کردی؟ به آبروی امام سجاد(ع) قسمت میدهیم به ما توفیق بده با یک نیت و یک گونهای کار بکنیم که امروز که پهلوی بچه هایشان هستیم، فردا قیامت پهلوی پدرشان شرمنده آنها نباشیم. به خانواده هایشان صبر کامل، اجر کامل مرحمت بفرما، شما هم در خانه مادرها را اذیت نکنید. در نماز جمعه شرکت کنید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگه دار
«السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»