امام حسین (علیه السلام)، تاریخ کربلا
موضوع بحث: امام حسین(علیه السلام)، تاریخ کربلا
تاریخ پخش: 27/05/67
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
1- ماههای حرام
در قرآن آیهای داریم که میفرماید: «مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ»(توبه/36) یعنی از دوازده ماه، چهار ماهش محرم است. محرم یعنی جنگ درآنها حرام است. چون دفاع واجب است، چه در محرم و چه در غیر محرم، تا کسی به شما حمله نکرده، شما در ماه محرم به کسی هجوم نبرید. در سورهی توبه، میفرماید که سال دوازده ماه است و چهار ماهش حرام است. سه ماه از این چهار ماه، با هم است. ذی القعده، ذی الحجه و محرم. یک ماه هم جداست. در ماه محرم جز دفاع هجوم و حمله اشکال دارد. پس محرم یعنی در این ماه جنگ کردن حرام است، مگر در مقام دفاع.
می خواهم یک تاریخ فشرده را در چند دقیقه بگویم. اگر دقت کنید ما در این چند دقیقه میتوانیم کل حادثهی کربلا راببینیم. البته الحمدلله مردم پای منبرها شنیدهاند اما خوب ممکن است که اگر به دختر و پسرهای مدرسهای بگویند، مقالهای در بارهی کربلا بنویس، ندانند چه بنویسند. بگوید: امام حسین آمد کربلا و مردم کوفه جمع شدند و او را کشتند و پنج، شش کلمه بیشتر نتوانند حرف بزنند. اگر این یک ربع را خوب گوش بدهید، میتوانید یک مقالهی خوب چند صفحهای راجع به تاریخ کربلا بنویسید و هر مسلمانی خوب است در جریان باشد.
2- علت قیام امام حسین (ع) و سقوط بنی امیه
پیغمبر این خط مستقیم را به وجود آورد و از دنیا رفت. خط مستقیم کج شد. کمی کج شد. ذره ذره بیشتر شد تا به سال 60 هجری رسید وپیغمبر دهم هجرت از دنیا رفته بود. یعنی هجرت کرد و به مدینه آمد، ده سال در مدینه بود، دهم هجری از دنیا رفت وسال شصت هجری یزید روی کار آمد. ما در اسلام دو خط داریم. 1- خط اهل بیت 2- خط خلفا که بنی امیه و بنی عباس و خلفایی که بودند. قرآن میگوید: خط اهل بیت درست است چون میگوید: «وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»(احزاب/33) خداوند در بارهی خط اهل بیت گفته است: معصوم هستند، ولی خط خلفا را نگفته معصوم هستند و هر چه از تاریخ پیغمبر میگذشت، انحراف بیشتر میشد. تا زمانی که «لَا یَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ» (بحارالانوار،ج36،ص283) چون سال شصت هجری پنجاه سال است که پیغمبر از دنیا رفته است. هر چه پیرمرد که پیغمبر را دیدهاند، مردهاند. آن جوانهایی هم که روی کار میآیند، چشمشان را باز میکنند و یزید را میبینند و خیال میکنند نماد اسلام همان یزید است. چه کار باید میشد تا اینها میفهمیدند این، آن نیست؟ حالا چه باید بکنیم؟
ما از تمام اساتید دانشگاه دعوت میکنیم و تمام علمای حوزه و تمام مصلحان وتمام جامعه شناسان و غیره میگوییم: آقا یک سؤال، خطی پنجاه سال کج شده است، بناست دو سه ماهه خط پنجاه ساله برگردد به خط اصلی. چه طرحهایی دارید که انحراف پنجاه ساله، دو سه ماهه برگردد سر خانهی اول. امام حسن (ع) یک طرح پیاده کرده است که الآن روی تابلو منعکس میکنم. شاید با این طرح آشنا هم باشید. یزید در شام و امام حسین (ع) در مدینه بود. یزید مهرههای نامردی را به عنوان فرماندار در تمام مناطق نصب کرده بود. معاویه مرد و یزید خلیفه شد. به همهی مهرهها بخشنامه کرد و گفت: از مردم برای من بیعت بگیرید، اما به فرماندار مدینه نوشت، تو کاری به مردم نداشته باش. تو فوراً از امام حسین (ع) بیعت بگیر. (چون که صد آمد نود هم پیش ماست) طی نامهای صددرصد محرمانه به مأمورینش میگوید: بروید و امام حسین را بیاورید. امام حسین درمسجد پیغمبر نشسته است. مأمورین آمدند و گفتند اگر میشود تا فرمانداری تشریف بیاورید. امام حسین به یک نفر فرمود: معاویه مده و پسرش یزید خلیفه شده است، به فرماندار نوشته تا از من بیعت بگیرند. مأمورین آمدهاند مرا به فرمانداری ببرند تا بیعت کنم. به سی نفر از اشخاص حزب اللهی گفت: شما میآیید دور کاخ فرمانداری و من داخل میروم. اگر داد زدم، از روی دیوار بریزید داخل، معلوم میشود با فرماندار درگیر شدهام. اگر هم نه که هیچ. خلاصه 30 نفر چریک مسلح گوش به زنگ با خود برد، گاهی از ما میپرسند، اسلام محافظ و پاسدار داشته است؟ یکی از دلایل محافظ و پاسدار همین است. خود امام حسین سی نفر را با خود برد. فرماندار گفت: این نامه است که ما از تو بیعت بگیریم. فرمود: من بیعت نمیکنم. مثل من با مثل او بیعت نمیکند. ایشان هم نامه نوشت که ای یزید: امام حسین (ع) با شما بیعت نمیکند. یزید هم عصبانی شد.
یزید آدم دائم الخمری بود و یک میمون داشت. میمون او که مرده بود، در عزای مرگ آن گریه میکرد. پدرش معاویه او را در جنگ قسطنطنیه فرماندهی لشگر کرد، گفتند: لشگر تب کرده و فلان مرض را گرفته است. گفت: به درک، من پیش فلان زن عیش میکنم. فرماندهی لشگر بود و مسلمانها در جبهه از مرض میمردند و ایشان مشغول عیاشی خود بود.
واقعاً جملهی امام درست است که اگر رهبر مردم مثل یزید باشد، اسلام خداحافظ «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ»(اللهوف، ص24) دومرتبه یزید نامه نوشت کهای فرماندار بی عرضه! به تو میگویم بیعت بگیر. میگویی بیعت نمیکند. یا بیعت بگیر یا او را بکش. فوراً و صددرصد محرمانه.
این بار فرماندار برنامهای ریخته بود که اگر امام حسین بیعت نکرد، آن را پیاده کند. در جلسه یکی گفت: آقا باید بیعت کنی، و گرنه در خطر هستی. تا گفت در خطری، امام حسین فرمود: تو میخواهی مرا بکشی، به خاطر بیعت با یزید. چنان تشر زد که طرف جا زد. امام حسین هم دید مثل این که هوا پس است. اگر هم بنا بود، در اتاق شهید میشد، حیف بود. از شهادت نمیترسید ولی میخواست با شهادتش پروندهی بنی امیه را هم ببندد. مخفیانه از مدینه به مکه آمد.
3- امام حسین در مکه
سوم شعبان وارد مکه شد. 57 سال بعد از آن روز سوم شعبانی که متولد شده بود. یعنی ورود به مکه با روز تولدش یکی بود. یعنی تولد طبیعی از مادر و تولد سیاسی و شروع نهضت. تا هشتم ذی الحجه، دو شب قبل از عید قربان در مکه بود. مکه محل قیام است. آل سعود ملعون میگوید: حرف نزنید، خلاف است. خود پیغمبر از مکه قیام کرد. امام حسین از مکه قیام کرد. مکه «قِیاماً لِلنَّاسِ»(مائده/97) است. یعنی آن جا مردم باید برخیزند و داد بزنند. خانهای امن است که هر که هر چه حرف دارد بزند. 125 روز در مکه بود و هر کس میآمد و میگفت: حسین چه عجب، میگفت: چه عجب ندارد. خبر نداری معاویه مرد، یزید خلیفه شده و اینطور آدمی است و به درد امامت و رهبری نمیخورد. فرماندار در مدینه مرا تحت تعقیب قرار داده. من آمدهام به خانهی امن پناه ببرم. البته این را هم بگویم به کسی زمان خروج از مدینه چیزی نگفت. همین که نگفت ولولهای افتاد. مثلاً الآن امام از جماران برود و به مردم تهران نگوید من کجا رفتم، فردا صبح ولولهای میشود. امام حسین نگفت کجا میروم. چنان ولوله شد گفتند: هر چه بوده است، بروید و از فرمانداری بپرسید. قصه کشف شد که میخواستند از او بیعت بگیرند و او بیعت نکرده است. مردم مدینه روشن شدند که چطور شد امام حسین از مدینه رفت. گفتند: حالا که حسین بیعت نکرده، ما هم بیعت نمیکنیم. به مکه آمد و در مکه 125 روز تبلیغات کرد. مکه روشن شد.
4- دعوت کوفیان و حرکت به سمت کوفه
مادامی که در مکه بود، شیعیان و علاقه مندان در کوفه فهمیدند و جلسات تشکیل دادند که حسین تحت تعقیب است. پناه به مکه آورده است. بیایید دعوت کنیم بیاید به کوفه. نامههای زیاد با امضاهای زیاد سرازیر شد. حسین جان بیا. امام حسین هشتم ذی الحجه حرکت کرد یعنی دو شب مانده به عید قربان، همه میدانید هشتم ذی الحجه چه روزی است؟ از همهی کشورها حاجی به مکه میآیند. حاجیها که جمع شدند، امام حسین بیرون آمد. حاجیها گفتند: آقاجان کجا میروی؟ میگفت: خبر ندارید کجا میروم. معاویه مرد و یزید شارب الخمر است. فاسد و جنایت کار است. حاکم شده و میخواهد از من بیعت بگیرد. من به مکه آمدهام. حالا تروریستهای یزید آمدهاند مکه به خانهی امن ومن برای این که در مکه خونی نریزد از مکه بیرون میروم.
5- خروج تاکتیکی امام حسین از مکه
حالا امام حسین که داشت میرفت حرکاتی هم انجام داد که این حرکات خیلی قشنگ است. اگر هم شنیدید باز هم بشنوید. 1 – در روز حرکت کرد تا خوب او را ببینند. 2- سوار اسب شد تا خوب او را ببینند. 3- از وسط جمعیت مکه رفت. 4- قافله راه انداخت تا خوب معلم شود که دارد میرود. 5- دید اگرتنهایی برود، چیزهای دیگری خواهند گفت. هرکس هم میگفت کجا میروی، میایستاد و سخنرانی میکرد.
حاجیهای بی خبر به مکه آمده بودند. سخنرانی و حرکت امام حسین حاجیها را روشن کرد. حاجیها که روشن شدند، هر کس به منطقهی خودش رفت و تا بر میگشتند مردم میگفتند چه خبر؟ میگفتند: خبر تازه این که امام حسین نوهی پیغمبر امنیت جانی نداشت. تروریستهای یزید آمده بوند او را بکشند. برای شما سلام رساند و پیغام داد که یزید فاسق و فاسد است. زیر بار نروید. هر حاجی یک خبرنگار شد، هر خبرنگاری برگشت و منطقهی خودش را روشن کرد.
امام حسین وقتی میرود کوفه، در راه نامه مینویسد که دارم میروم. هر که میآید بیاید. نامهها در آن زمان مثل نشستن هلی کوپتر در این زمان بود. مردم متوجه میشدند که این آقای اسب سوار نامه از که، برای که، و با چه موضوعی نوشته است؟ امام حسین به افراد سرشناس نامه مینوشت و فسق یزید را در نامه معرفی میکرد و اهداف خودش را بیان مینمود. نامهها منطقه را روشن کرد. تا آمدند کربلا! دیگر من ماجرای کربلا را نمیگویم. بعد زن و بچه ایشان را، وقتی اصحاب شهید شدند، به کوفه و شام بردند و آن جا با سخنرانیهای امام سجاد و حضرت زینب، خلاصه در فاصلهی دو سه ماه تمام بافتههای معاویه و بنی امیه پنبه شد.
زن و بچه همراه برد تا خبرنگار زنش حضرت زینب باشد و خبرنگار مردش حضرت سجاد باشد. علی اصغر را با خودش میبرد. بعد از شهادت با سخنرانیهای شهر به شهر کاروان اسرا ناگهان مرگ بر بنی امیه در همهی کشورها به راه افتاد و این عامل سقوط بنی امیه شد. پس ببینید حرکتی بود صد درصد حساب شده و ما باید در هر سال محرم را گرامی بداریم و درس بگیریم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»